طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اصلاح جاهلیت مدرن جز از مسیر ظهور ممکن نیست

اصلاح جاهلیت مدرن جز از مسیر ظهور ممکن نیست


اصلاح جاهلیت مدرن جز از مسیر ظهور ممکن نیست

۱۳۹۴/۰۳/۱۸


۸۸ بازدید

جاهلیت مدرن . . .

اصلاح جاهلیت مدرن جز از مسیر ظهور ممکن نیست

پیامبر(ص) به خوبی می دانستند که به همان صورت که در عصر جاهلیّت اوّل، کار عرب به زیست در فرهنگ مشرکانه کشید، بازگشت جاهلیّت دوم موجد روز و روزگاری می شود که اصلاح آن جز از مسیر ظهور حضرت مهدی(ع) ممکن نخواهد بود.


جاهلیت مدرن . . .

اصلاح جاهلیت مدرن جز از مسیر ظهور ممکن نیست

پیامبر(ص) به خوبی می دانستند که به همان صورت که در عصر جاهلیّت اوّل، کار عرب به زیست در فرهنگ مشرکانه کشید، بازگشت جاهلیّت دوم موجد روز و روزگاری می شود که اصلاح آن جز از مسیر ظهور حضرت مهدی(ع) ممکن نخواهد بود.

خبرگزاری شبستان: کمتر کسی را می توان یافت که در مورد جاهلیت اعراب قبل از اسلام حرفی نشنیده باشد. مردم آن زمان، آداب و رسومی داشته اند که در قرآن به یکی از آنها که “تبرج” اشاره شده است. تبرج به این معناست که زنان عصر جاهلیت، حجاب درستی نداشتند و دنباله روسری های خود را به پشت سر می انداختند به طوری که گلو و قسمتی از سینه و گردنبند و گوشواره های آنان نمایان بود. قرآن در این آیه به زنها دستور می دهد که مانند زن های عصر جاهلیت رفتار نکنند.

با استفاده از تعبیر “جاهلیه الاولی” در قرآن برخی مفسران، این نکته را بیان کرده اند که این آیه یکی از پیشگویی های اعجاب آمیز قرآن است. چرا که خبر از جاهلیت دیگری می دهد که در آینده رخ خواهد داد. پیامبر(ص) در بیانی نورانی می فرمایند: “بعثت بین جاهلیتین الأخراهما شر من أولاهما” من بین دو جاهلیّت که دومین آن سخت‌تر از اوّلی است، برانگیخته شده‌ام.

امروزه ما شاهد جاهلیت نوع دوم هستیم که به جاهلیت “نوین و یا مدرن” معروف است. به راستی جاهلیت مدرن چه نوع جاهلیتی است؟ چه شاخصه هایی دارد؟ آداب و رسومش چه چیزهایی هستند؟ چه تفاوتی با جاهلیت اعراب قبل از اسلام دارد؟ چرا به جاهلیت نوین و یا مدرن معروف است؟ و سوالات دیگری که ذهن هر خواننده ای را به خود مشغول می کند.

اسماعیل شفیعی سروستانی به بررسی “جاهلیت مدرن در رویارویی با امام زمان” پرداخته است که در ادامه با هم می خوانیم؛

لفظ تعصب به واسطه سابقه و تجربه انسان ها از مصادیق آن در مناسبات و مراودات اجتماعی مفهومی منفی و ناروا را متبادر به ذهن می سازد. به عبارت دیگر از آن به عنوان یکی از صفات رذیله و پست انسانی یاد می شود و صورتی از وابستگی غیر منطقی به امری را در اذهان جلوه گر می سازد. از این رو عموما تعصب را به عنوان مانعی برای درک حق و عاملی برای برتری دادن باطل می شناسند.

تردیدی نیست که در طول تاریخ همین وجه از تعصب مشکلات و پیامدهای ناگوار بسیاری را برای بشر به وجود آورده است چنانکه تعصب های ناروا باعث بروز درگیری های بسیاری در مسیر گسترش اندیشه و فرهنگ انبیای عظام الهی بوده است.

تعصب از ماده عصب به رشته هایی اطلاق می شود که مفاصل استخوان ها و عضلات را به هم پیوند می دهد از اینجا عصب و تعصب به معنای هر گونه وابستگی شدید اندیشه ای و عملی آمده است که مانع از کشف حقایق و درک کمالات می شود.

البته نباید از یاد برد که از این الفاظ و واژگان نمی بایست تنها مفهوم منفی را برداشت کرد چنانکه رشته های پیوند دهنده استخوان ها و عضلات در جایگاه شایسته خود باعث قوام و تداوم اندام ها و نتومندی و آراستگی آنها می شود تعصب به جا و شایسته در مراودات و مناسبات قوام و دوام اندام های اجتماعی و مناسبات فرهنگی حق را باعث می گردند.

به همان سان که دوام و بقای رذایل اخلاقی فردی و جمعی نیرو از غیرت ورزی صاحبان حمیت و تعصب اخذ می کند، دوام بقای فضایل اخلاقی و بنیادهای پسندیده فردی و جمعی نیز نیروی خود را از غیرت ورزی صاحبان حمیت ممدوح می گیرد.

پیامبر اسلام در جایی و با توجه به شانی تعصب و غیرت را از نشان های ایمان می شناسد و می فرمایند: اگر کسی نسبت به رفیقش تعصب خرج دهد به این معنا که از او حمایت باطل کند و رفیقش هم به این حمایت راضی باشد هر دوی اینها آن ریسمان ایمانی را که بر گردن دلشان است باز کرده اند و از زمره مومنان حقیقی خارج شده اند.

اگر چه در عصر حاضر به دلیل غلبه فرهنگ غربی که در ظاهر ناسخ هر گونه تعصب ورزیدن است در باطن همه را به تعصب ورزیدن بر بی تعصبی و بی غیرتی و پاسداشت مذموم دریافت ها و آموزه های عملی و فرهنگی غرب دعوت می کند و عدول از آن را نشانه عقب افتادگی و تحجر می شناسد و دینداران صاحب غیرت دینی را به عنوان فناتیک و متحجر معرفی می کند.

آنچه که موجب مذمت عصبیت در نزد رسول اکرم شده و آن را از نشانه های جاهلیت دانسته اند وجه مذموم تعصب ورزیدن است که اعراب جاهلی با تکیه بر بندها و علایق قومی و قبیله ای مانع از مکشوف شدن حقایق، جاری شدن سنت های ممدوح، به کیفر رسیدن ظالم و ستمگر می شدند.

مظلوم واقع شدن ستمدیده یا منزوی شدن سنت ها در اثر این گونه عصبیت ها در واقع باعث پایداری جاهلیتی می شد که انزال کتاب آسمانی “قرآن” و ارسال رسول ختمی مرتبت برای منسوخ ساختن آن اتفاق افتاده بود از همین رو بود که رسول خدا برای تضعیف و سرکوب این گونه تعصب ورزیدن ها می فرمودند: هر کس در دلش به اندازه دانه خردلی عصبیت باشد خدا او را در روز قیامت با اعراب جاهلیت مبعوث می کند.

بخش بزرگی از حیات و جهاد رسول الله و مسلمانان مومن در صدر اسلام مصروف مبارزه با این گونه عصبیت های جاهلی بود که اعراب به دلیل خاستگاه فرهنگی و نظام قبیله ای سخت بدان وابسته بودند و با این صفت مذموم شناخته می شدند.

آنچه که موجب خروج اهل تعصب مذموم از خیل مومنان می شد و می شود نسبتی است که به واسطه تعصب با ابلیس پیدا می کردند چه این صفت مذموم ریش در خوی و خصلت باطل موجودی غیر رحمانی داشت.

ابلیس با مقایسه بی بنیاد خود با حضرت آدم امری اعتباری را باعث رجحان و برتری می شناخت و بدون حجتی حقیقی و الهی متعصبانه بر آن پای می فشرد او به اتکای همین غیرت ورزی مذموم حاضر به رویارو ایستادن با حضرت حق که خود منشا و مبدا هر گونه ارزش گذاری و تعیین حدود حق و باطل بود نیز شد.

تعصب نابه جا در وقت مشاهده آدم جایگاه شیطان را معلوم و وی را از رتبه و صف ملائکه جدا ساخت در واقع عصبیت پرده ها را از ما فی الضمیر بر می دارد تا به رغم همه صورت سازی ها رویکرد و جایگاه هر موجودی معلوم شود.

ظهور این صفت مذموم در شیطان او را سر حلقه مبتلا به عصبیت معرفی کرد تا از آن پس جمله مردان و زنانی که با ملاک قرار دادن ویژگی های اعتبار قومی قبیله ای خونی مالی و امثال اینها جایگاهی فراتر و حقی بزرگتر از سایرین برای خود قائل می شوند به راحتی شناخته شوند و صفوف آنها از دیگران باز شناخته شود.

آنچه که موجب دوری و رانده شدن ابلیس از درگاه الهی و مقام قرب شد، بروز عصیان و عصبیّت یاد شده بود. همین واقعه، او را مستعد و البتّه مستحقّ لعنت و رجم ساخت.

پوشیده نیست که این عصبیّت مذموم و فاقد وجاهت شرعی و عقلی، باعث شکسته شدن حصار سلامت و عبودیّت و مبتلا شدن ابلیس به عصیان و نافرمانی شد. او با نافرمانی از امر پروردگار و عدم سجده بر حضرت آدم از جمع بندگان درگاه حق، خارج و به صف متمرّدان و عاصیان رانده شد.

متعصّب بی دلیل و وجه عقلی و شرعی، ابتدا با نادیده گرفتن حق و طرفداری از باطل، مرتکب گناه می

شود؛ لیکن در مراحل بعدی، در مقام دفاع از قوم و قبیله و حزب، در ظلم گروهی نیز شریک شده و باعث بروز مفسده های بزرگتر اجتماعی می شود. به واقع دامنه و دایرة این آلودگی در گستره ای محدود نمی ماند بلکه مرحله به مرحله پیش می رود تا آنجا که نسل های پی در پی در گستره های اعتقادی، فرهنگی و بالأخره جملة معاملات و مناسبات، مرتکب باطل حافظ و ناشر و مبشر بدعت ها و باعث تعطیل شدن سنت های نیکو می شوند.

به نظر می رسد، وجه مهمّ اجتماعی عصبیّت و گسترة تأثیرگذاری اش در مناسبات و معاملات جمعی است، که تا این حد، مورد مذمّت واقع شده است. این وجه از عصبیّت است که موجب انحراف های بزرگ و تاریخی و بروز نقطه عطف های مهمّی می شود.

در ابلیس صفات حسد بر آدم(ع)، تعصّب دربارة اعتبار از جنس آتش بودن خودش، کبری که موجد استکبارورزی شد و خیانتی که به ربّ و مولای خود کرد، مجتمع گشت تا نه تنها از درگاه پروردگار رانده شد؛ بلکه در زمرة لعنت شدگان وارد آمد و از رحمت خداوندی الی الابد دور افتاد.

این همه در نقطه عطف های مهم نیز موجد بروز و ظهور فرهنگ جاهلی شد و با دلالگی شیطان که کمر به اغوای فرزندان آدم بسته بود موجد عصیان بت پرستی استکبارورزی و بالاخره شکل گیری تمدن های مشرکانه در عرصه زمین شد.

ناگفته نماند که جمله این رذایل و به ویژه عصبیت چشم شیطان را از حضرت خلیفه الله بست تا با انکار مقام و شان الهی او با تلاشی مذبوحانه آن مقام را غصب و از آن خود سازد.

پس از او نیز، بنی ابلیس بنی قابیل و بنی اسرائیل با طی همین مسیر و در هوای غصب و تصاحب مقام خلیفه اللهی، مرتکب جنایاتی همچون قتل عامّ پیامبران، اوصیا و اولیا شدند و مسیر حقیقی تاریخ را به انحراف بردند و موجب بروز هزاران فرقه و گروه، صدها فرهنگ و تمدّن الحادی و مشرکانه و بدعت ها شدند تا کار فرزندان آدمی در دریایی از شبهات، مفسده و رذایل به عصیان و انکار و بالأخره جهنّم و عذاب الی الابد کشیده شود. این همان وفاداری صمیمانة شیطان به پیمانی بود که برایش سوگند فبعزّتک خورده بود.

پیامبر اکرم(ص) به خوبی می دانستند که به همان صورت که در عصر جاهلیّت اوّل، کار عرب به صحرای عصیان و انکار و زیست در فرهنگ مشرکانه کشید، بازگشت جاهلیّت دوم در اثر تجربة دیگر بار عصبیّت، موجد روز و روزگاری می شود که اصلاح آن جز از مسیر ظهور کبری آخرین وصی رسول خدا حضرت مهدی (ع) ممکن نخواهد بود.

چنانچه با فراست و بصیرت به بنیاد جنگ ها و کشمکش های کمرشکن طول تاریخ بنگریم و راز بروز و ظهور احزاب گروه ها فرقه ها و حتی مرزهای جغرافیایی و فرهنگی میان عموم اقوام را جستجو کنیم بن مایه

این همه را در عصبیّت یا همان غیرت ورزی بی سبب، مذموم و دور از معیارهای حقیقی می یابیم.

به همان سان که در اوّلین روزهای پس از رحلت رسول اکرم(ص) عصبیّت برپایی سقیفه را سبب شد، همین عامل، بنی ربیعه و بنی تمیم (دو قبیلة بزرگ عصر پیامبر(ص)) را طلایه دار لشکر خوارج ساخت تا در برابر علی(ع) بایستند و پس از آن، بنی عبّاس، بنی مروان و دیگران، در صفی قرار گرفتند که ابتدا و سرحلقة آن را ابلیس به نام خود ثبت کرده بود، تا به انتها.

ناسیونالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، ماکیاولیسم، پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم، صهیونیسم و.. صدها ایسم دیگر، بر محور تعصّب قومی و حزبی شکل گرفتند و موجب و موجد جنگ های منطقه ای و فرامنطقه ای شدند و در زیر چرخ های خود، میلیون ها انسان را قتل عام کردند. سرتاسر تاریخ چهارصد سال اخیر غرب در زیر سایة انواع ایدئولوژی ها گذشت.

با حذف دین از صحنة حیات اجتماعی و سیاسی ساکنان غرب و سکولاریزه شدن فرهنگ، ایدئولوژی ها به مثابة مجموعه ای از دستورالعمل های سیاسی، اجتماعی، با تکیه بر دریافت های انسانی و اومانیستی از هستی، عهده دار مدیریّت و تنظیم مناسبات شدند. این همه، در خود و با خود، نطفة جملة بحران ها و بن بست ها را داشت، چنان که در قرن بیستم میلادی، بحران های فراگیر در حوزه های مختلف فرهنگی و تمدنی این فرهنگ و تمدن را به تمامی در سراشیب سقوط و اضمحلال کشید.

ایدئولوژی ها با هر عنوان، اعمّ از سوسیالیسم، ناسیونالیسم و …، متأثّر از عصبیّت و جانبداری از نوعی برداشت، دربارة وجوه مختلف حیات انسان بریده از آسمان و آموزه های دینی، به انکار حقایق مندرج در کتب آسمانی پرداختند و شأن قدسی آدم و عالم را تا مقام حیوان و جمادات نازل ساختند و با نفی هر گونه حجّت الهی و منصوب از سوی حق، نفس امّاره و هواجس آدمی را ملاک و معیار عمل و نظر قرار دادند. از این رو، ایدئولوژی ها منشأ تشتّت، غلق، بحران و عصبیتی شدند که چندین مرتبه از عصبیت جاهلی پیشی می گرفت.

گوییا، از سویی شاهد به ثمر رسیدن همة آمال ابلیس برای اغوای عمویم فرزندان آدمی از مسیر دامن زدن به عصبیّت ها هستیم؛ همان که در لسان پیامبر آخرالزّمان از آن به عنوان جاهلیّت ثانوی یاد شده و از دیگر سو، ناظر فراهم شدن زمینه های امری که حضرت نبیّ اکرم(ص) نوید تجربه اش را پس از پر شدن زمین از ظلم و بی عدالتی داده اند، آنجا که فرموده اند: پس زمین را از عدل و داد لبریز می کند پس از آنکه از ستم و بیداد لبریز شده است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد