۱۳۹۴/۰۸/۱۲
–
۲۵۱۳۲ بازدید
جنایات اعراب تازه مسلمان نسبت به ایران و ایرانی در حمله به ایران چه بود؟
پاسخ سوال شما در قالب چند نکته بیان می شود:الف:
متأسفانه درباره فتح ایران توسط مسلمانان، بویژه در این اواخر، تهمتها و مطالب خلاف واقع زیادی مطرح شده است. این مطالب، گاهی با هدف اسلامستیزی به طور غیر مستقیم و گاهی بر اثر خصلتهای نژادپرستانه و با انگیزه عربستیزی صورت میگیرد؛ از اینرو لازم است برای کشف حقیقت درباره مسائل مطرح شده، به کتابهای معتبر تاریخی مراجعه شود و به مجرّد شنیدن داستان یا جریانی، آنرا نپذیرفت.
با اینحال، نمیتوان برخی از کارهای مغایر با دستورات اسلامی را که برخی اوقات در این فتوحات انجام شده، نادیده گرفت و از آنها چشمپوشی کرد. اما باید توجه داشت که نباید خطاهای برخی افراد را که در سپاه اسلام بودند و با انگیزههای غیر الهی در جنگ شرکت داشتهاند، به اسلام نسبت داد. بلکه به جای اینکه اسلام مورد سرزنش قرار بگیرد، باید آن افراد به دلیل رعایت نکردن دستورات اسلامی مذمت شوند. یکی از این موارد، اقدام سعید بن عاص در نیرنگ زدن به کسانی بود که در محاصرهاش قرار داشتند. افرادی که تحت محاصره او قرار گرفته بودند، از او امان خواستند تا خود را تسلیم کنند. سعید به آنان امان داد و گفت: یک نفر از شما را نخواهم کشت. وقتی محاصره شدهگان خود را تسلیم کردند، او با استفاده از آن حرف دو پهلویی که زده بود، همه را کشت و فقط یک نفر را زنده نگه داشت.[ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد ابوالفضل]از این نوع تخلفها در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) هم اتفاق افتاده که میتوان به جریان حمله «خالد بن ولید» به قبیله «بنی جزیمه» اشاره کرد. پیامبر اکرم(ص) خالد را به سوی قبیله بنیجزیمه فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. بنیجزیمه اعلام کردند که ما مسلمان هستیم. ولی خالد به آنان شبیخون زد و عدهای از مردم این قبیله را کشت و تعدادی را اسیر کرد و بعد دستور داد تا اسیران کشته شوند. وقتی خبر این کار خالد به پیامبر رسید، دستانش را به سمت آسمان بلند کرد و از کار زشت خالد تبرّی و بیزاری جُست. سپس حضرت امام علی(ع) را برای جبران خطای خالد، به سمت بنیجزامه فرستاد.[ ر.ک: عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج 23، ص 247 – 248]ب:
ویژگى هاى جنگ در اسلام
1 ـ در راه خدا بودن
جـنـگ در مـفهوم خاص خود یعنى جهاد و به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهى , جـایـگـاهى بلند در فقه اسلام دارد و سهمى قابل توجه ازات الاحکام را به خود اخـتـصـاص داده است . جهاد, در لغت به معناى توان و سختى و در اصطلاح به مـعناى ((به کار گرفتن نهایت تلاش و توان در مقابله با دشمن )) است . [مـفـردات راغب , ماده جهد, ص 101]در قـرآن کریم , واژه ((جهاد)) و نیز واژه ((قتال )), با قید ((فى سبیل اللّه )) مقید و بـدین وسیله , ازسایر جنگ ها متمایز شده است . قید ((فى سبیل اللّه )) نشانگر آن اسـت کـه روح و شالوده جنگ و جهاددر اسلام , در راه خدا بودن آن است . از این رو, جنگى که فاقد این ویژگى باشد, از نظر اسلام فاقد ارزش و اعتبار است . در راه خـدا بـودن جـهـاد بـدین معناست که جنگ باید براى تحقق اهدافى به کار گرفته شود که خداوند متعال معین فرموده است . همین حقیقت , رمز تقدس و
ارزشمندى جهاد ودفاع در اسلام است . در یـک جـمـلـه مى توان گفت : ((در راه خدا جنگیدن )), اساسى ترین ویژگى جنگ در اسلام است که صف ((مؤمنان مجاهد)) را از صف ((طاغوتیان جنگجو)) جدا مى کند. قرآن کریم به صراحت به این مطلب اشاره مى کند: ((اءلـذیـن آمـنـوا یـقـاتـلـون فـى سـبـیل اللّه والذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت )) [نساء (4), آیه 76]کـسـانـى کـه ایـمـان دارنـد, در راه خدا پیکار مى کنند و آنان که کافرند درراه طاغوت .
2 ـ عادلانه بودن
جـنـگ , آن گـاه کـه رنـگ تـجـاوز بـه خـود گیرد, پدیده اى شر و نامیمون و بـزرگ تـریـن بـلایـى است که جوامع انسانى را تهدید و نابود کرده است . بیش تر جـنـگ هـایى که تاکنون در جهان رخ داده است , به ویژه دو جنگ جهانى اول و دوم کـه بیش ترین خسارت جانى و مالى رابه وجود آورده اند, چیزى جز تجاوز و ستمگرى نبوده اند. در این جنگ ها ظهور و تبلور تجاوز در چهره جنگ , بشریت را از جنگ وخونریزى متنفر ساخته است . در این میان , جنگ هایى تنها به عنوان عـامل دفع تجاوز و مقابله با تجاوزگران به وقوع پیوسته است . ازاین رو, داراى قـداسـت و ارزش گشته اند. همین دو چهره جنگ , بحث جنگ تجاوزگرانه یا ستمگرانه و جنگ عادلانه را مطرح کرده است . جـنـگ عـادلانه , جنگى است که اولا در مقام دفع تجاوز است و ماهیتى دفاعى دارد و ثـانـیا از هر نوع ستمگرى , به کارگیرى شیوه هاى غیر انسانى , کشتن غیر نـظامیان و شکنجه و آزار اسراى دشمن به دور است . جنگ در اسلام , داراى این دو ویـژگـى اسـت و بـه مـعـناى واقعى کلمه , عادلانه است . به سخن دیگر, دو ویژگى دفاعى بودن و انسانى بودن جنگ در اسلام , از آن جنگى عادلانه ساخته اسـت .اینک به جا است که پیش از تبیین این دو ویژگى , به دو آیه از قرآن کریم اشـاره کـنـیـم کـه از آن ها مى توان استفاده کرد که اسلام جنگ تجاوزگرانه را مردود مى شمارد: ((و قـاتـلـوا فـى سـبـیـل اللّه الـذیـن یـقـاتـلـونـکم و لا تعتدوا ان اللّه لا یحب المعتدین )) [بقره (2), آیه 190]و در راه خدا, با کسانى که با شما مى جنگند, نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمى دارد. در تـفـسـیـر ایـن آیـه دو احتمال مطرح است : احتمال نخست این که منظور از ((الـذیـن یـقاتلونکم )) دشمنانى اند که جنگ را با مسلمانان آغازکرده اند. با این احـتـمال , معناى نهى ((و لا تعتدوا))این است : با کسانى که با شما نمى جنگید. احـتـمـال دوم این است که ((الذین یقاتلونکم ))کسانى اند که در صحنه پیکار با مـسـلـمانان مى جنگند. در این احتمال , نهى ((و لا تعتدوا)) نهى از جنگ با غیر نـظـامـیـان است . [مائده (5), آیه 8.] هر یک از دو احتمال را که برگزینیم , مفاد کلى آیه این است که مسلمانان نباید به جنگ تجاوزگرانه و ستمکارانه دست یازند, هر چند احـتـمـال نخست با ویژگى دفاعى بودن و احتمال دوم با ویژگى انسانى بودن جنگ در اسلام سازگار است . ((یاءیها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهدآء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على اءلا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى …)) اى کـسـانـى کـه ایـمان آورده اید گواهى دهید. دشمنى با گروهى , شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است . ایـن آیـه هـر چند اختصاص به جنگ ندارد, اما مفید این معناست که در اسلام , دشمنى مسلمانان با برخى انسان ها به هیچ وجه مجوزستم پیشگى و ترک عدالت نیست و مجاهدان و رزمندگان مسلمان هیچ گاه نباید در برخورد با دشمن از جاده عدالت و انصاف خارج شوند و کردار خویش را به ننگ تجاوز و ستم بیالایند.
3 ـ دفاعى بودن
ادعـاى دفـاعـى بـودن جنگ در اسلام , در دفاع یا جهاد دفاعى به سهولت قابل هـضـم و مـورد وفـاق همگان است , اما چنین ادعایى درجنگ و جهاد ابتدایى تا انـدازه اى دشـوار و چـه بسا متناقض جلوه کند, زیرا این پرسش پیش مى آید که جـنگ ابتدایى که خود قسیم (همردیف ) جنگ دفاعى است , چگونه ممکن است دفاعى باشد؟
بـراى پـاسـخ به این پرسش باید گفت : دفاع در مبحث جهاد, داراى دو مفهوم مـحـدود و گـسـتـرده اسـت . مفهوم محدود آن , به معناى دفاع در برابر تجاوز نـظـامى دشمن است . دفاع به این معنا, همردیف جهاد ابتدایى است , اما مفهوم گـسـترده اش , دفاع در برابر هرگونه تجاوز آجز تجاوز نظامى ـ است که براى دفـع آن بـایـد بـه هـجوم نظامى دست زد. آن جا که گفته اند: ((جهاد, داراى مـاهـیـتـى دفاعى است )) یا((جهاد, در حقیقت دفاع است )), دفاع به این معنا, مـورد نـظر بوده است . معنا و مفاد دفاعى بودن جهاد ابتدایى این است که روح دفاع درپیکر جنگ و جهاد ابتدایى جارى است . به سخن دیگر, در هر موردى که جـهـاد ابـتـدایـى توصیه و واجب شده است , بدون تردید حقى مورد تجاوز قرار گرفته است و چنین جهادى در حقیقت براى دفاع از آن حق است .
البته , نوع و گـستره حق یکسان نیست , گاه حق داراى جنبه شخصى و فردى است و گاه داراى جنبه ملى . هر شخص حق دارد از جان و مال خویش و هر ملتى حق دارد از سـرزمـین واستقلال خود به دفاع برخیزد, اما برخى حقوق به یک شخص و یا یک ملت , از آن جهت که شخص و ملتند, اختصاص ندارد, بلکه به همه انسان ها و ملت ها تعلق دارد. از این حقوق به حقوق انسانى یا انسانیت تعبیر مى شود. اکنون سخن در این است که آیا دفاع , تنها در حقوق فردى و ملى مشروع است یا شامل حقوق انسانى نیز مى شود؟ براى یافتن پاسخ این پرسش , پرسشى اساسى تر مـطـرح است و آن این که ملاک مشروعیت و تقدس دفاع چیست ؟ آیا چون یک شخص از جان و مال خویش و یک ملت از سرزمین و استقلال خود دفاع مى کند, آن جـنگ مقدس و مشروع است یا علت قداست و مشروعیت , دفاع ازحق است ؟ بـى تـردیـد, مـلاک تقدس و مشروعیت دفاع , از حق دفاع کردن است و تفاوتى نـیست که حق , از آن یک فرد باشد, به یک ملت تعلق داشته باشد و یا به انسانیت مـربـوط شـود, بـلـکـه بـه اعتقاد استاد شهید مطهرى , دفاع از حقوق انسانى , مـقـدس تـر و ارزشـمـندتراست . ایشان آزادى را یکى از حقوق انسانى مى داند و مى گوید: مثلا آزادى را از مقدسات بشرى به حساب مى آورند. آزادى مربوط به یک فرد و یک ملت نیست . حالا اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت , اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من , بلکه در یک گوشه اى از گوشه هاى دنیا آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسانهااست , مورد تهاجم قرار گرفته , آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از حق انسانیت مشروع است یا نه ؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست , افراد دیگر و مـلت هاى دیگر نیز مى توانند بلکه باید به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اخـتـنـاق بروند در این جا چى جواب مى دهید؟ گمان نمى کنم کسى تـردیـد بکند که مقدس ترین اقسام جهادها و مقدس ترین اقسام جنگ ها, جنگى است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد. [جهاد, شهید مطهرى , انتشارات صدرا, چاپ ششم , 1372 ه ش , ص 42] از دیـگـر نـمـونه هاى دفاع از حقوق انسانى , دفاع از ارزش هاى معنوى و انسانى جـامعه است . اگر عده اى به دلیل مورد تهدید قرار گرفتن ارزش هاى معنوى و انسانى و منکر شدن معروف و معروف شدن منکر, به عنوان امر به معروف و نهى از مـنـکر قیام کنند, از حق شخصى و ملى خود دفاع نکرده اند, بلکه براى احقاق حق معنوى که به همه انسان ها تعلق دارد, به دفاع برخاسته اند. [ر. ک . همان , ص 44 ـ 45] در ایـن کـه ((تـوحـیـد)) از حقوق انسانى است یا شخصى , میان صاحب نظران اخـتـلاف اسـت . بـرخـى معتقدند که توحید جنبه شخصى دارد وعده اى بر این بـاورنـد که از حقوق انسانى است و حتى علامه طباطبایى , آن را مهمترین حق انـسـانـى و دفـاع از آن را حق مشروع فطرى دانسته است . استاد مطهرى نتیجه اى را که بر این اختلاف نظر مترتب است , چنین بیان مى کند: کـسـانـى کـه تـوحـیـد را جـزء حقوق شخصى و حداکثر حقوق ملى مى دانند, مى گویند این کار (مبارزه با شرک ) جایز نیست . اغلب طرز تفکراروپایى ها که در میان ما هم سرایت کرده , همین است … . ولـى اگـر توحید را یک مساءله عمومى و جزء حقوق انسانى و از شرایط سعادت عـمـوم بـشـر دانـستیم , جنگ ابتدایى با مشرک به عنوان حریم توحید و دفاع از تـوحـیـد و بـه عنوان قطع ریشه فساد جایز است , گو این که به عنوان تحمیل عقیده توحیدى جایز نیست . [ر. ک . همان , ص 51] و در جایى دیگر مى گوید: مـا مـى گـوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد, مربوط به سلیقه شخصى نـیـسـت , مـربـوط به این قوم و آن قوم نیست . پس حق با همان کسانى است که تـوحـیـد را جـزء حـقوق بشریت مى شمارند. اگر ما هم مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید جایز نیست , نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد, نه به خاطر این است که این از حقوق انسانیت نیست , به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست . [ر. ک . همان , ص 54] براین اساس , تجاوز, همیشه به صورت هجوم نظامى نیست , بلکه به صورت هاى گوناگون تجاوز به حقوق انسانى رخ مى نماید. در این موارد, اگر دفع تجاوز با شـیـوه هاى مسالمت آمیز امکان پذیر نباشد و به جهاد و استفاده از قدرت نظامى نـیـاز افـتـد, به حکم این که دفاع از حقوق انسانى , حقى مشروع است , جهاد نیز مـشـروع اسـت , زیـرا چـنین جنگى , درحقیقت دفاعى است , هر چند به ظاهر, ابتدایى وهجومى است .
نتیجه این که , منظور از دفاعى بودن جنگ در اسلام , معناى محدود آن ـ یعنى مقابله با هجوم نظامى دشمن که در تقسیم بندى جهاد به دفاعى و ابتدایى لحاظ مى شود ـ نیست , بلکه مراد این است که جهاد ابتدایى نیز مقابله با تجاوز و دفاع از حقوق مشروع انسانى است .
4 ـ انسانى بودن
رعـایـت حقوق انسانى و توجه وافر به مسائل اخلاقى , از دیگر ویژگى هاى مهم جـنـگ در اسـلام اسـت . در اسلام , میان خشونت پدیده جنگ و لطافت عواطف انـسانى و ملایمت اصول اخلاقى , قهر و مهر, و صلابت و ملایمت , چنان ماهرانه الـفـت بـرقـرار شده است که مایه شگفتى است . این ویژگى در محیط و فضایى ظـهـور یـافـت کـه زشـت ترین خصلت ها و ناپسندیده ترین کارها رواج داشت و ابتدایى ترین حقوق انسانى زیر پا گذاشته مى شد. رعایت حقوق انسانى در جنگ , مـورد تـوجـه کـسـانـى قـرار گرفت که پیش از ظهور اسلام , مدام درجنگ و خونریزى و غارت بودند و از انجام هیچ جنایتى پروا نداشتند. خورشید اسلام که فـروزان گشت ,چنین مردمى را از حضیض پستى بر قله انسانیت نشاند, اخلاق آنـان را دگـرگـون و متعالى ساخت و اصول اخلاقى و حقوق انسانى فراموش شـده را بـه مـتـن زنـدگـى شـان بازگرداند. جنگ نیز که در آن , بیش از همه صحنه هاى زندگى , حقوق انسانى پایمال , و اخلاق پسندیده فراموش مى گشت , از ایـن دگرگونى بى بهره نماند. از آن پس , کشتن غیرنظامیان و افراد ناتوان و خـردسال , مثله کردن کشته هاى دشمن , خیانت و پیمان شکنى و ده ها عمل ضد اخـلاقـى دیگر از صحنه جنگ رخت بربست . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان فرمانده جـنگ , هر گاه قصداعزام لشکرى را داشت , سپاهیان مسلمان را در مقابل خود مى نشاند و مى فرمود: با نام خدا و در راه خدا و دین رسول خدا حرکت کنید, به یکدیگر خیانت و کسى را مـثـلـه نـکنید و پیمان نشکنید. پیرمردان ,پیرزنان , اطفال خردسال و زنان را نـکـشـیـد. تا ناگزیر نشده اید درختان را قطع نکنید و اگر مسلمانى ـ هرچند مـعـمـولـى بـاشد ـ به یکى از کفار امان مى دهد تاکلام خدا را بشنود, امان او را محترم بشمارید. پس اگر اسلام را پذیرفت , برادر دینى شماست و گرنه او را به محل خود بازگردانید و ازخداوند یارى بجویید. [وسائل الشیعة , شیخ حر عاملى , مکتبة الاسلامیة , چاپ ششم , تهران , 1403]
امام على (علیه السّلام) نیز در یکى ازجنگ ها, خطاب به لشکریان خویش مى فرماید:
من نمى پسندم که شما [به مردم شام ] دشنام دهید… و بهتر آن است که به جاى دشـنـام بـه آنـان بگویید: بار خدایا خون هاى ما و ایشان رااز ریختن حفظ فرما و مـیان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان برهان حق است , آن را بشناسد و آن که حریص و شیفته گمراهى و دشمنى است , از آن باز ایستد [نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , خطبه 197, ص 659]آیا مى توان این سخنان شفقت آمیز در باره دشمنان و اهتمام و دغدغه در رعایت کـوچـک ترین دستورهاى اخلاقى را جز در جهادسراغ گرفت و پى جست ؟
ایـن جـا قصد آن نیست که نمونه هاى تجلى کرامت اخلاقى در صحنه هاى جهاد اسـلامـى شـمـارش گردد,اما شایسته است به یکى از برجسته ترین آن ها اشاره شود: پـیـامـبـر اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از سیزده سال که در مکه از سوى مشرکان جز آزار و شـکنجه , تهمت و افترا و تهدید به قتل و اخراج از وطن چیزى ندید و هشت سال در مدینه که با تجاوز و تحمیل چند جنگ و از دست دادن بهترین یاران خویش رو بـه رو شد, در سال هشتم هجرى با سپاهى گران و مصمم ,به قصد فتح مکه , رهـسـپـار آن دیـار گردید و پس از غافلگیر ساختن دشمن , مکه را از چهار سو به محاصره درآورد. همه منتظر بودند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چه خواهد کرد؟ آیا راه انتقام در پیش مى گیرد یا طریق گذشت ؟ به راستى اگرفرمانده اى جز رسول اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـر چـنـیـن دشـمـنى تسلط مى یافت با او چگونه رفتار مى کرد؟ آیا نمى گفت : ((امروز, روز انتقام است الملحمه ))؟, اما پیامبر گرامى اسلام در نهایت کرامت و بزرگوارى فرمود: ندا دهید که امروز, روز گذشت و شفقت است و بـه دشـمـنـانـى که از هیچ تلاشى براى نابودى اسلام فروگذار نکرده بودند,
فرمود: راستى چه زشت همسایگانى بودید براى پیامبر,برویدکه آزادشده گانید. [تاریخ پیامبر اسلام , محمد ابراهیم آیتى , ص 569, انتشارات دانشگاه تهران] مقایسه این عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر فاتحان بزرگ را به صاحبان خرد وامى نهیم و این بحث را با بیانى بلند از امام على (علیه السّلام) حسن ختام مى بخشیم :
هـرگـاه بـر دشمن دست یافتى , از او درگذر, و گذشت از او را شکر و سپاس [نعمت ] توانایى بر او قرار ده . [نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , حکمت 10, ص 1092]ج:
آداب جنگیدن در اسلام
در ذیل در مورد افرادى سخن گفته خواهد شد که وضعیت آنان با افراد رزمنده و جنگجویان متفاوت بوده و ضرورت دارد از آنان حراست و حفاظت کامل صورت پذیرد.
1. اطفال تبعه دشمن
کودکان و نوجوانان معمولاً در جنگها و نزاعها بسیار آسیبپذیر بوده و بیشترین صدمات جسمى و روحى متوجه آنان خواهد بود. این مسئله هنگامى که جنگها و نزاعها به شهرها و محلهها کشانده مىشود، بیشتر نمایان است. از دیدگاه اسلام، این کودکان هر چند وابسته به دشمن و از اتباع دشمن هستند، ولى داراى مصونیت مىباشند. در این مورد از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و اهلبیت او دستور صریح مبنى بر نهى صریح از کشتن اطفال دشمن رسیده است:
… لاَنّ رسولَ اللّه صلىاللهعلیهوآله نهى عن قتل النساء و الوالدان فى دار الحرب اِلاّ اَن یقاتلن»؛[ شیخ حرّ عاملى، وسائلالشیعه، تهران، مکتبهالاسلامیه، 1403، ج 11، ص 47ـ48. نیز شبیه این روایات: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 97، ص 25.] همانا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از قتل زنان و کودکان در دارالحرب نهى کرده است، مگر اینکه این عده مشغول جنگیدن باشند.
با توجه به آنچه گذشت، کودکان از مصونیت کامل بهرهمند هستند، مگر هنگامى که این کودکان در پیشبرد جنگ مؤثر باشند و همانند اتباع دشمن، مشغول جنگیدن و کارزار نظامى باشند.
در اینجا به یک رفتار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله اشاره مىکنیم:
پس از یکى از حادثهها به پیامبر صلىاللهعلیهوآله گزارش دادند که دخترى را از میان صفها کشتهاند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهشدیدا ناراحت شد. اصحاب عرض کردند: یا رسول اللّه! چرا ناراحت شدید، او دختر یکى از مشرکان و کفار بود. پیامبر از شنیدن این حرف خشمناک شد و فرمود: این حرف چه معنى دارد؟ اینها از شما بهترند؛ زیرا اینها هنوز بر فطرت پاک خود هستند؛ مگر شما فرزندان مشرکان نبودید؟ هرگز کودکان را نکشید، هرگز، هرگز.[ محمّدرضا ضیایى بیگدلى، اسلام و حقوق بینالملل، تهران، گنج دانش، 1384، ص 149 / سید قطب، زیر بناى صلح جهانى، ص 321]2. زنان
زنان نیز وضعیتى مشابه کودکان دارند و در جنگها، بخصوص جنگ شهرها، بیشترین آسیب متوجه آنان است. از اینرو، همانند کودکان داراى مصونیت مىباشند. چنین مسئلهاى در روایات اسلامى و گفتار فقیهان اسلامى مورد تأکید قرار گرفته است. استثنایى که در مورد کودکان بیان شد، در اینجا هم قابل طرح و بیان است. به عبارت دیگر، چنانچه، زنان همانند سایر جنگجویان و افراد نظامى در صحنه جنگ و کارزار به فعالیت بپردازند، همانند افراد نظامى بوده و از مصونیت بهرهاى ندارند. در یک مورد، زن یهودى که اقدام به قتل مرد مسلمانى نموده بوده، در حمله تلافىجویانه به امر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به قتل رسید،[ شرح مسلم، ج 12، ص 48 / ابن قدامه، المغنى و الشرح الکبیر، بیروت، دارالکتاب العربى، ج 8، ص 478، به نقل از: عبّاسعلى عمیدزنجانى، پیشین، ج 5، ص 175.] ولى به نظر مىرسد که دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله در این مورد به خاطر نقض پیمان از طرف بنىقریظه بوده که موجب شده که آنان از امان و حمایت مسلمانان خارج شوند، و یا در برابر قتلى که زن انجام داده قصاص گردیده است.
با این حال، در برخى تعالیم اسلامى، مصونیت ویژهاى را براى زنان قائل شدهاند. برخى از فقیهان شیعه در مورد جواز کشتن زنان در جنگ حتى در صورتى که در جبهه شرکت کرده و رزمندگان خود را یارى بدهند و علیه مسلمانان وارد عملیات شوند تردید کرده و بسیارى به صراحت آن را رد کردهاند. صاحب جواهر در اینباره چنین مىنویسد:
«و لا یجوز قتل المجانین و لا الصبیان و لا النساء منهم و لو عاونّهم اِلاّ مع الاضطرار، بلا خلاف اجده فى شىءٍ مِن ذلک، بل فى المنتهى الاجماع علیه فى النساء والصبیان»؛[ محمّدحسن نجفى، جواهر الکلام، ج 21، ص 73ـ74] جایز نیست دیوانگان، کودکان و زنانِ اتباع دشمن کشته شوند، گرچه این عده، اتباع دشمن را یارى رسانند، مگر در هنگام اضطرار. در این مسئله از هیچیک از فقیهان، نظر مخالفى دریافت نکردم، بلکه علّامه حلّى در کتاب المنتهى در مورد عدم جواز قتل زنان و کودکانِ اتباع دشمن ـ حتى اگر در کارزار نظامى هم شرکت داشته باشند ـ ادعاى اجماع کرده است.
صاحب جامعالمقاصد، کلامى شبیه علّامه حلّى دارد و حتى وى مصونیت را در محدوده گستردهترى مورد توجه قرار داده است. از نظر وى، دیوانگان، کودکان، زنان، پیرمردان و افراد خنثاى مشکل حتى اگر در جنگ شرکت داشته باشند، نمىتوان آنان را به قتل رساند. وى مىگوید:
«لا یجوز قتل المجانین، و لا الصبیان، و لا النساء منهم و ان اَعَنَّ اِلاّ مع الحاجة و لا الشیخ الفانى و لا الخنثى المشکل و یقتل الراهب و الکبیر ان کان ذا رأى او قتالٍ»؛[ على بن حسین کرکى، جامع المقاصد، ج 3، ص 385] جایز نیست دیوانگان، کودکان و زنانِ اتباع دشمن را به قتل رساند، و اگر چه این عده دشمن را یارى مىرسانند. همچنین پیرمرد فرتوت و خنثاى مشکل ـ حتى اگر در پیشبرد جنگ مشارکت داشته باشند ـ کشته نمىشوند. البته روحانى و پیرمردى که داراى اندیشه و رأى جنگى هستند ـ و از این طریق دیگران را به جنگ ترغیب مىکنند ـ و یا آنکه خودشان در جنگ شرکت دارند کشته مىشوند.
دلیل مطلب مزبور برخى روایات اسلامى است؛ از جمله روایتى از امام صادق علیهالسلام که آن حضرت از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل کرد که فرمود:
حتى اگر زنى در جنگ شرکت کند تو از کشتن وى، تا مىتوانى چشمپوشى کن.[ شیخ حرّ عاملى، وسائلالشیعه،ج 11، ص 48.]«… لانّ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله نَهى عن قتل النساء و الوالدان فى دارالحرب اِلاّ ان یقاتلن، فانْ قاتلن ایضا فَاَمسِک عنها ما امکنک و لم تخف خللاً…»؛[ همان، ج 11، ص 48، ب 18، ابواب «جهاد العدو»، ح 1] همانا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از کشتن زنان و کودکان در دارالحرب نهى کرده است، مگر آنکه آنان وارد کارزار نظامى شوند، حتى اگر آنان وارد جنگ شدهاند تا آنجایى که مىتوان مدارا کن ـ و از کشتن آنان پرهیز کن ـ و در این مسئله چیزى تو را نترساند.
نمونه دیگرى از رفتار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را بیان مىکنیم:
آن حضرت چون از غزوه حُنین باز مىگشت، زنى را کشته دید، فرمود: این را کى کشته است؟ گفتند: خالد بن ولید، فرمود: او را بگویید که پیامبر تو را نهى مىکند از آنکه کودکى یا زنى یا مزدورى از آن کافران را بکشى.[ ر. ک. ابن هشام، سیرت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله، ترجمه و انشاى اسحاقبن محمّد همدانى، با تصحیح اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، 1361، نصف دوم، ص 926، به نقل از: محمّدرضا ضیایى بیگدلى، پیشین، ص 149 و ابن هشام، السیره النبویّه، ج بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1985م، ج 2، ص 457]در باب آداب جنگیدن به این فراز تاریخى توجه کنید:
از عبدالرحمان بن عائذ نقل شده است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، هرگاه گروهى را روانه مىکرد، بدانها مىفرمود: «با مردم الفت ورزید و مدارا کنید و هنگام فراخوانى، با ایشان تندى مکنید. اگر انسانهاى روى زمین، خواه شهرنشینان و خواه بادیهنشینان را به اسلام گرایش دهید، براى من دوست داشتنىتر از این است که فرزندان و زنان آنها را به اسارت نزد من آورید و مردانشان را بکشید.»[ سرخسى، شرح السیر الکبیر، ص 75، به نقل از: سید ابوالقاسم حسینى، پیشین، ص 165.]در تاریخ طبرى و سیره ابن هشام مىخوانیم:
گروهى از انصار که از خزرج بودند، از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله اجازه خواستند ابن ابىالحقیق را در خیبر بکشند. پیامبر بدانان رخصت داد و عبداللّه بن عتیک را به فرماندهى آنان برگزید و ایشان را از کشتن کودک و زن نهى کرد.[ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، روائع التراث العربى، ج 2، ص 496 / ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 274]حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام به رعایت اصول انسانى در جنگ تأکید مىفرمود که از جمله آن، پرهیز از آزار زنان است. جالب آنکه، آن حضرت از پیروان و سربازان خویش مىخواهد حتى اگر زنان دشمن به شما دشنام دادند و آبروى شما را ریختند، خویشتندارى نمایید و از آسیب جسمى و روحى به آنان خوددارى نمایید:
با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند؛ زیرا بحمداللّه حجت با شماست، و آغازگر جنگ نبودتان، تا آنکه دشمن به جنگ روى آورد، حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود. اگر به اذن خدا، شکست خوردند و گریختند، آن کس که پشت کرده نکشید، و آن را که قدرت دفاع ندارد آسیب نرسانید، و مجروحان را به قتل نرسانید.
زنان را با آزار دادن تحریک نکنید هر چند آبروى شما را بریزند، یا امیران شما را دشنام دهند، که آنان در نیروى بدنى و روانى و اندیشه کمتوانند، در روزگارى که زنان مشرک بودند مأمور بودیم دست از آزارشان برداریم، و در جاهلیت اگر مردى با سنگ یا چوب دستى، به زنى حمله مىکرد، او و فرزندانش را سرزنش مىکردند.[ نهجالبلاغه، ن 14، ص 494]3. پیران
پیران و افراد سالخورده همانند کودکان و زنان، در کارزارهاى نظامى و میادین جنگى، بیشترین آسیب را متحمل مىشوند. از دیدگاه اسلام و به عنوان آداب جنگیدن، یا همان حقوق بشردوستانه، این عده از مصونیت برخوردار بوده و هنگامى که در جنگ و نزاع مسلحانه نقشى ندارند، نباید آسیبى به آنان برسد. این امر در روایات اسلامى و گفتار فقیهان اسلامى مورد تأکید قرار گرفته است که در مباحث پیشین گذشت. اما چنانچه در پیشبرد جنگ و کارزار نظامى نقش داشته باشند، خواه به عنوان نیروى رزمنده، یا به عنوان طراح نقشههاى جنگى و مشاور امور نظامى، در این صورت همانند دیگر اتباع جنگجوى دشمن بوده و از مصونیت جنگى بهرهمند نخواهد بود. از اینرو، صاحب جواهرالکلام مىنویسد:
«نعم اذا کان ذا رأى و قِتالٍ، قُتِل اجماعا»؛[ محمّدحسن نجفى، پیشین، ج 21، ص 75] آرى، چنانچه پیران ـ به عنوان مشاور یا طراح جنگى ـ داراى رأى و اندیشه باشند ـ و از این طریق در جنگ مشارکت فعال داشته باشند ـ به اجماع فقیهان اسلامى به قتل مىرسند.
به همین دلیل بود که پیرمرد کهنسالى به نام درید بن صمه به دلیل طراحى جنگ و نقش مؤثرى که راهنمایىهاى وى براى دشمن داشت توسط مسلمانان به قتل رسید و مورد اعتراض پیامبر صلىاللهعلیهوآله قرار نگرفت.[ سنن ابنداود، ج 3، ص 52 / ابن هشام، سیره ابن هشام، ج 2، ص 453]4. بیماران، مجروحان، نابینایان و افلیجها
این عده از افراد در ردیف کسانى هستند که از مصونیت جنگى برخوردار مىباشند. این حق طبیعى آنان است که از آسیبهاى جنگ و درگیرىهاى نظامى به دور باشند و بلکه باید از آنان حمایتهاى ویژه نیز صورت پذیرد.
منظور ما از بیماران، مفهوم عام آن است، به گونهاى که شامل زخمىهاى دشمن هم مىشود. زخمىهاى دشمن که به دلیل جراحت، قادر به جنگیدن نیستند، از هرگونه تعرض و آسیب نیروهاى نظامى در امان مىباشند و این مسئله مورد سفارش پیشوایان اسلام بوده است.
لکن این مصونیت و حمایتهاى ویژه مشروط بر آن است که این عده در وضعیت جدید در جبهه به نفع دشمن حضور و مشارکت جسمى و فکرى نداشته باشند؛ چه اینکه هرگونه مشارکت در کارزار نظامى، آنان را به عنوان یک سرباز دشمن قرار مىدهد. صاحب جواهر درباره مصونیت زمینگیرها و نابینایان چنین مىگوید:
«و یلحق به المقعد و الاعمى کما صرح به الفاضل، و سمعتُ ما فى خبر حفص، لکن ینبغى تقیید ذلک ایضا بما اذا لم یکونا ذا رأى فى الحرب و لم یقاتلاً و لم تدع الضرورة الى قتلهما کما اذا تترسوا بهما و نحوذ لک مما عرفته»؛[ محمّدحسن نجفى، پیشین، ج 21، ص 76.] از جمله افراد داراى مصونیت، زمینگیرها و نابینایان هستند، همانگونه که فاضل بدان تصریح داشت و روایت حفص نیز بدان دلالت داشت، لکن سزاوار است این حکم تقیید بخورد به آنجایى که این عده داراى اندیشه جنگى نباشند و در جنگ نیز مشارکت نداشته باشند و نیز ضرورتى براى کشتن آنان وجود نداشته باشد، مثل آنجایى که دشمن از این عده به عنوان سپر جنگى استفاده کرده است.
5. روحانیان و عبادتکنندگان
این گروه نیز همانند افراد پیشگفته از مصونیت برخوردار هستند. مشروط بر اینکه از جبهه جنگ برکنار باشند و از نظر فکرى یا جسمى، در جنگ و کارزار نظامى مشارکت نداشته باشند.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، هرگاه فرماندهى را به جنگ اعزام مىفرمود، به یارانش توصیههایىمىفرمود؛ از جمله اینکه: آنان را که به صورت تارک دنیا، زندگى خویش را وقف عبادت نمودهاند آزار نرسانید.[ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 15، ص 59، ب 15، ابواب «جهاد العدو»، ح 3]ابوبکر هنگامى که معاذ را به یمن مىفرستاد درباره 10 چیز سفارش کرد و خواست تا آنها را به خاطر بسپارد. از جمله درباره «راهبان» چنین گفت:
تو با گروهى رویارو خواهى شد که مىپندارند خویش را در صومعه، وقف خداوند کردهاند. پس آنان را با کارشان رها کن.
سرخسى از فقیهان اهلسنّت درباره کلام مزبور چنین مىگوید:
ابویوسف و محمّد با استدلال به سخن مزبور گفتهاند که راهبان را نباید کشت. از ابوحنیفه نیز چنین روایت شده است.
ابویوسف گفته است که از ابوحنیفه در اینباره پرسیدم. او کشتن راهبان را جایز دانست. نتیجه آنکه اگر راهبان از کسانى باشند که با مردم سر و کار دارند و آنها را در امر جنگ راهنمایى مىکنند، کشته مىشوند، اما اگر درهاى صومعه را به روى خویش بسته باشند، رها مىشوند، و مقصود از سخن ابوبکر همین است؛ زیرا آنچه قتل را مباح مىکند، ضررى است که از لحاظ جنگ متوجه مسلمانان مىشود، اما اگر راهبى در را به روى خویش ببندد، چه مستقیم و چه غیرمستقیم براى مسلمانان زیانى ندارند، اما اگر اینان در جنگ، داراى دیدگاه باشند و از این دیدگاه رأیى صادر کنند، به طور غیرمستقیم وارد جنگ شدهاند و قتلشان جایز است.
حمایت از معابد در اصول حقوق بشردوستانه بینالملل: از دیدگاه حقوق بشردوستانه بینالمللى، اینگونه مکانها از جمله مکانهاى غیرنظامى است که نباید مورد استفاده نظامى قرار گیرد:
هرگونه حمله به بناهاى تاریخى، آثار هنرى یا عبادتگاهها و استفاده از چنین اهدافى براى حمایت از اقدامات نظامى مطلقا ممنوع است.
6. نمایندگان و پیامآوران و پیکها
افرادى که به عنوان سفیر، نماینده و پیامآور انجام وظیفه مىنمایند داراى مصونیت مىباشند. این امر، پیش از آنکه یک امر شرعى و دینى باشد، یک مسئله عقلى و بدیهى است؛ چه اینکه این افراد به عنوان حاملان پیامها و نامهها هستند و در ایجاد تفاهم، صلح، مبادله اسرا و مباحث دیگرِ حقوق بشردوستانه نقش ارزندهاى ایفا مىکنند. منظور از سفیر و پیامآور، کسى است که مستقیما از ناحیه دشمن حامل پیغام و نامه است و داراى تابعیت دشمن مىباشند، وگرنه کسانى که داراى تابعیت ثالث مىباشند و به عنوان یکى از طرفین نزاع و درگیرى محسوب نمىشوند، مصونیتاین عده، یک امربدیهىوروشناست.
پس هرگاه سفیر و نماینده دشمن از ناحیه فرمانده نظامى اجازه ورود پیدا کرد، و یا حتى در شرایط بحرانى این عده بخواهند پیامى را برسانند، باید از آسیب جنگ و تعرض مصون باشند.
از نظر اسلام، مصونیت این افراد به نحو وسیعتر و ویژه مىباشد. به عبارت دیگر، هرگاه این عده، مرتکب خطا و اشتباهى هم شده باشند باید حتىالامکان از اشتباه آنان چشمپوشى کرد و از آزار و یا مجازات آنان خوددارى کرد.
در زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهدو نفر به عنوان پیک یا نماینده بر آن حضرت وارد شدند. این دو رفتارهاى خطاکارانه از خود نشان دادند. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از خطاى آنان چشمپوشى کرد و فرمود: اگر بنا بود که من قاتل پیک و فرستاده باشم، شما دو نفر را به قتل مىرساندم؛ کنایه از اینکه، پیک و سفیر، محترم بوده و نمىتوان آسیب به آنان رساند. متن حدیث این است:
«لَوْ کُنتُ قاتلاً سِولاً لَضَربتُ عُنُقَکُما»؛[ علّامه حلّى، تذکرة الفقهاء، ج 9، ص 68.] اگر بنا بود [جایز بود ]کشتن سفیر، به تحقیق گردن شما دو نفر را قطع مىکردم.
7. اسیران
براى شناخت دیدگاه اسلام نسبت به اسیران، نمىتوان به چند سطر یا چند صفحه بسنده کرد. در این باب باید مقاله و حتى کتاب جداگانهاى نگاشته شود. در هر حال، اسیر تا قبل از اسارت، مانند بقیه نیروهاى نظامى بوده و مبارزه با او شرعى و قانونى است. اما هرگاه، به دست سربازان، اسیر گردد باید نهایت محبت و رفتار انسانى را نسبت به او اجرا کرد.
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینا وَ یَتِیما وَ أَسِیرا إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورا» (انسان: 8و9)؛ و غذاى خود را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند و مىگویند ما شما را به خاطر خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم.
د:
ویژگى هاى صلح در اسلام
صـلـح از دیـرباز به عنوان آرزو و آرمانى مقدس در میان جوامع بشرى مطرح , و نـداى صـلـح طـلبى همواره در فضاى اندیشه هاى متعالى بشر طنین انداز بوده است . متفکران , مصلحان و خیرخواهان , هر یک به گونه اى در تحقق این آرمان , هـمـت بـه خـرج داده و دسـت بـه تـلاش زده اند, اما در این میان , سهم و نقش پـیـامـبـران الهى بیش از همگان بوده است . پیامبران با تکیه بر معارف و حقایق الـهـى و اخـلاق مـتـعـالى انسانى و خیرخواهى بى نظیر و با برخوردارى از زبان گویاى عقل و منطق , بیش از دیگران به محیطى امن و فضایى سالم و به دور از جنگ و درگیرى براى دعوت افراد بشر به توحید و نشر معارف و تاءمین سعادت دنیا و آخرت انسان نیازمند بوده اند. طبیعى است که چنین کسانى در راه تحقق و اسـتقرار صلح و آرامش تلاش کنند و جز در مواردى که جنگ تنها چاره است , به آن دست نیازند. در اسـلام ـ بـه عـنـوان آخـریـن و کـامل ترین دین الهى و به حکم غناى ذاتى و مـطـابـقـت با فطرت انسانى و قدرت اقناع و تغذیه اندیشه ها وویژگى عقلانى بـودن ـ صـلـح و آرامش مطلوب , و استقرار آن هدفى متعالى است .
در این جا به ویژگى هاى صلح از نظر اسلام اشاره مى کنیم :
1ـ شرافتمندانه بودن
اسـلام خـواهـان صلح شرافتمندانه و همزیستى مسالمت آمیز با احترام و رعایت حـقـوق مـتـقابل است . در اسلام , اعتقاد به صلح به معناى پرهیز از جنگ به هر قیمت و تحت هر شرایطى نیست و هرگز نمى توان به بهانه صلح طلبى , از جنگ بـا دشـمـن متجاوز رویگردان شد,یا نداى صلح خواهى او را که در واقع پوششى براى تثبیت یا ادامه تجاوز و ارائه یک چهره صلح طلبانه است , اجابت کرد. تجاوز را بـاسـلاح صـلـح پاسخ گفتن , در واقع تسلیم در برابر ظلم و زیر پا گذاشتن شـرافـت انسانى و از همه مهم تر تشویق متجاوز و مشروعیت بخشیدن به تجاوز اسـت . صـلح و سازشى که کرامت انسانى مسلمانان را به ننگ خوارى و حقارت آلوده سازد و ظلم و تجاوز را برمسند مشروعیت بنشاند, به هیچ وجه مورد تاءیید اسـلام نـیـست . [ر. ک : جهاد, شهید مطهرى , ص 16.] از این رو, قرآن کریم درخواست صلح را در شرایطى که جنگ تنها چاره است , به عنوان سازشى ذلت بار نکوهش و نهى مى کند: ((فـلا تـهـنـوا و تـدعـوا الـى الـسـلـم و اءنـتـم الاعلون واللّه معکم و لن یترکم اءعملکم )) [محمد (47), آیه 35] پـس هرگز سست نشوید و [دشمنان را] به صلح دعوت نکنید, درحالى که شما برترید و خداوند با شماست و چیزى از (ثواب ) اعمالتان راکم نمى کند. در کـتـاب کنزالدقایق در تفسیر عبارت ((و تدعواالى السلم )) آمده است : ((و لا تدعوا الى الصلح خورا و تذللا)) [تفسیر کنزالدقایق , میرزا محمد مشهدى , ج 9, ص 522] ,از روى خوارى وذلت , دشمنان را به صلح نخوانید. تـاکـنـون روشـن گـشـت کـه عزت اسلام و امت اسلامى از ملاک هاى اساسى مـشـروعـیت صلح است که نمى توان آن را نادیده گرفت . امام على (علیه السّلام) , ترجیح صلح بر جنگ را در صورتى مى پذیرد که سستى و خللى به اسلام رخنه نکند: مـسـالـمـت و صـلـح را آن گـاه کـه مـوجب سستى در اسلام نگردد, از جنگ سودمندتر یافتم . (19) الـبـته , به این نکته باید توجه داشت که در همه مواردى که حکم اولیه , جنگ با دشـمن است , اما بنابر مصالحى , چاره اى جز پذیرفتن صلح نیست , یا صلح , بیش تـر هـدف را بـرآورده مـى سازد, عزت اسلامى خدشه دار نمى گردد. آنچه مهم اسـت , هـدف از پـذیـرش صـلـح اسـت . اگـر هدف , حفظ اسلام , تداوم وحدت مـسـلـمـانـان , هویدا ساختن چهره حقیقى متجاوز و مانند آن باشد, صلح براى اسلام ومسلمانان عزت آفرین است . براى تبیین بیش تر, به جاست به صلح مهم و تاریخ ساز حدیبیه توجه کنیم : انعقاد پیمان صلح با مشرکان و پذیرفتن شروط آنان به وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم), برخى مـسـلـمـانـان را بر این پندار واداشت که عزت مسلمانان با این پیمان خدشه دار اما قرآن آن را ((فتح مبین )) خواند و در جاى دیگر, از آن گردید, به عنوان مقدمه ((فتح قریب )) یادکرد. چگونه ممکن است چنین صلحى , ذلت مسلمانان و عزت دشمنان آنان را موجب گردد؟
2ـ ریشه دار بودن
صـلـح در اسـلام , صورى و ظاهرى نیست و صلح طلبى تنها یک ادعا و تاکتیک مـوقت و گذرا و حربه اى تبلیغاتى براى ارائه چهره اى بشر دوستانه و خلع سلاح رقـیـب بـه شـمـار نمى رود, بلکه از ژرفاى راءفت و شفقت دین اسلام به خلق و حرص و ولع بسیار به سعادت آنان سرچشمه مى گیرد. صـلـح در اسـلام به پشتوانه اى از صداقت , احترام عمیق به حقوق واقعى بشر و علاقه وافر به حفظ جان و مال و آبروى انسان ها و آزادى تفکر و انتخاب آگاهانه بـشر متکى است . از این رو, نداى صلح را آن گاه ارزشمند و راهگشا مى داند که از جـان انـسان هاى با وجدان وآگاه و نوع دوست و خیرخواه برخیزد, نه از زبان
انسان هاى دو چهره خودخواه و بى تفاوت . گـواه این مدعا, این است که اسلام حق حیات انسان ها را به عنوان حق اصیل و طـبیعى , سخت محترم مى شمارد و حفظ زندگى یک نفررا با حفظ حیات همه انـسـان هـا برابر و کشتن یک نفر را از روى ظلم و فساد با کشتن همگان یکسان مـى دانـد, زیرا همه انسان ها درحقیقت ((انسانیت )) مشترکند و هر کس چـنـیـن حـقـیـقـتـى را براى یک نفر قائل نباشد, براى هیچ کس قائل نخواهد بود. [المیزان , ج 5, ص 316 و 317]اسـلام بـراى حفظ گوهر شریف حیات و نشان دادن اهمیت زیادى که براى آن قـائل اسـت , حـق قـصاص را براى صاحبان خون به ناحق ریخته در نظر گرفته است . امام على (علیه السّلام) خطاب به مالک اشتر مى فرماید: و بـپرهیز از خون ها, و ریختن آن به ناروا که چیزى چون ریختن خون به ناحق ـ آدمى ـ را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبرد, و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داورى که میان بندگان کند, در خـون هـایى باشد که از یکدیگرریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونى به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن , قدرت را به ناتوانى و سستى کشاند, بلکه دولت را از صاحب آن به دیگرى بگرداند. [نهج البلاغه , ترجمه سید جعفر شهیدى , نامه 53, ص 339]3ـ همه جانبه بودن
صـلـح در اسـلام , صـلـحـى همه جانبه است , به این معنا که به گستره روابط بـیـن الـملل محدود نمى گردد و تنها به چگونگى ارتباط دنیاى اسلام با دنیاى خارج نمى پردازد, بلکه همه شؤون زندگى را تحت الشعاع قرار مى دهد. اسلام در ابتدا, صلح و آرامش را در نهان انسان با ایجاد سازش میان قواى درونى و ارضـاى خواسته هاى طبیعى تحت حاکمیت عقل وبه دور از هرگونه افراط و تفریط مى آفریند. سپس پاى در محیط خانواده مى گذارد و اساس این کانون را بر پایه صلح و آرامش بنیان مى نهد و اعضاى آن را به برقرارى روابطى صمیمانه تـوصـیـه مـى کـنـد, [ر. ک : بقره (2), آیه 83, نساء (4), آیه 36, اسراء (17), آیه 23] و به هنگام اختلاف و کدورت , باز هم راه سازش و مسالمت را پیشنهاد مى کند. در مـحـیـط اجـتـمـاعـى نیز مؤمنان را برادر یکدیگر مى خواند و از آنان مـى خـواهـد تا در میان خود, بذر محبت بیفشانند [ر. ک : بقره (2), آیه 38] ویکدیگر را به دوستى دعـوت کـنند و اگر میان دو گروه از آنان درگیرى و حتى نبرد مسلحانه رخ داد, میان خود صلح و سازش برقرارسازند. هـمـچـنین , امت اسلامى را با توصیه به اطاعت از رهبر عادل و رعایت قوانین و احـکام اسلام , به یارى کردن حکومت عدل فرامى خواند.در واپسین مرحله , فراتر از دنیاى اسلام , پیروان ادیان الهى را به بازگشت به کلمه مشترک میان آن ها و مسلمانان که همانا توحید و پرهیز از شرک و بت پرستى است , فرامى خواند: ((قل یا اءهل الکتاب تعالوا الى کلمة سوآء بیننا و بینکم اءلا نعبد الا اللّه و لا نشرک بـه شـیـئا و لا یـتـخـذ بـعـضـنـا بـعـضـا اءربـابـا مـن دون اللّه فـان تـولـوافقولوااشهدواباءنامسلمون )) [آل عمران (3), آیه 64][اى پـیامبر] بگو: اى اهل کتاب است , که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى اوقرار ندهیم , و بعضى از مـا, بـعـض دیـگـر را ـ غـیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد. هرگاه [از این دعوت ] سرباز زنند, بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم . اسلام با این دعوت همگانى که فطرت همه انسان ها ـ در صورتى که غبار جهل و خرافه آن را نپوشیده باشد ـ بدان پاسخ مثبت مى دهد,زمینه تحقق صلح حقیقى را فـراهـم مـى سازد و بر این باور است که پذیرش آگاهانه و داوطلبانه اسلام و اسـتـقـرار حـکـومت جهانى اسلام به عنوان وعده تخلف ناپذیر الهى , راه استقرار صلح حقیقى و همیشگى است , مقصدى که کاروان عظیم بشرى به سمت آن در حرکت است و روزى به آن خواهد رسید.
در پایان باید گفت:
در عصر حاضرسه عامل عمده در مورد مسأله جهاد، موجب تخریب چهره واقعی اسلام ناب محمدی گشته است؛ عامل اول، دشمنان اسلام می باشند که با دستاویز قرار دادن آیات و روایات جهاد، با انواع تبلیغات گسترده، آموزه جهاد در اسلام را تخریب کرده، اسلام را دین خشونت و ترور و مسلمانان را مخالفان صلح معرفی می¬کنند.
عامل دوم، ایجاد گروهها و فرقه های افراطی مانند طالبان و القاعده است که بر طبل ترور و خشونت به نام اسلام می کوبند و خواسته یا ناخواسته، بهانه به دست دشمن می دهند، و عامل سوم، فعالیت گسترده وهابیت افراطی است که بر ترور و تکفیر مسلمانان به خصوص شیعه، تاکید می کند و این در حالی است که اسلام، دین رحمت، رافت و مهربانی می باشد و آموزه جهاد در آن، برای مواقع دفاع از دین و متعلقات آن در صورت تجاوز یا فتنه، با صدها مقررات حقوقی و اخلاقی مترقی وضع شده است.
نتیجه اینکه اولاً: باید مراقب دشمنی اسلام ستیزان و نژادپرستان بود. ثانیاً: اینکه اگر مسلمانی کار خطایی انجام داد، نباید آنرا به نام اسلام ثبت کرد، بلکه باید آن شخص را به دلیل تخلف از دستورات دین، مؤاخذه و سرزنش کرد.
معرفی منابع مطالعاتی:
اخلاق جنگ و صلح در اسلام، وحید واحدجوان،انتشارات موسسه امام خمینی(ره)
جهاد و موارد مشروعیت آن در قرآن، مطهری، مرتضی.
پرسشها و پاسخ ها درباره نظام سیاسی اسلام، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 239 – 226.
متأسفانه درباره فتح ایران توسط مسلمانان، بویژه در این اواخر، تهمتها و مطالب خلاف واقع زیادی مطرح شده است. این مطالب، گاهی با هدف اسلامستیزی به طور غیر مستقیم و گاهی بر اثر خصلتهای نژادپرستانه و با انگیزه عربستیزی صورت میگیرد؛ از اینرو لازم است برای کشف حقیقت درباره مسائل مطرح شده، به کتابهای معتبر تاریخی مراجعه شود و به مجرّد شنیدن داستان یا جریانی، آنرا نپذیرفت.
با اینحال، نمیتوان برخی از کارهای مغایر با دستورات اسلامی را که برخی اوقات در این فتوحات انجام شده، نادیده گرفت و از آنها چشمپوشی کرد. اما باید توجه داشت که نباید خطاهای برخی افراد را که در سپاه اسلام بودند و با انگیزههای غیر الهی در جنگ شرکت داشتهاند، به اسلام نسبت داد. بلکه به جای اینکه اسلام مورد سرزنش قرار بگیرد، باید آن افراد به دلیل رعایت نکردن دستورات اسلامی مذمت شوند. یکی از این موارد، اقدام سعید بن عاص در نیرنگ زدن به کسانی بود که در محاصرهاش قرار داشتند. افرادی که تحت محاصره او قرار گرفته بودند، از او امان خواستند تا خود را تسلیم کنند. سعید به آنان امان داد و گفت: یک نفر از شما را نخواهم کشت. وقتی محاصره شدهگان خود را تسلیم کردند، او با استفاده از آن حرف دو پهلویی که زده بود، همه را کشت و فقط یک نفر را زنده نگه داشت.[ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد ابوالفضل]از این نوع تخلفها در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) هم اتفاق افتاده که میتوان به جریان حمله «خالد بن ولید» به قبیله «بنی جزیمه» اشاره کرد. پیامبر اکرم(ص) خالد را به سوی قبیله بنیجزیمه فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند. بنیجزیمه اعلام کردند که ما مسلمان هستیم. ولی خالد به آنان شبیخون زد و عدهای از مردم این قبیله را کشت و تعدادی را اسیر کرد و بعد دستور داد تا اسیران کشته شوند. وقتی خبر این کار خالد به پیامبر رسید، دستانش را به سمت آسمان بلند کرد و از کار زشت خالد تبرّی و بیزاری جُست. سپس حضرت امام علی(ع) را برای جبران خطای خالد، به سمت بنیجزامه فرستاد.[ ر.ک: عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج 23، ص 247 – 248]ب:
ویژگى هاى جنگ در اسلام
1 ـ در راه خدا بودن
جـنـگ در مـفهوم خاص خود یعنى جهاد و به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهى , جـایـگـاهى بلند در فقه اسلام دارد و سهمى قابل توجه ازات الاحکام را به خود اخـتـصـاص داده است . جهاد, در لغت به معناى توان و سختى و در اصطلاح به مـعناى ((به کار گرفتن نهایت تلاش و توان در مقابله با دشمن )) است . [مـفـردات راغب , ماده جهد, ص 101]در قـرآن کریم , واژه ((جهاد)) و نیز واژه ((قتال )), با قید ((فى سبیل اللّه )) مقید و بـدین وسیله , ازسایر جنگ ها متمایز شده است . قید ((فى سبیل اللّه )) نشانگر آن اسـت کـه روح و شالوده جنگ و جهاددر اسلام , در راه خدا بودن آن است . از این رو, جنگى که فاقد این ویژگى باشد, از نظر اسلام فاقد ارزش و اعتبار است . در راه خـدا بـودن جـهـاد بـدین معناست که جنگ باید براى تحقق اهدافى به کار گرفته شود که خداوند متعال معین فرموده است . همین حقیقت , رمز تقدس و
ارزشمندى جهاد ودفاع در اسلام است . در یـک جـمـلـه مى توان گفت : ((در راه خدا جنگیدن )), اساسى ترین ویژگى جنگ در اسلام است که صف ((مؤمنان مجاهد)) را از صف ((طاغوتیان جنگجو)) جدا مى کند. قرآن کریم به صراحت به این مطلب اشاره مى کند: ((اءلـذیـن آمـنـوا یـقـاتـلـون فـى سـبـیل اللّه والذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت )) [نساء (4), آیه 76]کـسـانـى کـه ایـمـان دارنـد, در راه خدا پیکار مى کنند و آنان که کافرند درراه طاغوت .
2 ـ عادلانه بودن
جـنـگ , آن گـاه کـه رنـگ تـجـاوز بـه خـود گیرد, پدیده اى شر و نامیمون و بـزرگ تـریـن بـلایـى است که جوامع انسانى را تهدید و نابود کرده است . بیش تر جـنـگ هـایى که تاکنون در جهان رخ داده است , به ویژه دو جنگ جهانى اول و دوم کـه بیش ترین خسارت جانى و مالى رابه وجود آورده اند, چیزى جز تجاوز و ستمگرى نبوده اند. در این جنگ ها ظهور و تبلور تجاوز در چهره جنگ , بشریت را از جنگ وخونریزى متنفر ساخته است . در این میان , جنگ هایى تنها به عنوان عـامل دفع تجاوز و مقابله با تجاوزگران به وقوع پیوسته است . ازاین رو, داراى قـداسـت و ارزش گشته اند. همین دو چهره جنگ , بحث جنگ تجاوزگرانه یا ستمگرانه و جنگ عادلانه را مطرح کرده است . جـنـگ عـادلانه , جنگى است که اولا در مقام دفع تجاوز است و ماهیتى دفاعى دارد و ثـانـیا از هر نوع ستمگرى , به کارگیرى شیوه هاى غیر انسانى , کشتن غیر نـظامیان و شکنجه و آزار اسراى دشمن به دور است . جنگ در اسلام , داراى این دو ویـژگـى اسـت و بـه مـعـناى واقعى کلمه , عادلانه است . به سخن دیگر, دو ویژگى دفاعى بودن و انسانى بودن جنگ در اسلام , از آن جنگى عادلانه ساخته اسـت .اینک به جا است که پیش از تبیین این دو ویژگى , به دو آیه از قرآن کریم اشـاره کـنـیـم کـه از آن ها مى توان استفاده کرد که اسلام جنگ تجاوزگرانه را مردود مى شمارد: ((و قـاتـلـوا فـى سـبـیـل اللّه الـذیـن یـقـاتـلـونـکم و لا تعتدوا ان اللّه لا یحب المعتدین )) [بقره (2), آیه 190]و در راه خدا, با کسانى که با شما مى جنگند, نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمى دارد. در تـفـسـیـر ایـن آیـه دو احتمال مطرح است : احتمال نخست این که منظور از ((الـذیـن یـقاتلونکم )) دشمنانى اند که جنگ را با مسلمانان آغازکرده اند. با این احـتـمال , معناى نهى ((و لا تعتدوا))این است : با کسانى که با شما نمى جنگید. احـتـمـال دوم این است که ((الذین یقاتلونکم ))کسانى اند که در صحنه پیکار با مـسـلـمانان مى جنگند. در این احتمال , نهى ((و لا تعتدوا)) نهى از جنگ با غیر نـظـامـیـان است . [مائده (5), آیه 8.] هر یک از دو احتمال را که برگزینیم , مفاد کلى آیه این است که مسلمانان نباید به جنگ تجاوزگرانه و ستمکارانه دست یازند, هر چند احـتـمـال نخست با ویژگى دفاعى بودن و احتمال دوم با ویژگى انسانى بودن جنگ در اسلام سازگار است . ((یاءیها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهدآء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على اءلا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى …)) اى کـسـانـى کـه ایـمان آورده اید گواهى دهید. دشمنى با گروهى , شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است . ایـن آیـه هـر چند اختصاص به جنگ ندارد, اما مفید این معناست که در اسلام , دشمنى مسلمانان با برخى انسان ها به هیچ وجه مجوزستم پیشگى و ترک عدالت نیست و مجاهدان و رزمندگان مسلمان هیچ گاه نباید در برخورد با دشمن از جاده عدالت و انصاف خارج شوند و کردار خویش را به ننگ تجاوز و ستم بیالایند.
3 ـ دفاعى بودن
ادعـاى دفـاعـى بـودن جنگ در اسلام , در دفاع یا جهاد دفاعى به سهولت قابل هـضـم و مـورد وفـاق همگان است , اما چنین ادعایى درجنگ و جهاد ابتدایى تا انـدازه اى دشـوار و چـه بسا متناقض جلوه کند, زیرا این پرسش پیش مى آید که جـنگ ابتدایى که خود قسیم (همردیف ) جنگ دفاعى است , چگونه ممکن است دفاعى باشد؟
بـراى پـاسـخ به این پرسش باید گفت : دفاع در مبحث جهاد, داراى دو مفهوم مـحـدود و گـسـتـرده اسـت . مفهوم محدود آن , به معناى دفاع در برابر تجاوز نـظـامى دشمن است . دفاع به این معنا, همردیف جهاد ابتدایى است , اما مفهوم گـسـترده اش , دفاع در برابر هرگونه تجاوز آجز تجاوز نظامى ـ است که براى دفـع آن بـایـد بـه هـجوم نظامى دست زد. آن جا که گفته اند: ((جهاد, داراى مـاهـیـتـى دفاعى است )) یا((جهاد, در حقیقت دفاع است )), دفاع به این معنا, مـورد نـظر بوده است . معنا و مفاد دفاعى بودن جهاد ابتدایى این است که روح دفاع درپیکر جنگ و جهاد ابتدایى جارى است . به سخن دیگر, در هر موردى که جـهـاد ابـتـدایـى توصیه و واجب شده است , بدون تردید حقى مورد تجاوز قرار گرفته است و چنین جهادى در حقیقت براى دفاع از آن حق است .
البته , نوع و گـستره حق یکسان نیست , گاه حق داراى جنبه شخصى و فردى است و گاه داراى جنبه ملى . هر شخص حق دارد از جان و مال خویش و هر ملتى حق دارد از سـرزمـین واستقلال خود به دفاع برخیزد, اما برخى حقوق به یک شخص و یا یک ملت , از آن جهت که شخص و ملتند, اختصاص ندارد, بلکه به همه انسان ها و ملت ها تعلق دارد. از این حقوق به حقوق انسانى یا انسانیت تعبیر مى شود. اکنون سخن در این است که آیا دفاع , تنها در حقوق فردى و ملى مشروع است یا شامل حقوق انسانى نیز مى شود؟ براى یافتن پاسخ این پرسش , پرسشى اساسى تر مـطـرح است و آن این که ملاک مشروعیت و تقدس دفاع چیست ؟ آیا چون یک شخص از جان و مال خویش و یک ملت از سرزمین و استقلال خود دفاع مى کند, آن جـنگ مقدس و مشروع است یا علت قداست و مشروعیت , دفاع ازحق است ؟ بـى تـردیـد, مـلاک تقدس و مشروعیت دفاع , از حق دفاع کردن است و تفاوتى نـیست که حق , از آن یک فرد باشد, به یک ملت تعلق داشته باشد و یا به انسانیت مـربـوط شـود, بـلـکـه بـه اعتقاد استاد شهید مطهرى , دفاع از حقوق انسانى , مـقـدس تـر و ارزشـمـندتراست . ایشان آزادى را یکى از حقوق انسانى مى داند و مى گوید: مثلا آزادى را از مقدسات بشرى به حساب مى آورند. آزادى مربوط به یک فرد و یک ملت نیست . حالا اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت , اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من , بلکه در یک گوشه اى از گوشه هاى دنیا آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسانهااست , مورد تهاجم قرار گرفته , آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از حق انسانیت مشروع است یا نه ؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست , افراد دیگر و مـلت هاى دیگر نیز مى توانند بلکه باید به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اخـتـنـاق بروند در این جا چى جواب مى دهید؟ گمان نمى کنم کسى تـردیـد بکند که مقدس ترین اقسام جهادها و مقدس ترین اقسام جنگ ها, جنگى است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد. [جهاد, شهید مطهرى , انتشارات صدرا, چاپ ششم , 1372 ه ش , ص 42] از دیـگـر نـمـونه هاى دفاع از حقوق انسانى , دفاع از ارزش هاى معنوى و انسانى جـامعه است . اگر عده اى به دلیل مورد تهدید قرار گرفتن ارزش هاى معنوى و انسانى و منکر شدن معروف و معروف شدن منکر, به عنوان امر به معروف و نهى از مـنـکر قیام کنند, از حق شخصى و ملى خود دفاع نکرده اند, بلکه براى احقاق حق معنوى که به همه انسان ها تعلق دارد, به دفاع برخاسته اند. [ر. ک . همان , ص 44 ـ 45] در ایـن کـه ((تـوحـیـد)) از حقوق انسانى است یا شخصى , میان صاحب نظران اخـتـلاف اسـت . بـرخـى معتقدند که توحید جنبه شخصى دارد وعده اى بر این بـاورنـد که از حقوق انسانى است و حتى علامه طباطبایى , آن را مهمترین حق انـسـانـى و دفـاع از آن را حق مشروع فطرى دانسته است . استاد مطهرى نتیجه اى را که بر این اختلاف نظر مترتب است , چنین بیان مى کند: کـسـانـى کـه تـوحـیـد را جـزء حقوق شخصى و حداکثر حقوق ملى مى دانند, مى گویند این کار (مبارزه با شرک ) جایز نیست . اغلب طرز تفکراروپایى ها که در میان ما هم سرایت کرده , همین است … . ولـى اگـر توحید را یک مساءله عمومى و جزء حقوق انسانى و از شرایط سعادت عـمـوم بـشـر دانـستیم , جنگ ابتدایى با مشرک به عنوان حریم توحید و دفاع از تـوحـیـد و بـه عنوان قطع ریشه فساد جایز است , گو این که به عنوان تحمیل عقیده توحیدى جایز نیست . [ر. ک . همان , ص 51] و در جایى دیگر مى گوید: مـا مـى گـوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد, مربوط به سلیقه شخصى نـیـسـت , مـربـوط به این قوم و آن قوم نیست . پس حق با همان کسانى است که تـوحـیـد را جـزء حـقوق بشریت مى شمارند. اگر ما هم مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید جایز نیست , نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد, نه به خاطر این است که این از حقوق انسانیت نیست , به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست . [ر. ک . همان , ص 54] براین اساس , تجاوز, همیشه به صورت هجوم نظامى نیست , بلکه به صورت هاى گوناگون تجاوز به حقوق انسانى رخ مى نماید. در این موارد, اگر دفع تجاوز با شـیـوه هاى مسالمت آمیز امکان پذیر نباشد و به جهاد و استفاده از قدرت نظامى نـیـاز افـتـد, به حکم این که دفاع از حقوق انسانى , حقى مشروع است , جهاد نیز مـشـروع اسـت , زیـرا چـنین جنگى , درحقیقت دفاعى است , هر چند به ظاهر, ابتدایى وهجومى است .
نتیجه این که , منظور از دفاعى بودن جنگ در اسلام , معناى محدود آن ـ یعنى مقابله با هجوم نظامى دشمن که در تقسیم بندى جهاد به دفاعى و ابتدایى لحاظ مى شود ـ نیست , بلکه مراد این است که جهاد ابتدایى نیز مقابله با تجاوز و دفاع از حقوق مشروع انسانى است .
4 ـ انسانى بودن
رعـایـت حقوق انسانى و توجه وافر به مسائل اخلاقى , از دیگر ویژگى هاى مهم جـنـگ در اسـلام اسـت . در اسلام , میان خشونت پدیده جنگ و لطافت عواطف انـسانى و ملایمت اصول اخلاقى , قهر و مهر, و صلابت و ملایمت , چنان ماهرانه الـفـت بـرقـرار شده است که مایه شگفتى است . این ویژگى در محیط و فضایى ظـهـور یـافـت کـه زشـت ترین خصلت ها و ناپسندیده ترین کارها رواج داشت و ابتدایى ترین حقوق انسانى زیر پا گذاشته مى شد. رعایت حقوق انسانى در جنگ , مـورد تـوجـه کـسـانـى قـرار گرفت که پیش از ظهور اسلام , مدام درجنگ و خونریزى و غارت بودند و از انجام هیچ جنایتى پروا نداشتند. خورشید اسلام که فـروزان گشت ,چنین مردمى را از حضیض پستى بر قله انسانیت نشاند, اخلاق آنـان را دگـرگـون و متعالى ساخت و اصول اخلاقى و حقوق انسانى فراموش شـده را بـه مـتـن زنـدگـى شـان بازگرداند. جنگ نیز که در آن , بیش از همه صحنه هاى زندگى , حقوق انسانى پایمال , و اخلاق پسندیده فراموش مى گشت , از ایـن دگرگونى بى بهره نماند. از آن پس , کشتن غیرنظامیان و افراد ناتوان و خـردسال , مثله کردن کشته هاى دشمن , خیانت و پیمان شکنى و ده ها عمل ضد اخـلاقـى دیگر از صحنه جنگ رخت بربست . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان فرمانده جـنگ , هر گاه قصداعزام لشکرى را داشت , سپاهیان مسلمان را در مقابل خود مى نشاند و مى فرمود: با نام خدا و در راه خدا و دین رسول خدا حرکت کنید, به یکدیگر خیانت و کسى را مـثـلـه نـکنید و پیمان نشکنید. پیرمردان ,پیرزنان , اطفال خردسال و زنان را نـکـشـیـد. تا ناگزیر نشده اید درختان را قطع نکنید و اگر مسلمانى ـ هرچند مـعـمـولـى بـاشد ـ به یکى از کفار امان مى دهد تاکلام خدا را بشنود, امان او را محترم بشمارید. پس اگر اسلام را پذیرفت , برادر دینى شماست و گرنه او را به محل خود بازگردانید و ازخداوند یارى بجویید. [وسائل الشیعة , شیخ حر عاملى , مکتبة الاسلامیة , چاپ ششم , تهران , 1403]
امام على (علیه السّلام) نیز در یکى ازجنگ ها, خطاب به لشکریان خویش مى فرماید:
من نمى پسندم که شما [به مردم شام ] دشنام دهید… و بهتر آن است که به جاى دشـنـام بـه آنـان بگویید: بار خدایا خون هاى ما و ایشان رااز ریختن حفظ فرما و مـیان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان برهان حق است , آن را بشناسد و آن که حریص و شیفته گمراهى و دشمنى است , از آن باز ایستد [نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , خطبه 197, ص 659]آیا مى توان این سخنان شفقت آمیز در باره دشمنان و اهتمام و دغدغه در رعایت کـوچـک ترین دستورهاى اخلاقى را جز در جهادسراغ گرفت و پى جست ؟
ایـن جـا قصد آن نیست که نمونه هاى تجلى کرامت اخلاقى در صحنه هاى جهاد اسـلامـى شـمـارش گردد,اما شایسته است به یکى از برجسته ترین آن ها اشاره شود: پـیـامـبـر اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از سیزده سال که در مکه از سوى مشرکان جز آزار و شـکنجه , تهمت و افترا و تهدید به قتل و اخراج از وطن چیزى ندید و هشت سال در مدینه که با تجاوز و تحمیل چند جنگ و از دست دادن بهترین یاران خویش رو بـه رو شد, در سال هشتم هجرى با سپاهى گران و مصمم ,به قصد فتح مکه , رهـسـپـار آن دیـار گردید و پس از غافلگیر ساختن دشمن , مکه را از چهار سو به محاصره درآورد. همه منتظر بودند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چه خواهد کرد؟ آیا راه انتقام در پیش مى گیرد یا طریق گذشت ؟ به راستى اگرفرمانده اى جز رسول اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـر چـنـیـن دشـمـنى تسلط مى یافت با او چگونه رفتار مى کرد؟ آیا نمى گفت : ((امروز, روز انتقام است الملحمه ))؟, اما پیامبر گرامى اسلام در نهایت کرامت و بزرگوارى فرمود: ندا دهید که امروز, روز گذشت و شفقت است و بـه دشـمـنـانـى که از هیچ تلاشى براى نابودى اسلام فروگذار نکرده بودند,
فرمود: راستى چه زشت همسایگانى بودید براى پیامبر,برویدکه آزادشده گانید. [تاریخ پیامبر اسلام , محمد ابراهیم آیتى , ص 569, انتشارات دانشگاه تهران] مقایسه این عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر فاتحان بزرگ را به صاحبان خرد وامى نهیم و این بحث را با بیانى بلند از امام على (علیه السّلام) حسن ختام مى بخشیم :
هـرگـاه بـر دشمن دست یافتى , از او درگذر, و گذشت از او را شکر و سپاس [نعمت ] توانایى بر او قرار ده . [نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , حکمت 10, ص 1092]ج:
آداب جنگیدن در اسلام
در ذیل در مورد افرادى سخن گفته خواهد شد که وضعیت آنان با افراد رزمنده و جنگجویان متفاوت بوده و ضرورت دارد از آنان حراست و حفاظت کامل صورت پذیرد.
1. اطفال تبعه دشمن
کودکان و نوجوانان معمولاً در جنگها و نزاعها بسیار آسیبپذیر بوده و بیشترین صدمات جسمى و روحى متوجه آنان خواهد بود. این مسئله هنگامى که جنگها و نزاعها به شهرها و محلهها کشانده مىشود، بیشتر نمایان است. از دیدگاه اسلام، این کودکان هر چند وابسته به دشمن و از اتباع دشمن هستند، ولى داراى مصونیت مىباشند. در این مورد از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و اهلبیت او دستور صریح مبنى بر نهى صریح از کشتن اطفال دشمن رسیده است:
… لاَنّ رسولَ اللّه صلىاللهعلیهوآله نهى عن قتل النساء و الوالدان فى دار الحرب اِلاّ اَن یقاتلن»؛[ شیخ حرّ عاملى، وسائلالشیعه، تهران، مکتبهالاسلامیه، 1403، ج 11، ص 47ـ48. نیز شبیه این روایات: محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 97، ص 25.] همانا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از قتل زنان و کودکان در دارالحرب نهى کرده است، مگر اینکه این عده مشغول جنگیدن باشند.
با توجه به آنچه گذشت، کودکان از مصونیت کامل بهرهمند هستند، مگر هنگامى که این کودکان در پیشبرد جنگ مؤثر باشند و همانند اتباع دشمن، مشغول جنگیدن و کارزار نظامى باشند.
در اینجا به یک رفتار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله اشاره مىکنیم:
پس از یکى از حادثهها به پیامبر صلىاللهعلیهوآله گزارش دادند که دخترى را از میان صفها کشتهاند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهشدیدا ناراحت شد. اصحاب عرض کردند: یا رسول اللّه! چرا ناراحت شدید، او دختر یکى از مشرکان و کفار بود. پیامبر از شنیدن این حرف خشمناک شد و فرمود: این حرف چه معنى دارد؟ اینها از شما بهترند؛ زیرا اینها هنوز بر فطرت پاک خود هستند؛ مگر شما فرزندان مشرکان نبودید؟ هرگز کودکان را نکشید، هرگز، هرگز.[ محمّدرضا ضیایى بیگدلى، اسلام و حقوق بینالملل، تهران، گنج دانش، 1384، ص 149 / سید قطب، زیر بناى صلح جهانى، ص 321]2. زنان
زنان نیز وضعیتى مشابه کودکان دارند و در جنگها، بخصوص جنگ شهرها، بیشترین آسیب متوجه آنان است. از اینرو، همانند کودکان داراى مصونیت مىباشند. چنین مسئلهاى در روایات اسلامى و گفتار فقیهان اسلامى مورد تأکید قرار گرفته است. استثنایى که در مورد کودکان بیان شد، در اینجا هم قابل طرح و بیان است. به عبارت دیگر، چنانچه، زنان همانند سایر جنگجویان و افراد نظامى در صحنه جنگ و کارزار به فعالیت بپردازند، همانند افراد نظامى بوده و از مصونیت بهرهاى ندارند. در یک مورد، زن یهودى که اقدام به قتل مرد مسلمانى نموده بوده، در حمله تلافىجویانه به امر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به قتل رسید،[ شرح مسلم، ج 12، ص 48 / ابن قدامه، المغنى و الشرح الکبیر، بیروت، دارالکتاب العربى، ج 8، ص 478، به نقل از: عبّاسعلى عمیدزنجانى، پیشین، ج 5، ص 175.] ولى به نظر مىرسد که دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله در این مورد به خاطر نقض پیمان از طرف بنىقریظه بوده که موجب شده که آنان از امان و حمایت مسلمانان خارج شوند، و یا در برابر قتلى که زن انجام داده قصاص گردیده است.
با این حال، در برخى تعالیم اسلامى، مصونیت ویژهاى را براى زنان قائل شدهاند. برخى از فقیهان شیعه در مورد جواز کشتن زنان در جنگ حتى در صورتى که در جبهه شرکت کرده و رزمندگان خود را یارى بدهند و علیه مسلمانان وارد عملیات شوند تردید کرده و بسیارى به صراحت آن را رد کردهاند. صاحب جواهر در اینباره چنین مىنویسد:
«و لا یجوز قتل المجانین و لا الصبیان و لا النساء منهم و لو عاونّهم اِلاّ مع الاضطرار، بلا خلاف اجده فى شىءٍ مِن ذلک، بل فى المنتهى الاجماع علیه فى النساء والصبیان»؛[ محمّدحسن نجفى، جواهر الکلام، ج 21، ص 73ـ74] جایز نیست دیوانگان، کودکان و زنانِ اتباع دشمن کشته شوند، گرچه این عده، اتباع دشمن را یارى رسانند، مگر در هنگام اضطرار. در این مسئله از هیچیک از فقیهان، نظر مخالفى دریافت نکردم، بلکه علّامه حلّى در کتاب المنتهى در مورد عدم جواز قتل زنان و کودکانِ اتباع دشمن ـ حتى اگر در کارزار نظامى هم شرکت داشته باشند ـ ادعاى اجماع کرده است.
صاحب جامعالمقاصد، کلامى شبیه علّامه حلّى دارد و حتى وى مصونیت را در محدوده گستردهترى مورد توجه قرار داده است. از نظر وى، دیوانگان، کودکان، زنان، پیرمردان و افراد خنثاى مشکل حتى اگر در جنگ شرکت داشته باشند، نمىتوان آنان را به قتل رساند. وى مىگوید:
«لا یجوز قتل المجانین، و لا الصبیان، و لا النساء منهم و ان اَعَنَّ اِلاّ مع الحاجة و لا الشیخ الفانى و لا الخنثى المشکل و یقتل الراهب و الکبیر ان کان ذا رأى او قتالٍ»؛[ على بن حسین کرکى، جامع المقاصد، ج 3، ص 385] جایز نیست دیوانگان، کودکان و زنانِ اتباع دشمن را به قتل رساند، و اگر چه این عده دشمن را یارى مىرسانند. همچنین پیرمرد فرتوت و خنثاى مشکل ـ حتى اگر در پیشبرد جنگ مشارکت داشته باشند ـ کشته نمىشوند. البته روحانى و پیرمردى که داراى اندیشه و رأى جنگى هستند ـ و از این طریق دیگران را به جنگ ترغیب مىکنند ـ و یا آنکه خودشان در جنگ شرکت دارند کشته مىشوند.
دلیل مطلب مزبور برخى روایات اسلامى است؛ از جمله روایتى از امام صادق علیهالسلام که آن حضرت از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل کرد که فرمود:
حتى اگر زنى در جنگ شرکت کند تو از کشتن وى، تا مىتوانى چشمپوشى کن.[ شیخ حرّ عاملى، وسائلالشیعه،ج 11، ص 48.]«… لانّ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله نَهى عن قتل النساء و الوالدان فى دارالحرب اِلاّ ان یقاتلن، فانْ قاتلن ایضا فَاَمسِک عنها ما امکنک و لم تخف خللاً…»؛[ همان، ج 11، ص 48، ب 18، ابواب «جهاد العدو»، ح 1] همانا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله از کشتن زنان و کودکان در دارالحرب نهى کرده است، مگر آنکه آنان وارد کارزار نظامى شوند، حتى اگر آنان وارد جنگ شدهاند تا آنجایى که مىتوان مدارا کن ـ و از کشتن آنان پرهیز کن ـ و در این مسئله چیزى تو را نترساند.
نمونه دیگرى از رفتار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را بیان مىکنیم:
آن حضرت چون از غزوه حُنین باز مىگشت، زنى را کشته دید، فرمود: این را کى کشته است؟ گفتند: خالد بن ولید، فرمود: او را بگویید که پیامبر تو را نهى مىکند از آنکه کودکى یا زنى یا مزدورى از آن کافران را بکشى.[ ر. ک. ابن هشام، سیرت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله، ترجمه و انشاى اسحاقبن محمّد همدانى، با تصحیح اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، 1361، نصف دوم، ص 926، به نقل از: محمّدرضا ضیایى بیگدلى، پیشین، ص 149 و ابن هشام، السیره النبویّه، ج بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1985م، ج 2، ص 457]در باب آداب جنگیدن به این فراز تاریخى توجه کنید:
از عبدالرحمان بن عائذ نقل شده است که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، هرگاه گروهى را روانه مىکرد، بدانها مىفرمود: «با مردم الفت ورزید و مدارا کنید و هنگام فراخوانى، با ایشان تندى مکنید. اگر انسانهاى روى زمین، خواه شهرنشینان و خواه بادیهنشینان را به اسلام گرایش دهید، براى من دوست داشتنىتر از این است که فرزندان و زنان آنها را به اسارت نزد من آورید و مردانشان را بکشید.»[ سرخسى، شرح السیر الکبیر، ص 75، به نقل از: سید ابوالقاسم حسینى، پیشین، ص 165.]در تاریخ طبرى و سیره ابن هشام مىخوانیم:
گروهى از انصار که از خزرج بودند، از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله اجازه خواستند ابن ابىالحقیق را در خیبر بکشند. پیامبر بدانان رخصت داد و عبداللّه بن عتیک را به فرماندهى آنان برگزید و ایشان را از کشتن کودک و زن نهى کرد.[ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، بیروت، روائع التراث العربى، ج 2، ص 496 / ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 274]حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام به رعایت اصول انسانى در جنگ تأکید مىفرمود که از جمله آن، پرهیز از آزار زنان است. جالب آنکه، آن حضرت از پیروان و سربازان خویش مىخواهد حتى اگر زنان دشمن به شما دشنام دادند و آبروى شما را ریختند، خویشتندارى نمایید و از آسیب جسمى و روحى به آنان خوددارى نمایید:
با دشمن جنگ را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند؛ زیرا بحمداللّه حجت با شماست، و آغازگر جنگ نبودتان، تا آنکه دشمن به جنگ روى آورد، حجت دیگر بر حقانیت شما خواهد بود. اگر به اذن خدا، شکست خوردند و گریختند، آن کس که پشت کرده نکشید، و آن را که قدرت دفاع ندارد آسیب نرسانید، و مجروحان را به قتل نرسانید.
زنان را با آزار دادن تحریک نکنید هر چند آبروى شما را بریزند، یا امیران شما را دشنام دهند، که آنان در نیروى بدنى و روانى و اندیشه کمتوانند، در روزگارى که زنان مشرک بودند مأمور بودیم دست از آزارشان برداریم، و در جاهلیت اگر مردى با سنگ یا چوب دستى، به زنى حمله مىکرد، او و فرزندانش را سرزنش مىکردند.[ نهجالبلاغه، ن 14، ص 494]3. پیران
پیران و افراد سالخورده همانند کودکان و زنان، در کارزارهاى نظامى و میادین جنگى، بیشترین آسیب را متحمل مىشوند. از دیدگاه اسلام و به عنوان آداب جنگیدن، یا همان حقوق بشردوستانه، این عده از مصونیت برخوردار بوده و هنگامى که در جنگ و نزاع مسلحانه نقشى ندارند، نباید آسیبى به آنان برسد. این امر در روایات اسلامى و گفتار فقیهان اسلامى مورد تأکید قرار گرفته است که در مباحث پیشین گذشت. اما چنانچه در پیشبرد جنگ و کارزار نظامى نقش داشته باشند، خواه به عنوان نیروى رزمنده، یا به عنوان طراح نقشههاى جنگى و مشاور امور نظامى، در این صورت همانند دیگر اتباع جنگجوى دشمن بوده و از مصونیت جنگى بهرهمند نخواهد بود. از اینرو، صاحب جواهرالکلام مىنویسد:
«نعم اذا کان ذا رأى و قِتالٍ، قُتِل اجماعا»؛[ محمّدحسن نجفى، پیشین، ج 21، ص 75] آرى، چنانچه پیران ـ به عنوان مشاور یا طراح جنگى ـ داراى رأى و اندیشه باشند ـ و از این طریق در جنگ مشارکت فعال داشته باشند ـ به اجماع فقیهان اسلامى به قتل مىرسند.
به همین دلیل بود که پیرمرد کهنسالى به نام درید بن صمه به دلیل طراحى جنگ و نقش مؤثرى که راهنمایىهاى وى براى دشمن داشت توسط مسلمانان به قتل رسید و مورد اعتراض پیامبر صلىاللهعلیهوآله قرار نگرفت.[ سنن ابنداود، ج 3، ص 52 / ابن هشام، سیره ابن هشام، ج 2، ص 453]4. بیماران، مجروحان، نابینایان و افلیجها
این عده از افراد در ردیف کسانى هستند که از مصونیت جنگى برخوردار مىباشند. این حق طبیعى آنان است که از آسیبهاى جنگ و درگیرىهاى نظامى به دور باشند و بلکه باید از آنان حمایتهاى ویژه نیز صورت پذیرد.
منظور ما از بیماران، مفهوم عام آن است، به گونهاى که شامل زخمىهاى دشمن هم مىشود. زخمىهاى دشمن که به دلیل جراحت، قادر به جنگیدن نیستند، از هرگونه تعرض و آسیب نیروهاى نظامى در امان مىباشند و این مسئله مورد سفارش پیشوایان اسلام بوده است.
لکن این مصونیت و حمایتهاى ویژه مشروط بر آن است که این عده در وضعیت جدید در جبهه به نفع دشمن حضور و مشارکت جسمى و فکرى نداشته باشند؛ چه اینکه هرگونه مشارکت در کارزار نظامى، آنان را به عنوان یک سرباز دشمن قرار مىدهد. صاحب جواهر درباره مصونیت زمینگیرها و نابینایان چنین مىگوید:
«و یلحق به المقعد و الاعمى کما صرح به الفاضل، و سمعتُ ما فى خبر حفص، لکن ینبغى تقیید ذلک ایضا بما اذا لم یکونا ذا رأى فى الحرب و لم یقاتلاً و لم تدع الضرورة الى قتلهما کما اذا تترسوا بهما و نحوذ لک مما عرفته»؛[ محمّدحسن نجفى، پیشین، ج 21، ص 76.] از جمله افراد داراى مصونیت، زمینگیرها و نابینایان هستند، همانگونه که فاضل بدان تصریح داشت و روایت حفص نیز بدان دلالت داشت، لکن سزاوار است این حکم تقیید بخورد به آنجایى که این عده داراى اندیشه جنگى نباشند و در جنگ نیز مشارکت نداشته باشند و نیز ضرورتى براى کشتن آنان وجود نداشته باشد، مثل آنجایى که دشمن از این عده به عنوان سپر جنگى استفاده کرده است.
5. روحانیان و عبادتکنندگان
این گروه نیز همانند افراد پیشگفته از مصونیت برخوردار هستند. مشروط بر اینکه از جبهه جنگ برکنار باشند و از نظر فکرى یا جسمى، در جنگ و کارزار نظامى مشارکت نداشته باشند.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، هرگاه فرماندهى را به جنگ اعزام مىفرمود، به یارانش توصیههایىمىفرمود؛ از جمله اینکه: آنان را که به صورت تارک دنیا، زندگى خویش را وقف عبادت نمودهاند آزار نرسانید.[ شیخ حرّ عاملى، پیشین، ج 15، ص 59، ب 15، ابواب «جهاد العدو»، ح 3]ابوبکر هنگامى که معاذ را به یمن مىفرستاد درباره 10 چیز سفارش کرد و خواست تا آنها را به خاطر بسپارد. از جمله درباره «راهبان» چنین گفت:
تو با گروهى رویارو خواهى شد که مىپندارند خویش را در صومعه، وقف خداوند کردهاند. پس آنان را با کارشان رها کن.
سرخسى از فقیهان اهلسنّت درباره کلام مزبور چنین مىگوید:
ابویوسف و محمّد با استدلال به سخن مزبور گفتهاند که راهبان را نباید کشت. از ابوحنیفه نیز چنین روایت شده است.
ابویوسف گفته است که از ابوحنیفه در اینباره پرسیدم. او کشتن راهبان را جایز دانست. نتیجه آنکه اگر راهبان از کسانى باشند که با مردم سر و کار دارند و آنها را در امر جنگ راهنمایى مىکنند، کشته مىشوند، اما اگر درهاى صومعه را به روى خویش بسته باشند، رها مىشوند، و مقصود از سخن ابوبکر همین است؛ زیرا آنچه قتل را مباح مىکند، ضررى است که از لحاظ جنگ متوجه مسلمانان مىشود، اما اگر راهبى در را به روى خویش ببندد، چه مستقیم و چه غیرمستقیم براى مسلمانان زیانى ندارند، اما اگر اینان در جنگ، داراى دیدگاه باشند و از این دیدگاه رأیى صادر کنند، به طور غیرمستقیم وارد جنگ شدهاند و قتلشان جایز است.
حمایت از معابد در اصول حقوق بشردوستانه بینالملل: از دیدگاه حقوق بشردوستانه بینالمللى، اینگونه مکانها از جمله مکانهاى غیرنظامى است که نباید مورد استفاده نظامى قرار گیرد:
هرگونه حمله به بناهاى تاریخى، آثار هنرى یا عبادتگاهها و استفاده از چنین اهدافى براى حمایت از اقدامات نظامى مطلقا ممنوع است.
6. نمایندگان و پیامآوران و پیکها
افرادى که به عنوان سفیر، نماینده و پیامآور انجام وظیفه مىنمایند داراى مصونیت مىباشند. این امر، پیش از آنکه یک امر شرعى و دینى باشد، یک مسئله عقلى و بدیهى است؛ چه اینکه این افراد به عنوان حاملان پیامها و نامهها هستند و در ایجاد تفاهم، صلح، مبادله اسرا و مباحث دیگرِ حقوق بشردوستانه نقش ارزندهاى ایفا مىکنند. منظور از سفیر و پیامآور، کسى است که مستقیما از ناحیه دشمن حامل پیغام و نامه است و داراى تابعیت دشمن مىباشند، وگرنه کسانى که داراى تابعیت ثالث مىباشند و به عنوان یکى از طرفین نزاع و درگیرى محسوب نمىشوند، مصونیتاین عده، یک امربدیهىوروشناست.
پس هرگاه سفیر و نماینده دشمن از ناحیه فرمانده نظامى اجازه ورود پیدا کرد، و یا حتى در شرایط بحرانى این عده بخواهند پیامى را برسانند، باید از آسیب جنگ و تعرض مصون باشند.
از نظر اسلام، مصونیت این افراد به نحو وسیعتر و ویژه مىباشد. به عبارت دیگر، هرگاه این عده، مرتکب خطا و اشتباهى هم شده باشند باید حتىالامکان از اشتباه آنان چشمپوشى کرد و از آزار و یا مجازات آنان خوددارى کرد.
در زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهدو نفر به عنوان پیک یا نماینده بر آن حضرت وارد شدند. این دو رفتارهاى خطاکارانه از خود نشان دادند. پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از خطاى آنان چشمپوشى کرد و فرمود: اگر بنا بود که من قاتل پیک و فرستاده باشم، شما دو نفر را به قتل مىرساندم؛ کنایه از اینکه، پیک و سفیر، محترم بوده و نمىتوان آسیب به آنان رساند. متن حدیث این است:
«لَوْ کُنتُ قاتلاً سِولاً لَضَربتُ عُنُقَکُما»؛[ علّامه حلّى، تذکرة الفقهاء، ج 9، ص 68.] اگر بنا بود [جایز بود ]کشتن سفیر، به تحقیق گردن شما دو نفر را قطع مىکردم.
7. اسیران
براى شناخت دیدگاه اسلام نسبت به اسیران، نمىتوان به چند سطر یا چند صفحه بسنده کرد. در این باب باید مقاله و حتى کتاب جداگانهاى نگاشته شود. در هر حال، اسیر تا قبل از اسارت، مانند بقیه نیروهاى نظامى بوده و مبارزه با او شرعى و قانونى است. اما هرگاه، به دست سربازان، اسیر گردد باید نهایت محبت و رفتار انسانى را نسبت به او اجرا کرد.
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینا وَ یَتِیما وَ أَسِیرا إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورا» (انسان: 8و9)؛ و غذاى خود را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به مسکین و یتیم و اسیر مىدهند و مىگویند ما شما را به خاطر خدا اطعام مىکنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم.
د:
ویژگى هاى صلح در اسلام
صـلـح از دیـرباز به عنوان آرزو و آرمانى مقدس در میان جوامع بشرى مطرح , و نـداى صـلـح طـلبى همواره در فضاى اندیشه هاى متعالى بشر طنین انداز بوده است . متفکران , مصلحان و خیرخواهان , هر یک به گونه اى در تحقق این آرمان , هـمـت بـه خـرج داده و دسـت بـه تـلاش زده اند, اما در این میان , سهم و نقش پـیـامـبـران الهى بیش از همگان بوده است . پیامبران با تکیه بر معارف و حقایق الـهـى و اخـلاق مـتـعـالى انسانى و خیرخواهى بى نظیر و با برخوردارى از زبان گویاى عقل و منطق , بیش از دیگران به محیطى امن و فضایى سالم و به دور از جنگ و درگیرى براى دعوت افراد بشر به توحید و نشر معارف و تاءمین سعادت دنیا و آخرت انسان نیازمند بوده اند. طبیعى است که چنین کسانى در راه تحقق و اسـتقرار صلح و آرامش تلاش کنند و جز در مواردى که جنگ تنها چاره است , به آن دست نیازند. در اسـلام ـ بـه عـنـوان آخـریـن و کـامل ترین دین الهى و به حکم غناى ذاتى و مـطـابـقـت با فطرت انسانى و قدرت اقناع و تغذیه اندیشه ها وویژگى عقلانى بـودن ـ صـلـح و آرامش مطلوب , و استقرار آن هدفى متعالى است .
در این جا به ویژگى هاى صلح از نظر اسلام اشاره مى کنیم :
1ـ شرافتمندانه بودن
اسـلام خـواهـان صلح شرافتمندانه و همزیستى مسالمت آمیز با احترام و رعایت حـقـوق مـتـقابل است . در اسلام , اعتقاد به صلح به معناى پرهیز از جنگ به هر قیمت و تحت هر شرایطى نیست و هرگز نمى توان به بهانه صلح طلبى , از جنگ بـا دشـمـن متجاوز رویگردان شد,یا نداى صلح خواهى او را که در واقع پوششى براى تثبیت یا ادامه تجاوز و ارائه یک چهره صلح طلبانه است , اجابت کرد. تجاوز را بـاسـلاح صـلـح پاسخ گفتن , در واقع تسلیم در برابر ظلم و زیر پا گذاشتن شـرافـت انسانى و از همه مهم تر تشویق متجاوز و مشروعیت بخشیدن به تجاوز اسـت . صـلح و سازشى که کرامت انسانى مسلمانان را به ننگ خوارى و حقارت آلوده سازد و ظلم و تجاوز را برمسند مشروعیت بنشاند, به هیچ وجه مورد تاءیید اسـلام نـیـست . [ر. ک : جهاد, شهید مطهرى , ص 16.] از این رو, قرآن کریم درخواست صلح را در شرایطى که جنگ تنها چاره است , به عنوان سازشى ذلت بار نکوهش و نهى مى کند: ((فـلا تـهـنـوا و تـدعـوا الـى الـسـلـم و اءنـتـم الاعلون واللّه معکم و لن یترکم اءعملکم )) [محمد (47), آیه 35] پـس هرگز سست نشوید و [دشمنان را] به صلح دعوت نکنید, درحالى که شما برترید و خداوند با شماست و چیزى از (ثواب ) اعمالتان راکم نمى کند. در کـتـاب کنزالدقایق در تفسیر عبارت ((و تدعواالى السلم )) آمده است : ((و لا تدعوا الى الصلح خورا و تذللا)) [تفسیر کنزالدقایق , میرزا محمد مشهدى , ج 9, ص 522] ,از روى خوارى وذلت , دشمنان را به صلح نخوانید. تـاکـنـون روشـن گـشـت کـه عزت اسلام و امت اسلامى از ملاک هاى اساسى مـشـروعـیت صلح است که نمى توان آن را نادیده گرفت . امام على (علیه السّلام) , ترجیح صلح بر جنگ را در صورتى مى پذیرد که سستى و خللى به اسلام رخنه نکند: مـسـالـمـت و صـلـح را آن گـاه کـه مـوجب سستى در اسلام نگردد, از جنگ سودمندتر یافتم . (19) الـبـته , به این نکته باید توجه داشت که در همه مواردى که حکم اولیه , جنگ با دشـمن است , اما بنابر مصالحى , چاره اى جز پذیرفتن صلح نیست , یا صلح , بیش تـر هـدف را بـرآورده مـى سازد, عزت اسلامى خدشه دار نمى گردد. آنچه مهم اسـت , هـدف از پـذیـرش صـلـح اسـت . اگـر هدف , حفظ اسلام , تداوم وحدت مـسـلـمـانـان , هویدا ساختن چهره حقیقى متجاوز و مانند آن باشد, صلح براى اسلام ومسلمانان عزت آفرین است . براى تبیین بیش تر, به جاست به صلح مهم و تاریخ ساز حدیبیه توجه کنیم : انعقاد پیمان صلح با مشرکان و پذیرفتن شروط آنان به وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم), برخى مـسـلـمـانـان را بر این پندار واداشت که عزت مسلمانان با این پیمان خدشه دار اما قرآن آن را ((فتح مبین )) خواند و در جاى دیگر, از آن گردید, به عنوان مقدمه ((فتح قریب )) یادکرد. چگونه ممکن است چنین صلحى , ذلت مسلمانان و عزت دشمنان آنان را موجب گردد؟
2ـ ریشه دار بودن
صـلـح در اسـلام , صورى و ظاهرى نیست و صلح طلبى تنها یک ادعا و تاکتیک مـوقت و گذرا و حربه اى تبلیغاتى براى ارائه چهره اى بشر دوستانه و خلع سلاح رقـیـب بـه شـمـار نمى رود, بلکه از ژرفاى راءفت و شفقت دین اسلام به خلق و حرص و ولع بسیار به سعادت آنان سرچشمه مى گیرد. صـلـح در اسـلام به پشتوانه اى از صداقت , احترام عمیق به حقوق واقعى بشر و علاقه وافر به حفظ جان و مال و آبروى انسان ها و آزادى تفکر و انتخاب آگاهانه بـشر متکى است . از این رو, نداى صلح را آن گاه ارزشمند و راهگشا مى داند که از جـان انـسان هاى با وجدان وآگاه و نوع دوست و خیرخواه برخیزد, نه از زبان
انسان هاى دو چهره خودخواه و بى تفاوت . گـواه این مدعا, این است که اسلام حق حیات انسان ها را به عنوان حق اصیل و طـبیعى , سخت محترم مى شمارد و حفظ زندگى یک نفررا با حفظ حیات همه انـسـان هـا برابر و کشتن یک نفر را از روى ظلم و فساد با کشتن همگان یکسان مـى دانـد, زیرا همه انسان ها درحقیقت ((انسانیت )) مشترکند و هر کس چـنـیـن حـقـیـقـتـى را براى یک نفر قائل نباشد, براى هیچ کس قائل نخواهد بود. [المیزان , ج 5, ص 316 و 317]اسـلام بـراى حفظ گوهر شریف حیات و نشان دادن اهمیت زیادى که براى آن قـائل اسـت , حـق قـصاص را براى صاحبان خون به ناحق ریخته در نظر گرفته است . امام على (علیه السّلام) خطاب به مالک اشتر مى فرماید: و بـپرهیز از خون ها, و ریختن آن به ناروا که چیزى چون ریختن خون به ناحق ـ آدمى ـ را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبرد, و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داورى که میان بندگان کند, در خـون هـایى باشد که از یکدیگرریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونى به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن , قدرت را به ناتوانى و سستى کشاند, بلکه دولت را از صاحب آن به دیگرى بگرداند. [نهج البلاغه , ترجمه سید جعفر شهیدى , نامه 53, ص 339]3ـ همه جانبه بودن
صـلـح در اسـلام , صـلـحـى همه جانبه است , به این معنا که به گستره روابط بـیـن الـملل محدود نمى گردد و تنها به چگونگى ارتباط دنیاى اسلام با دنیاى خارج نمى پردازد, بلکه همه شؤون زندگى را تحت الشعاع قرار مى دهد. اسلام در ابتدا, صلح و آرامش را در نهان انسان با ایجاد سازش میان قواى درونى و ارضـاى خواسته هاى طبیعى تحت حاکمیت عقل وبه دور از هرگونه افراط و تفریط مى آفریند. سپس پاى در محیط خانواده مى گذارد و اساس این کانون را بر پایه صلح و آرامش بنیان مى نهد و اعضاى آن را به برقرارى روابطى صمیمانه تـوصـیـه مـى کـنـد, [ر. ک : بقره (2), آیه 83, نساء (4), آیه 36, اسراء (17), آیه 23] و به هنگام اختلاف و کدورت , باز هم راه سازش و مسالمت را پیشنهاد مى کند. در مـحـیـط اجـتـمـاعـى نیز مؤمنان را برادر یکدیگر مى خواند و از آنان مـى خـواهـد تا در میان خود, بذر محبت بیفشانند [ر. ک : بقره (2), آیه 38] ویکدیگر را به دوستى دعـوت کـنند و اگر میان دو گروه از آنان درگیرى و حتى نبرد مسلحانه رخ داد, میان خود صلح و سازش برقرارسازند. هـمـچـنین , امت اسلامى را با توصیه به اطاعت از رهبر عادل و رعایت قوانین و احـکام اسلام , به یارى کردن حکومت عدل فرامى خواند.در واپسین مرحله , فراتر از دنیاى اسلام , پیروان ادیان الهى را به بازگشت به کلمه مشترک میان آن ها و مسلمانان که همانا توحید و پرهیز از شرک و بت پرستى است , فرامى خواند: ((قل یا اءهل الکتاب تعالوا الى کلمة سوآء بیننا و بینکم اءلا نعبد الا اللّه و لا نشرک بـه شـیـئا و لا یـتـخـذ بـعـضـنـا بـعـضـا اءربـابـا مـن دون اللّه فـان تـولـوافقولوااشهدواباءنامسلمون )) [آل عمران (3), آیه 64][اى پـیامبر] بگو: اى اهل کتاب است , که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى اوقرار ندهیم , و بعضى از مـا, بـعـض دیـگـر را ـ غـیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد. هرگاه [از این دعوت ] سرباز زنند, بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم . اسلام با این دعوت همگانى که فطرت همه انسان ها ـ در صورتى که غبار جهل و خرافه آن را نپوشیده باشد ـ بدان پاسخ مثبت مى دهد,زمینه تحقق صلح حقیقى را فـراهـم مـى سازد و بر این باور است که پذیرش آگاهانه و داوطلبانه اسلام و اسـتـقـرار حـکـومت جهانى اسلام به عنوان وعده تخلف ناپذیر الهى , راه استقرار صلح حقیقى و همیشگى است , مقصدى که کاروان عظیم بشرى به سمت آن در حرکت است و روزى به آن خواهد رسید.
در پایان باید گفت:
در عصر حاضرسه عامل عمده در مورد مسأله جهاد، موجب تخریب چهره واقعی اسلام ناب محمدی گشته است؛ عامل اول، دشمنان اسلام می باشند که با دستاویز قرار دادن آیات و روایات جهاد، با انواع تبلیغات گسترده، آموزه جهاد در اسلام را تخریب کرده، اسلام را دین خشونت و ترور و مسلمانان را مخالفان صلح معرفی می¬کنند.
عامل دوم، ایجاد گروهها و فرقه های افراطی مانند طالبان و القاعده است که بر طبل ترور و خشونت به نام اسلام می کوبند و خواسته یا ناخواسته، بهانه به دست دشمن می دهند، و عامل سوم، فعالیت گسترده وهابیت افراطی است که بر ترور و تکفیر مسلمانان به خصوص شیعه، تاکید می کند و این در حالی است که اسلام، دین رحمت، رافت و مهربانی می باشد و آموزه جهاد در آن، برای مواقع دفاع از دین و متعلقات آن در صورت تجاوز یا فتنه، با صدها مقررات حقوقی و اخلاقی مترقی وضع شده است.
نتیجه اینکه اولاً: باید مراقب دشمنی اسلام ستیزان و نژادپرستان بود. ثانیاً: اینکه اگر مسلمانی کار خطایی انجام داد، نباید آنرا به نام اسلام ثبت کرد، بلکه باید آن شخص را به دلیل تخلف از دستورات دین، مؤاخذه و سرزنش کرد.
معرفی منابع مطالعاتی:
اخلاق جنگ و صلح در اسلام، وحید واحدجوان،انتشارات موسسه امام خمینی(ره)
جهاد و موارد مشروعیت آن در قرآن، مطهری، مرتضی.
پرسشها و پاسخ ها درباره نظام سیاسی اسلام، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 239 – 226.