طلسمات

خانه » همه » مذهبی » -تکبر خداوند- تواضع خداوند تطبیق و تضاد

-تکبر خداوند- تواضع خداوند تطبیق و تضاد


-تکبر خداوند- تواضع خداوند تطبیق و تضاد

۱۳۹۴/۰۲/۱۱


۴۷۹ بازدید

سوال: پروردگار منشأ همه صفات کمال است؛یکی از صفات کمال که انسان فطرتا به آن علاقه دارد تواضع است؛ آیاتی که خداوند خود را باآن معرفی کرده چطور با صفت تواضع قابل جمع است?


1ـ این ادّعا که « پروردگار منشأ همه صفات کمال است» سخن دقیقی نیست. درستش این است: « خدا کمال مطلق است، و جز او، هیچ موجودی صاحب کمال نیست.» هر کمالی هم در مخلوقات دیده می شود، کمال خداست نه کمال آن موجود؛ همان گونه که اگر رخسار زیبای کسی در آیینه نقش بست، آن زیبایی، مال صاحب تصویر است نه مال خود تصویر. دیگران فقط می توانند جلوه گاه کمال او باشند.
2ـ تواضع به معنی حقیقی، یعنی خود را صاحب هیچ کمالی ندانستن و هر کمالی را فقط از آن خدا دانستن. لذا تواضع، کمال نیست، بلکه اظهار این حقیقت است که « من، هیچ کمالی ندارم و هر کمالی فقط مال خداست.» پس تواضع، سلب کمال از خویشتن است نه کمالی به خود بستن.
امام باقر (ع) فرمودند: « کلّما میزتموه بأوهامکم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم و لعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالى زبانیتین فإن ذلک کمالها و یتوهم أن عدمها نقصان لمن لا یتصف بهما و هذا حال العقلاء فیما یصفون الله تعالى به ــــــ هر آنچه که شما آن را بازشناسی می کنید در اوهام خودتان در دقیقترین معانی اش ، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان ؛ که به خودتان باز می گردد. چه بسا مورچه ی ریز ، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است. چرا که شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلا نیز در توصیف خداوند متعال به همین گونه است. » (بحار الأنوار ، ج 66، ص293)
اوصاف بشری دو گونه اند؛ اوصاف وجودی و اوصاف ماهوی.
اوصاف وجودی، صفات کمال حقیقی بوده و صفت وجودند؛ و وجود یعنی خدا. لذا انسان، صاحب این صفات نیست بلکه جلوه گاه این صفات است.
امّا اوصاف ماهوی، در حقیقت کمال نیستند لکن کمال پنداشته می شوند. تمام اوصاف ماهوی بشری ، مثل ذات خود انسان ، مخلوق خدا بوده ، ممکن الوجودند ؛ در حالی که اوصاف ذاتی خداوند متعال ، عین ذات او بوده ، واجب الوجود می باشند. پس خداوند سبحان ، منزّه از آن است که متّصف به اوصاف ماهوی مخلوقات خویش باشد. چرا که لازمه ی این امر ، ممکن الوجود شدن خداست. امیرمومنان (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه می فرمایند: « کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ ـــــــ کمال اخلاص ، خدا را از صفات مخلوقات جدا کردن است ، زیرا هر صفتى نشان مى دهد که غیر از موصوف ، و هر موصوفى گواهى مى دهد که غیر از صفت است. پس کسى که خدا را با صفت مخلوقات تعریف کند او را به چیزى نزدیک کرده ، و با نزدیک کردن خدا به چیزى ، او را دو تا شمرده است ( یا برای او دومی شمرده است) ؛ و آنکه دو خدا قائل شده ( یا برای خدا دومی قائل شده ) ، اجزایى براى او تصوّر نموده ؛ و کسی که براى خدا جزء قائل شود، او را نشناخته است.»
بر این مبنا، عاقل بودن، که صفت کمال برای بشر پنداشته می شود، برای خدا، صفت کمال نیست. چون عقل، ماهیّت بوده و ممکن الوجود است. امّا علم، نه از سنخ ماهیّت، بلکه از سنخ وجود بوده، از اوصاف خداست؛ لذا خدا عالم و علیم است.

ممکن است این مطلب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد