۱۳۹۴/۰۸/۰۹
–
۶۱۷۴ بازدید
فرقه شیخیه از کجا و توسط چه کسی به وجود آمده است. در مورد عقایدشان نیز توضیحاتی بفرمایید.
شیخیّه پیروان شیخ أحمد احسائی می باشند. مؤلّف «روضات الجنّات» در شرح حال شیخ أحمد تعریف زیادی از شیخ مینماید ؛ و در آخر شرح حال شیخ رجب بُرْسی ، در باب ظهور سیّد علی محمّد باب شرح بسیار مفید و موجزی مینویسد ؛ و از تاریخ اوهام و خرافاتی که در مذهب شیعه اثنی عشریتولید شده بحث میکند و آن بحث را به شیخ أحمد متّصل میسازد ، و دربارة «مشرب شیخیّت» چنین نوشته است:«پیروان این جماعت که آلت معاملة تأویل هستند ، در این اواخر پیدا شدند و در حقیقت از بسیاری از غُلات تندتر رفتهاند … نام ایشان شیخیّه و پشتِ سَریّه است ، و این کلمه از لغات فارسی است که آنرا به شیخ أحمد بن زین الدّین احسائی منسوب داشتهاند . و علّت آن این است که ایشان نماز جماعت را در پائین پای حرم حسینی میخوانند . به خلاف منکرین خود یعنی فقهاء آن بقعة مبارکه که در بالای سر نماز میخوانند و به بالاسری مشهورند .این طائفه به منزلة نصاری هستند که دربارة عیسی غُلوّ کرده به تثلیث قائل شدهاند . شیخیّه، نیابت خاصّه و بابیّتِ حضرت حجّة عجّل اللهُ تعالی فرجَه را برای خود قائل هستند.»… مرحوم اِدْوارْد براوْن در مقدّمة کتاب «نقطة الکاف» راجع به شیخیّه و اصول مذهبی ایشان چنین نوشته است:غُلاة چندین فرقه بودهاند که در جزئیّات با هم اختلاف داشتهاند ولی به قول محمّد بن عبدالکریم شهرستانی در «مِلَل و نِحَل» معتقدات ایشان از چهار طریقه بیرون نبوده است: تناسخ ، تشبیه یا حُلول ، رَجعت ، بَداء .
شیخیّه یعنی پیروان شیخ أحمد احسائی را در جزء این طریقة اخیره باید محسوب نمود . میرزا علی محمّد باب و رقیب او حاجی محمّد کریم خان کرمانی که هنوز ریاست شیخیّه در اعقاب اوست ، هر دو از این فرقه یعنی شیخیّه بودند . بنابراین ، اصل و ریشة طریقة بابیّه را در بین معتقدات و طریقة شیخیّه باید جستجو نمود .
اصول عقائد شیخیّه:
1 ـ ائمّة اثنی عشر یعنی علیّ با یازده فرزندش ، مظاهر الهی و دارای نعوت و صفات الهی بودهاند .
2 ـ از آنجا که امام دوازدهم در سنة 260 از أنظار غائب گردید و فقط در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد برای اینکه زمین را پر کند از قسط و عدل بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور ، و از آنجا که مؤمنین دائماً به هدایت و دلالت او محتاج میباشند و خداوند به مقتضای رحمت کاملة خود باید رفع حوائج مردم را بنماید و امام غائب را در محلّ دسترس ایشان قرار دهد ؛ بر اساس این مقدمات همیشه باید در میان مؤمنین یک نفر باشد که بلاواسطه با امام غائب اتّصال و رابطه داشته ، واسطة فیض بین امام و امّت باشد . اینچنین شخص را به اصطلاح ایشان «شیعة کامل» گویند .
3 ـ معاد جسمانی وجود ندارد ؛ فقط چیزی که بعد از انحلال بدن عنصری از انسان باقی میماند جسم لطیفی است که ایشان «جسم هور قلیائی» گویند.
شیخیّه،اعتقاد به رُکن رابع دارند ، بنابراین شیخیّه فقط به چهار رکن از اصول دین معتقدند از این قرار: 1 ـ توحید ،2 ـ نبوّت،3 ـ امامت، 4 ـ اعتقاد به شیعة کامل ؛در صورتیکه متشرّعه به پنج اصل معتقدند از این قرار: 1ـ توحید، 2ـ عدل ، 3ـ نبوّت، 4ـ امامت، 5 ـ معاد.
شیخیّه به اصل دوّم و پنجم اعتراض می کنند و می گویند: لغو است و نیازی به این دو اصل نیست؛چه اعتقاد به خدا و رسول مستلزم است ضرورةً اعتقاد به قرآن کریم را با آنچه قرآن متضمّن است از صفات ثبوتیّه و صفات سلبیه خداوند و اقرار به معاد و غیر آن. و اگر بنا باشد عدل که یکی از صفات ثبوتیّة خداوند است از اصول دین باشد ،چرا سائر صفات ثبوتیّه از قبیل علم و قدرت و حکمت و غیرها از اصول دین نباشد ؟ولی خود شیخیّه در عوض یک اصل دیگر که آنرا «رُکن رابع» خوانند در باب اعتقاد به شیعة کامل که واسطة دائمی فیض بین امام و امّت است ،بر اصول دین افزودهاند؛و شکّی نیست که شیخ احمد احسائی و بعد از او حاجی سیّد کاظم رشتی در نظر شیخیّه شیعة کامل و واسطة فیض بودهاند.
بعد از فوت حاجی سیّد کاظم رشتی در سنة 1259 ابتدا معلوم نبود که جانشین وی یعنی شیعة کامل بعد از او که خواهد بود ،ولی طولی نکشید که دو مدّعی برای این مقام پیدا شد؛یکی حاجی محمّد کریمخان کرمانی که رئیس کلّ شیخیّة متأخّرین گردید ،دیگر میرزا علی محمّد باب شیرازی که خود را به لقب «باب» یعنی «دَر» میخواند.مفهوم و مقصود از این کلمه همان معنی بود که از شیعة کامل اراده میشد.»…
با مراجعه به آثار شیخ مرحوم احسائی مسلّم میشود که او مَذاق اخباری داشته لیکن اخبار و احادیث را به مَشرب فلسفی خود توجیه و تشریح میکرده ،و با عرفان و عرفاء و فلسفه إشراق و مَشّاء مخالف بوده ،و کتاب «شرح فوائد» او بهترین دلیل این مدّعی است؛چه او خود دارای اصطلاحات و بیانات خاصّی است ،و در مقابل مشرب سائر فلاسفه و عرفا مذهبی مخصوص دارد و به همین جهت است که مورد انتقاد حکمای عصر خود قرار گرفته است.
شیخیّه یعنی پیروان شیخ أحمد احسائی را در جزء این طریقة اخیره باید محسوب نمود . میرزا علی محمّد باب و رقیب او حاجی محمّد کریم خان کرمانی که هنوز ریاست شیخیّه در اعقاب اوست ، هر دو از این فرقه یعنی شیخیّه بودند . بنابراین ، اصل و ریشة طریقة بابیّه را در بین معتقدات و طریقة شیخیّه باید جستجو نمود .
اصول عقائد شیخیّه:
1 ـ ائمّة اثنی عشر یعنی علیّ با یازده فرزندش ، مظاهر الهی و دارای نعوت و صفات الهی بودهاند .
2 ـ از آنجا که امام دوازدهم در سنة 260 از أنظار غائب گردید و فقط در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد برای اینکه زمین را پر کند از قسط و عدل بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور ، و از آنجا که مؤمنین دائماً به هدایت و دلالت او محتاج میباشند و خداوند به مقتضای رحمت کاملة خود باید رفع حوائج مردم را بنماید و امام غائب را در محلّ دسترس ایشان قرار دهد ؛ بر اساس این مقدمات همیشه باید در میان مؤمنین یک نفر باشد که بلاواسطه با امام غائب اتّصال و رابطه داشته ، واسطة فیض بین امام و امّت باشد . اینچنین شخص را به اصطلاح ایشان «شیعة کامل» گویند .
3 ـ معاد جسمانی وجود ندارد ؛ فقط چیزی که بعد از انحلال بدن عنصری از انسان باقی میماند جسم لطیفی است که ایشان «جسم هور قلیائی» گویند.
شیخیّه،اعتقاد به رُکن رابع دارند ، بنابراین شیخیّه فقط به چهار رکن از اصول دین معتقدند از این قرار: 1 ـ توحید ،2 ـ نبوّت،3 ـ امامت، 4 ـ اعتقاد به شیعة کامل ؛در صورتیکه متشرّعه به پنج اصل معتقدند از این قرار: 1ـ توحید، 2ـ عدل ، 3ـ نبوّت، 4ـ امامت، 5 ـ معاد.
شیخیّه به اصل دوّم و پنجم اعتراض می کنند و می گویند: لغو است و نیازی به این دو اصل نیست؛چه اعتقاد به خدا و رسول مستلزم است ضرورةً اعتقاد به قرآن کریم را با آنچه قرآن متضمّن است از صفات ثبوتیّه و صفات سلبیه خداوند و اقرار به معاد و غیر آن. و اگر بنا باشد عدل که یکی از صفات ثبوتیّة خداوند است از اصول دین باشد ،چرا سائر صفات ثبوتیّه از قبیل علم و قدرت و حکمت و غیرها از اصول دین نباشد ؟ولی خود شیخیّه در عوض یک اصل دیگر که آنرا «رُکن رابع» خوانند در باب اعتقاد به شیعة کامل که واسطة دائمی فیض بین امام و امّت است ،بر اصول دین افزودهاند؛و شکّی نیست که شیخ احمد احسائی و بعد از او حاجی سیّد کاظم رشتی در نظر شیخیّه شیعة کامل و واسطة فیض بودهاند.
بعد از فوت حاجی سیّد کاظم رشتی در سنة 1259 ابتدا معلوم نبود که جانشین وی یعنی شیعة کامل بعد از او که خواهد بود ،ولی طولی نکشید که دو مدّعی برای این مقام پیدا شد؛یکی حاجی محمّد کریمخان کرمانی که رئیس کلّ شیخیّة متأخّرین گردید ،دیگر میرزا علی محمّد باب شیرازی که خود را به لقب «باب» یعنی «دَر» میخواند.مفهوم و مقصود از این کلمه همان معنی بود که از شیعة کامل اراده میشد.»…
با مراجعه به آثار شیخ مرحوم احسائی مسلّم میشود که او مَذاق اخباری داشته لیکن اخبار و احادیث را به مَشرب فلسفی خود توجیه و تشریح میکرده ،و با عرفان و عرفاء و فلسفه إشراق و مَشّاء مخالف بوده ،و کتاب «شرح فوائد» او بهترین دلیل این مدّعی است؛چه او خود دارای اصطلاحات و بیانات خاصّی است ،و در مقابل مشرب سائر فلاسفه و عرفا مذهبی مخصوص دارد و به همین جهت است که مورد انتقاد حکمای عصر خود قرار گرفته است.