۱۳۹۴/۱۰/۰۹
–
۱۴۰۹ بازدید
۴مورد ازاتفاقات موقع تولد پیامبر ص
در کتب شیعه و سنی این معجزه به عنوان یک امر ثابت و قطعی نقل شده است :سیوطی می نویسد: وأخرج البیهقی وأبو نعیم والخرائطی فی الهواتف وابن عساکر من طریق أبی أیوب یعلى بن عمران البجلی عن مخزوم بن هانی المخزومی عن ابیه وأتت له مائة وخمسون سنة قال لما کانت اللیلة التی ولد فیها رسول الله صلى الله علیه وسلم ارتجس إیوان کسرى وسقطت منه أربعة عشرة شرفة وخمدت نار فارس ولم تخمد قبل ذلک ألف عام وغاضت بحیرة ساوة.
الخصائص الکبرى سیوطی ج1/ص87
بیهقی و ابو نعیم و… نقل کرده اند … که گفت : شبی که رسول خدا در آن به دنیا آمدند ایوان کسری شکسته شد و چهارده کنگره آن فرو ریخت و آتش فارس خاموش شد که هزار سال قبل از آن خاموش نشده بود و دریاچه ساوه فرو رفت
التفسیر الکبیر فخر رازی ج25/ص70
فتح الباری ج6/ص584
تاریخ مدینة دمشق ج37/ص361
القوانین الفقهیة ج1/ص270
حاشیة العطار على جمع الجوامع ج2/ص475
الاعتقاد للبیهقی ج1/ص257
دلائل النبوة للأصبهانی ج1/ص134
دلائل النبوة ج1/ص18
تاریخ الطبری ج1/ص459
همین مطلب در کتب شیعه نیز آمده است :
امالی شیخ صدوق ص360 باب ولادة النبی صلی الله علیه وآله وسلم
الخرائج مرحوم قطب راوندی ج2 ص510 و…
در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست
و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق «ره »در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آنحضرت فرمود:
ابلیس به آسمانها بالا مى رفت و چون حضرت عیسى «ع »بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى رفت،و هنگامیکه رسولخدا«ص »بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند:
قیامتى که اهل کتاب مى گفتند بر پا شده!
عمرو بن امیه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى است که مردم بوسیله آنها راهنمائى مى شوند و تابستان و زمستان از روى آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه اى اتفاق افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد.
آتشکده هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.
و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى را یدک مى کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند،و طاق کسرى از وسط شکست خورد و رود دجله در آن وارد شد.
و در آن شب نورى از سمت حجاز بر آمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن نمى گفتند.
دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر کاهنى که بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد.
آمنه گفت:بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست،و نورى از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده اى مى گفت:تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت:
الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما
ستایش خدائى را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبورا که در گهواره بر همه پسران آقا است.
آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (1) و در باره او اشعارى سرود.
و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و به بینید این اتفاق چیست؟
آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه اى ندیدیم.
ابلیس گفت:این کار شخص من است آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون گنجشکى گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد:
-برو اى دور شده از رحمت حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل از تو سؤالى دارم؟
گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه اى در زمین رخ داده؟
پاسخداد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده.
شیطان پرسید:مرا در او بهره اى هست؟گفت:نه.
پرسید:در امت او چطور؟
گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم.
و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت ونامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى بخاطرولادت همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند. و چون صبح شد بمجلسى که چند تن از قریش در آن بودندآمد و بدانها گفت:آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟
گفتند:نه.
گفت:سوگند به تورات که وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.
این گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و بخانه هاى خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده.
این خبر را بگوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا آمده یا بعد ازآن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را بمن نشان دهید.
قریشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بیاور تا این یهودى او را به بیند،و چون مولود را آوردند ویوسف یهودى او را دیدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد یهودى عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده و خندیدند.
یهودى برخاست و گفت:آیا مى خندید؟باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى نهد…
قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف مى کردند.
و در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت بالا از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت:نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى است که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلطمى یابد!
و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث قبل از بعثت رسولخدا«ص »ذکر شده نه مقارن ولادت.
مانند روایاتى که در سیره ابن هشام و تاریخ طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت شده (2) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه «فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل کرده (4) و از ابى بن کعب نیز حدیثى در اینمورد نقل کرده اند که گفته است:
«لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسول الله-صلى الله علیه و آله-» (5) و در اشعار بعضى از شاعران عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر که از شاعرى بنام قیروانى نقل شده که مى گوید:
و صرح کسرى تداعى من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذامیل و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسل خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل
به این اتفاقات ارهاصات گفته میشود که در کتب تاریخی با همین کلید واژه می توان جستجو و بررسی داشت إرهاص برگرفته از « رَهص» به معنای اثبات و تأسیس بنیان است.(6)
اما در اصطلاح متکلّمان، مراد از ارهاص، حوادث خارق العاده و شگفتی است که در آستانه میلاد انبیا یا پس از آن و پیش از ادعای نبوت به وقوع می پیوندد و از نبوتِ آنان در آینده حکایت دارد تا مردم با مشاهده آن امور، آماده شنیدن دعوت انبیا شوند.(7) اما تناسب، میان معنای لغوی و اصطلاحی آن، را این گونه می توان توجیه کرد که که با ارهاص، قاعده و خانه نبوّت پی ریزی می شود و دلالت می کند که در آینده، پیامبری مبعوث خواهد شد و به همین دلیل، به امور یاد شده ارهاص می گویند.(8)
پى نوشتها:
1-یعنى او را بکنار خانه کعبه آورد و براى سلامتى و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را بچهار گوشه کعبه مالید.
2-صحیح البخارى ج 6 ص 73.
3-سوره جن آیه 9.
4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.
5-بحار الانوار ج 15 ص 331.
6- اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، ج 3، ص 1042/ جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص 44/ سید محمد مرتضی حسینی واسطی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج4، ص 399/ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص 282، ذیل ماده «رهص».
7- محمد علی تَهانَوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 141، مدخل «ارهاص»/ اسماعیل بن مصطفی حقی بروسوی، روح البیان، ج10، ص 510/ جمال الدین حلی، کشف المراد: شرح تجرید الاعتقاد، ص 491.
8- نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصّل، المعروف بنقد المحصّل، ص 350.
الخصائص الکبرى سیوطی ج1/ص87
بیهقی و ابو نعیم و… نقل کرده اند … که گفت : شبی که رسول خدا در آن به دنیا آمدند ایوان کسری شکسته شد و چهارده کنگره آن فرو ریخت و آتش فارس خاموش شد که هزار سال قبل از آن خاموش نشده بود و دریاچه ساوه فرو رفت
التفسیر الکبیر فخر رازی ج25/ص70
فتح الباری ج6/ص584
تاریخ مدینة دمشق ج37/ص361
القوانین الفقهیة ج1/ص270
حاشیة العطار على جمع الجوامع ج2/ص475
الاعتقاد للبیهقی ج1/ص257
دلائل النبوة للأصبهانی ج1/ص134
دلائل النبوة ج1/ص18
تاریخ الطبری ج1/ص459
همین مطلب در کتب شیعه نیز آمده است :
امالی شیخ صدوق ص360 باب ولادة النبی صلی الله علیه وآله وسلم
الخرائج مرحوم قطب راوندی ج2 ص510 و…
در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست
و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق «ره »در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده و ترجمه اش چنین است که آنحضرت فرمود:
ابلیس به آسمانها بالا مى رفت و چون حضرت عیسى «ع »بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى رفت،و هنگامیکه رسولخدا«ص »بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند:
قیامتى که اهل کتاب مى گفتند بر پا شده!
عمرو بن امیه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:بنگرید اگر آن ستارگانى است که مردم بوسیله آنها راهنمائى مى شوند و تابستان و زمستان از روى آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه اى اتفاق افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد.
آتشکده هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.
و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى را یدک مى کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده شدند،و طاق کسرى از وسط شکست خورد و رود دجله در آن وارد شد.
و در آن شب نورى از سمت حجاز بر آمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن نمى گفتند.
دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر کاهنى که بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد.
آمنه گفت:بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان نگریست،و نورى از من تابش کرد و در آن نور شنیدم گوینده اى مى گفت:تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند،عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت:
الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما
ستایش خدائى را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبورا که در گهواره بر همه پسران آقا است.
آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (1) و در باره او اشعارى سرود.
و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و به بینید این اتفاق چیست؟
آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه اى ندیدیم.
ابلیس گفت:این کار شخص من است آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون گنجشکى گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد:
-برو اى دور شده از رحمت حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل از تو سؤالى دارم؟
گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه اى در زمین رخ داده؟
پاسخداد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده.
شیطان پرسید:مرا در او بهره اى هست؟گفت:نه.
پرسید:در امت او چطور؟
گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم.
و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت ونامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى بخاطرولادت همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند. و چون صبح شد بمجلسى که چند تن از قریش در آن بودندآمد و بدانها گفت:آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟
گفتند:نه.
گفت:سوگند به تورات که وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.
این گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و بخانه هاى خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده.
این خبر را بگوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا آمده یا بعد ازآن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را بمن نشان دهید.
قریشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بیاور تا این یهودى او را به بیند،و چون مولود را آوردند ویوسف یهودى او را دیدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد یهودى عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده و خندیدند.
یهودى برخاست و گفت:آیا مى خندید؟باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى نهد…
قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف مى کردند.
و در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت بالا از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت:نبوت از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى است که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلطمى یابد!
و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث قبل از بعثت رسولخدا«ص »ذکر شده نه مقارن ولادت.
مانند روایاتى که در سیره ابن هشام و تاریخ طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت شده (2) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه «فمن یستمع الآن یجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل کرده (4) و از ابى بن کعب نیز حدیثى در اینمورد نقل کرده اند که گفته است:
«لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسول الله-صلى الله علیه و آله-» (5) و در اشعار بعضى از شاعران عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر که از شاعرى بنام قیروانى نقل شده که مى گوید:
و صرح کسرى تداعى من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذامیل و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسل خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل
به این اتفاقات ارهاصات گفته میشود که در کتب تاریخی با همین کلید واژه می توان جستجو و بررسی داشت إرهاص برگرفته از « رَهص» به معنای اثبات و تأسیس بنیان است.(6)
اما در اصطلاح متکلّمان، مراد از ارهاص، حوادث خارق العاده و شگفتی است که در آستانه میلاد انبیا یا پس از آن و پیش از ادعای نبوت به وقوع می پیوندد و از نبوتِ آنان در آینده حکایت دارد تا مردم با مشاهده آن امور، آماده شنیدن دعوت انبیا شوند.(7) اما تناسب، میان معنای لغوی و اصطلاحی آن، را این گونه می توان توجیه کرد که که با ارهاص، قاعده و خانه نبوّت پی ریزی می شود و دلالت می کند که در آینده، پیامبری مبعوث خواهد شد و به همین دلیل، به امور یاد شده ارهاص می گویند.(8)
پى نوشتها:
1-یعنى او را بکنار خانه کعبه آورد و براى سلامتى و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را بچهار گوشه کعبه مالید.
2-صحیح البخارى ج 6 ص 73.
3-سوره جن آیه 9.
4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.
5-بحار الانوار ج 15 ص 331.
6- اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، ج 3، ص 1042/ جمال الدین محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص 44/ سید محمد مرتضی حسینی واسطی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج4، ص 399/ ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص 282، ذیل ماده «رهص».
7- محمد علی تَهانَوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 1، ص 141، مدخل «ارهاص»/ اسماعیل بن مصطفی حقی بروسوی، روح البیان، ج10، ص 510/ جمال الدین حلی، کشف المراد: شرح تجرید الاعتقاد، ص 491.
8- نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصّل، المعروف بنقد المحصّل، ص 350.