۱۳۹۴/۱۰/۱۰
–
۲۰۸۲ بازدید
باسلام لطفا بین سه کتاب خدمات متقابل اسلام وایران شهیدمطهری ودوقرن سکوت وکارنامه اسلام عبدالحسین زرین کوب یک جمع بندی بفرمایید. چراکه تناقضاتی بین این سه کتاب درمورد حمله مسلمانان به ایران درزمان ابوبکروعمرهست .
سلامابتدا عرضه میدارد که نگارش این سه کتاب به این ترتیب بوده است که ابتدا استاد زرین کوب دو قرن سکوت را نگاشت و در پی آن شهید مطهری با نقد این کتاب اثر باارزش خدمات متقابل اسلام وایران را آفرید و در پایان استادزرین کوب با پی بردن به حقیقتهای تاریخ کارنامه اسلام را نوشت
برای جمع بندی آنچه شما نگاشته اید توجه شما را به مطالب ذیل جلب می نمائیم :
یکم . پیشینه کتاب دو قرن سکوت :
مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت را در سال 1330 برای اولین بار به چاپ رساند. این اثر که به بررسی سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام می پردازد، بر اساس دیدگاه باستانگرائی و برتری ایران قبل از اسلام تالیف شده و از نظر تاریخی، ایراداتی اساسی دارد که مولف در مقدمه چاپ های بعدی کتاب آن گوشزد نموده است و خود اعتراف می کند که با توجه به شور جوانی ای که در دوران نگاشتن این کتاب با او همراه بوده است، در بسیاری از مسائل مغرضانه نویسندگی کرده است. لذا در چاپ دوم این کتاب دکتر عبدالحسین زرین کوب به انجام تصحیحاتی در راستای صحت بخشیدن هرچه بیشتر به اثرش دست زد. استاد مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران انتقادات جدی و تندی را نسبت به این کتاب دارد و در آغاز این کتاب از نوشته ی استاد مطهری نیز یاد شده است. این کتاب در سال 1384 برای نوزدهمین بار توسط انتشارات سخن به چاپ رسید.
دوم . فضای زمانی و فکری نویسنده :
نویسنده در زمان و شرایط به تألیف کتاب مذکور می پردازد که غربزدگی ، حمله به اسلام و تقدیس ایران باستان ، دو پایه سیاست فرهنگی عصر پهلوی بود که توسط روشنفکران سکولار انجام میگرفت. در آن روزگار سرد و سیاه و تلخ ، همسو با مذاق قدرت مسلط، صادق هدایت (نیهیلیست یهودی تبار، که جان بر سر نیست انگاری کافکایی گذاشت) کتاب «پروین دختر ساسان» را نوشت. مجتبی مینوی «مازیار» را همراه با نمایشنامه صادق هدایت منتشر کرد و درآن ، از ارتش رهایی بخش اسلام که رائد و رهنمای آن ، یک ایرانی پارسا و آزاده و فرهیخته (سلمان پارسی) بود با عنوان «مشتی مارخواران اهریمن نژاد» یاد کرد.
سعید نفیسی اعراب مسلمان را «گروه سوسمارخوار و بی خط و دانش» شمرد که 17 وی همچنین در لزوم تغییر خط اعلام کرد: «… من جدا عقیده ایمانی دارم که یکی از نخستین ضروریات زبان فارسی، اختیار کردن خط دیگری جز خط امروز است…». احمد کسروی ، عضو انجمن آسیایی همایونی لندن (بزرگترین لژ فراماسونری در خاورمیانه) بانوشتن کتاب «زبان پاک» به جنگ واژه های عربی تبار موجود در زبان فارسی (که استعمال آنها قرنها در ادبیات کشورمان رواج داشته و در معنی ، تابعیت ایرانی گرفته اند) رفت و به سره نویسی ، بلکه واژه تراشی های بعضا مضحک (نظیر جعل واژه شلپ! به جای شیرینی) پرداخت. (ر.ک : زمانه و کارنامه ابراهیم پورداوود ، علی ابوالحسنی ،جام جم ) در چنین فضائی عبدالحسین زرین کوب کتاب «دو قرن سکوت» را نوشت و در آن ، هرچه را که از آن ایران باستان نبود «زشت و پست و نادرست» شمرد!
سوم . اعتراف و جبران اشتباهات :
بسیاری از روشنفکران شووینیست مآب عصر رضاخان ، بعضاً با شهامت تمام به اشتباه خویش اعتراف کردند. همان کاری که عبدالحسین زرین کوب انجام داد ودر پیشگفتاری که بر چاپ دوم «دو قرن سکوت» نوشت با اعترافی دلیرانه ، حق پذیری و پختگی تدریجی خویش را ثابت کرد. گام مهمتر زرین کوب در این عرصه ، نگارش کتاب گرانسنگ «کارنامه اسلام» بود.
دکتر زرینکوب در مقدمه چاپ دوم مینویسد: «در تجدید نظری که در این کتاب، برای چاپ تازهای کردم، … ترتیب و شیوة کتاب اول را بر هم زدم و کاری دیگر پیش گرفتم. از آنچه سخن شناسان و خردهگیران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد دیدم به منت پذیرفتم و در آن نظر کردم. در جایی که سخن از حقیقت جویی است چه ضرورت دارد که من بیهوده از آنچه سابق به خطا پنداشتهام دفاع کنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از این رو، در این فرصتی که برای تجدید نظر پیش آمد، قلم برداشتم و در کتاب خویش بر هر چه مشکوک و تاریک و نادرست بود،خط بطلان کشیدم. بسیاری از این موارد مشکوک و تاریک جاهایی بود که من در آن روزگار گذشته، نمیدانم از خامی یا تعصب،نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران میدانستم و هر چه را از آن ایران– ایران باستانی را میگویم- نبود زشت و پست و نادرست میشمردم. در سالهایی که پس از نشر آن کتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمی از کار و اندیشه در باب همین دوره از تاریخ ایران، غافل نبودم در این رای ناروای من، چنانکه شایسته است، خللی افتاد. خطای این گمان را که صاحب نظران از آن غافل نبودند، دریافتم و در این فرصتی که برای تجدید نظر در کتاب سابق بدست آمد لازم دیدم که آن گمان خطای تعصب آمیز را جبران کنم. آخر عهد و پیمانی که من با خوانندة این کتاب دارم آن نیست که دانسته یا ندانسته، تاریخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فریب بیالایم. عهد و پیمان من آن است که حقیقت را بجویم و آن را از هر چه دروغ و غرور و فریب است جدا کنم. در این صورت ممکن نبود که بر آنچه در کتاب خویش نادرست و مشکوک میدیدم از خامی و ستیزهرویی خویش،خط بطلان نکشم و خوانندهای را که شاید بر سخن من بیش از حد ضرورت اعتماد میورزد با خویشتن به گمراهی بکشانم. … خوانندة جوانی که آن کتاب سابق مرا خوانده بود، در ذهن خویش پرسشهایی میداشت که من در آنجا، بدانها جوابی نداده بودم. سبب سقوط و شکست سامانیان چه بود؟ … در هر حال از این بایت هیچ ادعایی ندارم: ادعا ندارم که در این جستجو به حقیقتی رسیدهام. ادعا ندارم که وظیفة مورخی محقق را ادا کردهام. این متاعم که تو میبینی و کمتر زینم.»
چهارم . نقد استاد مطهری بر کتاب دو قرن سکوت :
استاد مطهری در کتاب ارزشمند و مستند خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد : « خواننده عزیز ! از آنچه در بخش سوم این کتاب خواند هر چند باختصار برگذار شده است یک مطلب کاملا دستگیرش می شود و آن اینکه عکس العمل ایرانیان در برابر اسلام فوق العاده نجیبانه و سپاسگزارانه بوده و از یک نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت می کند . اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنه ای فرو رود . یا آب گوارایی که به کام تشنه ای ر یخته شود . طبیعت ایرانی مخصوصا با شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی ایران قبل از اسلام این خوراک مطبوع را به خود جذب کرده و از آن نیرو و حیات گرفته است و نیرو و حیات خود را صرف خدمت به آن کرده است
چنانکه می دانیم از سال 41 هجری تا 132 یعنی نزدیک یک قرن امویان بر جهان اسلام حکومت راندند . امویان ، اصلی را که اسلام میرانده بود ، یعنی امتیازات قومی و نژادی ، کم و بیش زنده کردند ، میان عرب و غیر عرب بالخصوص ایرانی تبعیض قائل می شدند ، سیاستشان سیاست نژادی بود امویان حساسیت خاصی علیه ایرانیان داشتند که با سایر نژادهای غیر عرب مثلا قبطیها ، نداشتند . علت اصلی این حساسیت تمایل نسبی ایرانیان نسبت به علویین خصوصا شخص علی علیه السلام بود ، نقطه حساس سیاست اموی جنبه ضد علوی آن است و نظر به اینکه سیاست علوی بر اجراء جنبه های ضد نژادی و ضد طبقاتی اسلام بود و طبعا اجراء این اصل بر عرب خصوصا قریش که خود را نژاد برتر می دانست دشوار بود ، امویان از نخوت عربی و قرشی به سود حکومت خویش بر ضد علویان استفاده می کردند
لهذا امویان با هر عنصر طرفدار علویین اعم از عرب یا ایرانی یا افریقایی یاهندی مبارزه می کردند ، مظالمی که آل علی و پیروان عربشان از امویان دیدند از مظالمی که بر ایرانیان در آن دوره وارد شد بسی بیشتر و جانگدازتر بوده است از سال 132 که عباسیان روی کار آمدند دفتر سیاست ورق خورد . سیاست عباسیان تا زمان معتصم که عنصر ترک روی کار آمد بر مبنای حمایت از ایرانیان و تقویت ایرانیان علیه اعراب بود . صد ساله اول عباسی برای ایرانیان عصر طلایی بوده است . برخی وزرای ایرانی مانند برامکه که از اولاد بوداییان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالریاستین سرخسی ، بعد از خلیفه بزرگترین قدرت بشمار می رفتند
ایرانیان در قرن اول حکومت عباسی هر چند در رفاه بودند ، ولی از نظر سیاسی جزء قلمرو خلافت اسلامی بودند و حکومت مستقلی نداشتند . اما پس از صد سال یعنی از زمان حکومت طاهریان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفاریان حکومت مستقل تشکیل دادند
و البته این حکومتهای مستقل در عین حال تا پایان خلافت عباسی تحت نفوذ معنوی خلفای عباسی بودند ، مردم ایران برای مقام خلافت به اعتبار نام جانشینی پیغمبر اکرم نوعی قداست قائل بودند و حکومت هیچ حاکمی را در ایران مادامی که منشوری از خلیفه نمی آورد شرعی و قانونی نمی دانستند ، تا آنکه در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسی برچیده شد و این جریان خاتمه یافت . پس از برچیده شدن خلافت عباسی ، خلفای عثمانی در غیر ایران تا حدی نفوذ معنوی داشتند ، ولی در ایران به علت تشیع این مردم و غیر شرعی دانستن خلافت ، به هیچ وجه نفوذی نداشتند برخی از مستشرقین و در رأس همه آنها سرجان ملکم انگلیسی دو قرن اول ایران اسلامی را – یعنی از حدود نیمه قرن اول هجری که ایران فتح شد تا حدود نیمه قرن سوم هجری که کم و بیش حکومت مستقل در ایران تشکیل گردید – به اعتبار اینکه در این دو قرن ایران جزء قلمرو کلی خلافت بوده و از خود حکومت مستقلی نداشته است ، دوره سکوت و سکون و احیانا دوره بردگی ایرانیان نامیده اند و نوعی جار و جنجال راه انداخته تا آنجا که برخی ایرانیان را تحت تأثیر فکر خود قرار داده اند اگر از دید امثال سرجان ملکم بنگریم ، یعنی توده ایرانی را ندیده بگیریم و به تحولات فرهنگی و غیر فرهنگی ثمربخش بی نظیر که در همین دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ملت ایران مفید افتاد توجه نکنیم و تنها طبقه حاکمه را در نظر بگیریم ، حق داریم دوره ای را که ایران جزء قلمرو خلافت بوده دوره سکوت و سکون بشماریم آری اگر تنها طبقه حجاج بن یوسف و ابومسلم خراسانی را در نظر بگیریم که آن یکی صد و بیست هزار نفر را به باد فنا داد و این یکی ششصد هزار نفر را قتل عام کرد و مانند یک عرب متعصب نژادپرست نوحه سرایی کنیم که چرا این ششصد هزار نفر را نیز حجاج که یک عنصر عربی است به باد فنا نداد ؟ و یا مانند یک متعصب ایرانی سوگواری کنیم که چرا ابومسلم در جای حجاج ننشست تا آن صد و بیست هزار نفر هم با دست توانای او قتل عام شوند حق داریم که دو قرن اول را دوره سکون و سکوت از نظر ایران بنامیم ، چون با مقایسه با دوره های دیگر تنها چیزی که مایه تأسف است این است که فی المثل به جای ابومسلم ها نام حجاج ها برده می شود اما اگر توده ملت ایران را ، یعنی موزه گرزاده ها و کوزه گرزاده ها را ، همانهایی که سیبویه ها و ابوعبیده ها و ابوحنیفه ها و آل نوبختها و بنی شاکرها و صدها افراد دیگر و خاندان دیگر از میان آنها برخاستند در نظر بگیریم که استعدادهاشان شکفت و توانستند در میدان یک مسابقه آزاد فرهنگی شرکت کنند و گوی افتخار را بربایند و برای اولین بار در تاریخ ایران به صورت پیشوای ادبی ، علمی ، مذهبی ، ملل دیگر درآیند و آثاری جاویدان از خود باقی بگذارند و نام خویش و آب خاک خویش را قرین عزت و افتخار و جاویدانی سازند ، این دو قرن ، دو قرن خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن است در این دو قرن بود که ایرانیان با یک ایدئولوژی جهانی و انسانی فوق نژادی آشنا شدند ، حقایقش را به عنوان حقایقی آسمانی و مافوق زمان و مکان پذیرفتند و زبانش را به عنوان زبانی بین المللی اسلامی که به هیچ قوم خاص تعلق ندارد و تنها زبان یک مسلک است از آن خود دانسته و بر زبان قومی و نژادی خویش مقدم شمردند
عجبا ! می گویند ( در طی این دو قرن زبان ایرانی خاموشی گزیده بود و ایرانی سخن خویش جز بر زبان شمشیر نمی گفت ) من حقیقتا معنی این سخن را نمی فهمم ! آیا زبان علمی زبان نیست ؟ ! آیا زبان ادبی زبان نیست ؟ آیا شاهکار ادبی سیبویه که در فن خود همطراز المجسطی بطلمیوس و منطق ارسطو در فن خودشان ، به شمار می رود جز در این دو قرن آفریده شده است ؟ ! آیا ادب الکاتب ابن قتیبه که آن نیز در فن خود یک شاهکار است محصول این دو قرن نیست ؟ ! آیا شاهکار ادبی آفریدن مربوط به زبان نیست ؟ خواهند گفت : اینها هر چه هست به زبان عربی است جواب این است : مگر کسی ایرانیان را مجبور کرده بود که به زبان عربی شاهکار خلق کنند ؟ اصلامگر ممکن است کسی با زور شاهکار خلق کند ؟ ! آیا این عیب است بر ایرانیان که پس از آشنایی با زبانی که اعجاز الهی را در آن یافتند و آن را متعلق به هیچ قومی نمی دانستند و آن را زبان یک کتاب می دانستند به آن گرویدند و آن را تقویت کردند و پس از دو سه قرن از آمیختن لغات و معانی آن با زبان قدیم ایرانی زبان شیرین و لطیف امروز فارسی را ساختند ؟ می گویند : زبان این قوم ( ایرانیان قبل از اسلام ) زبان قومی بود که از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر کفایت بهره داشت ، با این همه این قوم که ( به صد زبان سخن می گفتند ) وقتی با اعراب مسلمان روبرو گشتند ( آیا چه شنیدند که خاموش شدند ؟ آقای دکتر زرین کوب که سؤال بالا را طرح کرده اند ، خود بدان پاسخ داده اند می گویند : زبان تازی پیش از آن زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت . معهذا وقتی بانک اذان در فضای ملک ایران پیچید ، زبان پهلوی در برابر آن فروماند و به خاموشی گرایید . آنچه در این حادثه زبان ایرانیان را بند آورد سادگی و عظمت ( پیام تازه ) بود و این پیام تازه ( قرآن ) بود که سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود . پس چه عجیب که این پیام شگفت انگیز تازه ، در ایران نیز زبان سخنوران را فروبندد و خردها را به حیرت اندازد ؟ حقیقت این است که از ایرانیان آنها که دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند شور و شوق بی حدی که در این دین مسلمانی تازه می یافتند چنان آنها را محو و بیخود می ساخت که به شاعری و سخنگویی وقت خویش به تلف نمی آوردند (دو قرن سکوت ص 107 – . 108)
کوچکترین سندی در دست نیست که خلفا حتی خلفای اموی مردم ایران را به ترک زبان اصلی خود ( البته زبانهای اصلی خود ، زیرا در همه ایران یک زبان رائج نبوده ، در هر منطقه ای زبان مخصوص بوده است ) مجبور کرده باشند . آنچه در این زمینه گفته شده است مستند به هیچ سند تاریخی نیست ، و هم و خیال و غرض و مرض است . زیبایی و جاذبه لفظی و معنوی قرآن و تعلیمات جهانوطنی آن ، دست به دست هم داد که همه مسلمانان این تحفه آسمانی را با اینهمه لطف از آن خود بدانند و مجذوب زبان قرآن گردند و زبان اصلی خویش را به طاق فراموشی بسپارند منحصر به ایرانیان نبود که زبان قدیم خویش را پس از آشنایی با نغمه آسمانی قرآن فراموش کردند ، همه ملل گرونده به اسلام چنین شدند ، و چنانکه مکرر گفته ایم اگر کوشش عباسیان که سیاست ضد عرب داشتند نبود ، زبان فارسی امروز که با زبانهای قبل از اسلام متفاوت است پدید نمی آمد خلفای عباسی بهترین مشوق این زبان بودند ، آنها مایل نبودند که زبان عربی درمیان توده ایرانی رایج گردد بنی العباس شعوبیان را که ضد عرب بودند و در مطاعن و مثالب عرب کتاب تألیف می کردند تأیید و تقویت می نمودند . علان شعوبی کتابی در بدیهای عرب و صفات نکوهیده آنان نوشت در حالی که کارمند رسمی هارون و مأمون بود و در بیت الحکمة برای آنها کتاب استنساخ می کرد و مزد می گرفت همچنین سهل بن هارون شعوبی که شدیدا ضد عرب بود و علیه عرب کتاب نوشت مدیر بیت الحکمه هارونی و مأمونی بود (ترجمه تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 310 – . 311 ) ، همچنانکه قبلا در فصل مربوط به زبان فارسی گفتیم ، مأمون اول حاکمی است که شاعری پارسی گوی را فوق العاده تشویق کرده است آری آن بود علت خاموشی گزیدن ایرانیان از پارسی گویی ، و این بود علت رواج ثانوی این زبان . و البته همچنانکه باز هم گفته ایم رواج ثانوی زبان فارسی ، به هیچ وجه جای تأسف نیست ، بلکه جای شکر است : هر زبانی از خود لطف و زیبایی خاص دارد . زبان فارسی از برکت لطف و زیبایی خود و هم از همت و ایمان ایرانیان پارسی گوی خدمات بسیار ارزنده ای به اسلام کرده است ادوارد براون منصفانه خود را از غرضرانیهای امثال سرجان ملکم برکنار می دارد ، وی می گوید : دو کتاب تاریخ ایران است که انگلیسها بیشتر با آن آشنا و دینی خود را به مقام قداست رساندند در حدی که مورد احترام فوق العاده مذهبی ملل دیگر قرار گرفتند و هنوز هم در کتب اسلامی ، مخصوصا در کتب غیر ایرانی و غیر شیعی نام آنان در هاله ای از قدس قرار گرفته است . در اقصی بلاد اسلامی مردم نام آنها را با احترام فراوان می برند . این دوره از نظر علمی و فرهنگی در ردیف اول است و اما از جنبه کسب قداست و احترام مذهبی برای ایرانیان قطعا بی رقیب و بی نظیر است اگر بخواهیم محصول این دو قرن را روشن کنیم باید نظری به جامعه ایرانی از حدود دهه سوم قرن اول هجری که ایران به دست مسلمانان فتح شد تا حدود دهه دوم قرن سوم هجری که طاهریان در خراسان نیمه استقلالی یافتند و بلکه تا حدود دهه ششم قرن سوم که صفاریان استقلال یافتند بیفکنیم و نتیجه گیری کنیم البته از این نکته نباید غافل بود که تازه در عهد صفاریان و سامانیان و غیر هم نیز بسیاری از دانشمندان ایرانی که استعداد خویش را به ظهور رسانیده اند در ایران و حوزه حکومت ایرانی نبوده اند غالبا در عراق و احیانا در حجاز یا جای دیگر می زیسته اند بگذریم از سلمان فارسی که افتخار صحبت رسول خدا را کسب کرده و به شرف « منا اهل البیت » نائل آمده است و از نظر مسلمانان شیعه افضل صحابه رسول خدا و امیرالمؤمنین است و از نظر غیر شیعه در ردیف کبار صحابه است و نام نامیش در دیوار مسجدالنبی می درخشد از این مرد بزرگ و بزرگوار می گذریم ، سایر ایرانیان نامدار را در نظر می گیریم . و چون طرف سخن ما کسانی هستند که با مقیاس احساسات ملی و ایرانی با ما سخن می گویند ، ما عجالتا با احساسات شیعی و حتی با احساسات اسلامی خودمان کاری نداریم ، تنها از جنبه افتخارات ملی مطلب را محل بحث قرار می دهیم . می خواهیم اجمالا ببینیم این دو قرن چه امکاناتی و چه افتخاراتی برای ملت ایران خوارزمی ، همچنین نوبختیان ، ابومعشر بلخی، ابوالطیب سرخسی و غیر اینهااز سرداران اسلامی ایرانی ، گذشته از سردارانی که در ایران جنگیده اند مانند طاهر ذوالیمینین ، باید موسی بن نصیر فاتح اسپانیا را نام برد
آری این است دو قرنی که آنرا دوره رکود و سکون و سکوت ایران نامیده اند. » ( جهت آگاهی و مطالعه بیشتر ر.ک :خدمات متقابل اسلام و ایران ، صص 668-677 )
پنجم . کارنامه اسلام :
روزی که اسلام وارد ایران شد مورد استقبال باشکوه مردمی قرار گرفت که از نظام تبعیض و ستم امپراتوری ساسانی به تنگ آمده بودند. برخلاف کسانی که مدعی اند ملت ما به دلیل ترس از شمشیر به اسلام روی آورد ، این آیین آسمانی در اعماق وجود ایرانی خسته از ظلم و شیفته عدل جای خود را پیدا کرد و بر آن اساس تمدن باشکوهی را در هزار سال پیش پایه گذارد که چهره های برجسته و کم نظیری همچون زکریای رازی ، بوعلی سینا، خواجه نظام الملک و… را به عالم انسانیت تقدیم کرد. چهره هایی که اروپا قرنها خوشه چین دریای علم و فضل آنها بود و از سفره دانش آنها ارتزاق می کرد و تمدن جدید هم به اعتراف خاورشناسان و امداد آن دستاوردهاست. ایرانی اسلام را با جان و دل پذیرفت و به قول استاد مطهری از آن بهره ها برد و متقابلا به پیشبرد و پیشرفت آن در جهان نیز بیشترین کمکها را داد. دکتر عبدالحسین زرین کوب در مقدمه کتاب « کارنامه اسلام » می نویسد : « کارنامه اسلام یک فصل درخشان تاریخ انسانى است.نه فقط از جهت توفیقى که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازه جهانى یافته اند بلکه نیزبسبب فتوحاتى که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیاى تازه،وراى شرق و غرب:قلمرو اسلام که در واقع نه شرق بود نه غرب. » ضمن توصیه مطالعه این کتاب ، در ادامه توجه شما را به بخشی از آن جلب می نمائیم :
« نگاهی به علم نجوم و ریاضیات در اسلام
در ریاضیات،نجوم،و فیزیک مسلمین کارهای قابل توجه داشته اند.
رصدخانه یی که مامون ضمیمه بیت الحکمه کرد مرکزی شد برای مطالعه در نجوم و ریاضیات.درین رصدخانه مسلمین محاسبات مهم نجومی انجام دادند چنانکه طول یک درجه از نصف النهار را با دقتی نزدیک به محاسبات امروز اندازه گرفتند.تفصیل طرز عمل و محاسبه را ابن خلکان در شرح حال محمد بن موسی خوارزمی نقل می کند.ارقام معروف به هندی از همین ایام نزد مسلمین متداول شد و ظاهرا ترجمه کتاب نجومی سدهانته-معروف به سندهند-از سنسکریت به عربی که بوسیله محمد بن ابراهیم فزاری انجام شد و همچنین کارهای خوارزمی از اسباب رواج این ارقام شد،چنانکه جنب و جوش بازرگانی مسلمین و وسعت دامنه تجارت آنها بعدها موجب انتشار استعمال این نوع ارقام شد دراروپا. (1) در هر حال خوارزمی از مؤسسان جبر نیز-بعنوان یک علم مستقل-هست و وی بود که اولین کتاب را در باب در اروپا معادل فن محاسبه تلقی شد چنانکه نام کتاب نیز به شکل Algebra عنوان علم جبر باقی ماند.جبر خوارزمی در قرون وسطی نزد اروپائیان فوق العاده اهمیت یافت و تا زمان ویت F.viete (متوفی 1603 میلادی)مبنای مطالعات ریاضی اروپائیان بود (2) وی در ریاضیات بین طریقه یونانی وهندی تلفیق گونه یی انجام داد و سیستم عدد نویسی هندی را بین مسلمین رایج کرد.گفته اند که وی بیش از هر دانشمند دیگر قرون وسطی در طرز فکر ریاضی تاثیر گذاشت. (3) ابوالوفای بوزجانی(متوفی 388 ق)در بسط علم مثلثات نیز-مثل جبر-کارهای ارزنده کرد.
Sin مطابقت چنانکه در استخراج جیب زاویه سی درجه طریقه یی یافت که نتیجه آن تاهشت رقم با مقدار واقعی 30 دارد. (4) در اروپا حل مساله جمع زوایا را به کوپرنیک منسوب می دارندو او که از راه حل ابو الوفا بیخبر بوده است ظاهرا برای حل مساله طریقه یی پیچیده تر از ریاضیدان اسلامی یافته است. (5) خیام با آنکه آثارش درقرون وسطی به لاتینی ترجمه نشد تا در بسط ریاضیات اروپا مؤثر افتد بهرحال در جبر از بزرگترین علماء قرون وسطی است.وی اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجه اول،دوم،و سوم پرداخته است و رساله او در جبر برجسته ترین آثار علماء قرون وسطی است در جبر.
در هر صورت جبر و مقابله را اولین بار مسلمین وارد نظام علمی کردند،همچنین استعمال جبر در هندسه و بالعکس بوسیله مسلمین انجام یافت و این امر نیز در بسط هندسه تحلیلی تاثیر بسزائی داشت. (6) خدمات مسلمین به بسط و توسعه ریاضیات منحصر به همین حدودنماند.در همان دوره مامون که مسلمین کتاب بطلمیوس و اقلیدس وسندهند را (Alcuin) مربی و عالم ترجمه و تحریر می کردند در تمام اروپا ریاضیدان مشهوری که وجود داشت عبارت بود از الکوین دربارشارلمانی که نوشته های او در ریاضیات از بعضی اصول مقدماتی تجاوزنمی کرد.در تمام قرون وسطی،پیشرفت ریاضیات در واقع به نبوغ ریاضی مسلمین مدیون بود.حتی در نیمه اول قرن پانزدهم میلادی که مسلمین با مشکلترین مسائل هندسه دست و پنجه نرم می کردند،معادلات درجه سوم جبری را به کمک مقاطع مخروطی حل می کردند،ودر مثلثات کروی تحقیقات ارزنده انجام می دادند،در اروپا تحقیقات ریاضی از حساب تقویم و طرز بکار بردن چرتکه-که غالبا در سطح حوائج روزانه بود-در نمی گذشت (7) در هندسه مسلمین کارهای ریاضیدانان یونانی را دنبال کردند،و اصول اقلیدس را ترجمه و شرح کردند.بعلاوه،علم مثلثات را آنها بوجود آوردند.در واقع همان ترجمه اقلیدس هم در آن زمان خالی از اهمیت نبود چنانکه رومیها بدان نپرداخته بودند و وقتی برای اولین بار در قرن دهم میلادی به زبان لاتین ترجمه می شد تقریبا سه قرن از ترجمه عربی آن که بوسیله حجاج بن یوسف-یک ریاضیدان عهد هارون الرشید-انجام شده بود می گذشت.
در نجوم،مطالعات مسلمین مخصوصا ارزنده بود.مطالعات بابلیها،هندوان،و ایرانیان که به آنها رسید از اسباب عمده شد (Albumasar) می خوانده اند-مجموعه درپیشرفت آنها:ابو معشر بلخی که اروپائیها در قرون وسطی وی را به نام زیجاتی داشت که در آن حرکات سیارات از روی طریقه هندی و رصد گنگ دز محاسبه شده بود واگر چه اصل آن نمانده است اما آثار دیگر او از خیلی قدیم به زبان لاتینی ترجمه و مکرر چاپ شده است و اینهمه او را در نجوم در تمام قرون وسطی شهرت جهانی بخشید.با اینهمه،وی رویهمرفته به عنوان یک منجم بیشتر اهمیت دارد تا بعنوان یک عالم نجوم.از اینها گذشته،تجارب واطلاعات صابئین نیز در پیشرفت نجوم اسلام تاثیر بسیار داشت.ثابت ابن قره-که به هندسه و فیزیک علاقه داشت-در تحقیق طول سال شمسی و درجه آفتاب مطالعات مهم کرد.بتانی که نیز از میراث صابئین بهره داشت با تالیف زیجی در بسط هیئت و نجوم اسلامی تاثیر قابل ملاحظه کرد.وی حرکت نقطه اوج آفتاب را کشف کرد و بعضی اقوال بطلمیوس را درین باب نقد و اصلاح نمود.ملاحظات او درباب خسوف در محاسباتی که دانتورن (Dunthorn) از علماء قرن هجدهم اروپا کرد به عنوان یک رهنما یا محرک تلقی شد.نیز وی برای مسائل مربوط به مثلثات کروی راه حلهایی یافت که رجیومانتوس(متوفی 1476)از آنها استفاده کرد (8) کارهایی را که مسلمین در نجوم و ریاضیات انجام داده اند نالینو ایتالیائی،کارادوو فرانسوی و چندتن از علماءمعاصر دیگر تا حدی ارزیابی کرده اند.احوال و آثار منجمین و ریاضیدانهای اسلامی نیز در کتاب ریاضیدانان و منجمین عرب تالیف سوتر و تاریخ ادبیات عرب تالیف بروکلمان بررسی شده است.این میراث علمی عظیم مسلمین،هم از حیث وسعت موجب اعجاب است هم از لحاظ دقت. دربین آثار مهم نجومی مسلمین مخصوصا کتب زیج را باید نام برد که بعضی از آنها شاهکار دقت ریاضی است.از سه شاهکار نجومی مسلمین درین زمینه به عقیده سارتون یکی صورالکوکب عبد الرحمن صوفی است(متوفی 376)دیگر زیج ابن یونس(متوفی 399)است که شایدبزرگترین منجمین اسلام باشد و چون وی آن را به نام الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی مصر ساخت زیج حاکمی خوانده می شود.سومین شاهکارنجومی عبارتست از زیج الغ بیگ که با همکاری امثال قاضی زاده رومی و غیاث الدین جمشید کاشانی تدوین شد اما قتل الغ بیگ مطالعات جدی مربوط به نجوم را در شرق در واقع پایان داد.از جمله اقدامات علمی مسلمین در امور مربوط به ریاضی و نجوم اصلاح تقویم بود.در عهدجلال الدوله ملکشاه سلجوقی که گویند عمر خیام هم با منجمین دیگردرین اصلاح همکاری داشت و تقویم جلالی که بدینگونه بوجود آمداز بعضی تقویمهای مشابه که در اروپا بوجود آمد دقیقتر بود و شاید عملی تر.
علماء اسلامی مکرر از هیئت بطلمیوس و اقوال یونانیان انتقاد کردند و هر چند ایرادهایی که بر آن گرفتند بکلی موجب دگرگون کردن دنیای بطلمیوسی نشد اما زمینه را برای اصلاحات گالیله،کپلر،و کوپرنیک آماده ساخت.حتی مساله حرکت زمین،که بعضی از یونانیهاهم متعرض آن شدند نزد مسلمین مطرح شد.چنانکه ابو سعید سجزی-که تا اواخر قرن چهارم می زیست-اسطرلابی ساخت مبتنی بر فرض حرکت زمین و سکون افلاک.آیا سجزی واقعا به حرکت زمین معتقد بود یا این اعتقاد را فرضی قرار داده بود برای عمل اسطرلاب خویش؟درست معلوم نیست اما بیرونی که از این اسطرلاب سجزی صحبت کرده است این فرض را-بر خلاف حکمائی امثال رازی و ابن سینا که در بطلان آن شک نداشته اند-ممکن می دانسته است هر چند اثباتش را مشکل می یافته (9) در بین کسانی که هیئت بطلمیوس را انتقاد کرده اند نام خواجه نصیر الدین طوسی را نیز مخصوصا باید ذکر کرد.این وزیر معروف و عالم بزرگ و جامع شیعه نه فقط مؤسس واقعی رصدخانه عظیم مراغه و زیج ایلخانی بود بلکه آشنایی علماء اسلام را با تحقیقات چینیهانیز فراهم آورد. بعلاوه،وی ظاهرا در مدت اقامت در الموت (10) نیز به کار رصد و نجوم اشتغال داشت و در آن امر مهارت تمام بدست آورده بود.
خواجه نصیر طوسی قطع نظر از تحریر اقلیدس و مطالعات راجع به مثلثات-که آن را از گرو نجوم بیرون آورد و مستقل ساخت-در کتاب تذکره،هیئت بطلمیوسی را بشدت انتقاد نمود و خود نظریات بدیعی پیشنهادنمود.اثبات و طرح عیوب سیستم بطلمیوس به ضرورت اظهار طرح تازه یی که بعدها بوسیله کوپرنیک عرضه شد کمک کرد (11) آیا ممکن است بعضی از آراء او درین باب از طریق بیزانس به کوپرنیک رسیده باشد؟
بعضی این احتمال را بعید نمی دانند و برای آن قراینی نیز یافته اند.
در بین مساعی مسلمین در بسط ریاضیات کشف ترتیب کسوراعشاری را باید یاد کرد و روشهای تقریبی که توسط غیاث الدین جمشید کاشانی صورت یافت.در هندسه بعضی مسائل که برای قدما لا ینحل مانده بود نزد ابن هیثم و ابو سهل کوهی و امثال آنها راه حلهایی یافت.
مساله امتحان کردن محاسبات از طریق طرح نه نه و قاعده موسوم به خطاین منسوب به مسلمین است.محاسبات اعداد بزرگ نجومی با حداقل اشتباهات حاکی است از تبحیر آنها در علم اعداد.بعلاوه،مسلمین درساختن آلات نجومی،تکمیل اسطرلاب،و ماشینهای محاسبه جهت تنظیم زیجها کارهای ارزنده انجام دادند.
ازین تحقیقات و مطالعات در فیزیک و مکانیک هم نتایج نیکو وجالب بدست آمد.ابو معشر بلخی در کتاب المدخل الکبیر که راجع به نجوم است-و در 1130 بوسیله یوهانس هیسپالنسیس به لاتینی ترجمه شده-تاثیر ماه را در مساله جزر و مد بررسی کرد و اروپا ظاهرادر قرون وسطی قوانین راجع به جزر و مد را از کتاب وی آموخت. (12) در فسطاط مصر یک دانشمند ریاضی به نام فرغانی،در روزگارمتوکل توانست میله یی مخصوص تعبیه کند برای اندازه گیری ارتفاع آب نیل در (Optics) در اروپا هنگام فیضان.کارهای یعقوب کندی و مخصوصا ابن هیثم بصری در مسائل مربوط به علم مناظر تاثیرگذاشت چنانکه،هم راجربیکن به آثار ابن هیثم مدیون شد و هم کپلر. (13) ابن هیثم بزرگترین فیزیک دان مسلمین بود و یکی از بزرگترین محققان علم مناظر در تمام ادوار (14) در واقع تحقیقات ابن هیثم درباره نور وقواعد انکسار و انعکاس آن منشا کشفیات بعدی شد،بطوریکه می توان گفت اگر ابن هیثم نبود راجربیکن بوجود نمی آمد و خود راجربیکن در یک کتاب خویش مکرر از ابن هیثم نام می برد و از سخنان او نقل می کندچنانکه کپلر نیز ازین دانشمند (Alhasen) می خوانده اند و او را بعضی محققان از حیث مسلمان نام می برد.ابن هیثم را اروپائیهابسبب نامش الحسن می توان گفت که وی بهر حال بهترین تجسم روح تجربی بود در تمام قرون وسطی (16) بیرونی در باب وزن مخصوص اجسام تحقیقات علمی کرد و وزن مخصوص شانزده جسم را با چنان دقتی تعیین نمود که تقریبا با علم امروز موافق است.مطالعات ابوالفتح خازنی صاحب میزان الحکمه در باب تعادل مایعات اهمیت علمی داشت و وی هم در باب وزن مخصوص اجسام و آلیاژها تحقیقات و محاسبات درست کرد.مطالعات خازنی البته محدود به انواع ترازو نیست.در باب وزن،مرکز ثقل و مسائل مربوط به آنها نیز بحث فیزیکی و ریاضی دارد.در هر حال راجع به انواع ترازوتحقیقات بسیار بوسیله مسلمین انجام یافته است و خاصه در باب ترازوی رومی-قراسطون.بعضی مکانیسینهای مسلمان،حتی در عهد جنگهای صلیبی،برای پادشاهان فرنگ نیز پاره یی تعبیه ها درست می کرده اند (17) رویهمرفته در مکانیک-علم حیل و جراثقال-تحقیقات مسلمین خالی از اهمیت نبود-خاصه از لحاظ نظری.از مرده ریگ یونانیان (Heron d,Alexandrie) را قسطابن لوقا ترجمه کردبه امر المستعین بالله خلیفه عباسی. رساله هرون اسکندرانی از کارهائی که خود مسلمانان درین رشته انجام دادند رساله احمد خوارزمی بود-از بنی موسی.درین رساله،خوارزمی توضیحات علمی جالبی درباب بعضی مسائل مربوط به هیدرولیک داده بود.یک اثر جالب دیگر مسلمین درین باره عبارتست ازرساله بدیع الزمان جزری که مؤلف آن را در سال 602 هجری به فرمان قرا ارسلان امیر دیار بکر تالیف،کرده است و قسمت عمده اسباب وتعبیه هایی که وی در آن شرح می دهد اختراع خود او بوده است.
وقتی تاریخ تکنولوژی جدید بررسی شود سهم مسلمین در تحول آن بی شک قابل توجه است. 13
پی نوشتها:
Sarton, Introduction, I/585 1.
2. مصاحب،خیام بعنوان عالم جبر/103
Sarton, Introduction, I/563-4 3.
4. خیام بعنوان عالم جبر/104
Carra de Vaux, in Legacy of Islam/390 5.
6. مصاحب،خیام بعنوان عالم جبر/109
7. سارتون،سرگذشت علم،ترجمه احمد بیرشک/205
Nallino, EI(2),Vol.I/1138 8.
9. تقی زاده،تاریخ علوم در اسلام/99
10. Aydin Sayili, in Ankara uniuersitesi dil ue Tarib-Gografya FakultesiDergisi,Cilt XIV, Sayi 1-2/2-3
11. تقی زاده،تاریخ علوم در اسلام/97
Millas, J.M. EI(2), Vol.I/143-4 12.
Legacy of Islam/334 13.
Sarton, Introduction I/271 14.
15. مصاحب،خیام بعنوان عالم جبر/106
Sarton Introduction, I/694 16.
برای جمع بندی آنچه شما نگاشته اید توجه شما را به مطالب ذیل جلب می نمائیم :
یکم . پیشینه کتاب دو قرن سکوت :
مرحوم دکتر عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت را در سال 1330 برای اولین بار به چاپ رساند. این اثر که به بررسی سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام می پردازد، بر اساس دیدگاه باستانگرائی و برتری ایران قبل از اسلام تالیف شده و از نظر تاریخی، ایراداتی اساسی دارد که مولف در مقدمه چاپ های بعدی کتاب آن گوشزد نموده است و خود اعتراف می کند که با توجه به شور جوانی ای که در دوران نگاشتن این کتاب با او همراه بوده است، در بسیاری از مسائل مغرضانه نویسندگی کرده است. لذا در چاپ دوم این کتاب دکتر عبدالحسین زرین کوب به انجام تصحیحاتی در راستای صحت بخشیدن هرچه بیشتر به اثرش دست زد. استاد مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران انتقادات جدی و تندی را نسبت به این کتاب دارد و در آغاز این کتاب از نوشته ی استاد مطهری نیز یاد شده است. این کتاب در سال 1384 برای نوزدهمین بار توسط انتشارات سخن به چاپ رسید.
دوم . فضای زمانی و فکری نویسنده :
نویسنده در زمان و شرایط به تألیف کتاب مذکور می پردازد که غربزدگی ، حمله به اسلام و تقدیس ایران باستان ، دو پایه سیاست فرهنگی عصر پهلوی بود که توسط روشنفکران سکولار انجام میگرفت. در آن روزگار سرد و سیاه و تلخ ، همسو با مذاق قدرت مسلط، صادق هدایت (نیهیلیست یهودی تبار، که جان بر سر نیست انگاری کافکایی گذاشت) کتاب «پروین دختر ساسان» را نوشت. مجتبی مینوی «مازیار» را همراه با نمایشنامه صادق هدایت منتشر کرد و درآن ، از ارتش رهایی بخش اسلام که رائد و رهنمای آن ، یک ایرانی پارسا و آزاده و فرهیخته (سلمان پارسی) بود با عنوان «مشتی مارخواران اهریمن نژاد» یاد کرد.
سعید نفیسی اعراب مسلمان را «گروه سوسمارخوار و بی خط و دانش» شمرد که 17 وی همچنین در لزوم تغییر خط اعلام کرد: «… من جدا عقیده ایمانی دارم که یکی از نخستین ضروریات زبان فارسی، اختیار کردن خط دیگری جز خط امروز است…». احمد کسروی ، عضو انجمن آسیایی همایونی لندن (بزرگترین لژ فراماسونری در خاورمیانه) بانوشتن کتاب «زبان پاک» به جنگ واژه های عربی تبار موجود در زبان فارسی (که استعمال آنها قرنها در ادبیات کشورمان رواج داشته و در معنی ، تابعیت ایرانی گرفته اند) رفت و به سره نویسی ، بلکه واژه تراشی های بعضا مضحک (نظیر جعل واژه شلپ! به جای شیرینی) پرداخت. (ر.ک : زمانه و کارنامه ابراهیم پورداوود ، علی ابوالحسنی ،جام جم ) در چنین فضائی عبدالحسین زرین کوب کتاب «دو قرن سکوت» را نوشت و در آن ، هرچه را که از آن ایران باستان نبود «زشت و پست و نادرست» شمرد!
سوم . اعتراف و جبران اشتباهات :
بسیاری از روشنفکران شووینیست مآب عصر رضاخان ، بعضاً با شهامت تمام به اشتباه خویش اعتراف کردند. همان کاری که عبدالحسین زرین کوب انجام داد ودر پیشگفتاری که بر چاپ دوم «دو قرن سکوت» نوشت با اعترافی دلیرانه ، حق پذیری و پختگی تدریجی خویش را ثابت کرد. گام مهمتر زرین کوب در این عرصه ، نگارش کتاب گرانسنگ «کارنامه اسلام» بود.
دکتر زرینکوب در مقدمه چاپ دوم مینویسد: «در تجدید نظری که در این کتاب، برای چاپ تازهای کردم، … ترتیب و شیوة کتاب اول را بر هم زدم و کاری دیگر پیش گرفتم. از آنچه سخن شناسان و خردهگیران، در باب چاپ سابق گفته بودند، هر چه را وارد دیدم به منت پذیرفتم و در آن نظر کردم. در جایی که سخن از حقیقت جویی است چه ضرورت دارد که من بیهوده از آنچه سابق به خطا پنداشتهام دفاع کنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از این رو، در این فرصتی که برای تجدید نظر پیش آمد، قلم برداشتم و در کتاب خویش بر هر چه مشکوک و تاریک و نادرست بود،خط بطلان کشیدم. بسیاری از این موارد مشکوک و تاریک جاهایی بود که من در آن روزگار گذشته، نمیدانم از خامی یا تعصب،نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درست اعتراف کنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هر چه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران میدانستم و هر چه را از آن ایران– ایران باستانی را میگویم- نبود زشت و پست و نادرست میشمردم. در سالهایی که پس از نشر آن کتاب بر من گذشت و در آن مدت، دمی از کار و اندیشه در باب همین دوره از تاریخ ایران، غافل نبودم در این رای ناروای من، چنانکه شایسته است، خللی افتاد. خطای این گمان را که صاحب نظران از آن غافل نبودند، دریافتم و در این فرصتی که برای تجدید نظر در کتاب سابق بدست آمد لازم دیدم که آن گمان خطای تعصب آمیز را جبران کنم. آخر عهد و پیمانی که من با خوانندة این کتاب دارم آن نیست که دانسته یا ندانسته، تاریخ گذشته را به زرق و دروغ و غرور و فریب بیالایم. عهد و پیمان من آن است که حقیقت را بجویم و آن را از هر چه دروغ و غرور و فریب است جدا کنم. در این صورت ممکن نبود که بر آنچه در کتاب خویش نادرست و مشکوک میدیدم از خامی و ستیزهرویی خویش،خط بطلان نکشم و خوانندهای را که شاید بر سخن من بیش از حد ضرورت اعتماد میورزد با خویشتن به گمراهی بکشانم. … خوانندة جوانی که آن کتاب سابق مرا خوانده بود، در ذهن خویش پرسشهایی میداشت که من در آنجا، بدانها جوابی نداده بودم. سبب سقوط و شکست سامانیان چه بود؟ … در هر حال از این بایت هیچ ادعایی ندارم: ادعا ندارم که در این جستجو به حقیقتی رسیدهام. ادعا ندارم که وظیفة مورخی محقق را ادا کردهام. این متاعم که تو میبینی و کمتر زینم.»
چهارم . نقد استاد مطهری بر کتاب دو قرن سکوت :
استاد مطهری در کتاب ارزشمند و مستند خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد : « خواننده عزیز ! از آنچه در بخش سوم این کتاب خواند هر چند باختصار برگذار شده است یک مطلب کاملا دستگیرش می شود و آن اینکه عکس العمل ایرانیان در برابر اسلام فوق العاده نجیبانه و سپاسگزارانه بوده و از یک نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت می کند . اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بوده که به حلق گرسنه ای فرو رود . یا آب گوارایی که به کام تشنه ای ر یخته شود . طبیعت ایرانی مخصوصا با شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی ایران قبل از اسلام این خوراک مطبوع را به خود جذب کرده و از آن نیرو و حیات گرفته است و نیرو و حیات خود را صرف خدمت به آن کرده است
چنانکه می دانیم از سال 41 هجری تا 132 یعنی نزدیک یک قرن امویان بر جهان اسلام حکومت راندند . امویان ، اصلی را که اسلام میرانده بود ، یعنی امتیازات قومی و نژادی ، کم و بیش زنده کردند ، میان عرب و غیر عرب بالخصوص ایرانی تبعیض قائل می شدند ، سیاستشان سیاست نژادی بود امویان حساسیت خاصی علیه ایرانیان داشتند که با سایر نژادهای غیر عرب مثلا قبطیها ، نداشتند . علت اصلی این حساسیت تمایل نسبی ایرانیان نسبت به علویین خصوصا شخص علی علیه السلام بود ، نقطه حساس سیاست اموی جنبه ضد علوی آن است و نظر به اینکه سیاست علوی بر اجراء جنبه های ضد نژادی و ضد طبقاتی اسلام بود و طبعا اجراء این اصل بر عرب خصوصا قریش که خود را نژاد برتر می دانست دشوار بود ، امویان از نخوت عربی و قرشی به سود حکومت خویش بر ضد علویان استفاده می کردند
لهذا امویان با هر عنصر طرفدار علویین اعم از عرب یا ایرانی یا افریقایی یاهندی مبارزه می کردند ، مظالمی که آل علی و پیروان عربشان از امویان دیدند از مظالمی که بر ایرانیان در آن دوره وارد شد بسی بیشتر و جانگدازتر بوده است از سال 132 که عباسیان روی کار آمدند دفتر سیاست ورق خورد . سیاست عباسیان تا زمان معتصم که عنصر ترک روی کار آمد بر مبنای حمایت از ایرانیان و تقویت ایرانیان علیه اعراب بود . صد ساله اول عباسی برای ایرانیان عصر طلایی بوده است . برخی وزرای ایرانی مانند برامکه که از اولاد بوداییان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالریاستین سرخسی ، بعد از خلیفه بزرگترین قدرت بشمار می رفتند
ایرانیان در قرن اول حکومت عباسی هر چند در رفاه بودند ، ولی از نظر سیاسی جزء قلمرو خلافت اسلامی بودند و حکومت مستقلی نداشتند . اما پس از صد سال یعنی از زمان حکومت طاهریان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفاریان حکومت مستقل تشکیل دادند
و البته این حکومتهای مستقل در عین حال تا پایان خلافت عباسی تحت نفوذ معنوی خلفای عباسی بودند ، مردم ایران برای مقام خلافت به اعتبار نام جانشینی پیغمبر اکرم نوعی قداست قائل بودند و حکومت هیچ حاکمی را در ایران مادامی که منشوری از خلیفه نمی آورد شرعی و قانونی نمی دانستند ، تا آنکه در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسی برچیده شد و این جریان خاتمه یافت . پس از برچیده شدن خلافت عباسی ، خلفای عثمانی در غیر ایران تا حدی نفوذ معنوی داشتند ، ولی در ایران به علت تشیع این مردم و غیر شرعی دانستن خلافت ، به هیچ وجه نفوذی نداشتند برخی از مستشرقین و در رأس همه آنها سرجان ملکم انگلیسی دو قرن اول ایران اسلامی را – یعنی از حدود نیمه قرن اول هجری که ایران فتح شد تا حدود نیمه قرن سوم هجری که کم و بیش حکومت مستقل در ایران تشکیل گردید – به اعتبار اینکه در این دو قرن ایران جزء قلمرو کلی خلافت بوده و از خود حکومت مستقلی نداشته است ، دوره سکوت و سکون و احیانا دوره بردگی ایرانیان نامیده اند و نوعی جار و جنجال راه انداخته تا آنجا که برخی ایرانیان را تحت تأثیر فکر خود قرار داده اند اگر از دید امثال سرجان ملکم بنگریم ، یعنی توده ایرانی را ندیده بگیریم و به تحولات فرهنگی و غیر فرهنگی ثمربخش بی نظیر که در همین دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ملت ایران مفید افتاد توجه نکنیم و تنها طبقه حاکمه را در نظر بگیریم ، حق داریم دوره ای را که ایران جزء قلمرو خلافت بوده دوره سکوت و سکون بشماریم آری اگر تنها طبقه حجاج بن یوسف و ابومسلم خراسانی را در نظر بگیریم که آن یکی صد و بیست هزار نفر را به باد فنا داد و این یکی ششصد هزار نفر را قتل عام کرد و مانند یک عرب متعصب نژادپرست نوحه سرایی کنیم که چرا این ششصد هزار نفر را نیز حجاج که یک عنصر عربی است به باد فنا نداد ؟ و یا مانند یک متعصب ایرانی سوگواری کنیم که چرا ابومسلم در جای حجاج ننشست تا آن صد و بیست هزار نفر هم با دست توانای او قتل عام شوند حق داریم که دو قرن اول را دوره سکون و سکوت از نظر ایران بنامیم ، چون با مقایسه با دوره های دیگر تنها چیزی که مایه تأسف است این است که فی المثل به جای ابومسلم ها نام حجاج ها برده می شود اما اگر توده ملت ایران را ، یعنی موزه گرزاده ها و کوزه گرزاده ها را ، همانهایی که سیبویه ها و ابوعبیده ها و ابوحنیفه ها و آل نوبختها و بنی شاکرها و صدها افراد دیگر و خاندان دیگر از میان آنها برخاستند در نظر بگیریم که استعدادهاشان شکفت و توانستند در میدان یک مسابقه آزاد فرهنگی شرکت کنند و گوی افتخار را بربایند و برای اولین بار در تاریخ ایران به صورت پیشوای ادبی ، علمی ، مذهبی ، ملل دیگر درآیند و آثاری جاویدان از خود باقی بگذارند و نام خویش و آب خاک خویش را قرین عزت و افتخار و جاویدانی سازند ، این دو قرن ، دو قرن خروش و نشاط و جنبش و نغمه و سخن است در این دو قرن بود که ایرانیان با یک ایدئولوژی جهانی و انسانی فوق نژادی آشنا شدند ، حقایقش را به عنوان حقایقی آسمانی و مافوق زمان و مکان پذیرفتند و زبانش را به عنوان زبانی بین المللی اسلامی که به هیچ قوم خاص تعلق ندارد و تنها زبان یک مسلک است از آن خود دانسته و بر زبان قومی و نژادی خویش مقدم شمردند
عجبا ! می گویند ( در طی این دو قرن زبان ایرانی خاموشی گزیده بود و ایرانی سخن خویش جز بر زبان شمشیر نمی گفت ) من حقیقتا معنی این سخن را نمی فهمم ! آیا زبان علمی زبان نیست ؟ ! آیا زبان ادبی زبان نیست ؟ آیا شاهکار ادبی سیبویه که در فن خود همطراز المجسطی بطلمیوس و منطق ارسطو در فن خودشان ، به شمار می رود جز در این دو قرن آفریده شده است ؟ ! آیا ادب الکاتب ابن قتیبه که آن نیز در فن خود یک شاهکار است محصول این دو قرن نیست ؟ ! آیا شاهکار ادبی آفریدن مربوط به زبان نیست ؟ خواهند گفت : اینها هر چه هست به زبان عربی است جواب این است : مگر کسی ایرانیان را مجبور کرده بود که به زبان عربی شاهکار خلق کنند ؟ اصلامگر ممکن است کسی با زور شاهکار خلق کند ؟ ! آیا این عیب است بر ایرانیان که پس از آشنایی با زبانی که اعجاز الهی را در آن یافتند و آن را متعلق به هیچ قومی نمی دانستند و آن را زبان یک کتاب می دانستند به آن گرویدند و آن را تقویت کردند و پس از دو سه قرن از آمیختن لغات و معانی آن با زبان قدیم ایرانی زبان شیرین و لطیف امروز فارسی را ساختند ؟ می گویند : زبان این قوم ( ایرانیان قبل از اسلام ) زبان قومی بود که از خرد و دانش و فرهنگ و ادب به قدر کفایت بهره داشت ، با این همه این قوم که ( به صد زبان سخن می گفتند ) وقتی با اعراب مسلمان روبرو گشتند ( آیا چه شنیدند که خاموش شدند ؟ آقای دکتر زرین کوب که سؤال بالا را طرح کرده اند ، خود بدان پاسخ داده اند می گویند : زبان تازی پیش از آن زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت . معهذا وقتی بانک اذان در فضای ملک ایران پیچید ، زبان پهلوی در برابر آن فروماند و به خاموشی گرایید . آنچه در این حادثه زبان ایرانیان را بند آورد سادگی و عظمت ( پیام تازه ) بود و این پیام تازه ( قرآن ) بود که سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود . پس چه عجیب که این پیام شگفت انگیز تازه ، در ایران نیز زبان سخنوران را فروبندد و خردها را به حیرت اندازد ؟ حقیقت این است که از ایرانیان آنها که دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند شور و شوق بی حدی که در این دین مسلمانی تازه می یافتند چنان آنها را محو و بیخود می ساخت که به شاعری و سخنگویی وقت خویش به تلف نمی آوردند (دو قرن سکوت ص 107 – . 108)
کوچکترین سندی در دست نیست که خلفا حتی خلفای اموی مردم ایران را به ترک زبان اصلی خود ( البته زبانهای اصلی خود ، زیرا در همه ایران یک زبان رائج نبوده ، در هر منطقه ای زبان مخصوص بوده است ) مجبور کرده باشند . آنچه در این زمینه گفته شده است مستند به هیچ سند تاریخی نیست ، و هم و خیال و غرض و مرض است . زیبایی و جاذبه لفظی و معنوی قرآن و تعلیمات جهانوطنی آن ، دست به دست هم داد که همه مسلمانان این تحفه آسمانی را با اینهمه لطف از آن خود بدانند و مجذوب زبان قرآن گردند و زبان اصلی خویش را به طاق فراموشی بسپارند منحصر به ایرانیان نبود که زبان قدیم خویش را پس از آشنایی با نغمه آسمانی قرآن فراموش کردند ، همه ملل گرونده به اسلام چنین شدند ، و چنانکه مکرر گفته ایم اگر کوشش عباسیان که سیاست ضد عرب داشتند نبود ، زبان فارسی امروز که با زبانهای قبل از اسلام متفاوت است پدید نمی آمد خلفای عباسی بهترین مشوق این زبان بودند ، آنها مایل نبودند که زبان عربی درمیان توده ایرانی رایج گردد بنی العباس شعوبیان را که ضد عرب بودند و در مطاعن و مثالب عرب کتاب تألیف می کردند تأیید و تقویت می نمودند . علان شعوبی کتابی در بدیهای عرب و صفات نکوهیده آنان نوشت در حالی که کارمند رسمی هارون و مأمون بود و در بیت الحکمة برای آنها کتاب استنساخ می کرد و مزد می گرفت همچنین سهل بن هارون شعوبی که شدیدا ضد عرب بود و علیه عرب کتاب نوشت مدیر بیت الحکمه هارونی و مأمونی بود (ترجمه تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 3 ص 310 – . 311 ) ، همچنانکه قبلا در فصل مربوط به زبان فارسی گفتیم ، مأمون اول حاکمی است که شاعری پارسی گوی را فوق العاده تشویق کرده است آری آن بود علت خاموشی گزیدن ایرانیان از پارسی گویی ، و این بود علت رواج ثانوی این زبان . و البته همچنانکه باز هم گفته ایم رواج ثانوی زبان فارسی ، به هیچ وجه جای تأسف نیست ، بلکه جای شکر است : هر زبانی از خود لطف و زیبایی خاص دارد . زبان فارسی از برکت لطف و زیبایی خود و هم از همت و ایمان ایرانیان پارسی گوی خدمات بسیار ارزنده ای به اسلام کرده است ادوارد براون منصفانه خود را از غرضرانیهای امثال سرجان ملکم برکنار می دارد ، وی می گوید : دو کتاب تاریخ ایران است که انگلیسها بیشتر با آن آشنا و دینی خود را به مقام قداست رساندند در حدی که مورد احترام فوق العاده مذهبی ملل دیگر قرار گرفتند و هنوز هم در کتب اسلامی ، مخصوصا در کتب غیر ایرانی و غیر شیعی نام آنان در هاله ای از قدس قرار گرفته است . در اقصی بلاد اسلامی مردم نام آنها را با احترام فراوان می برند . این دوره از نظر علمی و فرهنگی در ردیف اول است و اما از جنبه کسب قداست و احترام مذهبی برای ایرانیان قطعا بی رقیب و بی نظیر است اگر بخواهیم محصول این دو قرن را روشن کنیم باید نظری به جامعه ایرانی از حدود دهه سوم قرن اول هجری که ایران به دست مسلمانان فتح شد تا حدود دهه دوم قرن سوم هجری که طاهریان در خراسان نیمه استقلالی یافتند و بلکه تا حدود دهه ششم قرن سوم که صفاریان استقلال یافتند بیفکنیم و نتیجه گیری کنیم البته از این نکته نباید غافل بود که تازه در عهد صفاریان و سامانیان و غیر هم نیز بسیاری از دانشمندان ایرانی که استعداد خویش را به ظهور رسانیده اند در ایران و حوزه حکومت ایرانی نبوده اند غالبا در عراق و احیانا در حجاز یا جای دیگر می زیسته اند بگذریم از سلمان فارسی که افتخار صحبت رسول خدا را کسب کرده و به شرف « منا اهل البیت » نائل آمده است و از نظر مسلمانان شیعه افضل صحابه رسول خدا و امیرالمؤمنین است و از نظر غیر شیعه در ردیف کبار صحابه است و نام نامیش در دیوار مسجدالنبی می درخشد از این مرد بزرگ و بزرگوار می گذریم ، سایر ایرانیان نامدار را در نظر می گیریم . و چون طرف سخن ما کسانی هستند که با مقیاس احساسات ملی و ایرانی با ما سخن می گویند ، ما عجالتا با احساسات شیعی و حتی با احساسات اسلامی خودمان کاری نداریم ، تنها از جنبه افتخارات ملی مطلب را محل بحث قرار می دهیم . می خواهیم اجمالا ببینیم این دو قرن چه امکاناتی و چه افتخاراتی برای ملت ایران خوارزمی ، همچنین نوبختیان ، ابومعشر بلخی، ابوالطیب سرخسی و غیر اینهااز سرداران اسلامی ایرانی ، گذشته از سردارانی که در ایران جنگیده اند مانند طاهر ذوالیمینین ، باید موسی بن نصیر فاتح اسپانیا را نام برد
آری این است دو قرنی که آنرا دوره رکود و سکون و سکوت ایران نامیده اند. » ( جهت آگاهی و مطالعه بیشتر ر.ک :خدمات متقابل اسلام و ایران ، صص 668-677 )
پنجم . کارنامه اسلام :
روزی که اسلام وارد ایران شد مورد استقبال باشکوه مردمی قرار گرفت که از نظام تبعیض و ستم امپراتوری ساسانی به تنگ آمده بودند. برخلاف کسانی که مدعی اند ملت ما به دلیل ترس از شمشیر به اسلام روی آورد ، این آیین آسمانی در اعماق وجود ایرانی خسته از ظلم و شیفته عدل جای خود را پیدا کرد و بر آن اساس تمدن باشکوهی را در هزار سال پیش پایه گذارد که چهره های برجسته و کم نظیری همچون زکریای رازی ، بوعلی سینا، خواجه نظام الملک و… را به عالم انسانیت تقدیم کرد. چهره هایی که اروپا قرنها خوشه چین دریای علم و فضل آنها بود و از سفره دانش آنها ارتزاق می کرد و تمدن جدید هم به اعتراف خاورشناسان و امداد آن دستاوردهاست. ایرانی اسلام را با جان و دل پذیرفت و به قول استاد مطهری از آن بهره ها برد و متقابلا به پیشبرد و پیشرفت آن در جهان نیز بیشترین کمکها را داد. دکتر عبدالحسین زرین کوب در مقدمه کتاب « کارنامه اسلام » می نویسد : « کارنامه اسلام یک فصل درخشان تاریخ انسانى است.نه فقط از جهت توفیقى که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازه جهانى یافته اند بلکه نیزبسبب فتوحاتى که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیاى تازه،وراى شرق و غرب:قلمرو اسلام که در واقع نه شرق بود نه غرب. » ضمن توصیه مطالعه این کتاب ، در ادامه توجه شما را به بخشی از آن جلب می نمائیم :
« نگاهی به علم نجوم و ریاضیات در اسلام
در ریاضیات،نجوم،و فیزیک مسلمین کارهای قابل توجه داشته اند.
رصدخانه یی که مامون ضمیمه بیت الحکمه کرد مرکزی شد برای مطالعه در نجوم و ریاضیات.درین رصدخانه مسلمین محاسبات مهم نجومی انجام دادند چنانکه طول یک درجه از نصف النهار را با دقتی نزدیک به محاسبات امروز اندازه گرفتند.تفصیل طرز عمل و محاسبه را ابن خلکان در شرح حال محمد بن موسی خوارزمی نقل می کند.ارقام معروف به هندی از همین ایام نزد مسلمین متداول شد و ظاهرا ترجمه کتاب نجومی سدهانته-معروف به سندهند-از سنسکریت به عربی که بوسیله محمد بن ابراهیم فزاری انجام شد و همچنین کارهای خوارزمی از اسباب رواج این ارقام شد،چنانکه جنب و جوش بازرگانی مسلمین و وسعت دامنه تجارت آنها بعدها موجب انتشار استعمال این نوع ارقام شد دراروپا. (1) در هر حال خوارزمی از مؤسسان جبر نیز-بعنوان یک علم مستقل-هست و وی بود که اولین کتاب را در باب در اروپا معادل فن محاسبه تلقی شد چنانکه نام کتاب نیز به شکل Algebra عنوان علم جبر باقی ماند.جبر خوارزمی در قرون وسطی نزد اروپائیان فوق العاده اهمیت یافت و تا زمان ویت F.viete (متوفی 1603 میلادی)مبنای مطالعات ریاضی اروپائیان بود (2) وی در ریاضیات بین طریقه یونانی وهندی تلفیق گونه یی انجام داد و سیستم عدد نویسی هندی را بین مسلمین رایج کرد.گفته اند که وی بیش از هر دانشمند دیگر قرون وسطی در طرز فکر ریاضی تاثیر گذاشت. (3) ابوالوفای بوزجانی(متوفی 388 ق)در بسط علم مثلثات نیز-مثل جبر-کارهای ارزنده کرد.
Sin مطابقت چنانکه در استخراج جیب زاویه سی درجه طریقه یی یافت که نتیجه آن تاهشت رقم با مقدار واقعی 30 دارد. (4) در اروپا حل مساله جمع زوایا را به کوپرنیک منسوب می دارندو او که از راه حل ابو الوفا بیخبر بوده است ظاهرا برای حل مساله طریقه یی پیچیده تر از ریاضیدان اسلامی یافته است. (5) خیام با آنکه آثارش درقرون وسطی به لاتینی ترجمه نشد تا در بسط ریاضیات اروپا مؤثر افتد بهرحال در جبر از بزرگترین علماء قرون وسطی است.وی اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجه اول،دوم،و سوم پرداخته است و رساله او در جبر برجسته ترین آثار علماء قرون وسطی است در جبر.
در هر صورت جبر و مقابله را اولین بار مسلمین وارد نظام علمی کردند،همچنین استعمال جبر در هندسه و بالعکس بوسیله مسلمین انجام یافت و این امر نیز در بسط هندسه تحلیلی تاثیر بسزائی داشت. (6) خدمات مسلمین به بسط و توسعه ریاضیات منحصر به همین حدودنماند.در همان دوره مامون که مسلمین کتاب بطلمیوس و اقلیدس وسندهند را (Alcuin) مربی و عالم ترجمه و تحریر می کردند در تمام اروپا ریاضیدان مشهوری که وجود داشت عبارت بود از الکوین دربارشارلمانی که نوشته های او در ریاضیات از بعضی اصول مقدماتی تجاوزنمی کرد.در تمام قرون وسطی،پیشرفت ریاضیات در واقع به نبوغ ریاضی مسلمین مدیون بود.حتی در نیمه اول قرن پانزدهم میلادی که مسلمین با مشکلترین مسائل هندسه دست و پنجه نرم می کردند،معادلات درجه سوم جبری را به کمک مقاطع مخروطی حل می کردند،ودر مثلثات کروی تحقیقات ارزنده انجام می دادند،در اروپا تحقیقات ریاضی از حساب تقویم و طرز بکار بردن چرتکه-که غالبا در سطح حوائج روزانه بود-در نمی گذشت (7) در هندسه مسلمین کارهای ریاضیدانان یونانی را دنبال کردند،و اصول اقلیدس را ترجمه و شرح کردند.بعلاوه،علم مثلثات را آنها بوجود آوردند.در واقع همان ترجمه اقلیدس هم در آن زمان خالی از اهمیت نبود چنانکه رومیها بدان نپرداخته بودند و وقتی برای اولین بار در قرن دهم میلادی به زبان لاتین ترجمه می شد تقریبا سه قرن از ترجمه عربی آن که بوسیله حجاج بن یوسف-یک ریاضیدان عهد هارون الرشید-انجام شده بود می گذشت.
در نجوم،مطالعات مسلمین مخصوصا ارزنده بود.مطالعات بابلیها،هندوان،و ایرانیان که به آنها رسید از اسباب عمده شد (Albumasar) می خوانده اند-مجموعه درپیشرفت آنها:ابو معشر بلخی که اروپائیها در قرون وسطی وی را به نام زیجاتی داشت که در آن حرکات سیارات از روی طریقه هندی و رصد گنگ دز محاسبه شده بود واگر چه اصل آن نمانده است اما آثار دیگر او از خیلی قدیم به زبان لاتینی ترجمه و مکرر چاپ شده است و اینهمه او را در نجوم در تمام قرون وسطی شهرت جهانی بخشید.با اینهمه،وی رویهمرفته به عنوان یک منجم بیشتر اهمیت دارد تا بعنوان یک عالم نجوم.از اینها گذشته،تجارب واطلاعات صابئین نیز در پیشرفت نجوم اسلام تاثیر بسیار داشت.ثابت ابن قره-که به هندسه و فیزیک علاقه داشت-در تحقیق طول سال شمسی و درجه آفتاب مطالعات مهم کرد.بتانی که نیز از میراث صابئین بهره داشت با تالیف زیجی در بسط هیئت و نجوم اسلامی تاثیر قابل ملاحظه کرد.وی حرکت نقطه اوج آفتاب را کشف کرد و بعضی اقوال بطلمیوس را درین باب نقد و اصلاح نمود.ملاحظات او درباب خسوف در محاسباتی که دانتورن (Dunthorn) از علماء قرن هجدهم اروپا کرد به عنوان یک رهنما یا محرک تلقی شد.نیز وی برای مسائل مربوط به مثلثات کروی راه حلهایی یافت که رجیومانتوس(متوفی 1476)از آنها استفاده کرد (8) کارهایی را که مسلمین در نجوم و ریاضیات انجام داده اند نالینو ایتالیائی،کارادوو فرانسوی و چندتن از علماءمعاصر دیگر تا حدی ارزیابی کرده اند.احوال و آثار منجمین و ریاضیدانهای اسلامی نیز در کتاب ریاضیدانان و منجمین عرب تالیف سوتر و تاریخ ادبیات عرب تالیف بروکلمان بررسی شده است.این میراث علمی عظیم مسلمین،هم از حیث وسعت موجب اعجاب است هم از لحاظ دقت. دربین آثار مهم نجومی مسلمین مخصوصا کتب زیج را باید نام برد که بعضی از آنها شاهکار دقت ریاضی است.از سه شاهکار نجومی مسلمین درین زمینه به عقیده سارتون یکی صورالکوکب عبد الرحمن صوفی است(متوفی 376)دیگر زیج ابن یونس(متوفی 399)است که شایدبزرگترین منجمین اسلام باشد و چون وی آن را به نام الحاکم بامر الله خلیفه فاطمی مصر ساخت زیج حاکمی خوانده می شود.سومین شاهکارنجومی عبارتست از زیج الغ بیگ که با همکاری امثال قاضی زاده رومی و غیاث الدین جمشید کاشانی تدوین شد اما قتل الغ بیگ مطالعات جدی مربوط به نجوم را در شرق در واقع پایان داد.از جمله اقدامات علمی مسلمین در امور مربوط به ریاضی و نجوم اصلاح تقویم بود.در عهدجلال الدوله ملکشاه سلجوقی که گویند عمر خیام هم با منجمین دیگردرین اصلاح همکاری داشت و تقویم جلالی که بدینگونه بوجود آمداز بعضی تقویمهای مشابه که در اروپا بوجود آمد دقیقتر بود و شاید عملی تر.
علماء اسلامی مکرر از هیئت بطلمیوس و اقوال یونانیان انتقاد کردند و هر چند ایرادهایی که بر آن گرفتند بکلی موجب دگرگون کردن دنیای بطلمیوسی نشد اما زمینه را برای اصلاحات گالیله،کپلر،و کوپرنیک آماده ساخت.حتی مساله حرکت زمین،که بعضی از یونانیهاهم متعرض آن شدند نزد مسلمین مطرح شد.چنانکه ابو سعید سجزی-که تا اواخر قرن چهارم می زیست-اسطرلابی ساخت مبتنی بر فرض حرکت زمین و سکون افلاک.آیا سجزی واقعا به حرکت زمین معتقد بود یا این اعتقاد را فرضی قرار داده بود برای عمل اسطرلاب خویش؟درست معلوم نیست اما بیرونی که از این اسطرلاب سجزی صحبت کرده است این فرض را-بر خلاف حکمائی امثال رازی و ابن سینا که در بطلان آن شک نداشته اند-ممکن می دانسته است هر چند اثباتش را مشکل می یافته (9) در بین کسانی که هیئت بطلمیوس را انتقاد کرده اند نام خواجه نصیر الدین طوسی را نیز مخصوصا باید ذکر کرد.این وزیر معروف و عالم بزرگ و جامع شیعه نه فقط مؤسس واقعی رصدخانه عظیم مراغه و زیج ایلخانی بود بلکه آشنایی علماء اسلام را با تحقیقات چینیهانیز فراهم آورد. بعلاوه،وی ظاهرا در مدت اقامت در الموت (10) نیز به کار رصد و نجوم اشتغال داشت و در آن امر مهارت تمام بدست آورده بود.
خواجه نصیر طوسی قطع نظر از تحریر اقلیدس و مطالعات راجع به مثلثات-که آن را از گرو نجوم بیرون آورد و مستقل ساخت-در کتاب تذکره،هیئت بطلمیوسی را بشدت انتقاد نمود و خود نظریات بدیعی پیشنهادنمود.اثبات و طرح عیوب سیستم بطلمیوس به ضرورت اظهار طرح تازه یی که بعدها بوسیله کوپرنیک عرضه شد کمک کرد (11) آیا ممکن است بعضی از آراء او درین باب از طریق بیزانس به کوپرنیک رسیده باشد؟
بعضی این احتمال را بعید نمی دانند و برای آن قراینی نیز یافته اند.
در بین مساعی مسلمین در بسط ریاضیات کشف ترتیب کسوراعشاری را باید یاد کرد و روشهای تقریبی که توسط غیاث الدین جمشید کاشانی صورت یافت.در هندسه بعضی مسائل که برای قدما لا ینحل مانده بود نزد ابن هیثم و ابو سهل کوهی و امثال آنها راه حلهایی یافت.
مساله امتحان کردن محاسبات از طریق طرح نه نه و قاعده موسوم به خطاین منسوب به مسلمین است.محاسبات اعداد بزرگ نجومی با حداقل اشتباهات حاکی است از تبحیر آنها در علم اعداد.بعلاوه،مسلمین درساختن آلات نجومی،تکمیل اسطرلاب،و ماشینهای محاسبه جهت تنظیم زیجها کارهای ارزنده انجام دادند.
ازین تحقیقات و مطالعات در فیزیک و مکانیک هم نتایج نیکو وجالب بدست آمد.ابو معشر بلخی در کتاب المدخل الکبیر که راجع به نجوم است-و در 1130 بوسیله یوهانس هیسپالنسیس به لاتینی ترجمه شده-تاثیر ماه را در مساله جزر و مد بررسی کرد و اروپا ظاهرادر قرون وسطی قوانین راجع به جزر و مد را از کتاب وی آموخت. (12) در فسطاط مصر یک دانشمند ریاضی به نام فرغانی،در روزگارمتوکل توانست میله یی مخصوص تعبیه کند برای اندازه گیری ارتفاع آب نیل در (Optics) در اروپا هنگام فیضان.کارهای یعقوب کندی و مخصوصا ابن هیثم بصری در مسائل مربوط به علم مناظر تاثیرگذاشت چنانکه،هم راجربیکن به آثار ابن هیثم مدیون شد و هم کپلر. (13) ابن هیثم بزرگترین فیزیک دان مسلمین بود و یکی از بزرگترین محققان علم مناظر در تمام ادوار (14) در واقع تحقیقات ابن هیثم درباره نور وقواعد انکسار و انعکاس آن منشا کشفیات بعدی شد،بطوریکه می توان گفت اگر ابن هیثم نبود راجربیکن بوجود نمی آمد و خود راجربیکن در یک کتاب خویش مکرر از ابن هیثم نام می برد و از سخنان او نقل می کندچنانکه کپلر نیز ازین دانشمند (Alhasen) می خوانده اند و او را بعضی محققان از حیث مسلمان نام می برد.ابن هیثم را اروپائیهابسبب نامش الحسن می توان گفت که وی بهر حال بهترین تجسم روح تجربی بود در تمام قرون وسطی (16) بیرونی در باب وزن مخصوص اجسام تحقیقات علمی کرد و وزن مخصوص شانزده جسم را با چنان دقتی تعیین نمود که تقریبا با علم امروز موافق است.مطالعات ابوالفتح خازنی صاحب میزان الحکمه در باب تعادل مایعات اهمیت علمی داشت و وی هم در باب وزن مخصوص اجسام و آلیاژها تحقیقات و محاسبات درست کرد.مطالعات خازنی البته محدود به انواع ترازو نیست.در باب وزن،مرکز ثقل و مسائل مربوط به آنها نیز بحث فیزیکی و ریاضی دارد.در هر حال راجع به انواع ترازوتحقیقات بسیار بوسیله مسلمین انجام یافته است و خاصه در باب ترازوی رومی-قراسطون.بعضی مکانیسینهای مسلمان،حتی در عهد جنگهای صلیبی،برای پادشاهان فرنگ نیز پاره یی تعبیه ها درست می کرده اند (17) رویهمرفته در مکانیک-علم حیل و جراثقال-تحقیقات مسلمین خالی از اهمیت نبود-خاصه از لحاظ نظری.از مرده ریگ یونانیان (Heron d,Alexandrie) را قسطابن لوقا ترجمه کردبه امر المستعین بالله خلیفه عباسی. رساله هرون اسکندرانی از کارهائی که خود مسلمانان درین رشته انجام دادند رساله احمد خوارزمی بود-از بنی موسی.درین رساله،خوارزمی توضیحات علمی جالبی درباب بعضی مسائل مربوط به هیدرولیک داده بود.یک اثر جالب دیگر مسلمین درین باره عبارتست ازرساله بدیع الزمان جزری که مؤلف آن را در سال 602 هجری به فرمان قرا ارسلان امیر دیار بکر تالیف،کرده است و قسمت عمده اسباب وتعبیه هایی که وی در آن شرح می دهد اختراع خود او بوده است.
وقتی تاریخ تکنولوژی جدید بررسی شود سهم مسلمین در تحول آن بی شک قابل توجه است. 13
پی نوشتها:
Sarton, Introduction, I/585 1.
2. مصاحب،خیام بعنوان عالم جبر/103
Sarton, Introduction, I/563-4 3.
4. خیام بعنوان عالم جبر/104
Carra de Vaux, in Legacy of Islam/390 5.
6. مصاحب،خیام بعنوان عالم جبر/109
7. سارتون،سرگذشت علم،ترجمه احمد بیرشک/205
Nallino, EI(2),Vol.I/1138 8.
9. تقی زاده،تاریخ علوم در اسلام/99
10. Aydin Sayili, in Ankara uniuersitesi dil ue Tarib-Gografya FakultesiDergisi,Cilt XIV, Sayi 1-2/2-3
11. تقی زاده،تاریخ علوم در اسلام/97
Millas, J.M. EI(2), Vol.I/143-4 12.
Legacy of Islam/334 13.
Sarton, Introduction I/271 14.
15. مصاحب،خیام بعنوان عالم جبر/106
Sarton Introduction, I/694 16.