اصول و معیارهای اخلاقی در قرآن و روایات و کلمات قدما
۱۳۹۴/۰۴/۲۰
–
۱۵۰۵ بازدید
آیا علم اخلاق مبتنی بر اصول و معیارهای ثابتی است؟
علم اخلاق مبتنی بر اصول و معیارهای ثابتی است. حال این مساله مطرح میشود که روشهای تدوین این اصول و معیارها چیست، محورهای اصلی مسائل اخلاقی را چه چیزهایی تشکیل میدهد و نظرات گوناگون دانشمندان و صاحبنظران در این باره چیست؟باید گفت که روشهای گوناگونی در تقسیمات اصول اخلاقی وجود دارد و ما در این نوشتار ابتدا به بررسی اصول مسائل اخلاقی در فلاسفه یونان قدیم و اندیشمندان پرداخته و سپس به بیان این اصول در قرآن و روایات اسلامی میپردازیم.
روش قدما در بیان اصول اخلاقی
1- گروهی از فلاسفه قدیم که از بنیانگذاران علم اخلاق محسوب میشوند، برای اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند؛ و به تعبیر دیگر، فضائل اخلاقی را در چهار اصل خلاصه کردهاند:
1- حکمت
2- عفت
3- شجاعت
4- عدالت
و گاه خداپرستی را هم به آن ضمیمه کرده و آن را به پنج اصل رساندهاند.
بنیانگذار این مکتب را «سقراط» میتوان شمرد؛ او معتقد بود:
«نیکوکاری (و اخلاق) بسته به تشخیص نیک و بد (یعنی دانائی) است، و فضیلت به طور مطلق جز دانش و حکمت چیزی نیست؛ اما دانش چون در مورد ترس و بی باکی، یعنی آگاهی بر این که از چه چیز باید ترسید، و از چه چیز باید نترسید ملاحظه شود، «شجاعت» است، و هرگاه درباره تمناهای نفسانی به کار رود «عفت» خوانده میشود، و هرگاه علم به قواعدی که حاکم بر روابط مردم نسبت به یکدیگر است منظور گردد «عدالت» است، و اگر وظایف انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود «دینداری و خداپرستی» است. این فضائل پنجگانه، یعنی حکمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستی، اصول نخستین اخلاق سقراطی است ».(1)
2- بسیاری از دانشمندان اسلام که درباره علم اخلاق کتاب نوشته یا بحثهایی داشتهاند، این اصول چهارگانه یا پنجگانه را پذیرفته و دقتهای بیشتری روی آن به عمل آورده، و پایههای محکمتری برای آن چیدهاند، و آن را مبنای نگرشهای اخلاقی خود در همه زمینهها قرار دادهاند.
آنها در نگرش تازه خود به این اصول میگویند:
نفس و روح انسان دارای سه قوه است:
1- قوه «ادراک» و تشخیص حقایق
2- جاذبه یا نیروی جلب منافع و به تعبیر دیگر «شهوت» (البته نه شهوت جنسی فقط، بلکه هرگونه خواسته ای به معنی وسیع کلمه) .
3- نیروی دافعه و به تعبیر دیگر «غضب» .
سپس اعتدال هر یک از سه قوه را یکی از فضائل اخلاقی دانستهاند که به ترتیب «حکمت» و «عفت» و «شجاعت» نامیدهاند.
و افزودهاند: هرگاه نیروی شهوت و غضب در اختیار قوه ادراک و تمییز نیک و بد قرار گیرد، «عدالت» حاصل میشود که اصل چهارم است.
به تعبیر دیگر، تعادل هریک از قوای سه گانه مزبور به تنهائی فضیلتی است که حکمت و عفت و شجاعت نام دارد، و ترکیب آنها با یکدیگر، یعنی تبعیت شهوت و غضب از نیروی ادراک، فضیلت دیگری محسوب میشود که عدالت نام دارد؛ چرا که بسیار میشود، انسان، شجاعت که حد اعتدال نیروی غضب است دارد ولی آن را بجا مصرف نمیکند (مثل این که آن را درجنگهای بیهوده و بی هدف به کار میگیرد، دراینجا شجاعت وجود دارد ولی عدالت نیست، اما اگر این صفت فضیلت (شجاعت) در راه یک هدف عالی و عقلانی به کار گرفته شود، یعنی با حکمت آمیخته گردد، عدالت به وجود میآید.
مطالعه کتب بزرگان علمای علم اخلاق نشان میدهد که آنان از این روش استفاده میکردند،از جمله:
1 – «احمد بن مسکویه» متوفای سال 421ه ق نویسنده کتاب «تهذیب اخلاق».
2 – «خواجه محمد نصیر الدین طوسی» متوفای سال 690ه ق صاحب کتاب «اخلاقناصری».
3 – «محمد مهدی نراقی» متوفای سال 1209ه ق صاحب کتاب «جامعالسعادات».
4 – «ملا احمد نراقی» فرزند محمد مهدی نراقی متوفای سال 1244ه ق صاحب کتاب«معراجالسعاده».
روش این دانشمندان و فقهاء معروف در بررسی اصول و مسائل اخلاقی این بوده استکه نخست به بیان اصول چهارگانه اخلاقی: «عفت، شجاعت، حکمت و عدالت» پرداخته، سپس فضائلی را که از هر یک از اینها سرچشمه میگیرد ذکر کردهاند و در ضمن صفاتناشایسته و نکوهیده را نیز در برابر آنها بیان داشتهاند.
بنابراین، این گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانی را زیر پوشش یکی از این چهار اصل قرار دادهاند، و عقیده دارند فضیلتی نیست جز این که تحت یکی از این چهار عنوان جای میگیرد؛ و به عکس، رذائل همواره در طرف افراط و تفریط یکی از این چهار فضیلت است.
نقد و بررسی
تقسیم فضائل به چهار شاخه اصلی که در تحلیل بالا آمد، بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسد، ریشه اسلامی مسلمی ندارد؛ بلکه نتیجه تحلیلهایی است که دانشمندان اسلام از کلمات حکمای یونان گرفته و آن را تکمیل کردهاند، هر چند در بعضی از روایات مرسله اشاره ای به آن دیده میشود.
در روایتی که به امام علی (علیه السلام) نسبت داده شده است چنین میخوانیم:
«الفضائل اربعة اجناس: احدها الحکمة وقوامها فی الفکرة، والثانی العفة وقوامها فی الشهوة، والثالث القوة وقوامها فی الغضب، والرابع العدل وقوامه فی اعتدال قوی النفس؛ فضائل چهار نوع است: یکی از آنها حکمت است که ریشه آن در تفکر میباشد، دومی عفت است که اساس آن شهوت است، سومی قوت است و اساس آن در غضب است، و چهارمی عدالت است و ریشه آن در اعتدال قوای نفسانیه میباشد. »(2)
این حدیث گرچه هماهنگی کامل با تقسیمات چهارگانه علمای اخلاق ندارد، ولی نزدیک به آن میباشد؛ و همان گونه که ذکر شد حدیث، مرسل است و از نظر سند خالی از اشکال نیست. به هر حال، آنچه به علمای اخلاق یا حکمای یونان در این تقسیم چهارگانه ایراد میشود، جهات زیر است:
1- پاره ای از ملکات اخلاقی را – که به یقین جزء فضائل است – به زحمت میتوان در این چهار اصل جای دارد؛ مثلا، «حسن ظن یا خوش بینی» یکی از فضائل است و نقطه مقابل آن «بدبینی و بدگمانی و سوءظن» است، اگر بنا باشد دراین شاخهها جا بگیرد، باید در شاخه حکمت واقع شود، در حالی که حسن ظن را نمیتوان جزء حکمت شمرد؛ زیرا خوشبینی و حسن ظن با تشخیص صحیح نسبت به واقعیات «دوتا است» بلکه گاه به روشنی از آن جدا میشود، به این معنی که قرائن ظنی بر صدور گناه و خطا از کسی آشکار باشد ولی به حسن ظن و خوش بینی آنها را نادیده میگیرد.
همچنین صبر در برابر مصائب و شکر در مقابل نعمتها، بی شک از فضائل است؛ در حالی که نه میتوان آنها را در قوه تشخیص و ادراک جای داد، و نه در مساله جذب منافع یا دفع مضار، به خصوص اگر شخص صابر و شاکر برای ارزش ذاتی این صفات پایبند به آن باشد، نه برای منافعی که در آینده از آنها عاید میشود.
و نیز شاید کم نباشد صفات دیگری که جزء فضائل است و به زحمت میتوان آنها را در آن شاخههای چهارگانه قرار داد.
2- «حکمت» را جزء اصول فضائل اخلاقی و افراط و تفریط در آن را جزء رذائل اخلاقی شمردهاند، در حالی که حکمت، بازگشت به تشخیص واقعیتها میکند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملکات نفس است نه ادراکات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فکر تعبیر به حسن اخلاق نمیشود.
اخلاق میتواند ابزاری برای عقل بوده باشد ولی عقل و درک خوب جزء اخلاق نیست؛ یا به تعبیر دیگر، عقل و قوهی ادراک راهنمای عواطف و غرائز انسان است، و به آنها شکل میدهد و اخلاق کیفیتهایی است که بر این غرائز و امیال عارض میگردد.
3- اصرار بر این که همیشه فضائل اخلاقی، حد وسط در میان افراط و تفریط است نیز صحیح به نظر نمیرسد، هرچند غالبا چنین است، زیرا مواردی پیدا میکنیم که افراطی برای آن وجود ندارد؛ مثلا، قوه عقلیه هر چه بیشتر باشد بهتر است، و افراطی برای آن تصور نمیشود؛ و این که «جربزه» را افراط در قوه عقلیه گرفتهاند صحیح نیست، زیرا «جربزه» از کثرت فهم و هوش ناشی نمیشود، بلکه نوعی کجروی و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت یا مانند آن است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از نظر قدرت عقل و فکر به قدری بالا بود که از ایشان تعبیر به عقل کل میشود، آیا این بر خلاف فضیلت است!
درست است که عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهایی میشود که افراد بی خبر و غافل و ناآگاه از آن آسودهاند ولی به هر حال جزء فضائل محسوب میشود.
همچنین «عدالت» را جزء فضائل اخلاقی شمردند و افراط و تفریط آن را «ظلم» و انظلام (پذیرش ظلم) میدانند در حالی که قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نیست، و از مقوله دیگری محسوب میشود.
بنابراین، مساله حد وسط بودن صفات فضیلت در برابر افراط و تفریطهای صفات رذیلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، اما هرگز نمیتوان آن را یک حکم عام شمرد، و آن را به عنوان یک اصل اساسی در بحثهای اخلاقی پذیرفت.
نتیجه: اصول چهارگانه ای که قدماء برای اخلاق شمردهاند و در واقع تکمیلی است بر آنچه فلاسفه یونان قدیم داشتهاند، نمیتواند به عنوان یک الگوی جامع برای تقسیم صفات اخلاقی شمرده شود، هر چند نسبت به بسیاری از مسائل اخلاقی صادق است.
اصول و معیارهای اخلاقی در قرآن
میدانیم قرآن مجید به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده که فصول و ابواب و مباحثی به شکل دیگر کتابها داشته باشد، بلکه مجموعه ای از وحی آسمانی است که به تدریج و بر حسب نیازها و ضرورتها نازل شده است، ولی میتوان آن را با استفاده از روش تفسیر موضوعی در چنین قالبهایی ریخت.
از تقسیمهایی که از مجموع آیات قرآن استفاده میشود این است که اصول اخلاق را میتوان در چهار بخش خلاصه کرد:
1- مسائل اخلاقی در ارتباط با خالق
2- مسائل اخلاقی در ارتباط با خلق
3- مسائل اخلاقی در ارتباط با خویشتن
4- مسائل اخلاقی در ارتباط با جهان آفرینش و طبیعت
مساله شکرگزاری (شکر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسلیم در برابر فرمان او و مانند اینها، جزء گروه اول است.
تواضع و فروتنی، ایثار و فداکاری، محبت و حسن خلق، همدردی و همدلی و مانند آن، از گروه دوم میباشد.
پاکسازی قلب از هرگونه ناپاکی و آلودگی، و مدارا با خویشتن در برابر تحمیل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است.
عدم اسراف و تبذیر و تخریب مواهب الهی و مانند آن، از گروه چهارم است.
همه این اصول چهارگانه، شاخههایی در قرآن مجید دارد که به آن اشاره خواهیم کرد.
لازم به ذکر است که این شعب چهارگانه با شعب چهارگانه ای که در کتاب «اسفار» ملاصدرا آمده است، متفاوت است. او مطابق روش معروف خود که انسان را در مسیر سعادت به مسافری تشبیه میکنند و مسائل خودسازی را به سیر و سلوک تعبیر مینمایند، برای انسان چهار سفر قائل شده است:
او میگوید سالکان از عرفا و اولیاء الله چهار سفر دارند:
1- سفر از خلق به سوی حق (السفر من الخلق الی الحق)
2- سفر به حق در حق (السفر بالحق فی الحق)
3- سفر از حق به سوی خلق به وسیله حق (السفر من الحق الی الخلق بالحق)
4- سفر به حق در خلق (السفر بالحق فی الخلق)
ناگفته پیداست که این سفرهای اربعه یا مراحل چهارگانه خودسازی و سیر و سلوک الی الله، راه دیگری را میپیماید، هر چند شباهتهایی در پاره ای از قسمتها میان آن و شاخههای چهارگانه اخلاق که به آنها اشاره کردیم وجود دارد.
در قرآن مجید مجموعه آیاتی وجود دارد که به نظر میرسد اصول کلی اخلاق در آن ترسیم شده است.
از جمله، مجموعه آیات سوره لقمان است، که از این آیه شروع میشود:
«ولقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکرلله؛ ما به لقمان حکمت بخشیدیم (و به او الهام کردیم) شکر خدا را به جای آور! » (سوره لقمان، آیه 12)
در زمینه معارف و عقائد، نخست سخن از شکر منعم میگوید، و میدانیم مساله شکر منعم، نخستین گام در طریق شناخت خداست؛ و به تعبیر دیگر – همان گونه که علمای علم عقائد و کلام تصریح کردهاند – انگیزه حرکت به سوی شناخت خداوند همان مساله شکر نعمت است؛ چرا که انسان، هنگامی که چشم باز میکند خود را غرق نعمتهای فراوانی میبیند، و بلافاصله وجدان او، وی را به شناخت بخشنده نعمت دعوت میکند، و این آغاز راه برای معرفت الله است.
سپس به سراغ مساله توحید میرود، و با صراحت میگوید: «لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛ چیزی را همتای خدا قرار نده که شرک ظلم عظیمی است! »
و در مرحله دیگر، سخن از معاد میگوید که دومین پایه مهم معارف دینی است؛ میگوید: «یابنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله؛ پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا گوشه ای از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) حاضر میسازد! » (سوره لقمان، آیه 16)
سپس به اصول اساسی اخلاق و حکمت عملی پرداخته و به امور زیر اشاره میکند:
1- مساله احترام نسبت به پدر و مادر، و شکرگزاری از آنها به دنبال شکر پروردگار (ووصینا الانسان بوالدیه… . ان اشکرلی ولوالدیک) (سوره لقمان، آیه 14)
2- اهمیت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نیایش و خضوع در برابر او (اقم الصلوة) (سوره لقمان، آیه 17)
3- امر به معروف و نهی از منکر (وامر بالمعروف وانه عن المنکر) ( لقمان، آیه 17)
4- صبر و شکیبایی در مقابل حوادث تلخ زندگی (واصبر علی ما اصابک) (سوره لقمان، آیه 17)
5- حسن خلق در برابر مردم (ولاتصعر خدک للناس) (سوره لقمان، آیه 18)
6- تواضع و فروتنی و ترک تکبر در برابر خدا و خلق (ولاتمش فی الارض مرحا ان الله لایحب کل مختال فخور) (سوره لقمان، آیه 18)
7- میانه روی و اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن (و همه چیز) (واقصد فی مشیک واغضض من صوتک) (سوره لقمان، آیه 19)
بنابراین، مشاهده میکنیم که قسمت عمده ای از فضائل اخلاقی، به عنوان حکمت لقمان در آیات منعکس است که شامل شکر و صبر و حسن خلق و تواضع و میانه روی و دعوت به نیکیها و مبارزه با بدیها میشود، که ضمن هفت آیه درسوره لقمان توضیح داده شده است.
در آیات سه گانه سوره انعام که از آیه 151 شروع و به 153 ختم میشود، ده فرمان مهم بیان شده است، که قسمت مهمی از اصول اخلاقی را در برگرفته از جمله: ترک ظلم و ستم، نسبت به فرزندان، ایتام، عموم مردم؛ و رعایت عدالت در برابر هر کس، و ترک جانبداری تعصب آور از نزدیکان و بستگان و دوستان در برابر نقض اصول عدالت، و نیز پرهیز از زشتکاریهای ظاهر و باطن و همچنین حق شناسی در برابر پدر و مادر، و پرهیز از آنچه موجب تفرقه میشود، و نیز اجتناب از هرگونه شرک.
اصول و معیارهای اخلاقی در روایات
در روایات اسلامی نیز احادیثی که بیانگر اصول اخلاقی حسنه و سیئه است دیده میشود که روش مخصوص به خود را تعقیب میکند، نه روشی را که حکمای یونان
داشتهاند، از جمله:
1- در حدیث معروفی که در کتاب «اصول کافی» از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است چنین میخوانیم که: یکی از یاران آن حضرت به نام «سماعة بن مهران» میگوید: با گروهی از اصحاب آن حضرت در خدمتش بودیم که سخن از عقل و جهل به میان آمد، فرمود: «لشکریان عقل و جهل را بشناسید تا هدایت شوید» ، من گفتم فدایت شوم، تا شما شرح ندهید ما آگاه نخواهیم شد، امام فرمود: «خداوند در آغاز، عقل را آفرید… سپس جهل را (عقل از در اطاعت در آمد و جهل طریق معصیت را پویید) خداوند هفتاد و پنج لشکر به عقل داد و هفتاد و پنج لشکر که ضد آن بود به جهل. »
سپس امام، هفتاد و پنج لشکر(5)عقل و جهل را به شرح زیر بیان فرمود:
الخیرو هو وزیر العقل؛ نیکی وزیر عقل است
وجعل ضده الشر وهو وزیر الجهل؛ و ضد آن بدی است که وزیر جهل است
والایمان وضده الکفر؛ و ایمان و ضدش کفر
والتصدیق وضده الجمود؛ و تصدیق (ایمان به آیات الهی و انبیاء) و ضدش انکار
والرجاء وضده القنوط؛ امید و ضدش نومیدی
والعدل وضده الجور؛ و عدالت و ضدش ستم
والرضاء وضده السخط؛ رضا و خشنودی و ضدش خشم و نارضایی
والشکر وضده الکفران؛ شکرگزاری و ضدش کفران
والطمع وضده الیاس؛ طمع (به آنچه در دست مردم است) و ضدش نومیدی (از آنها)
والتوکل وضده الحرص؛ توکل و ضدش حرص
والرافة وضده القسوة؛ رافت و ضدش سنگدلی
والرحمة وضدها الغصب؛ رحمت و ضدش غضب
والعلم وضده الجهل؛ علم و ضدش جهل
والفهم وضده الحمق؛ فهم و ضدش حماقت
والعفة وضده التهتک؛ عفت و ضدش پرده دری
والزهد وضده الرغبة؛ زهد و ضدش دنیاپرستی
والرفق وضده الخرق؛ مدارا و ضدش خشونت
والرهبة وضده الجراة؛ خدا ترسی و ضدش بی باکی و جسارت
والتواضع وضده الکبر؛ تواضع و ضدش تکبر
والتؤدة وضدها التسرع؛ متانت و آرامش و ضدش شتابزدگی
والحلم وضده السفه؛ بردباری و ضدش سفاهت و نابردباری
والصمت وضده الهذر؛ خاموشی و ضدش بیهوده گویی
والاستسلام وضده الاستکبار؛ تسلیم (در برابر حق) و ضدش استکبار
والتسلیم وضده الشک؛ تسلیم (در برابر عقائد الهی) و ضدش شک
والصبر وضده الجزع؛ صبر و ضدش بی تابی
والصفح وضده الانتقام؛ گذشت و ضدش انتقام
والغنی وضده الفقر؛ بی نیازی و ضدش فقر
والتذکر وضده السهو؛ توجه و ضدش غفلت
والحفظ وضده النسیان؛ حفظ و ضدش فراموشکاری
والتعطف وضده القطیعة؛ محبت و پیوند و ضدش قطع رابطه
والقنوع وضده الحرص؛ قناعت و ضدش حرص
والمؤاساة وضدها المنع؛ مواسات و ضدش منع
والمودة وضدها العداوة؛ دوستی و ضدش عداوت
والوفاء وضده الغدر؛ وفا و ضدش پیمان شکنی
والطاعة وضدها المعصیة؛ اطاعت و ضدش معصیت
والخضوع وضده التطاول؛ خضوع و ضدش برتری جویی
والسلامة وضدها البلاء؛ سلامت و ضدش بلا
والحب وضده البغض؛ محبت و ضدش کینه توزی
والصدق وضده الکذب؛ راستی و ضدش دروغگویی
والحق وضده الباطل؛ حق و ضدش باطل
والامانة وضدها الخیانة؛ امانت و ضدش خیانت
والاخلاص وضده الشوب؛ خلوص و ضدش آلودگی نیت
والشهامة وضدها البلادة؛ شهامت و ضدش خمودی
والفهم وضده الغباوة؛ فهم و ضدش کودنی
والمعرفة وضدها الانکار؛ معرفت و ضدش عدم عرفان
والمداراة وضدها المکاشفة؛ مدارا و ضدش پرده دری
وسلامة الغیب وضدها المماکرة؛ حفظ الغیب و ضدش توطئه گری
والکتمان وضده الافشاء؛ کتمان (اسرار مردم) و ضدش افشاگری
والصلاة و ضدها الاضاعة؛ نماز و ضدش بی نمازی
و الصوم و ضده الافطار؛ روزه و ضدش افطار
والجهاد وضده النکول؛ جهاد و ضدش خودداری از جهاد
والحج وضده نبذ المیثاق؛ حج و ضدش پیمان شکنی خدا
وصون الحدیث وضده النمیمة؛ نگهداری سخنان و ضدش سخن چینی
وبرالوالدین وضده العقوق؛ نیکی به پدر و مادر و ضدش مخالفت و آزار
والحقیقة وضدها الریاء؛ حق جویی و ضدش ریاکاری
والمعروف وضده المنکر؛ معروف و ضدش منکر
والسترو ضده التبرج؛ پوشیدگی و ضدش نمایش زینت
والتقیة وضدها الاذاعة؛ تقیه و ضدش افشای اسرار
والانصاف وضده الحمیة؛ انصاف و ضدش تعصب
والتهیئة وضدها البغی؛ مصالحه و ضدش کارشکنی
والنظافة وضدها القذر؛ نظافت و ضدش کثافت
والحیاء وضدها الجلع؛ حیا و ضدش بی حیایی
والقصد وضده العدوان؛ میانه روی و اعتدال و ضدش تجاوز
والراحة وضدها التعب؛ راحت و ضدش رنج
والسهولة وضدها الصعوبة؛ سهولت و ضدش سختگیری
والبرکة وضدها المحق؛ برکت و ضدش نقصان
والعافیة وضدها البلاء؛ تندرستی و ضدش بیماری
والقوام وضدها المکاثرة؛ اعتدال و ضدش فزون طلبی
والحکمة وضدها الهواء؛ حکمت و ضدش هواپرستی
والوقار وضده الخفة؛ وقار و ضدش جلفی و سبکی
والسعادة وضدها الشقاوة؛ سعادت و ضدش شقاوت
والتوبة وضدها الاصرار؛ توبه و ضدش اصرار بر گناه
والاستغفار وضده الاغترار؛ پوزش طلبیدن و ضدش مغرور بودن
والمحافظة وضدها التهاون؛ جدیت و ضدش سستی
والدعاء وضده الاستنکاف؛ دعا و ضدش خودداری از دعا
والنشاط وضده الکسل؛ نشاط و ضدش کسالت
والفرح وضده الحزن؛ شادی و ضدش غم
والالفة وضدها الفرقة؛ الفت و جوشش با مردم ضدش جدایی طلبی
والسخاء وضده البخل؛ سخاوت و ضدش بخل
فلاتجتمع هذه الخصال کلها من اجناد العقل الافی نبی او وصی نبی او مؤمن قد امتحن الله قلبه للایمان واما سائر ذلک من موالینا فان احدهم لایخلو من ان یکون فیه بعض هذه الجنود حتی یستکمل وینقی من جنود الجهل فعند ذلک یکون فی الدرجة العلیا مع الانبیاء والاوصیاء وانما یدرک ذلک بمعرفة العقل وجنوده وبمجانبة الجهل وجنوده وفقنا الله وایاکم لطاعته ومرضاته انشاء الله.
سپس امام فرمود: این لشکریان عقل به طور کامل جمع نمیشود مگر در پیامبر یا وصی پیامبر یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده و شایستگی پیدا کرده است، ولی سایر دوستان ما بعضی دارای بخشی از این لشکریانند و در راه تکمیل آن و طرد لشکر جهل از خود میباشند و در آن هنگام در درجه بالا با انبیاء و اوصیاء قرار میگیرند، و این در صورتی ممکن است که آگاهی کافی نسبت به عقل و لشکریانش و دوری از جهل و لشکریانش حاصل شود؛ خداوند ما و شما را برای اطاعتش و کسب رضای او موفق دارد! (3)
این حدیث، حدیث جامعی درباره اصول و فروع اخلاق اسلامی است که بعضی از صاحبنظران آن را به طور مستقل موضوع بحث قرار دادهاند.
2- در حدیثی که در نهج البلاغه در کلمات قصار آمده است میخوانیم که از امام علی (علیه السلام) درباره ایمان پرسیدند (ذیل حدیث نشان میدهد که منظور از ایمان، ایمان علمی و عملی است که اصول اخلاق را نیز شامل میشود) امام در جواب فرمودند: «الایمان علی اربع دعائم، علی الصبر والیقین والعدل والجهاد؛ ایمان بر چهار پایه قرار دارد: بر صبر و یقین و عدالت و جهاد. »
سپس افزود «والصبر منها علی اربع شعب، علی الشوق والشفق والزهد والترقب؛ صبر نیز بر چهار پایه استوار است؛ بر شوق و ترس و زهد و انتظار. » (شوق به بهشت و پاداشهای الهی، و ترس از کیفرها و دوزخ، که مایه حرکت به سوی خوبیها و پرهیز از بدیها است) و زهد و بی اعتنایی نسبت به زرق و برق دنیا که سبب میشود انسان مصائب را ناچیز شمرد، و انتظار مرگ و پایان زندگی که انسان را به انجام اعمال نیک تشویق میکند.
بعد افزود: «والیقین منها علی اربع شعب، علی تبصرة الفطنة وتاول الحکمة، وموعظة العبرة، وسنة الاولین؛ یقین نیز بر چهار بخش تقسیم میشود: بینش در هوشیاری و زیرکی، رسیدن به دقایق حکمت، پند گرفتن از حوادث و توجه به روش پیشینیان. »
سپس میافزاید: «و العدل منها علی اربع شعب، علی غائص الفهم، وغور العلم، وزهرة الحکم، ورساخة الحلم؛ عدالت نیز بر چهار شاخه است: دقت برای فهم مطالب، غور در علم و دانش، (سپس) قضاوت صحیح و (سرانجام) حلم و بردباری پایدار. »
و در پایان میفرماید: «والجهاد منها علی اربع شعب علی الامر بالمعروف والنهی عن المنکر و الصدق فی المواطن، وشنآن الفاسقین؛ جهاد نیز چهار شاخه دارد: امر به معروف، و نهی از منکر، صدق و راستی در معرکه نبرد، و دشمنی با فاسقان. »
سپس به ستونهای چهارگانه کفر که نقطه مقابل آن است، میپردازد و یک به یک را شرح میدهد.(4)
میبینیم که امام با دقت بی نظیری اصول اساسی ایمان و کفر و آثار آن را در درون و برون که شامل اخلاق عملی میشود ترسیم فرموده و برای هر شاخه، شاخههای دیگری ذکر کرده است.
3- در حدیث دیگری از امام علی (علیه السلام) میخوانیم:
«اربع من اعطیهن فقد اوتی خیر الدنیا والاخرة، صدق حدیث واداء امانة، وعفة بطن وحسن خلق؛ چهار چیز است به هر کس داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است: راستی در سخن گفتن و اداء امانت، و عفت شکم (پرهیز از حرام) و حسن خلق. »(5)
4- همین معنی به طور فشرده تر و در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده است، کسی خدمتش رسید و تقاضا کرد چیزی به او بیاموزد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد، و مشتمل بر سخن طولانی نباشد، امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «لاتکذب؛ دروغ مگو! »(6)
در واقع چنین است که ریشه تمام فضائل اخلاقی بر راستی و صدق قرار گرفته که انسان نه تنها به مردم دروغ نگوید، به خویشتن هم دروغ نگوید و حتی به خدای خود دروغ نگوید؛ هنگامی که در نماز «ایاک نعبد وایاک نستعین» میخواند و میگوید خداوندا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم، کمترین دروغی در این سخن نباشد، از هرگونه معبود شیطانی و هوای نفس برکنار باشد و تنها خضوع و تسلیمش در برابر حق باشد؛ پس، از تکیه کردن بر مال و جاه و قدرت و مقام و ما سوی الله بر کنار باشد، تنها تکیه بر لطف خدا کند و از او مدد جوید. اگر کسی چنین باشد تمام اصول و فروع اخلاق در او زنده میشود.
5- در روایات اسلامی تعبیراتی تحت عنوان «افضل الاخلاق» (برترین صفات اخلاقی) یا «اکرام الاخلاق» و «احسن الاخلاق» و «اجمل الخصال» دیده میشود که در آنها نیز اشاره به بخشهای مهمی از اصول اخلاقی شده است؛ از جمله، در حدیثی میخوانیم: «سئل الباقر علیه السلام عن افضل الاخلاق فقال الصبر والسماحة؛ از امام باقر (علیه السلام) درباره بهترین اخلاق سؤال شد، فرمود: صبر (شکیبایی و استقامت) و جود و بخشش است. »(7)
در حدیث دیگری از امام علی (علیه السلام) آمده، فرمود: «اکرم الاخلاق السخاء واعمها نفعا العدل؛ با ارزشترین اخلاق اسلامی سخاوت و پرسودترین آنها عدالت است. »(8)
در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «اشرف الخلائق التواضع والحلم ولین الجانب؛ برترین صفات اخلاقی، تواضع و حلم و نرمش و انعطاف پذیری و مدارااست. »(9)
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم که از آن حضرت پرسیدند:
«ای الخصال بالمرء اجمل فقال وقار بلامهابة، وسماح بلا طلب مکافاة، وتشاغل به غیر متاع الدنیا؛ کدامیک از صفات انسانی زیباتر است؟ فرمود: وقاری که توام با ایجاد ترس نباشد، و بخششی که انتظار مقابله با مثل در آن نباشد، و مشغول شدن به غیر متاع دنیااست. »(10)
6- باز در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم که در آن اصول اخلاق زشت، تحت عنوان اصول الکفر بیان شده است، فرمود:
«اصول الکفر ثلاثة: الحرص والاستکبار والحسد؛ اصول کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسد. »
سپس در توضیح این سه اصل چنین بیان فرمود:
«فاما الحرص فان آدم حین نهی عن الشجرة حمله الحرص ان اکل منها، واما الاستکبار فابلیس حین امر بالسجود لآدم استکبر، واما الحسد فابنا آدم حیث قتل احدهما صاحبه؛ اما حرص (در آنجا ظاهر شد که) آدم هنگامی که نهی از آن درخت مخصوص شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد (و از بهشت بیرون برده شد) و اما تکبر (آنگاه ظاهر شد که) ابلیس هنگامی که مامور به سجود برای آدم شد تکبر ورزید (و از سجده خودداری کرد و برای همیشه ملعون و مطرود درگاه الهی شد) و اما حسد (آنگاه ظاهر شد که) دو پسر آدم یکی بر دیگری حسد برد و او را به قتل رسانید. »(11)
به این ترتیب، سرچشمه بدبختیهای بزرگی که در جهان انسانیت یا در آغاز آن رخ داد، این سه صفت نکوهیده بود. حرص، آدم را از بهشت الهی بیرون کرد؛ و استکبار، ابلیس را برای همیشه از درگاه خدا راند؛ و حسد پایه قتل و خونریزی و جنایت در جهان شد.
7- این سخن را با حدیثی از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) پایان میدهیم، امام صادق (علیه السلام) میگوید: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ان اول ماعصی الله عزوجل به ست: حب الدنیا وحب الریاسة، وحب الطعام وحب النوم وحب الراحة وحب النساء؛ نخستین چیزی که نافرمانی و عصیان الهی به وسیله آن انجام شد شش چیز بود: محبت (افراطی به مال) دنیا و ریاست و طعام و خواب و راحت طلبی و زنان! »(12)
از مجموع آنچه ذکر شد اصول فضایل اخلاقی و رذایل اخلاقی اجمالا روشن شد؛ ولی همانطورکه از مجموع روایات نیز استفاده میشود عدد خاص و معینی نمیتوان برای این معنی در نظر گرفت؛ چرا که اخلاق نیک و بد انگیزههای بسیار متنوع و عوامل و عوارض مختلف و گوناگون دارد؛ و به تعبیر دیگر، همان گونه که صفات جسمانی انسان، تعداد و شماره خاصی ندارد، صفات روحانی خوب و بد نیز از شماره بیرون است.
فاطمه خانی سورکی
پینوشت:
1. سیر حکمت در اروپا،ج 1، ص 18
2. بحارالانوار،ج 75،ص 81،حدیث 68
3. اصول کافی، ج 1، ص 20 تا 23، حدیث 14
4. کلمات قصار نهج البلاغه، کلمه 31 (با تلخیص)
5. غررالحکم
6. تحف العقول، ص 264
7. بحار الانوار، ج 36، ص 358
8. غررالحکم
9. همان.
10. اصول کافی،ج2،ص 240
11. همان،ج 2،ص 289
12. بحار الانوار،ج69،ص 105
منابع:
ـ مکارم شیرازی،ناصر.(با همکاری جمعی از فضلا)، اخلاق در قرآن. جلد اول، قم: مدرسه امام علی بن ابیطالب(ع)، 1377.
ـ حقانی زنجانی،حسین، اصول و معیارهای مسائل اخلاقی، آخرین بازنگری 29/9/90 ،پورتال جامع علوم انسانی.
روش قدما در بیان اصول اخلاقی
1- گروهی از فلاسفه قدیم که از بنیانگذاران علم اخلاق محسوب میشوند، برای اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند؛ و به تعبیر دیگر، فضائل اخلاقی را در چهار اصل خلاصه کردهاند:
1- حکمت
2- عفت
3- شجاعت
4- عدالت
و گاه خداپرستی را هم به آن ضمیمه کرده و آن را به پنج اصل رساندهاند.
بنیانگذار این مکتب را «سقراط» میتوان شمرد؛ او معتقد بود:
«نیکوکاری (و اخلاق) بسته به تشخیص نیک و بد (یعنی دانائی) است، و فضیلت به طور مطلق جز دانش و حکمت چیزی نیست؛ اما دانش چون در مورد ترس و بی باکی، یعنی آگاهی بر این که از چه چیز باید ترسید، و از چه چیز باید نترسید ملاحظه شود، «شجاعت» است، و هرگاه درباره تمناهای نفسانی به کار رود «عفت» خوانده میشود، و هرگاه علم به قواعدی که حاکم بر روابط مردم نسبت به یکدیگر است منظور گردد «عدالت» است، و اگر وظایف انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود «دینداری و خداپرستی» است. این فضائل پنجگانه، یعنی حکمت، شجاعت، عفت، عدالت و خداپرستی، اصول نخستین اخلاق سقراطی است ».(1)
2- بسیاری از دانشمندان اسلام که درباره علم اخلاق کتاب نوشته یا بحثهایی داشتهاند، این اصول چهارگانه یا پنجگانه را پذیرفته و دقتهای بیشتری روی آن به عمل آورده، و پایههای محکمتری برای آن چیدهاند، و آن را مبنای نگرشهای اخلاقی خود در همه زمینهها قرار دادهاند.
آنها در نگرش تازه خود به این اصول میگویند:
نفس و روح انسان دارای سه قوه است:
1- قوه «ادراک» و تشخیص حقایق
2- جاذبه یا نیروی جلب منافع و به تعبیر دیگر «شهوت» (البته نه شهوت جنسی فقط، بلکه هرگونه خواسته ای به معنی وسیع کلمه) .
3- نیروی دافعه و به تعبیر دیگر «غضب» .
سپس اعتدال هر یک از سه قوه را یکی از فضائل اخلاقی دانستهاند که به ترتیب «حکمت» و «عفت» و «شجاعت» نامیدهاند.
و افزودهاند: هرگاه نیروی شهوت و غضب در اختیار قوه ادراک و تمییز نیک و بد قرار گیرد، «عدالت» حاصل میشود که اصل چهارم است.
به تعبیر دیگر، تعادل هریک از قوای سه گانه مزبور به تنهائی فضیلتی است که حکمت و عفت و شجاعت نام دارد، و ترکیب آنها با یکدیگر، یعنی تبعیت شهوت و غضب از نیروی ادراک، فضیلت دیگری محسوب میشود که عدالت نام دارد؛ چرا که بسیار میشود، انسان، شجاعت که حد اعتدال نیروی غضب است دارد ولی آن را بجا مصرف نمیکند (مثل این که آن را درجنگهای بیهوده و بی هدف به کار میگیرد، دراینجا شجاعت وجود دارد ولی عدالت نیست، اما اگر این صفت فضیلت (شجاعت) در راه یک هدف عالی و عقلانی به کار گرفته شود، یعنی با حکمت آمیخته گردد، عدالت به وجود میآید.
مطالعه کتب بزرگان علمای علم اخلاق نشان میدهد که آنان از این روش استفاده میکردند،از جمله:
1 – «احمد بن مسکویه» متوفای سال 421ه ق نویسنده کتاب «تهذیب اخلاق».
2 – «خواجه محمد نصیر الدین طوسی» متوفای سال 690ه ق صاحب کتاب «اخلاقناصری».
3 – «محمد مهدی نراقی» متوفای سال 1209ه ق صاحب کتاب «جامعالسعادات».
4 – «ملا احمد نراقی» فرزند محمد مهدی نراقی متوفای سال 1244ه ق صاحب کتاب«معراجالسعاده».
روش این دانشمندان و فقهاء معروف در بررسی اصول و مسائل اخلاقی این بوده استکه نخست به بیان اصول چهارگانه اخلاقی: «عفت، شجاعت، حکمت و عدالت» پرداخته، سپس فضائلی را که از هر یک از اینها سرچشمه میگیرد ذکر کردهاند و در ضمن صفاتناشایسته و نکوهیده را نیز در برابر آنها بیان داشتهاند.
بنابراین، این گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانی را زیر پوشش یکی از این چهار اصل قرار دادهاند، و عقیده دارند فضیلتی نیست جز این که تحت یکی از این چهار عنوان جای میگیرد؛ و به عکس، رذائل همواره در طرف افراط و تفریط یکی از این چهار فضیلت است.
نقد و بررسی
تقسیم فضائل به چهار شاخه اصلی که در تحلیل بالا آمد، بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسد، ریشه اسلامی مسلمی ندارد؛ بلکه نتیجه تحلیلهایی است که دانشمندان اسلام از کلمات حکمای یونان گرفته و آن را تکمیل کردهاند، هر چند در بعضی از روایات مرسله اشاره ای به آن دیده میشود.
در روایتی که به امام علی (علیه السلام) نسبت داده شده است چنین میخوانیم:
«الفضائل اربعة اجناس: احدها الحکمة وقوامها فی الفکرة، والثانی العفة وقوامها فی الشهوة، والثالث القوة وقوامها فی الغضب، والرابع العدل وقوامه فی اعتدال قوی النفس؛ فضائل چهار نوع است: یکی از آنها حکمت است که ریشه آن در تفکر میباشد، دومی عفت است که اساس آن شهوت است، سومی قوت است و اساس آن در غضب است، و چهارمی عدالت است و ریشه آن در اعتدال قوای نفسانیه میباشد. »(2)
این حدیث گرچه هماهنگی کامل با تقسیمات چهارگانه علمای اخلاق ندارد، ولی نزدیک به آن میباشد؛ و همان گونه که ذکر شد حدیث، مرسل است و از نظر سند خالی از اشکال نیست. به هر حال، آنچه به علمای اخلاق یا حکمای یونان در این تقسیم چهارگانه ایراد میشود، جهات زیر است:
1- پاره ای از ملکات اخلاقی را – که به یقین جزء فضائل است – به زحمت میتوان در این چهار اصل جای دارد؛ مثلا، «حسن ظن یا خوش بینی» یکی از فضائل است و نقطه مقابل آن «بدبینی و بدگمانی و سوءظن» است، اگر بنا باشد دراین شاخهها جا بگیرد، باید در شاخه حکمت واقع شود، در حالی که حسن ظن را نمیتوان جزء حکمت شمرد؛ زیرا خوشبینی و حسن ظن با تشخیص صحیح نسبت به واقعیات «دوتا است» بلکه گاه به روشنی از آن جدا میشود، به این معنی که قرائن ظنی بر صدور گناه و خطا از کسی آشکار باشد ولی به حسن ظن و خوش بینی آنها را نادیده میگیرد.
همچنین صبر در برابر مصائب و شکر در مقابل نعمتها، بی شک از فضائل است؛ در حالی که نه میتوان آنها را در قوه تشخیص و ادراک جای داد، و نه در مساله جذب منافع یا دفع مضار، به خصوص اگر شخص صابر و شاکر برای ارزش ذاتی این صفات پایبند به آن باشد، نه برای منافعی که در آینده از آنها عاید میشود.
و نیز شاید کم نباشد صفات دیگری که جزء فضائل است و به زحمت میتوان آنها را در آن شاخههای چهارگانه قرار داد.
2- «حکمت» را جزء اصول فضائل اخلاقی و افراط و تفریط در آن را جزء رذائل اخلاقی شمردهاند، در حالی که حکمت، بازگشت به تشخیص واقعیتها میکند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملکات نفس است نه ادراکات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فکر تعبیر به حسن اخلاق نمیشود.
اخلاق میتواند ابزاری برای عقل بوده باشد ولی عقل و درک خوب جزء اخلاق نیست؛ یا به تعبیر دیگر، عقل و قوهی ادراک راهنمای عواطف و غرائز انسان است، و به آنها شکل میدهد و اخلاق کیفیتهایی است که بر این غرائز و امیال عارض میگردد.
3- اصرار بر این که همیشه فضائل اخلاقی، حد وسط در میان افراط و تفریط است نیز صحیح به نظر نمیرسد، هرچند غالبا چنین است، زیرا مواردی پیدا میکنیم که افراطی برای آن وجود ندارد؛ مثلا، قوه عقلیه هر چه بیشتر باشد بهتر است، و افراطی برای آن تصور نمیشود؛ و این که «جربزه» را افراط در قوه عقلیه گرفتهاند صحیح نیست، زیرا «جربزه» از کثرت فهم و هوش ناشی نمیشود، بلکه نوعی کجروی و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت یا مانند آن است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از نظر قدرت عقل و فکر به قدری بالا بود که از ایشان تعبیر به عقل کل میشود، آیا این بر خلاف فضیلت است!
درست است که عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهایی میشود که افراد بی خبر و غافل و ناآگاه از آن آسودهاند ولی به هر حال جزء فضائل محسوب میشود.
همچنین «عدالت» را جزء فضائل اخلاقی شمردند و افراط و تفریط آن را «ظلم» و انظلام (پذیرش ظلم) میدانند در حالی که قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نیست، و از مقوله دیگری محسوب میشود.
بنابراین، مساله حد وسط بودن صفات فضیلت در برابر افراط و تفریطهای صفات رذیلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، اما هرگز نمیتوان آن را یک حکم عام شمرد، و آن را به عنوان یک اصل اساسی در بحثهای اخلاقی پذیرفت.
نتیجه: اصول چهارگانه ای که قدماء برای اخلاق شمردهاند و در واقع تکمیلی است بر آنچه فلاسفه یونان قدیم داشتهاند، نمیتواند به عنوان یک الگوی جامع برای تقسیم صفات اخلاقی شمرده شود، هر چند نسبت به بسیاری از مسائل اخلاقی صادق است.
اصول و معیارهای اخلاقی در قرآن
میدانیم قرآن مجید به صورت یک کتاب کلاسیک تنظیم نشده که فصول و ابواب و مباحثی به شکل دیگر کتابها داشته باشد، بلکه مجموعه ای از وحی آسمانی است که به تدریج و بر حسب نیازها و ضرورتها نازل شده است، ولی میتوان آن را با استفاده از روش تفسیر موضوعی در چنین قالبهایی ریخت.
از تقسیمهایی که از مجموع آیات قرآن استفاده میشود این است که اصول اخلاق را میتوان در چهار بخش خلاصه کرد:
1- مسائل اخلاقی در ارتباط با خالق
2- مسائل اخلاقی در ارتباط با خلق
3- مسائل اخلاقی در ارتباط با خویشتن
4- مسائل اخلاقی در ارتباط با جهان آفرینش و طبیعت
مساله شکرگزاری (شکر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسلیم در برابر فرمان او و مانند اینها، جزء گروه اول است.
تواضع و فروتنی، ایثار و فداکاری، محبت و حسن خلق، همدردی و همدلی و مانند آن، از گروه دوم میباشد.
پاکسازی قلب از هرگونه ناپاکی و آلودگی، و مدارا با خویشتن در برابر تحمیل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است.
عدم اسراف و تبذیر و تخریب مواهب الهی و مانند آن، از گروه چهارم است.
همه این اصول چهارگانه، شاخههایی در قرآن مجید دارد که به آن اشاره خواهیم کرد.
لازم به ذکر است که این شعب چهارگانه با شعب چهارگانه ای که در کتاب «اسفار» ملاصدرا آمده است، متفاوت است. او مطابق روش معروف خود که انسان را در مسیر سعادت به مسافری تشبیه میکنند و مسائل خودسازی را به سیر و سلوک تعبیر مینمایند، برای انسان چهار سفر قائل شده است:
او میگوید سالکان از عرفا و اولیاء الله چهار سفر دارند:
1- سفر از خلق به سوی حق (السفر من الخلق الی الحق)
2- سفر به حق در حق (السفر بالحق فی الحق)
3- سفر از حق به سوی خلق به وسیله حق (السفر من الحق الی الخلق بالحق)
4- سفر به حق در خلق (السفر بالحق فی الخلق)
ناگفته پیداست که این سفرهای اربعه یا مراحل چهارگانه خودسازی و سیر و سلوک الی الله، راه دیگری را میپیماید، هر چند شباهتهایی در پاره ای از قسمتها میان آن و شاخههای چهارگانه اخلاق که به آنها اشاره کردیم وجود دارد.
در قرآن مجید مجموعه آیاتی وجود دارد که به نظر میرسد اصول کلی اخلاق در آن ترسیم شده است.
از جمله، مجموعه آیات سوره لقمان است، که از این آیه شروع میشود:
«ولقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکرلله؛ ما به لقمان حکمت بخشیدیم (و به او الهام کردیم) شکر خدا را به جای آور! » (سوره لقمان، آیه 12)
در زمینه معارف و عقائد، نخست سخن از شکر منعم میگوید، و میدانیم مساله شکر منعم، نخستین گام در طریق شناخت خداست؛ و به تعبیر دیگر – همان گونه که علمای علم عقائد و کلام تصریح کردهاند – انگیزه حرکت به سوی شناخت خداوند همان مساله شکر نعمت است؛ چرا که انسان، هنگامی که چشم باز میکند خود را غرق نعمتهای فراوانی میبیند، و بلافاصله وجدان او، وی را به شناخت بخشنده نعمت دعوت میکند، و این آغاز راه برای معرفت الله است.
سپس به سراغ مساله توحید میرود، و با صراحت میگوید: «لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم؛ چیزی را همتای خدا قرار نده که شرک ظلم عظیمی است! »
و در مرحله دیگر، سخن از معاد میگوید که دومین پایه مهم معارف دینی است؛ میگوید: «یابنی انها ان تک مثقال حبة من خردل فتکن فی صخرة او فی السموات او فی الارض یات بها الله؛ پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (عمل نیک یا بد) باشد و در دل سنگی یا گوشه ای از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) حاضر میسازد! » (سوره لقمان، آیه 16)
سپس به اصول اساسی اخلاق و حکمت عملی پرداخته و به امور زیر اشاره میکند:
1- مساله احترام نسبت به پدر و مادر، و شکرگزاری از آنها به دنبال شکر پروردگار (ووصینا الانسان بوالدیه… . ان اشکرلی ولوالدیک) (سوره لقمان، آیه 14)
2- اهمیت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نیایش و خضوع در برابر او (اقم الصلوة) (سوره لقمان، آیه 17)
3- امر به معروف و نهی از منکر (وامر بالمعروف وانه عن المنکر) ( لقمان، آیه 17)
4- صبر و شکیبایی در مقابل حوادث تلخ زندگی (واصبر علی ما اصابک) (سوره لقمان، آیه 17)
5- حسن خلق در برابر مردم (ولاتصعر خدک للناس) (سوره لقمان، آیه 18)
6- تواضع و فروتنی و ترک تکبر در برابر خدا و خلق (ولاتمش فی الارض مرحا ان الله لایحب کل مختال فخور) (سوره لقمان، آیه 18)
7- میانه روی و اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن (و همه چیز) (واقصد فی مشیک واغضض من صوتک) (سوره لقمان، آیه 19)
بنابراین، مشاهده میکنیم که قسمت عمده ای از فضائل اخلاقی، به عنوان حکمت لقمان در آیات منعکس است که شامل شکر و صبر و حسن خلق و تواضع و میانه روی و دعوت به نیکیها و مبارزه با بدیها میشود، که ضمن هفت آیه درسوره لقمان توضیح داده شده است.
در آیات سه گانه سوره انعام که از آیه 151 شروع و به 153 ختم میشود، ده فرمان مهم بیان شده است، که قسمت مهمی از اصول اخلاقی را در برگرفته از جمله: ترک ظلم و ستم، نسبت به فرزندان، ایتام، عموم مردم؛ و رعایت عدالت در برابر هر کس، و ترک جانبداری تعصب آور از نزدیکان و بستگان و دوستان در برابر نقض اصول عدالت، و نیز پرهیز از زشتکاریهای ظاهر و باطن و همچنین حق شناسی در برابر پدر و مادر، و پرهیز از آنچه موجب تفرقه میشود، و نیز اجتناب از هرگونه شرک.
اصول و معیارهای اخلاقی در روایات
در روایات اسلامی نیز احادیثی که بیانگر اصول اخلاقی حسنه و سیئه است دیده میشود که روش مخصوص به خود را تعقیب میکند، نه روشی را که حکمای یونان
داشتهاند، از جمله:
1- در حدیث معروفی که در کتاب «اصول کافی» از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است چنین میخوانیم که: یکی از یاران آن حضرت به نام «سماعة بن مهران» میگوید: با گروهی از اصحاب آن حضرت در خدمتش بودیم که سخن از عقل و جهل به میان آمد، فرمود: «لشکریان عقل و جهل را بشناسید تا هدایت شوید» ، من گفتم فدایت شوم، تا شما شرح ندهید ما آگاه نخواهیم شد، امام فرمود: «خداوند در آغاز، عقل را آفرید… سپس جهل را (عقل از در اطاعت در آمد و جهل طریق معصیت را پویید) خداوند هفتاد و پنج لشکر به عقل داد و هفتاد و پنج لشکر که ضد آن بود به جهل. »
سپس امام، هفتاد و پنج لشکر(5)عقل و جهل را به شرح زیر بیان فرمود:
الخیرو هو وزیر العقل؛ نیکی وزیر عقل است
وجعل ضده الشر وهو وزیر الجهل؛ و ضد آن بدی است که وزیر جهل است
والایمان وضده الکفر؛ و ایمان و ضدش کفر
والتصدیق وضده الجمود؛ و تصدیق (ایمان به آیات الهی و انبیاء) و ضدش انکار
والرجاء وضده القنوط؛ امید و ضدش نومیدی
والعدل وضده الجور؛ و عدالت و ضدش ستم
والرضاء وضده السخط؛ رضا و خشنودی و ضدش خشم و نارضایی
والشکر وضده الکفران؛ شکرگزاری و ضدش کفران
والطمع وضده الیاس؛ طمع (به آنچه در دست مردم است) و ضدش نومیدی (از آنها)
والتوکل وضده الحرص؛ توکل و ضدش حرص
والرافة وضده القسوة؛ رافت و ضدش سنگدلی
والرحمة وضدها الغصب؛ رحمت و ضدش غضب
والعلم وضده الجهل؛ علم و ضدش جهل
والفهم وضده الحمق؛ فهم و ضدش حماقت
والعفة وضده التهتک؛ عفت و ضدش پرده دری
والزهد وضده الرغبة؛ زهد و ضدش دنیاپرستی
والرفق وضده الخرق؛ مدارا و ضدش خشونت
والرهبة وضده الجراة؛ خدا ترسی و ضدش بی باکی و جسارت
والتواضع وضده الکبر؛ تواضع و ضدش تکبر
والتؤدة وضدها التسرع؛ متانت و آرامش و ضدش شتابزدگی
والحلم وضده السفه؛ بردباری و ضدش سفاهت و نابردباری
والصمت وضده الهذر؛ خاموشی و ضدش بیهوده گویی
والاستسلام وضده الاستکبار؛ تسلیم (در برابر حق) و ضدش استکبار
والتسلیم وضده الشک؛ تسلیم (در برابر عقائد الهی) و ضدش شک
والصبر وضده الجزع؛ صبر و ضدش بی تابی
والصفح وضده الانتقام؛ گذشت و ضدش انتقام
والغنی وضده الفقر؛ بی نیازی و ضدش فقر
والتذکر وضده السهو؛ توجه و ضدش غفلت
والحفظ وضده النسیان؛ حفظ و ضدش فراموشکاری
والتعطف وضده القطیعة؛ محبت و پیوند و ضدش قطع رابطه
والقنوع وضده الحرص؛ قناعت و ضدش حرص
والمؤاساة وضدها المنع؛ مواسات و ضدش منع
والمودة وضدها العداوة؛ دوستی و ضدش عداوت
والوفاء وضده الغدر؛ وفا و ضدش پیمان شکنی
والطاعة وضدها المعصیة؛ اطاعت و ضدش معصیت
والخضوع وضده التطاول؛ خضوع و ضدش برتری جویی
والسلامة وضدها البلاء؛ سلامت و ضدش بلا
والحب وضده البغض؛ محبت و ضدش کینه توزی
والصدق وضده الکذب؛ راستی و ضدش دروغگویی
والحق وضده الباطل؛ حق و ضدش باطل
والامانة وضدها الخیانة؛ امانت و ضدش خیانت
والاخلاص وضده الشوب؛ خلوص و ضدش آلودگی نیت
والشهامة وضدها البلادة؛ شهامت و ضدش خمودی
والفهم وضده الغباوة؛ فهم و ضدش کودنی
والمعرفة وضدها الانکار؛ معرفت و ضدش عدم عرفان
والمداراة وضدها المکاشفة؛ مدارا و ضدش پرده دری
وسلامة الغیب وضدها المماکرة؛ حفظ الغیب و ضدش توطئه گری
والکتمان وضده الافشاء؛ کتمان (اسرار مردم) و ضدش افشاگری
والصلاة و ضدها الاضاعة؛ نماز و ضدش بی نمازی
و الصوم و ضده الافطار؛ روزه و ضدش افطار
والجهاد وضده النکول؛ جهاد و ضدش خودداری از جهاد
والحج وضده نبذ المیثاق؛ حج و ضدش پیمان شکنی خدا
وصون الحدیث وضده النمیمة؛ نگهداری سخنان و ضدش سخن چینی
وبرالوالدین وضده العقوق؛ نیکی به پدر و مادر و ضدش مخالفت و آزار
والحقیقة وضدها الریاء؛ حق جویی و ضدش ریاکاری
والمعروف وضده المنکر؛ معروف و ضدش منکر
والسترو ضده التبرج؛ پوشیدگی و ضدش نمایش زینت
والتقیة وضدها الاذاعة؛ تقیه و ضدش افشای اسرار
والانصاف وضده الحمیة؛ انصاف و ضدش تعصب
والتهیئة وضدها البغی؛ مصالحه و ضدش کارشکنی
والنظافة وضدها القذر؛ نظافت و ضدش کثافت
والحیاء وضدها الجلع؛ حیا و ضدش بی حیایی
والقصد وضده العدوان؛ میانه روی و اعتدال و ضدش تجاوز
والراحة وضدها التعب؛ راحت و ضدش رنج
والسهولة وضدها الصعوبة؛ سهولت و ضدش سختگیری
والبرکة وضدها المحق؛ برکت و ضدش نقصان
والعافیة وضدها البلاء؛ تندرستی و ضدش بیماری
والقوام وضدها المکاثرة؛ اعتدال و ضدش فزون طلبی
والحکمة وضدها الهواء؛ حکمت و ضدش هواپرستی
والوقار وضده الخفة؛ وقار و ضدش جلفی و سبکی
والسعادة وضدها الشقاوة؛ سعادت و ضدش شقاوت
والتوبة وضدها الاصرار؛ توبه و ضدش اصرار بر گناه
والاستغفار وضده الاغترار؛ پوزش طلبیدن و ضدش مغرور بودن
والمحافظة وضدها التهاون؛ جدیت و ضدش سستی
والدعاء وضده الاستنکاف؛ دعا و ضدش خودداری از دعا
والنشاط وضده الکسل؛ نشاط و ضدش کسالت
والفرح وضده الحزن؛ شادی و ضدش غم
والالفة وضدها الفرقة؛ الفت و جوشش با مردم ضدش جدایی طلبی
والسخاء وضده البخل؛ سخاوت و ضدش بخل
فلاتجتمع هذه الخصال کلها من اجناد العقل الافی نبی او وصی نبی او مؤمن قد امتحن الله قلبه للایمان واما سائر ذلک من موالینا فان احدهم لایخلو من ان یکون فیه بعض هذه الجنود حتی یستکمل وینقی من جنود الجهل فعند ذلک یکون فی الدرجة العلیا مع الانبیاء والاوصیاء وانما یدرک ذلک بمعرفة العقل وجنوده وبمجانبة الجهل وجنوده وفقنا الله وایاکم لطاعته ومرضاته انشاء الله.
سپس امام فرمود: این لشکریان عقل به طور کامل جمع نمیشود مگر در پیامبر یا وصی پیامبر یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده و شایستگی پیدا کرده است، ولی سایر دوستان ما بعضی دارای بخشی از این لشکریانند و در راه تکمیل آن و طرد لشکر جهل از خود میباشند و در آن هنگام در درجه بالا با انبیاء و اوصیاء قرار میگیرند، و این در صورتی ممکن است که آگاهی کافی نسبت به عقل و لشکریانش و دوری از جهل و لشکریانش حاصل شود؛ خداوند ما و شما را برای اطاعتش و کسب رضای او موفق دارد! (3)
این حدیث، حدیث جامعی درباره اصول و فروع اخلاق اسلامی است که بعضی از صاحبنظران آن را به طور مستقل موضوع بحث قرار دادهاند.
2- در حدیثی که در نهج البلاغه در کلمات قصار آمده است میخوانیم که از امام علی (علیه السلام) درباره ایمان پرسیدند (ذیل حدیث نشان میدهد که منظور از ایمان، ایمان علمی و عملی است که اصول اخلاق را نیز شامل میشود) امام در جواب فرمودند: «الایمان علی اربع دعائم، علی الصبر والیقین والعدل والجهاد؛ ایمان بر چهار پایه قرار دارد: بر صبر و یقین و عدالت و جهاد. »
سپس افزود «والصبر منها علی اربع شعب، علی الشوق والشفق والزهد والترقب؛ صبر نیز بر چهار پایه استوار است؛ بر شوق و ترس و زهد و انتظار. » (شوق به بهشت و پاداشهای الهی، و ترس از کیفرها و دوزخ، که مایه حرکت به سوی خوبیها و پرهیز از بدیها است) و زهد و بی اعتنایی نسبت به زرق و برق دنیا که سبب میشود انسان مصائب را ناچیز شمرد، و انتظار مرگ و پایان زندگی که انسان را به انجام اعمال نیک تشویق میکند.
بعد افزود: «والیقین منها علی اربع شعب، علی تبصرة الفطنة وتاول الحکمة، وموعظة العبرة، وسنة الاولین؛ یقین نیز بر چهار بخش تقسیم میشود: بینش در هوشیاری و زیرکی، رسیدن به دقایق حکمت، پند گرفتن از حوادث و توجه به روش پیشینیان. »
سپس میافزاید: «و العدل منها علی اربع شعب، علی غائص الفهم، وغور العلم، وزهرة الحکم، ورساخة الحلم؛ عدالت نیز بر چهار شاخه است: دقت برای فهم مطالب، غور در علم و دانش، (سپس) قضاوت صحیح و (سرانجام) حلم و بردباری پایدار. »
و در پایان میفرماید: «والجهاد منها علی اربع شعب علی الامر بالمعروف والنهی عن المنکر و الصدق فی المواطن، وشنآن الفاسقین؛ جهاد نیز چهار شاخه دارد: امر به معروف، و نهی از منکر، صدق و راستی در معرکه نبرد، و دشمنی با فاسقان. »
سپس به ستونهای چهارگانه کفر که نقطه مقابل آن است، میپردازد و یک به یک را شرح میدهد.(4)
میبینیم که امام با دقت بی نظیری اصول اساسی ایمان و کفر و آثار آن را در درون و برون که شامل اخلاق عملی میشود ترسیم فرموده و برای هر شاخه، شاخههای دیگری ذکر کرده است.
3- در حدیث دیگری از امام علی (علیه السلام) میخوانیم:
«اربع من اعطیهن فقد اوتی خیر الدنیا والاخرة، صدق حدیث واداء امانة، وعفة بطن وحسن خلق؛ چهار چیز است به هر کس داده شود خیر دنیا و آخرت به او داده شده است: راستی در سخن گفتن و اداء امانت، و عفت شکم (پرهیز از حرام) و حسن خلق. »(5)
4- همین معنی به طور فشرده تر و در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمده است، کسی خدمتش رسید و تقاضا کرد چیزی به او بیاموزد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد، و مشتمل بر سخن طولانی نباشد، امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: «لاتکذب؛ دروغ مگو! »(6)
در واقع چنین است که ریشه تمام فضائل اخلاقی بر راستی و صدق قرار گرفته که انسان نه تنها به مردم دروغ نگوید، به خویشتن هم دروغ نگوید و حتی به خدای خود دروغ نگوید؛ هنگامی که در نماز «ایاک نعبد وایاک نستعین» میخواند و میگوید خداوندا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم، کمترین دروغی در این سخن نباشد، از هرگونه معبود شیطانی و هوای نفس برکنار باشد و تنها خضوع و تسلیمش در برابر حق باشد؛ پس، از تکیه کردن بر مال و جاه و قدرت و مقام و ما سوی الله بر کنار باشد، تنها تکیه بر لطف خدا کند و از او مدد جوید. اگر کسی چنین باشد تمام اصول و فروع اخلاق در او زنده میشود.
5- در روایات اسلامی تعبیراتی تحت عنوان «افضل الاخلاق» (برترین صفات اخلاقی) یا «اکرام الاخلاق» و «احسن الاخلاق» و «اجمل الخصال» دیده میشود که در آنها نیز اشاره به بخشهای مهمی از اصول اخلاقی شده است؛ از جمله، در حدیثی میخوانیم: «سئل الباقر علیه السلام عن افضل الاخلاق فقال الصبر والسماحة؛ از امام باقر (علیه السلام) درباره بهترین اخلاق سؤال شد، فرمود: صبر (شکیبایی و استقامت) و جود و بخشش است. »(7)
در حدیث دیگری از امام علی (علیه السلام) آمده، فرمود: «اکرم الاخلاق السخاء واعمها نفعا العدل؛ با ارزشترین اخلاق اسلامی سخاوت و پرسودترین آنها عدالت است. »(8)
در حدیث دیگری از همان حضرت میخوانیم: «اشرف الخلائق التواضع والحلم ولین الجانب؛ برترین صفات اخلاقی، تواضع و حلم و نرمش و انعطاف پذیری و مدارااست. »(9)
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم که از آن حضرت پرسیدند:
«ای الخصال بالمرء اجمل فقال وقار بلامهابة، وسماح بلا طلب مکافاة، وتشاغل به غیر متاع الدنیا؛ کدامیک از صفات انسانی زیباتر است؟ فرمود: وقاری که توام با ایجاد ترس نباشد، و بخششی که انتظار مقابله با مثل در آن نباشد، و مشغول شدن به غیر متاع دنیااست. »(10)
6- باز در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) میخوانیم که در آن اصول اخلاق زشت، تحت عنوان اصول الکفر بیان شده است، فرمود:
«اصول الکفر ثلاثة: الحرص والاستکبار والحسد؛ اصول کفر سه چیز است: حرص و تکبر و حسد. »
سپس در توضیح این سه اصل چنین بیان فرمود:
«فاما الحرص فان آدم حین نهی عن الشجرة حمله الحرص ان اکل منها، واما الاستکبار فابلیس حین امر بالسجود لآدم استکبر، واما الحسد فابنا آدم حیث قتل احدهما صاحبه؛ اما حرص (در آنجا ظاهر شد که) آدم هنگامی که نهی از آن درخت مخصوص شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد (و از بهشت بیرون برده شد) و اما تکبر (آنگاه ظاهر شد که) ابلیس هنگامی که مامور به سجود برای آدم شد تکبر ورزید (و از سجده خودداری کرد و برای همیشه ملعون و مطرود درگاه الهی شد) و اما حسد (آنگاه ظاهر شد که) دو پسر آدم یکی بر دیگری حسد برد و او را به قتل رسانید. »(11)
به این ترتیب، سرچشمه بدبختیهای بزرگی که در جهان انسانیت یا در آغاز آن رخ داد، این سه صفت نکوهیده بود. حرص، آدم را از بهشت الهی بیرون کرد؛ و استکبار، ابلیس را برای همیشه از درگاه خدا راند؛ و حسد پایه قتل و خونریزی و جنایت در جهان شد.
7- این سخن را با حدیثی از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) پایان میدهیم، امام صادق (علیه السلام) میگوید: پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ان اول ماعصی الله عزوجل به ست: حب الدنیا وحب الریاسة، وحب الطعام وحب النوم وحب الراحة وحب النساء؛ نخستین چیزی که نافرمانی و عصیان الهی به وسیله آن انجام شد شش چیز بود: محبت (افراطی به مال) دنیا و ریاست و طعام و خواب و راحت طلبی و زنان! »(12)
از مجموع آنچه ذکر شد اصول فضایل اخلاقی و رذایل اخلاقی اجمالا روشن شد؛ ولی همانطورکه از مجموع روایات نیز استفاده میشود عدد خاص و معینی نمیتوان برای این معنی در نظر گرفت؛ چرا که اخلاق نیک و بد انگیزههای بسیار متنوع و عوامل و عوارض مختلف و گوناگون دارد؛ و به تعبیر دیگر، همان گونه که صفات جسمانی انسان، تعداد و شماره خاصی ندارد، صفات روحانی خوب و بد نیز از شماره بیرون است.
فاطمه خانی سورکی
پینوشت:
1. سیر حکمت در اروپا،ج 1، ص 18
2. بحارالانوار،ج 75،ص 81،حدیث 68
3. اصول کافی، ج 1، ص 20 تا 23، حدیث 14
4. کلمات قصار نهج البلاغه، کلمه 31 (با تلخیص)
5. غررالحکم
6. تحف العقول، ص 264
7. بحار الانوار، ج 36، ص 358
8. غررالحکم
9. همان.
10. اصول کافی،ج2،ص 240
11. همان،ج 2،ص 289
12. بحار الانوار،ج69،ص 105
منابع:
ـ مکارم شیرازی،ناصر.(با همکاری جمعی از فضلا)، اخلاق در قرآن. جلد اول، قم: مدرسه امام علی بن ابیطالب(ع)، 1377.
ـ حقانی زنجانی،حسین، اصول و معیارهای مسائل اخلاقی، آخرین بازنگری 29/9/90 ،پورتال جامع علوم انسانی.