۱۳۹۴/۰۲/۲۰
–
۶۱۸ بازدید
سلام طبق یک برنامه ریزی هدفمند در فضای مجازی میخواهیم روی تمامی نقد های شافعی بر اعتقادی و کلامی وهابیت را میشه خیلی کامل و خیلی تفضیلا در این موضوع بفرمایید
دانشجوی گرامی، اگر به دنبال یک برنامه ریزی هدفمند برای ذکر نقدهای شافعی بر وهابیت هستید لازمه اش این است که ابتدا خودتان همت به خرج دهید و با مطالعه و تحقیق دقیق مطالبی را استخراج کنید و در نهایت اگر جایی به مشکلی برخوردید از متخصصین این فن کمک بگیرید اما اینکه برای این امر از ابتدا می خواهید همه مطالب را دیگران آنهم به طور خیلی تفصیلی بیان کنند این با یک برنامه ریزی هدفمند سازگاری ندارد.با این حال ما به گوشه ای از اختلافات میان مذهب شافعی و وهابیت اشاره می کنیم:خوب است بدانید تضاد و اختلافی که بین وهابیت و عقائد شافعی است، به مراتب بیشتر و عمیقتر است تا تضادی که میان دیگر مذاهب است. ابنتیمیه در کتاب زیارة القبور صراحتا میگوید: من یأتی إلى قبر نبی أو صالح و یسأله حاجته و … ، فهذا شرک صریح یجب أن یستتاب صاحبه فإن تاب و إلا قتل.
اگر کسی برای توسل، کنار قبر پیامبری یا صالحی برود، اول باید او را توبه داد و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص156)
محمد بن عبد الوهاب مقداری تندتر از ابنتیمیه میگوید: إن قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم.
کسانی که از ملائکه و انبیاء و اولیاء شفاعت طلب میکنند و میخواهند بدین وسیله به خداوند تقرب پیدا کنند، جان و مالشان هدر است و اموالشان باید مصادره شود. (کشف الشبهات، ص58)
محمد بن عبد الوهاب – بنیانگذار وهابیت میگوید: لا یصح دین الإسلام إلا بالبرائة ممن یتقرب إلی الله بالصلحاء و تکفیرهم.
دین و اسلام هیچکس صحیح نیست، مگر اینکه برائت بجوید به خدا از کسانی که توسط صالحان به خداوند متقرب میشود و اینها را تکفیر کند. (مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص188(
همچنین میگوید: إجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم.
هر کس بین خودش و خدایش، واسطه قرار بدهد، کافر و مرتد است و مال و جانش حلال است.(مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص147(
عبارت محمد بن عبد الوهاب را در کنار اشعار شافعی ببنید که میگوید:
آل النبی ذریعتی و هم إلیه وسیلتی
أرجو بأن أعطى غدا بید الیمین صحیفتی
آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، وسیله اتصال من و تقرب من به خدا هستند.
امیدوارم به برکت آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فردای قیامت، پرونده مرا به دست من بدهد.
بنا بر این از دیدگاه محمد بن عبد الوهاب، اول کسی که محکوم به کفر و ارتداد است، شافعی است.
این اشعار در کتاب ابن حجر هیثمی – ازعلمای بزرگ شافعی و متوفای 974 هجری – الصوائق المحرقة، جلد 2، صفحه 524، آمده است.
زینی دحلان از بزرگان شافعی می¬نویسد:
«کان محمد بن عبد الوهّاب الذی ابتدع هذه البدعة یخطب للجمعة فی مسجد الدرعیّة ویقول فی کل خطبةٍ ومن تَوَسَّل بالنَّبی فقد کفر وکان أخوه الشیخ سلیمان بن عبد¬الوهّاب من أهل العلم فکان ینکر علیه إنکاراً شدیداً فی کل ما یفعله أو یأمر به ولم یتبعه فی شئ مما إبتدعه وقال له أخوه سلیمان یوماً، کم أَرکانُ الإسلام یا محمد بن عبد الوهاب؟ فقال خمسة. فقال أنت جعلتها سِتّة؛ السادس من لم یتّبعک فلیس بِمُسلِم هذا عندک رکنٌ سادسٌ للإسلام.»
«محمد بن عبدالوهّاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیّه خطبه می¬خواند و در هر خطبه¬ای می¬گفت: هر کس به پیامبر توسّل کند کافر است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهّاب که از اهل علم بود او را شدیداً انکار می¬نمود، و از هیچ یک از بدعت¬هایش پیروی نمیکرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تا است ای محمد بن عبدالوهّاب؟! گفت: پنج تا، او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا میدانی، و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیّت نکند مسلمان نیست، و این رکن ششم اسلام نزد تو است.»( الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة، أحمد زینی دحلان، ص39.)
زینی دحلان در جایی دیگر مینویسد:
«بسیاری از اساتید محمد بن عبدالوهّاب در مدینه می¬گفتند: بزودی این مرد گمراه می¬شود و به واسطه او افراد دیگری هم منحرف می¬شوند و این وعده به وقوع پیوست. محمد بن عبدالوهّاب گمان کرده بود که مذهب او ، توحید خالص و از هر نوع از شرک،دور می¬باشد و مردم از ششصد سال پیش مشرک بوده¬اند و او دینشان را تجدید خواهد کرد و او کسی خواهد بود که همه آیات قرآنی که درباره مشرکان نازل شده بود را بر اهل توحید تطبیق خواهد نمود…»( فتنة الوهابیة، أحمد زینی دحلان،ص5)
همچنین وی در کتاب خود به نام «الفتنـة الوهابیّـة» روایت ذیل را از صحیح بخاری نقل کرده و آنرا چنین تحلیل می¬کند.
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر نقل شده است که ایشان فرمودند:
« یَخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ویَقرَؤونَ القُرآن لایُجاوِزُ تَراقِیَهُم یَمرَقونَ مِنَ الدّین کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّة ثُمَّ لایَعودون فیه حَتّى یَعودُ السَّهمُ إِلى فوقِهِ قیلَ ما سِیماهُم قالَ سیماهُمُ التَّحلِیق أو قال التَّسبید.».( بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت، 1401، ج8، ص218، کتاب التوحید، باب قرائت الفاجر و المنافق، ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، محمد فؤاد عبد الباقی(تحقیق)، دار الفکر، بیروت، ج1، ص62. الوهابیّة، مکتبة الحقیقة،استانبول، طبعة جدید)
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می¬کنند و قرآن تلاوت می¬کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی¬کند (و نمی¬توانند از قرآن بهره برند) این گروه از دین خارج می¬شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می¬شود و دیگر به طرف دین بر نمی¬گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی¬گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه¬ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می¬شود.»
زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیّت می¬نویسد:
«ففی قولِهِ سیماهُمُ التَّحلیق تَصریحٌ بِهذِهِ الطّائِفَة لأنهم کانوا یَأمُرُون کُلُّ مَنِ اتَّبَعَهُم أَن یَحلُق رأسَه ولم یکن هذا الوَصف لأحدٍ مِنَ طَوائِفِ الخَوارِج والمُبتَدِعَةِ الّذینَ کانوا قبلَ زَمَنِ هؤلاء… ».( زینی دحلان شافعی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه، مکتبة ایشیق، استانبول، 1396ه، ص50، زینی دحلان شافعی، فتنة الوهابیة ، اول، ص19.)
«پس این کلام رسول خدا که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیّت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می¬دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه¬های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیّت دیده نشده است.»
همچنین در «الدرر السنیّة فی الردّ علی الوهابیة» در ادامه بحث پیرامون این روایت می¬نویسد:«به خاطر اینکه آنان (وهابیها) به کسی که از آنها تبعیت می¬کند ،دستور می¬دهند که سرشان را بتراشند و او را رها نمی¬کنند مگر اینکه آن شخص ،سرش را بتراشد و این مطلب و خصوصیت در هیچ یک از فرقه¬هایی که در گذشته وجود داشتند واقع نشده است، پس حدیث درباره وهابیّت صراحت دارد.».( الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة، أحمد زینی دحلان، ص50.)
محی الدین نووی – از بزرگان شافعی و متوفای 676 – در کتاب فقهی المجموع، جلد 8، صفحه 274، بحث زیارت قبر نبی مکرم (ص)مطرح میکند و میگوید: ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله علیه و سلم و یتوسل به فی حق نفسه.
زائر باید در برابر قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بایستد و به خدای عالم متوسل شود.
این تعبیر نووی است که یکی از وظائف زائرین قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که در برابر قبر بایستد و:
و یستشفع به إلى ربه سبحانه و تعالى.
توسط نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند شفاعت بجوید.
و بعد از آوردن این آیه:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا (سوره نساء/آیه64)
میگوید این خطاب را به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کند:
و قد جئتک مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی.
آمدهام نزد تو تا استغفار کنم از گناهانم و تو را شفیع خودم در نزد خدای عالم قرار بدهم.
سمهودی – از بزرگان شافعی و متوفای 911 هجری – کتاب مستقلی دارد به نام وفاء الوفاء که در رابطه با مشروعیت زیارت قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مشروعیت توسل و استغاثه و شفاعت جستن به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و میگوید: اینکه مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل میشوند و او را واسطه قرار میدهند، شرک نیست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به اذن خداوند، از مردم وساطت میکند و برای مردم شفاعت میکند.
همان طوری که حضرت عیسی (علیه السلام) به اذن خدای عالم، مرده را زنده میکند و کور مادرزاد را شفا میدهد و از مجسمه گلی پرنده، پرنده درست میکند، به اذن خدا است و شرک نیست و دکّان در برابر خدا نیست. اگر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حوائج مردم را برآورده میکند، مستقیم یا بالمباشره و به اذن الله یا با طلب از خداوند است.
ایشان میگوید که توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در حقیقت توسل به خداست. طلب کردن از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طلب کردن از خدای عالم است، چون نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چه دارد از خدا دارد. اینکه وهابیت توسل به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تشبیه میکنند به بتپرستی، بالاترین جسارت را به ساحت مقدس نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میکنند.
اگر کسی برای توسل، کنار قبر پیامبری یا صالحی برود، اول باید او را توبه داد و اگر توبه نکرد، باید کشته شود.(زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ص156)
محمد بن عبد الوهاب مقداری تندتر از ابنتیمیه میگوید: إن قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب إلى الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم.
کسانی که از ملائکه و انبیاء و اولیاء شفاعت طلب میکنند و میخواهند بدین وسیله به خداوند تقرب پیدا کنند، جان و مالشان هدر است و اموالشان باید مصادره شود. (کشف الشبهات، ص58)
محمد بن عبد الوهاب – بنیانگذار وهابیت میگوید: لا یصح دین الإسلام إلا بالبرائة ممن یتقرب إلی الله بالصلحاء و تکفیرهم.
دین و اسلام هیچکس صحیح نیست، مگر اینکه برائت بجوید به خدا از کسانی که توسط صالحان به خداوند متقرب میشود و اینها را تکفیر کند. (مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص188(
همچنین میگوید: إجماع المذاهب کلهم علی أن من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم أنه کافر مرتد حلال المال و الدم.
هر کس بین خودش و خدایش، واسطه قرار بدهد، کافر و مرتد است و مال و جانش حلال است.(مجموع مؤلفات محمد بن عبد الوهاب، ج6، ص147(
عبارت محمد بن عبد الوهاب را در کنار اشعار شافعی ببنید که میگوید:
آل النبی ذریعتی و هم إلیه وسیلتی
أرجو بأن أعطى غدا بید الیمین صحیفتی
آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، وسیله اتصال من و تقرب من به خدا هستند.
امیدوارم به برکت آل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فردای قیامت، پرونده مرا به دست من بدهد.
بنا بر این از دیدگاه محمد بن عبد الوهاب، اول کسی که محکوم به کفر و ارتداد است، شافعی است.
این اشعار در کتاب ابن حجر هیثمی – ازعلمای بزرگ شافعی و متوفای 974 هجری – الصوائق المحرقة، جلد 2، صفحه 524، آمده است.
زینی دحلان از بزرگان شافعی می¬نویسد:
«کان محمد بن عبد الوهّاب الذی ابتدع هذه البدعة یخطب للجمعة فی مسجد الدرعیّة ویقول فی کل خطبةٍ ومن تَوَسَّل بالنَّبی فقد کفر وکان أخوه الشیخ سلیمان بن عبد¬الوهّاب من أهل العلم فکان ینکر علیه إنکاراً شدیداً فی کل ما یفعله أو یأمر به ولم یتبعه فی شئ مما إبتدعه وقال له أخوه سلیمان یوماً، کم أَرکانُ الإسلام یا محمد بن عبد الوهاب؟ فقال خمسة. فقال أنت جعلتها سِتّة؛ السادس من لم یتّبعک فلیس بِمُسلِم هذا عندک رکنٌ سادسٌ للإسلام.»
«محمد بن عبدالوهّاب کسی است که این بدعت را جعل کرد. او در روز جمعه در مسجد درعیّه خطبه می¬خواند و در هر خطبه¬ای می¬گفت: هر کس به پیامبر توسّل کند کافر است. برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهّاب که از اهل علم بود او را شدیداً انکار می¬نمود، و از هیچ یک از بدعت¬هایش پیروی نمیکرد. روزی برادرش سلیمان به او گفت: ارکان اسلام چند تا است ای محمد بن عبدالوهّاب؟! گفت: پنج تا، او گفت: ولی تو ارکان اسلام را شش تا میدانی، و ششم آن این است که هر کس از تو تبعیّت نکند مسلمان نیست، و این رکن ششم اسلام نزد تو است.»( الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة، أحمد زینی دحلان، ص39.)
زینی دحلان در جایی دیگر مینویسد:
«بسیاری از اساتید محمد بن عبدالوهّاب در مدینه می¬گفتند: بزودی این مرد گمراه می¬شود و به واسطه او افراد دیگری هم منحرف می¬شوند و این وعده به وقوع پیوست. محمد بن عبدالوهّاب گمان کرده بود که مذهب او ، توحید خالص و از هر نوع از شرک،دور می¬باشد و مردم از ششصد سال پیش مشرک بوده¬اند و او دینشان را تجدید خواهد کرد و او کسی خواهد بود که همه آیات قرآنی که درباره مشرکان نازل شده بود را بر اهل توحید تطبیق خواهد نمود…»( فتنة الوهابیة، أحمد زینی دحلان،ص5)
همچنین وی در کتاب خود به نام «الفتنـة الوهابیّـة» روایت ذیل را از صحیح بخاری نقل کرده و آنرا چنین تحلیل می¬کند.
در صحیح بخاری روایتی از پیامبر نقل شده است که ایشان فرمودند:
« یَخرُجُ ناسٌ مِن قِبَلِ المَشرِق ویَقرَؤونَ القُرآن لایُجاوِزُ تَراقِیَهُم یَمرَقونَ مِنَ الدّین کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّة ثُمَّ لایَعودون فیه حَتّى یَعودُ السَّهمُ إِلى فوقِهِ قیلَ ما سِیماهُم قالَ سیماهُمُ التَّحلِیق أو قال التَّسبید.».( بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، دارالفکر، بیروت، 1401، ج8، ص218، کتاب التوحید، باب قرائت الفاجر و المنافق، ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، محمد فؤاد عبد الباقی(تحقیق)، دار الفکر، بیروت، ج1، ص62. الوهابیّة، مکتبة الحقیقة،استانبول، طبعة جدید)
«افرادی از ناحیه مشرق، قیام می¬کنند و قرآن تلاوت می¬کنند و حال آن که قرآن از گلوی آنان تجاوز نمی¬کند (و نمی¬توانند از قرآن بهره برند) این گروه از دین خارج می¬شوند همان گونه که تیر از کمان خارج می¬شود و دیگر به طرف دین بر نمی¬گردد مانند تیر که به سوی کمان برنمی¬گردد. از رسول خدا- پرسیده شد که این فرقه چه نشانه¬ای دارد؟ فرمودند: چهره این گروه با سرهای تراشیده مشخص می¬شود.»
زینی دحلان پس از نقل این حدیث از صحیح بخاری، در تطبیق آن به وهابیّت می¬نویسد:
«ففی قولِهِ سیماهُمُ التَّحلیق تَصریحٌ بِهذِهِ الطّائِفَة لأنهم کانوا یَأمُرُون کُلُّ مَنِ اتَّبَعَهُم أَن یَحلُق رأسَه ولم یکن هذا الوَصف لأحدٍ مِنَ طَوائِفِ الخَوارِج والمُبتَدِعَةِ الّذینَ کانوا قبلَ زَمَنِ هؤلاء… ».( زینی دحلان شافعی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیه، مکتبة ایشیق، استانبول، 1396ه، ص50، زینی دحلان شافعی، فتنة الوهابیة ، اول، ص19.)
«پس این کلام رسول خدا که سر تراشیدن نشانه بارز این طائفه شمرده شده است، صراحت در فرقه وهابیّت دارد، زیرا تنها این فرقه هستند که به پیروان خود دستور می¬دهند سر خود را بتراشند و این صفت در هیچ یک از فرقه¬های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیّت دیده نشده است.»
همچنین در «الدرر السنیّة فی الردّ علی الوهابیة» در ادامه بحث پیرامون این روایت می¬نویسد:«به خاطر اینکه آنان (وهابیها) به کسی که از آنها تبعیت می¬کند ،دستور می¬دهند که سرشان را بتراشند و او را رها نمی¬کنند مگر اینکه آن شخص ،سرش را بتراشد و این مطلب و خصوصیت در هیچ یک از فرقه¬هایی که در گذشته وجود داشتند واقع نشده است، پس حدیث درباره وهابیّت صراحت دارد.».( الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة، أحمد زینی دحلان، ص50.)
محی الدین نووی – از بزرگان شافعی و متوفای 676 – در کتاب فقهی المجموع، جلد 8، صفحه 274، بحث زیارت قبر نبی مکرم (ص)مطرح میکند و میگوید: ثم یرجع إلى موقفه الأول قبالة وجه رسول الله صلى الله علیه و سلم و یتوسل به فی حق نفسه.
زائر باید در برابر قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بایستد و به خدای عالم متوسل شود.
این تعبیر نووی است که یکی از وظائف زائرین قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که در برابر قبر بایستد و:
و یستشفع به إلى ربه سبحانه و تعالى.
توسط نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از خداوند شفاعت بجوید.
و بعد از آوردن این آیه:
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِیمًا (سوره نساء/آیه64)
میگوید این خطاب را به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کند:
و قد جئتک مستغفرا من ذنبی مستشفعا بک إلى ربی.
آمدهام نزد تو تا استغفار کنم از گناهانم و تو را شفیع خودم در نزد خدای عالم قرار بدهم.
سمهودی – از بزرگان شافعی و متوفای 911 هجری – کتاب مستقلی دارد به نام وفاء الوفاء که در رابطه با مشروعیت زیارت قبر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مشروعیت توسل و استغاثه و شفاعت جستن به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و میگوید: اینکه مردم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل میشوند و او را واسطه قرار میدهند، شرک نیست. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به اذن خداوند، از مردم وساطت میکند و برای مردم شفاعت میکند.
همان طوری که حضرت عیسی (علیه السلام) به اذن خدای عالم، مرده را زنده میکند و کور مادرزاد را شفا میدهد و از مجسمه گلی پرنده، پرنده درست میکند، به اذن خدا است و شرک نیست و دکّان در برابر خدا نیست. اگر نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حوائج مردم را برآورده میکند، مستقیم یا بالمباشره و به اذن الله یا با طلب از خداوند است.
ایشان میگوید که توسل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در حقیقت توسل به خداست. طلب کردن از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طلب کردن از خدای عالم است، چون نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر چه دارد از خدا دارد. اینکه وهابیت توسل به نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تشبیه میکنند به بتپرستی، بالاترین جسارت را به ساحت مقدس نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میکنند.