طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شهادت پیامبر (ص)

شهادت پیامبر (ص)


شهادت پیامبر (ص)

۱۳۹۴/۰۹/۳۰


۸۳۳ بازدید

سلام علیکم
چرا در تقویم به جای استشهاد پیامبر رحلت یا وفات می نویسن مگه پیامبر شهید نشد؟

درباره این موضوع میان نویسندگان و مورخان اختلاف می باشد. بعضی از نویسندگان فقط به بیان این جمله که: پیامبرخدا(ص) مریض شد و از دنیا رفت اکتفاء کرده اند. و بعضی قائلند که حضرت مسموم شده و به شهادت رسیدند. نظریه اکثر نویسندگان نیز همین قول دوم است. اکنون به بررسی بیشتر این نظریه می‌پردازیم: در کتب تاریخی نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به شهادت برسانند ولی هر مرتبه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ توسط جبرییل از این توطئه آگاه می شد و یهودیان به مقصود خود نمی رسیدند و در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود زینب دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدرش حارث، برادرش مرحب و شوهرش سلام بن مشکم را از دست داده بود تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و در نتیجه نابودی دین تازه تأسیس اسلام بود نایل شوند ولی اگر چه این عمل نیز به شهادت آنی و فوری آن حضرت منجر نشد ولی باعث مسمومیت آن حضرت گردید و در نهایت در دراز مدت به شهادت آن حضرت انجامید.
مورخ بزرگ «محمد بن عمر واقدی» در مغازی، واقعه رحلت پیامبر را چنین نقل می کند: چون رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خیبر را گشود و آرام گرفت، زینب، دختر حارث شروع به پرس و جو کرد که محمد کدام قسمت گوسفند را بیشتر دوست دارد؟ گفتند: شانه و سردست را، زینب گوسفندی را کشت، و سپس زهر کشندة تب آوری را که با مشورت یهود فراهم آورده بود به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به منزل خود آمد پس متوجّه زینب شد از او پرسید، کاری داری؟
او گفت: ای ابوالقاسم! هدیه ای برایت آورده ام ـ اگر چیزی را به پیامبر هدیه می کردند از آن می خوردند و اگر صدقه بود از آن نمی خوردند ـ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آن گاه فرمود: نزدیک بیایید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند نشستند و شروع به خوردن کردند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از گوشت بازوی گوسفند خوردند.
همین که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و یکی از یاران ایشان به نام «بشر بن براء» لقمه های خود را خوردند، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت دست بردارید که این بازو به من خبر می دهد که مسموم است. و «بشر بن براء» گفت: ای رسول خدا، به خدا سوگند که من هم از همین یک لقمه فهمیدم، و علّت آن که آن را از دهان بیرون نینداختم برای این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم، و چون شما لقمه خود را خوردید جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم.
وانگهی امیدوار بودم که این لقمه کشنده نباشد، بشر هنوز از جای خود برنخاسته بود که رنگش مانند عبای سیاه شد و یک سال بیمار بود و نمی توانست حرکت کند و بعد هم به همین علّت مرد. همچنین گفته اند که «بشر بن براء» هماندم مُرد و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پس از سه سال دیگر زنده ماندند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ زینب را فرا خواندند و پرسیدند: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟ گفت: چه کسی به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت آری. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: چه چیزی تو را به این کار واداشت؟ گفت: پدر، عمو و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی آن چه رساندی. با خود گفتم اگر پیامبر باشد که خود گوشت به او خبر می دهد که چه کرده ام، و اگر پادشاه باشد از او خلاص می شویم.[1]
در میان حاضران سه نفر دیگر هم بودند که دست بر طعام برده ولی چیزی از آن نخورده بودند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به اصحاب خود دستور داد تا خون بگیرند و آنها میان سر خود را تیغ زدند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم زیر کتف چپ خود را خون گرفت و برخی نیز گفته اند که پیامبر از «پس گردن» خود خون گرفت. نوشته شده: مادر بُشْر بن براء می گفت: در مرضی که منجر به مرگ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شد به دیدنش رفتم رسول خدا تب شدیدی داشت، پیامبر فرمود: همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است بلا و سختی ما هم دو چندان است.
مردم می پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده ام، و حال آن که چنین نیست و خداوند آن بیماری را بر من مسلط نکرده است و این ریشخندی شیطانی است. این اثر لقمه ای است که من و پسرت خوردیم، از آن روز بیماری در من ریشه دوانده است. تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است.
بنابراین رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از دنیا رفت در حالی که شهید بود…[2] علاوه بر «واقدی»، «ابن هشام»[3] و «ابن اثیر»[4] نیز به این مطلب اشاره کرده‌اند. برخی مورخین نوشته‌اند: رسول خدا لقمه را بیرون انداختند و از آن گوشت چیزی تناول نکردند ولی آن زهر خطرناک به آب دهان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مخلوط شد و همین باعث شهادت آن حضرت گردید.[5] «یعقوبی» مورّخ بزرگ دیگر جهان اسلام نیز این جریان را در تاریخ خود ذکر می کند ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره می کند ولی از شهادت آن حضرت سخن نمی گوید.[6]
مورّخان و محدّثان شیعه نیز بیشتر به این سمت رفته‌اند که علت مرگ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همان گوشت مسمومی بوده است که زینب «دختر حارث» به آن حضرت خورانیده بود. علامه مجلسی (ره) در کتاب «جلاء العیون» نقل می کند که: «در احادیث معتبر وارد شده است، آن حضرت به شهادت از دنیا رفت. چنان چه «صفار» به سند معتبر از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ روایت کرده است».[7] در پاورقی کتاب «فروغ ابدیت» نیز بعد از نقل این واقعه آمده است: «معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می فرمود : این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد. زیرا اگرچه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اولین لقمه را بیرون انداخت ولی آن زهر خطرناک با آب دهان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ کمی مخلوط شد و روی دستگاه های بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت».[8]
مرحوم شیخ طوسی در کتاب تهذیب الأحکام می‌نویسد : محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله وسلم ) … در روز دوشنبه 28 صفر سال دهم هجری در حالی از دنیا رفت که مسموم شده بود.[9]
پی نوشت :
[1] . محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش، ج3، ص:1150.
[2] . محمد بن عمر واقدی، مغازی، ترجمه دکتر مهدوی دامغانی، نشر دانشگاهی، ج2، ص517 الی 519؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج3، ص:1150.
[3] . ابن هشام، السیرهَ النبویّه، بیروت، دارالقلم، ج3، ص352.
[4] . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دارالاحیاء التراث العربی، ج1، ص598ـ599.
[5] . رجوع شود به پاورقی کتاب الکامل فی التاریخ، ج1، ص598.
[6] . تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، ج1، ص416
[7] . محمد باقر مجلسی، جلاءُ العیون، ص82ـ83.
[8] . جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ج2، ص664.
[9] . الشیخ الطوسی، تهذیب الأحکام، ج 6 ، ص2.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد