تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول
۱۳۹۴/۱۰/۰۶
–
۶۶۶ بازدید
دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» میگوید: «قرآن به شدت تحت تأثیر فرهنگ و سنت ها و زبان عربی است. مثلاً فهم بسیاری از کلمات و مفاهیم قرآن نیاز به آشنایی به فرهنگ و سنن عربی در زمان محمد دارد. بسیاری از آداب و رسوم عربی به عنوان احکام قرآن و اسلام مطرح شده است مثل ماه های حرام، برده داری، تحقیر زن، کاروان زنی، و نحوه برخورد با دشمنان. مثلاً بت پرستی در محیط مکه بسیار رایج بوده است در حالی که در ایران خدای واحد پرستش می شد و در روم مسیحیت رایج بود. ولی محمد تحت تأثیر شدید محیطش، محور اصلی قرآن را مبارزه با بت پرستی قرار داده است غافل از اینکه این همه بحث از بت پرستی به درد نقاط دیگر جهان و یا آینده بشریت نمی خورد.»آیا چنین حرفی صحیح است؟
یکی از پیش فرض های دکتر سها در کتاب «نقد قرآن» آن است که پیامبر(ص) تحت تأثیر فرهنگ عرب جاهلی قرار گرفته و خرافات و مطالب غلط آن فرهنگ را داخل قرآن کرده است.دکتر سها این مبنا را در بسیاری از شبهات کتاب خویش تکرار می کند[1] و آن را اساس اشکالات متعدد بر قرآن قرار داده است.ایشان مطلب را تحت عنوان محیط زندگی مطرح کرده و می نویسد:«قرآن به شدت تحت تأثیر فرهنگ و سنت ها و زبان عربی است. مثلاً فهم بسیاری از کلمات و مفاهیم قرآن نیاز به آشنایی به فرهنگ و سنن عربی در زمان محمد دارد. بسیاری از آداب و رسوم عربی به عنوان احکام قرآن و اسلام مطرح شده است مثل ماه های حرام، برده داری، تحقیر زن، کاروان زنی، و نحوه برخورد با دشمنان. مثلاً بت پرستی در محیط مکه بسیار رایج بوده است در حالی که در ایران خدای واحد پرستش می شد و در روم مسیحیت رایج بود. ولی محمد تحت تأثیر شدید محیطش، محور اصلی قرآن را مبارزه با بت پرستی قرار داده است غافل از اینکه این همه بحث از بت پرستی به درد نقاط دیگر جهان و یا آینده بشریت نمی خورد.مثال دیگر کشتی های بادبانی است که در زمان محمد رایج بوده است. بارها در قرآن به نقش باد در پیش راندن کشتی اشاره شده و آن را خواست خدا دانسته است. مثل: هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ (یونس/ 22)؛
ترجمه: او کسی است که شما را در خشکی و دریا می گرداند تا وقتی که در کشتی ها باشید و آنها با بادی خوش آنان را به پیش براند.
غافل از اینکه به زودی موتورهای متنوع جای باد را می گیرند این امر هم مؤید آن است که قرآن کار محمد است نه خدا چون خدا از آینده خبر دارد.
بخش عمده ای از قرآن در پاسخ به حوادث روزمره محیط مدینه و مکه نازل شده است. مثلا واقعه ای اتفاق می افتاد یا جنگی در می گرفت و محمد پس از آن حوادث آیاتی را در مورد آنان نازل می کرد. حتی بسیاری از آیات در توضیح زندگی خصوصی محمد است مانند آیات افک که در مورد تهمت زنا به عایشه به طور تفصیل سخن می گویند در صورتی که این ریزه کاری های جزئی فائده ای برای اعصار دیگر ندارد.
در مجموع محمد قادر نشده است که کتابی فرافرهنگی و همگانی بیاورد».[2]و نیز دکتر سها سحر را یکی از خرافات فرهنگ عرب می داند که به قرآن راه یافت و می نویسد:
« وَمِن شَرِّ النَّفَاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (فلق/ 4)؛
«ترجمه: (بگو پناه می برم) از شر دمندگان افسون در گره ها».
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (بقره/ 102)؛
«ترجمه: و آنچه را که شیطان ها در سلطنت سلیمان خوانده بودند پیروی کردند و سیلمان کفر نورزید لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود با اینکه آن دو هیچ کس را تعلیم نمی کردند مگر آنکه می گفتند ما آزمایشی هستیم پس زنهار کافر نشوی و آنها از آن دو چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند و چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعا دریافته بودند که هر کس خریدار این باشد در آخرت بهره ای ندارد و چه بد بود آنچه خود را به آن فروختند اگر می دانستند».
ـ اعراف: قَالُوا یَامُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ * قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ * وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَ لْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ (اعراف/ 115ـ117)؛
«ترجمه: گفتند ای موسی آیا تو می افکنی و یا اینکه می افکنیم گفت شما بیفکنید و چون افکندند دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگی در میان آوردند و به موسی وحی کردیم که عصایت را بینداز پس ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعید».
آیات فوق به صراحت وجود حقیقی سحر را تأیید می کنند در حالی که هیچ دلیل یا مشاهده علمی وجود واقعی سحر را تأیید نکرده است. سحر از خرافه های دنیای باستان است».[3] بررسی
از مطالب دکتر سها در این مورد چند پیش فرض، پرسش و شبهه قابل برداشت است:
1ـ فرهنگ عرب صدر اسلام کلاً خرافه و باطل بوده است.
2ـ پیامبر(ص) و قرآن تحت تأثیر کامل فرهنگ عرب بوده اند.
3ـ مطالب خرافی و باطل فرهنگ عرب وارد قرآن شده است.
4ـ هر کتابی که از عناصر فرهنگی زمان خویش بهره ببرد محکوم است، از این رو قرآن قابل قبول نیست.
5 ـ نمونه های متعددی از تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه وجود دارد. از جمله شأن نزول ها (در جنگ و زندگی خصوصی پیامبر) و توجه به محیط (بت پرستی، ماه های حرام و آداب و رسوم عرب).
6 ـ قرآن کتابی زمان مند و مکان مند است، پس فرافرهنگی و همگانی (جهانی و جاودانی) نیست.
تذکر: لازم به یاد آوری است که سرچشمه این مطلب (تأثیرپذیری قرآن و پیامبر(ص) از فرهنگ زمانه) در سخنان خاورشناسان (مستشرقان) یافت می شود[4] و قرآن پژوهان مسلمان در ایران و جهان عرب بارها به این مطلب پاسخ داده اند[5] لیکن دکتر سها به این پاسخ ها توجه نکرده یا اطلاع نداشته است و دوباره همان اشکالات را مطرح کرده است.
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن مطلب لازم است نخست رابطه قرآن با فرهنگ زمانه عرب قبل اسلام توضیح داده شود سپس به نمونه های مطرح شده توسط دکتر سها بپردازیم.
البته با توجه به اینکه این بحث قبل از دکتر سها در بین نویسندگان معاصر مطرح بوده است در اینجا به سخنان آنها (همچون دکتر سروش و …) نیز اشاره می کنیم.
الف: دیدگاه ها
صاحب نظران در مورد ارتباط قرآن با فرهنگ عرب قبل از اسلام دیدگاه ها و رویکردهای متفاوتی ارائه کرده اند که می توان آن ها را در سه دسته اساسی تقسیم بندی کرد.
دیدگاه اول: عدم ارتباط قرآن با فرهنگ عرب (تأثیر ناپذیری کامل)
برخی از صاحب نظران برآنند که قرآن کریم به هیچ وجه تحت تأثیر فرهنگ عرب قبل از اسلام قرار نگرفته و قرآن با فرهنگ عرب ارتباط ندارد.
دکتر مجید طالب تاش در این مورد بعد از تأکید بر عربی بودن فرازمانی و فرامکانی بودن قرآن می نویسد:[6]
«قرآن، نه تنها از اینکه تحت تأثیر فرهنگ عربی واقع شده باشد، سخنی به میان نیاورده و ازجای گرفتن در تنگنای فرهنگ عربی آن روز خبر نداده است که پیوسته فرهنگ عرب ها را نقد نموده و در راستای فرهنگ سازی برای آنها تلاش کرده است».
سپس با تفاوت گزاری بین زبان عربی و فرهنگ عربی می نویسد:
«به اعتقاد ما سیاق آیات و لحن آنها به گونه ای است که به روشنی می توان به این پرسش ها، پاسخ منفی داد. یعنی ضرورت ندارد خواننده با فرهنگ عربی آشنا شود تا به فهم تک تک آیات دست پیدا کند بلکه کافی است که خواننده در جاده زبان عربی حرکت کند و اندیشه خرد خویش را به کار گیرد تا روشنایی این نجوم برخوردار گردد».
سپس با ارائه معیاری در این زمینه می نویسد:[7]«چنانچه برای کشف این ارتباط به بررسی آیات قرآن بپردازیم، بدیهی است آن دسته از آیاتی را که بدون توجه به فرهنگ عربی، مقصود و منظور خویش را بیان کنند به گونه ای که خواننده بتواند با پشت سر نهادن لفظ، خود را به معنا برساند، می توان آن متن را بی ارتباط با فرهنگ عربی دانست. یعنی اگر فهم متن، بدون آگاهی از فرهنگ عربی حاصل آید، روشن می شود که خود متن هم بی ارتباط با فرهنگ عربی است، اما آیاتی که بدون آگاهی از فرهنگ عربی، معنایش رخ ننماید، تحت تأثیر فرهنگ عربی قرار گرفته است».
آنگاه مثال های متعددی از آیات قرآن که ارتباطی به فرهنگ عرب ندارد بیان می کند مثل آل عمران / 2 و 19، نجم / 4 و در ادامه آیات را به اکثریت و اقلیت تقسیم می کند و می نویسد:[8]«کثیری از آیات روح بخش قرآن کریم از همین وضعیت برخوردار است و این نشان می دهد که هرگز نباید حضور فرهنگ عربی در قرآن را پا به پای زبان عربی جست وجو نمود و آیات آسمانی را بر سر خوان فرهنگ جزیرة العرب میهمان نمود.
اما قلیلی از آیات وجود دارد که می توان آثاری از حضور فرهنگ عربی در آنها مشاهده نمود. این بخش از آیات نیز به دو دسته قابل تقسیم اند. دسته اول که بیشتر آنها را در بر می گیرد، به گونه ای چینش شده اند که مخاطب همچنان بدون گذر از فرهنگ عربی، می تواند معنای متن را در پشت پرده لفظ حاضر بیابد. مثلاً آنجا که می فرماید: أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ [9] (غاشیه / 17)، هر کس با فرهنگ عربی آشنا باشد می داند که مردم جزیرة العرب برای حمل و نقل در بیابان ها از شتر استفاده می کردند اما آیا این آشنایی برای فهم معنای آیه ضروری است؟ پاسخ این سؤال، منفی است زیرا چنانچه شخص ناآگاه از این فرهنگ، با این متن مواجه شود، در می یابد که خداوند سبحان، انسان ها را به نگرش در کیفیت آفرینش حیوانی فرا خوانده که نمونه ای از موجودات هستی است، و نگرش دقیق در زندگی این حیوان به عصر پیامبر و محدوده جغرافیایی وطن او منحصر نمی شود بلکه در هر عصری می توان در شیوه زیستی و کیفیت خلقت شتر تحقیق و پژوهش نموده و از هدفدار بودن این آفرینش پرده برداشت. همین داستان درباره موزه های ردیف شده، خرما و انگور، انار و انجیر، تقویم قمری حوران سرچشمه و نیز صادق است.
اما قلیلی از این دسته آیات در قرآن وجوددارد که برای فهم دقیق آن، عبور از فرهنگ عربی لازم می نماید. این آیات نسبت به سایر آیات، بسیار اندک هستند، ولی همین تعبیرها نیز به گونه ای است که روح متن و پیام آن هیچ گونه وابستگی به فرهنگ عربی ندارد: مثلاً، وقتی می فرماید: لاِیلاَفِ قُرَیشٍ * إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ * فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ [10] (سوره قریش). هر چند آشنایی با فرهنگ قریش و کوچ های زمستانه آنها، به فهم آیه کمک می کند اما بیان آیه آن چنان است که در همین جا هم روح آیه و پیام اصلی آن در قالب زمان نهفته است و می توان بدون آشنایی با این فرهنگ کوچ نشینی، به آن پیام دست یافت. برای نمونه یک نفر فارسی زبان، با اندیشیدن به پوشش «لفظ» در می یابد که حاصل معنای آیات چنین است: «قریش می بایست پروردگار این بیت را پرستش نماید، زیرا آنها را با دو کوچ زمستانی و تابستانی مأنوس کرده است تا هم گردونه تجارت و زندگی شان بگردد و هم در وطن ایمن باشند».[11]به اعتقاد ما، در همین آیه آن مقدار از فرهنگ عربی که به فهم آیه کمک می کند را خود متن در دسترس خواننده نهاده است یعنی از آن می توان دریافت که عرب های آن عصر، دو کوچ زمستانه و تابستانه داشته اند».
و در پایان نتیجه می گیرد که:[12]«اصولاً وابسته کردن متن غیر بشری قرآن به فرهنگ عربی، به منفعل بودن خداوندی می انجامد که ذات مقدسش از هر گونه انفعالی مبراست، به ویژه که این متن، پیامی جهانی دارد و مخاطبش، ناس یعنی مردم تمام عصرها و نسل هاست.
نتیجه؛ قالب زبان عربی، پوششی بر معارف قرآن کریم است که برای رسیدن به معنای آن، کنار زدن این پوشش لازم و ضروری است. چون انسان ها برای انتقال معانی از قالب زبان استفاده می کنند، بنابراین چنین مسئله ای درباره هر گونه متنی صادق است و خداوند متعال نیز از عربی بودن زبان قرآن، سخن گفته است.
اما برای متن، پوششی از فرهنگ عربی قرار ننهاده اند، و عبارت ها در تنگنای فرهنگ عربی عصر پیامبر اسلام خود را عرضه نکرده اند، زیرا این متن برای تمام انسان ها و در تمام عصرها فرو فرستاده شده است. بنابراین، نباید به گونه ای فرود آید که فهم آن وابسته به آشنایی با فرهنگ مردمان یک عصر باشد، و چه بسا که آداب و رسوم و فرهنگ مردم آن عصر، به دست فراموشی سپرده شود. در این صورت فهم متن نیز با خلل و مشکل جدی مواجه خواهد شد.
قرآن، زبانش عربی مبین است یعنی زبانی که از روشنایی کافی برای پیام رسانی و نورافشانی بر جان انسان ها، برخوردار است. به اعتقاد ما نه تنها متن قرآن، به فرهنگ جزیرة العرب وابسته نیست که خود به فرهنگ سازی بی سابقه ای اقدام نموده است. این فرهنگ سازی قرآن، سبب شده تا هم فرهنگ عرب ها و هم فرهنگ دیگر جوامعی که از روشنایی وجود آن بهره برده اند، به شدت تحت تأثیر قرار می گیرند و در سایه این تأثیرپذیری به بستری جدید نایل آیند».
بررسی
در مورد این دیدگاه لازم است چند مطلب از هم جدا شود.
1. اصل اینکه قرآن تحت تأثیر فرهنگ زمانه به صورت مطلق قرار نگرفته و منفعل نشده است مطلب صحیحی است که دلایل آن ذیل دیدگاه دوم بیان خواهد شد.
2. ارتباط قرآن با فرهنگ عرب به صورت فعّال صحیح که منتهی به فرهنگ آفرینی جدید شود صحیح است. این مطلب نیز ذیل دیدگاه دوم توضیح داده خواهد شد.
3. فرازمانی و فرامکانی بودن قرآن و زمانمند و مکان مند نبودن آیات قرآن مطلب حق و صحیح است.
4. ارتباط قرآن با زبان عربی و لوازم آن مثل استفاده از واژگان عربی و ضرب المثل ها و تشبیهات و قالب های نحوی و صرفی آن صحیح است. یعنی قرآن از ویژگی های عام فرهنگ عرب استفاده کرده است.
البته این مطلب به معنای تأثیرپذیری و انفعال قرآن از فرهنگ عرب نیست بلکه لازمه سخن گفتن با مخاطبان عرب است. و امری طبیعی است که در هر کتاب اتفاق می افتد. در مورد این مطلب نیز ذیل دیدگاه دوم توضیح بیشتر خواهد آمد.
5. عدم ارتباط قرآن با فرهنگ عرب که در متن فوق آمده است صحیح به نظر نمی رسد چون بسیاری از آیات قرآن دارای شأن نزول است یا اشاره به حوادث تاریخی عرب و غیرعرب و موقعیت های جغرافیایی جزیرة العرب دارد، که فهم و تفسیر بهتر این آیات با توجه به قرائن تاریخی و جغرافیایی میسّر می شود.
البته این مطلب به معنای تأثیر پذیری و انفعال قرآن از فرهنگ عرب قبل از اسلام نیست، و اصولاً باید بین تأثیر قرائن فرهنگی در فهم و تفسیر با تأثیر فرهنگ در ایجاد و محتوای آیات تفاوت گذاشته شود.
و این دو مطلبی است که در دیدگاه و نوشتار فوق خلط شده است.
در مورد این مطلب نیز ذیل دیدگاه بعدی توضیح بیشتر خواهد آمد.
6. بر اساس مطالب فوق روشن می شود که دیدگاه تأثیرناپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول اگر به معنای عدم ارتباط قرآن با فرهنگ عرب باشد. (همان طور که از دیدگاه فوق استفاده می شود) صحیح نیست. ولی اگر مقصود نویسنده این باشد که قرآن منفعل از فرهنگ عرب جاهلی نشده و خرافات و مطالب باطل قرآن در قرآن راه پیدا نکرده است بلکه قرآن فرهنگ عرب را تغییر داده است. این مطلب صحیحی است که همان دیدگاه دوم (ارتباط فعال قرآن با فرهنگ زمانه یعنی قبول عناصر مثبت و طرد عناصر منفی و فرهنگ آفرینی) است که در ادامه خواهد آمد.
دیدگاه دوم: قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفی و فرهنگ آفرینی
قرآن در برابر فرهنگ عرب قبل از اسلام، برخوردی منطقی کرده است و نه یکسره همه عناصر فرهنگ عرب را کنار گذاشته است و نه همه عناصر آن را پذیرفته است. بلکه عناصر مثبت که موافق وحی، عقل، علم و فطرت بوده پذیرفته و عناصر منفی را که ریشه در خرافات، جهل و تعصبات و انحرافات عقیدتی و اخلاقی داشته است ردّ کرده است.
این شیوه قرآن منتهی به بازسازی فرهنگ عرب و زدودن عناصر جاهلی از آن و فرهنگ سازی جدید شد. که امروزه تحت عنوان «فرهنگ اسلامی» از آن یاد می شود. به عبارت دیگر قرآن تحت تأثیر فرهنگ عرب جاهلی قرار نگرفته و از آن منفعل نشده است بلکه در حقیقت عناصر مثبتی که در فرهنگ عرب بوده و قرآن پذیرفته عناصر الهی، عقلی، علمی و فطری بوده که مخصوص قوم عرب نیست بلکه ریشه در ادیان الهی انبیاء پیشین و عقل و فطرت بشر داشته است. و مورد قبول همه انسان هاست.
البته این بدان معنا نیست که در فهم و تفسیر بهتر قرآن نیاز به قرائن تاریخی و شناخت فرهنگ عرب صدر اسلام نداریم، چرا که برخی آیات با شأن نزول ها و حوادث عصر نزول ارتباط دارد و توجه به این قرائن در فهم بهتر آیات موثر است اما این به معنای تأثیرپذیری و انفعال در برابر فرهنگ عرب نیست. به عبارت دیگر تأثیر قرائن بیرونی در فهم بهتر آیات غیر از تأثیر آنها در ایجاد و دخالت در محتوای متن است.
پی نوشت ها:
[1]. ر.ک: بحث سحر، ص 548 و بحث لمس جن یا شیطان، ص 134 و … .
[2]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 30ـ31.
[3]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 748 ـ 750.
[4]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (4)، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، شبهات و ردود، آیت الله محمدهادی معرفت، قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی.
[5]. ر.ک: مجله قرآن و مستشرقان، مقالات متعدد از جمله: بررسی دیدگاه خاورشناسان درباره تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ یهودی و مسیحی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی، ش 8، بهار و تابستان 1389 و مستشرقان و تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، ش 6، بهار و تابستان 1388.
[6]. مقاله «تأثیرناپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول، گلستان قرآن، ش 157، دکتر مجید طالب تاش، ص 18.
[7]. همان، ص 19.
[8]. همان، ص 20.
[9]. «آیا به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است».
[10]. «برای الفت دادن قریش، الفتشان در کوچ زمستان و تابستان پس باید خداوند این خانه را بپرستند. همان که در گرسنگی غذایشان داد و از بیم دشمن آسوده خاطرشان کرد».
[11]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 20/841 .
[12]. مقاله «تأثیرناپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول، گلستان قرآن، ش 157، دکتر مجید طالب تاش، ص 21 و 22.
ترجمه: او کسی است که شما را در خشکی و دریا می گرداند تا وقتی که در کشتی ها باشید و آنها با بادی خوش آنان را به پیش براند.
غافل از اینکه به زودی موتورهای متنوع جای باد را می گیرند این امر هم مؤید آن است که قرآن کار محمد است نه خدا چون خدا از آینده خبر دارد.
بخش عمده ای از قرآن در پاسخ به حوادث روزمره محیط مدینه و مکه نازل شده است. مثلا واقعه ای اتفاق می افتاد یا جنگی در می گرفت و محمد پس از آن حوادث آیاتی را در مورد آنان نازل می کرد. حتی بسیاری از آیات در توضیح زندگی خصوصی محمد است مانند آیات افک که در مورد تهمت زنا به عایشه به طور تفصیل سخن می گویند در صورتی که این ریزه کاری های جزئی فائده ای برای اعصار دیگر ندارد.
در مجموع محمد قادر نشده است که کتابی فرافرهنگی و همگانی بیاورد».[2]و نیز دکتر سها سحر را یکی از خرافات فرهنگ عرب می داند که به قرآن راه یافت و می نویسد:
« وَمِن شَرِّ النَّفَاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (فلق/ 4)؛
«ترجمه: (بگو پناه می برم) از شر دمندگان افسون در گره ها».
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیَمانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (بقره/ 102)؛
«ترجمه: و آنچه را که شیطان ها در سلطنت سلیمان خوانده بودند پیروی کردند و سیلمان کفر نورزید لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود با اینکه آن دو هیچ کس را تعلیم نمی کردند مگر آنکه می گفتند ما آزمایشی هستیم پس زنهار کافر نشوی و آنها از آن دو چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند و چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعا دریافته بودند که هر کس خریدار این باشد در آخرت بهره ای ندارد و چه بد بود آنچه خود را به آن فروختند اگر می دانستند».
ـ اعراف: قَالُوا یَامُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقِینَ * قَالَ أَلْقُوا فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِیمٍ * وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَ لْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ (اعراف/ 115ـ117)؛
«ترجمه: گفتند ای موسی آیا تو می افکنی و یا اینکه می افکنیم گفت شما بیفکنید و چون افکندند دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگی در میان آوردند و به موسی وحی کردیم که عصایت را بینداز پس ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعید».
آیات فوق به صراحت وجود حقیقی سحر را تأیید می کنند در حالی که هیچ دلیل یا مشاهده علمی وجود واقعی سحر را تأیید نکرده است. سحر از خرافه های دنیای باستان است».[3] بررسی
از مطالب دکتر سها در این مورد چند پیش فرض، پرسش و شبهه قابل برداشت است:
1ـ فرهنگ عرب صدر اسلام کلاً خرافه و باطل بوده است.
2ـ پیامبر(ص) و قرآن تحت تأثیر کامل فرهنگ عرب بوده اند.
3ـ مطالب خرافی و باطل فرهنگ عرب وارد قرآن شده است.
4ـ هر کتابی که از عناصر فرهنگی زمان خویش بهره ببرد محکوم است، از این رو قرآن قابل قبول نیست.
5 ـ نمونه های متعددی از تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه وجود دارد. از جمله شأن نزول ها (در جنگ و زندگی خصوصی پیامبر) و توجه به محیط (بت پرستی، ماه های حرام و آداب و رسوم عرب).
6 ـ قرآن کتابی زمان مند و مکان مند است، پس فرافرهنگی و همگانی (جهانی و جاودانی) نیست.
تذکر: لازم به یاد آوری است که سرچشمه این مطلب (تأثیرپذیری قرآن و پیامبر(ص) از فرهنگ زمانه) در سخنان خاورشناسان (مستشرقان) یافت می شود[4] و قرآن پژوهان مسلمان در ایران و جهان عرب بارها به این مطلب پاسخ داده اند[5] لیکن دکتر سها به این پاسخ ها توجه نکرده یا اطلاع نداشته است و دوباره همان اشکالات را مطرح کرده است.
پاسخ تفصیلی
برای روشن شدن مطلب لازم است نخست رابطه قرآن با فرهنگ زمانه عرب قبل اسلام توضیح داده شود سپس به نمونه های مطرح شده توسط دکتر سها بپردازیم.
البته با توجه به اینکه این بحث قبل از دکتر سها در بین نویسندگان معاصر مطرح بوده است در اینجا به سخنان آنها (همچون دکتر سروش و …) نیز اشاره می کنیم.
الف: دیدگاه ها
صاحب نظران در مورد ارتباط قرآن با فرهنگ عرب قبل از اسلام دیدگاه ها و رویکردهای متفاوتی ارائه کرده اند که می توان آن ها را در سه دسته اساسی تقسیم بندی کرد.
دیدگاه اول: عدم ارتباط قرآن با فرهنگ عرب (تأثیر ناپذیری کامل)
برخی از صاحب نظران برآنند که قرآن کریم به هیچ وجه تحت تأثیر فرهنگ عرب قبل از اسلام قرار نگرفته و قرآن با فرهنگ عرب ارتباط ندارد.
دکتر مجید طالب تاش در این مورد بعد از تأکید بر عربی بودن فرازمانی و فرامکانی بودن قرآن می نویسد:[6]
«قرآن، نه تنها از اینکه تحت تأثیر فرهنگ عربی واقع شده باشد، سخنی به میان نیاورده و ازجای گرفتن در تنگنای فرهنگ عربی آن روز خبر نداده است که پیوسته فرهنگ عرب ها را نقد نموده و در راستای فرهنگ سازی برای آنها تلاش کرده است».
سپس با تفاوت گزاری بین زبان عربی و فرهنگ عربی می نویسد:
«به اعتقاد ما سیاق آیات و لحن آنها به گونه ای است که به روشنی می توان به این پرسش ها، پاسخ منفی داد. یعنی ضرورت ندارد خواننده با فرهنگ عربی آشنا شود تا به فهم تک تک آیات دست پیدا کند بلکه کافی است که خواننده در جاده زبان عربی حرکت کند و اندیشه خرد خویش را به کار گیرد تا روشنایی این نجوم برخوردار گردد».
سپس با ارائه معیاری در این زمینه می نویسد:[7]«چنانچه برای کشف این ارتباط به بررسی آیات قرآن بپردازیم، بدیهی است آن دسته از آیاتی را که بدون توجه به فرهنگ عربی، مقصود و منظور خویش را بیان کنند به گونه ای که خواننده بتواند با پشت سر نهادن لفظ، خود را به معنا برساند، می توان آن متن را بی ارتباط با فرهنگ عربی دانست. یعنی اگر فهم متن، بدون آگاهی از فرهنگ عربی حاصل آید، روشن می شود که خود متن هم بی ارتباط با فرهنگ عربی است، اما آیاتی که بدون آگاهی از فرهنگ عربی، معنایش رخ ننماید، تحت تأثیر فرهنگ عربی قرار گرفته است».
آنگاه مثال های متعددی از آیات قرآن که ارتباطی به فرهنگ عرب ندارد بیان می کند مثل آل عمران / 2 و 19، نجم / 4 و در ادامه آیات را به اکثریت و اقلیت تقسیم می کند و می نویسد:[8]«کثیری از آیات روح بخش قرآن کریم از همین وضعیت برخوردار است و این نشان می دهد که هرگز نباید حضور فرهنگ عربی در قرآن را پا به پای زبان عربی جست وجو نمود و آیات آسمانی را بر سر خوان فرهنگ جزیرة العرب میهمان نمود.
اما قلیلی از آیات وجود دارد که می توان آثاری از حضور فرهنگ عربی در آنها مشاهده نمود. این بخش از آیات نیز به دو دسته قابل تقسیم اند. دسته اول که بیشتر آنها را در بر می گیرد، به گونه ای چینش شده اند که مخاطب همچنان بدون گذر از فرهنگ عربی، می تواند معنای متن را در پشت پرده لفظ حاضر بیابد. مثلاً آنجا که می فرماید: أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ [9] (غاشیه / 17)، هر کس با فرهنگ عربی آشنا باشد می داند که مردم جزیرة العرب برای حمل و نقل در بیابان ها از شتر استفاده می کردند اما آیا این آشنایی برای فهم معنای آیه ضروری است؟ پاسخ این سؤال، منفی است زیرا چنانچه شخص ناآگاه از این فرهنگ، با این متن مواجه شود، در می یابد که خداوند سبحان، انسان ها را به نگرش در کیفیت آفرینش حیوانی فرا خوانده که نمونه ای از موجودات هستی است، و نگرش دقیق در زندگی این حیوان به عصر پیامبر و محدوده جغرافیایی وطن او منحصر نمی شود بلکه در هر عصری می توان در شیوه زیستی و کیفیت خلقت شتر تحقیق و پژوهش نموده و از هدفدار بودن این آفرینش پرده برداشت. همین داستان درباره موزه های ردیف شده، خرما و انگور، انار و انجیر، تقویم قمری حوران سرچشمه و نیز صادق است.
اما قلیلی از این دسته آیات در قرآن وجوددارد که برای فهم دقیق آن، عبور از فرهنگ عربی لازم می نماید. این آیات نسبت به سایر آیات، بسیار اندک هستند، ولی همین تعبیرها نیز به گونه ای است که روح متن و پیام آن هیچ گونه وابستگی به فرهنگ عربی ندارد: مثلاً، وقتی می فرماید: لاِیلاَفِ قُرَیشٍ * إِیلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ * فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ * الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ [10] (سوره قریش). هر چند آشنایی با فرهنگ قریش و کوچ های زمستانه آنها، به فهم آیه کمک می کند اما بیان آیه آن چنان است که در همین جا هم روح آیه و پیام اصلی آن در قالب زمان نهفته است و می توان بدون آشنایی با این فرهنگ کوچ نشینی، به آن پیام دست یافت. برای نمونه یک نفر فارسی زبان، با اندیشیدن به پوشش «لفظ» در می یابد که حاصل معنای آیات چنین است: «قریش می بایست پروردگار این بیت را پرستش نماید، زیرا آنها را با دو کوچ زمستانی و تابستانی مأنوس کرده است تا هم گردونه تجارت و زندگی شان بگردد و هم در وطن ایمن باشند».[11]به اعتقاد ما، در همین آیه آن مقدار از فرهنگ عربی که به فهم آیه کمک می کند را خود متن در دسترس خواننده نهاده است یعنی از آن می توان دریافت که عرب های آن عصر، دو کوچ زمستانه و تابستانه داشته اند».
و در پایان نتیجه می گیرد که:[12]«اصولاً وابسته کردن متن غیر بشری قرآن به فرهنگ عربی، به منفعل بودن خداوندی می انجامد که ذات مقدسش از هر گونه انفعالی مبراست، به ویژه که این متن، پیامی جهانی دارد و مخاطبش، ناس یعنی مردم تمام عصرها و نسل هاست.
نتیجه؛ قالب زبان عربی، پوششی بر معارف قرآن کریم است که برای رسیدن به معنای آن، کنار زدن این پوشش لازم و ضروری است. چون انسان ها برای انتقال معانی از قالب زبان استفاده می کنند، بنابراین چنین مسئله ای درباره هر گونه متنی صادق است و خداوند متعال نیز از عربی بودن زبان قرآن، سخن گفته است.
اما برای متن، پوششی از فرهنگ عربی قرار ننهاده اند، و عبارت ها در تنگنای فرهنگ عربی عصر پیامبر اسلام خود را عرضه نکرده اند، زیرا این متن برای تمام انسان ها و در تمام عصرها فرو فرستاده شده است. بنابراین، نباید به گونه ای فرود آید که فهم آن وابسته به آشنایی با فرهنگ مردمان یک عصر باشد، و چه بسا که آداب و رسوم و فرهنگ مردم آن عصر، به دست فراموشی سپرده شود. در این صورت فهم متن نیز با خلل و مشکل جدی مواجه خواهد شد.
قرآن، زبانش عربی مبین است یعنی زبانی که از روشنایی کافی برای پیام رسانی و نورافشانی بر جان انسان ها، برخوردار است. به اعتقاد ما نه تنها متن قرآن، به فرهنگ جزیرة العرب وابسته نیست که خود به فرهنگ سازی بی سابقه ای اقدام نموده است. این فرهنگ سازی قرآن، سبب شده تا هم فرهنگ عرب ها و هم فرهنگ دیگر جوامعی که از روشنایی وجود آن بهره برده اند، به شدت تحت تأثیر قرار می گیرند و در سایه این تأثیرپذیری به بستری جدید نایل آیند».
بررسی
در مورد این دیدگاه لازم است چند مطلب از هم جدا شود.
1. اصل اینکه قرآن تحت تأثیر فرهنگ زمانه به صورت مطلق قرار نگرفته و منفعل نشده است مطلب صحیحی است که دلایل آن ذیل دیدگاه دوم بیان خواهد شد.
2. ارتباط قرآن با فرهنگ عرب به صورت فعّال صحیح که منتهی به فرهنگ آفرینی جدید شود صحیح است. این مطلب نیز ذیل دیدگاه دوم توضیح داده خواهد شد.
3. فرازمانی و فرامکانی بودن قرآن و زمانمند و مکان مند نبودن آیات قرآن مطلب حق و صحیح است.
4. ارتباط قرآن با زبان عربی و لوازم آن مثل استفاده از واژگان عربی و ضرب المثل ها و تشبیهات و قالب های نحوی و صرفی آن صحیح است. یعنی قرآن از ویژگی های عام فرهنگ عرب استفاده کرده است.
البته این مطلب به معنای تأثیرپذیری و انفعال قرآن از فرهنگ عرب نیست بلکه لازمه سخن گفتن با مخاطبان عرب است. و امری طبیعی است که در هر کتاب اتفاق می افتد. در مورد این مطلب نیز ذیل دیدگاه دوم توضیح بیشتر خواهد آمد.
5. عدم ارتباط قرآن با فرهنگ عرب که در متن فوق آمده است صحیح به نظر نمی رسد چون بسیاری از آیات قرآن دارای شأن نزول است یا اشاره به حوادث تاریخی عرب و غیرعرب و موقعیت های جغرافیایی جزیرة العرب دارد، که فهم و تفسیر بهتر این آیات با توجه به قرائن تاریخی و جغرافیایی میسّر می شود.
البته این مطلب به معنای تأثیر پذیری و انفعال قرآن از فرهنگ عرب قبل از اسلام نیست، و اصولاً باید بین تأثیر قرائن فرهنگی در فهم و تفسیر با تأثیر فرهنگ در ایجاد و محتوای آیات تفاوت گذاشته شود.
و این دو مطلبی است که در دیدگاه و نوشتار فوق خلط شده است.
در مورد این مطلب نیز ذیل دیدگاه بعدی توضیح بیشتر خواهد آمد.
6. بر اساس مطالب فوق روشن می شود که دیدگاه تأثیرناپذیری قرآن از فرهنگ عصر نزول اگر به معنای عدم ارتباط قرآن با فرهنگ عرب باشد. (همان طور که از دیدگاه فوق استفاده می شود) صحیح نیست. ولی اگر مقصود نویسنده این باشد که قرآن منفعل از فرهنگ عرب جاهلی نشده و خرافات و مطالب باطل قرآن در قرآن راه پیدا نکرده است بلکه قرآن فرهنگ عرب را تغییر داده است. این مطلب صحیحی است که همان دیدگاه دوم (ارتباط فعال قرآن با فرهنگ زمانه یعنی قبول عناصر مثبت و طرد عناصر منفی و فرهنگ آفرینی) است که در ادامه خواهد آمد.
دیدگاه دوم: قبول عناصر مثبت فرهنگ و طرد عناصر منفی و فرهنگ آفرینی
قرآن در برابر فرهنگ عرب قبل از اسلام، برخوردی منطقی کرده است و نه یکسره همه عناصر فرهنگ عرب را کنار گذاشته است و نه همه عناصر آن را پذیرفته است. بلکه عناصر مثبت که موافق وحی، عقل، علم و فطرت بوده پذیرفته و عناصر منفی را که ریشه در خرافات، جهل و تعصبات و انحرافات عقیدتی و اخلاقی داشته است ردّ کرده است.
این شیوه قرآن منتهی به بازسازی فرهنگ عرب و زدودن عناصر جاهلی از آن و فرهنگ سازی جدید شد. که امروزه تحت عنوان «فرهنگ اسلامی» از آن یاد می شود. به عبارت دیگر قرآن تحت تأثیر فرهنگ عرب جاهلی قرار نگرفته و از آن منفعل نشده است بلکه در حقیقت عناصر مثبتی که در فرهنگ عرب بوده و قرآن پذیرفته عناصر الهی، عقلی، علمی و فطری بوده که مخصوص قوم عرب نیست بلکه ریشه در ادیان الهی انبیاء پیشین و عقل و فطرت بشر داشته است. و مورد قبول همه انسان هاست.
البته این بدان معنا نیست که در فهم و تفسیر بهتر قرآن نیاز به قرائن تاریخی و شناخت فرهنگ عرب صدر اسلام نداریم، چرا که برخی آیات با شأن نزول ها و حوادث عصر نزول ارتباط دارد و توجه به این قرائن در فهم بهتر آیات موثر است اما این به معنای تأثیرپذیری و انفعال در برابر فرهنگ عرب نیست. به عبارت دیگر تأثیر قرائن بیرونی در فهم بهتر آیات غیر از تأثیر آنها در ایجاد و دخالت در محتوای متن است.
پی نوشت ها:
[1]. ر.ک: بحث سحر، ص 548 و بحث لمس جن یا شیطان، ص 134 و … .
[2]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 30ـ31.
[3]. نقد قرآن، دکتر سها، ص 748 ـ 750.
[4]. ر.ک: منطق تفسیر قرآن (4)، دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی، شبهات و ردود، آیت الله محمدهادی معرفت، قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی.
[5]. ر.ک: مجله قرآن و مستشرقان، مقالات متعدد از جمله: بررسی دیدگاه خاورشناسان درباره تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ یهودی و مسیحی، دکتر محمد علی رضایی اصفهانی، ش 8، بهار و تابستان 1389 و مستشرقان و تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، ش 6، بهار و تابستان 1388.
[6]. مقاله «تأثیرناپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول، گلستان قرآن، ش 157، دکتر مجید طالب تاش، ص 18.
[7]. همان، ص 19.
[8]. همان، ص 20.
[9]. «آیا به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده است».
[10]. «برای الفت دادن قریش، الفتشان در کوچ زمستان و تابستان پس باید خداوند این خانه را بپرستند. همان که در گرسنگی غذایشان داد و از بیم دشمن آسوده خاطرشان کرد».
[11]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 20/841 .
[12]. مقاله «تأثیرناپذیری قرآن از فرهنگ زمان نزول، گلستان قرآن، ش 157، دکتر مجید طالب تاش، ص 21 و 22.