دوست گرامی. شباهت اخلاق و عرفان به عنوان دو شیوه تربیتی موجب گشته که یکی انگاشته شوند و افراد بسیاری در برخورد با هر شخصیت اخلاقی او را سالک و عارف بپندارند و یا هر کتاب مشتمل بر مواعظ و معنویات را کتابی عرفانی بشمارند؛ برای پرهیز از این اشتباه، بررسی تفاوتهای موجود بین اخلاق و عرفان ضروری مینماید، که مؤلف در این نوشتار به بیان پنج تفاوت میان این دو شیوه تربیتی میپردازد.
فهرست
↓۱- تفاوتهای دو شیوة تربیتی عرفان عملی و اخلاق
↓۱.۱- ۱. پویایی و تحرک در اخلاق و عرفان
↓۱.۲- ۲. فنای نفس و تقویت آن در عرفان و اخلاق
↓۱.۳- ۳. شدت خطر در عرفان و اخلاق
↓۱.۴- ۴. لزوم استاد در عرفان و اخلاق
↓۱.۵- ۵. امکان خروج از تیررس شیطان در عرفان یا اخلاق
↓۲- نکاتی چند پیرامون تفاوتهای اخلاق و عرفان
↓۳- نوشتارهای مرتبط
↓۴- پانویس
تفاوتهای دو شیوة تربیتی عرفان عملی و اخلاق
عرفان عملی نیز با اخلاق از آن جهت که دو شیوة تربیتی هستند ـ نه به عنوان دو علم ـ تفاوتهایی دارد که به برخی اشاره میکنیم:
۱. پویایی و تحرک در اخلاق و عرفان
گفته شده: اخلاق ساکن است و عرفان پویا و متحرک. در عرفان سخن از مبدئی است که سالک از آنجا آغاز میکند و منازلی که میپیماید و مقصدی که بدان میرسد، ولی در اخلاق سخن از اعتدال قوای نفس و تخلّی (پاک شدن) از رذائل و تحلّی (آراسته شدن) به فضائل است[۱] .
به نظر میرسد این سخن نیاز به تصحیح و تکمیل دارد، زیرا در اخلاق هم نوعی پویایی وجود دارد. اخلاق و عرفان هر دو در صدد تغییر انساناند و تغییر بدون پویایی و تکامل معنا ندارد.
اخلاق، آدمی را از رذیلت به فضیلت سوق میدهد و چون فضایل را همچون رذائل تشکیکی و دارای درجات میداند، در تلاش است آدمی را به مراتب عالی هر فضیلت برساند و اینها همه بدون پویایی و تحرک ممکن نیست. پس باید گفت:
اولاً، پویایی در عرفان بیشتر از اخلاق است، زیرا در عرفان سخن از سیر و سلوک در عوالم وجودی است و در اخلاق حداکثر حرکت از رذائل به سمت فضائل مطرح است، اما با بقای انسان در همین عالم دنیا، بدون هیچ حرکتی به سوی عوالم ماوراء طبیعت.
ثانیاً، پویایی در عرفان پایدارتر است، زیرا دو سفر از چهار سفر سالک نامتناهی است. یعنی سفر دوم و سفر چهارم. ولی انسانی که جویایِ اعتدالِ قوایِ نفس است و دستیابی به ملکه عدالت را طلب میکند، با دستیابی به آن از حرکت میایستد.
ثالثاً، پویایی در عرفان ریشهدارتر است، زیرا سالک در صدد سفر از «خود» است و اخلاقی در صدد سفر از برخی صفات خود به صفات دیگر است. توضیح بیشتر خواهد آمد.
۲. فنای نفس و تقویت آن در عرفان و اخلاق
اخلاق در صدد تقویت نفس است، اما عرفان در صدد فنای نفس است. در اخلاق تمام تلاش این است که اخلاقی با تقویت نفس، امیر شهوت و غضب خود ـ به معنای اخلاقی و نه عرفی این دو ـ گردد و با اعتدال این دو و رهبری عقل به عدالت دست یابد، ولی در عرفان تلاش سالک در راستای فنای نفس در ذات پروردگار است. سالک میخواهد جان خویش را در پیشگاه معشوق هدیه کند. او دائماً میگوید:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر[۲] و میگوید:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم [۳] قابل توجه است که در سفر اول، نفس سالک بر اثر ریاضتهای عرفانی توانی فوقالعاده پیدا میکند، ولی نکته اینجاست که اولاً نیت سالک فنای نفس است، ولی اخلاقی درصدد تقویت آن است و ثانیاً سالک به برکت هدایتهای استاد از این توان نفس در راه فنای آن بهره میگیرد.
۳. شدت خطر در عرفان و اخلاق
در عرفان عملی خطر بیشتر و مهلکتر است، ولی در اخلاق خطر و ضرر کمتر است.
گمراهی سالک پیشرفته، همانند لغزش کوهنوردی است که از بالای کوه میافتد و لغزش در اخلاق همچون لغزیدن پای آدمی در حال راه رفتن بر زمین هموار است. انحراف در سلوک در برخی منازل به «فرعونصفتی» و «ادعای خدایی کردن» میانجامد.
۴. لزوم استاد در عرفان و اخلاق
به دلیل همین فراوانی خطرات در عرفان، داشتن استاد لازم است، اما در اخلاق گرچه وجود استاد بهتر است، اما ضروری نیست.
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی [۴] استاد، همان انسانی است که خود به کمال انسانی رسیده است و مأموریت یا اجازة دستگیری سالکان راه را دارد.
بحث ضرورت استاد سلوک در بخش «راهنمای سفر» خواهد آمد.
البته باید دانست که رسیدن به کمال انسانی در موارد نادری بدون استاد ممکن است. «اویسیها» یا «مجذوبان سالک» بدون استاد ظاهری به کمال میرسند، ولی میدانیم که النادر کالمعدوم؛ «چیزی که کم است، گویا نیست».
۵. امکان خروج از تیررس شیطان در عرفان یا اخلاق
در عرفان عملی خروج از تیررس شیطان ممکن است، ولی در اخلاق عملی این کار میسر نیست. انسان سالک به علت ویژگی پویایی عرفان با رسیدن به مقام مخلَصین به نص قرآن، از دسترس شیطان، خارج میگردد. شیطان خود گفته است:
«… لأغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» ؛[۵] «حتما همة بندگانت را گمراه میسازم، جز مخلَصان را».
و خداوند این اعتراف شیطان را چنین امضا نموده است:
«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» ؛[۶] «تو را بر بندگان خاصّم تسلطی نیست».
اما در اخلاق آدمی دائما گرفتار نفس است و هیچگاه به مقام مخلَصین بار نمییابد.
نکاتی چند پیرامون تفاوتهای اخلاق و عرفان
۱. تفاوتهای مذکور میان اخلاق و عرفان به عنوان دو شیوة تربیتی در نظر گرفته شد که البته در دو علم عرفان عملی و اخلاق عملی هم وجود دارند. اگر بخواهیم تفاوت اخلاق و عرفان را به عنوان دو علم در نظر بگیریم، همانند سایر موارد، تفاوت به اختلاف موضوع و مبادی و روش باز میگردد. تعیین دقیق این سه با توجه به تفاوتهای گفته شده میسّر است.
۲. تاکید بر تفاوتهای عرفان و اخلاق به جهت این است که همانندی این دو موجب گشته که یکی انگاشته شوند. بسیارند کسانی که در برخورد با هر شخصیت اخلاقی او را سالک و عارف میپندارند و یا هر کتاب مشتمل بر مواعظ و معنویات را کتابی عرفانی میشمارند. البته انسانهای اخلاقی و کتابهای اخلاقی که بوی عرفان میدهند نیز وجود دارند، ولی در لیست عارفان و کتابهای عرفانی نمیگنجند.
۳. اخلاق عملی و عرفان عملی هر دو از بایدها و نبایدها بحث میکنند و هر دو متّکی بر جهانبینی خاص خویشاند و به همین دلیل تفاوت این دو در تفاوت اخلاق نظری و عرفان نظری ریشه دارد. اصولاً، اخلاق از جهانبینی تغذیه میکند. اخلاق کمونیستی ریشه در جهانبینی کمونیستی دارد و اخلاق توحیدی ریشه در جهانبینی توحیدی.
اختلاف شخص عارف با انسان اخلاقی را باید در نوع نگرش آن دو به عالم و آدم و خداوند جست.
۴.استاد میفرمود: با اخلاق ریشة رذائل از وجود انسان کنده نمیشود و فقط با عرفان رذائل ریشهکن میشود، پس عرفان حتی در تأمین هدفی که اخلاق به دنبال اوست موفقتر است. در مقام تمثیل فرض کنید دیواری است که شما میخواهید در سایه و پناه او زندگی و استراحت کنید، اما این دیوار پر از مار و مور است و انواع حشرات و حیوانات موذی در آن لانه دارند، کسی به شما دارویی میدهد که اگر به دیوار بپاشید پنج ساعت حیوانات را بیحس میکند و شما میتوانید کنار دیوار استراحت کنید اما قبل از اتمام مهلت باید برخیزید و دو مرتبه دارو را به کار ببرید و گرنه با حمله حیوانات مواجه میشوید. در این صورت دائماً باید با مبارزه با حیوانات موذی مقداری بیارامید. اخلاق چنین وظیفهای را به عهده گرفته است. میگوید: با تقویت قوة عاقله، قوای شهوانی و غضبی را دائماً کنترل کنید تا گزیده نشوید، اما عرفان میگوید این دیوار را باید خراب کرد و دیواری بدون سوراخ و غیرقابل نفوذ و مطمئن ساخت تا بتوان عمری در کنارش آرام گرفت. آن دیوار جدید با فناء فی الله و بقاء بالله ساخته میشود. نفس فانی در خدا از انانیت و آثار آن به دور است. استاد میفرمود: اگر آدمی بخواهد عمری به روش اخلاق، یکی از صفات رذیله را از وجودش ریشهکن کند، نمیتواند.
نوشتارهای مرتبط
عرفان عملی
واژه شناسی عرفان و تصوف
عرفان
عرفان نظری
پانویس
۱. . مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش عرفان.
۲. . دیوان حافظ.
۳. همان.
۴. دیوان حافظ.
۵. ص/۸۳؛ حجر/۴۰.
۶. الحجر/۴۲؛ اسراء/۶۵.
فرق حال و مقام
از اصطلاحات شایع عرفا، اصطلاح حال و مقام است. آنچه بدون اختیار بر قلب عارف وارد میشود « حال » است، و آنچه او آن را تحصیل و کسب میکند « مقام » است. حال زودگذر است و مقام، باقی. گفتهاند احوال مانند برق جهندهاند که زود خاموش میشوند.
حافظ:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
سعدی:
یکی پرسید از آن گمگشته فرزند که ای روشن روان پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی بگفتا « حال » ما « برق » جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلی نشینم گهی تا پشت پای خود نبینم اگر درویش در « حالی » بماندی سرو دست از دو عالم برفشاندی
فهرست
↓۱- تفاوتهای دو شیوة تربیتی عرفان عملی و اخلاق
↓۱.۱- ۱. پویایی و تحرک در اخلاق و عرفان
↓۱.۲- ۲. فنای نفس و تقویت آن در عرفان و اخلاق
↓۱.۳- ۳. شدت خطر در عرفان و اخلاق
↓۱.۴- ۴. لزوم استاد در عرفان و اخلاق
↓۱.۵- ۵. امکان خروج از تیررس شیطان در عرفان یا اخلاق
↓۲- نکاتی چند پیرامون تفاوتهای اخلاق و عرفان
↓۳- نوشتارهای مرتبط
↓۴- پانویس
تفاوتهای دو شیوة تربیتی عرفان عملی و اخلاق
عرفان عملی نیز با اخلاق از آن جهت که دو شیوة تربیتی هستند ـ نه به عنوان دو علم ـ تفاوتهایی دارد که به برخی اشاره میکنیم:
۱. پویایی و تحرک در اخلاق و عرفان
گفته شده: اخلاق ساکن است و عرفان پویا و متحرک. در عرفان سخن از مبدئی است که سالک از آنجا آغاز میکند و منازلی که میپیماید و مقصدی که بدان میرسد، ولی در اخلاق سخن از اعتدال قوای نفس و تخلّی (پاک شدن) از رذائل و تحلّی (آراسته شدن) به فضائل است[۱] .
به نظر میرسد این سخن نیاز به تصحیح و تکمیل دارد، زیرا در اخلاق هم نوعی پویایی وجود دارد. اخلاق و عرفان هر دو در صدد تغییر انساناند و تغییر بدون پویایی و تکامل معنا ندارد.
اخلاق، آدمی را از رذیلت به فضیلت سوق میدهد و چون فضایل را همچون رذائل تشکیکی و دارای درجات میداند، در تلاش است آدمی را به مراتب عالی هر فضیلت برساند و اینها همه بدون پویایی و تحرک ممکن نیست. پس باید گفت:
اولاً، پویایی در عرفان بیشتر از اخلاق است، زیرا در عرفان سخن از سیر و سلوک در عوالم وجودی است و در اخلاق حداکثر حرکت از رذائل به سمت فضائل مطرح است، اما با بقای انسان در همین عالم دنیا، بدون هیچ حرکتی به سوی عوالم ماوراء طبیعت.
ثانیاً، پویایی در عرفان پایدارتر است، زیرا دو سفر از چهار سفر سالک نامتناهی است. یعنی سفر دوم و سفر چهارم. ولی انسانی که جویایِ اعتدالِ قوایِ نفس است و دستیابی به ملکه عدالت را طلب میکند، با دستیابی به آن از حرکت میایستد.
ثالثاً، پویایی در عرفان ریشهدارتر است، زیرا سالک در صدد سفر از «خود» است و اخلاقی در صدد سفر از برخی صفات خود به صفات دیگر است. توضیح بیشتر خواهد آمد.
۲. فنای نفس و تقویت آن در عرفان و اخلاق
اخلاق در صدد تقویت نفس است، اما عرفان در صدد فنای نفس است. در اخلاق تمام تلاش این است که اخلاقی با تقویت نفس، امیر شهوت و غضب خود ـ به معنای اخلاقی و نه عرفی این دو ـ گردد و با اعتدال این دو و رهبری عقل به عدالت دست یابد، ولی در عرفان تلاش سالک در راستای فنای نفس در ذات پروردگار است. سالک میخواهد جان خویش را در پیشگاه معشوق هدیه کند. او دائماً میگوید:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببرخرمن سوختگان را همه گو باد ببر[۲] و میگوید:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم [۳] قابل توجه است که در سفر اول، نفس سالک بر اثر ریاضتهای عرفانی توانی فوقالعاده پیدا میکند، ولی نکته اینجاست که اولاً نیت سالک فنای نفس است، ولی اخلاقی درصدد تقویت آن است و ثانیاً سالک به برکت هدایتهای استاد از این توان نفس در راه فنای آن بهره میگیرد.
۳. شدت خطر در عرفان و اخلاق
در عرفان عملی خطر بیشتر و مهلکتر است، ولی در اخلاق خطر و ضرر کمتر است.
گمراهی سالک پیشرفته، همانند لغزش کوهنوردی است که از بالای کوه میافتد و لغزش در اخلاق همچون لغزیدن پای آدمی در حال راه رفتن بر زمین هموار است. انحراف در سلوک در برخی منازل به «فرعونصفتی» و «ادعای خدایی کردن» میانجامد.
۴. لزوم استاد در عرفان و اخلاق
به دلیل همین فراوانی خطرات در عرفان، داشتن استاد لازم است، اما در اخلاق گرچه وجود استاد بهتر است، اما ضروری نیست.
ترک این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی [۴] استاد، همان انسانی است که خود به کمال انسانی رسیده است و مأموریت یا اجازة دستگیری سالکان راه را دارد.
بحث ضرورت استاد سلوک در بخش «راهنمای سفر» خواهد آمد.
البته باید دانست که رسیدن به کمال انسانی در موارد نادری بدون استاد ممکن است. «اویسیها» یا «مجذوبان سالک» بدون استاد ظاهری به کمال میرسند، ولی میدانیم که النادر کالمعدوم؛ «چیزی که کم است، گویا نیست».
۵. امکان خروج از تیررس شیطان در عرفان یا اخلاق
در عرفان عملی خروج از تیررس شیطان ممکن است، ولی در اخلاق عملی این کار میسر نیست. انسان سالک به علت ویژگی پویایی عرفان با رسیدن به مقام مخلَصین به نص قرآن، از دسترس شیطان، خارج میگردد. شیطان خود گفته است:
«… لأغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» ؛[۵] «حتما همة بندگانت را گمراه میسازم، جز مخلَصان را».
و خداوند این اعتراف شیطان را چنین امضا نموده است:
«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» ؛[۶] «تو را بر بندگان خاصّم تسلطی نیست».
اما در اخلاق آدمی دائما گرفتار نفس است و هیچگاه به مقام مخلَصین بار نمییابد.
نکاتی چند پیرامون تفاوتهای اخلاق و عرفان
۱. تفاوتهای مذکور میان اخلاق و عرفان به عنوان دو شیوة تربیتی در نظر گرفته شد که البته در دو علم عرفان عملی و اخلاق عملی هم وجود دارند. اگر بخواهیم تفاوت اخلاق و عرفان را به عنوان دو علم در نظر بگیریم، همانند سایر موارد، تفاوت به اختلاف موضوع و مبادی و روش باز میگردد. تعیین دقیق این سه با توجه به تفاوتهای گفته شده میسّر است.
۲. تاکید بر تفاوتهای عرفان و اخلاق به جهت این است که همانندی این دو موجب گشته که یکی انگاشته شوند. بسیارند کسانی که در برخورد با هر شخصیت اخلاقی او را سالک و عارف میپندارند و یا هر کتاب مشتمل بر مواعظ و معنویات را کتابی عرفانی میشمارند. البته انسانهای اخلاقی و کتابهای اخلاقی که بوی عرفان میدهند نیز وجود دارند، ولی در لیست عارفان و کتابهای عرفانی نمیگنجند.
۳. اخلاق عملی و عرفان عملی هر دو از بایدها و نبایدها بحث میکنند و هر دو متّکی بر جهانبینی خاص خویشاند و به همین دلیل تفاوت این دو در تفاوت اخلاق نظری و عرفان نظری ریشه دارد. اصولاً، اخلاق از جهانبینی تغذیه میکند. اخلاق کمونیستی ریشه در جهانبینی کمونیستی دارد و اخلاق توحیدی ریشه در جهانبینی توحیدی.
اختلاف شخص عارف با انسان اخلاقی را باید در نوع نگرش آن دو به عالم و آدم و خداوند جست.
۴.استاد میفرمود: با اخلاق ریشة رذائل از وجود انسان کنده نمیشود و فقط با عرفان رذائل ریشهکن میشود، پس عرفان حتی در تأمین هدفی که اخلاق به دنبال اوست موفقتر است. در مقام تمثیل فرض کنید دیواری است که شما میخواهید در سایه و پناه او زندگی و استراحت کنید، اما این دیوار پر از مار و مور است و انواع حشرات و حیوانات موذی در آن لانه دارند، کسی به شما دارویی میدهد که اگر به دیوار بپاشید پنج ساعت حیوانات را بیحس میکند و شما میتوانید کنار دیوار استراحت کنید اما قبل از اتمام مهلت باید برخیزید و دو مرتبه دارو را به کار ببرید و گرنه با حمله حیوانات مواجه میشوید. در این صورت دائماً باید با مبارزه با حیوانات موذی مقداری بیارامید. اخلاق چنین وظیفهای را به عهده گرفته است. میگوید: با تقویت قوة عاقله، قوای شهوانی و غضبی را دائماً کنترل کنید تا گزیده نشوید، اما عرفان میگوید این دیوار را باید خراب کرد و دیواری بدون سوراخ و غیرقابل نفوذ و مطمئن ساخت تا بتوان عمری در کنارش آرام گرفت. آن دیوار جدید با فناء فی الله و بقاء بالله ساخته میشود. نفس فانی در خدا از انانیت و آثار آن به دور است. استاد میفرمود: اگر آدمی بخواهد عمری به روش اخلاق، یکی از صفات رذیله را از وجودش ریشهکن کند، نمیتواند.
نوشتارهای مرتبط
عرفان عملی
واژه شناسی عرفان و تصوف
عرفان
عرفان نظری
پانویس
۱. . مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش عرفان.
۲. . دیوان حافظ.
۳. همان.
۴. دیوان حافظ.
۵. ص/۸۳؛ حجر/۴۰.
۶. الحجر/۴۲؛ اسراء/۶۵.
فرق حال و مقام
از اصطلاحات شایع عرفا، اصطلاح حال و مقام است. آنچه بدون اختیار بر قلب عارف وارد میشود « حال » است، و آنچه او آن را تحصیل و کسب میکند « مقام » است. حال زودگذر است و مقام، باقی. گفتهاند احوال مانند برق جهندهاند که زود خاموش میشوند.
حافظ:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
سعدی:
یکی پرسید از آن گمگشته فرزند که ای روشن روان پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی بگفتا « حال » ما « برق » جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است گهی بر طارم اعلی نشینم گهی تا پشت پای خود نبینم اگر درویش در « حالی » بماندی سرو دست از دو عالم برفشاندی