خانه » همه » مذهبی » معاد و هدف زندگى

معاد و هدف زندگى


معاد و هدف زندگى

۱۳۹۴/۰۳/۱۰


۱۸۳ بازدید

چگونه اعتقاد به معاد با هدف از زندگى در دنیا ارتباط دارد؟

چگونه اعتقاد به معاد با هدف از زندگى در دنیا ارتباط دارد؟

در
پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چند نکته توجّه کرد:

یکم. ابتدا باید معناى هدف مشخص شود؛
«هدف براى هر کار و هر راه، نقطه اى است که به آن، ختم مى شود» [1] .

دقّت کافى در این نکته، ما را از خطاهاى بسیارى ایمنى مى بخشد. در طول تاریخ بشر،
این خطاها بر سر راه کسانى قرار گرفته است که به معناى صحیح «هدف» نیندیشیده و یا
آن را نیافته اند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگى و یا از اجزاى حیات
دنیوى بشر بوده و در مواردى ایده آل براى بخشى از زندگى به حساب مى آمده است، هدف
براى کلّ حیات تلقّى کرده اند و با توجّه به چگونگى این تلقى و انتخاب، دچار زیان
در زندگى یا شکست هاى روحى شده اند. در این باره، مى توان به کسانى اشاره کرد که

بهره مندى از لذّت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند؛ در حالى که این تصوّر غلطى است؛
زیرا آنچه جزو زندگى است، نمى تواند هدف آن باشد. براى چنین افرادى پس از پایان
زندگى (یعنى حیات دنیوى)، رسیدن به هدف، هیچ تصویرى ندارد! یا کسانى که رسیدن به
مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانسته اند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به
این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفى و مأیوسانه اى نسبت به زندگى
بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگى دنیوى، نیل به هدف دیگر براى آنان
معنا نخواهد داشت. بنابراین، باید «نیازهاى زندگى» و «هدف از زندگى»، از یکدیگر
متمایز شود و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقّى نشود. به هر صورت،
هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، باید وراى حیات طبیعى قرار گیریم؛ تا سراغ آن
را در حیات طبیعى محض و شئون آن نگیریم [2] .

دوّم. باید هدف را به درستى بشناسیم؛
روشن است که خردورزان و اندیشمندان بسیارى در همه جوامع- با توجّه به مکاتب گوناگون
در طول تاریخ- هدف هاى متفاوتى براى زندگى ترسیم و ارائه کرده اند. امّا این بدان
معنا نیست که همه این نظرها، درست باشد و همه این هدف ها صحیح شناخته و به دیگران
شناسانده شده باشد! ضدیّت و یا تناقض بسیارى از این هدف ها، نشانگر صحّت این مدّعا
است.

سوّم. راه رسیدن به هدف را بشناسیم؛
بیان یک مثال، قدرى از اهمیت نکته دوّم و سوّم پرده بر مى دارد.

فرض
کنید بیمارى دارید که نیاز فورى به دارویى خاص دارد. از طرفى، شما مى دانید که این
دارو، تنها در یک داروخانه عرضه مى شود؛ امّا شما آنجا را نمى شناسید. اکنون
درمى یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه، از طرفى و یافتن آدرس آن از طرف
دیگر، تا چه حد ضرورى و جدّى است؛ یعنى، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه،
براى یافتن دارو مهم است؛ اینکه شما از کدام خیابان و به چه شکلى بروید تا به آن
داروخانه برسید نیز اهمیت خواهد داشت. بدون شک اگر نام و نشانى و چگونگى رفتن به
داروخانه، به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه اى جانسوز و جبران ناپذیر
در پى خواهد آورد.

چهارم. تنها یک بار شانس رسیدن به هدف را داریم؛
در اوّلین قدم از جست وجو براى یافتن هدف زندگى و راه رسیدن به آن، پاى ما به زنگ
خطرى برمى خورد که هرچند تکان دهنده است، امّا براى هوشیارى و دقّت بیشتر سودمند
خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما مى گوید: «تنها یک بار این راه را خواهى
رفت و یک بار زندگى را تجربه خواهى کرد».

این
اخطار و گوشزد مهم و جدّى، ما را بر آن مى دارد که با دقّتى متناسب با اهمیت موضوع
و موشکافى بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته خود دست و پا
کنیم.

با
توجّه به نکات مذکور، متوجّه خواهیم شد که شناخت هدف زندگى، کار آسانى نیست تا در
توان ما یا امثال ما- که خود براى اوّلین و آخرین بار از این راه مى گذریم- بگنجد.
گویى باید دستى از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره اى، هدف و سمت و سوى آن را به
ما بنمایاند.

خوشبختانه این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگى رسیدن

به
آن، کارى کارستان کرده است. خداوند مهربان- که دوست دارد ما سعادتمند و نیک فرجام
باشیم و بر ناتوانى ما در این باب، علیم است- حکیمانه و مشفقانه، رمز و راز آن را
از آغاز تا انجام مى داند و هدف زندگى و راه رسیدن به آن را به خوبى و پله پله به
ما مى آموزد.

با
توجّه به نکات مذکور، اکنون مى کوشیم تا هدف زندگى انسان را از دیدگاه آیات قرآن،
براى شما به صورت فشرده، تبیین کنیم.

قرآن
کریم، هرچند به ساحت جسمانى انسان و مراحل شکل گیرى آن اشاره فرموده است [3] ؛
امّا انسانیّت انسان را به «روح» او مى داند [4] .

براساس آیات قرآن، روح و حقیقت انسانى منسوب به خداوند است؛ یعنى، روح انسان آفریده
بى واسطه خداوند و ظهور تام و کامل اسما و صفات الهى است [5] .
اما این بُعد آسمانى و جلوه حقیقى روح انسانى، مربوط به هنگامى است که انسان، پا به
حیات مادّى و دنیوى ننهاده است. این مرحله، در واقع همان مرحله اى است که خداوند
درباره آن مى فرماید:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ [6] ؛

«به
راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم».

بر
طبق بعضى از آیات، روح انسان- که منسوب به خدا است و در این مقام «روح خدا» نامیده
مى شود- براى ورود به عالم مادّه تنزّل مى یابد؛ یعنى، با حفظ هویّت اصلى خویش، آن
صفات و کمالات در او کم رنگ و

کم رنگ تر مى گردد. این محدودیّت و کم رنگى، به دلیل حجاب هایى است که روح انسان را
فرا مى گیرد. در واقع، کمالات و خصوصیات وجودى تجلیّات روح خدا، در این سیر نزولى،
از مراتب و منازل مختلف گذر مى کند و به منزل واپسین مى رسد و در بدن انسانى ظاهر
مى گردد.

براى مثال نورى را فرض کنید که از نقطه اى سرچشمه مى گیرد. این نور بسیار صاف،
روشن، پاک و بى رنگ است. در برابر این نور، حجاب هاى شیشه اى متنوّع و متعدّد، با
رنگ ها و تیرگى هاى مختلف، یکى پس از دیگرى قرار مى گیرند. نور با آن صفا، روشنى،
پاکى و بى رنگى، به شیشه اوّل- که داراى رنگ و تیرگى مخصوصى است- مى رسد و از آن
عبور مى کند. پس از این عبور، در فاصله بعدى به شیشه دوّم برخورد و از آن عبور
مى کند و رنگ و تیرگى بیشترى کسب مى کند. به همین ترتیب، مسیر خود را ادامه مى دهد
و دوباره تیرگى هاى بیشترى به خود مى گیرد، تا در نهایت به آخرین شیشه و مانع
مى رسد و رنگ و خصوصیات آن هم به او اضافه مى شود و به صورت نورى ضعیف، توأم با
رنگ ها و تیرگى هاى بسیار در مى آید. در این هنگام، کسى که این نور را مى بیند،
چنین مى پندارد که موجودیّت این نور و اوّل و آخرش، همین است. او از حقیقت امر
اطّلاعى ندارد و نمى داند که اصل این نور، به صورت دیگرى بوده و در ابتدا نورى
شفاف، بى رنگ و پاک بوده است. حال اگر فرد مطّلعى او را از جریان امر باخبر کند و
به او بگوید این نور اصلش چنین نبوده؛ بلکه صورت هاى شفاف ترى دارد و در نهایت هم
داراى یک صورت اصلى بسیار صاف، وسیع و پاک است و تو مى توانى با کنار زدن این
شیشه ها و حجاب ها، به آن دست یابى؛ کمک بزرگى به او کرده و آگاهى فوق العاده

مهمّى در اختیار او قرار داده است.

مثال انسان، مانند همین نور و قرار گرفتن او در این عالم مادّى، همچون عبور نور از
شیشه هاى تیره و روشن است. خداوند متعال ما را به چنین امرى آگاه ساخته است:

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ
سافِلِینَ [7] ؛

«به
راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم، سپس او را به پست ترین [مراتب ] پستى
بازگردانیدیم».

البته همچنان که نور از شیشه هاى تار گذشته، هنوز به اصل و منشأ خود متّصل است،
انسان تنزّل یافته نیز به اصل و منشأ خود (روح خدا) متّصل است [8] .

با
دقّت در مطالب پیش گفته، به خوبى روشن مى شود. آیاتى که نگاه مثبت به انسان داشته،
او را موجودى برتر و بلکه برترین موجود امکانى معرّفى مى کند- موجودى که ارزش هاى
والا و متعالى در او یافت مى شود- همه و همه بیانگر ویژگى هاى حقیقت اصلى انسان و
همان «روح خدا» یى است که تنزّل یافته است [9] .
امّا آیاتى که انسان را نکوهش کرده و او را موجودى پست و فرودست و گاهى پست ترین
خلایق مى شمارد، بیانگر خصایص انسان تنزّل یافته اى است که در همان مرتبت و منزل
متوقّف مانده است [10] .

به
هر حال، انسان اصلش آن و تنزّل یافته اش چنین است:

زانکه
دارد خاک شکل اغبرى

 

وز درون
دارد صفات انورى

ظاهرش با
باطنش گشته به جنگ

 

باطنش
چون گوهر و ظاهر چو سنگ

ظاهرش
گوید که ما اینیم و بس

 

باطنش
گوید نکو بین پیش و پس

ظاهرش
منکر که باطن هیچ نیست

 

باطنش
گوید که بنماییم بیست

  ***  

زانکه
ظاهر خاک اندوه و بلاست

 

در درونش
صد هزاران خنده هاست

ظاهرت از
تیرگى افغان کنان

 

باطن تو
گلستان در گلستان [11]

  ***

اما داستان روح انسانى
که از اصل خود دور افتاده، بدین جا ختم نمى شود. خداوند متعال در آیات گوناگون، این
حقیقت را براى ما بازگفته است که همه جهان هستى- از جمله انسان- به عالم بالا
بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پایان زندگى، به سوى خداوند و از آنِ او است:

وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ [12] ؛

«و
فرجام کارها به سوى اوست»؛

وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ [13] ؛

«و
فرجام همه کارها از آنِ خداست»؛

وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ [14] ؛

«و
[همه ] کارها به سوى خدا بازگردانده مى شود»؛

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ [15] ؛

«خداى متعال خلق را آغاز مى کند و سپس خلق را برگشت مى دهد؛ سپس [شما انسان ها] به
سوى خداى متعال برگشت داده مى شوید».

بر
این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر تصویر کرده است، فقط خداوند
است و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش (روح خدا)، دوباره به سوى خداوند در
حرکت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم و
چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به سوى آن هدف و غایت داریم.

هدفى که ماوراى زندگى و عالم مادّى؛ بلکه محیط بر عوالم بالاتر، برتر و دیگر است:

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [16] .

بنابراین، هدف از زیستن آدمى در این دنیا، بازگشت به اصل خویش و بازگشت به سوى
خداوند است.

به
بیان دیگر، انسان تنزّل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات
از دست رفته، محدود شده و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را باز یابد. به حقیقت اصلى
خود نایل شده، در موطن حقیقى و قرب حضرت حق راه یابد.

امّا چگونگى رسیدن به این هدف و کیفیّت این بازگشت را نیز خداوند متعال، روشن ساخته
است. او رسالت تبیین این چگونگى را بر دوش برترین انسان ها (پیامبران) قرار داده
است و در واقع در پرتو پیروى از ایشان

و
عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمى مى تواند به اصل خود (حقیقت
انسانیّت و روح خدا) که هدف اصلى، اصیل و اساسى زندگى او است، دست یازد. به بخشى از
آیات قرآن در این باره توجّه فرمایید:

1.
… فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِى الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ
اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً. رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ
مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ
الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ … [17] ؛

«پس
اى خردمندانى که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. به راستى که خدا سوى شما تذکارى
فروفرستاده است: پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند، تا کسانى را
که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون برد».

این
آیات بیانگر این حقیقت است که پیامبران آمده اند تا با دستگیرى انسان، او را از
تاریکى هایى که به واسطه تنزّلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و
او را به سوى نور- که همان حقیقت انسان و «روح خدا» بودن او است- ببرند.

2.
یا أَیُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً. وَ
داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً [18] ؛

«اى
پیامبر! ما تو را [به سِمت ] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم؛ و دعوت کننده
به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک».

این
عبارات نیز به خوبى نشانگر این حقیقت است که بعثت پیامبران،

براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناک، روشنگر راه آدمى در رسیدن
به مقصود و هدف زندگى اند.

چون رسید
اندر سبا این نور شرق

روح هاى مرده جمله پر زدند

یکدگر را
مژده مى دادند، هان

زان ندا
دینها همى گردند گبز

از سلیمان آن
نفس چون نفخ صور

 

غلغلى افتاد در بلقیس و خلق

مردگان از
گور تن سر بر زدند

نک ندایى
مى رسد از آسمان

شاخ و برگ دل
همى گردند سبز

مردگان را وا
رهانید از قبور [19]

  ***

ناگفته نماند که قرآن
کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسى و دو ره توشه مهم، براى رسیدن به هدف حقیقى
و اصلى انسان در زندگى، تلقّى کرده است.

3.
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ
سافِلِینَ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ
غَیْرُ مَمْنُونٍ [20] ؛

«به
راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب ] پستى
بازگردانیدیم؛ مگر کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند که پاداشى
بى منّت خواهند داشت».

4.
إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
وَ … [21] ؛

«واقعاً انسان دستخوش زیان است؛ مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند
…».

براساس آیات قرآن چند نکته روشن مى شود:

یکم.
هدف زندگى خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در متن آن.

دوّم.
هدف زندگى رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلى خود؛ یعنى، «حقیقت انسان» و «روح خدا»
است.

سوّم.
خداوند چگونگى و کیفیت رسیدن به این هدف را توسّط پیامبران براى ما روشن ساخته
است.

چهارم.
ایمان و عمل صالح، دو رکن اصلى و مهم براى نیل به هدف حقیقى زندگى تلقّى شده
است.

براساس این نتیجه گیرى، روشن مى شود که هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو،
کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه «انسان»، یکسان است
و البتّه هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود، مى تواند به هدف حقیقى زندگى دست
یابد.

معناى این سخن آن است که عارف بودن یا مذهبى بودن، لزوماً از هنرمند بودن، یا جوان
بودن یا پزشک و کارگر بودن جدا نیست؛ بلکه صاحبان هر شغل و حرفه و دارندگان هر ذوق
و طبعى، مى توانند با شناخت صحیح هدف زندگى و چگونگى رسیدن به آن و به کار بستن
اعمال، عقاید، اوصاف و اخلاق خاصى و در یک کلام «ایمان و عمل صالح»، در سیر به سوى
خداوند و بازگشت به حقیقت انسانى شرکت جویند.

سوگمندانه باید گفت: ما در اثر غفلت و مهجور بودن از اینکه در چه مقام و منزلتى
بودیم و اکنون چه گشته ایم، رنج نبرده و آسوده خاطریم! امّا اهل معرفت و جان
سوختگانى هستند که از این غربت بسیار، در رنج اند و

روحشان در آرزوى بازگشت به عالم بالا، بى آرام و قرار و در انتظار پرواز و خالى
کردن قالب بدن است.

این
افسوس بزرگ و غم جانسوز هجران را عبدالرحمان جامى در شرح این دو بیت از مولانا جلال
الدین رومى:

بشنو از
نى چون حکایت مى کند

 

وزجدایى ها شکایت مى کند

کز
نیستان تا مرا ببریده اند

 

در نفیرم
مرد و زن نالیده اند

  این گونه
مى سراید:

حبّذا
روزى که پیش از روز و شب

 

فارغ از
اندوه و آزاد از طرب

متّحد
بودیم با شاه وجود

 

حکم
غیریّت به کلّى محو بود

بود
اعیانِ جهان بى چند و چون

 

ز امتیاز
علمى و عینى مصون

نى به
لوح علمشان نقش ثبوت

 

نى ز فیض
خوان هستى خورده قوت

نى ز حق
ممتاز و نى از یکدگر

 

غرقه
دریاى وحدت سربه سر

ناگهان
در جنبش آمد بحر جود

 

جمله را
در خود ز خود بى خود نمود

امتیاز
علمى آمد در میان

 

بى نشانى
را نشان ها شد عیان

واجب و
ممکن ز هم ممتاز شد

 

رسم و
آیین دویى آغاز شد

بعد از
آن، یک موج دیگر زد محیط

 

سوى ساحل
آمد ارواح بسیط

موج دیگر
زد پدید آمد از آن

 

برزخ
جامع میان جسم و جان

پیش آن
کز زمره اهل حق است

 

نام آن
برزخ مثال مطلق است

موج دیگر
نیز در کار آمده

 

جسم و
جسمانى پدیدار آمده

جسم هم
گردید طوراً بعد طور

 

تا به
نوع آخرش افتاده دور

نوع آخر
آدم است و آدمى

 

گشته
محروم از مقام محرمى

بر مراتب
سرنگون کرده عبور

 

پایه
پایه ز اصل خویش افتاده دور

 

گر نگردد
باز مسکین زین سفر

 

نیست از
وى هیچ کس مهجورتر

نى که
آغاز حکایت مى کند

 

زین
جدایى ها شکایت مى کند

  ***

امید آنکه خداوند همه
انسان هاى حقیقت جو را در شناخت هدف زندگى و رسیدن به آن، یارى دهد و ما را از اهل
معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند [22] . [23]

[1]
گفتنى است، این هدف- که گاهى
از آن تعبیر به غایت نیز مى شود- با علت غایى- که در فلسفه از آن سخن
مى رود- متفاوت است. براى آشنایى تفصیلى از تفاوت ها و تشابه هاى علت غایى
و غایت نگا: محمدتقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، صص 89- 114 .

[2]
نگا: تکاپوگر اندیشه ها(
زندگى، آثار و اندیشه هاى استاد محمدتقى جعفرى)، عبداللَّه نصرى، ص 220.

[3]
مؤمنون( 23)، آیه 12، حجر(
15)، آیه 26، صافات( 37)، آیه 11 .

[4]
حجر( 15)، آیه 29؛ ص( 38)،
آیه 72؛ سجده( 32)، آیه 10.

براى آگاهى تفصیلى از این
موضوع نگا: معارف قرآن، محمدتقى مصباح یزدى، ج 1- 3، صص 447- 450 .

[5]
نگا: مقالات، محمد شجاعى، ج
1، صص 22- 26 .

[6]
تین( 95)، آیه 4 .

[7]
تین( 95)، آیه 4 و 5 .

[8]
براى آشنایى بیشتر با این
موضوع نگا: مقالات، محمد شجاعى، ج 1، صص 31- 40 .

[9]
مانند سوره هاى بقره( 2)، آیه
30؛ انعام( 6)، آیه 165؛ اعراف( 7)، آیه 172؛ روم( 30)، آیه 30، احزاب(
33)، آیه 72 و … .

[10]
مانند سوره هاى: حج( 22)، آیه
66؛ فصلت( 41)، آیه 51؛ علق( 96)، آیایت 6 و 7، اسراء( 17)، آیه 100، یونس(
10)، آیه 12 و … .

[11]
مثنوى معنوى، دفتر چهارم،
ابیات 1007- 1010 و 1013 و 1024.

[12]
لقمان( 31)، آیه 22 .

[13]
حج( 22)، آیه 41 .

[14]
آل عمران( 3)، آیه 109 .

[15]
روم( 30)، آیه 11 .

[16]
بقره( 2)، آیه 156 .

[17]
طلاق( 65)، آیات 10 و 11 .

[18]
احزاب( 33)، آیات 45 و 46 .

[19]
مثنوى معنوى، دفتر چهارم،
ابیات 839- 843.

[20]
تین( 95)، آیات 4- 6 .

[21]
عصر( 103)، آیه 2 و 3 .

[22]
جهت آگاهى بیشتر ر. ک:

الف. فلسفه و هدف زندگى،
محمدتقى جعفرى.

ب. زندگى ایده آل و ایده آل
زندگى، محمدتقى جعفرى.

ج. انسان از دیدگاه اسلام،
عبداللَّه نصرى.

د. فلسفه و هدف زندگى،
زین العابدین قربانى.

ه. هدف زندگى، شهید مرتضى
مطهرى.

و. انسان از آغاز تا انجام،
علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانى(
الزهراء، تهران).

ز. مقالات، محمد شجاعى( سروش،
تهران، ج اول) .

[23]
محمدرضا کاشفى-سیدمحسن
دیباجى، دفتر دوم(فرجام شناسى) پرسش ها و پاسخ هاى دانشجویى، 1جلد، دفتر
نشر معارف – قم، چاپ: یازدهم، 1383.

(به نقل از: نرم افزار پرسش
ها و پاسخ های دانشجویی، دفتر دوم – فرجام شناسی، بخش اول)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد