ثبات یا تحول در نظرات امام خمینی؟
۱۳۹۴/۰۴/۰۱
–
۱۰۹ بازدید
دانشجوی محترم ابتدا از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم.اخیرا برخی دیدگاه ها در زمینه تحول در افکار و اندیشه های حضرت امام خمینی ره مطرح شده است از جمله اینکه برخی معتقدند حضرت امام خمینی ره ابتدا معتقد به حق حکومت فقها نبوده و حتی اصل سلطنت را نیز مشروع می دانستند و نهایت این بود که معتقد بودند شاه باید بر اساس قانون و شرع عمل نماید ، ولی آنگاه که از اصلاح حکومت شاه نا امید شدند ، ناچار راهکار انقلابی را
برای پاسخ گویی به چنین اشکالی می توان از دو روش استفاده کرد : نخست مراجعه به سنت فکری که افکار حضرت امام ره از آن ریشه می گیرد و دوم مراجعه به دیدگاه خود حضرت امام ره .
1 – ریشه های فکری حضرت امام ره :
حضرت امام خمینی ره ، از جمله فقها و مجتهدان بنام تشیع بود که در رشته های مختلف از جمله فقه ، فلسفه ، کلام ، اخلاق ، عرفان و … صاحب نظر بودند و به همین دلیل سنت فکری ایشان نیز در سنت فکری علمای جهان تشیع قابل ارزیابی می باشد . از طرفی یکی از تفکرات قطعی و غیر قابل خدشه فقهای شیعه در طول تاریخ ، اعتقاد به لزوم مشروعیت الهی حکومت ها و طاغوت بودن هر حکومتی است که مشروعیتش به نوعی منتسب به امام معصوم ع نباشد ، توضیح این مساله اینکه از نظر مبانی دینی حق حاکمیت اصیل و استقلالی از آن خداوند متعال است و او به هر کسی که بخواهد آن را اعطا می کند که بر این مساله آیات فراوانی دلالت دارد از جمله در آیات زیر بر انحصار حق حاکمیت در خداوند تاکید دارد :
«إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ»( انعام: 57) «أَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ»( انعام: 62)
«إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ» (یوسف: 40) «لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُکْمُ»( قصص: 70)
از طرفی دیگر آیات قرآنی دیگری دلالت دارد بر اینکه خداوند متعال حکومت خود را به هر کسی که بخواهد اعطا می کند و بنابر این هر حکومتی غیر از حکومتی که به خدا باز نگردد حکومت طاغوت خواهد بود به عنوان مثال خداوند در قرآن کریم می فرماید : :« قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ» (آل عمران/26)
از جانب دیگر بر اساس اعتقادات مسلم دینی ، یکی از وظایفی که در کنار بیان شریعت بر عهده پیامبران گذاشته شده است حکومت کردن می باشد که به تعابیر مختلف ازجمله انزال میزان و حدید (کنایه از قدرت و قانون که ابزار حکومت داری می باشند) در قرآن به آن اشاره شده است : لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس » (حدید/25)
بنابر این در اینکه حکومت داری و تصدی رهبری جامعه اسلامی یکی از وظایف مسلم پیامبران و به تبع آن امامان معصوم ع و جانشینان آنان بوده است شکی وجود ندارد و حتی اگر در مورد وظایف سیاسی پیامبران دیگر و حاکمیت سیاسی آنان بر ملت های خود نیز تشکیکی صورت بگیرد در مورد اثبات این وظیفه در دین اسلام برای پیامبر اکرم و جانشینان او هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد . آیت الله جوادی آملی در مورد ضرورت وجود حکومت از منظر اسلام چنین می گویند : «اسلام از آن جهت که دین الهی است و از آن جهت که کامل و خاتم همه مکتب هاست ، برای اجرای احکامش و برای ایجاد قسط و عدل در جامعه ، حکومت و حاکم می خواهد . اسلام بی حکومت و بی اجرا ، قانون صرف است و از قانون که «سوادی بر بیاض» است به تنهایی کاری ساخته نیست و اگر دشمنان اسلام ، جدایی دین از سیاست را ترویج می کنند و اسلام بی حکومت را تقدیس و تکریم کرده و می کنند ، برای خلع سلاح نمودن مسلمین وجامعه اسلامی است ، نه به جهت خیرخواهی و نیک اندیشی یا اسلام شناسی واقعی و اصیل آنان .»(ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، آیت الله جوادی آملی ، ص 76)
با توجه به این مطالب ، این نتیجه حاصل می شود که حکومت نه تنها یک حق ، بلکه یک وظیفه شرعی برای پیامبر و امامان معصوم و جانشینان ایشان می باشد و باید امامان معصوم و در دوران غیبت فقهای جامع الشرایط در صورت فراهم آمدن شرایط به اقامه این وظیفه شرعی و تصدی رهبری جامعه اسلامی بپردازند و این دیدگاهی است که در طول تاریخ فقه شیعه تحت عناوینی همچون «ولایت فقیه» مطرح بوده است . از این روی حضرت امام خمینی ره نیز به عنوان فقیهی اسلام شناس هرگز خارج از این سنت فکری نمی اندیشیده و حتی اگر هیچ اثر مکتوبی در زمینه ولایت فقیه از وی بر جای نمی ماند باز هم با توجه به خاستگاه فکری اش می توانستیم اعتقاد به لزوم مشروعیت الهی حکومت ها را به ایشان نسبت دهیم . بر این اساس وقتی حضرت امام خمینی ره وارد عرصه مبارزات سیاسی با رژیم طاغوت می شوند طبیعی است که بر اساس اعتقادات خویش به دنبال تحقق حکومت اسلامی و نابودی حکومت طاغوت هستند
2 – مراجعه به افکار و اندیشه های حضرت امام خمینی ره
علاوه بر مراجعه به ریشه های سنت فکری حضرت امام خمینی ره که به صورت کلی حضرت امام خمینی ره را جزء معتقدان به ولایت فقها و لزوم کسب مشروعیت الهی حکومت ها و طاغوتی بودن حکومت های غیر مشروع می داند مراجعه به دیدگاه های حضرت امام خمینی ره نیز مبین این است که ایشان از همان ابتدا اعتقاد به حق حاکمیت فقها داشته اند ، در این میان دیدگاه حضرت امام خمینی ره نسب به حق حاکمیت فقها از سال 1348 به بعد که حضرت امام ره اقدام به تدوین کتاب البیع و نیز برگزاری سلسله جلسات ولایت فقیه نمودند کاملا روشن است چرا که حضرت امام ره در آنها صریحا تاکید کرده بود که ولی فقیه جامع الشرایط ، برای تصدی امر حکومت دینی منصوب از جانب امام معصوم ع می باشد به عنوان مثال امام خمینی در بخشی از کتاب ولایت فقیه ، وقتی به بررسی مقبوله عمر بن حنظله که از مهم ترین ادله روایی اثبات ولایت فقیه می باشد می پردازد چنین بیان می کند : « مى فرماید: فإنی قد جعلته علیکم حاکماً (من کسى را که داراى چنین شرایطى باشد، حاکم فرمانروا بر شما قرار دادم.) و کسى که این شرایط را دارا باشد، از طرف من براى امور حکومتى و قضایى مسلمین تعیین شده؛ و مسلمانها حق ندارند به غیر او رجوع کنند. …این فرمان که امام (ع) صادر فرموده کلى و عمومى است. همان طور که حضرت امیر المؤمنین (ع) در دوران حکومت ظاهرى خود حاکم و والى و قاضى تعیین مى کرد، و عموم مسلمانان وظیفه داشتند که از آنها اطاعت کنند، حضرت امام صادق (ع) هم چون ولىّ امر مطلق مى باشد و بر همه علما، فقها و مردم دنیا حکومت دارد، مى تواند براى زمان حیات و مماتش حاکم و قاضى تعیین فرماید. همین کار را هم کرده، و این منصب را براى فقها قرار داده است. و تعبیر به حاکماً فرموده تا خیال نشود که فقط امور قضایى مطرح است، و به سایر امور حکومتى ارتباط ندارد.
…این روایت از واضحات است؛ و در سند و دلالتش وسوسه اى نیست. جاى تردید نیست که امام (ع) فقها را براى حکومت و قضاوت تعیین فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است که از این فرمان امام (ع) اطاعت نمایند…. علماى اسلامى- طبق این روایت- از طرف امام (ع) به مقام حکومت و قضاوت منصوبند. و این منصب همیشه براى آنها محفوظ مى باشد.»(ولایت فقیه یا حکومت اسلامی ، امام خمینی)
اما مساله اینجاست که این افکار و اندیشه های حضرت امام ره تنها مربوط به مقطع تاریخی سال 48 به بعد نمی باشد تا اینکه با عدم وجود این افکار در اندیشه های سابق حضرت امام ، این اعتقاد به وجود آید که تحولی در اندیشه حضرت امام ره در این زمینه به وجود آمده است ، چرا که شواهد حاکی از این است که این افکار ، بسیار پیش تر از سال 48 ، در نخستین آثار قلمی ایشان نیز مشهود است ، چنانکه با مطالعه کتاب کشف الاسرار که در سال 1323 و در پاسخ به شبهات کتاب «اسرار هزار ساله» حکمی زاده یعنی 25 سال پیش از طرح درس های ولایت فقیه و حدود 20 سال پیش از قیام پانزده خرداد نگاشته شده است چنین دیدگاهی از حضرت امام خمینی را عینا مشاهده می کنیم :
«کسی جز خدا حق حکومت بر کسی ندارد و حق قانونگذاری نیز ندارد و خدا به حکم عقل باید خود برای مردم حکومت تشکیل دهد و قانون وضع کند ، اما قانون همان قوانین اسلام است که وضع کرده و پس از این ثابت می کنیم که این قانون برای همه و برای همیشه است … جز سلطنت خدایی همه سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی همه قوانین باطل و بیهوده است…»(کشف اسرار ، امام خمینی ، ص186-185) در ادامه حضرت امام خمینی ره در پاسخ به این ادعا که «حکومت حق فقیه است هیچ دلیلی ندارد» می فرماید «مبانی فقه عمده اش اخبار و احادیث ائمه است که آن هم متصل است به پیغمبر خدا و آن هم از وحی الهی است»(همان، ص 187) و در ادامه به ذکر چندین حدیث در اثبات حق فقها برای حکومت می پردازد و در ضمن یکی از آنها چنین نتیجه گیری می کند : «پس معلوم شد آنهائی که روایت سنت و حدیث پیغمبر می کنند جانشین پیغمبرند و هر چه برای پیغمبر از لازم بودن اطاعت و ولایت و حکومت ثابت است برای آنها هم ثابت است زیرا که اگر حاکمی کسی را جانشین خود معرفی کرد معنیش آن است که کارهای او را در نبودنش او باید انجام دهد.»(همان ، ص 188) همانگونه که مشخص است تفکر اصلی حضرت امام خمینی ره در باب ولایت فقیه ، حتی از دل کتاب کشف الاسرار حضرت امام خمینی ره نیز که مربوط به دوران جوانی ایشان است به راحتی به دست می آید و به همین دلیل در دیدگاه های تئوریک حضرت امام خمینی ره در این زمینه هیچ تغییری به وجود نیامده است . با این حال این امکان وجود دارد که در دیدگاه های عملی ایشان تغییراتی دیده شود ، چرا که عرصه عمل ، مبتنی بر ملاحظه واقعیات خارجی است و ممکن است با در نظر گرفتن شرایط خارجی ، آن مبانی تئوریک عینا قابل تحقق نباشد مثل اینکه امامان معصوم ع نیز به لحاظ تئوریک اعتقاد به لزوم تشکیل حکومت دینی و سرنگونی حکومت های زمانه داشتند اما به دلیل اینکه واقعیات خارجی با تحقق این تئوری ها انطباق نداشت لذا نمی توانستند دست به تشکیل حکومت بزنند ، از این روی ممکن است در رفتارهای سیاسی یک فرد با توجه به واقعیات و شرایط زمانه تغییراتی رخ دهد اما این تغییرات به معنای تغییرات در مبانی تئوریک و اعتقادات وی نمی باشد و آنچه باعث اشکال و ایراد است تغییرات در مبانی تئوریک است و نه رفتار ، بر این اساس حضرت امام خمینی ره نیز علیرغم اعتقاد به حق حکومت فقها ممکن است در بخشی از مسیر مبارزه به دلیل اینکه شرایط و زمینه های مبارزه و سرنگونی رژیم فراهم نباشد فعلا برنامه های انقلابی خویش را اعلام نکرده و در مراحل اولیه در جستجوی راهکاری برای اصلاح پاره ای رفتارهای دین ستیزانه رژیم باشند ، چنانکه در طول تاریخ تشیع نیز ، اکثریت قریب به اتفاق فقها علیرغم عدم اعتقاد به مشروعیت حکومت های زمانه ، به دلیل فراهم نشدن شرایط و زمینه ها ، اقدامی در راستای سرنگونی حکومت های نامشروع انجام نمی دادند اما در صورتی که زمینه را برای اجرایی کردن پاره ای احکام و مقررات اسلامی فراهم می دیدند به همان اکتفا می کردند مثل اینکه وارد دربار شاهان صفوی می شدند و از این طریق می توانستند امور قضایی را از دست حکومت های طاغوت خارج کرده و بر اساس عدل و انصاف در میان مردم به قضاوت بپردازند و یا با نزدیکی به برخی شاهان آنها را از ارتکاب جنایات هر چه بیشتر نسبت به انسانهای بی گناه باز می داشتند چنانکه یکی از رازهای حضور خواجه نصیر الدین طوسی در اردوگاه هلاکوخان مغول ، این نکته ظریف بوده است و ایشان از طریق این حضور مانع بخش عمده ای از جنایت های خان مغول می شدند . حضرت امام خمینی ره نیز در همان ابتدای ورود به عرصه مبارزات ، ابتدا به دلیل فراهم نبودن شرایط و زمینه ها مستقیما هدف انقلابی خود را اعلام نکردند و ابتدا به نصیحت کردن شاه می پرداختند تا شاید از طریق اصلاح شاه بتوانند احکام اسلام را در این کشور اجرایی نمایند و در واقع بخشی از مصلحت تحقق حکومت اسلامی را توسط شاهی که از جانب فقها اذن پیدا می کند اجرایی کنند همچون محقق کرکی که به شاه طهماسب اذن داده بودند تا به نیابت از ایشان امورات کشور را اداره نمایند ، اما پس از آن که دیدند این حکومت قابل اصلاح نیست تصمیم گرفتند تا با فراهم ساختن زمینه ها ، به نابودی رژیم بپردازند ، از این روی اقدام به روشنگری در زمینه مفاسد رژیم شاهنشاهی و وابستگی های آن به قدرتهای استعماری پرداختند ، شاگردان خویش را به اقصا نقاط کشور اعزام و مفاسد رژیم را در سراسر کشور بازگو کردند و پس از تبعید از ایران ، از سویی به واسطه نیروهای داخلی به جذب نیروهای بیشتر می پرداختند و از سویی دیگر به تبیین اهداف قیام که عبارت از سرنگونی حکومت شاهنشاهی و تشکیل حکومت اسلامی بود می پرداختند و به این ترتیب زمینه های یک قیام عظیم و سراسری را فراهم کردند تا جایی که وقتی در سال 1356 نخستین جرقه های قیام زده شد ، میلیونها نفر در سراسر کشور وارد عرصه شدند و حمایت خود را از انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی اعلام کردند و به این ترتیب این حمایت ها تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 57 ادامه پیدا کرد .
نتیجه اینکه اگر منظور کسانی که معتقد به تحول در اندیشه امام خمینی ره هستند این است که ایشان به لحاظ مبانی نظری و تئوریک تحول پیدا کرده و ابتدا اعتقادی به حق حکومت فقها و یا نابودی حکومت های طاغوتی نداشتند چنین سخنی با مبانی حضرت امام خمینی ره که در آثار قلمی ایشان اعم از آثار نخست یا آثار بعدی ایشان انعکاس یافته است سازگاری ندارد و ایشان از ابتدا بر حق فقها برای حکومت و لزوم نابودی حکومت های طاغوتی در صورت فراهم شدن شرایط و زمینه ها تاکید داشتند ، اما اگر منظور این است که به لحاظ عملی ، ایشان ابتدا خواستار اصلاح رژیم بودند و بعدها خواستار نابودی آن شدند ، باید بگوییم که این سخن اجمالا درست است و اشکالی هم ندارد ، چرا که رفتارها بر اساس واقعیات خارجی شکل می گیرد و حضرت امام ره نیز ابتدا به دلیل فراهم نبودن زمینه های قیام ، تلاش می کردند تا با اصلاح رفتارهای دین ستیزانه شاه ، بخشی از اهدافی که حکومت اسلامی در پی آن است به دست خود شاه عملی سازند ، اما پس از مدتی که متوجه شدند این رفتارها قابل اصلاح نیست ، زمینه های یک قیام عظیم بر علیه شاه نموده و سرانجام انقلاب اسلامی مردم ایران را به پیروزی رساندند .