۱۳۹۴/۰۳/۱۱
–
۲۹۱۲ بازدید
بى شک دست سیاست بازان عباسى و مزدوران برمکى در ایجادمشکلات و موانع در مسیر اهل بیت(علیهم السلام) نقش بسزایى داشت; اما انگیزه هاى اصلى پیدایش واقفیه را باید در این عوامل جستجو کرد:1-علاقه به زخارف دنیویدنیا دریایى ژرف است که بسیارى را در خود غرق کرده است. پیامبران الهى و ائمه(علیهم السلام) هماره مردم را از این خطر بزرگ آگاه کرده اند و آن را ریشه همه گناهان دانسته اند و پیامبر اکرم(ص) مى فرمود: دنیاباعث هلاکت شما و گذشتگان از شما بوده و هست.
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; على بن ابى حمزه بطائنى، زیاد بن مروان قندى و عثمان بن عیسى رواسى ازوکلاء امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانى که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسى بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روى نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکارى، کرام خثعمى و دیگران استفاده کردند.
یونس بن عبدالرحمان بر این حقیقت تصریح مى کندو مى گوید: در زمان رحلت امام کاظم(ع) وکلاى حضرت اموال فراوانى را که مربوط به امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. (زیاد قندى هفتادهزار دینار و على بن حمزه سى هزار دینار)
من با آنان مخالفت کردم و طبق وصى امام کاظم(ع) مردم را به طرف حضرت رضا(ع) دعوت کردم، روزى آن دو نزد من آمدندو گفتند: چرا چنین سخن مى گویی؟! اگر مال و ثروت مى خواهى بى نیازت مى کنیم. ده هزار دینار به تو مى دهیم و ساکت باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه(علیهم السلام)روایت داریم که هرگاه بدعتهایى آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنندوگرنه نور ایمان از آنان سلب مى شود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رهانخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.
سومین نفر; عثمان بن عیسى رواسى وکیل امام کاظم(ع) در مصر بود و اموال بسیاری(وجوهات شیعیان براى امام(ع) ) را در اختیار داشت.
امام رضا(ع) سفیرى نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمود; عثمان بن عیسى در جواب نوشت:
پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنیا رخت بربسته و ما ارث او را تقسیم کردیم و این خبر حتمى است. عثمان بن عیسى بار دیگر در پاسخ نوشت:
اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقى در این اموال نیست و اگر از دنیا رحلت کرده است به من دستور نداد اموال را به شما تحویل دهم.
درباره یکى دیگر از واقفیان; منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده است. او با اینکه به دستور امام کاظم(ع) خدمت على بن موسی(ع) رسید و جانشینى ایشان را تبریک گفت، ولى بعد از شهادت امام هفتم این حقیقت را انکار کرد وتنها دلیلش این بود که اموالى را که مربوط به مقام امامت بود، تصاحب کند.
2غسل امام به وسیله امام
ازروایات استفاده مى شود که امام را باید امام غسل دهد، در حالى که موسى بن جعفر(ع) در زندان بغداد به شهادت رسید و امام رضا(ع) در آن زمان در مدینه بسرمى برد. این موضع دستاویزى دیگر براى واقفیه گردید. ابوبصیر مى گوید: یکى ازوصیت هاى امام باقر(ع) به امام صادق(ع) این بود که وقتى از دنیا رفتم، غیر ازتو مرا غسل ندهد زیرا امام را فقط امام غسل مى دهد. و ابومعمر مى گوید: از امام رضا(ع) سؤال کردم: آیا امام را فقط امام غسل مى دهد؟ فرمود: این، سنتى است ازموسى بن عمران(ع).
در مقابل این ادعاى واقفیه، جوابى از سوى على بن موسى الرضا(ع) نقل شده است احمد بن عمر حلال مى گوید:
به حضرت رضا(ع) عرض کردم: واقفیه در مورد انکار امامت شما به اینکه امام را فقط امام غسل مى دهد، استدلال مى کنند.
آنها چه مى دانند؟! تو چه جواب دادی؟
قربانت شوم به آنها گفتم: اگر مولاى من بفرماید پدرم را در آسمان یا درزیرزمین غسل دادم، قبول مى کنم و آنچه مى گوید صحیح مى دانم.
-چنین نگو.
-پس چه بگویم؟
بگو من او را غسل دادم.
بگویم شما آن حضرت را غسل داده اید؟
آرى.
شیخ صدوق از این اشکال به صورتى دیگرى پاسخ داده، مى نویسد:
نهى ائمه(علیهم السلام) از غسل امام توسط غیر امام به این معنى است که دخالت دیگران در غسل امام حرام است نه اینکه هر کس امام را غسل داد، او امام بعد است. بنابراین کسانى که امام کاظم(ع) را غسل داده اند، مرتکب حرام شده اند، نه اینکه امام رضا(ع) امام نیست.
آخر سخن اینکه: احتمال مى رود مقصود روایات، از غسل امام توسط امام، این باشدکه امام مسوول تجهیز امام است یعنى غسل و کفن و دفن امام یا باید توسط خودامام یا به اجازه و رضایت او باشد.
جواب سوال دوم شما
در عصر امام کاظم ـ علیهالسلام ـ قیامهای زیادی از طرف علویان و سایر گروهها بر علیه خلافت عباسی صورت گرفت که عمدهترین و مهمترین آنها عبارتند از:
۱. قیام فخّ
قیام فخ (۱۶۹ هـ.) نهمین نهضتی که سادات علوی برای مطالبه خلافت نمودند، قیام اصحاب فخ بود که به رهبری حضرت حسین بن علی بن زید بن الحسین بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهمالسلام ـ بر ضد بنیعباس واقع شد. فضایل زیادی درباره اصحاب فخ رسیده است؛ از جمله آنکه حضرت رسول ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بر صحرای فخ گذشت و در آنجا دو رکعت نماز خوانده و فرموده یکی از اولاد من به اتفاق جمعی از صلحا در این سرزمین شهید خواهد شد و برای هر شهیدی اجر و ثواب دو شهید در اسلام مقرر شده است و تفصیل این واقعه چنان است که بعد از قتل ابراهیم، همیشه خلفای بنیعباس نسبت به علویان شدت داشتند و حکام مدینه را از دشمنان مسلم اهلبیت طهارت انتخاب مینمودند تا بر آنان اعمال فشار نمایند ـ سادات علوی هم بهاقتضای نژاد و همت عالی خود هیچ وقت نه از خلفا و نه از حکام آنان امور ذلتآوری را تحمل نمیکردند. در این تاریخ کسی که از سادات عظام برای معارضه با ظلم و جور قیام نمود، حضرت حسین بن علی بن زید است که در جلالت و شهامت شهره عصر و از بزرگترین عُباد و زهاد عصر بهشمار میرفت.
وی در سال ۱۶۹ ه ق بهعلت سختگیریهای بیجایی که از طرف حکام فاسق و فاجر عباسی نسبت به علویان به عمل میآمد، به ستوه آمده و جان شیرین خود را برای حفظ شرافت خانوادگی واصل متین عدالت فدا کرد….
۲. قیام یحیی بن عبدالله
قیام یحیی بن عبدالله (۱۷۶ هـ)، دهمین نهضت سادات هاشمی بود. فاجعه یحیی بن عبدالله بن الحسن المثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهمالسلام ـ در دوره منحوس هارون الرشید عباسی بوده است یحیی هنگام شهادت برادران و زندانی شدن پدر و اکثر مردان خانواده خود طفل صغیری بود که بلوغ او مصادف با دوره مهدی و هادی عباسی بوده و تعرض به او نرسانیدند، ولی در دوره هارون الرشید بوسیله فضل بن ربیع جلب شده و محبوس گردید. وی سیدی جلیل و عابد و زاهدی یگانه عصر خود بود و یکی از اوصیای حضرت امام جعفر بن محمد الصادق ـ علیهالسلام ـ بوده است. یحیی همان کسی است که رئیس شرطه مدینه را در موقع خروج سادات فخ به قتل رسانید. یحیی با جمعی از دوستان خود بعد از واقعه فخ فرار کرده و شهر به شهر بهطور مخفی گردش کرده و برای خود تبلیغ مینمود تا اینکه در دیلم محل مناسبی یافته و در آنجا مستقر گردید و مردم آن سامان نامبرده را به امارت برگزیده و تحت تعلیمات او امور دینی و مذهبی خود را هم انجام میدادند و عمال خلیفه عباسی هم بهسهولت به او دسترسی نداشتند….
۳. قیام ادریس بن عبدالله
یازدهمین کسی که بر خلیفه عباسی خروج کرد، ادریس بن عبدالله بن حسن المثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهمالسلام ـ بود که بعد از واقعه فخ به اتفاق غلام خود که راشد نام داشت، وارد قافله حاجیان مصر شده و به آنجا رفتند و برحسب تصادف بر یکی از دوستان بنیعباس وارد شدند و آن شخص به قرینه دانست که آنان از اهل حجاز و خائف هستند و پس از دانستن خبر و شناختن ادریس بن عبدالله آنان را احترام کرده و بهطور مخفی به افریقا اعزام داشت.
ادریس به شهر فاس درآمد و مردم را به تبعیت از خود دعوت کرد و امرش رونق گرفته و بلاد مجاور را یکی بعد از دیگری تحت فرمان و اطاعت خود درآورده و عمال خلیفه عباسی را از آن سامان مخذول و منکوب به خارج راند.
سوال 3
برای پاسخ به این سوال به مقاله زیر رجوع کنید
مواضع کلامی امام کاظم در برابر عقاید انحرافی: رسول جعفریان
سوال 4
شیوه های مبارزه امام
1 – فر هنگ سازی برای تشکیل حکومت
خلفای معاصر امام از جمله هارون می دانست که امام کاظم (ع) و پیروانش، وی را غاصب خلافت پیامبر و زمام دار ستم گری می دانند که با زور و قدرت، سرنوشت مسلمانان را در دست گرفته است و اگر روزی قدرت را به دست آورند، در نابودی حکومت او لحظه ای درنگ نخواهند کرد. از سوی دیگر، دشمنان نیز می دانستند که امام در صدد تشکیل حکومت است و آن را حق خود می داند. از این رو نسبت به آن حضرت، حساس و در صدد از بین بردن او بودند.
در مقابل، امام کاظم (ع) نیز از راه های مختلف سعی می کرد فرهنگ تشکیل حکومت اسلامی در جامعه نهادینه شود. این امر بسیار مهم بود، زیرا این اندیشه به وجود می آمد که حکومت از آنِ خاندان پیامبر است و بنی عباس، آن را غصب کرده اند. گفت و گوی زیر که میان پیشوای هفتم و هارون رخ داده به خوبی از اهداف عالی امام در زمینه تشکیل حکومت اسلامی و نیز از نیات پلید هارون، پرده بر می دارد.
روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند. امام (ع) فرمود: در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی. هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد. هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: حدّ اولش، عدن؛ حدّ دومش، سمرقند؛ حدّ سومش، آفریقا و حدّ چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است. هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند. امام فرمود: می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.(4)
2 – نفوذ در حکومت
یکی از روش های بسیار مهم مبارزه امام، نفوذ در حکومت غاصب بود. این روی کرد هم موجب حفظ شیعیان می شد و هم امام از سیاست های حکومت آگاهی می یافت، و در سمت و سوی مبارزه امام و شیعیان تأثیرگذار بود؛ بدین معنا که راه کارهای مناسبی برای مبارزه علیه حکومت و حفظ شیعیان پیش بینی می نمودند. بدین منظور امام برای سامان دادن به مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی، برنامه ای تدارک دید که بر اساس آن نیروهای فعال و مطمئن، در مسئولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند که یکی از اعضای فعال آن، «علی بن یقطین» بود. وی بارها از امام (ع) خواست که اجازه دهد از مسئولیت های خویش در حکومت بنی عباس کنار رود، لکن امام (ع) بدان رضایت نداد و او را با کلمات زیر دل گرم نمود که شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالی ها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند. بعضی از ثمرات نفوذ افراد مؤمن در دستگاه خلافت جور بدین قرار است:
1 – 2 – رساندن اطلاعات داخلی حکومت به امام علیه السلام
مرحوم مجلسی می نویسد: زمانی که قیام شهید حسین (فخ) سرکوب شد، سرهای آنان به همراه عده ای اسیر برای موسی فرزند مهدی، از خلفای بنی عباس، فرستاده شد. او دستور داد که اسرا کشته شوند و از دیگر علویان سخن به میان آورد تا این که به نام امام موسی بن جعفر (ع) رسید و با خشم زیاد اظهار داشت که حسین (فخ) به دستور او قیام کرده است، زیرا او وصی این خاندان است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده نگه دارم. در این زمان بود که علی بن یقطین، واقعه را به صورت مکتوب به حضور امام تقدیم داشت و آن حضرت را از این تصمیم با خبر نمود.
2 – 2 – پشتیبانی مالی از امام علیه السلام
مرحوم کشّی در رجال خود می نویسد: علی بن یقطین، نامه ها و اموال فراوانی را توسط دو نفر از معتمدان خویش برای امام ارسال کرد. قرار ملاقات در بیرون مدینه در محلی به نام «بطن الرمه» بود. امام شخصاً طبق قرار در آن مکان حضور یافت و اموال را از آنان تحویل گرفت. سپس نامه هایی از آستین خود بیرون آورد و فرمود: اینها جواب نامه های شماست، برگردید و آن را به علی بن یقطین برسانید.
3 – 2 – کمک مالی به شیعیان
علی بن یقطین برای کمک مالی به شیعیان و حمایت از آنان، هر سال عده ای را از طرف خود به حج می فرستاد و به این بهانه، پول های فراوانی به آنها می پرداخت. مرحوم قمی از قول یونس می نویسد که در یکی از سال ها برای علی بن یقطین 150 حج گزار برشمردند. هم چنین در مواردی که شیعیان می بایست مالیات بپردازند به ظاهر از آنها می گرفت، ولی به صورت پنهانی به آنان بر می گرداند.(5)
3 – رازداری (تقیّه مداراتی)
یکی از روش های مبارزه امام علیه حکومت، تقیّه بود.این امر در سازماندهی و حفظ یاران بسیار مؤثر بود، زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند.(6) بدین سان حضرت به یاران خود دستور داد که در بعضی موارد تقیّه کنند. در حقیقت، تقیّه مداراتی تغییر روش مبارزه بود. معمر بن خلاد که از یاران موسی بن جعفر (ع) بود، از آن حضرت پرسید: چگونه باید در برابر حاکمان ستم گر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟ امام در پاسخ، از قول جدّش امام باقر (ع) نقل کرد که می فرمود: رازداری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است؛ آن که عمل به تقیّه نمی کند ایمان ندارد.(7)
4 – مبارزه منفی
یکی از روش های امام در برخورد با حکومت جور، مبارزه منفی علیه آن بود که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به حکومت، ظهور می نمود. روزی امام کاظم (ع) صفوان بن مهران جمال را احضار کرد. وی هر سال در موسم حج، شترانش را در اختیار هیئت خاصی از دربار هارون می گذاشت تا به حج بروند و مراسم به جای آورند و یا احیاناً بر مراسم حج نظارت داشته باشند. هنگامی که صفوان خدمت امام کاظم (ع) رسید، فرمود: صفوان! یک عمل تو همه کارهای زیبایت را زیر سؤال برده است؟ با تعجب پرسید: فدایت شوم مگر چه کرده ام؟ امام فرمود: کرایه دادن شترها به هارون برای مراسم حج، کار مناسبی نیست. عرض کرد: من برای سفر حج کرایه می دهم و خودم همراه آنان نیستم، بلکه عده ای از غلامان را می فرستم. امام فرمود: صفوان! دوست نداری ستم گران زنده بمانند تا اجاره شترهایت را بعد از حج پرداخت کنند؟ عرض کرد: البته که دوست دارم. حضرت فرمود: هر کس بقای هارون و هیئت حاکمه اش را دوست بدارد، از آنان است و هر کس از ایشان باشد به جهنم فرو می افتد.
چون صفوان سخنان امام را شنید همه شترهای اجاره ای خویش را فروخت. وقتی هارون متوجه شد او را احضار و سرزنش کرد. صفوان گفت: من پیر شده ام و توان ندارم. غلامان هم کارها را به طور شایسته و درست انجام نمی دهند. هارون با عصبانیت رو به صفوان کرد و سری تکان داد و گفت: خاموش! من می دانم چه کسی به شما فرمان می دهد. کار موسی بن جعفر است. صفوان گفت: من با موسی بن جعفر (ع) ارتباط ندارم، او در کارهای من دخالتی نمی کند. هارون در پایان گفت: اگر سابقه همکاری تو نبود، نابودت می کردم.(8)
مبارزه منفی امام هفتم (ع) با حکومت هارون چنان بود که شایعه فتوای حضرت مبنی بر حرمت ولایت و حاکمیت هارون در جامعه وجود داشت و کمترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد.(9)
5 – تربیت اندیشمندان فکری و سیاسی
امام کاظم (ع) با این که از سوی حکومت هارون تحت فشار بود و بخش عمده ای از عمرش را در زندان گذراند، اندیشمندانی تربیت کرد که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی از وثاقت و اطمینان بالایی برخوردار بودند. امام می دانست که هدایت شیعیان و مبارزه با حکومت، نیاز به انسان های سیاست مدار، متدیّن و عالم دارد تا مسیر او را ادامه دهند. شاگردان امام نیز با روش های گوناگون به مبارزه علیه حکومت اقدام می کردند. حتی بعضی از شاگردان و تربیت یافتگان امام با بیان جای گاه حکومت و امامت و این که حکومت، حق خاندان پیامبر (ص) است، با حکومت وقت مبارزه می کردند. بعضی از آنها همانند یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب سراد و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، از اصحاب اجماع شمرده شده اند.(10) عظمت این بزرگان چنان بود که راویان و محدّثان هرگاه حدیث و روایت خود را منتهی به یکی از افراد فوق می دیدند، آرامش خاطر پیدا می کردند. آنان تألیفات فراوانی داشتند و برخی از آنها سال های بسیاری را در زندان گذرانده بودند؛ همانند:
1 – یونس بن عبدالرحمان: او استعداد بسیار بالایی داشت. در مقابله با افراد و گروه های مخالف، نزدیک به هزار جزوه و مقاله نوشت، تا جایی که گفته شد: دانش ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به چهار نفر منتهی می گردد: سلمان فارسی، جابر، سید و یونس بن عبدالرحمان.
درباره یونس نوشته اند: وی زیاد به حج رفت و خود می گفت: در محضر معصوم بیست سال گوش دادم و بعد از آن بیست سال پرسیدم و بیست سال هم به پرسش دیگران پاسخ دادم.(11)
2 – محمد بن ابی عمیر: وی تألیفات فراوانی داشت و بسیار زاهد و متّقی بود. وی را به زندان های طولانی مدت محکوم کردند، لکن از ترس این که مبادا کتاب ها و تألیفاتش را نابود کنند، مبلغ یکصد و بیست هزار درهم به سندی پرداخت و بعد از مدتی از زندان خارج شد و به سراغ کتاب ها و تألیفات دفن شده در گوشه منزلش رفت، ولی همه آنها را پوسیده و نابود شده یافت. شاید همین وضعیت سبب گردید که آن چه بعداً نقل کرد به صورت مرسله باشد؛ لکن اطمینان و وثاقت بالای وی باعث گردید که روایات مرسله اش(12) همانند روایاتِ مستند دیگران، معتبر به شمار آید.
6 – حمایت از انقلابیان
گرچه امام خود به دلیل فراهم نبودن شرایط، قیام مسلحانه انجام نداد، اما مبارزه امام در قالب دیگر بروز نمود و آن، حمایت از قیام ها و نهضت های انقلابی بود. از جمله این قیام ها، قیام شهید فخ (حسین بن علی بن حسن المثنی بن الحسن المجتبی – علیه السلام -) بود،(13) که حضرت از آن حمایت کرد.
وی که از ستم ها و فشارهای روحی فرماندار مدینه به علویان به ستوه آمده بود دست به قیام مسلحانه زد و این در زمانی بود که «هادی»، خلیفه ستم گر عباسی حکومت را در دست داشت. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حرکت آغاز شود. حسین که رهبری قیام را عهده دار بود به خدمت امام موسی (ع) رسید. حضرت توصیه هایی به او فرمود: تو شهید خواهی شد، ضربه ها را نیکو بزن و نهایت تلاش خود را بنما. این مردم، فاسق هستند، به ظاهر ایمان دارند، اما در باطن، نفاق و شک را پنهان می دارند. همه ما مملوک خداییم و به سوی او باز می گردیم.
7 – حفظ نیروهای کارآمد
امام کاظم (ع) علاوه بر نیرو سازی و تربیت آنها سعی می کرد نیروهای قدرت مند، مقاوم و آشنا به مصالح اسلام را حفظ کند و در مقاطع مختلف از آنان بهره بگیرد. هم چنین توجه داشت که در حدّ امکان آنها شناسایی نشوند، بلکه با پوشش های مختلف چنان عمل کنند که هیچ گونه حساسیتی در حاکمان غاصب عباسی به وجود نیاید. علی بن یقطین با تمام اخلاص در خدمت موسی بن جعفر (ع) بود، در حالی که پست وزارت داشت و خمس اموال خویش را به حضرت می داد و به وسایط گوناگون به یاران آن بزرگوار مساعدت می نمود. او زمانی اراده کرد هدایای ارزش مندی را که به وی می دادند، به آن امام همام بدهد. در یک مورد او پارچه گران بهایی را که هارون به وی هدیه داده بود برای آن حضرت فرستاد. لکن امام چون می خواست این نیروی ارزش مند را حفظ کند، آن را برگرداند و فرمود: از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنّت انجام دهی.(14)
از سوی دیگر، مأموران هارون مراقب تماس ها و چگونگی وضعیت علی بن یقطین بودند. آنان گزارش هایی را علیه وی داده بودند که با موسی بن جعفر (ع) در تماس است و لباس و هدیه مخصوص شما را به ایشان داده و حتی وضو و نمازش را بر روش مذهب اهل بیت (ع) انجام می دهد. هارون در پی این گزارش ها او را احضار کرد و با ناراحتی تمام گفت: اگر چنین ادعایی درست باشد، خون تو را خواهم ریخت… از او پرسید: آن لباسی را که هدیه دادم چه کردی؟ علی پاسخ داد: در داخل بقچه ای گذارده و برای تبرّک آن را حفظ کرده ام. هارون یک نفر از کارگزارانش را در پی هدیه فرستاد و با آدرسی که علی بن یقطین داده بود، هدیه را مُهر شده آوردند.
در مرحله دیگر، جاسوسان هارون گزارش دادند که او نماز را همانند شیعه می خواند. هارون مراقبانی بر علی گماشت و سرانجام دریافت که او همچون اهل سنّت نماز می گزارد. هارون خشم خود را فرو برد و رو به علی کرد و گفت: هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت.(15)
شهید مطهری (ره) می نویسد: علی بن یقطین، وزیر هارون است، شخص دوم مملکت است، ولی شیعه است، اما در حال استتار. او ظاهرش با هارون است، اما به هدف های موسی بن جعفر (ع) خدمت می کند و امام به او دستورهایی داد و وی اجرا کرد و مصون ماند.(16)
در پایان باید گفت: شیوه های مبارزه سیاسی امام به موارد ذکر شده خلاصه نمی شود، بلکه امام در قالب دعا، موعظه و حتی زندان رفتن به مبارزه با حاکمان عباسی پرداخت و سرانجام حکومت، آن امام بزرگوار را به شهادت رساند.
. سید مهدی حسینی، بدایع الانوار فی احوال سابع الائمة الاطهار.
5 . سیدمحمدحسن موسوی کاشانی، بر امام صادق و امام کاظم چه گذشت؟
6 . مهدی پیشوایی، پیشوای آزاده امام کاظم (ع).
7 . باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام کاظم (ع)، ترجمه محمدرضا عطایی.
8 . فضل الله کمپانی، حضرت موسی کاظم (ع).
9 . گروه نویسندگان مؤسسه در راه حق، زندگانی امام هفتم (ع)، حضرت امام کاظم (ع).
10 . اکبر نواب شیرازی، زندگانی امام موسی کاظم (ع).
11 . عماد الدین حسین اصفهانی (عماد زاده)، زندگانی حضرت امام موسی کاظم (ع).
12 . هاشم معروف حسنی، زندگی حضرت موسی بن جعفر (ع)، ترجمه عباس خاتمی.
13 . محمدجواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9.
14 . سید محمدتقی حکیم، سخنان حضرت موسی بن جعفر (ع).
15 . احمد مغنیه، شخصیت حضرت رضا و موسی الکاظم، ترجمه سیدجعفر غضبان.
16 . گروه نویسندگان، مجموعه آثار سومین کنگره جهانی حضرت رضا (ع).
بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نامهای; على بن ابى حمزه بطائنى، زیاد بن مروان قندى و عثمان بن عیسى رواسى ازوکلاء امام کاظم(ع) بودند و اموال فراوانى که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسى بن جعفر(ع)زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(ع) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روى نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکارى، کرام خثعمى و دیگران استفاده کردند.
یونس بن عبدالرحمان بر این حقیقت تصریح مى کندو مى گوید: در زمان رحلت امام کاظم(ع) وکلاى حضرت اموال فراوانى را که مربوط به امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. (زیاد قندى هفتادهزار دینار و على بن حمزه سى هزار دینار)
من با آنان مخالفت کردم و طبق وصى امام کاظم(ع) مردم را به طرف حضرت رضا(ع) دعوت کردم، روزى آن دو نزد من آمدندو گفتند: چرا چنین سخن مى گویی؟! اگر مال و ثروت مى خواهى بى نیازت مى کنیم. ده هزار دینار به تو مى دهیم و ساکت باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه(علیهم السلام)روایت داریم که هرگاه بدعتهایى آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنندوگرنه نور ایمان از آنان سلب مى شود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رهانخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.
سومین نفر; عثمان بن عیسى رواسى وکیل امام کاظم(ع) در مصر بود و اموال بسیاری(وجوهات شیعیان براى امام(ع) ) را در اختیار داشت.
امام رضا(ع) سفیرى نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمود; عثمان بن عیسى در جواب نوشت:
پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنیا رخت بربسته و ما ارث او را تقسیم کردیم و این خبر حتمى است. عثمان بن عیسى بار دیگر در پاسخ نوشت:
اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقى در این اموال نیست و اگر از دنیا رحلت کرده است به من دستور نداد اموال را به شما تحویل دهم.
درباره یکى دیگر از واقفیان; منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده است. او با اینکه به دستور امام کاظم(ع) خدمت على بن موسی(ع) رسید و جانشینى ایشان را تبریک گفت، ولى بعد از شهادت امام هفتم این حقیقت را انکار کرد وتنها دلیلش این بود که اموالى را که مربوط به مقام امامت بود، تصاحب کند.
2غسل امام به وسیله امام
ازروایات استفاده مى شود که امام را باید امام غسل دهد، در حالى که موسى بن جعفر(ع) در زندان بغداد به شهادت رسید و امام رضا(ع) در آن زمان در مدینه بسرمى برد. این موضع دستاویزى دیگر براى واقفیه گردید. ابوبصیر مى گوید: یکى ازوصیت هاى امام باقر(ع) به امام صادق(ع) این بود که وقتى از دنیا رفتم، غیر ازتو مرا غسل ندهد زیرا امام را فقط امام غسل مى دهد. و ابومعمر مى گوید: از امام رضا(ع) سؤال کردم: آیا امام را فقط امام غسل مى دهد؟ فرمود: این، سنتى است ازموسى بن عمران(ع).
در مقابل این ادعاى واقفیه، جوابى از سوى على بن موسى الرضا(ع) نقل شده است احمد بن عمر حلال مى گوید:
به حضرت رضا(ع) عرض کردم: واقفیه در مورد انکار امامت شما به اینکه امام را فقط امام غسل مى دهد، استدلال مى کنند.
آنها چه مى دانند؟! تو چه جواب دادی؟
قربانت شوم به آنها گفتم: اگر مولاى من بفرماید پدرم را در آسمان یا درزیرزمین غسل دادم، قبول مى کنم و آنچه مى گوید صحیح مى دانم.
-چنین نگو.
-پس چه بگویم؟
بگو من او را غسل دادم.
بگویم شما آن حضرت را غسل داده اید؟
آرى.
شیخ صدوق از این اشکال به صورتى دیگرى پاسخ داده، مى نویسد:
نهى ائمه(علیهم السلام) از غسل امام توسط غیر امام به این معنى است که دخالت دیگران در غسل امام حرام است نه اینکه هر کس امام را غسل داد، او امام بعد است. بنابراین کسانى که امام کاظم(ع) را غسل داده اند، مرتکب حرام شده اند، نه اینکه امام رضا(ع) امام نیست.
آخر سخن اینکه: احتمال مى رود مقصود روایات، از غسل امام توسط امام، این باشدکه امام مسوول تجهیز امام است یعنى غسل و کفن و دفن امام یا باید توسط خودامام یا به اجازه و رضایت او باشد.
جواب سوال دوم شما
در عصر امام کاظم ـ علیهالسلام ـ قیامهای زیادی از طرف علویان و سایر گروهها بر علیه خلافت عباسی صورت گرفت که عمدهترین و مهمترین آنها عبارتند از:
۱. قیام فخّ
قیام فخ (۱۶۹ هـ.) نهمین نهضتی که سادات علوی برای مطالبه خلافت نمودند، قیام اصحاب فخ بود که به رهبری حضرت حسین بن علی بن زید بن الحسین بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهمالسلام ـ بر ضد بنیعباس واقع شد. فضایل زیادی درباره اصحاب فخ رسیده است؛ از جمله آنکه حضرت رسول ـ صلیاللهعلیهوآله ـ بر صحرای فخ گذشت و در آنجا دو رکعت نماز خوانده و فرموده یکی از اولاد من به اتفاق جمعی از صلحا در این سرزمین شهید خواهد شد و برای هر شهیدی اجر و ثواب دو شهید در اسلام مقرر شده است و تفصیل این واقعه چنان است که بعد از قتل ابراهیم، همیشه خلفای بنیعباس نسبت به علویان شدت داشتند و حکام مدینه را از دشمنان مسلم اهلبیت طهارت انتخاب مینمودند تا بر آنان اعمال فشار نمایند ـ سادات علوی هم بهاقتضای نژاد و همت عالی خود هیچ وقت نه از خلفا و نه از حکام آنان امور ذلتآوری را تحمل نمیکردند. در این تاریخ کسی که از سادات عظام برای معارضه با ظلم و جور قیام نمود، حضرت حسین بن علی بن زید است که در جلالت و شهامت شهره عصر و از بزرگترین عُباد و زهاد عصر بهشمار میرفت.
وی در سال ۱۶۹ ه ق بهعلت سختگیریهای بیجایی که از طرف حکام فاسق و فاجر عباسی نسبت به علویان به عمل میآمد، به ستوه آمده و جان شیرین خود را برای حفظ شرافت خانوادگی واصل متین عدالت فدا کرد….
۲. قیام یحیی بن عبدالله
قیام یحیی بن عبدالله (۱۷۶ هـ)، دهمین نهضت سادات هاشمی بود. فاجعه یحیی بن عبدالله بن الحسن المثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهمالسلام ـ در دوره منحوس هارون الرشید عباسی بوده است یحیی هنگام شهادت برادران و زندانی شدن پدر و اکثر مردان خانواده خود طفل صغیری بود که بلوغ او مصادف با دوره مهدی و هادی عباسی بوده و تعرض به او نرسانیدند، ولی در دوره هارون الرشید بوسیله فضل بن ربیع جلب شده و محبوس گردید. وی سیدی جلیل و عابد و زاهدی یگانه عصر خود بود و یکی از اوصیای حضرت امام جعفر بن محمد الصادق ـ علیهالسلام ـ بوده است. یحیی همان کسی است که رئیس شرطه مدینه را در موقع خروج سادات فخ به قتل رسانید. یحیی با جمعی از دوستان خود بعد از واقعه فخ فرار کرده و شهر به شهر بهطور مخفی گردش کرده و برای خود تبلیغ مینمود تا اینکه در دیلم محل مناسبی یافته و در آنجا مستقر گردید و مردم آن سامان نامبرده را به امارت برگزیده و تحت تعلیمات او امور دینی و مذهبی خود را هم انجام میدادند و عمال خلیفه عباسی هم بهسهولت به او دسترسی نداشتند….
۳. قیام ادریس بن عبدالله
یازدهمین کسی که بر خلیفه عباسی خروج کرد، ادریس بن عبدالله بن حسن المثنی بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهمالسلام ـ بود که بعد از واقعه فخ به اتفاق غلام خود که راشد نام داشت، وارد قافله حاجیان مصر شده و به آنجا رفتند و برحسب تصادف بر یکی از دوستان بنیعباس وارد شدند و آن شخص به قرینه دانست که آنان از اهل حجاز و خائف هستند و پس از دانستن خبر و شناختن ادریس بن عبدالله آنان را احترام کرده و بهطور مخفی به افریقا اعزام داشت.
ادریس به شهر فاس درآمد و مردم را به تبعیت از خود دعوت کرد و امرش رونق گرفته و بلاد مجاور را یکی بعد از دیگری تحت فرمان و اطاعت خود درآورده و عمال خلیفه عباسی را از آن سامان مخذول و منکوب به خارج راند.
سوال 3
برای پاسخ به این سوال به مقاله زیر رجوع کنید
مواضع کلامی امام کاظم در برابر عقاید انحرافی: رسول جعفریان
سوال 4
شیوه های مبارزه امام
1 – فر هنگ سازی برای تشکیل حکومت
خلفای معاصر امام از جمله هارون می دانست که امام کاظم (ع) و پیروانش، وی را غاصب خلافت پیامبر و زمام دار ستم گری می دانند که با زور و قدرت، سرنوشت مسلمانان را در دست گرفته است و اگر روزی قدرت را به دست آورند، در نابودی حکومت او لحظه ای درنگ نخواهند کرد. از سوی دیگر، دشمنان نیز می دانستند که امام در صدد تشکیل حکومت است و آن را حق خود می داند. از این رو نسبت به آن حضرت، حساس و در صدد از بین بردن او بودند.
در مقابل، امام کاظم (ع) نیز از راه های مختلف سعی می کرد فرهنگ تشکیل حکومت اسلامی در جامعه نهادینه شود. این امر بسیار مهم بود، زیرا این اندیشه به وجود می آمد که حکومت از آنِ خاندان پیامبر است و بنی عباس، آن را غصب کرده اند. گفت و گوی زیر که میان پیشوای هفتم و هارون رخ داده به خوبی از اهداف عالی امام در زمینه تشکیل حکومت اسلامی و نیز از نیات پلید هارون، پرده بر می دارد.
روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند. امام (ع) فرمود: در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی. هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟ امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد. هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: حدّ اولش، عدن؛ حدّ دومش، سمرقند؛ حدّ سومش، آفریقا و حدّ چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است. هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند. امام فرمود: می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.(4)
2 – نفوذ در حکومت
یکی از روش های بسیار مهم مبارزه امام، نفوذ در حکومت غاصب بود. این روی کرد هم موجب حفظ شیعیان می شد و هم امام از سیاست های حکومت آگاهی می یافت، و در سمت و سوی مبارزه امام و شیعیان تأثیرگذار بود؛ بدین معنا که راه کارهای مناسبی برای مبارزه علیه حکومت و حفظ شیعیان پیش بینی می نمودند. بدین منظور امام برای سامان دادن به مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی، برنامه ای تدارک دید که بر اساس آن نیروهای فعال و مطمئن، در مسئولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند که یکی از اعضای فعال آن، «علی بن یقطین» بود. وی بارها از امام (ع) خواست که اجازه دهد از مسئولیت های خویش در حکومت بنی عباس کنار رود، لکن امام (ع) بدان رضایت نداد و او را با کلمات زیر دل گرم نمود که شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالی ها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند. بعضی از ثمرات نفوذ افراد مؤمن در دستگاه خلافت جور بدین قرار است:
1 – 2 – رساندن اطلاعات داخلی حکومت به امام علیه السلام
مرحوم مجلسی می نویسد: زمانی که قیام شهید حسین (فخ) سرکوب شد، سرهای آنان به همراه عده ای اسیر برای موسی فرزند مهدی، از خلفای بنی عباس، فرستاده شد. او دستور داد که اسرا کشته شوند و از دیگر علویان سخن به میان آورد تا این که به نام امام موسی بن جعفر (ع) رسید و با خشم زیاد اظهار داشت که حسین (فخ) به دستور او قیام کرده است، زیرا او وصی این خاندان است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده نگه دارم. در این زمان بود که علی بن یقطین، واقعه را به صورت مکتوب به حضور امام تقدیم داشت و آن حضرت را از این تصمیم با خبر نمود.
2 – 2 – پشتیبانی مالی از امام علیه السلام
مرحوم کشّی در رجال خود می نویسد: علی بن یقطین، نامه ها و اموال فراوانی را توسط دو نفر از معتمدان خویش برای امام ارسال کرد. قرار ملاقات در بیرون مدینه در محلی به نام «بطن الرمه» بود. امام شخصاً طبق قرار در آن مکان حضور یافت و اموال را از آنان تحویل گرفت. سپس نامه هایی از آستین خود بیرون آورد و فرمود: اینها جواب نامه های شماست، برگردید و آن را به علی بن یقطین برسانید.
3 – 2 – کمک مالی به شیعیان
علی بن یقطین برای کمک مالی به شیعیان و حمایت از آنان، هر سال عده ای را از طرف خود به حج می فرستاد و به این بهانه، پول های فراوانی به آنها می پرداخت. مرحوم قمی از قول یونس می نویسد که در یکی از سال ها برای علی بن یقطین 150 حج گزار برشمردند. هم چنین در مواردی که شیعیان می بایست مالیات بپردازند به ظاهر از آنها می گرفت، ولی به صورت پنهانی به آنان بر می گرداند.(5)
3 – رازداری (تقیّه مداراتی)
یکی از روش های مبارزه امام علیه حکومت، تقیّه بود.این امر در سازماندهی و حفظ یاران بسیار مؤثر بود، زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند.(6) بدین سان حضرت به یاران خود دستور داد که در بعضی موارد تقیّه کنند. در حقیقت، تقیّه مداراتی تغییر روش مبارزه بود. معمر بن خلاد که از یاران موسی بن جعفر (ع) بود، از آن حضرت پرسید: چگونه باید در برابر حاکمان ستم گر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟ امام در پاسخ، از قول جدّش امام باقر (ع) نقل کرد که می فرمود: رازداری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است؛ آن که عمل به تقیّه نمی کند ایمان ندارد.(7)
4 – مبارزه منفی
یکی از روش های امام در برخورد با حکومت جور، مبارزه منفی علیه آن بود که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به حکومت، ظهور می نمود. روزی امام کاظم (ع) صفوان بن مهران جمال را احضار کرد. وی هر سال در موسم حج، شترانش را در اختیار هیئت خاصی از دربار هارون می گذاشت تا به حج بروند و مراسم به جای آورند و یا احیاناً بر مراسم حج نظارت داشته باشند. هنگامی که صفوان خدمت امام کاظم (ع) رسید، فرمود: صفوان! یک عمل تو همه کارهای زیبایت را زیر سؤال برده است؟ با تعجب پرسید: فدایت شوم مگر چه کرده ام؟ امام فرمود: کرایه دادن شترها به هارون برای مراسم حج، کار مناسبی نیست. عرض کرد: من برای سفر حج کرایه می دهم و خودم همراه آنان نیستم، بلکه عده ای از غلامان را می فرستم. امام فرمود: صفوان! دوست نداری ستم گران زنده بمانند تا اجاره شترهایت را بعد از حج پرداخت کنند؟ عرض کرد: البته که دوست دارم. حضرت فرمود: هر کس بقای هارون و هیئت حاکمه اش را دوست بدارد، از آنان است و هر کس از ایشان باشد به جهنم فرو می افتد.
چون صفوان سخنان امام را شنید همه شترهای اجاره ای خویش را فروخت. وقتی هارون متوجه شد او را احضار و سرزنش کرد. صفوان گفت: من پیر شده ام و توان ندارم. غلامان هم کارها را به طور شایسته و درست انجام نمی دهند. هارون با عصبانیت رو به صفوان کرد و سری تکان داد و گفت: خاموش! من می دانم چه کسی به شما فرمان می دهد. کار موسی بن جعفر است. صفوان گفت: من با موسی بن جعفر (ع) ارتباط ندارم، او در کارهای من دخالتی نمی کند. هارون در پایان گفت: اگر سابقه همکاری تو نبود، نابودت می کردم.(8)
مبارزه منفی امام هفتم (ع) با حکومت هارون چنان بود که شایعه فتوای حضرت مبنی بر حرمت ولایت و حاکمیت هارون در جامعه وجود داشت و کمترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد.(9)
5 – تربیت اندیشمندان فکری و سیاسی
امام کاظم (ع) با این که از سوی حکومت هارون تحت فشار بود و بخش عمده ای از عمرش را در زندان گذراند، اندیشمندانی تربیت کرد که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی از وثاقت و اطمینان بالایی برخوردار بودند. امام می دانست که هدایت شیعیان و مبارزه با حکومت، نیاز به انسان های سیاست مدار، متدیّن و عالم دارد تا مسیر او را ادامه دهند. شاگردان امام نیز با روش های گوناگون به مبارزه علیه حکومت اقدام می کردند. حتی بعضی از شاگردان و تربیت یافتگان امام با بیان جای گاه حکومت و امامت و این که حکومت، حق خاندان پیامبر (ص) است، با حکومت وقت مبارزه می کردند. بعضی از آنها همانند یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب سراد و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، از اصحاب اجماع شمرده شده اند.(10) عظمت این بزرگان چنان بود که راویان و محدّثان هرگاه حدیث و روایت خود را منتهی به یکی از افراد فوق می دیدند، آرامش خاطر پیدا می کردند. آنان تألیفات فراوانی داشتند و برخی از آنها سال های بسیاری را در زندان گذرانده بودند؛ همانند:
1 – یونس بن عبدالرحمان: او استعداد بسیار بالایی داشت. در مقابله با افراد و گروه های مخالف، نزدیک به هزار جزوه و مقاله نوشت، تا جایی که گفته شد: دانش ائمه اهل بیت (علیهم السلام) به چهار نفر منتهی می گردد: سلمان فارسی، جابر، سید و یونس بن عبدالرحمان.
درباره یونس نوشته اند: وی زیاد به حج رفت و خود می گفت: در محضر معصوم بیست سال گوش دادم و بعد از آن بیست سال پرسیدم و بیست سال هم به پرسش دیگران پاسخ دادم.(11)
2 – محمد بن ابی عمیر: وی تألیفات فراوانی داشت و بسیار زاهد و متّقی بود. وی را به زندان های طولانی مدت محکوم کردند، لکن از ترس این که مبادا کتاب ها و تألیفاتش را نابود کنند، مبلغ یکصد و بیست هزار درهم به سندی پرداخت و بعد از مدتی از زندان خارج شد و به سراغ کتاب ها و تألیفات دفن شده در گوشه منزلش رفت، ولی همه آنها را پوسیده و نابود شده یافت. شاید همین وضعیت سبب گردید که آن چه بعداً نقل کرد به صورت مرسله باشد؛ لکن اطمینان و وثاقت بالای وی باعث گردید که روایات مرسله اش(12) همانند روایاتِ مستند دیگران، معتبر به شمار آید.
6 – حمایت از انقلابیان
گرچه امام خود به دلیل فراهم نبودن شرایط، قیام مسلحانه انجام نداد، اما مبارزه امام در قالب دیگر بروز نمود و آن، حمایت از قیام ها و نهضت های انقلابی بود. از جمله این قیام ها، قیام شهید فخ (حسین بن علی بن حسن المثنی بن الحسن المجتبی – علیه السلام -) بود،(13) که حضرت از آن حمایت کرد.
وی که از ستم ها و فشارهای روحی فرماندار مدینه به علویان به ستوه آمده بود دست به قیام مسلحانه زد و این در زمانی بود که «هادی»، خلیفه ستم گر عباسی حکومت را در دست داشت. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حرکت آغاز شود. حسین که رهبری قیام را عهده دار بود به خدمت امام موسی (ع) رسید. حضرت توصیه هایی به او فرمود: تو شهید خواهی شد، ضربه ها را نیکو بزن و نهایت تلاش خود را بنما. این مردم، فاسق هستند، به ظاهر ایمان دارند، اما در باطن، نفاق و شک را پنهان می دارند. همه ما مملوک خداییم و به سوی او باز می گردیم.
7 – حفظ نیروهای کارآمد
امام کاظم (ع) علاوه بر نیرو سازی و تربیت آنها سعی می کرد نیروهای قدرت مند، مقاوم و آشنا به مصالح اسلام را حفظ کند و در مقاطع مختلف از آنان بهره بگیرد. هم چنین توجه داشت که در حدّ امکان آنها شناسایی نشوند، بلکه با پوشش های مختلف چنان عمل کنند که هیچ گونه حساسیتی در حاکمان غاصب عباسی به وجود نیاید. علی بن یقطین با تمام اخلاص در خدمت موسی بن جعفر (ع) بود، در حالی که پست وزارت داشت و خمس اموال خویش را به حضرت می داد و به وسایط گوناگون به یاران آن بزرگوار مساعدت می نمود. او زمانی اراده کرد هدایای ارزش مندی را که به وی می دادند، به آن امام همام بدهد. در یک مورد او پارچه گران بهایی را که هارون به وی هدیه داده بود برای آن حضرت فرستاد. لکن امام چون می خواست این نیروی ارزش مند را حفظ کند، آن را برگرداند و فرمود: از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنّت انجام دهی.(14)
از سوی دیگر، مأموران هارون مراقب تماس ها و چگونگی وضعیت علی بن یقطین بودند. آنان گزارش هایی را علیه وی داده بودند که با موسی بن جعفر (ع) در تماس است و لباس و هدیه مخصوص شما را به ایشان داده و حتی وضو و نمازش را بر روش مذهب اهل بیت (ع) انجام می دهد. هارون در پی این گزارش ها او را احضار کرد و با ناراحتی تمام گفت: اگر چنین ادعایی درست باشد، خون تو را خواهم ریخت… از او پرسید: آن لباسی را که هدیه دادم چه کردی؟ علی پاسخ داد: در داخل بقچه ای گذارده و برای تبرّک آن را حفظ کرده ام. هارون یک نفر از کارگزارانش را در پی هدیه فرستاد و با آدرسی که علی بن یقطین داده بود، هدیه را مُهر شده آوردند.
در مرحله دیگر، جاسوسان هارون گزارش دادند که او نماز را همانند شیعه می خواند. هارون مراقبانی بر علی گماشت و سرانجام دریافت که او همچون اهل سنّت نماز می گزارد. هارون خشم خود را فرو برد و رو به علی کرد و گفت: هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت.(15)
شهید مطهری (ره) می نویسد: علی بن یقطین، وزیر هارون است، شخص دوم مملکت است، ولی شیعه است، اما در حال استتار. او ظاهرش با هارون است، اما به هدف های موسی بن جعفر (ع) خدمت می کند و امام به او دستورهایی داد و وی اجرا کرد و مصون ماند.(16)
در پایان باید گفت: شیوه های مبارزه سیاسی امام به موارد ذکر شده خلاصه نمی شود، بلکه امام در قالب دعا، موعظه و حتی زندان رفتن به مبارزه با حاکمان عباسی پرداخت و سرانجام حکومت، آن امام بزرگوار را به شهادت رساند.
. سید مهدی حسینی، بدایع الانوار فی احوال سابع الائمة الاطهار.
5 . سیدمحمدحسن موسوی کاشانی، بر امام صادق و امام کاظم چه گذشت؟
6 . مهدی پیشوایی، پیشوای آزاده امام کاظم (ع).
7 . باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام کاظم (ع)، ترجمه محمدرضا عطایی.
8 . فضل الله کمپانی، حضرت موسی کاظم (ع).
9 . گروه نویسندگان مؤسسه در راه حق، زندگانی امام هفتم (ع)، حضرت امام کاظم (ع).
10 . اکبر نواب شیرازی، زندگانی امام موسی کاظم (ع).
11 . عماد الدین حسین اصفهانی (عماد زاده)، زندگانی حضرت امام موسی کاظم (ع).
12 . هاشم معروف حسنی، زندگی حضرت موسی بن جعفر (ع)، ترجمه عباس خاتمی.
13 . محمدجواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9.
14 . سید محمدتقی حکیم، سخنان حضرت موسی بن جعفر (ع).
15 . احمد مغنیه، شخصیت حضرت رضا و موسی الکاظم، ترجمه سیدجعفر غضبان.
16 . گروه نویسندگان، مجموعه آثار سومین کنگره جهانی حضرت رضا (ع).