۱۳۹۴/۱۱/۱۸
–
۶۴۵ بازدید
دوران گذار و ثبات بین المللی چه دورانی است؟
منظور از دوران گذار در نظام بین الملل گذار از نظام دو قطبی به نظام تک قطبی یا چند قطبی است و منظور از دوران تثبیت نظام بین المللی دوران تثبیت یک نظام مشخص تک قطبی یا چند قطبی است گرچه آمریکا تلاش زیادی نموده است تا با اعمال هژمونی و استیلای خویش نظام تک قطبی به ابر قدرتی خود را تثیبت نماید ، اما ظهور قدرتهای بزرگ از جمله روسیه و چین از یک سو و قدرتهای منطقه ای همچون جمهوری اسلامی ایران و مشکلات این کشور موجب شده تا شاهد حرکت به سمت نظام چند قطبی باشیم . نظامهای بینالمللی پیش از قرن بیستم بیشتر منطقهای بود و هر منطقه نظام خاص خود را داشت. در قرن بیستم نظامهای بینالمللی جهانی شد و با ورود آمریکا و ژاپن از اروپا فراتر رفت. با این وجود ویژگی چند قطبی بودن آن حفظ شد. پس از جنگ جهانی دوم، نظام بینالمللی دو قطبی بود و این وضعیت ابتدا متصلب سپس با نقش یافتن جنبش غیر متعهدها و چین منعطف گردید. فروپاشی شوروی که پایان نظام دو قطبی را به دنبال داشت، ساختار نظام بینالملل را با تحولات گستردهای روبروساخت. آمریکا توانست با استفاده از فرصت ایجاد شده بر اثر فروپاشی بلوک شرق، همچنین رشد فراینده اقتصادی خود، رهبری در زمینه دانش و تکنولوژی، بهرهمندی از نیروی نظامی، توانایی تشکیل اتحادها، برخورداری از فرهنگ جهانشمول و داشتن روشهای بینالمللی لیبرال به ابر قدرت قرن بیشتم تبدیل شود؛ تا جائی که ناظران بر این نکته اتفاق نظر دارند که قرن بیستم قرن آمریکایی بوده و آمریکا توانسته در زمینه فن آوری، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و دیپلماتیک جایگاه اول را کسب کند. با این حال، اگر چه ایالات متحده پس از فروپاشی نظام دو قطبی به عنوان تنها ابر قدرت به جای مانده کوشیده تا از طریق حفظ برتری در زمینههای یاد شده و همچنین سلطه بر نهادهای مهم بینالمللی مانند سازمان ملل، گروه 8، صندوق بینالملل پول، بانک جهانی و ناتو به این برتری ادامه دهد، اما تحولات دهه 90 شرایط کاملاً مطلوب را در جهت هژمونی مطلق آمریکا فراهم نیاورد و مسائل داخلی و بینالمللی آمریکا، را مجبور به تعدیل خواستههای خود و نقش متصور این کشور در سیستم بینالمللی نمود بطور کلی میتوان دیدگاههای پیرامون نظام بینالمللی پس از جنگ سرد تا بیش از جنگ آمریکا علیه عراق را در سه دسته قرار داد: 1- نظام بینالمللی در حال گذار: مدعیان در حال گذار بودن نظام بین المللی، از آشفتگی نظام سرمایهداری، چرخش قدرت از غرب به شرق و تحولات اساسی در ماهیت روابط بینالملل سخن میگویند. 2- نظام بینالمللی چند قطبی: از نگاه طرفداران چند قطبی بودن نظام بین الملل، سلاحهای هستهای به لحاظ نظامی، وضعیتی ایجاد کردهاند که در عمل امکان جنگ و غلبه میان قدرتهای بزرگ جهان منتفی شده است و در نتیجه، موضوعات اساسی جهان بیشتر در چهارچوب نهادهای بینالمللی و در عرصه سیاسی و اقتصادی میان چند قدرت بزرگ حل و فصل میشود. مدعیان دیدگاه چند قطبی بودن نظام بین الملل، بر محدودیتهای قدرت آمریکا تأکید کرده و معتقدند یک ابر قدرت به تنهایی و به صورت تک قطبی نمیتواند نظم آینده جهان را تعیین کند، بلکه شماری قدرتهای بزرگ پدید خواهد آمد، شماری از قدرتهای پیشرو وجود داشتهاند (مانند چین، روسیه ) و شماری نیز در جوامع اقتصادی موجود نظیر اروپا و جنوب آسیا مراحل رشد و ترقی را میپیمایند، که نقش تعیینکنندهای در ترسیم نظم بینالمللی آینده خواهند داشت . 3- نظام بینالمللی تک قطبی (هژمونی): مدعیان این وضعیت، به قدرت نظامیگسترده آمریکا، برتری آن در عرصه اقتصاد بین المللی، نقش ویژه آن در نهادهای بین المللی، وضعیت پیروزی این کشور در جنگ سرد، رهبری نظام لیبراسم و به طور کلی، فاصله قدرت آن با سایر قدرتها اشاره میکنند. از این نگاه، این برتری به آمریکا این توان را میدهد که در کانون منظومه سیاست جهانی قرار گرفته و از طریق ایجاد هژمونی واحد، به ایده ام القرای جهان لیبرال- دموکراسی تحقق بخشد . به رغم دیدگاههای متفاوت، واقعیتهای یک دهه و نیم گذشته نشان میدهد که در مجموع نظام بینالملل پس از جنگ سرد میان نظام چند قطبی و هژمونی آمریکا در نوسان بوده است.