هفدهم ماه مبارک، جنگ بدر و عبرت های آن
۱۳۹۴/۰۴/۱۰
–
۲۹۴۸ بازدید
در خصوص جنگ بدر و عبرت های آن توضیح دهید؟
– امدادهاى الهى
– فرماندهى در جنگ بدر
– نقش مردم در جنگ بدر
– علل پیروزى و شکست
– عوامل شکست دشمن
اهمیت جنگ بدر
پرسش 1. با توجه به اهمیت جنگ بدر
نکاتى را در این باره بنویسید؟
هفدهم رمضان سال دوم هجرى، سالروز جنگ بدر (اولین
جنگ رسمى میان پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله و مشرکان مکّه) است که به جنگ «بدر
القتال» و «بدر الکبرى» معروف شده است. [1]
در یک طرف این نبرد نابرابر، نیروهاى مسلمان با
کمترین ساز و برگ جنگى قرار داشتند. تعداد 313 تن با سه اسب و هفتاد شتر، نیرویى
نبود که بتواند از نظر نظامى در مقابل نیروى 950 نفره با صد اسب و هفتصد شتر [2] ،
ششصد نیروى زرهپوش [3]
و مجهّز به بیشترین سلاحهاى رایج در آن زمان و آن ناحیه، مقاومت کند.
اما این نبرد ـ که به فرمایش رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله اولین نبردى بود که در آن خداوند اسلام را عزیز و سربلند
گرداند و اهل شرک را به ذلّت نشاند [4]
ـ توانست در بُعد دیگر، نابرابرى قدرت ایمان را در برابر قدرت سلاح به اثبات رساند
و نشان دهد که کارآیى ایمان، توان به پیروزى رساندن یک گروه کوچک، بر لشکر بزرگ تا
دندان مسلح را دارد. به گونهاى که در طول زمانى یک نیمروز، گروه کوچک مسلمانان
توانستند تنها با دادن چهارده شهید، هفتاد تن از سپاه شرک را کشته و هفتاد تن دیگر
را به اسارت درآورند [5]
و با به غنیمت گرفتن 150 شتر، ده اسب و مقدار زیادى کالا [6] ،
آنان را به خاک ذلّت نشانند و سپاه شرک را ـ که در حقیقت تجسّم شیطان بودند ـ سرکوب
کنند. چنان که پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: «در هیچ روزى به جز روز عرفه
ـ که روز نزول رحمت الهى است ـ شیطان چنان که در جنگ بدر تحقیر شد، تحقیر نشده
بود». [7]
این جنگ به ظاهر کوچک، چنان در پیشگاه خداوند داراى
اهمیت است که در میان وقایع تاریخ اسلام، مقام اول نزول آیات را به خود اختصاص داده
است. [8]
امدادهاى الهى
پرسش 2. امدادهاى الهى در جنگ بدر چه
بوده و چگونه شامل حال مسلمانان شد؟
از آیات قرآنى چنین برمىآید که سنت الهى، بر یارى
کردن مؤمنان و کسانى است که خالصانه در راه خداوند تلاش مىکنند؛ چنان که
مىفرماید: «یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ
أَقْدامَکُمْ » [9]
؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر خداوند را یارى کنید، خداوند نیز شما را یارى
مىکند و گامهایتان را استوار مىگرداند».
این سنّت، نه در آخرت که در همین زندگانى دنیوى
جریان دارد: «إِنّا
لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا » [10] ؛
«ما فرستادگان خود و کسانى را که ایمان آوردهاند، در زندگانى دنیا حتما یارى
مىکنیم».
جنگ بدر، مصداق محک زدن این وعدههاى الهى بود؛ چرا
که گروهى اندک، تنها به انگیزه یارى دین خدا و مقابله با مشرکان ـ با کمترین
تجهیزات و فقط با پشتوانه ایمان خود ـ راهى صحنه نبرد شدند و خداوند نیز با نزول
امدادهاى غیبى خود، آنان را یارى و پیروزشان کرد.
این امدادها به حدى بود که در جنگهاى بعدى با این
وسعت، کمتر شاهد آن مىباشیم و از این رو شاید بتوان گفت که: نزول آنها تابعى از
کیفیت انگیزه و نیز چگونگى توکّل مؤمنان بر خداوند باشد. قرآن درباره وظایف مؤمنان
مىفرماید: «وَ
أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ » [11]
؛ «در مقابل مشرکان هر آنچه مىتوانید نیرو و ساز و برگ تهیه کنید». با این حال
باید تکیه گاه اصلى خود را ذات اقدس الهى قرار دهند و هرگاه توکّل آنان تنها بر این
نیروهاى مادّى باشد، به همان مقدار یارى خداوند را از دست داده و به وادى شکست
نزدیک خواهند شد؛ همانطور که در جنگ حنین ـ که نیروهاى آنان زیادتر از سپاه دشمن
بود ـ چنین شد و اگر یارى خاص خداوند در آن بحبوحه نبود، مسلمانان متّکى به سلاح و
غیر متوکّل به خداوند، دچار شکست قطعى مىشدند. [12]
در مورد چگونگى نزول امدادهاى الهى در جنگ بدر، تذکر
این نکته لازم است که گرچه اراده خداوندى ـ طبق آیه «إِنَّما
أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ » [13]
ـ عین تحقّق مراد است؛ اما سنت الهى بر این جریان دارد که هر امرى را از راه اسباب
خاص خود، به انجام رساند تا قانونمندى نظام هستى را خدشهدار نسازد. البته اسباب و
علل، منحصر به علل مادّى نیست و نزول امدادهاى غیبى نیز جزو سلسله علل حوادث به
شمار مىآید که مىتوان با توجّه به آیات قرآنى، به صورت ضابطهمند از آن بهره
گرفت.
امدادهاى الهى نازل شده در جنگ بدر را مىتوان با
استفاده از آیات قرآنى چنین برشمرد:
یک. نزول فرشتگان
از آیه قرآن استفاده مىشود که خداوند، با فرستادن
هزار فرشته به استغاثه پیامبر صلىاللهعلیهوآلهو مسلمانان پاسخ داد و آنان را
یارى کرد: «إِذْ
تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ
الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ ». [14]
از آیه بعدى چنین برمىآید که نزول فرشتگان، نه به
منظور کشتن کافران، که به جهت ابلاغ بشارت الهى و نیز تقویت اطمینان مؤمنان بوده
است: «وَ ما جَعَلَهُ
اللّهُ إِلاّ بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ ». [15]
در سوره «آل عمران»، پس از آنکه خداوند به نزول
امدادهاى خود در جنگ بدر تصریح کرده است؛ سخن از فرستادن سه هزار فرشته به میان
آورده و متذکّر شده است: در صورت پایدارى و پیشه کردن تقواى الهى، این نزول فرشتگان
حتّى تا رقم پنج هزار خواهد رسید و در پایان این نکته را یادآور شده که این امر،
براى بشارت و اطمینان دلهاى مؤمنان انجام گرفته است. [16]
در کتابهاى تاریخى، گزارشهایى از قول حضرت على
علیهالسلام و دیگران نقل شده که حاکى از مشاهده سپاه ملائکه است؛ در حالى که رهبرى
گروههاى هزار نفره آنان به عهده فرشتگان بزرگى همچون جبرئیل، میکائیل و اسرافیل
بوده است. [17]
دو. فراگرفتن خواب سبک
مسلمانان روز دوازدهم ماه مبارک رمضان، از شهر مدینه
به سمت بدر راه افتادند [18]
و فاصله 153 کیلومترى مدینه تا بدر [19]
را در مدت پنج روز طى کرده، خسته و کوفته به این سرزمین رسیدند. در آنجا با دیدن
انبوه دشمن، دچار اضطراب و واهمه شدند و قطعا اگر با این حال نبرد را آغاز
مىکردند، شکست مىخوردند.
اما خداوند اضطراب را از آنان برطرف کرد و به منظور
تجدید قوا، خواب سبک و آرامبخشى را بر آنان مسلّط ساخت و آنان را در پناه امن خود
قرار داد؛ چنانکه مىفرماید: «إِذْ
یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ ». [20]
طبق گزارشهاى تاریخى، این خواب به گونهاى آرامشبخش و شیرین بود که برخى از
مسلمانان در خواب، محتلم شده و نیاز به غسل جنابت پیدا کردند. [21]
سه. نزول باران
در آغاز صفآرایى دو سپاه، دسترسى مسلمانان به آب،
با دشوارىهایى همراه بود. از طرف دیگر عدّهاى از مسلمانان، به واسطه خواب، دچار
جنابت شده و از جهت روانى، خوش نمىداشتند که با این حالت، به نبرد بپردازند و
احیانا به شهادت برسند.
در اینجا بود که خداوند در شب هفدهم، باران پربرکتى
فروفرستاد تا مسلمانان بتوانند با انجام غسل جنابت، خود را از پلیدى (احتلام) رها
سازند [22] .
خداوند با نزول آیه «وَ
یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ
عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ » [23] ،
به این امداد الهى اشاره مىکند. همچنین گفته شده است: نزول باران باعث شد تا زمین
رملى محل استقرار مسلمانان، سفت و محکم شود و برعکس زمین زیرپاى مشرکان به صورت
گلآلود و باتلاقى درآید. [24]
این امر یکى از علل پیروزى مسلمانان به شمار مىآید.
چهار. افکندن رُعب در دل مشرکان
«رُعب»، یکى از امدادهاى غیبى است که خداوند در طول
تاریخ، به منظور یارى رساندن مؤمنان و ایجاد زمینه شکست در سپاه مشرکان، آن را به
کار برده است. بدینترتیب کمى ساز و برگ جنگى مؤمنان را جبران کرده و نشان داده است
اصلىترین عنصر در شکست یا پیروزى یک سپاه، اقتدار و روحیه آن است و چه بسیار
سپاههاى مجهز و تا دندان مسلّحى که به علت نداشتن روحیه و ترسیدن، شکست خوردهاند.
از آیهاى برمىآید که: نفس شرک و عدم اتکال به
خداوند، علّت افکنده شدن رعب در دلهاى آنان است و این یک سنّت مستمرّ و جارى در
طول تاریخ است: «سَنُلْقِى
فِى قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللّهِ ». [25]
همچنین در آیات قرآن، مواردى هست که کاربرد این عامل
را در بعضى از غزوههاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به روشنى نشان مىدهد؛
چنان که آیه «وَ قَذَفَ
فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً » [26] ،
اشاره به «غزوه بنىقریظه» و آیه «فَأَتاهُمُ
اللّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِى قُلُوبِهِمُ الرُّعْب » [27] ،
اشاره به «غزوه بنى نضیر» دارد.
در جنگ بدر نیز خداوند با آیه «سَأُلْقِى
فِى قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْب » [28] ،
به نقش آن، در پیروزى مسلمانان و شکست کافران اشاره مىکند.
فرماندهى در جنگ بدر
پرسش 3. ویژگىهاى فرماندهى حضرت رسول
صلىاللهعلیهوآله در جنگ بدر چگونه بوده است؟
بعضى از نکات آموزنده رهبرى پیامبر
صلىاللهعلیهوآله در نبرد بدر از این قرار است:
یک. اتکال به خداوند
با آنکه طبق اشاره بعضى از آیات قرآنى، از همان آغاز
حرکت، به پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله وعده موفقیت داده شده بود؛ [29]
امّا این وعده مانع از آن نبود که حضرت رسول، ارتباط دائمى خود را با خداوند حفظ
نکند.
طبق گزارشها، در شب هفدهم ـ که خواب بر لشکریان
اسلام غلبه کرد ـ تنها شخص بیدار، پیامبر صلىاللهعلیهوآله بود که تا صبح به
اقامه نماز راز و نیاز با پروردگار خود مشغول بود. [30]
در هنگام آغاز نبرد، دست به دعا برداشت و از درگاه خداوند، وفاى به وعده و پیروزى
مسلمانان را خواستار شد و چنان مشغول دعا بود که عبا از دوش ایشان افتاد. [31]
آن حضرت با راز و نیاز و دعاى خود، توانست این باور را به سپاه منتقل کند که تنها
خداوند، شایسته اتکال است و هیچ نیرویى، توان مقاومت در مقابل اراده الهى را ندارد
و وعده او قطعى است. قرآن کریم نیز با نزول آیه «فَلَمْ
تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ
اللّهَ رَمى » [32] ،
به این حقیقت و باور اشاره مىکند.
دو. عدم
تبعیض در استفاده از امکانات
در این نبرد سپاه اسلام تنها داراى هفتاد شتر بود که
هر سه نفر به نوبت سوار بر یک شتر راهپیمایى مىکردند. پیامبر خدا با آنکه رهبرى
این نبرد را بر عهده داشت و همین مسئولیت اقتضا مىکرد، به تنهایى از یک شتر
اختصاصى استفاده کند؛ اما چنین نکرد و به همراه حضرت على علیهالسلام و زید بن
حارثه، به نوبت از یک شتر استفاده کردند. [33]
همچنین با آنکه این سپاه داراى دو [34]
یا سه [35]
اسب بود و این حیوان در آن زمان مرکبى در سطح عالى به حساب مىآمد؛ اما پیامبر
صلىاللهعلیهوآله به خود اجازه نداد که از یکى از آنان استفاده کند. [36]
پس از پایان نبرد نیز، پیامبر صلىاللهعلیهوآله از غنایم نبرد براى خود، چیزى
بیش از آنکه سهمش بود، برنداشت.
سه. استفاده از نظرات کارشناسى
بیشتر مسلمانان مىخواستند براى به غنیمت گرفتن
کاروان تجارتى قریش به رهبرى ابوسفیان، از مدینه خارج شوند و تصوّر یک جنگ تمام
عیار در مخیله آنان خطور نمىکرد. از این رو هنگامى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله
به بدر رسید و با سپاه دشمن روبه رو شد؛ از یاران خود براى جنگ یا بازگشت مشورت
خواست و در اینجا نظر آنان ـ به ویژه دیدگاه انصار ـ براى او مطرح بود؛ زیرا در
بیعت عقبه، آنان تعهّدى به جنگ در بیرون از مدینه نداده بودند. انصار نیز در پاسخ
مشورت پیامبر صلىاللهعلیهوآله سنگ تمام گذاشته و آمادگى کامل خود را اعلام
کردند. [37]
همچنین هنگام برپایى اردو از آنان، با
عبارت «اشیروا عَلَىَّ فى
المنزل» درخواست کرد تا موقعیتى مناسب از نظر نظامى را به او معرفى کنند. وقتى
حباب بن منذر انصارى، کنار چاههاى بدر را از نظر نظامى مناسب معرفى کرد، حضرت
صلىاللهعلیهوآلهدیدگاه مشورتى و کارشناسانه او را پذیرفت و دستور انتقال از
محلّى که خود قبلاً اعلام توقف کرده بود، به محلّ معرفى شده را صادر کرد. [38]
چهار. رعایت تاکتیکهاى نظامى
پیامبر صلىاللهعلیهوآله از همان آغاز خروج از
مدینه، در پى کسب اطلاعات از سپاه دشمن بود و از هر فرصتى براى این کار استفاده
مىکرد. در راه حرکت به شخصى به نام سفیان ضَمرى بر خورد و بدون آنکه خود را معرفى
کند، از سپاه جدا شده و به نزد او رفت و اطلاعات دقیقى از زمان خروج قریشیان و نیز
محلّ استقرار آنان به دست آورد. هنگامى که آن شخص از پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهخواست تا خود را معرفى کند، آن حضرت به صورت مبهم به او جواب
داد و پس از آنکه از استقرار قریش آگاه شد، درصدد ارزیابى نفرات و نیروى نظامى آنان
برآمد و با آگاه شدن از اینکه در روز بین نه تا ده شتر براى غذاى خود نحر مىکنند،
تعداد آنان را بین نهصد تا هزار تن ارزیابى کرد. [39]
پس از آن با استفاده از نظرات کارشناسى حباب بن منذر، بهترین چاه محل را به عنوان
اردوگاه خود انتخاب کرد تا نیروهاى خودى، دغدغهاى از جهت آب نداشته باشند. [40]
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در روز نبرد به صفآرایى
سپاه خود پرداخت و مانند یک رهبر نظامى خبره، از آنان سان دید و با چوبدستى خود به
تنظیم صفوف آنان پرداخت. [41]
آن حضرت محل استقرار سپاه خود را به گونهاى انتخاب کرده بود که سپاه اسلام، در سمت
مغرب و پشت به خورشید قرار گرفتند و در مقابل، سپاه کفر رو به روى خورشید مستقر
شدند [42]
که همین نکته، به شکست آنان کمک فراوانى کرد.
شعارهاى جنگى نیز یکى دیگر از مصادیق رعایت مسائل
نظامى بود. در این نبرد پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى مهاجران، شعار «یابنى
عبدالرحمن» و براى خزرجیان شعار «یاعبداللّه» و براى اوسیان شعار «یا بنىعبید
اللّه» را انتخاب کرد. شعار همه مسلمانان نیز در این نبرد «یا منصور اَمِتْ» (اى
یارى شده بمیران) بود. [43]
همچنین گفته شده است: شعار مسلمانان در این نبرد «اَحَد، اَحَد» بوده است. [44]
شاید این ابتکار مسلمانان ـ که در جواب شعار ابوجهل
که فریاد مىزد: ما بُت عزى داریم و شما ندارید؛ شعار دادند:
«اللّه مولانا و لامولى لکم» [45]
ـ به اشاره پیامبر صلىاللهعلیهوآله بوده باشد.
سپردن پرچم جنگ به دست افراد لایق و شجاع نیز یکى
دیگر از مسائل نظامى بود. در این نبرد، پرچم مهاجران در دست حضرت على علیهالسلام
بود. [46]
پس از آنکه پیامبر صلىاللهعلیهوآله صفوف سپاه
خود را در مقابل دشمن آراست، یکى از مسلمانان به نزد آن حضرت آمد و به خیال خود،
مکان بهترى را براى صفآرایى به پیامبر صلىاللهعلیهوآله معرفى کرد. اما آن حضرت
فرمود: من سپاه خود را آراسته و پرچم را نصب کردهام و دیگر آن را تغییر نمىدهم. [47]
این خود رعایت بزرگترین نکته روانى هنگام آراستن
صفوف است؛ زیرا اگر پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىخواست سپاه آراسته خود را به
جایى دیگر انتقال دهد، در حین انتقال احیانا دچار بىنظمى و سردرگمى مىشد و بعد از
آن نیز هر کس به خود اجازه اظهار نظر مىداد.
پس از آنکه پیامبر خدا نزول فرشتگان
الهى را مشاهده کرد، به منظور تقویت روحیه سپاه خود و نیز تمایز آنان از سپاه دشمن،
به آنان فرمود: «فرشتگان بر خود نشان زدهاند، شما هم نشان بزنید» و مسلمانان به
کلاهخود و شبکلاههاى خود، نشانههایى از پشم و پر زدند. [48]
پنج. پرهیز از آغازیدن نبرد
پس از استقرار دو سپاه، پیامبر صلىاللهعلیهوآله
نهایت سعى خود را براى ترغیب قریش به بازگشت کرد و حتى به وسیله عمر بن خطاب، براى
آنان پیغام فرستاد؛ اما قریشیان متکبّر نپذیرفتند و به خیال خود، قصد سرکوب
مسلمانان را داشتند تا کاروانهاى خود را از خطر آنان برهانند. [49]
بالاخره این قریشیان بودند که با کشتن برخى از مسلمانان، اولین خون را بر صحنه نبرد
جارى ساختند. [50]
شش. حضور فعالانه در نبرد
حضور فعالانه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در صحنه
نبرد و در صف مقدم جنگ، از نکات بسیار بارز آن است. طبق گزارشهاى راویان، حضرت خود
زره پوشیده و بر سپاهیان دشمن حمله مىبرد و با تلاوت آیات قرآنى، به مسلمانان وعده
پیروزى مىداد. [51]
حضرت على علیهالسلام نیز بیشترین نقش را در پیروزى
این نبرد ایفا کرد و به گزارش برخى از منابع، تعداد 35 نفر از کشته شدگان (پنجاه
درصد آنان) را به تنهایى به قتل رساند؛ [52]
با این حال او درباره حضور رسول خدا در نبرد مىگوید: «روز بدر چون کار سخت و دشوار
مىشد، به رسول خدا پناه مىبردیم که از همه مردم دلیرتر و بىباکتر بود و هیچ کس
از آن حضرت به دشمن نزدیکتر نبود». [53]
هفت. خلوص دینى در نبرد
پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله از همان آغاز
مىدانست که رویارویى سهمگینى را در پیش دارند و نیرویى جز قدرت ایمان و اعتقاد به
خداوند، نمىتواند پشتیبان مسلمانان باشد. شعارهایى همچون دفاع از خاک و وطن و نیز
نمىتواند پشتوانه لازم به حساب آید. از این رو وقت حرکت ـ هنگامى که چشم مبارکش به
دو نفر از مشرکان شجاع مدینه در سپاه خود افتاد ـ از آنان پرسید: شما براى چه به
دنبال ما راه افتادهاید؟ آنان جواب دادند: تو فرزند خواهر ما هستى و به ما پناه
آوردهاى و ما به همراه قوم خود براى کسب غنیمت آمدهایم.
آن حضرت در پاسخ فرمود:
«لا یخرجنَّ معنا رجل لیس على
دیننا» ؛ «کسى که بر دین ما نیست، نباید همراه ما باشد» و از آنان درخواست
پذیرفتن اسلام را کرد و حتى وقتى آنان شجاعت فوقالعاده خود را مطرح کردند، باز هم
نپذیرفت. [54]
هشت. رعایت مسائل اخلاقى
یکى از صحنههاى پر شور و افتخارآمیز این واقعه،
حادثهاى است که عمق توجّه پیامبر اکرم را به مسائل اخلاقى و حقوق مردم اثبات
مىکند و آن اینکه حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله هنگام تنظیم صفوف خود، از چوب
دستى استفاده مىکرد که ناخودآگاه ضربهاى خفیف، بر شکم یکى از سپاهیان خود ـ به
نام «سواد بن غزیه» ـ فرود آمد. پس از آن «سواد» رو به پیامبر صلىاللهعلیهوآله
کرد و گفت: اى رسول خدا! مرا به دردآوردى؛ در حالى که خداوند تو را به حق و عدل
مبعوث کرده است؟! پیامبر خدا با شنیدن این سخن، بىدرنگ لباس خود را بالا زد و از
سواد خواست تا او را قصاص کند؛ اما سواد ـ که از آغاز به دنبال بهانه بود ـ شکم
پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بوسید. [55]
صحنه دیگر آن است که پس از هویدا شدن آثار شکست در
سپاه قریش، به مسلمانان دستور داد ابوالبخترى را ـ که در هنگام محاصره شعب ابىطالب
به مسلمانان کمک مىرساند ـ نکشند. همچنین از آنان خواست تا کسانى را که به اجبار
قریش وارد صحنه کارزار شدهاند، از بین نبرند. [56]
سفارش به نیک رفتارى با اسیران نیز یکى دیگر از
صحنههاى هیجانانگیز اخلاقى این نبرد است. مسلمانان به این سفارش عمل کردند؛ به
طورى که اسیران را در خوراک بر خود ترجیح مىدادند و ایثار خود را اثبات مىکردند. [57]
نه. پرهیز از تبعیض
رعایت اصل برابرى و ترجیح ندادن خود و خویشاوندان بر
سایر مسلمانان، از نکات مورد توجه در این نبرد است. از صحنههاى جالبى که این امر
را بیشتر براى مسلمانان آشکار کرد، آن بود که در این جنگ، تنى چند از خویشان پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهـ از جمله عباس عموى آن حضرت و عقیل بن ابى طالب و نوفل بن حارث
پسر عموهاى آن حضرت ـ در میان اسراى مشرکان بودند و قرار بر این بود که هر کدام از
اسیران یا خانوادههاى آنان، با پرداخت فدیه آزاد شوند. [58]
عباس به بهانه نداشتن مال، قصد فرار از این قرار را
داشت؛ اما پیامبر صلىاللهعلیهوآلهبا اخبار غیبى به او خبر داد که از مالى که
هنگام آمدن به جنگ، نزد «امّ الفضل» همسر خود گذاشتهاى، فدیه خود و دو
برادرزادهاش عقیل و نوفل را پرداخت کند. [59]
و عباس چارهاى جز اطاعت از این دستور نداشت.
ده. توجه به بالا بردن سطح آموزشى مسلمانان
استفاده بهینه از امکانات و موقعیتها، از دیگر نکات
درسآموز این نبرد است. در پایان نبرد، در میان اسیران مشرک، تعدادى از افراد با
سواد و آشنا به خط حضور داشتند که از نظر مالى نه خود و نه خانوادههایشان تمکّن
پرداخت فدیه را نداشتند. پیامبر صلىاللهعلیهوآلهاز این موقعیت به بهترین شکل
استفاده کرد و فرمود: هر اسیرى که بتواند به ده نفر از مسلمانان خط بیاموزد، آزاد
خواهد شد. [60]
بدین ترتیب گام مهمى در سوادآموزى مسلمانان برداشته شد.
نقش مردم در جنگ بدر
پرسش 4. با توجه به اینکه جنگ بدر با
امدادهاى الهى و نزول فرشتگان پیروز شد؛ پس نقش مردم در این زمینه چیست؟
از آیات قرآنى و نیز مطالعه تاریخ چنین بر مىآید که
«مردم»، نقشى اساسى در پیروزى یا شکست نهضتهاى پیامبران داشتهاند و حتى از بعضى
آیات استفاده مىشود که نزول رحمت یا عذاب بر یک جامعه، تابع نوع فعالیت مردمان آن
جامعه است و سنت الهى بر این جارى است که متناسب با ایمان یا کفر مردم، نعمت یا
عذاب را بر جامعهاى فرود آید. از این رو حضرت نوح علیهالسلام از مردم زمان خود
مىخواهد استغفار کنند تا به دنبال آن آسمان بر آنان ببارد و خداوند، آنان را با
اموال و فرزندان یارى کند. [61]
قرآن کریم تصریح مىکند:
«مِمّا خَطِیئاتِهِمْ
أُغْرِقُوا » [62] ؛
یعنى، قوم نوح به علت گناهان خود گمراه شدند. در آیات دیگر نیز به این نکته تصریح
شده است که علت هلاکت بسیارى از اقوام گذشته، ظلم و ستم آنان بوده است. [63]
در مقابل به این نکته نیز تصریح شده که اگر
جامعهاى، ایمان آورد و تقوا پیشه کند، خداوند درهاى برکت آسمان و زمین را به روى
آنان مىگشاید: «وَ
لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ
مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ… ». [64]
بالاخره خداوند در آیهاى، سنت کلى خود را چنین بیان
مىکند: تا زمانى که مردم در راه مستقیم بوده و از آن منحرف نشوند، نعمتهاى الهى
بر آنان جارى مىشود و تغییر عملکرد الهى، تابعى از تغییر رفتار مردم است:
«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى
قَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » [65] .
یکى از مهمترین مشکلات پیامبران و مردان الهى در
طول تاریخ، عدم همراهى مردم به طور پیوسته با اهداف و برنامههاى آنان بوده است.
این مطلب را مىتوان از کلام پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله دریافت که فرمود:
«شیّبتنى هود» ؛ یعنى، سوره هود مرا پیر کرد.
درباره علت آن گفته شده است: سبب این امر وجود آیه
«فَاسْتَقِمْ کَما
أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ » [66] .
در این سوره است؛ در حالى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله درباره سوره «شورى» ـ که
در آن تنها خود آن حضرت صلىاللهعلیهوآله با آیه «فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ » [67] .
مأمور به استقامت شده ـ چنین جملهاى را بیان نکرده است. از ابن عباس نقل شده است:
هیچ آیهاى همانند آیه سوره «هود» براى پیامبر صلىاللهعلیهوآله سختتر نبود. [68]
علل پیروزى و شکست
پرسش 5. بنا به چه عللى مسلمانان در
جنگ بدر پیروز شدند؛ ولى در جنگ احد شکست خوردند؟
با مطالعه عمیق جنگ بدر، در مىیابیم که گرچه مردم
زمینههاى نزول رحمت الهى در این جنگ را به خوبى فراهم کرده بودند؛ اما در گوشه و
کنار، رفتارهایى از آنان بروز کرد که زمینهساز شکست آنان در جنگ بعدى (اُحد) بود.
به عبارت دیگر برخى از زمینههاى شکست در جنگ احد را در نبرد بدر مىتوان یافت.
از این رو در اینجا به ناچار با تقسیم بندى این بحث
به دو بخش (نکات مثبت و منفى) موارد هر دو بخش بررسى شود:
یک. نکات مثبت:
1ـ1 ایمان به هدف و استقامت در راه آن
قرآن کریم ایمان، استقامت و صبر را باعث ازدیاد قدرت
دانسته است؛ به گونهاى که قدرت بیست مؤمن صابر را قابل غلبه بر دویست کافر به حساب
آورده است. [69]
جلوه روشن این آیات را مىتوان در جنگ بدر مشاهده
کرد که کیفیت نبرد مؤمنان، خود شاهد این مدعا است. سخنان تعدادى از یاران پیامبر
صلىاللهعلیهوآله قبل از آغاز نبرد شاهدى بر این مدعا است و حکایت از ایمان قوى
آنان دارد. [70]
همین طور گزارش جالبى که یکى از جاسوسان قریش ـ به نام عمیر بن وهب جُمحى ـ پس از
بررسى سپاه اسلام به قریشیان مىدهد. او خطاب به قریشیان مىگوید: «… آنان
گروهىاند که هیچ پناهگاه و پشتیبانى جز شمشیرهاى خود ندارند. مگر نمىبینید که
آرام و خاموش ایستاده و سخنى نمىگویند و افعىوار زبان بر لب مىچرخانند؟ به
خداوند سوگند! گمان ندارم بتوانید حتى یک تن از آنان را بکشید، بىآنکه یکى از ما
را بکشند…». [71]
این ایمان نه تنها در بزرگ سالان؛ بلکه در افراد
خردسال هم دیده مىشد؛ چنان که تعدادى از آنان به اصرار قصد شرکت در جنگ را داشتند؛
ولى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به علت کم بودن سن آنان، از ایشان خواست تا
برگردند. [72]
عمیر بن ابى وقاص، شانزده ساله وقتى دستور برگشت را از رسول خدا
صلىاللهعلیهوآله شنید، گریه کرد و با اصرار اجازه حضور در جنگ را از پیامبر
صلىاللهعلیهوآله گرفت و بالاخره در همین نبرد، به شهادت رسید. [73]
همین ایمان باعث شد تا مسلمانان، با حضور خویشان
نزدیک خود (مانند برادر و پدر) در جبهه کفر، به راحتى کنار آیند. به عنوان نمونه
ابو عزیز برادر مصعَب بن عمیر ـ که از یاران مخلص رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود
ـ به دست یکى از انصار اسیر گشت بود. مُصعب هنگامى که او را دید، به جاى آنکه سفارش
او را بکند، خطاب به یکى از انصار گفت: این اسیر را محکم نگه دار، او مادر ثروتمندى
دارد که مىتواند فدیه خوبى به تو بدهد. وقتى ابو عزیز به مصعب با خطاب «اى برادر»
اعتراض کرد، مُصعب جواب داد: این فرد مسلمان برادر من است، نه تو. [74]
همچنین ابو حذیفه فرزند عتبه، وقتى کشته پدر را در
میان کشتگان مشرکان دید، تنها بر این نکته تأسف خورد که چرا پدرش با وجود عقل و شرف
خود، مسلمان نشده بود. [75]
همو هنگامى که پدرش به میدان آمده و مبارز طلبید، داوطلب مبارزه با او گشته بود که
پیامبر صلىاللهعلیهوآله چنین اجازهاى را به او نداد. [76]
1ـ2. اطاعت از رهبرى
اطاعت کامل از رهبرى پیامبر خدا
صلىاللهعلیهوآله، یکى دیگر از علل اساسى پیروزى مسلمانان به شمار مىآید. این
اطاعت تا آنجا در میان مسلمانان نفوذ کرده بود که وقتى حباب بن منذر، مىخواست نظر
کارشناسى بدهد، این سؤال را مطرح کرد که آیا دستور پیامبر صلىاللهعلیهوآله مبنى
بر اتراق در این محل، دستورى الزامى است یا خیر؟ [77]
جلوههایى از این اطاعت و فرمانپذیرى را مىتوان
قبل از آغاز نبرد، در کلمات یارانى همچون مقداد و سعد بن معاذ جست و جو کرد. مقداد
خطاب به پیامبر گفت: اى رسول خدا! در راه اجراى فرمان خدا، حرکت کن که ما با تو
هستیم. به خداوند سوگند! ما مانند بنىاسرائیل نمىگوییم: «تو و پروردگارت بروید
بجنگید و ما اینجا نشستهایم»؛ بلکه مىگوییم تو و پروردگارت، بروید جنگ کنید و ما
نیز همراه شما مىجنگیم…».
پس از آن سعد بن معاذ به نمایندگى از انصار، برخاست
و عرض کرد: «… اى رسول خدا! پیش برو که به خداوندى که تو را برانگیخت سوگند! اگر
در اعماق این دریا فرو روى، ما نیز با تو فرو خواهیم رفت و هیچ یک از ما باقى
نخواهد ماند. با هر کس مىخواهى رابطه برقرار کن و با هر کس خواستى قطع رابطه کن». [78]
1ـ3. ایثار
نمونهاى از این ایثار را هنگام مبارزهطلبى سه تن
از پهلوانان قریش مىتوان دید که سه جوان از انصار، به سرعت خود را به مقابل آنان
رسانیدند؛ اما پیامبر صلىاللهعلیهوآله تمایل نداشت اولین برخورد مشرکان با
انصار باشد. [79]
نمونه دیگر آن، در سخنان سعد بن معاذ جلوهگر است که
مىگوید: اى رسول خدا! همه اموال ما در اختیار تو است و آنچه تو بر مىدارى، براى
ما بهتر است از آنچه باقى مىگذارى. [80]
همچنین برخورد مسلمانان با فدیهاى که
زینب دختر پیامبر صلىاللهعلیهوآله براى آزادى شوهرش ابوالعاص بن ربیع فرستاده
بود، جلوهاى دیگر از این ایثار است. وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآله چشمش به آن
فدیه ـ که همانا گردنبند اهدایى خدیجه به دخترش بود ـ افتاد، متأثر شد و از
مسلمانان خواهش کرد تا اسیر را بدون گرفتن مال آزاد کنند و مسلمانان با رغبت تمام،
پذیراى این تمایل شدند. [81]
برخورد مسلمانان پس از اتمام جنگ با اسیران، خود
صحنهاى دیگر از این ایثار را به معرض نمایش گذاشت. آنان به دنبال سفارش پیامبر خدا
مبنى بر خوش رفتارى با اسیران، به گونهاى رفتار کردند که هیچ کس باور نمىکرد تا
ساعتى پیش، اینان تیغ به روى مسلمانان کشیده بودند! این رفتار به گونهاى بود که
یکى از این اسیران ـ با نام ابو عزیز بن عمیر ـ مىگوید: «من در میان گروهى از
انصار اسیر بودم… آنان هرگاه مىخواستند چاشت یا شام بخورند، نان خود را به من
مىدادند و خود به خرما اکتفا مىکردند. این رفتار به گونهاى محبتآمیز و
ایثارگرانه بود که وى را ـ بنا به گفته خودش ـ دچار شرمندگى مىساخت. [82]
دو. نکات منفى:
2ـ1. مقدس مآبى
مىدانیم که پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله منبع
انحصارى بیان احکام خداوند به مردم است و اعمال او ـ به ویژه در ارتباط با عبادات ـ
یگانه حجّت براى آنان بوده است. اما گاهى در اثناى حرکات سپاهیان اسلام به سوى
سرزمین بدر، رگههایى از افراطىگرى دینى دیده که احتمالاً سرآغاز و نیز ریشه این
گونه اعمال، در دورههاى بعدى است.
جریان این بود که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
پس از خروج از مدینه و مشخص شدن مقصد ـ با توجه به آنکه مسافر محسوب مىشد ـ روزه
خود را افطار کرد و از سپاهیان نیز خواست چنین کنند. گرچه بیشتر آنان به این فرمان
گوش فرا دادند؛ اما عدهاى چنین نکردند و اصرار ایشان بر نافرمانى خود، چنان پیامبر
صلىاللهعلیهوآله را آزرده خاطر ساخت که ناچار شد از آنان با عنوان «عُصاة»
(نافرمانان و گناهکاران) یاد کند و مردم شنیدند که منادى پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهپیام آن حضرت را چنین ابلاغ مىکرد:
«یا معشر العصاة! انى مفطرٌ فافطروا» [83] ؛
«اى گروه نافرمانان! من روزه خود را افطار کردم، شما نیز چنین کنید».
2ـ2. تمایل به امور دنیوى (آفت پیروزى)
با آنکه مسلمانان در هنگام نبرد با قدرت ایمان خود،
بدیعترین صحنههاى رشادت، شهامت و از خودگذشتگى در راه اسلام را به نمایش گذاشتند؛
اما به مجرّدى که آثار پیروزى در سپاه اسلام هویدا شد، صحنههایى از تمایل آنان به
امور دنیوى پدید آمد و در مواردى منجر به مخالفت با میل درونى پیامبر
صلىاللهعلیهوآله و حتى خواسته الهى شد.
اولین نشانههاى این آفت، با آغاز شکست دشمن، هویدا
شد؛ با آنکه خداوند و پیامبر صلىاللهعلیهوآله مخالف گرفتن اسیر در حین نبرد
بود؛ اما مسلمانان به علت چشم داشت به فدیه، تمایل بیشترى به اسیر گرفتن از خود
نشان مىدادند.
در روایتى از قول حضرت على علیهالسلام نقل شده است:
پس از پایان نبرد، جبرئیل علیهالسلام بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شده و آن
حضرت را در مورد اسیران ـ که تعداد آنان هفتاد نفر بود ـ بین کشتن یا گرفتن فدیه
مخیر کرد و به آنان گوشزد کرد که در صورت گرفتن فدیه، به همین تعداد اسیر، در جنگ
آینده از شما کشته خواهند شد. اما مسلمانان با وجود ترجیح کشتن اسیران، شق دوم را
پذیرفتند [84]
و این باعث شد تا در جنگ احد، شکست خورده و بیش از هفتاد شهید بدهند.
گفته شده است: آیه زیر به این تمایل مسلمانان به
مالطلبى و دنیادوستى اشاره مىکند [85] :
«ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتّى
یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللّهُ یُرِیدُ
الاْخِرَةَ…» [86]
؛ «یک پیامبر تا هنگامى که پاى او بر زمین محکم نشده، نمىتواند اسیر داشته باشد.
اما شما کالاى دنیا را مىطلبید و خداوند آخرت را اراده کرده است…».
کمى تأمل و دقت در حوادث نیز نشان مىدهد که از نقطه
نظر نظامى و آیندهنگرى، به دلایل زیر کشتن اسیران به نفع سپاه اسلام بود:
یکم.
در میان اسیران، تعدادى از بزرگان و سران قریش ـ که آتش بیار
معرکههاى ضد اسلامى بودند ـ وجود داشت که کشتن آنان، همانند قطع کردن سر افعى،
باعث از بین رفتن توطئهها علیه اسلام مىشد؛ در حالى که زنده گذاشتن آنان ـ با
توجه به شکست ننگینى که متحمل شده بودند ـ آتش کینه را درونشان شعلهور مىساخت!
پیشرفت زمان و حوادث بعدى نیز نشان داد که تا چه حد کشتن آنان، به مصلحت اسلام بوده
است.
دوّم.
کشتن آنان ضربه روحى سنگینى براى مشرکان و نیز هواداران
قریش مىشد و بر عکس عظمت و شوکت اسلام و مسلمانان را به رخ همگان مىکشید و قبایلى
همانند غطفان، هوازن و نیز قبایل یهود را از توطئه علیه اسلام باز مىداشت.
سوّم.
کشتن آنان براى همگان این حقیقت را هویدا مىساخت که پیامبر صلىاللهعلیهوآله در
راه هدف خود، حتى از خون قوم خویش (قریش) نیز نخواهد گذشت و همین نکته رعب و وحشت
را بر دیگر دشمنان اسلام مسلّط مىکرد.
چهارم.
کشتن اسیران قریش این نکته را براى انصار هویدا مىساخت
که پیامبر صلىاللهعلیهوآله هیچگاه با قوم خود و احیانا به ضرر انصار، مصالحه و
آنان را ترک نخواهد کرد و رابطه دینى را همیشه بر رابطه نسبى ترجیح خواهد داد. همین
نکته کافى بود تا آنان را نسبت به وسوسههایى که بعدها، تأثیراتى هر چند اندک در
درون آنان باقى مىگذاشت، ریشه کن کند». [87]
اختلاف بر سر چگونگى تقسیم غنایم، آفت
دیگر پیروزى سپاه اسلام بود. جمعآورى کنندگان غنایم آنان را از آن خود دانسته، در
مقابل جنگجویان مسلمان مىگفتند: اگر ما نبودیم، شما نمىتوانستید به جمع غنایم
بپردازید و آنان که به نگهبانى از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله پرداخته بودند، نیز
خود را سزاوارتر به غنایم مىدانستند. اما پیامبر صلىاللهعلیهوآله به دستور
خداوند توانست با تقسیم مساوى غنایم، این آفت را بزداید. [88]
از نکات جالب تقسیم آن حضرت، این بود که حتى براى کسانى که در مدینه مانده و در
نبرد شرکت نکرده بودند ـ ولى نقشى در پشت جبهه ایفا کرده بودند (همانند جانشینان
پیامبر صلىاللهعلیهوآله در مدینه) ـ سهمى از غنایم قرار داد. [89]
2ـ3. عاقبت به شرّان
مطالعه تاریخ گاهى این حقیقت را عیان مىسازد که
تنها ایمان در مرحلهاى از مراحل زندگى، باعث رستگارى نمىشود؛ بلکه شرط اصلى حفظ و
نگه دارى آن تا پایان زندگى است. جنگ بدر نیز یکى از بزنگاههاى ظهور این حقیقت
بود. در این جنگ در سپاه شرک، عدهاى از مسلمانان مرتد حضور یافتند که عاقبت در
حالت کفر، در این جنگ به هلاکت رسیدند. اینان در هنگام حضور پیامبر
صلىاللهعلیهوآله در مکه، به آن حضرت ایمان آورده و بر سختىها استقامت ورزیده
بودند؛ اما به همراه پیامبر صلىاللهعلیهوآله مهاجرت نکردند و بالاخره تحت فشار
خویشان خود، به کفر بازگشتند و با حالت کفر به جنگ مسلمانان آمدند و به هلاکت
رسیدند. [90]
گفته شده است: آیهاى در قرآن نیز درباره سوء عاقبت آنها نازل شده است. [91]
عوامل شکست دشمن
پرسش 6. چه عوامل خاصى در رابطه با
دشمنان، موجب شکست و مغلوب شدن آنان در جنگ بدر شد؟
نکات عبرت آموزى در اردوگاه دشمن وجود دارد که توجه
به آنها، مىتواند تا حدى علل شکست آنان را تبیین کند. بعضى از این نکات چنین است:
یک. تکیه بر غیر خدا
یکى از اصلىترین شعارهاى مشرکان قریش در مقابل
مسلمانان چنین بود: «ان
لنا العزّى و لا عزى لکم» [92] ؛
«ما داراى بُت عزّى هستیم؛ در حالى که شما عزّى ندارید».
جالب آن است که آنان بُتى را که هیچ نفع و ضررى ایفا
نمىکند، به عنوان افتخار خود بر مسلمانان مطرح مىکنند!! تکیه بر قدرت نظامى نیز ـ
که بسیار فراتر از قدرت نظامى مسلمانان بود ـ یکى دیگر از مصادیق این عنوان به حساب
مىآید.
مشرکان در حالى که با 950 جنگجو، صد اسب، هفتصد شتر
و داراى سلاحهاى مختلف آن زمان بودند، از مکه خارج شده و ابوجهل (یکى از فرماندهان
آنان) با اشاره به این قدرت عظیم مىگفت: آیا مسلمانان تصور مىکنند که با وجود این
قدرت، بر ما پیروز خواهند شد؟ [93]
دو. تکبّر
نمونه روشن تکبّر و خودپسندى مشرکان، هنگام خروج
آنان از مکه دیده شد که قرآن به آن اشاره مىکند. [94]
مصداق بارز آن را در مىتوان در شخصیت و منش ابوجهل مشاهده کرد؛ پیامبر
صلىاللهعلیهوآله به همین مناسبت، به او لقب «فرعون امت» و «رأس ائمة الکفر»
(رئیس پیشوایان کفر) داده بود. [95]
وى با تکبّر تمام، پیشنهاد عدم جنگ پیامبر اکرم
صلىاللهعلیهوآله را رد کرده بود. [96]
او حتى هنگام مرگ نیز دست از غرور بر نداشت و بیشترین ناراحتى خود را این مىدانست
که به دست شخصى گمنام ـ و در دیدگاه خود غیرشریف ـ به نام عبداللّه بن مسعود کشته
شده و آرزو کرد که اى کاش، او را شخصى قریشى یا لااقل از قبیلهاى شریف مىکشت!! [97]
نوفل بن خویلد، از دیگر سران مشرکان نیز مصداق دیگر
این تکبّر است که در بحبوحه نبرد، فریاد زد: اى قریشیان! امروز روز رفعت و بلند
مرتبگى است. [98]
مصداق دیگر این تکبر و تکیه بر تعصبات خشک جاهلى را
مىتوان در مبارزهطلبى سه تن از بزرگان مشرکان ـ به نامهاى شیبه، عُتبه و فرزندش
ولید ـ دید. آنان وقتى به میدان آمدند، مبارز طلبیدند؛ در آغاز سه تن از انصار به
مقابله با آنان رفتند؛ اما آنان با تکبر گفتند: «ما با اینها نمىجنگیم؛ بلکه با
همردیفان (هم کفو) خود که از قبیله قریش باشند، مىجنگیم». به دنبال این خواسته،
حضرت على علیهالسلام، حمزه و عبیده به نبرد آنان رفتند و هر سه را به هلاکت
رسانیدند. [99]
[1] .
طبقات ابن سعد ، ج 2، ص 8.
[2] .
المغازى ، ج 1، ص 39.
[3] .
چکیده تاریخ پیامبر اسلام
صلى الله علیه و آله ، ص 78.
[4] .
المغازى، ج 1، ص 21.
[5] .
طبقات ، ج 2، ص 15؛
تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص 45 و
46.
[6] .
تاریخ سیاسى اسلام ، سیره
رسول خدا صلى الله علیه و آله، ص 435.
[7] .
المغازى ، ج 1، ص 77 و 78.
[8] .
چکیده تاریخ پیامبر اسلام ،
ص 83، این آیات را از قرار زیر بر مى شمارد: آل عمران 3، آیات 12، 13، 123؛
نساء (4)، آیه 77 و 78؛ انفال، آیات 1 ـ 19 و 36 ـ 51 و 67 ـ 71؛ حج (22)،
آیات 124 ـ 127. براى اطلاع از مفاد و تفسیر بعضى از آیات ر.ک:
تاریخ سیاسى اسلام ، سیره
رسول خدا صلى الله علیه و آله، صص 442ـ447.
[9] .
محمد 47، آیه 7.
[10] .
غافر 40، آیه 51.
[11] .
انفال 8، آیه 60.
[12] .
توبه 9، آیه 25 و 26؛ « لَقَدْ
نَصَرَکُمُ اللّهُ فِى مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ
أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ
عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ
أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤمِنِینَ وَ
أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ
جَزاءُ الْکافِرِینَ ».
[13] .
یس 36، آیه 82.
[14] .
انفال 8، آیه 9.
[15] .
همان، آیه 10. براى اطلاع بیشتر ر.ک:
المیزان ، ج 9، ص 21.
[16] .
آل عمران 3، آیات 123 ـ 126.
[17] .
المغازى ، ج 1، ص 57؛ ابن
هشام،
السیرة النبویة ، ج 2، ص
633.
[18] .
المغازى ، ج 1، ص 21.
[19] .
پیشوایى،
تاریخ اسلام ،
ص 227.
[20] .
انفال 8، آیه 10.
[21] .
المغازى ، ج 2، ص 54.
[22] .
المیزان ، ج 9، ص 22.
[23] .
انفال 8، آیه 10.
[24] .
المیزان ، ج 9، ص 22؛
المغازى ، ج 1، ص 54؛
طبقات ، ج 2، ص 12.
[25] .
آل عمران 3، آیه 151.
[26] .
احزاب 33، آیه 26: «خداوند در دل هاى دشمنان رعب افکند و شما عده اى را
مى کشتید و عده اى را اسیر گرفتید».
[27] .
حشر 59، آیه 2: «خداوند از راهى که آنان (دشمنان) گمان نمى بردند، بر آنان
وارد شد و در دل هایشان رعب افکند».
[28] .
انفال 8، آیه 8: «به زودى در دل هاى کافران رُعب مى افکنم».
[29] .
همان، آیه 7.
[30] .
الارشاد ، ص 66؛
بحارالانوار ، ج 19، ص 279.
[31] .
الکامل فى التاریخ ، ج 1، ص
531 و 621 ؛
المغازى ، ج 1، ص 59.
[32] .
انفال 8، آیه 17: «شما آنان را نکشتید، بلکه این خداوند بود که آنان
(مشرکان) را به قتل رسانید و اى پیامبر
صلى الله علیه و آله تو پرتاب نمى کردى هنگامى که پرتاب کردى بلکه این
خداوند بود که پرتاب مى کرد». ر.ک: براى اطلاع بیشتر به
المیزان ،
ج 9، ص 38.
[33] .
السیرة النبویه ، ج 2، ص
606؛
الکامل ، ج 1، ص 527؛
المغازى ، ج 1، ص 24؛
طبقات ، ج 2، ص 118؛ درباره پیامبر
صلى الله علیه و آله و حضرت على علیه السلام منابع اتفاق نظر دارند، اما
درباره نفر سوّم بین منابع اختلاف است و او را ابولبابه، زید و مرثد بن ابى
مرثد ذکر کرده اند.
[34] .
المغازى ، ج 1، ص 27؛
طبقات ، ج 2، ص 8.
[35] .
طبقات ،
ج 2، ص 21.
[36] .
همان.
[37] .
السیرة النبویه ، ج 2، ص 614؛
طبقات ، ج 2، ص 11؛
المغازى ، ج 1، ص 48.
[38] .
المغازى ، ج 1، ص 53.
[39] .
همان، ج 1، ص 53.
[40] .
همان.
[41] .
همان، ص 56.
[42] .
همان.
[43] .
طبقات ، ج 2، ص 11.
[44] .
السیرة النبویة ، ابن هشام،
ج 2، ص 634.
[45] .
تاریخ سیاسى اسلام ، سیره
رسول خدا صلى الله علیه و آله، ص 432.
[46] .
همان، ص 429.
[47] .
المغازى ، ج 1، ص 56.
[48] .
طبقات ، ج 2، ص 13.
[49] .
المغازى ، ج 2، ص 61.
[50] .
همان، ج 2، ص 65.
[51] .
طبقات ، ج 2، ص 22.
[52] .
الارشاد ، ج 2، ص 64 و 65، در این منبع نام تمام 35 نفر ذکر شده
است.
[53] .
طبقات ، ج 2، ص 20.
[54] .
المغازى ، ج 1، ص 47.
[55] .
ابن هشام،
السیرة النبویه ، ج 2، ص 626.
[56] .
همان، ج 2، ص 629.
[57] .
الکامل ، ج 1، ص 536.
[58] .
طبقات ، ج 2، ص 16.
[59] .
تاریخ یعقوبى ، ج 2، ص 46.
[60] .
طبقات ، ج 2، ص 19 و 23.
[61] .
نوح 71، آیات 10ـ12: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ
غَفّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ
بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ
أَنْهاراً».
[62] .
همان، آیه 27.
[63] .
هود 11، آیه 102 و 117؛ کهف (18)، آیه 59؛ قصص (28)، آیه 59.
[64] .
اعراف 7، آیه 96.
[65] .
انفال 8، آیه 53 و به همین مضمون: رعد (13)، آیه 11.
[66] .
هود 11، آیه 112: «به همراه کسانى که با تو به سوى خداوند بازگشته اند،
استقامت کن».
[67] .
شورى 42، آیه 15.
[68] .
المیزان ، ج 11، ص 66 به نقل از:
مجمع البیان.
[69] .
انفال 8، آیه 66: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤمِنِینَ عَلَى
الْقِتالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا
مِائَتَیْنِ وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ
الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ».
[70] .
طبقات ، ج 2، ص 11.
[71] .
همان.
[72] .
المغازى ، ج 1، ص 21: نام این افراد را چنین ذکر کرده است:
عبداللّه بن عمر، اسامة بن زید، رامغ بن خدیج، براد بن عازب، اسید بن
ظهیر، زید بن ارقم و زید بن ثابت.
[73] .
همان.
[74] .
السیرة النبویة ، ج 2، ص 646.
[75] .
المغازى ، ج 1، ص 112.
[76] .
همان، ص 70.
[77] .
السیرة النبویة ، ج 2، ص
620.
[78] .
المغازى ، ج 1، ص 48 و 49.
[79] .
همان.
[80] .
همان، ص 49.
[81] .
السیرة النبویة ، ج 2، ص 653.
[82] .
همان، ص 645.
[83] .
المغازى ، ج 1، ص 47 و 48.
[84] .
المغازى ، ج 1، ص 107.
[85] .
الصحیح من سیرة النبى
صلى الله علیه و آله ، ج 5، ص 108.
[86] .
انفال 8، آیه 67.
[87] .
ر.ک:
الصحیح من سیرة النبى
صلى الله علیه و آله ، ج
5، ص 116 و 117.
[88] .
الکامل ، ج 1، ص 535؛
المغازى ، ج 1، ص 99.
[89] .
المغازى ، ج 1، ص 101؛
الکامل ، ج 1، ص 539.
[90] .
همان، ج 2، ص 641.
[91] .
همان، این آیه که آیه 97 سوره «نسا» مى باشد چنین است:
« إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ
الْمَلائِکَةُ ظالِمِى أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا
مُسْتَضْعَفِینَ فِى الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ
واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ
مَصِیراً » . براى اطلاع
بیشتر ر.ک: المیزان ، ج 5، ص 55.
[92] .
تاریخ سیاسى اسلام، رسول خدا
صلى الله علیه و آله ،
ص 432.
[93] .
المغازى ، ج 1، ص 39.
[94] .
همان، آیه قرآن، آیه 47 سوره انفال مى باشد که در آن آمده است:
« وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ
خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ
سَبِیلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ ».
[95] .
المغازى ، ج 1، ص 91.
[96] .
همان، ص 61.
[97] .
همان، ص 90.
[98] .
همان، ص 91.
[99] .
السیرة النبویه ، ج 2، ص 625.