۱۳۹۴/۰۸/۱۲
–
۲۱۳۹ بازدید
آیا تفاوت حقوقی(ارث، دیه، شهادت و حضانت فرزند) بین زن و مرد عادلانه وعقلانی است؟ چرا؟
در یک پاسخ کلی به سوال شما، اسلام در دو جنبه به جایگاه زن و مرد توجه میکند. در یک جنبه زن و مرد با یکدیگر برابرند و در جنبه دیگر بین زن و مرد تفاوت وجود دارد. rnاما این که اسلام زن و مرد را برابر میداند به جهت انسان بودن و روح انسانی آنان است، یعنی هم زن و هم مرد هر دو انسان هستند و قابلیت رشد و کمال دارند و در نتیجه اعمال نیک و ایمان از پاداش برخوردار میشوند و اگر خطا و گناه کنند، دچار عذاب میشوند. در این زمینه میتوان به آیات زیر اشاره کرد:rn-«پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [و فرمود که] من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید، تباه نمی کنم پس کسانی که هجرت کرده و از خانه های خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده اند بدیهایشان را از آنان می زدایم و آنان را در باغهایی که از زیر [درختان] آن نهرها روان است درمی آورم [این] پاداشی است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.» (آلعمران/195)rn-«هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مومن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه میبخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند، خواهیم داد.» (نحل/97)rnتاکید براین مورد به دلیل این است که در ادیان تحریف شده مسیحیت و یهود، گناه راندن شدن از بهشت به گردن زن است و زن را عامل گول خوردن حضرت آدم میدانند در صورتی که در اسلام و در قرآن کریم به صراحت اشاره شده که هر دو گول شیطان را خورده و هر دو خطا کردند. در این زمینه به آیات زیر می توان اشاره نمود:rn-«آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگهاى بهشت بر خود و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت.» (طه/121)rn-«پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آن که [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.» (اعراف/20)rnدر آیین یهود، مردان هر صبح دعا میکنند و خداوند را شکر میکنند که زن خلق نشده اند. در مسیحیت تا چند قرن پیش این سوال مطرح بود که آیا زن انسان هست یا نه؟ «در سال 586 میلادی کنگره ای در فرانسه به وسیله کشیشان برگزار شد و موضوعات مورد بحث در آن این بود که: آیا زن میتواند همان گونه که مرد خدا را عبادت میکند، عبادت کند؟ آیا زن در بهشت و ملکوت آخرت وارد میشود؟ آیا زن انسان و دارای روح است و یا غیرانسان؟ و در نهایت به این نتیجه رسیدند که زن انسان است ولی برای خدمت به مرد خلق شده و فانی است و خلود و جاودانگی ندارد. تحت تاثیر همین تفکرات روحانیون کلیسا قوانین مربوط به زنان را وضع کردند که در آن زن به صورت کامل تحت سلطة مردان قرار میگرفت و سهم او در ارث و اختیارات وی در مالکیت بسیار اندک بود و هر چه در اختیار داشت یا به دست میآورد بخشی از دارایی شوهرش محسوب میشد.» (صلاح عبد الغنی محمد، الحقوق العامه للمرأه، ص44) از این دست نمونههای زیادی در ادیان تحریف شده میتوان برای زیردست دانستن زن آورد. اما اسلام برای مقابله با این افکار ضدانسانی به صورت صریح بر انسان بودن زن و برابری وی با مرد در انسانیت، ثواب و عقاب تاکید میکند.rnبرای همین هم کتاب ارزشمند استاد مرتضی مطهری با عنوان«نظام حقوق زن در اسلام» از جایگاه ویژه ای برخوردار است چرا که حقوق زن در اسلام را در ابعاد مختلف بررسی نموده است.rnاما در جنبه دیگر، انسان بودن انسانها در قالب دو جنس تعریف شده است: زن و مرد و هر جنس وظیفه خاص خود را بر عهده دارد. هر جنس انسانی براساس توانمندیها و علایقی که در ذات و فطرت وی وجود دارد، عهده دار مسوولیتها و اموری است. در زندگی روزمره خود نیز شاهد هستیم که وظایف زن و مرد با یکدیگر تفاوت دارد. بارداری مختص زنان است و جهاد برعهده مرد گذاشته شده، پس متناسب با شرایط هر جنس وظیفه ای بر گردن فرد است و متناسب با این وظایف هر جنس حقوقی دارد. این مسئله یکی از مهم ترین دلایل تفاوت برخی حقوق مادی مرد و زن است. همچنین باید به این نکته هم توجه کرد که اسلام در مورد اداره جامعه و خانواده دارای یک سیستم و نظام است. اما باید توجه نمود که زمانی که در مورد یک سیستم قضاوت میکنیم، نمیشود که فقط به گوشهای از آن نظر انداخته و بعد کل سیستم را معیوب ارزیابی کرد. در هر بخش از این سیستم قواعد و مقرراتی است که شاید به تنهایی تبعیضآمیز به نظر برسد اما در کل و در مجموع که تمام نظام را با هم ببینیم، عدالت را مشاهده میکنیم. توجه کنید که عدالت به معنی برابری نیست بلکه یعنی در نظر گرفتن تفاوتها و به اندازه استحقاق عمل کردن است.rn اشکال افرادی که نابرابری مواردی مثل دیه و ارث زن و مرد را مطرح میکنند این است که اولا صورت مسئله را درست تعریف نمیکنند و ثانیا عدالت را برابری میدانند. آیا یک مادر به نام رعایت عدالت، غذای همسر و فرزند دوساله خود را به یک اندازه تقسیم میکند؟ یعنی اگر بخواهد عدالت را رعایت کند باید به پدر بچه که سی سال سن دارد و کار میکند، به اندازه یک بچه دو ساله غذا بدهد؟! این تعریف از عدالت، خود نوعی بی عدالتی است.rnسیستم اقتصادی اسلام در خانواده، برای مرد وظایفی مشخص کرده است. مرد برای ازدواج موظف به پرداخت مهریه، و بعد پرداخت خرج خانواده است و زن هیچ مسوولیتی در این موارد ندارد. حال اگر در جامعه ما این گونه مرسوم بوده که زن جهاز ببرد یا برخی زنان پا به پای شوهرشان کار میکنند و خرج خانه میدهند، همه لطف زن است و نه وظیفه او و نه قانون اسلام. در قانون مدنی خانواده جمهوری اسلامی هم که براساس قوانین اسلامی مصوب شده است، به صراحت ذکر شده که تهیه اسباب زندگی و منزل برعهده مرد است: ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی: «در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است.» و ماده 1107 قانون مدنی: «نفقه عبارتست از مسکن و البسه و غذا و اثات البیت (لوازم خانه) که به طور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد و خادم (خدمتکار) در صورت عادت زن به داشتن خادم یا احتیاج او به واسطه مرض یا نقصان عضو.» اما وظیفه زن فقط تمکین و برآوردن نیاز جنسی مرد است که در همین راستا باید مطابق نظر او از خانه خارج شود. حتی اگر زن از ابتدا و در زمان خواستگاری درس میخوانده یا مشغول به کاری بوده، مطابق قانون، مرد نمیتواند بدون دلیل محکمه پسند، مانع وی شود. این دلیل محکمه پسند، دلیلی منطقی و عقلانی و مواردی چون امکان به خطر افتادن سلامت جسمی زن یا امکان فساد اخلاقی و جنسی است و به راحتی اثبات آن ممکن نیست. در واقع کل بار زندگی بر دوش مرد است. مرد باید از صبح تا شب بدود و کار کند و خرج خانه و خانم را بدهد و زن فقط و در اصل وظیفه تمکین دارد. مرد اگر نفقه و خرجی زن را پرداخت نکند به زندان میافتد و جالب است بدانید که حتی اگر زن ثروتمند هم باشد باز هم این وظیفه از گردن مرد ساقط نمیشود و باز هم مرد در صورت پرداخت نکردن نفقه، به زندان میافتد. پس بهتر است به این نوع سهم بندی از منظر یک سیستم نگاه کنیم:rnدر مورد ارث، چون مرد عهده دار مخارج خانواده است، ارث مرد بیشتر از زن پیش بینی شده اما زن میتواند تمام ارث خود را خرج خود کند. یعنی زن وظیفه ای برای غیر خود، شرعا و قانونا ندارد. ماده 1118 قانون مدنی در این باره میگوید: «زن مستقلا میتواند در دارایی خود هر تصرفی را که میخواهد، بکند.» . اما مطابق ماده 1107 قانون مدنی که در بالا ذکر شد، مرد موظف به هزینه کردن برای همسرش است. پس زن در همان مقداری که دریافت میکند، بدون شریک است اما در سهم ارث مرد، زن و خانواده اش سهیم هستند.rnدر مورد دیه، مسئله این است که دیه، برای جبران خسارت از دست دادن یک فرد است برای بازماندگان و آن هم نه جبران معنوی که هیچ چیزی نمیتواند جای یک عزیز از دست رفته را جبران کند، بلکه دیه جبران مادی است. حال اگر زنی فوت کند، دیه به شوهر وی پرداخت میشود و اگر مردی کشته شود، دیه به همسر و فرزندانش پرداخت میشود. به نظر شما اگر دیه مرد دو برابر زن است، اینجا چه کسی منتفع میشود و سود میبرد؟ مرد یا زن؟ آیا زنی که شوهرش را از دست داده بیشتر نیاز به حمایت مالی دارد یا مردی که زنش کشته شده؟ اینجا زن دو برابر مرد دیه «دریافت میکند» و میتواند مشکلات مادی خود را بهتر مدیریت کند. در مورد دیه معمولا این اشکال وارد میشود که گویی زن ارزشی نصف مرد دارد در حالی که دیه قیمت یا ارزش و بهای فرد کشته شده نیست چرا که انسان قابل خرید و فروش و قابل قیمت گذاری نیست، دیه خسارتی است که قاتل در قتل غیرعمد باید به خانواده مقتول بپردازد تا اشتباهی را که کرده است، تا حدی جبران نماید و خانواده مقتول هم به دلیل از دست عزیزان خود حداقل دچار مشکلات مادی نشوند.rnاما در مورد شهادت دادن، در این سوال که «چرا شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است؟» فرض براین است که شهادت دادن حقی است که از زن ضایع شده است در حالی که در اسلام، شهادت دادن «تکلیف» است نه «حق». این که برمبنای شهادت شما فردی محکوم شود و مجازات گردد یا آزاد شود، حق شما نیست بلکه وظیفه ای سنگین است که گاه دردسرها و مشکلات روحی برای شاهد فراهم میکند. اسلام تکلیف را برای اشخاص بر مبنای توانایی، علم و دسترسیها معین فرموده است. پس در موردی که به طور معمول زنان به آن موارد دسترسی ندارند یا در این موارد حضور ندارند، تکلیف شهادت یک سره به عهده مردان گذاشته شده است مانند دعوا، قتل و جرح و مانند آن. با این کار خطرات احتمالی که ممکن است متوجه زن شود، از او دور میشود چون افرادی که علیه شان شهادت داده میشود و یا نتیجه شهادت به نفعشان تمام نمیشود، ممکن است قصد آزار رساندن و انتقام گرفتن داشته باشند که اسلام با این کار، زنان را از خطر دور کرده است. اما در مواردی فقط از زنان شهادت پذیرفته است مانند مسایلی که به زنان مربوط است: ولادت، بکارت در این موارد هم مردان به طور معمول حضور ندارند. در نهایت باور داریم که زن و مرد در موارد متعددی با هم تفاوت دارند و این تفاوت تنها منحصر به تفاوتهای جسمی و بدن نیست. از جمله زن چون باید نسبت به فرزندش مهر مادری داشته باشد از احساسات لطیف تر و عواطف بیشتر برخوردار است. به همین دلیل امر احساسات لطیف زنانه ممکن است بر شهادت او اثر گذاشته و سیستم قضا به اشتباه برود. میزان هول و هراس که اغلب زنان در وقایع دچار میشوند، ممکن است آنان را دچار فراموشی و اضطراب کند. در یک صحنه تصادف یا قتل، یک زن بسیار بیشتر از یک مرد تحت تاثیر قرار میگیرد بنابراین مطابق قوانین اسلام و آیه قرآنی، دو زن شهادت میدهند تا اگر یکی از این دو چیزی را فراموش کرده باشد، دومین زن یادآوری کند: «ای کسانیکه ایمان آوردید! چون قرار وام مدتدار با یکدیگر گذارید. آنرا بنویسید، نویسندهای با عدالت سند نویسد … و دو تن از مردان معتمد خود را – و چنانچه دو مرد نباشد یک مرد و دو زن، تا در صورت فراموشی یکی دیگری بخاطرش آورد – بر آن امر گواه گیرید …» (بقره/ 282)rnبنابراین اگر مثلا در یک ماجرای اقتصادی زن شاهد و گواهی نداشته باشد و فقط خودش اصل ماجرا را میداند، در این موارد قاضی میتواند به عنوان یک اماره (نشانه برای پیگیری ماجرا) به سخنان زن اعتنا کند و این گونه نیست که سخن و مدعای وی به صرف زن بودن رد شود یا نادیده گرفته شود. این موضوع در مورد مردان هم رخ میدهد: مردی که در تنهایی پولی را به کسی امانت داده و شاهدی ندارد هم در این باره برای اثبات مدعای خود دچار دردسر میشود. این گونه محضورات و ضوابط شرعی در واقع برای این است که افراد اعم از زن و مرد، در معاملات اقتصادی خود دقت بیشتری داشته و با حضور شاهد و کاتب و غیره معامله انجام دهند.rnاما در مورد سرپرستی خانواده توسط مرد، باز همان سیستم و نظامی که اسلام برای مدیریت خانواده در نظر گرفته است باید شناسایی شود. اگر مرد وظیفه مالی بر عهده دارد و زن فقط وظیفه اش تمکین است و در غیر آن میتواند برای خود برنامههایی جهت رشد و کمال داشته باشد، پس انصاف این است که مدیریت به مرد سپرده شود اما این مدیریت بدون محدودیت و بلاشرط نیست. مرد نمیتواند بدون مصلحت اندیشی و خیرخواهی برای خانواده تصمیمگیری کند. rnآثار حقوقی ریاست مرد بر خانواده عبارتست از: حق استفاده از نام خانوادگی شوهر برای زن، تعیین محل سکونت خانواده و به تبع آن محل سکونت زن، ولایت بر فرزندان، پرداخت هزینه اداره خانواده، منع زن از شغلی که منافی مصالح خانواده است و استفاده از تابعیت (کشور) شوهر.rnالبته برخی از این حقوق مرد را میتوان در شرایط ضمن عقد به زن سپرد. چنان که زن میتواند در هنگام عقد شرط کند که میخواهد در محل یا شهر خاصی زندگی کند و برهمین اساس مرد موظف میشود که محل زندگی را همان جا فراهم کند.rnدر مورد حضانت فرزند و دلایل واگذاری این مسوولیت به مرد، کتب و مقالات بسیاری وجود دارد بنابراین بهتر است به شواهد عینی مراجعه نمود. اگر در مورد کودک آزاری یک جستجوی ساده در اینترنت انجام دهید، در بیشتر موارد که کار به بیمارستان و پیگیریهای قضایی کشیده شده، کودکان توسط ناپدری خود مورد آزار و تعدی قرار گرفته اند. این یعنی هر چند نام «زن بابا» به بدی برده میشود اما زنان با فرزندخواندهها بهتر رفتار میکنند اما امکان آسیب دیدن کودک تحت حضانت ناپدری بیشتر است (این به معنای بد نبودن همه زنان و آسیب ندیدن از طرف نامادری نیست). اسلام حضانت فرزند را به پدر واگذار کرده، مردان برای تهیه معاش و هزینه زندگی راحت تر از زنان هستند، همچنین براساس همان نکته ای که در قبل ذکر شد، اگر ازدواج هم کنند نامادری تحت توجه پدر، رفتار مناسب تری با کودکان دارد. خوبست با تعدادی از زنان طلاق گرفته که حضانت فرزند را برعهده گرفته اند، صحبت کنید. اغلب این زنان برای تامین معاش زندگی و ازدواج مجدد دچار مشکل هستند و کمتر مردی حاضر به ازدواج با زنی میشود که از ازدواج قبلی خود، فرزندی به همراه دارد. در این موارد اگر زن ازدواج کند، اغلب ناچار میشود که فرزندش را به مادر و پدر خودش بسپارد. یعنی این کودک نه مادر دارد و نه پدر. در حالی که در حضانت پدر، کودک حداقل با پدر خود در ارتباط است و از حمایت مالی و عاطفی وی برخوردار میشود. در نهایت توجه شما را به این نکته جلب میکنم که مطابق ماده 1169 قانون مدنی که حضانت و نگهداری طفلی (پسر یا دختر) را که والدین او جدا از هم زندگی میکنند تا هفت سالگی به مادر و پس از آن به پدر واگذار کرده است و بعد از هفت سالگی در صورت ایجاد اختلاف، حضانت طفل با رعایت مصلحت کودک به تشخیص دادگاه است. بر این اساس، حضانت طفل پس از هفت سالگی به طور مطلق به پدر واگذار نمیشود بلکه هرگاه بین پدر و مادر طفل در مورد حضانت او اختلاف شود معیار تعیین حضانتکننده فقط مصلحت طفل است. چهبسا علیرغم عدم وجود عیب و نقصی در پدر به تشخیص دادگاه، مصلحت طفل اقتضاء میکند حضانت او بر عهده مادرش باشد. در این صورت بدون این که نیاز به دلیل دیگری باشد حضانت از پدر سلب و به مادر داده خواهد شد. همچنین در ماده ۱۱۷۳ قانون مدنی آمده که اگر مادر بتواند عدم صلاحیت پدر را از نظر اعتیاد به الکل یا مواد مخدر، قمار، فساد اخلاقی و فحشا، ابتلا به بیماری روانی، تکرار ضرب و جرح و سوءاستفاده از طفل ثابت نماید میتواند حضانت فرزندش را بگیرد. بسیار جالب است که برخی وکلای زن حقوقدان در این که حضانت فرزندان به مادر سپرده شده، اشکال کرده و خواستار تمهیدات قانونی بیشتر هستند. در واقع حضانت تکلیف و بار بر دوش والدین است و نه حقی که کسی از آن سلب شود. در همان قانون حضانت اسلام، هیچکس نمیتواند منع ارتباط مادر با فرزندانش شود فقط مرد موظف شده که هزینه و خرج فرزند را پرداخته و مسوول تربیت وی است. یعنی تکلیف برای مرد است و حق دیدن فرزند و ارتباط با وی برای زن.