خانه » همه » مذهبی » انصارالله در یمن

انصارالله در یمن


انصارالله در یمن

۱۳۹۴/۰۴/۲۱


۲۵۵ بازدید

انصار الله چگونه به قوی‌ترین نیروی یمن تبدیل شد؟

نیمه شب سه‌شنبه یکم آوریل، غرش جنگنده‌های سعودی و در پی آن انفجارهای بزرگ، کودکان یمنی را از خواب بیدار کرد. عربستان سعودی جنگی را علیه یمن آغاز کرده بود که به ادعای “عادل الجبیر” سفیر وقت عربستان در واشنگتن، هدف آن بازگرداندن مشروعیت به منصور هادی رئیس‌جمهور مخلوع یمن و جلوگیری از قدرت گرفتن انصارالله در این کشور بود. این حمله که با چراغ سبز آمریکا و انگلیس صورت گرفت، واضح‌ترین و وقیحانه‌ترین دخالت رژیم آل‌سعود در سرنوشت مردم یمن طی سال‌های اخیر بود؛ جنگی تمام‌عیار پس از آن‌که اهداف و سیاست‌های دوگانه آل‌سعود با شکست مواجه شد. اما این سؤال مطرح است که چه اتفاقی در فضای سیاسی یمن افتاد که نیروهای خارجی تصمیم به تجاوز به این کشور برای تغییر در توازن قدرت در یمن و تحقق اهداف خود گرفتند؟ چه شد که انصارالله از یک گروه کوچک به چنین قدرتی دست یافت که آل سعود تجاوزکارانه تصمیم به نابودی آن گرفت؟ جواب این پرسش‌ها در یک دهه تنش در فضای سیاسی یمن نهفته است؛ ده‌ها سال وحشی‌گری‌های حکومت سابق علیه انصارالله و مبارزات این گروه تا جایی که انصارالله تبدیل به جنبشی سرد و گرم چشیده و متبحر شد.تاریخچه این قضایا را باید از 20 سال پیش دنبال کرد. 22 مه 1990 جمهوری یمن از اتحاد میان یمن شمالی و یمن جنوبی تشکیل شد و علی عبدالله صالح به عنوان رئیس‌جمهور این کشور جدید سوگند یاد کرد. با این حال، سیاست‌های تبعیض‌آمیز صالح موجب نارضایتی مردم و رهبران جنوب یمن شد و بر اثر تنش‌ها و بحران‌های بعدی، سال 1994 بالأخره جنگی داخلی در این کشور شکل گرفت. این جنگ دو ماه به طول انجامید و طی آن دولت مرکزی مردم جنوب را قتل‌عام و تأسیسات و زیرساخت‌های آن‌ها را نابود کرد. این در حالی بود که اخوان‌المسلمین یمن موسوم به جنبش اصلاحات هم از دولت مرکزی حمایت معنوی و مذهبی می‌کرد. دیری نگذشت که صالح توانست عدن را اشغال کند و جنبش جنوب یمنی را شکست دهد.از همان زمان بود که شمالی‌ها سلطه خود بر جنوبی‌ها را آغاز کردند و علی عبدالله صالح توانست جنوب یمن را کاملاً نابود کند و کنترل آن را به دست بگیرد. در این راه مراکز قدرت زیادی را تصرف و پول‌های هنگفتی را خرج کرد. پس از پیروزی صالح، از او خواستند تا یک دولت وحدت ملی تشکیل دهد، چرا که ایجاد چنین دولتی موجب دل‌جویی از شکست‌خوردگان در جنگ نیز می‌شد. با این حال، کسانی که در جنگ پیروز شده بودند، این پیشنهادها را رد می‌کردند.یکی از کسانی که به شدت اصرار بر وحدت ملی داشت، سید بدرالدین الحوثی، رهبر حوثی‌های زیدی بود. وی از علمای بزرگ شهرستان حوث در جنوب استان صعده، و یکی از ارکان فرقه زیدی محسوب می‌شد. سید بدر الدین همچنین پدر سید حسین الحوثی و سید عبدالملک الحوثی رهبر فعلی جنبش حوثی‌هاست.به تدریج برخی از کسانی که در جنگ از صالح حمایت کرده بودند، شروع به انتقاد از او کردند. این افراد که پیرو ایدئولوژی اخوان‌المسلمین بودند، در درازمدت تهدیدی بالقوه برای دولت صالح به شمار می‌رفتند. از سوی دیگر، صالح می‌دانست تنها زیدی‌ها هستند که می‌توانند در برابر اخوانی‌ها بایستند. بنابراین رئیس‌جمهور وقت یمن به سیاست “تفرقه بینداز و حکومت کن” متوسل شد. خود او نام این سیاست را “رقص روی سر مارها” گذاشت؛ گاه از یک طرف در مقابل طرف دیگر حمایت می‌کرد، اغلب حتی از هر دو طرف مقابل یک‌دیگر پشتیبانی می‌نمود.
سال 1993، زیدی‌ها که شامل علمایی مانند سید مجدالدین محمد المؤیدی و سید بدر الدین الحوثی می‌شدند و اغلب در استان صعده ساکن بودند، حزب اسلامی الحق را تأسیس کردند. مسلماً سیاست صالح در آن زمان حمایت از تحولاتی از این نوع بود و احزابی مانند حزب الحق قادر به ایستادن در برابر افراط‌گرایی و ایدئولوژی‌های رادیکال در یمن، از جمله القاعده بودند. این مسئله به سود دولت صالح بود، چرا که وی برای مقابله با القاعده تحت فشار آمریکا بود.
با این حال، نوآوری‌هایی که حزب الحق داشت و تأثیری که از انقلاب امام خمینی (ره) در ایران گرفته بود، موجب مخالفت مذهبی برخی در یمن شد. بنابراین، شکافی میان محافظه‌کاران و روشنفکران به وجود آمد. گروه اول متشکل از علمای زیدی و بزرگ‌ترهای این فرقه بود، و گروه دوم عده‌ای به رهبری محمد عزان بودند. در عین حال باید یک طرز تفکر میانه‌رو ایجاد می‌شد تا این دو خط فکری را به هم نزدیک و از عمیق تر شدن این شکاف جلوگیری کند.
“حسین بدرالدین الحوثی” یکی از دوستان و هم‌فکران عزان که موضعی میانه‌روتر داشت متعهد به انجام این کار شد. سید حسین، هم وارد فعالیت‌های سیاسی شد و هم مشغول مکتوب کردن و ترویج ایدئولوژی خود به ویژه در میان نسل جوان. حسین الحوثی عضو مجلس بود، شخصیتی قوی و ذهنی خلاق داشت. کاریزمای ویژه‌ای داشت که او را میان زیدی‌ها به خصوص ساکنین صعده، محبوب و مشهور کرده بود.
زمانی که ظلم و ستم در یمن به اوج خود رسیده بود و این کشور درگیر مشکلات مذهبی، اقتصادی و جنگ داخلی بود، حسین الحوثی سعی کرد مشکلات میان جنبش‌های محافظه‌کار و روشنفکر را برطرف کند. او معتقد بود انحراف از قرآن کریم دلیل مشکلات داخلی در یمن است. از این رو شروع کرد به دعوت مردم به سوی بازگشت به قرآن. با هر سیاستی که اعلام می‌شد، آیاتی از قرآن را می‌خواند و معنای آن‌ها را با شرایط موجود مقایسه می‌کرد. بعد از مدتی، ایدئولوژی “انقلاب” و تحول و خودداری از قبول شرایط موجود در ذهن او شکل گرفت.
حسین الحوثی در شمال یمن و روی کوهی اقامت داشت که به مرز عربستان سعودی اشراف داشت. وی در این حال، به آموزش و آماده‌سازی جوانانی همت کرد که بسیار به او اعتقاد پیدا کردند. سید حسین گروهی به نام “الشباب المؤمن” را در صعده و در راستای تفکرات خاص سیاسی و فرهنگی تأسیس کرد. این جنبش عمدتاً ابعاد فرهنگی داشت و خود را وقت عدالت‌خواهی کرده بود. همچنین هرگونه دخالت خارجی، ظلم، خشونت و استبداد را نفی می‌کرد. کار تا جایی پیش رفت که سید حسین موقعیتی برجسته و تعیین‌کننده در صعده به دست آورد. این وضعیت برای دولت مرکزی در صنعا و همین‌طور همسایه شمالی یمن یعنی عربستان سعودی خطرناک بود.
عربستان سعودی به عنوان متحد اصلی آمریکا در منطقه، از نگرانی‌های بزرگ دولت یمن بود. صالح به تدریج تحت فشار قرار گرفت تا با زیدی‌ها مقابله کند، اما در عوض دست به سرکوب متحدان اصلی عربستان سعودی یعنی سلفی‌ها زد. پس از حوادث 11 سپتامبر روابط آمریکا و عربستان سعودی تیره و تار شد، چراکه بسیاری از افرادی که در انجام این عملیات دست داشتند، دارای گذرنامه عربستانی بودند. این بود که صالح فکر کرد می‌تواند تبدیل به متحد اصلی آمریکا در منطقه در قالب ائتلافی علیه تروریسم شود. بنابراین، به سرعت برای ریشه‌کن کردن سلفی‌ها، به ویژه آن‌هایی که از افغانستان بازگشته بودند، دست به کار شد.
جورج بوش پسر مبارزه بین‌المللی علیه آن‌چه خودش تروریسم نامیده بود را آغاز کرد، اما سید حسین الحوثی اعلام کرد که این جنگ در حقیقت جنگ با اسلام است. معتقد بود شکست دینی و اخلاقی برای مسلمانان خطرناک‌تر از شکست نظامی مقابل آمریکاست. وی به دنبال ترویج شعائر دینی در جامعه بود و می‌خواست با فریب‌کاری‌های بوش علیه اسلام مقابله کند. علی عبدالله صالح به این نتیجه رسید که اقدامات سید حسین، فرصت تبدیل شدن به متحد اصلی آمریکا در منطقه را از او گرفته است. بنابراین به تشدید ظلم و ستم، استبداد، کشتار، شکنجه و حبس روی آورد. صالح از همان زمان تلاش کرد نسخه مورد نظر خود از اسلام و شخصیت‌ها و علمای مدنظر خود را که از راه دور قابل کنترل باشند، در جامعه روی کار بیاورد.
18 ژانویه 2004، هزاران سرباز، با حمایت ده‌ها جنگنده، صدها تانک، توپ و دیگر تجهیزات نظامی سنگین و نیمه سنگین، به مناطق النشور، السیفی، ماران و ضحیان در استان صعده حمله کردند. این اولین جنگی بود که دولت صالح علیه حوثی‌ها تحمیل کرد و سه ماه به آن ادامه داد. کسی که جنگ علیه شیعیان زیدی و الشباب المؤمن را رهبری می‌کرد، “علی محسن الاحمر” از نزدیکان علی عبدالله صالح بود. الاحمر به وهابیت تمایل داشت و به این مسئله مشهور بود. وی بسیاری از دستورات خود را هم همراه با مبالغ هنگفت، مستقیماً از عربستان سعودی دریافت می‌کرد. جنگ داخلی در یمن ادامه پیدا کرد و در همین جنگ، سید حسین به شهادت رسید. دولت حتی بدن سید حسین را در یکی از زندان‌های مرکزی در صنعا نگه داشت تا پیروان او نتوانند آرامگاهی برای او بسازند. این در حالی بود که سید حسین قبل از سقوط منطقه ماران، دستور داده بود سید عبدالملک الحوثی از آن منطقه به نقطه دیگری منتقل شود. سید بدرالدین ظاهراً برای عبدالملک برنامه‌های خاصی داشت، اگرچه این برنامه را برای کس دیگری فاش نکرده بود.
مرگ سید حسین الحوثی رهبر زیدی‌ها و بسیاری از دستیاران او نگرانی‌های صالح و علی محسن الاحمر در مورد وضعیت در صعده را از بین برد، به ویژه که جنبش الشباب المؤمن رهبر خود را از دست داده بود. با این حال جنبش الشباب المؤمن منحل نشد، بلکه با حمایت علامه بدرالدین الحوثی، پدر سید حسین به حیات خود ادامه داد. مذاکراتی هم میان حوثی‌ها با دولت شکل گرفت، اما به علت کارشکنی و بدعهدی دولت، سید بدر الدین به منطقه النشور بازگشت. پس از شهادت سید حسین، همه چشم‌ها به سمت “عبدالله الرزامی” همکار سابق سید حسین در مجلس معطوف شد.
در اواخر ماه ژانویه سال 2005، علی عبدالله صالح جنگ دوم خود علیه حوثی‌ها را به راه انداخت. در این جنگ رهبری شاخه نظامی جنبش الشباب المؤمن به دست عبدالله الرزامی بود. با وجود تلاش‌های بسیار وی و شهادت تعداد زیادی از اعضای جنبش، این جنگ هم با شکست حوثی‌ها و دستگیری الرزامی در 27 مارس به پایان رسید. بعد از این جنگ دوم بود که رهبری جنبش را به عبدالملک الحوثی سپردند. وی سال 1979 در صعده متولد شده بود و فرزند کوچک‌تر سید بدرالدین محسوب می‌شد و با توجه به توانایی‌های ذهنی و خصوصیات شخصیش به مقام رهبری الشباب المؤمن رسید.
وقتی محبوبیت عبدالملک بالاتر رفت، او شروع به آموزش ایدئولوژیک اعضای جنبش بر اساس آموزه‌های سید حسین کرد. همچنین جوانانی را به صنعا اعزام نمود تا این ایدئولوژی‌ها را گسترش دهند. این فرستادگان با خشونت نیروهای امنیتی دولت مواجه می‌شدند و به زندان می‌افتادند. دولت به اعضای الشباب المؤمن فرمان می‌داد در کوه‌های محل اقامت خود بمانند و حتی پیشنهاد پرداخت پول برای ماندن در محدوده خودشان را به آن‌ها داده بود. با این وجود، سید عبدالملک این خواسته دولت را رد می‌کرد و همین درگیری‌ها باعث بروز جنگ سوم شد؛ جنگی که آغاز پیروزی‌های حوثی‌ها بود.
هدف دولت در این جنگ، نابودی کامل جنبش تحت رهبری عبدالملک بود. در این راه به عربستان سعودی و آمریکا نیز متوسل شد. جنگ سوم که سال 2006 رخ داد به رهبری علی محسن الاحمر از سوی آغاز شد، اما نهایتاً با خسارت‌های سنگین نیروهای دولتی به پایان رسید. اکنون جایگاه عبدالملک به عنوان رهبر الشباب المؤمن و جایگاه حوثی‌ها به عنوان قهرمانان ملی در یمن تثبیت شده بود. صالح به دنبال انتقام از حوثی‌ها بود و خود را آماده جنگ چهارم می‌کرد. این جنگ با یورش ناگهانی دولت با تمام سلاح‌هایی که در اختیار داشت به یک منطقه کوچک آغاز شد و حملات حتی برای یک ساعت هم متوقف نمی‌شد. الشباب المؤمن در برابر این تجاوز هم ایستادگی و اعلام پیروزی کردند. این پیروزی حوثی‌ها را قادر به تثبیت بیش‌تر موقعیت و حتی مذاکره با دولت نمود.
به‌رغم همه این‌ها، جنگ پنجمی هم درگرفت و این بار حوثی‌ها بودند که موفق به پیش‌روی شدند. توانستند ماران را به کنترل خود دربیاورند و دولت را به عقب‌نشینی از این منطقه و مناطق دیگر در صعده کردند. جنگ پنجم مارس سال 2008 شروع شد و ژانویه سال بعد با پیروزی قاطع حوثی‌ها به پایان رسید. این پیروزی‌ها باعث شد تا مردم با جنبشی که از این پس با نام انصارالله شناخته می‌شد بیش‌تر آشنا شوند. انصارالله با سرعت فوق‌العاده‌ای گسترش یافت و به فراتر از استان صعده نفوذ کرد.
در جنگ ششم میان دولت یمن و انصارالله، عربستان سعودی و آمریکا آماده پیوستن به نبرد در حمایت از دولت بودند و سرانجام 28 کشور درگیر جنگ شدند. عربستان سعودی که در همه جنگ‌های قبلی از دولت یمن حمایت کرده بود، در این جنگ مستقیماً وارد شد و از جنگنده‌های خود و بمب‌افکن‌های آمریکایی استفاده کرد. همچنین تلاش کردند وارد صعده شوند و انصارالله را به طور کامل از بین ببرند. این جنگ در مقایسه با جنگ‌های قبلی دشوارترین و پیچیده‌ترین جنگ برای انصارالله بود. با این حال، آمار تلفات متجاوزان یعنی عربستان سعودی، یمن و دیگر کشورها، آن‌قدر بالا رفت که شکست آن‌ها را رقم زد و آبروی ارتش‌هایشان را نزد سایر کشورها برد.
نتیجه جنگ، پیش‌روی انصارالله به درون خاک عربستان، به خصوص در مناطق کوهستانی الدخان و الجابری بود. انصارالله پس از امضای قرارداد با دولت مرکزی یمن بود که این مناطق را ترک کرد. پیروزی بزرگ دیگری برای انصارالله رقم خورد و هزاران نفری که از ظلم و ستم خسته شده بودند به این جنبش ملحق شدند. البته توقف جنگ بین انصارالله و دولت مرکزی، به معنای پایان تنش‌ها نبود. وجهه دولت صالح تخریب و ایدئولوژی انصارالله گسترده‌تر از قبل شده بود. این‌ها برای رژیم حاکم در یمن، عربستان سعودی و آمریکا غیرقابل‌تحمل بود. آن‌ها صرفاً به زمانی برای طراحی توطئه‌های جدید نیاز داشتند.
در همین دوران بود که بیداری اسلامی سرزمین‌های عربی را درنوردید. هنگامی که این طوفان تغییرات به یمن رسید، مردم از تمام طبقات، اقوام و مذاهب در این کشور به خیابان‌ها ریختند. همه می‌دانستند که نظام حکومتی این کشور باید تغییر کند. انصارالله اولین جناح سیاسی بود که اعلام کرد به انقلاب مردمی در صنعا می‌پیوندد. امواج انقلاب همه موانع را از مسیر برداشت و فاصله‌ای با پیروزی نداشت. البته مخالفان انقلاب به ویژه عربستان سعودی حاضر به پذیرفتن این مسئله نشدند و تمام تلاش خود را برای سنگ‌اندازی در مسیر انقلاب مردم یمن کردند.
روز جمعه‌ای که به “جمعه کرامت” مشهور شد، عده‌ای که هنوز هم هویتشان مشخص نشده، دست به شورش، آتش زدن اموال عمومی، ترور و حتی قتل‌عام مردم زدند. یکی از سناریوهای مطرح شده در این‌باره از دست داشتن علی محسن الاحمر در طراحی این حملات حکایت دارد. وی در آن زمان تلاش می‌کرد خود را از علی عبدالله صالح جدا کند و با سوار شدن بر موج انقلاب، به قدرت برسد. الاحمر توانست با نیروهای نظامی که در اختیار داشت، کنترل صنعا را به دست بگیرد. به این ترتیب کنترل انقلاب را نیز به دست گرفت و به نوعی سخنگوی آن شد. همین باعث بروز اختلاف و دو دستگی میان انقلابیون شد. چیزی نگذشت که اخباری درباره ترور صالح در کاخ ریاست‌جمهوری منتشر شد که البته صحت نداشت. صالح صرفاً زخمی و به عربستان منتقل شده بود.
این حادثه رئیس‌جمهور یمن را تضعیف کرد و او برای پذیرش هرگونه راه‌حل میانه‌ای آماده شد. این‌جا بود که طرح شورای همکاری خلیج که تحت رهبری عربستان آماده شده بود، مقابل صالح قرار داده شد. این طرح به صالح کمک می‌کرد از پیگرد قانونی در امان بماند، اما در عوض او باید از قدرت کناره‌گیری می‌کرد. این کار باعث می‌شد مردم یمن احساس کنند پیروز شده‌اند. همچنین بر اساس این طرح، طبق توافقی میان صالح و احزاب دیگر یمنی، قدرت باید تقسیم می‌شد. دقیقاً همین اتفاق هم افتاد، اما اشکال کار این بود که جنبش انصارالله به طور کامل از معادلات سیاسی یمن کنار گذاشته شد. در واقع انقلابی در یمن رخ داده بود، اما هیچ چیز تغییری نکرد. انصارالله این طرح را مردود اعلام کرد. با این حال، همین وضعیت با روی کار آمدن عبدربه منصور هادی نیز ادامه پیدا کرد. قرار بود هادی به مدت دو سال، تا انتخابات جدید در سال 2014، قدرت را به دست بگیرد.
در نتیجه این تحولات، دولتی فاسد و ناپایدار در یمن شکل گرفت و وضعیت اسفناک مردم تشدید شد. این فساد تأثیر منفی بر مردم و وضعیت اقتصادی آن‌ها گذاشت و رابطه بین دولت و مردم بدتر شد. وضعیتی که در دوران حکومت صالح وجود داشت، در زمان هادی هم ادامه پیدا کرد. با این حال، نیروهای واقعی مردمی همچنان انقلاب خود را ادامه دادند و با سیاست‌های دولت مخالفت کردند.
انصارالله اگرچه از عرصه سیاسی یمن حذف شده بود، اما فعالیت‌های سیاسی خود را ادامه داد. از دولت خواستند بدن شهید سید حسین بدرالدین را به آن‌ها تحویل دهد. دولت حاکم هم این تقاضا را پذیرفت. حضور مردم در مراسم تشییع جنازه سید حسین نشان داد انصارالله چه اندازه در میان مردم محبوب است. حدود یک میلیون نفر در این مراسم حضور پیدا کردند.
سال 2011 و پس از سقوط صالح، انصارالله به فضایی آزادتر از گذشته دست پیدا کرد و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی خود را در استان‌های هم‌جوار گسترش دادند و با جنبش‌های تکفیری و از جمله حزب الاصلاح درگیر شدند. انصارالله اگرچه به افکار و ایدئولوژی شیعی شناخته شده بود، اما میان عموم مردم یمن طرفدار داشت. دیدگاه‌های سید حسین الحوثی و بعد از او برادرش عبدالملک مبتنی بر اعتدال و تعامل با تمام مردم یمن صرف‌نظر از تفکرات و یا منافع سیاسی-مذهبی آن‌ها بود. همین ویژگی در توسعه سریع ایدئولوژی انصارالله و جذب حامیان متعدد از میان مردم، سهم عمده‌ای داشت. دولت هادی که باز هم تحت حمایت سعودی‌ها بود، نشانه‌های ضعف را در خود می‌دید و تن به درگیری جدی با انصارالله نمی‌داد.
منصور هادی قدرت واقعی را در یمن در دست نداشت. همان قدرت محدود او هم هم‌زمان با گسترش فعالیت‌های انصارالله، پیشرفت القاعده در برخی مناطق، توسعه جنبش جنوب یمن و مشکلات امنیتی دیگر کم‌تر و کم‌تر می‌شد. ماجرا تا جایی پیش رفت که دولت مرکزی حتی کنترل صنعا را هم از دست داد و تنها هدف و مأموریت مهم آن‌ها از بین بردن دشمنانشان شد. مزدوران سعودی تلاش کردند همه گروه‌های میانه‌رو را در کشور از بین ببرند و ایدئولوژی تکفیری خود را در کشور حاکم کنند.
انصارالله بالأخره تصمیم گرفت دست به کار شود. واکنش مردم به این تصمیم انصارالله هم بسیار گسترده بود. از سوی دیگر دولت مرکزی به دنبال باز کردن پای متحدان خارجی خود از جمله آمریکا و متحدین منطقه‌ایش به یمن بود. محاصره “دماج” بهانه‌ای به دست دولت داد تا مردم یمن را علیه شهروندان صعده و در واقع انصارالله بشورانند. پس از شکست دولت در جنگ ششم، گروه‌های یاغی مانند حزب الاصلاح، نیروهای تکفیری و نیروهای تحت فرمان علی محسن الاحمر دست به حملاتی زدند. این عملیات‌ها ادامه پیدا کرد تا جایی که حادثه دماج رقم خورد. دماج نماد جنگ نیروهای انصارالله و با تکفیری‌ها بود. این منطقه نوعی پادگان بود که تروریست‌ها در آن از چهار گوشه جهان جمع می‌شدند تا با انصارالله بجنگند. تروریست‌ها بعد از آن‌که راه به جایی نبردند، تصمیم به عقب‌نشینی گرفتند. سید عبدالملک به آن‌ها اعلام کرد خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کند و آن‌ها آزاد هستند ایدئولوژی و عقیده خود را ترویج کنند، به شرط آن‌که منطقه را ناامن نکنند.
نیروهای تکفیری به بهانه ماجرای دماج وارد مناطق شرق و غرب استان صعده و از جمله نزدیکی حوث شدند. می‌خواستند صعده را با یک میلیون جمعیت درون آن محاصره کنند. از ورود غذا و دارو به این استان جلوگیری کردند. هرکس به این استان وارد یا از آن خارج می‌شد، به روش تیرباران اعدام می‌شد. نیروهای مردمی در برابر محاصره ایستادند و انصارالله موفق به شکستن محاصره از جبهه شرق شد، جایی که تکفیری‌ها حدود 30 سال آن‌جا عملیات می‌کردند. تکفیری‌ها به دنبال شکست، از مناطق مختلف عقب‌نشینی می‌کردند و انصارالله نیز به دنبال آن‌ها می‌رفت. این تعقیب و گریز تا استان عمران در همسایگی صنعا ادامه پیدا کرد. انصارالله با حضور فرهنگی خود در این استان، انقلابی از جوانان به راه انداخت و قصد برپایی اعتراضات مسالمت‌آمیز داشت، اما این اعتراضات با واکنش خشونت نیروهای نظامی یمن و کشتار عده‌ای از این جوانان مواجه شد. پیروان جنبش انصارالله نیز نهایتاً دست به اسلحه بردند و حماسه‌ای تاریخی را آغاز کردند. درگیری‌ها در عمران از اهمیت زیادی برخوردار بود و معادله قدرت را در یمن تغییر داد. وضعیت در صنعا به گونه‌ای پیش می‌رفت که حضور انصارالله در پایتخت را به واقعیت نزدیک‌تر می‌کرد.
در شرایطی که مردم در یک قدمی شورش قرار داشتند، دولت تصمیم گرفت به افزایش قیمت بنزین و سوخت‌های دیگر را افزایش دهد. قیمت‌ها در یک لحظه دو برابر شد و فشار فوق‌العاده‌ای به شهروندان یمنی آورد؛ افرادی که پیش از این هم از مشکلات اقتصادی شدید رنج می‌بردند. عبدالملک الحوثی در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گوید: “این وضعیت اسفناک امروز ما یمنی‌هاست. من از ملت بزرگ و مقاوم یمن می‌خواهم فردا به خیابان‌ها بیایند و تظاهرات باشکوهی برگزار کنند و صدای خود را به گوش جهان برسانند.” مردم از اقوام و مذاهب مختلف، کمپ‌های بزرگی در اطراف صنعا تأسیس کردند. انصارالله در صنعا مردم را به اقدام فراخواند و سه شرط برای دولت تعیین کرد: بازگشت قیمت سوخت به نرخ قبلی، تشکیل یک دولت مردمی توسط افراد شایسته که بتوانند کشور را از بحران کنونی خارجی کنند، و برگزاری مذاکرات ملی طی 8 ماه آینده.
به دعوت عبدالملک، هر هفته بعد از نماز جمعه در صنعا تظاهرات صورت می‌گرفت. در ابتدا دولت این اعتراضات را جدی نمی‌گرفت و فکر می‌کرد مانند موارد قبلی، بعد از مدتی این نیروی مردمی فروکش خواهد کرد. اما انصارالله برنامه‌ای از پیش سازماندهی‌شده داشت: تقاضاها باید با صبر و اصرار و البته به شکل صلح‌آمیز مطرح می‌شد.
“جمال بن‌عمر” نماینده ویژه سازمان ملل متحد که با مأموریت آرام کردن اوضاع و پیدا کردن راه‌حل سیاسی روانه یمن شده بود، با پاسخ منفی علی محسن الاحمر و برخی فرماندهان حزب الاصلاح به هرگونه راه‌حل سیاسی مواجه شد که خواسته‌های انصارالله را تصدیق می‌کرد و این گروه را در کنار گروه‌ها و احزاب دیگر به رسمیت می‌شناخت. کشتار مردم یمن به دست نیروهایی که نمی‌خواستند دور میز مذاکره بنشینند، انصارالله را مجبور کرد دست به اسلحه ببرد.
سید عبدالملک دستور داد از معترضان در برابر حملات گروه‌های مسلح دفاع شود، و این به معنای شروع درگیری مسلحانه بود. در این درگیری‌ها قرارگاه لشکر یک زرهی به تصرف کمیته‌های مردمی درآمد. سقوط این پایگاه به عنوان نماد عده‌ای که چندین دهه بر یمن اعمال قدرت کرده بودند، اهمیت ویژه‌ای داشت. پس از سقوط این پایگاه و فرار علی محسن الاحمر که اکنون در عربستان سعودی است، همه احزاب سیاسی یمن به این نتیجه رسیدند که انصارالله اکنون قوی‌ترین نیروی یمنی است. انقلابیون همچنین توانستند صنعا را پیش از استان‌های دیگر تصرف کنند.
پس از سقوط صنعا بسیاری انتظار داشتند خشونت‌هایی شبیه به آنچه در جنوب اتفاق افتاده بود، این بار هم در قالب غارت، قتل، تجاوز به اموال مردم و حمله به بانک‌ها تکرار شود، اما این‌گونه نشد و مردم یمن متحمل هیچ‌گونه خسارت مادی نشدند. وضعیت در یمن پس از فرار علی محسن الاحمر به عربستان سعودی آرام شد. همه احزاب سیاسی و گروه‌های مختلف یمنی از جمله انصارالله و جنبش جنوب، پای سندی را امضا کردند که قبل از سقوط صنعا آماده و در آن بر صلح، آشتی و مشارکت همه گروه‌ها در اداره کشور تأکید شده بود.
با این حال، شرایط آن‌گونه که یمنی‌ها انتظار داشتند، پیش نرفت. عربستان سعودی، رژیمی که به شکل موروثی و نه با انتخابات روی کار می‌آید، از دولت مردمی و مستقل در نزدیکی مرزهای خود وحشت داشت. همان‌طور که روی‌دادهای آینده نشان داد، سعودی‌ها مشروعیت و دموکراسی مردم یمن را به بهانه حفظ آن چیزی هدف قرار داده‌اند که خود از آن محروم هستند. آن‌ها نمی‌خواهند دولت‌های مردمی در منطقه روی کار بیایند چرا که این دولت‌ها مانع سیاست‌های سعودی‌ها در غصب زمین، نفت، و انرژی کشورهای دیگر می‌شود.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد