حکومت دینی، نیاز جامعه یا تکلیف الهی؟
۱۳۹۴/۰۸/۱۸
–
۲۱۸۴ بازدید
حکومت دینی، نیاز جامعه یا تکلیف الهی؟
پرسش. برخى معتقدند که حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله
مسئلهاى بشرى است و ربطى به خدا و دین ندارد. بنابراین اگر
آن حضرت در زمان خویش اقدام به تشکیل حکومت نمود، بنابر نیاز جامعه بود، نه تکلیفى
الهى و دینى؟!
این اشکال در آغاز از سوى سکولاریستهاى
عرب ـ چون على عبدالرزاق[1]
و عادل ظاهر ـ مطرح شد، سپس به نگاشتههاى سکولار اندیشان
ایرانى راه یافت. در پاسخ به این اشکال باید منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
در دولت اسلامى را جستوجو کنیم. در این زمنیه نیازمند بحث
در چند محور مىباشیم:
یک. رهبرى سیاسى پیامبر صلىاللهعلیهوآله
قرآن کریم، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
را به عنوان فردى که براى دخالت در زندگى مردم «اولى» و داراى ولایت است، معرفى مىکند:
«النَّبِی أَوْلى بِالْمُؤمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[2].
قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کردهاند که این اولویت،
اختصاص به مسائل دینى ندارد و همه امور دینى و دنیایى آنان را در بر مىگیرد.
مؤید این تفسیر چند چیز است:
1. اطلاق آیه شریفه؛ به عبارت دیگر آیه شریفه اولویت و ولایت
پیامبر را به عرصه خاصى محدود نکرده است، در نتیجه همه حوزههاى
ولایتپذیر که در رأس آنها حوزه رهبرى سیاسى و اجتماعى است
را شامل مىشود و پیامبر از سوى خداوند ولایت همه جانبه بر
مردم پیدا مىکند.
2. روایات؛ امام باقر علیهالسلام
فرمود: «این آیه درباره رهبرى و فرماندهى نازل شده است».[3]
3. شأن نزول؛ در شأن نزول آیه آمده است: وقتى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
آهنگ جنگ نمود و مردم را به خروج فرمان داد، برخى نزد آن حضرت آمدند تا براى بستگان
خویش اذن بگیرند؛ آنگاه این آیه نازل شد. از این مسئله
روشن مىشود که فرمانهاى اجتماعى
پیامبر صلىاللهعلیهوآله
متکى به ولایت الهى و دینى است؛ نه مبتنى بر خاستگاه بشرى.[4]
4. مفهوم اولویت؛ آیه شریفه نشان مىدهد
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
از طرف خداوند نسبت به اداره و رهبرى جامعه مقدم است و با وجود او نوبت به دیگران
نمىرسد.
آیات دیگرى نیز گویاى همین مطلب است؛ از جمله آیه «إِنَّما
وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ
وَ یؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»[5]؛
«سرپرست و ولى شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانى که ایمان آوردهاند؛
همان کسانى که نماز به پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند».
بنابراین از نگاه قرآن، خداوند پیامبر را نسبت به دیگران اولویت
بخشیده و ولایت داده است. از این رو ولایت آن حضرت تابع ولایت خداوند و در طول آن
است؛ نه امرى زمینى و بشرى.
علامه طباطبایى رحمهالله درباره ولایت
آن حضرت مىنویسد: «رسول خدا بر همه شئون امت اسلامى، جهت
سوق دادن آنان به سوى خدا و نیز براى حکمرانى و فرمانروایى بر آنها و قضاوت در میانشان،
ولایت دارد … البته این ولایت در طول ولایت خداوند و ناشى از تفویض الهى است».[6]
نکته مهم دیگر اینکه مفهوم «انّما»،
دلالت بر حصر دارد. بنابراین طبق این آیه حکومت مشروع، آن حکومتى است که از جانب
خداوند مشروعیت یافته باشد.
در نتیجه با توجه به مجموع آیات قرآن، مىتوان
فهمید که حضرت رسول، در آن واحد، داراى سه شأن بوده است:
یکم. امامت و پیشوایى و مرجعیت دینى،[7]
دوم. ولایت قضایى،[8]
سوم. ولایت سیاسى و اجتماعى.[9]
دو. مسؤولیتهاى اجتماعى پیامبر صلىاللهعلیهوآله
هر یک از شئون سه گانه پیامبر صلىاللهعلیهوآله
ـ در پیشوایى دینى، ولایت قضایى و رهبرى اجتماعى ـ مسؤولیتهاى
خاصى را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آیات زیر، نمونههایى
از مأموریتهایى در ارتباط با «رهبرى جامعه» و «اداره امت»
است:
1. «فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ
مَنْ خَلْفَهُمْ …»[10]؛
«پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتى با [ عقوبت] آنان، کسانى را که از پى ایشانند تار
و مار کن، باشد که عبرت گیرند». این آیه از یک سو بیانگر سیاستى است که امت اسلامى
در برابر دشمنان متجاوز و پیمانشکن، باید اتخاذ کند و از
سوى دیگر، بیانگر آن است که مسؤولیت برنامهریزى، آماده
سازى مقدمات و بالاخره عینیت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر صلىاللهعلیهوآله
است.
2. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجارَک فَأَجِرْهُ
حَتّى یسْمَعَ کلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»[11]؛
«و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود؛ سپس او را
به مکان امنش برسان». به حکم این آیه، پیامبر صلىاللهعلیهوآله
موظف است براى حفظ امنیت مشرکان ـ که براى شنیدن کلام خدا مىآیند
ـ امنیت و آزادى آنان را تأمین کند.[12]
3. «یا أَیهَا النَّبِی حَرِّضِ الْمُؤمِنِینَ عَلَى
الْقِتالِ»[13]؛
«اى پیامبر! مؤمنان را به جهاد برانگیز».
4. «یا أَیهَا النَّبِی جاهِدِ الْکفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ
اغْلُظْ عَلَیهِمْ»[14]؛
«اى پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر». در اینجا وظیفه
فرماندهى و سازماندهى مسلمانان براى جهاد، بر دوش پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
نهاده شده است.
5. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً»[15]؛
«از اموال آنان صدقهاى بگیر». بر اساس این آیه پیامبر صلىاللهعلیهوآله
مأمور گرفتن زکات (نوعى مالیات بر ثروت) از مسلمانان است. بنابراین از دیدگاه قرآن،
پیامبر صلىاللهعلیهوآله
نه تنها مأمور تشکیل حکومت بود؛ بلکه مسؤولیتهاى اجتماعى
متعددى را نیز از سوى خداوند، بر عهده داشت و بر این اساس اقدام به تشکیل حکومت
نمود.
سه. اختیارات مالى پیامبر صلىاللهعلیهوآله
اختیارات مالى پیامبر صلىاللهعلیهوآله،
نشان دهنده موقعیت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
در زعامت و رهبرى جامعه و نقش آن حضرت در دولت اسلامى است. آیات ذیل بیانگر این
موضوع است:
1. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلّهِ
خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ
السَّبِیلِ»[16]؛
«و بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، یک پنجم آن براى خدا و رسول و از آن
خویشاوندان [ او] و یتیمان و در راه ماندگان است».
2. «یسْئَلُونَک عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلّهِ وَ
الرَّسُولِ»[17]؛
«چون امت از تو حکم انفال را سؤال کنند، جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است».
3. «ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى
فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْیتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ
السَّبِیلِ کی لا یکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکمْ»[18]؛
«و آنچه که خدا از اموال ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش
گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [ او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [ وى] و
یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد».
با کمترین آشنایى با منطق قرآن و فقه اسلامى، مىتوان
فهمید که این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگى شخص پیامبر صلىاللهعلیهوآله
و یا منبع هزینه تبلیغ احکام از سوى آن حضرت نیست؛ بلکه نوعى تأمین اجتماعى و بودجه
دولتى است. به بیان امام حسن عسکرى علیهالسلام: «خداوند با
سپردن نیمى از خمس به پیامبر صلىاللهعلیهوآله،
تربیت یتیمان، برآوردن نیازهاى مسلمین، پرداخت بدهکارى آنان و تأمین هزینه حج و
جهاد را، از او خواسته است».[19]
چهار. پیامبر صلىاللهعلیهوآله
و مردم
بررسى آیات متعدد قرآن، حکایت از آن دارد که در بینش قرآنى،
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله
صرفا در جایگاه مسئلهگویى و بیان احکام قرار ندارد و حوزه
نفوذ و دخالت او، به ابلاغ وحى محدود نمىشود. مسلمانان نیز
نباید فقط براى فراگیرى احکام آن حضرت را مرجع خود بدانند؛ بلکه موظفاند
در عرصه مسائل اجتماعى، از خط مشى و سیاست ترسیم شده از سوى رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهپیروى
کنند و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. بعضى از این آیات عبارت است از:
1. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا
الرَّسُولَ»[20]؛
«اى کسانى که ایمان آوردهاید؛ خدا را اطاعت کنید و از
پیامبر اطاعت نمایید».
علامه طباطبایى مىنویسد: «بر اساس این
آیه، اطاعت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله
در مورد دستوراتى که براى اداره جامعه اسلامى و از موضع ولایت و حکومت صادر مىکند،
لازم است».[21]
پس لزوم اطاعت از پیامبر صلىاللهعلیهوآله
مبین الهى بودن حکومت آن حضرت است؛ وگرنه نیازى به تأکید خداوند بر اطاعت از پیامبر
صلىاللهعلیهوآله
و آن را در زمره وظایف دینى قرار دادن، نبود.
2. «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ
أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِى الْأَمْرِ
مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ»[22]؛
«و چون خبرى از ایمنى یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پیامبر و
اولیاى امر خود ارجاع کنند، قطعا از میان آنان کسانىاند که
[ مىتوانند درست و نادرست] آن را دریابند».
قرآن مسلمانان را موظف مىداند که
اطلاعات و اخبار خود را ـ به ویژه در شرایط حساس جنگ ـ قبل از انتشار در بین مردم
به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
ارائه دهند. این آیه نیز صراحت دارد که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله،
صرفا ابلاغ کننده احکام الهى نیست؛ بلکه علاوه بر احکام، مسؤولیت کارشناسى و تحلیل
موضوعات، حوادث و رخدادهاى سیاسى ـ اجتماعى را نیز بر عهده دارد. همانگونه
که مسلمانان براى دریافت احکام به آن حضرت مراجعه مىکنند؛
براى دریافت تحلیل صحیح مسائل جارى جامعه نیز، باید به او مراجعه کنند و از انجام
هر عمل خودسرانه بپرهیزند.
3. قرآن کریم از مسلمانان مىخواهد که
با دخالت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
در امور اجتماعى و پس از اعلام نظر آن حضرت، تردیدى به خود راه ندهند و همگى اطاعت
کنند: «وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ
أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یعْصِ اللّهَ وَ
رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً»[23]؛
«هیچ مرد و زن مؤمنى را در کارى که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیارى نیست [ که
رأى خلافى اظهار نمایند] و هرکس نافرمانى خدا و رسول کند، قطعا دچار گمراهى آشکار
گردیده است».
در این آیه، مقصود از «قضاى پیامبر»، دخالت آن حضرت در شئون
گوناگون زندگى مردم و مسائل مختلف حکومت است. البته هر چند این مسائل، امور خود
مردم است (من امرهم) و خود مردم حق مشارکت و دخالت دارند؛ ولى وقتى در همین مسائل
پیامبر خدا ـ به عنوان رهبر دولت اسلامى ـ دخالت کند، جایى براى مداخله دیگران باقى
نمىماند و هیچ کس نباید خود را صاحب اختیار بداند.
4. قرآن مجید پذیرش داورى و حکمرانى پیامبر را در مشاجرات شرط
ایمان دانسته است: «فَلا وَ رَبِّک لا یؤمِنُونَ حَتّى یحَکمُوک فِیما شَجَرَ
بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فِى أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا
تَسْلِیماً»[24]؛
«… به خدایت سوگند، ایمان نمىآورند؛ مگر آنکه تو را در
آنچه بینشان اختلافآمیز است، داور قرار دهند. سپس نسبت به
آنچه قضاوت کردى، در نفس خود هیچ اعتراضى نداشته و از جان و دل تسلیم باشند».
صراحت این آیه در ارتباط شأن قضاوت و داورى پیامبر صلىاللهعلیهوآله
با دین، بسیار صریح است؛ زیرا قرآن مجید آن را شرط ایمان دانسته است. در حالى که
اگر این مسئله مطلبى بشرى و زمینى بود، ارتباط دادن آن با ایمان، معنا نداشت.
5. «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی
اللّهِ وَ رَسُولِهِ»[25]؛
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! در برابر خدا و پیامبرش [ در
هیچ کارى] پیشى مجویید».
6. «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ
الْأَعْرابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللّهِ»[26]؛
«اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان پیامبر تخلف کنند».
آیات متعدد دیگرى نیز وجود دارد که نمایانگر شعاع ولایت و رهبرى
آن حضرت، بر سراسر زندگى اجتماعى ـ سیاسى است. بنابراین اگر حکومت پیامبر صلىاللهعلیهوآله،
حکومتى عرفى بود؛ دیگر نیازى نبود که خداوند مسلمانان را موظف به اطاعت از آن حضرت
در امور اجتماعى خویش کند؛ بلکه مردم بر اساس خواست خود، در این زمینه تصمیم مىگرفتند.
(پرسشها و پاسخهای دانشجویی، دفتر15(دین و سیاست، ولایت فقیه و جمهوری اسلامی)، پرسش6)
[1]. ر.ک: الف. عبدالرزاق، على،
الاسلام و اصول الحکم، ص 159؛
ب. عادل ظاهر، الاسس
الفلسفیة للعلمانیة؛
پ. بازرگان، پادشاهى خدا، صص 52 ـ 51؛ آخرت و خدا، ص 1؛
ت. حائرى یزدى، مهدى، حکمت و
حکومت، ص 140.
[26]. توبه 9، آیه 120.