خانه » همه » مذهبی » انجمن حجتیه

انجمن حجتیه


انجمن حجتیه

۱۳۹۴/۱۱/۱۹


۴۹۹ بازدید

انجمن حجتیه با چه هدفی تأسیس شد، مهم‌ترین مبانی فکری و اعتقادی آن کدام است و چرا به عنوان یک جریان انحرافی شناخته می‌شود؟

به دنبال گسترش فعالیت و تبلیغات بهائیت در دهه 20 13و 30 13شمسی و نفوذ روز افزون بهائییان در عرصه حاکمیت، لزوم ایجاد سازمان و تشکیلاتی منظم برای مقابله با این انحراف به وجود آمد. از اواسط دهه سی، یک تشکل مذهبی ویژه در تهران و سپس سایر شهرها توسط یک روحانی به نام شیخ محمود ذاکر زاده تولایی، مشهور به شیخ محمود حلبی، شکل گرفت. این تشکل که انجمن خیریه حجتیه مهدویه نامیده می‌شد نه فقط در حوزه مبارزه با بهائیت، بلکه در محدوده‌ای وسیع تر و طی بیش از دو دهه، در تعمیق بسیاری از آموزش‌های دینی – ولو با برداشتی خاص – در سطح جامعه مذهبی ایران مؤثر بود.
انجمن حجتیه از آغاز تأسیس به هیچ وجه داعیه مبارزه با حکومت را نداشت و با جدا انگاشتن دین از سیاست، از مبارزه با اصل و ریشه فساد غافل ماند به همین دلیل حکومت وقت منعی برای تشکیل چنین انجمنی نمی‌دید، بلکه از جهاتی هم
به نظر می‌رسید مایل به تشکیل چنین سازمان‌هایی باشد، زیرا بسیاری از نیروها، توان خود را در جایی به غیر از مبارزه با حکومت صرف می‌کردند و این امر مطلوب حکومت بود. نگاهی به اساسنامه انجمن می‌تواند مؤید این موضوع باشد. در تبصره دوم آن چنین آمده است: «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد برعهده نخواهد داشت»[ جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، پیشین، ص 373.].

مؤسس انجمن حجتیه

حاج شیخ محمود تولائی مشهور به حلبی در سال 1280ش در مشهد به دنیا آمد. آموزش‌های ادبی و عربی را در همان شهر آغاز کرده و نزد اساتید به نام آن مانند میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری به تحصیل مشغول گردید. دروس سطح را
نزد حاج شیخ محمد نهاوندی و حاج میرزا احمد کفایی گذراند و در کنار آن،
متون فلسفی را نزد حکیم آقا بزرگ فراگرفت و خارج اصول وفقه را نزد حاج
میرزا کفایی و مرحوم حاج آقا حسین قمی تحصیل کرد وی در مسائل اخلاقی
و عرفانی متأثر از مرحوم حاج حسنعلی نخودکی اصفهانی بود که در مشهد
مقیم شده بود.
وی افزون بر فقه و اصول، به فلسفه نیز علاقه داشت اما به تدریج به مکتب معارف مشهد که از سوی میرزا مهدی غروی اصفهانی بنیاد گذاشته بود گروید و نزد وی به شاگردی پرداخته و از فلسفه دست کشید. کار عمده آقای حلبی پس از شهریور بیست، کارهای تبلیغی بود. وی به همراه جمعی از فعالان مذهبی مشهد و نیز انجمن‌ها و هیات‌های مذهبی، به طور منظم با بهائیان درگیر بودند.
وی در آستانه ملی شدن صنعت نفت نیز بر فعالیت‌های تبلیغی – سیاسی خود افزود. پس از آن و در جریان شکستی که در انتخابات مجلس هجدهم خورد،
از فعالیت سیاسی رویگردان شد و دو سالی که پس از آن که به تهران آمد، به همان کار خطابه مشغول گردید. زمانی که آقای حلبی به تهران آمد، فعالیت بهائیان در سراسر ایران گسترش زیادی یافته بود و وی در امتداد مبارزاتی که با بهائیان
در دهه بیست در مشهد داشت، با ایجاد تشکیلات منظمی که بعدها به انجمن حجتیه شهرت یافت، مبارزه‌ای پر دامنه را بر ضد آنان آغاز کرد و تا پایان عمر، همین مشی را ادامه داد و سرانجام در سال 1376 در گذشت و در کنار مزار
شیخ صدوق به خاک سپرده شد.[ همان، ص370 و371.]

مهم‌ترین مبانی فکری و اعتقادی انجمن حجتیه

1. رویکرد خاص به مهدویت و مسئله انتظار

در دید انجمن حجتیه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان(عجل الله فرجه الشریف) در محبت و دوستی ایشان و برنامه‌های عبادی خلاصه شده است. رسالت انسان منتظر در دوران غیبت را بیشتر در تلاش برای سازندگی خود و دیگران و اصلاح محیط و به راه آوردن گم گشتگان و منحرفان از اسلام به ویژه، اصلاح محیط از بهائیت می‌دانستند.[ علیانسب، سیدضیاء الدین، علوی نیک، سلمان، جریان شناسی انجمن حجتیه، قم: زلال کوثر، 1385، ص55و56.]
همانگونه که مشاهده می‌شود سخنی از مبارزه با حکومت ظلم و ستم که
یکی از ارکان اصلی انتظار می‌باشد، به میان نیامده است و متأسفانه در این دیدگاه
به فراموشی نظری و عملی سپرده شده است. در حالی که انتظار ظهور حضرت ولی عصر(عجل الله فرجه الشریف) که از بهترین عبادت‌ها است، یک انتظار منفی و
منفعلانه نیست، بلکه انتظاری مثبت و فعال و ایستادگی در برابر حکومت‌های ظلم است.

2. اعتقاد نداشتن به تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور

یکی از مبانی فکری انجمن اعتقاد نداشتن به تشکیل حکومت در زمان غیبت امام معصوم است. انجمن با استناد به برخی از روایات معتقد بودند که هرگونه قیام و تشکیل حکومتی پیش از ظهور امام زمان مردود و محکوم به شکست است و از این روایات چنین استنباط می‌کردند که قیام و مبارزه در عصر غیبت به طور کلی مورد رضایت ائمه اطهار(علیهم السلام) نیست و در همین راستا با بیان چنین روایاتی، هرکسی که علیه رژیم شاه اقدام می‌کرد و به دنبال تشکیل حکومت بود را محکوم می‌نمودند.[ همان، ص 78.]
این در حالی است که این روایات صرف نظر از ضعف سندی بعضی از آن‌ها، مربوط به قیام‌هایی است که با داعیه امامت و مهدویت همراه باشد و اگر فرض کنیم روایتی یافت شود که به طور مطلق بگوید هر قیامی صورت بگیرد، محکوم
به شکست و نادرست است، این روایت چون مخالف با خطوط اصلی قرآن و سنت قطعیه معصومین(علیهم السلام) است، مردود و غیرقابل پذیرش است، زیرا این همه آیات و روایاتی که ما در جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و احیای کلمه دین و اقامه حدود الهی داریم و این‌ها مخصوص زمان خاصی نیست، نشان می‌دهد که جلوگیری از احیای دین، سخن نادرست و قابل پذیرش نیست. اگر در عصر غیبت، حکومت دینی نباشد، لازمه‌اش حاکمیت قوانین غیردینی و افراد ناصالح بر مردم مسلمان است که هیچ گاه خداوند و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به چنین چیزی راضی نیستند.[ جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم: مرکز نشر اسراء، 1379، ص 374.]
انجمن برای توجیه سکوت و کنار گذاردن مبارزه عملی به بحث تقیه نیز استناد می‌نمود. در حالی که حضرت امام فرمودند:
«تقیه برای حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقیه نمی‌کردند مذهب را باقی نمی‌گذاشتند. تقیه مربوط به فروع دین است اما وقتی اصول اسلام، حیثیت اسلام، در خطر است، جای تقیه و سکوت نیست».[ موسوی خمینی، سیدروح الله، ولایت فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام، 1376، ص 135.]

3. اعتقاد به عدم دخالت در سیاست

انجمن معتقد به عدم دخالت در سیاست بود. در تبصره دوم اساسنامه این انجمن تأکید شده بود که انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، برعهده نخواهد داشت[ جعفریان، رسول، جریان ها و سازمان های مذهبی – سیاسی ایران سال های 1320 -1357، پیشین، ص 373.] این مسئله بعدها باعث چالش اعضای انجمن با نیروهای انقلابی در جریان مبارزات بر علیه رژیم ستمشاهی شد.
در حالی که حضرت امام مبارزه خود را با اساس رژیم استوار نموده بود، انجمن حجتیه نه تنها با امام همراه نشد که عملاً در مسیری حرکت کرد که مورد رضایت و حمایت طاغوت قرار گرفت.
حضرت امام می‌فرمود:
«ما مکلفیم در امور سیاسی دخالت کنیم و مکلفیم همان طور که پیغمبر می‌کرد».[ صحیفه امام، ج 15، ص 53.]

4. تمرکز بر مرجعیت به جای ولایت فقیه

انجمن مدعی آن است که به ولایت فقیه معتقد می‌باشد لیکن ولایت فقیه
مورد تأیید انجمن در حقیقت همان ولایت عامه مراجع است یعنی همه مجتهدان ولایت دارند و اینکه اعلم در میان آنان وظیفه‌اش نظارت بر جریان امور است بر این اساس ولایت فقیه در دیدگاه این انجمن به معنای ولایت عامه مراجع می‌باشد.[ علیانسب، سیدضیاء الدبن، علوی نیک، سلمان، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، ص 89.]

5. دشمن شناسی ناقص انجمن

انجمن در تشخیص دشمن و دشمن شناسی دچار انحراف و اشتباه بود زیرا پیش از انقلاب اسلامی بجای اینکه مبارزه خود را معطوف به مبارزه با رژیم ستمشاهی و استعمار نماید، مبارزه با بهائیت را در اولویت خویش قرار داد.
یکی دیگر از اهداف انجمن، مسئله اهل تسنن بود، آن‌ها برای ایجاد دافعه نسبت به آنان برنامه ریزی می‌کردند.[ صدقی، ابوالفضل، جریان شناسی انجمن حجتیه، فصلنامه 15 خرداد، پیشین، ص 139.]

انجمن حجتیه قبل از انقلاب اسلامی

مبارزه با بهائیت فلسفه وجودی انجمن را شکل می‌داد، این مبارزه تنها در بعد فکری انجام می‌گرفت و انجمن وارد فاز سیاسی واقتصادی نمی‌شد، در حالی که بهائیت یک پدیده کاملاً سیاسی بود و متقابلاً یکی از راه‌های مبارزه با آن،
برخورد سیاسی بود. از آنجا که انجمن، سیاست را نفی می‌کرد با این ویژگی بهائیت درگیر نشد و فقط از پایگاه ایدئولوژیک به نقادی آن می‌پرداخت به همین دلیل هنگامی که با هویدا نخست وزیر معدوم شاه، دکتر ایادی، دکتر ثابتی، یا یزدانی‌ها و غیره که از مسئولان و متنفذان حکومت استبداد بودند برخورد می‌کرد، با وجودی که آن‌ها بهائی بودند، انجمن باز هم به دیده بی تفاوتی به آنان می‌نگریست زیرا درگیری با آنان اگر چه بهائی بودند جنبه سیاسی پیدا می‌کرد.
انجمنی‌ها نه تنها در مبارزه امام با رژیم شاه شرکت نکردند که با آن مخالف بودند و مخالفت‌ها و موضع‌گیری‌های انجمن در مقابل نهضت امام به طور عمده ناشی از همان جوهره فکری شان بود یعنی در زمان غیبت امام عصر(عجل الله فرجه الشریف) ورود به عرصه سیاست را اشتباه و موجب لطمه به دین می‌دانستند و معتقد بودند که فقط معصوم می‌تواند وارد این عرصه شود. بنابراین آن‌ها به طور مبنایی با شیوه مبارزاتی امام مشکل داشتند.
گسترش امواج انقلاب آن قدر سریع و شدید بود که تبلیغات دیگر اثری نداشت. تبلیغات انجمن علیه مشی امام شاید در سال‌های دهه 40 تأثیرات اندکی را به دنبال داشت ولی در دهه 50 که مردم آگاهی‌های بیش تری در مورد فساد رژیم شاه و جنایات آمریکایی‌ها در ایران پیدا کردند و نتایج این مفاسد را به طور ملموس در مسایلی مثل جشن‌های 2500 ساله یا تغییر تقویم هجری به شاهنشاهی مشاهده نمودند، اعتقاد به ضرورت سرنگونی رژیم شاه و خلع ید استعمار، تقریباً در تمامی ایران فراگیر شده بود و آن دشمن شناسی مشکل دار انجمن حجتیه دیگر کسی را جذب نمی‌کرد.[ روزنامه کیهان، مصاحبه با عباس سلیمی نمین در مورد انجمن حجتیه، 6/2/1382.]
انجمن به دلیل مواضع غیرسیاسی خود نه تنها مورد مخالفت رژیم نبود که براساس برخی مدارک و شواهد، رژیم از آن ابراز رضایت هم می‌نمود. در گزارش یکی از منابع ساواک در مورد انجمن چنین آمده است «این انجمن یک سازمان سیاسی نیست و دولت نیز آن را تأیید نموده و شاهنشاه آریا مهر هم از تشکیل آن ابراز رضایت فرموده‌اند[ علیانسب، سیدضیاء الدبن، علوی نیک، سلمان، جریان شناسی انجمن حجتیه، پیشین، ص 120، متن سند، ص193.] و دلیل این حمایت هم به خوبی روشن است چون چنین تفکراتی موجب می‌شد که ذهن بسیاری از جوانان و افراد متدین بجای معطوف شدن به مبارزه با رژیم به مبارزه با بهائیت متمرکز شود و در عمل عده‌ای از مبارزین از صحنه مبارزه خارج شوند. از طرفی اجازه فعالیت این انجمن و صدور مجوز برای فعالیت این انجمن توسط ساواک در شرایطی که با گروه‌های اسلامی و فعالیت‌های مذهبی به شدت مخالفت می‌شد به خوبی گویای بی خطر بودن فعالیت این انجمن برای رژیم می‌باشد.[ همان، ص 127.]
در جریان قیام پانزده خرداد 42 در حالی که امت مسلمان ایران به رهبری امام مبارزه جدی خود را با رژیم فاسد شاه آغاز کرده بودند رهبر انجمن حجتیه، امام را مسئول خون‌های ریخته شده دانستند. و با تعبیرهای تندی حرکت اسلامی را محکوم نمود.[ باقی، عمادالدین، در شناخت حزب قاعدین زمان، تهران: نشر دانش اسلامی، 1362، ص 42.] جالب این که شاه هم همین سؤال را مطرح نمود که این خون‌های ریخته شده به گردن کیست؟ بدین ترتیب انجمن حجتیه در قیام 15خرداد در کنار استعمار و شاه قرار گرفت و هم صدا با حزب توده، بهائیت و جبهه ملی این قیام را محکوم کرد.
انجمن برای حفظ موجودیت تشکیلاتی بر سر دوراهی شرکت یا عدم شرکت
در انقلاب اسلامی قرار گرفت و کماکان به شیوه گذشته، برای فرونشاندن جـوّ
داخل و خارج انجمن نسبت به خودش، دست به اقدام ضدانگیزه‌ای زده و طی
ارسال نامه‌هایی به برخی مراجع ابتدا آمار و بیلان کاری از انجمن را ارائه داد
و یادآوری کرد که ما در طول فعالیت‌های فرهنگیمان تعدادی از بهائیان را
مسلمان کرده‌ایم، این تعداد مسیحی اسلام آورده‌اند و این تعداد از جوانان لاابالی را به محفل فعالیت‌های اسلامی کشانده‌ایم و چنین وا نمود کردند که این ثمره و محصول فعالیت‌های فرهنگی انجمن بوده و اگر در امور سیاسی دخالت می‌کردیم
به این توفیقات و نتایج نمی‌رسیدیم، اینک با توجه به این که شرکت در تظاهرات
و امور سیاسی منجر به از هم پاشیدن انجمن می‌گردد و حرکت‌هایی در انحصار
یک عده از روحانیان آغاز شده تکلیف شرعی ما را بیان فرمایید.[ همان، ص 57. ]
با توجه به همین تفکر با روند انقلاب به مخالفت برخاستند و در جریان مخالف حرکت رهبری انقلاب حرکت می‌کردند. به طور مثال، در نیمه شعبان سال 1357 حضرت امام فرمان دادند که:
«اکنون لازم است در این اعیادی که در سلطنت این دودمان ستمگر برای ما عزا شده است بدون هیچ‌گونه تشریفات که نشانگر عید و شادمانی باشد، در تمام ایران، در مراکز عمومی مثلاً مسجد بزرگ، اجتماعات عظیم برپا کند و گویندگان شجاع و محترم مصائب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند.»[ صحیفه امام، ج 3، ص 427.]
در حالی که رژیم ستم‌شاهی برای مقابله با فرمان امام کوشش‌های فراوانی برای برگزاری جشن‌های نیمه شعبان مبذول می‌داشت، انجمن حجتیه هم همراه با رژیم در مقابل فرمان امام ایستاد و در تهران و شهرستان‌ها جشن‌های دلخواه خود را برگزار کرد و برای این که پاسخی برای عمل خود داشته باشند هیأتی را
به سرپرستی حسین تاجری، از مسئولان انجمن، نزد شریعتمداری فرستاده و از وی کسب تکلیف کرده بودند. این در حالی بود که شریعتمداری خود مهره قابل اعتماد رژیم به شمار می‌رفت.
نتیجه کسب تکلیف از چنین فردی، مشخص است که همراه با نظر رهبری انقلاب نخواهد بود. در زمانی که مردم مسلمان در خیابان‌ها توسط رژیم شاه
به خاک و خون کشیده می‌شدند، انجمن پروانه ادامه فعالیت خود را با تصویب مقامات رژیم تمدید می‌کند.
با اوج گیری حرکت اسلامی در سال‌های 56-57 انجمن در یک بن بست قرار گرفت و برخی از نیروهای درون انجمن نیز انجمن را برای پیوستن به نهضت اسلامی زیر فشار قرار دادند. اما انجمن حتی بیانیه‌ای هم در پشتیبانی از تظاهرات انقلابی صادر نکرد و به سبب همراه نشدن با حرکت مردم، انجمن با یک فروپاشی تشکیلاتی مواجه گردید، چون بخشی از بدنه انجمن به انقلاب پیوست.

انجمن حجتیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی که به نوعی پیروزی مذهبی‌های سیاسی بود. انجمن به موضع انفعال افتاد و وادار به عقب نشینی شد و چاره‌ای جز این که با یک تغییر موضع تاکتیکی دوباره بتواند عرض اندام کند، ندید و از طرفی از درون تحت فشار بود که مواضع خودش را تغییر دهد و با انقلاب اسلامی هماهنگ شود.
نیروهای تربیت شده در انجمن در سطوح مختلف، پس از انقلاب اسلامی
به چند دسته تقسیم شدند. برخی به انقلاب پیوستند. برخی در برابر انقلاب
بی تفاوت ماندند و برخی به انتقاد از آن پرداخته به صف مخالفان – از نوع دین دار – پیوستند.[ جعفریان، رسول، جریان ها و سازمان های مذهبی – سیاسی ایران، پیشین، ص 374.]
انجمن پنج ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مبادرت به تجدیدنظر و اصلاحاتی در اساسنامه اش و افزودن تبصره‌ها و متمم‌هایی نمود که در شرایط انقلاب قادر باشد دو پهلو موضع بگیرد به عنوان مثال اگر در مواردی از آن‌ها انتقاد می‌شد، فوراً شاهد خود را که متمم اساسنامه است به رخ می‌کشیدند که ما مطابق اساسنامه مان مطیع و فرمانبردار رهبر و معتقد به ولایت فقیه و آماده خدمت
به ارگان‌ها و نهادها و… هستیم.[ اخگری، محمدرضا، ولایتی های بی ولایت، تهران: پرچم، 1367، ص 62-63.]
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی انجمنی‌ها سعی کردند در مراکز مهم دولتی نفوذ کنند.
در زمان حاکمیت دولت موقت اکثر افراد نفوذی انجمن که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بازرگان بودند، در پست‌ها مستقر شدند و به تدریج توسط خودشان افراد دیگر انجمن را وارد ارگان‌ها و نهادهای انقلاب، حزب جمهوری اسلامی، جهاد، سپاه، دادگاه‌های انقلاب، فرمانداری‌ها، آموزش و پرورش و… نموده و آنان نیز برای القاء طرز تلقی‌شان از اسلام، تلاش می‌کردند. از مراکز مهم دیگری که به طور چشم گیر افراد انجمن توانستند در آن نفوذ کنند مراکز اطلاعاتی کشور بود. کلیه مدارک و اسنادی که پرده از ماهیت واقعی و روابط انجمن با ساواک برمی‌داشت، سریعاً نابود شد و بقیه اسناد جمع‌آوری شده را هم در اختیار دیگر ارگان‌ها نمی‌گذاشتند. آیت‌الله جنتی در این رابطه گفت: «علت اصرار شما دایر بر این بود که در مراکز اطلاعاتی نفوذ کنید و اطلاعات جمع‌آوری شده را به مراکز بهره‌وری و به ارگان‌های انقلابی نمی‌دهید چیست؟ چرا؟ مگر سپاه یا ارگان‌های مشابه نباید دارای آن اطلاعات باشند تا ضدانقلاب را پی‌گیری نمایند؟ چرا با سپاه به صورت کامل همکاری ندارید؟»[ همان.]
با نفوذ انجمن حجتیه در مراکز اطلاعاتی، به خصوص مرکز اسناد ملی، امام متوجه این خطر شده و خود شخصاً در سال 1362 مسئول مرکز اسناد ملی را تعویض نمودند. در همین سال، انتشار کتابی با عنوان «در شناخت حزب قاعدین» ضربه سختی بر انجمن وارد کرد. این کتاب پیش از آن، به صورت پاورقی و بخش‌بخش در روزنامه اطلاعات به چاپ می‌رسید و پس از آن در قالب کتاب در تیراژی بالغ بر هشتاد و هشت هزار جلد به چاپ رسید.[ رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی – سیاسی ایران، ص 375.]
انجمن در ابتدا که عراق به ایران حمله کرد هیچ گونه عکس العملی از خود نشان نداد و پس از مدتی با همان دلایلی که علیه نظام رژیم شاه مبارزه نکردند و حتی با آن سازش و در مواردی همکاری داشتند، شروع به محکوم نمودن جنگ در زمان غیبت نمودند و آقای حلبی در سخنرانی خود گفت: «اول شما یک افسر و یک پیشوا و رهبر معصوم پیدا کنید. رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، دیشب گفتم اول او را پیدا کنید او را اقامه به کار بکنید. طرح داشته باشید، نقشه صحیح طبق نظر دین، رهبر معصوم داشته باشید.. از من هم واجب است منبر را ول کنم. هفت تیر به کمر ببندم، بروم جلو… این کلمات علی جایش آنجاست نه هر جایی، نه به هر هدف غلطی و هر راه کجی و معوجی و خلافی… باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم نه عادل، عادل کافی نیست… عادل گاهی اشتباه می‌کند».[ اخگری، محمدرضا، ولایتی‌های بی‌ولایت، پیشین، ص 79.]
انجمن حجتیه که در این زمان چهره‌ای منافقانه از خود به نمایش گذاشته بود به رغم سخنان صریح سردمدار خود، برای آن که در مقابل سیل علاقه‌مندان به امام امت و ولی‌فقیه تاب مقاومت داشته باشد، همیشه خود را حامی انقلاب معرفی می‌کرد و حتی در مهر 1360 اقدام به انتشار ویژه‌نامه‌ای با نام مرزبانان به مناسبت هفته دفاع مقدس کرد و اعلام نمود که تمامی توان خود را در همه زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی و فکری در این راه نهاده است و عزیزانی از پاسداران حریم ولایت امام عصر(ارواحناله‌الفداء) را به جبهه‌های حق علیه باطل گسیل داشته است و حتی آمادگی انجمن را برای ادامه همکاری تا پیروزی کامل حق بر باطل اعلام نمود.
بی‌تردید انگیزه انتشار این ویژه‌نامه پاسخ‌گویی به اتهامات مخالفان و منتقدان انجمن حجتیه بود و این مجموعه، اگر چه بر حضور فعال برخی از عناصر رده‌های میانی در جبهه‌های جنگ دلالت می‌کرد اما می‌بایست توجه داشت که پیرامون این مسئله، انتقاداتی جدی بر جنگ از سوی اعضای اصلی انجمن از جمله شبهه ناک بودن جنگیدن دو ملت مسلمان در کنار یکدیگر بود.[ علیانسب، سیدضیاءالدین و علوی نیک، سلمان، جریان‌شناسی انجمن حجتیه قم: زلال کوثر، 1385، ص175.]

تعطیلی انجمن

با بروز اختلافات میان اعضای انجمن و طرفداران دولت در سبزوار و بوشهر و اصفهان و کرمانشاه و درگیری‌های خیابانی و ادامه کارشکنی‌ها و تبلیغات مغرضانه آنان، امام در عید فطر سال 1362 خطاب به انجمن فرمودند: «یک دسته دیگر هم که تزشان این است که بگذارید معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید،
مگر حضرت صاحب برای چی می‌آید؟ حضرت صاحب می‌آید معصیت را بردارد
ما معصیت می‌کنیم که او بیاید؟! این اعوجاجات را بردارید، این دسته بندی‌ها را برای خاطر خدا اگر مسلمید و برای خاطر کشورتان اگر ملی هستید، این دسته بندی‌ها را بردارید. در این موج خودتان را وارد کنید و برخلاف این موج حرکت نکنید که دست و پایتان خواهد شکست».[ صحیفه امام، ج 17، ص 534.]
به دنبال سخنان امام، انجمن به طور رسمی با صدور بیانیه‌ای تعطیلی فعالیت‌های خود را اعلام نمود.[ باقی، عمادالدین، در شناخت حزب قاعدین زمان، پیشین، ص 406.] البته همان طور که پیش بینی می‌شد، هرچند انجمن به ظاهر فعالیت‌های خود را تعطیل اعلام نمود ولی تلاش‌های این گروه به صورت آشکار و پنهان ادامه یافت.
یکی از تحرکات اخیر انجمن حجتیه دامن زدن به اختلاف بین شیعه و سنی بود و در زمستان سال 1381 انتشار خبر فعالیت‌های تفرقه افکنانه انجمن حجتیه در مناطق سنی نشین کشور، بحث درباره ماهیت این تشکیلات را بار دیگر نقل محافل سیاسی کشور نمود. این در حالی است که سرویس‌های اطلاعاتی استکبار جهانی نیز اکنون خط تفرقه بین شیعیان و اهل سنت را دنبال می‌کنند ازاین رو هرگونه تلاش در این جهت، حرکت در راستای اهداف دشمن و آب به آسیاب آنان ریختن محسوب می‌گردد.
ترویج نمایندگی امام زمان(عجل الله فرجه الشریف) و ملاقات با ایشان، ضروری دانستن دعای تعجیل در فرج امام زمان مثل نمازهای یومیه و گناه کبیره دانستن ترک آن، از دیگر افکار انحرافی این انجمن می‌باشد.[ صدقی، ابوالفضل، جریان شناسی انجمن حجتیه، فصلنامه 15 خرداد، پیشین، ص 155.]
لازم به ذکر است گرایش‌های مشابه با تفکرات این گروه در برخی جریانات
به ‌ظاهر مذهبی گسترش یافته ‌است به گونه‌ای که فردی هم‌چون سیدحسن ابطحی (پدر محمدعلی ابطحی رئیس دفتر رئیس دولت اصلاحات) که گرایشاتی مشابه با این تشکیلات داشت دست به اقداماتی در زمینه جذب مریدان و ایجاد تشکیلات نمود که در خرداد 1385 به همراه فرزندش و عده‌ای از مریدان فریب‌خورده توسط نهادهای ذی‌ربط بازداشت گردید و از اقدامات خود اظهار ندامت نمود.[ همان، ص 162.]

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد