طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گناه شناسى (۲) – رتبه بندى گناهان

گناه شناسى (۲) – رتبه بندى گناهان


گناه شناسى (۲) – رتبه بندى گناهان

۱۳۹۴/۰۵/۰۵


۲۲۴۷ بازدید

گناه شناسى (۲) – رتبه بندى گناهان

پرسش. آیا درست است که بگوییم گناهان با توجه به آثار آن‌ها

رتبه‌بندی می‌شوند به‌طور مثال دروغ گناه کبیره است و دروغ‌گو دشمن خداست اما اگر

دروغ جزیى بود این‌طور نباشد و یا یکى از شخصیت‌های اجتماعى اگرچه گناه کوچک انجام

دهد اما به دلیل تأثیر زیاد آن، گناه کبیره به شمار آید؟

از آیات و روایات استفاده مى شود که در چند مورد، گناه صغیره،

تبدیل به کبیره مى شود و حکم گناهان کبیره را پیدا مى کند ازجمله:

 

اول. اصرار بر صغیره

تکرار گناه صغیره، آن را تبدیل به گناه کبیره مى کند، و اگر

انسان حتی یک گناه کند، ولى استغفار نکند، و در فکر توبه هم نباشد، اصرار به‌حساب

مى آید. صغیره همچون نخ نازک و باریکى است که اگر تکرار شود، طناب و ریسمان ضخیم و

کلفتى مى گردد که پاره کردنش مشکل است.

قرآن درباره پرهیزکاران مى فرماید: «وَ لَمْ یُصِرُّوا

عَلى ما فَعَلُواوَ هُمْ یَعْلَمُونَ»
[1]؛

«آنان آگاهانه بر گناهانشان، اصرار نورزند».

امام باقر علیه السلام در شرح این آیه فرمود: اصرار، عبارت از

این است که کسى گناهى کند و از خدا آمرزش نخواهد و در فکر توبه نباشد.

امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ایّاک و الاصرار

فانه من اکبر الکبائر و اعظم الجرائم»
[2]؛

«از اصرار بر گناه بپرهیز، چراکه از بزرگ ترین جرائم است».

 

از گناهان کوچک غافل نشویم

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله

همراه یاران (در سفرى) در سرزمین بى آب و علفى فرود آمد، به یارانش فرمود

«ائتوا بحطب»
[3]؛

«هیزم بیاورید که از آن آتش روشن کنیم تا غذا بپزیم». یاران عرض کردند: اینجا

سرزمین خشکى است و هیچ گونه هیزم در آن نیست! رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود:

بروید هرکدام هر مقدار مى توانید جمع کنید آن‌ها رفتند و هر یک مختصرى هیزم یا چوب

خشکیده اى با خود آورند و همه را در پیش روى پیامبر صلى الله علیه و آله روی‌هم

ریختند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هکذا تجتمع الذّنوب»؛

«این‌گونه گناهان، روی‌هم انباشته مى شوند».

سپس فرمود: «ایّاکم و الُمحقّرات من الذّنوب»؛

«از گناهان کوچک بپرهیزید که همه آن‌ها جمع و ثبت مى گردد…».

امام صادق علیه السلام فرمود: «لا صَغیرة مع الاِصرار»[4]؛

«در صورت اصرار،گناه صغیره اى نباشد».

 

دوم. کوچک شمردن گناه

کوچک شمردن گناه، آن را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، براى روشن

شدن موضوع، به این مثال توجه کنید:

اگر کسى سنگى به‌سوی ما پرتاب کند، ولى بعداً پشیمان شده و

عذرخواهی کند، ممکن است او را ببخشیم، ولى اگر سنگ‌ریزه‌ای به ما بزند، و در مقابلِ

اعتراض بگوید: این که چیزى نیست، بى خیالش. او را نمى بخشیم، زیرا این کار، از روح

استکبارى او پرده برمى دارد و بیانگر آناست که او گناهش را کوچک مى شمرد. به این

روایات توجه کنید:

امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: «من الذّنوب التّى

لا یغفر لیتنى لا یؤخَذُ الاّبهذا»
[5]؛

«از گناهان نابخشودنى این است که انسان بگوید: کاش مرا به غیر از این گناه مجازات

نکنند یعنى آن گناهِ مورداشاره را کوچک بشمرد».

امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «أَشَدُّ الذنوب

ما استَهانَ بِه صاحبُه»
[6]؛«بزرگ ترین

گناهان آن معصیتى است که گناهکار آن را کوچک بشمارد».

امام صادق علیه السلام فرمود: «از گناه حقیر و ریز، بپرهیز (سبک

مشمار) که آمرزیده نشود». عرض کردم: گناهان حقیر چیست!؟ فرمود آن است که:

«الرّجل یَذنب فیَقول طُوبى لى لو لم یَکن لى غیر ذلک»
[7]؛

«کسى گناه کند و بگوید خوشا به حال من اگر غیر از این گناه نداشتم».

 

سوم. اظهار خوشحالى هنگام گناه

لذت بردن از گناه و شادمانى هنگام انجام گناه، از امورى است که

گناه را بزرگ مى کند و موجب کیفر بیشتر مى شود. در اینجا به چند روایت توجه کنید:

امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «شر الاشرار من

یتبجح بالشّر»
[8]؛

«بدترین بدها کسى است که به انجام بدى خوشحال گردد».

و نیز فرمود «مَن تَلذّذ بمعاصِى الله اورثه الله ذلا»[9]؛

«کسى که از انجام گناه، لذت ببرد خداوند ذلّت را به‌جای آن لذّت به او مى رساند».

امام سجاد علیه السلام فرمود: «إیّاک و ابتهاج بالذنب

فان الابتهاج به اعظم من رکوبه»
[10]؛

«از شاد شدن هنگام گناه بپرهیز، که این شادى بزرگ تر از انجام خود گناه است».

و نیز فرمود: «حلاوة المعصیة یفسدها الیم العقوبة»[11]؛

«عذاب دردناک گناه شیرینی آن را تباه مى سازد».

 

چهارم. گناه از روى طغیان

یکى دیگر از امورى که موجب تبدیل گناه کوچک به گناه بزرگ

مى شود، طغیان و سرکشى در انجام گناه است؛ در قرآن کریم مى خوانیم:«فَأَمّا

مَنْ طَغى. وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا. فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى»
[12]؛

«و اما آن‌ها که طغیان کردند و زندگى دنیا را مقدم شمردند، بى گمان جایگاهشان دوزخ

است».

 

پنجم. مغرور شدن به مهلت الهى

دیگر از امورى که گناه کوچک را به گناه بزرگ تبدیل مى کند، آن

است که گنه‌کار مهلت خدا و مجازات نکردن سریع او را دلیل رضایت خدا بداند و یا خود

را محبوب خدا بداند؛ «وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا

اللّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ»
[13]؛

«گناهکاران در دل مى گویند:چرا خداوند ما را به خاطر گناهانمان عذاب نمى کند؟ جهنم

براى آن‌ها کافی است، وارد آن مى شوند و بد جایگاهى است».

وعده عذاب جهنم براى چنین افرادى، دلیل آن است که گناه افرادى

که مغرور به عدم مجازات سریع خداوند هستند، گناه کبیره است.

 

ششم. تجاهر به گناه

آشکار نمودن گناه نیز، گناه صغیره را تبدیل به گناه کبیره

مى کند، شاید از این نظر که آشکار نمودن گناه حاکى از تجرّى و بى باکى بیشتر

گنه‌کار است، و موجب آلوده کردن جامعه، و عادى نمودن گناه مى گردد.

امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: «ایّاک و المجاهرة

بالفُجور فانّه من اشدّ المَأثِم»
[14]؛«از

آشکار نمودن گناهان بپرهیز، که آن از سخت ترین گناهان است».

و حضرت رضا علیه السلام فرمود: «المستتر بالحسنة یعدل

سبعین حسنة و المذیع بالسیّئة مخذول»
[15]؛

«پاداش پنهان کننده کردار نیک، معادل هفتاد کار نیک است، و آشکار کننده گناه، خوار

مى باشد».

 

هفتم. گناه شخصیت ها

گناه آنان که در جامعه، داراى موقعیت خاص هستند، با گناه دیگران

یکسان نیست، و چه‌بسا گناه صغیره آن‌ها، حکم گناه کبیره را داشته باشد،زیرا گناه

آن‌ها داراى دو بُعد است: بعد فردى و بعد اجتماعى.

گناه شخصیت ها و بزرگان ازنظر بعد اجتماعى مى تواند زمینه اغوا

و انحراف جامعه و موجب سستى دین مردم شود.

بر همین اساس، حساب خداوند با بزرگان و شخصیت‌ها، غیر از حساب

او با دیگران است.

 

گناه بزرگان از دیدگاه قرآن

در آیات 44 تا 47 سوره حاقّه درباره عالمان بدعت گذار

مى خوانیم:«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ. لَأَخَذْنا

مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ.فَما مِنْکُمْ مِنْ

أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ»
؛ «و اگر او (پیامبر) سخن دروغ بر ما مى بست،ما

او را با قدرت مى گرفتیم، سپس شاهرگش را قطع مى کردیم، و احدى ازشما قادر نیست مانع

شود و از او حمایت کند».

در قرآن افراد بدعت گذار و تحریف گر بسیارى مطرح شده اند اما

خدادرباره ى هیچ کدام از آنها این گونه سخن نگفت که: رگ گردنت را مى زنیم،ولى به

پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر عصمت و مقام علم و آگاهیش چنین مى فرماید، زیرا

او شخص بزرگى است که گناهش نیز بسیار بزرگ است. بنابراین آنانکه داراى شخصیت علمى و

دینى هستند و انتسابشان به دستگاه دین بیشتراست، مسئولیت بیشترى دارند.

 

مَثَل دانشمند غیر متعهّد در قرآن

در قرآن دانشمندان بى عمل به الاغ و سگ، تشبیه شده اند.

در مورد بلعم باعورا دانشمند گنهکار مى خوانیم:

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِإِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ

یَلْهَثْ»
؛ «مثال او همانند سگ (هار) استکه اگر به او حمله کنى دهانش را

باز و زبانش را از دهانش بیرون مى آورد،و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین

کار را مى کند. (آن چنان تشنهدنیا است که همیشه دهانش باز است».

 

گناه بزرگان از دیدگاه روایات

امام صادق علیه السلام در ضمن گفتارى فرمود: «یغفر

للجاهل سبعون ذنباً قبلان یغفر للعالم ذنب واحد»
[16]؛

«هفتاد گناه از جاهل، بخشیده مى شود قبل ازآنکه یک گناه از عالم، بخشیده گردد».

رسول اکرم صلى الله علیه و آله در ضمن گفتارى فرمود: «اگر

عالمان دین و زمامداران،فاسد شدند، مردم نیز فاسد شوند».

و در سخن دیگر فرمود: عوام امّت من اصلاح نمى شوند مگر با

اصلاحخواص امّت من! شخصى پرسید: خواص امت چه کسانى هستند؟ فرمود:«خواص امتى

اربعة: الملوک و العلماء و العبّاد و التّجّار»
خواص امت منچهار دسته اند:

1. زمامداران، 2. دانشمندان، 3. عابدان، 4. تاجران.

شخصى دیگر پرسید: چگونه؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

زمامداران چوپانانمردمند، وقتى چوپان گرگ شود، گوسفندان چگونه بچرند؟ و علما

طبیبانمردمند، وقتى طبیب بیمار باشد، بیماران را چه کسى درمان کند، بندگانِ عابد

خداوند راهنماى مردمند، اگر راهنما گمراه شد، چه کسى راه رونده را هدایت مى کند؟ و

تاجران امین مردمند، وقتى که امین خیانت کرد،به چه کسى باید اطمینان نمود؟

بنابراین گناه مسئولین، چهره ها، علما، نهادها، نویسندگان،

بزرگان وسادات بیشتر به حساب مى آید.

 




[1]
. آل عمران 3، آیه 135.



[2]
. محقق نورى طبرسى، مستدرک

الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 368، بیروت: آل البیت لاحیاء التراث،

سنه 1408.



[3]
. اصول کافى، ج 2، ص 288.



[4]
. اصول کافى، ج 2، ص 288.



[5]
. ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص

486، قم: انتشارات اسلامى.



[6]
. نهج البلاغه، ص 533، قم:

دارالهجره.



[7]
. اصول کافى، ج 2، ص 287.



[8]
. على بن محمد اللیثى الواسطى،

عیون الحکم والمواعظ، ص 294، قم: دارالحدیث، 1376.



[9]
. محمد محمدى رى شهرى، میزان

الحکمه، ج 2، ص 994.



[10]
. بحارالانوار، ج 75، ص 159،

بیروت: الوفاء، 1403.



[11]
. میزان الحکمه، ج 2، ص 994.



[12]
. نازعات 79، آیات 39 – 37.



[13]
. مجادله 58، آیه 8.



[14]
. على بن محمد اللیثى الواسطى،

عیون الحکم والمواعظ، ص 95، قم: دارالحدیث، 1376.



[15]
. اصول کافى، ج 2، ص 428.



[16]
. اصول کافى، ج 1، ص 47.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد