خانه » همه » مذهبی » منشاء حاکمیت در قانون اساسی؛ خدا یا مردم؟

منشاء حاکمیت در قانون اساسی؛ خدا یا مردم؟


منشاء حاکمیت در قانون اساسی؛ خدا یا مردم؟

۱۳۹۴/۰۹/۱۲


۱۴۱۴ بازدید

منشاء حاکمیت در قانون اساسی؛ خدا یا مردم؟




با توجه به ماده 56 قانون اساسی و کلیت این قانون: آیا حق حاکمیت

بر مردم بعد از خداوند تبارک و تعالی به خود مردم واگذار شده تا فقیه واجد شرایط را

انتخاب و از طریق بیعت یا انتخاب او اِعمال حاکمیت نمایند و تنها در این صورت است

که حاکمیت ولی فقیه مشروعیت می یابد یا حق حاکمیت بر مردم از آنِ ولی فقیه واجد

شرایط است و با مخالفت اکثریت مردم
(مثلا در جریان یک

رفراندوم کاملا آزاد) نیز این مشروعیت پا برجا خواهد بود
؟


دانشجوی

محترم ضمن تشکر از اینکه این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده

اید در پاسخ به نامه شما لازم است بگوییم اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

دو نوع حق را مطرح می کند که یکی از آنها عبارت است حق حاکمیت مطلق بر جهان وانسان

که این حق از آن خداوند است و دومی حق انسان بر سرنوشت اجتماعی خود که این حق از

جانب خداوند متعال به انسان اعطا شده است و در قرآن کریم به هر دوی این حقوق اشاره

شده است به عنوان مثال آیاتی همچون «ان الحکم الا لله»(انعام/57)

، «الا له الحکم


»
(انعام/62) و … دلالت بر حاکمیت مطلق خدا بر انسان و

جهان دارد و آیاتی همچون آیه ذیل دلالت بر نقش اختیار و اراده انسان در تحولات

اجتماعی دارد
: «

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا

ما بِأَنْفُسِهِم»
(رعد/11
)


با این

حال ذکر این دو حق در کنار هم و در قالب یک اصل به معنای این نیست که خداوند حق

حاکمیت را به صورت مطلق به بشر واگذار کرده است . بلکه بر اساس مبانی دینی حق

حاکمیت به صورت مطلق از آن خداست و اوست که منبع مشروعیت حاکمیت می باشد و این حق

را به هر کسی که بخواهد واگذار می کند
. از طرفی بر اساس

ادله دیگری که در جای خود اثبات شده است این حق از جانب خداوند متعال به پیامبر ،

امامان معصوم ع و در دوران غیبت به فقهای جامع الشرایط تفویض شده است و آنان هستند

که حاکمان مشروع می باشند . اما در این میان ادله دیگری هم وجود دارد که بر اساس آن

حاکمان مشروع جامعه از جمله ولی فقیه جامع الشرایط حق ندارد حکومت خود را به زور و

غلبه بر مردم اعمال نماید بلکه برای تحقق عینی حکومت لازم است که مردم نیز خواستار

اعمال این حق از جانب حاکمان مشروع گردند که از این مسئله به عنوان «مقبولیت» یاد

می شود و از طرق مختلفی همچون بیعت ، انتخابات و … قابل تشخیص است. لذا در نظام

سیاسی اسلام ، برای تحقق حکومت لازم است دو عنصر در کنار هم وجود داشته باشد : عنصر

اول مشروعیت حکومت که در جهان بینی اسلامی این مشروعیت از جانب خداوند به امامان

معصوم و در دوران غیبت به ولی فقیه اعطا می شود و بر این اساس ولی فقیه در هر صورت

حاکم مشروع می باشد چه مردم او را بپذیرند و حکومت دینی شکل بگیرد و چه او را

نپذیرند . عنصر دوم تحقق عینی حکومت نیز مقبولیت مردمی می باشد که نقشی در مشروعیت

ندارد و صرفا زمینه تحقق عینی حکومت را فراهم می سازد
.


از طرفی

بر اساس ادله متعدد همچون آیه 11 رعد و نیز اصل 56 قانون اساسی ، مردم بر سرنوشت

اجتماعی خویش حاکم هستند و این اختیار را دارند که با پذیرش حاکمیت ولی فقیه ، عنصر

مقبولیت را با عنصر مشروعیت جمع نموده و حاکمیت ولی فقیه را عینیت ببخشند و یا

اینکه با عدم پذیرش حاکمیت ولی فقیه خود را از حاکمیت مشروع بر جامعه محروم نمایند

. اما به هر حال پذیرش یا عدم پذیرش آنان نقشی در مشروع بودن یا نبودن ولی فقیه

ندارد و آنان چه بخواهند سرنوشت خود را بر اساس آموزه های دینی تعیین کرده و به

تحقق عینی حکومت دینی کمک نمایند و چه خود را از این فیض محروم نمایند در هر صورت

ولی فقیه مشروعیت خود را دارا می باشد
.


در پایان

به منظور آشنایی هر چه بیشتر با مشروعیت و مقبولیت در نظام اسلامی و نقش مردم در

این دو توضیحات مفصل تری خدمت شما ارائه می گردد که امید است راهگشای ذهن حقیقت یاب

شما باشد
:


در

اسلام، منشأ ذاتى مشروعیت حکومت تنها خداوند است؛ زیرا آفریدگار جهان و انسان و

مالک همه هستى، تنها قدرت مستقل، تأثیر گذار و اداره کننده
(مدبر)

جهان و پروردگار عالم و آدم است. در اسلام، حکومت و حاکمیت سیاسى نیز – که نوعى

تصرف در امور مخلوقات است – از شؤون ربوبیت شمرده مى شود
.

آموزه توحید در ربوبیت الهى، چه در نظام تکوین و چه در نظام تشریع، هیچ مبدأ و منشأ

دیگرى را در عرض خداوند بر نمى تابد. قرآن مجید در این باره مى فرماید:



1.

«ان الحکم الالله»

؛ انعام (6)، آیه 57. «حاکمیت نیست مگر از

آن خدا».


2.

«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا

الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون
»


؛ مائده (5)، آیه 55. «همانا ولىّ و سرپرست

شما خداوند است و فرستاده او و مؤمنان اند؛ همان کسانى که نماز به پا مى دارند و در

رکوع صدقه مى پردازند».


3.

«ام اتخذوا من دون الله اولیاء فالله هو

الولى
»
؛ شورى (42)، آیه 9. «آیا

براى خود اولیایى جز خدا گرفته اند همانا تنها خداوند صاحب ولایت است». پس هیچ کس

حق حاکمیت و تصرف در شئون اجتماعى مردم را ندارد؛ مگر آنکه به دلیل معتبر شرعى

منصوب یا مأذون بودن اش از سوى خداوند، ثابت شده باشد
. نصب

یا اذن الهى، مى تواند به صورت مستقیم یاغیر مستقیم؛ یعنى، از سوى پیامبر(ص) یا

اوصیاى او بیان شود. از طرف دیگر، همه مسلمانان، پیامبر اکرم(ص) را منصوب از سوى

خداوند مى دانند. این حقیقت را قرآن مجید در آیات متعدد بیان فرموده است. شمارى از

این آیات عبارت است از: 1
. «النبى

اولى بالمؤمنین من انفسهم
…»
؛ احزاب (33)، آیه

6
. «پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر

است». 2
. «اطیعوا الله و اطیعو

الرسول و اولى الامر منکم
»
؛ نساء (4)، آیه 59. «خدا را فرمان برید و

از پیامبر و اولى الامر اطاعت کنید». 3
. «و

ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذ قضى الله و رسوله امراً اَن یکون لهم الخیره من امرهم
…»
؛

احزاب (33)، آیه 36
. «هیچ زن و مرد مؤمنى را نسزد که وقتى

خدا و فرستاده اش حکمى کنند، در کار خویش اختیارى داشته باشد؛ و هر که نافرمانى

خداى متعال و فرستاده اش کند، گمراه شده است». همچنین شیعه امامیه، بر اساس ادله

قطعى، ائمه اطهار(ع) را امامان منصوب به نصب خاص، از سوى پروردگار عالم مى داند
.

براى آگاهى بیشتر ر.ک: مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن (تفسیر

موضوعى قرآن)، ج 9؛ امامت در قرآن
. افزون بر این عالمان

شیعه، بر اساس ادله عقلى و نقلى، فقیهان عادل و با کفایت را منصوب از سوى شارع و

نایب امام عصر(ع) در امر حکومت و رهبرى سیاسى واجتماعى امت در عصر غیبت مى دانند.

البته این مسأله – که از آن به «ولایت فقیه» تعبیر مى شود – به عصر غیبت اختصاص

ندارد و در عصر حضور و بسط ید معصوم نیز امکان تحقق دارد؛ چنان که مالک اشتر از سوى

امیرمؤمنان(ع)، به ولایت مصر منصوب گردید
.


بنابراین

مشروعیت حکومت در نظام اسلامی از ناحیه خداوند است و مشروعیت حکومت پیامبر(ص) و

ائمه اطهار و فقهاء در زمان غیبت ناشی از اذن خداوند است حال این سؤال مطرح می شود

که نقش مردم در حکومت اسلامی چیست؟ در پاسخ باید گفت از آنجا که مشروعیت در نظام

اسلامی وابسته به خداوند است و از او منشا می گیرد. نقش مردم در مقام فعلیت بخشیدن

به این نظام مؤثر است و در حقیقت مردم در مقبولیت، عینیت بخشی و کارآمدی حکومت

اسلامی نقشی اساسی دارند چرا که حاکمیت دین حق و نظام اسلامی مانند هر نظام دیگری

با آرزوها تحقق نمی پذیرد بلکه حضور مردم و اتحاد آنان بر محور حق را می طلبد مردم

با پذیرش دین اولا و پذیرش ولایت حاکم اسلامی ثانیا دین خدا را در جامعه متحقق می

سازند – اگر مردم در صحنه نباشند و حضور جدی نداشته باشند حتی اگر رهبر آنان در حد

وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه اسلام باشد، نظام اسلامی موفق نخواهد بود.

بنابراین حکومت اسلامی هیچ گاه بدون خواست و اراده مردم محقق نمی شود
.(عبدالله

جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقه و عدالت، قم: مرکز نشر اسراء، 1378، ص 82 و 83
).

رأى، رضایت، کمک و همدلى مردم، باعث به وجود آمدن و تحقق عینى

حکومت اسلامى مى شود. حضرت امیر(ع) مى فرماید: «لولا حضور

الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر… لالقیت حبلها على غاربها»
؛ «اگر

حضور بیعت کنندگان نبود و با وجود یاوران حجّت بر من تمام نمى شد… رشته کار

[حکومت ] را از دست مى گذاشتم
» (نهج

البلاغه، خطبه سوم
). همچنین مى فرماید:

«لا رأى لمن لا یطاع»
؛ «کسى که فرمانش پیروى نمى

شود، رأیى ندارد
» (همان،

خطبه 27
). این سخنان همگى بیانگر نقش مردم در پیدایش، تثبیت

و کارآمدى حکومت الهى
خواه حکومت رسول الله(ص) و امامان

معصوم(ع) و خواه حکومت فقیه در زمان غیبت است. حکومت اسلامى بر اراده تشریعى الهى

استوار است و رأى خدا در همه جا مطاع بوده و اعتبار رأى مردم تا وقتى است که با دین

تنافى نداشته باشد
. بنابراین «مقبولیت مردمى» با «مشروعیت الهى» نه

تلازمى دارد و نه تنافى
.


 


 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد