۱۳۹۴/۰۸/۱۹
–
۵۲۵ بازدید
یکی از اساتیدمن دین را فقط اخلاقیات دانست من با او مخالفت کردم ودین را جامعتر و بالاتر از اخلاق دانستم ولی نمیدانم چگونه به استادم اثبات کنم اگر حرف من درست بوده خواهش میکنم کمکم کنید و سایت و سخنرانی در این زمینه به من معرفی کنید
برای این منظور کافی است تعریف جامع ارایه شده از دین و جایگاه دین را تبیین نموده همچنین اخلاق و جایگاه آن را نیز روشن نمایید.
توضیح جمالی :
چگونگی ارتباط دین با اخلاق، از مباحث بسیار دیرین است تا جایی که حتی در نظریات افلاطون نیز در باره بحث شده است و جالب آن که در عصر معاصر مبحث استقلال «دین» از «اخلاق» یا یکی بودن آنها یا تعاملشان با یک دیگر، در جهان غرب بیش از جهان اسلام مطرح است. البته علت کلی دغدغهی فلاسفهی غرب بسیار روشن است. اندیشمندان غربی از یک سو میخواهند دین را گرایشی شخصی و ذوقی و غیر الزمامی اعلام نمایند و هر گونه نیاز بشر به آن را نفی کنند و نقش دین در عرصههای متفاوت زندگی، به ویژه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی و … را تکذیب کنند و نیز ناچارند تمامی ارزشها را نسبی و اعتباری قلمداد کنند و از سوی دیگر نمیتوانند منکر وجود اخلاق، تعریف «کمال و ضعف» که مستلزم ارزشگرایی است و نیز تأثیر اخلاقگرایی در تکامل فرد و جامعه گردند. تا آن جا که «باومن» به عنوان یک جامعه شناس پست مدرن نیز در کتاب «عشق سیال» به اخلاق و ضرورت آن توجه و تأکید دارد.
اما به طور کلی چگونگی ارتباط «دین با اخلاق»، بستگی به زاویه نگاه و جامعیت تعریف از دین و اخلاق و چگونگی باورهای عقلی و قلبی دارد.
اگر سؤال کنیم – به قول شما – «اخلاق جلوتر است یا دین»، بدین معناست که هر یک این دو امر را مستقل از هم دیدهایم. یعنی اخلاق موضوعی است و دین موضوعی دیگر و حال سؤال میکنیم که کدام جلوتر از دیگری است؟ که با طرح چنین سؤالی، پاسخ به سؤالات دیگری چون: آیا اخلاق به دین نیاز دارد؟ آیا بدون مراجعه به دین میتوان به احکام اخلاقی پی برد؟ آیا «ارزشها» منهای دین تعریف و تعینی دارند؟ آیا اخلاق بدون دین ضمانت اجرایی دارد؟ اگر اخلاق نیازمند به دین است، میزان این نیاز تا چه حد است؟ آیا گرایش به اخلاق عقلانی است یا خیر؟ …. و در نهایت آن که ارتباط دین با اخلاق در کدام یک از گزارههای تباین، اتحاد یا تعامل میگنجد؟
بدیهی است اگر تعریف از دین به رابطهی فردی انسان با خدای خودش خلاصه شود و تعریف اخلاق به چگونگی روابط انسانها با یک دیگر محصور گردد، حاصلی جز «اخلاق سکولاری» یعنی جدایی دین از اخلاق به دست نخواهد آمد. اما اگر «دین» به معنای حقیقی و جامع آن، یعنی مجموعهای از تعریف هستی (جهانبینی) و در نتیجه چه باید کردها و چه نباید کردها (ایدئولوژی) برای تعالی مرتبه وجودی تعریف گردد و هم چون دین اسلام حوزههای گوناگون فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، قضا، بینالملل و … را شامل شود و همهی شؤون زندگی انسان را به صورت هدفدار در بر گیرد و هدف نیز نیل به کمال و تقرب به کمال مطلق (خداوند متعال) تعریف گردد، مشخص میشود که عقل به تنهایی قادر به شناخت همه حقایق، ارتباطات و تأثیر آنها در یک دیگر نیست و احکام اخلاقی نیز باید در دین بیان گردد. لذا در چنین حالتی «دین» مجموعهای خواهد بود که شامل: اعتقادات – اخلاقیات و احکام میباشد.
اگر بخواهیم یک تعریف کوتاه و جامع از اخلاق ارائه دهیم، میتوانیم بیان کنیم که: «اخلاق یعنی چگونگی موضعگیری» و البته این موضعگیری در مقابل هر چیزی است و از موضعگیری انسان در مقابل خدا «ایمان – کفر – شرک» گرفته، تا موضعگیری در مقابل پیامبر و کتاب «ایمان – اطاعت و عمل و یا تکذیب»، تا موضوعگیری در مقابل تمامی شؤونات شخصی «روح، نفس، عقل، قلب، جسم، حوائج یا به تعبیری شهوت و غضب و …»، تا موضعگیری در مقابل دیگران، اعم از جمادات، حیوانات و انسانها و سایر موضعگیریها، مثلاً در مباحث و مسائل اجتماعی، سیاسی، و … . در این صورت مشخص میشود که موضعگیری احسن، مستلزم شناخت احسن از حقیقت هر چیزی و چگونگی تأثیر یا تأثر هر عامل و رفتار در عوامل و رفتارهای دیگر است و چنین شناختی برای هیچ عقلی میسر نیست، لذا به وحی نیازمند است.
با چنین تعاریفی معنی فرمایش پیامبر اکرم (ص) مبنی بر «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق – من مبعوث شدهام برای به کمال رساندن اخلاق» نیز روشنتر میگردد. اخلاق کامل، یعنی موضعگیری احسن و کامل – و موضعگیری احسن و کامل نیز مستلزم شناخت کامل است – و شناخت کامل نیز محتاج وحی و یا همان دین (حقیقی) است.