همیشه پای یک «خارجی » در میان است!
۱۳۹۴/۰۲/۲۷
–
۲۱۳۱ بازدید
همیشه پای یک «خارجی » در میان است!
به قدرت رسیدن رضاشاه
در
خاطرات اردشیر ریپورتر میخوانیم: «از مدتها قبل من جزئیات مربوط به کلیه
صاحبمنصبان ایرانی واحدهای قزاق را بررسی کرده و تعدادی از آنها را ملاقات نموده
بودم. درباره رضاخان چکیده آن چه به من داده شده بود در کلمات “بی باک، تودار،
مصمم” خلاصه شده و همچنین اضافه شده بود که افراد و صاحبمنصبان ایرانی از وی
حرفشنوی دارند. قرار ملاقات گذاشته شده بود و در همان برخورد اول سیمای پرغرور و
قامت بلند و قوی و سبیل چخماقی و چشمان نافذش مرا تحت تأثیر قرار داد. … مدتی
صحبت کردم تا او هم به حرف آمد و با آن چه گفت برایم روشن بود که سرانجام با مردی
طرفم که آتش مهر ایران در دلش شعلهور است و میتواند روزی ناجی کشورش باشد. رضاخان
سواد و تحصیلات آکادمیک نداشت ولی کشورش را میشناخت. ملاقاتهای بعدی من با رضاخان
در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یک سال بیشتر در قزوین و طهران صورت میگرفت. پس
از مدتی که چندان دراز نبود، حس اعتماد و دوستی دوجانبهای بین ما برقرار شد. …
به زبانی ساده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی را برایش تشریح میکردم. به
ویژه مایل بود که سرگذشت مردانی را که با همت خود کسب قدرت کرده بودند، برایش نقل
کنم. …حوادثی که منجر به قیام رضاخان شد متعلق به تاریخ است. فقط میگویم که آن
چه را سیدضیاءالدین طباطبایی بر عهده داشت به خوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به
ایران بود. ولی شاید بیش از آن چه لازم و یا مطلوب بود، تظاهر به همگامی با سیاست
انگلیس میکرد.»[1]
در پی
درگیریای که شاپور ریپورتر [فرزند اردشیر ریپورتر] با دربار پهلوی دوم بر سر
ماجرای دلالی شکر داشت، وی توانست با تهدید شاه به افشای اسناد تأسیس سلسله پهلوی،
نفوذ خوذ را بیشتر کرده و قراردادهای بیشتری با انگلیس امضا کند.[2]
برکناری رضا شاه و اخراج وی از ایران
این
نکته عیان است که انگلیسیها خود را مالک ایران میدانستند و حقی برای شاه و مردم
ایران در تعیین سرنوشت خودشان قائل نبودند. چند ماه قبل از حمله متفقین به ایران،
رضاشاه به صورت خصوصی به تاجالملوک گفته بود که انگلیسیها فشار میآورند که ایران
نقض بیطرفی کند و به آلمان اعلان جنگ دهد. تاجالملوک اظهار میدارد: «انگلستان از
خروج رضاشاه از ایران دو هدف داشت: 1. رضا به دست روسها نیفتد. 2. انگلیسها
دیگر نمیتوانستند با رضا کنار بیایند.
سر رید
بولارد وزیر مختار انگلستان به صورت ضمنی رضاشاه را تهدید کرد که اگر داوطلبانه
راهآهن و بنادر را در اختیار آنها نگذارد، به زور متوسل میشوند. رضاشاه در جواب
بولارد گفت: که مردم حساس به دولت خارجیاند. بولارد در جواب وی گفت: برای انگلستان
رضایت یا نارضایتی مردم ایران مهم نیست و اصولاً اظهارنظر افکار عمومی ملت ایران
اهمیتی ندارد.
اسکرین، کارمند کنسولگری کرمان در کشتی به رضاشاه گفت که این کمترین تنبیهی است که
لندن برای اعلیحضرت در نظر گرفته است.[3]
کودتای 28 مرداد و کنترل نهضت ملی نفت
دول
خارجی در بازگرداندن محمدرضا شاه به ایران پس از کودتای مرداد 1332 و کنترل نهضت
ملی شدن صنعت نفت نقش غیر قابل انکاری داشتند. «سه اتفاق در آمریکا و انگلیس و
شوروی کمک کرد کودتای 28 مرداد منسجمتر رخ دهد. در آمریکا جمهوریخواهها که با
سیاستهای انگلیس همسوتر بودند روی کار آمدند. در انگلیس، حزب محافظهکار که با
دستگاههای اطلاعاتی هماهنگتر بود بر سر کار آمد. در شوروی، استالین مرد و شوروی
درگیر جنگ قدرت شد و نفوذش در ایران کم شد. بستر برای یک حرکت هماهنگ آمریکایی-
انگلیسی آماده شد. تدبیر این بود که با بزرگ نشان دادن خطر کمونیسم در ایران (که آن
را به مصدق نسبت میدادند) زمینه را برای بازگرداندن محمدرضاشاه فراهم سازند.
راهبرد سیاسی، ایجاد تفرقه در بین احزاب چپ بود و راهبرد فرهنگی تبلیغ کمونیست بودن
مصدق درون فضای روحانیت.»[4]
نحوه حکومتداری محمدرضا شاه
الف) اعمال
نظر خارجیها در امور داخلی ایران:
وقتی موضوع مهمی برای
پهلوی پیش میآید، اردشیر زاهدی با مقامات آمریکایی و انگلیسی و سفیران آنها صحبت
میکند و نظرشان را جویا میشود و به اطلاع شاه میرساند. از جمله موارد مهم آن
توصیههای سفیر آمریکا و سفیر انگلیس در رابطه با خروج شاه از ایران است که به گفته
زاهدی، سفیر آمریکا در حضور شاه به ساعت خود نگاه میکند و میگوید اگر شاه همین
ساعت از کشور خارج شود بهتر از یک ساعت دیگر است. علت اساسی رابطه نزدیک زاهدی با
شاه و انتخاب وی به عنوان داماد، ارتباط وی با کرومین روزولت بود که وی را به عنوان
پل ارتباطی شاه و آمریکا قرار میداد.[5]
همچنین
باید دانست که اصلاحات ارضی ، نسخه پیچیده شده غرب برای جوامع استعماری خود از جمله
ایران بود.[6]
اسدالله اعلم در خاطراتش به وضوح مینویسد که واشنگتن و لندن حتی در انتخاب وکلای
مجلس شورای ملی هم اعمال نظر میکردند.
[7]
در
اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا مشاهده میشود که پس از انتصاب “ریچارد هلمز”
رئیس سازمان سیا به عنوان سفیر کبیر ایالات متحده در ایران، نقش سفارت آمریکا در
اداره امور ایران بیشتر از نقش محمدرضا شاه پهلوی بوده است!
از نظر
فردوست، ازدواج ناگهانی محمدرضا با فوزیه نقشه انگلیسیها برای تقویت ارتباط مصر و
ایران به عنوان نوکر انگلیس بوده است. مسلماً این ازدواج نقشه انگلیسیها جهت نزدیک
کردن رژیمهای ایران و مصر برای اهداف خاصی بود؛ به خصوص این که پس از آن فرزندی که
به دنیا میآمد (ولیعهد احتمالی بعدی) دارای دو ملیت بود، ملیت ایرانی و ملیت مصری.
هدفی که برای انگلیسیها خیلی مطرح بود.[8]
بعد از
سوء قصد به جان شاه، سفارت آمریکا پیشنهاد میدهد که فرح نائبالسلطنه و قیم ولیعهد
صغیر باشد.
ب) حضور
بیگانگان در دربار پهلوی:
ارتباط صمیمانه و وابستگی اعلم وزیر دربار معروف شاه، به انگلیس،
سابقهای در چندین نسل از خاندان و پدران او دارد؛ به طوری که میتوان یکی از
مهمترین علل قدرت روزافزون خاندان اعلم از زمان افشاریه به بعد را وابستگی و
خوشخدمتی ایشان به دولتهای خارجی روس و انگلیس و خصوصاً وفاداری پدرش یعنی محمد
ابراهیم خان علم (شوکت الملک) به دولت انگلیس دانست.
ارنست
پرون مرموزترین فرد در دربار پهلوی به حساب میآمد، از سوئیس به همراه محمدرضا شاه
به دربار آمده بود و چندین دهه سایه به سایه شاه بوده است. کسی از نقش اصلی پرون
مطلع نشد و همچنان از اسرار باقی ماند که چرا از محرمانهترین مسائل زندگی خصوصی
شاه خبر دارد و به همه اطرافیان امر و نهی میکند و حتی گاهی بالاتر از دخالت،
خیانت میکند و زندگی خصوصی شاه و همسرش را تحت تأثیر قرار میدهد! بخشی از قدرت
پرون بدون شک به خاطر ارتباط و اتصالش با سفارت انگلیس بوده است.[9]
با
توجه به وابستگی فرقه بهائیت به بیگانگان، قدرت گرفتن روزافزون تشکیلات و خاندان
بهائیان در دستگاه حکومتی پهلوی و در اختیار گرفتن پستهای مهم حکومتی نشانهای از
تشدید نفوذ بیگانگان در ایران بود.
مقطع انقلاب
الف) تصمیم
آمریکا بر حفظ حکومت پهلوی:
پس از بالا گرفتن اعتراضات و برخورد نظام پهلوی با مردم، رئیس جمهور
آمریکا از طریق زاهدی برای شاه پیغام میفرستد که نگران وعدهای که برای رعایت حقوق
بشر در ایران داده است، نشود. اما در اظهارنظرهای رسمی خواستار خودداری از هرگونه
شدت عمل و خونریزی میشود! در این باره برژینسکی در خاطراتش میگوید: در روز سوم
نوامبر 1978 (13 آبان 1357) به دستور رئیس جمهور از ساعت نه و پنج دقیقه تا ساعت نه
یازده دقیقه مستقیماً با شاه گفتگو کردم. به شاه گفتم: آمریکا بدون هیچ ملاحظهای
در بحران کنونی کاملاً از شما پشتیبانی میکند. هدف من از تماس با شاه روشن کردن
این مطلب بود که رئیس جمهور آمریکا از او پشتیبانی کرده و در صدد بودم پیش از آن که
اوضاع از کنترل خارج شود، او را به اقدام قاطع تشویق کنم.
کارتر
که میدید، شاه در حال خروج از اردوگاه غرب است، روز 22 دی 1357 ژنرال هایزر (معاون
فرماندهی نیروهای مسلح آمریکا در اروپا) را به تهران فرستاد تا از فروپاشی ارتش
شاهنشاهی در پی خروج شاه از کشور جلوگیری کند و همزمان نظامیان را از دست زدن به
اقدامی نسنجیده و یا خشونتبار بر ضد حکومت بختیار باز دارد و یا در صورت سقوط دولت
بختیار و ناتوانی آمریکا در سازش با رهبران انقلاب، یک کودتای نظامی برای حفاظت از
منافع غرب سازماندهی کند. بخشی از خاطرات کارتر در این باره:
«گزارشهای متعددی از سفارت ما در ایران درباره مشکلات شاه به ما میرسید. ولی هنوز
سفیر ما (سولیوان)، شخص من و سایر مشاوران بر این باور بودیم که شاه بهترین امید
برای حفظ ثبات در ایران است.
شاه در
خصوص آینده خویش عمیقاً نگران بود و تلاش میکرد یکی از این سه راه حل را انتخاب
کند: حکومت موقت تشکیل بدهد، حکومت نظامی برقرار سازد و حتی در صورت لزوم از سلطنت
کنارهگیری کند. ما او را ترغیب کردیم از سلطنت کنارهگیری نکند و با قدرت کشور را
اداره کند و روی پشتیبانی ما حساب کند.
در طول
دوره بحران من و مشاورانم همواره در جستجوی مطلوبترین راهحلهایی بودیم که برای
او پیامدهایی قابل قبول داشته بود؛ در حالی که این نقشهها همراه با برخی نتایج
نامطلوب بود که پیشگیری از آنها از اختیار ما خارج بود. در چنین شرایطی طی پیغامی
به او اطمینان دادم هر تصمیمی بگیرد حتی تشکیل حکومت نظامی، مورد تأیید و حمایت من
خواهد بود.
من
هنوز تردیدی نداشتم که شاه شایسته حمایت بیچون و چرای ما است. برای سالیان متمادی،
شاه نه تنها یک همپیمان استوار و قابل اعتماد ما باقی مانده بود، بلکه ما تمایل
داشتیم با ایجاد تغییراتی در نحوه حکومتش، رژیمی با ثبات را رهبری کند. شناخت ما از
نیروهایی که علیه او به مبارزه برخاستند بسیار اندک بود، ولی اظهارات ضد آمریکایی
آنان دلیل خوبی بود تا ما را در حمایت از شاه مصممتر سازد.»»[10]
ب)
اعتقادشاه به نقش بیگانگان در دوام و یا سقوط حکومت:
شاه معتقد بود که
امام خمینی؟ره؟ چنین توانی را ندارد که حکومت ایران را سرنگون کند، بلکه دخالت
انگلیس و آمریکا، حکومت او را واژگون کرده است. شاه میگوید بهترین کمک این دو دولت
به ایران این است که در امور داخلیاش دخالت نمیکردند.[11]
زاهدی
اختلاف نظر بین سران آمریکایی در مورد ایران را در وقوع انقلاب مؤثر میداند.[12]
کار گروه تاریخ
پهلوی خانه بیداری اسلامی
پینوشتها:
[1].
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، عبدالله شهبازی. انتشارات
اطلاعات، 1370، ج دوم. ص148.
[2].
همان. ص 497.
[3].
خاطرات تاج الملوک پهلوی (آیرملو) همسر اول رضا خان و مادر محمد رضا پهلوی.
مصاحبه کنندگان: دکتر ملیحه خسروداد تورج انصاری مهندس محمود علی
باتمانقلیچ. به سفارش بنیاد تاریخ شفاهی (معاصر) ایران. ص
319.
[4]
. رازهای ناگفته، خاطرات اردشیر زاهدی، وزیر پیشین
امورخارجه و آخرین سفیر ایران در آمریکا. خاطرات اردشیر زاهدی. محمود
طلوعی. انتشارات علم. 1381. ص 293.
[5].
همان. ص 136.
[6].
معمای شاهمات، ویلیام شوکراس، ماروین، زونیلس، جمیزابیل و اسناد مرکز
مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد.ص 139.
[7].
یادداشتهای علم، متن کامل دستنوشته امیر اسدالله اعلم، علینقی عالیخانی.
انتشارات معین. 1391. جلد دوم، ص 95.
[8].
پرنسس سیاه، زندگی دوقلوهای پهلوی. محمدرضا امیری. انتشارات کوشش. 1387. ص
105.
[9].
همسران شاه : همراه با دست نوشته دفترچه خاطرات فرح. بهرام افراسیابی.
انتشارات مهتاب. 1381. ص 182.
[10].
ایران در خاطرات جیمی کارتر. ترجمه ابراهیم ایران نژاد و طیبه غفاری. مرکز
اسناد انقلاب اسلامی. 1390. ص 211.
[11].
همسران شاه. بهرام افراسیابی. انتشارات مهتاب. 1381. ص 357.
[12].
رازهای ناگفته، خاطرات اردشیر زاهدی.محمود طلوعی. انتشارات علم. 1381. ص
91.