۱۳۹۴/۰۸/۱۲
–
۳۳۹ بازدید
عوامل بى توجهى به معرفت فطرى و خداشناسى چیست؟
با مطالعه آیاتى که خداشناسى فطرى را مطرح مى کنند، به راحتى مى توان دلیل این را که برخى در همه حال به فکر خدا نیستند و بعضى دیگر به کلى منکر خدا مى شوند، دریافت. به اجمال مى توان موارد ذیل را براساس آیات قرآن، موانع بى توجهى به معرفت فطرى قلمداد کرد:
1. نسیان: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[1]؛ «و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا خودشان را فراموششان ساخت». از این آیه و آیات مشابه آن، دانسته مى شود که کافران، پیشینه معرفت نسبت به خداوند دارند؛ ولى در حال کفر، خدا را از یاد برده اند و همین نسیان، بستر انکار خدا یا بى اعتنایى نسبت به او است!
2. غفلت و توجه به اسباب مادّى: «فَإِذا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»[2]؛ «پس هرگاه در کشتى سوار شوند، خداى را با اخلاص و پاک دینى [ یکتاگرایى ]بخوانند و چون به سوى خشکى برهاندشان، آن گاه شرک مى ورزند». این آیه با لحن خاصى مى گوید: در واقع قطع امید از سایر علل و اسباب، موجب مى شود انسان متوجه مسبب الاسباب گردد و آن معرفت فطرى ـ که در عمق جانش خفته است ـ بیدار گردد. از این آیه و آیات مشابه به خوبى استفاده مى شود که توجه به آنچه اطراف انسان را احاطه کرده و آدمى را به خود مشغول داشته است، عامل عمده بى توجهى به معرفت فطرى نسبت به خداوند است.
3. رفاه و آسایش: «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[3]؛ «بگو: به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را در رسد، یا رستاخیز شما را دریابد؛ اگر راستگویید کسى غیر از خدا را مى خوانید؟» این آیه نشانگر آن است که فطرت انسان در تنگناها و شداید، همچون قیامت یا زمان مرگ، بیدار و آشکار مى گردد. از این رو مى توان دانست که رفاه و آسایش، زمینه پوشیدگى فطرت را فراهم مى آورد.
4. دوستى با شیطان: «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً»[4]؛ «شیطان گفت: آنان را سخت گمراه و دچار اندوه هاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى کنم تا گوش هاى دام ها را شکاف دهند و وادارشان مى کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و هر کس به جاى خدا، شیطان را دوست گیرد، قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است». تغییر در آفریده خدا، خروج از حکم فطرت و خداشناسى فطرى است[5] و این، در سایه دوستى با شیطان است. اگر کسى با شیطان دوست بود، این خلق اللّه (خداشناسى فطرى) در او تغییر کرده و به عدم توجه به خدا، یا انکار او منجر خواهد شد. به هر حال، خداوند به ما نزدیک است و این ما هستیم که با کردار خود او را در دوردست ها مى جوییم:
آنچه حق است اقرب از حبل الورید
تو فکنده تیرِفکرت را بعید
اى کمان و تیرها برساخته
صید، نزدیک و تو دورانداخته
هر که دور اندازتر، او دورتر
وزچنین گنج است او مهجورتر[6] پی نوشت ها:
[1]. حشر 59، آیه 19 ؛ توبه (9)، آیه 67.
[2]. عنکبوت 29، آیه 65.
[3]. انعام 6، آیه 40 و نیز نگاه: آیات 41 و 42.
[4]. نساء 4، آیه 119.
[5]. المیزان، ج 5، ص 85.
[6]. مثنوى، دفتر ششم، ابیات 2353 ـ 2355.
1. نسیان: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»[1]؛ «و مانند کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا خودشان را فراموششان ساخت». از این آیه و آیات مشابه آن، دانسته مى شود که کافران، پیشینه معرفت نسبت به خداوند دارند؛ ولى در حال کفر، خدا را از یاد برده اند و همین نسیان، بستر انکار خدا یا بى اعتنایى نسبت به او است!
2. غفلت و توجه به اسباب مادّى: «فَإِذا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»[2]؛ «پس هرگاه در کشتى سوار شوند، خداى را با اخلاص و پاک دینى [ یکتاگرایى ]بخوانند و چون به سوى خشکى برهاندشان، آن گاه شرک مى ورزند». این آیه با لحن خاصى مى گوید: در واقع قطع امید از سایر علل و اسباب، موجب مى شود انسان متوجه مسبب الاسباب گردد و آن معرفت فطرى ـ که در عمق جانش خفته است ـ بیدار گردد. از این آیه و آیات مشابه به خوبى استفاده مى شود که توجه به آنچه اطراف انسان را احاطه کرده و آدمى را به خود مشغول داشته است، عامل عمده بى توجهى به معرفت فطرى نسبت به خداوند است.
3. رفاه و آسایش: «قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السّاعَةُ أَ غَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[3]؛ «بگو: به نظر شما، اگر عذاب خدا شما را در رسد، یا رستاخیز شما را دریابد؛ اگر راستگویید کسى غیر از خدا را مى خوانید؟» این آیه نشانگر آن است که فطرت انسان در تنگناها و شداید، همچون قیامت یا زمان مرگ، بیدار و آشکار مى گردد. از این رو مى توان دانست که رفاه و آسایش، زمینه پوشیدگى فطرت را فراهم مى آورد.
4. دوستى با شیطان: «وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً»[4]؛ «شیطان گفت: آنان را سخت گمراه و دچار اندوه هاى دور و دراز خواهم کرد و وادارشان مى کنم تا گوش هاى دام ها را شکاف دهند و وادارشان مى کنم تا آفریده خدا را دگرگون سازند و هر کس به جاى خدا، شیطان را دوست گیرد، قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است». تغییر در آفریده خدا، خروج از حکم فطرت و خداشناسى فطرى است[5] و این، در سایه دوستى با شیطان است. اگر کسى با شیطان دوست بود، این خلق اللّه (خداشناسى فطرى) در او تغییر کرده و به عدم توجه به خدا، یا انکار او منجر خواهد شد. به هر حال، خداوند به ما نزدیک است و این ما هستیم که با کردار خود او را در دوردست ها مى جوییم:
آنچه حق است اقرب از حبل الورید
تو فکنده تیرِفکرت را بعید
اى کمان و تیرها برساخته
صید، نزدیک و تو دورانداخته
هر که دور اندازتر، او دورتر
وزچنین گنج است او مهجورتر[6] پی نوشت ها:
[1]. حشر 59، آیه 19 ؛ توبه (9)، آیه 67.
[2]. عنکبوت 29، آیه 65.
[3]. انعام 6، آیه 40 و نیز نگاه: آیات 41 و 42.
[4]. نساء 4، آیه 119.
[5]. المیزان، ج 5، ص 85.
[6]. مثنوى، دفتر ششم، ابیات 2353 ـ 2355.