۱۳۹۴/۰۸/۰۴
–
۵۲۹ بازدید
با سلام و ادب در زمینه تقلید سوالی داشتم با توجه به با لا رفتن آگاهی طیف زیادی از مردم در زمینه های اجتماعی و سیاسی و عقیدتی بخصوص در قشر تحصیلکرده و فرهیخته که اطلاعات مذهبی و عقیدتی خوبی دارند لزومی برای تقلید از مجتهد باقی می ماند ؟
شاید اهمیّت آگاهى از فلسفه تقلید نسبت به دیگر احکام بیشتر باشد زیرا اگر مکلّف چرایى بایستگى تقلید را دریافت باب استفاده از فتاواى مجتهد به روى او باز مى شود.
بایستگى تقلید:
در شریعت اسلام، واجبات و محرماتى وجود دارد که خداى حکیم، آنها را براى سعادت دنیا و آخرت انسان تشریع کرده است. اگر انسان از این دستورات اطاعت کند به سعادتِ مطلوب مى رسد؛ وگرنه از عذاب سرپیچى از آنها در امان نیست! از سوى دیگر، هر مسلمانى نمى تواند به آسانى، احکام شرعى را از قرآن و روایات و یا از عقل خود دریابد. قرآن مانند یک مجموعه قوانین یا رساله عملیه نیست که احکام شرعى را به طور مدوّن و تفصیلى و با وضوح و صراحت کامل و ذکر همه خصوصیات و جزئیات، بیان کرده باشد. عقل ناورزیده و غیرمتخصص، هرگز نمى تواند همه احکام مورد نیاز را با مراجعه مستقیم به قرآن و روایات دریابد. ازسوی دیگربراى شناخت احکام شرعى آگاهى هاى فراوانى از جمله: فهم آیات و روایات، شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح، کیفیت ترکیب و جمع روایات و آیات، و ده ها مسأله دیگر لازم است که آموختن آنها نیازمند سال ها تلاش جدى است. در چنین حالتى، مکلف خود را در برابر سه راه مى بیند:
نخست اینکه راه تحصیل این علم را -که همان اجتهاد است- پیش گیرد؛ دوم این که در هر کارى آراى موجود را مطالعه کرده، به گونه اى عمل کند که طبق همه آرا عمل او صحیح باشد (یعنى احتیاط کند)؛ و سوم این که از رأى کسى که این علوم را کاملاً آموخته و در شناخت احکام شرعى کارشناس است، بهره جوید. بى شک، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، کارشناس احکام شرعى خواهد شد و از دو راه دیگر بى نیاز، امّا تا رسیدن به آن، ناگزیر از دو راه دیگر است. راه دوم نیازمند اطلاعات کافى از آراى موجود در هر مسأله و روش هاى احتیاط است و در بسیارى از موارد، به دلیل سختى احتیاط، زندگى عادى او را مختل مى کند؛ زیرا برای هرشخصی امکان نداردکه در هر کارى آراى فقیهان را مطالعه کرده و به گونه اى عمل کند که طبق همه آنها، عمل او صحیح باشد (احتیاط کند)؛ بنابراین راه سوم کاربرد رایج و غالب و معقول بین مردم است. به عبارت دیگر، یکی از وظایف مهمی که اسلام برای ما مقرر کرده است، تشخیص علمی احکام دین از طریق اجتهاد است، طبیعی است که انجام این تکلیف برای همه امکان پذیر نمی باشد و تنها افراد معدودی توانایی و قدرت انجام این وظیفه را داشته و می توانند با بررسی منابع وحی از راه استدلال و نظر و به کارگیری قواعد استنباط، احکام و مقررات اسلام را به دست آورده و به دیگران عرضه بدارند، قهرا وظیفه دیگران در این صورت تقلید و پیروی از آنها است و باید اعمال خود را مطابق فتوای مجتهد انجام دهند در غیر این صورت چون به وظیفه دینی خود عمل نکرده است اعمال آنها باطل خواهد بود.
لازم به تذکراست که این سه راه اختصاص به برخورد انسان با احکام شرعى ندارد و در هر مسأله تخصصى دیگر وجود دارد. مثلاً یک مهندس متخصص را فرض کنید که بیمار مى شود. او براى درمان بیمارى خود یا باید خود شخصاً به تحصیل علم پزشکى بپردازد، یا تمام آراى پزشکان را مطالعه کرده، و به گونه اى عمل کند که بعداً پشیمان نشود، و یا به یک پزشک متخصص رجوع کند. راه اول او را به درمان سریع نمى رساند. راه دوم نیز بسیار دشوار است، و او را از کار تخصصى خود، که مهندسى است، باز مى دارد. لذا او بى درنگ از یک پزشک متخصص کمک مى گیرد و رأى او را عمل مى کند. او در عمل به رأى پزشک متخصص، نه تنها خود را از پشیمانى آینده و احیاناً سرزنش دوستان نجات مى دهد، بلکه در اغلب موارد، درمان نیز مى شود. مکلف نیز در عمل به رأى مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشیمانى آخرت و عذاب الهى نجات مى دهد، بلکه به مصالح احکام شرعى نیز دست مى یابد.
بنابراین، مهم ترین دلیل بر جواز تقلید از فقها واهمیت رجوع به رساله های عملیه، علاوه بر آیات و روایات، سیره و روش عقلا در طول تاریخ می باشد. سیره و روش عقلا این است که هر مسأله ای به اهل فن آن مراجعه می نمایند. و بارزترین علامت آن، وجود میلیون ها شغل فنی در جامعه انسانی می باشد. کسی که دستگاه گران قیمتی دارد، در صورت خرابی آن، هرگز خودش به تعمیر آن نمی پردازد بلکه آن را به متخصصان آن دستگاه می سپارد. بنابراین چگونه ممکن است در مورد دین که سرنوشت دنیا و آخرت انسان به آن بستگی دارد، بی مبالاتی صورت گرفته و به متخصص آن مراجعه نشود و عنان دین رها گردد و یا دین به دست هر کس و ناکسی سپرده شود و این مانند این است که انسان رانندگی خودرو خویش را به دست افراد ناشی بدهد. البته این تقلید با تقلید از بیگانگان در مسائل فرهنگی و آداب و رسوم اجتماعی، تفاوت دارد زیرا تقلید از بیگانه در مسائل فرهنگی وآداب اجتماعی موجب نابودی هویت ملی و مذهبی می گردد و از این رو باید هر مسلمانی افزون بر حفظ ایمان و اعتقاد، به رسوم ملی و فرهنگی خود پای بند بوده و کوشش نماید تا استقلال خود را در تمام ابعاد فرهگی، اجتماعی، هنری و … نگه دارد. ولی توجه به این نکته لازم که این مطلب منافاتی با بهره گیری از دانش و فن آوری و عوامل پیشرفت اقتصادی آنان ندارد.
پرسش: تقلید به معناى رجوع جاهل به عالم است. علت این که مجتهدان تقلید را بر مردم واجب کرده اند، این است که مردم را جاهل و بى سواد مى دانند. همین نکته باعث مى شود قشر تحصیل کرده هرگز سراغ تقلید نرود.
پاسخ: اولاً: این که تقلید، رجوع جاهل به عالم است، هیچ بار منفى براى مقلد ندارد؛ زیرا جاهل در این جا به معناى جاهل نسبى است، یعنى کسى که در مسائل شرعى، مجتهد و کارشناس نیست، گرچه خودش در مسائل دیگرى متخصص و کارشناس باشد، و یا حتّى در مسائل فقهى از آگاهى نسبى خوبى برخوردار باشد. خودِ مجتهدین نیز در مسائل دیگر به متخصص رجوع مى کنند و این را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مى دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خمینى؛ بود که پزشک معالج ایشان گفت: تا به حال کسى را ندیده ام که این قدر در درمان، مطیع پزشک باشد. مردم به طورى عادى، در زندگى روزمره خود، هر جا به کارى نیاز پیدا کنند که تخصص کافى را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن کار رجوع مى کنند. پزشک براى تعمیر ماشین خود به مهندس و مکانیک رجوع مى کند و مهندس براى درمان به پزشک و هیچ یک از آنها، جهل خود در آن زمینه را اهانت به خود حساب نمى کنند؛ زیرا رجوع به خبره یعنى دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقیق در همه علوم براى یک نفر کارى است غیر ممکن و غیر ضرور. امروز اکثر قریب به اتّفاق روحانیون در مسائل شرعى تقلید مى کنند؛ زیرا یا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصیل نکرده اند، و یا نیازى به آن احساس نمى کنند، و وقت خود را در تخصص هاى دیگر علوم دینى صرف کرده اند.
ثانیاً: این که گفته شد: «مجتهدان تقلید را بر مردم واجب کرده اند»، از دو جهت باطل است: 1- لزوم تقلید از مسائلى نیست که فتواى مجتهد در آن، براى مقلد سودمند باشد، زیرا لزوم تقلید مسأله اى است عقلى که هر عاقلى آن را درمى یابد. پس اصل لزوم تقلید، تقلیدى نیست. آرى، فروعات تقلید، مانند بقاى بر تقلید میت و امثال آن، از مسائل تقلیدى است. مکلف پس از آن که خودش در مساله لزوم یا جواز تقلید به نتیجه رسید و از مجتهدى تقلید کرد، فتاواى او براى مکلف اعتبار پیدا مى کند. آیات و روایات به لزوم تقلید دستور داده اند مانند آیه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اگر نمى دانید از آگاهان بپرسید، (نحل، آیه 43 و انبیا، آیه 7) و سخن امام صادق علیه السلام: «و امّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»؛ هر کس از فقهاى امّت ما که نفس خود را مواظبت کند و از دینش پاسدارى نماید، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند؛ سزاوار است که غیر فقها از او تقلید کنند. (حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 94) به نظر مى رسد، تبلیغ این فکر که علماى دین مردم را جاهل و عوام به حساب مى آورند و امثال آن، از تبلیغات سوء کسانى است که مى خواهند میان مردم و علماى دین فاصله ایجاد کنند.
بایستگى تقلید:
در شریعت اسلام، واجبات و محرماتى وجود دارد که خداى حکیم، آنها را براى سعادت دنیا و آخرت انسان تشریع کرده است. اگر انسان از این دستورات اطاعت کند به سعادتِ مطلوب مى رسد؛ وگرنه از عذاب سرپیچى از آنها در امان نیست! از سوى دیگر، هر مسلمانى نمى تواند به آسانى، احکام شرعى را از قرآن و روایات و یا از عقل خود دریابد. قرآن مانند یک مجموعه قوانین یا رساله عملیه نیست که احکام شرعى را به طور مدوّن و تفصیلى و با وضوح و صراحت کامل و ذکر همه خصوصیات و جزئیات، بیان کرده باشد. عقل ناورزیده و غیرمتخصص، هرگز نمى تواند همه احکام مورد نیاز را با مراجعه مستقیم به قرآن و روایات دریابد. ازسوی دیگربراى شناخت احکام شرعى آگاهى هاى فراوانى از جمله: فهم آیات و روایات، شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح، کیفیت ترکیب و جمع روایات و آیات، و ده ها مسأله دیگر لازم است که آموختن آنها نیازمند سال ها تلاش جدى است. در چنین حالتى، مکلف خود را در برابر سه راه مى بیند:
نخست اینکه راه تحصیل این علم را -که همان اجتهاد است- پیش گیرد؛ دوم این که در هر کارى آراى موجود را مطالعه کرده، به گونه اى عمل کند که طبق همه آرا عمل او صحیح باشد (یعنى احتیاط کند)؛ و سوم این که از رأى کسى که این علوم را کاملاً آموخته و در شناخت احکام شرعى کارشناس است، بهره جوید. بى شک، او در راه اول اگر به اجتهاد برسد، کارشناس احکام شرعى خواهد شد و از دو راه دیگر بى نیاز، امّا تا رسیدن به آن، ناگزیر از دو راه دیگر است. راه دوم نیازمند اطلاعات کافى از آراى موجود در هر مسأله و روش هاى احتیاط است و در بسیارى از موارد، به دلیل سختى احتیاط، زندگى عادى او را مختل مى کند؛ زیرا برای هرشخصی امکان نداردکه در هر کارى آراى فقیهان را مطالعه کرده و به گونه اى عمل کند که طبق همه آنها، عمل او صحیح باشد (احتیاط کند)؛ بنابراین راه سوم کاربرد رایج و غالب و معقول بین مردم است. به عبارت دیگر، یکی از وظایف مهمی که اسلام برای ما مقرر کرده است، تشخیص علمی احکام دین از طریق اجتهاد است، طبیعی است که انجام این تکلیف برای همه امکان پذیر نمی باشد و تنها افراد معدودی توانایی و قدرت انجام این وظیفه را داشته و می توانند با بررسی منابع وحی از راه استدلال و نظر و به کارگیری قواعد استنباط، احکام و مقررات اسلام را به دست آورده و به دیگران عرضه بدارند، قهرا وظیفه دیگران در این صورت تقلید و پیروی از آنها است و باید اعمال خود را مطابق فتوای مجتهد انجام دهند در غیر این صورت چون به وظیفه دینی خود عمل نکرده است اعمال آنها باطل خواهد بود.
لازم به تذکراست که این سه راه اختصاص به برخورد انسان با احکام شرعى ندارد و در هر مسأله تخصصى دیگر وجود دارد. مثلاً یک مهندس متخصص را فرض کنید که بیمار مى شود. او براى درمان بیمارى خود یا باید خود شخصاً به تحصیل علم پزشکى بپردازد، یا تمام آراى پزشکان را مطالعه کرده، و به گونه اى عمل کند که بعداً پشیمان نشود، و یا به یک پزشک متخصص رجوع کند. راه اول او را به درمان سریع نمى رساند. راه دوم نیز بسیار دشوار است، و او را از کار تخصصى خود، که مهندسى است، باز مى دارد. لذا او بى درنگ از یک پزشک متخصص کمک مى گیرد و رأى او را عمل مى کند. او در عمل به رأى پزشک متخصص، نه تنها خود را از پشیمانى آینده و احیاناً سرزنش دوستان نجات مى دهد، بلکه در اغلب موارد، درمان نیز مى شود. مکلف نیز در عمل به رأى مجتهد متخصص، نه تنها خود را از پشیمانى آخرت و عذاب الهى نجات مى دهد، بلکه به مصالح احکام شرعى نیز دست مى یابد.
بنابراین، مهم ترین دلیل بر جواز تقلید از فقها واهمیت رجوع به رساله های عملیه، علاوه بر آیات و روایات، سیره و روش عقلا در طول تاریخ می باشد. سیره و روش عقلا این است که هر مسأله ای به اهل فن آن مراجعه می نمایند. و بارزترین علامت آن، وجود میلیون ها شغل فنی در جامعه انسانی می باشد. کسی که دستگاه گران قیمتی دارد، در صورت خرابی آن، هرگز خودش به تعمیر آن نمی پردازد بلکه آن را به متخصصان آن دستگاه می سپارد. بنابراین چگونه ممکن است در مورد دین که سرنوشت دنیا و آخرت انسان به آن بستگی دارد، بی مبالاتی صورت گرفته و به متخصص آن مراجعه نشود و عنان دین رها گردد و یا دین به دست هر کس و ناکسی سپرده شود و این مانند این است که انسان رانندگی خودرو خویش را به دست افراد ناشی بدهد. البته این تقلید با تقلید از بیگانگان در مسائل فرهنگی و آداب و رسوم اجتماعی، تفاوت دارد زیرا تقلید از بیگانه در مسائل فرهنگی وآداب اجتماعی موجب نابودی هویت ملی و مذهبی می گردد و از این رو باید هر مسلمانی افزون بر حفظ ایمان و اعتقاد، به رسوم ملی و فرهنگی خود پای بند بوده و کوشش نماید تا استقلال خود را در تمام ابعاد فرهگی، اجتماعی، هنری و … نگه دارد. ولی توجه به این نکته لازم که این مطلب منافاتی با بهره گیری از دانش و فن آوری و عوامل پیشرفت اقتصادی آنان ندارد.
پرسش: تقلید به معناى رجوع جاهل به عالم است. علت این که مجتهدان تقلید را بر مردم واجب کرده اند، این است که مردم را جاهل و بى سواد مى دانند. همین نکته باعث مى شود قشر تحصیل کرده هرگز سراغ تقلید نرود.
پاسخ: اولاً: این که تقلید، رجوع جاهل به عالم است، هیچ بار منفى براى مقلد ندارد؛ زیرا جاهل در این جا به معناى جاهل نسبى است، یعنى کسى که در مسائل شرعى، مجتهد و کارشناس نیست، گرچه خودش در مسائل دیگرى متخصص و کارشناس باشد، و یا حتّى در مسائل فقهى از آگاهى نسبى خوبى برخوردار باشد. خودِ مجتهدین نیز در مسائل دیگر به متخصص رجوع مى کنند و این را از باب رجوع جاهل به عالم و اهل خبره مى دانند. نمونه بارز آن حضرت امام خمینى؛ بود که پزشک معالج ایشان گفت: تا به حال کسى را ندیده ام که این قدر در درمان، مطیع پزشک باشد. مردم به طورى عادى، در زندگى روزمره خود، هر جا به کارى نیاز پیدا کنند که تخصص کافى را در آن ندارند، به متخصص و خبره آن کار رجوع مى کنند. پزشک براى تعمیر ماشین خود به مهندس و مکانیک رجوع مى کند و مهندس براى درمان به پزشک و هیچ یک از آنها، جهل خود در آن زمینه را اهانت به خود حساب نمى کنند؛ زیرا رجوع به خبره یعنى دنبال علم و تخصصِ متخصصان رفتن. در جهان امروز، تحقیق در همه علوم براى یک نفر کارى است غیر ممکن و غیر ضرور. امروز اکثر قریب به اتّفاق روحانیون در مسائل شرعى تقلید مى کنند؛ زیرا یا هنوز مقدمات اجتهاد را تحصیل نکرده اند، و یا نیازى به آن احساس نمى کنند، و وقت خود را در تخصص هاى دیگر علوم دینى صرف کرده اند.
ثانیاً: این که گفته شد: «مجتهدان تقلید را بر مردم واجب کرده اند»، از دو جهت باطل است: 1- لزوم تقلید از مسائلى نیست که فتواى مجتهد در آن، براى مقلد سودمند باشد، زیرا لزوم تقلید مسأله اى است عقلى که هر عاقلى آن را درمى یابد. پس اصل لزوم تقلید، تقلیدى نیست. آرى، فروعات تقلید، مانند بقاى بر تقلید میت و امثال آن، از مسائل تقلیدى است. مکلف پس از آن که خودش در مساله لزوم یا جواز تقلید به نتیجه رسید و از مجتهدى تقلید کرد، فتاواى او براى مکلف اعتبار پیدا مى کند. آیات و روایات به لزوم تقلید دستور داده اند مانند آیه «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اگر نمى دانید از آگاهان بپرسید، (نحل، آیه 43 و انبیا، آیه 7) و سخن امام صادق علیه السلام: «و امّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»؛ هر کس از فقهاى امّت ما که نفس خود را مواظبت کند و از دینش پاسدارى نماید، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند؛ سزاوار است که غیر فقها از او تقلید کنند. (حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 94) به نظر مى رسد، تبلیغ این فکر که علماى دین مردم را جاهل و عوام به حساب مى آورند و امثال آن، از تبلیغات سوء کسانى است که مى خواهند میان مردم و علماى دین فاصله ایجاد کنند.