۱۳۹۳/۱۲/۰۲
–
۴۸۵ بازدید
در آیه «قُلْ یَا أَیهَُّا الَّذِینَ هَادُواْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» «بگو: اى یهودیان! اگر گمان مى کنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گویید ـ تا به لقاى محبوبتان برسید ـ ». چرا خداوند از پیامبر می خواهد که به یهودیان بگوید که آرزوی مرگ کنند؟
«قُلْ یَا أَیهَُّا الَّذِینَ هَادُواْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» «بگو: اى یهودیان! اگر گمان مى کنید که (فقط) شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گویید ـ تا به لقاى محبوبتان برسید ـ ».
مقدمه
در ابتدا اشاره به چند نکته مهم شایان توجه است:
1. انسان آن گونه مى میرد که زندگى مى کند؛ و آن گونه زندگى مى کند که به مرگ مى اندیشد.
2. حدوث بهشت و جهنم در دنیا و ظهور آن در آخرت است.
3. از مجموع آموزه هاى فرهنگ اسلامى، مى توان گفت: بهشت و جهنم در هر سه مقام دنیا، برزخ و آخرت، معنا دارد و تحقق پیدا مى کند. انسان هاى مؤمن و خوش اخلاق در دنیا نیز زندگى بهشتى دارند و انسان هاى انکارکننده حق و حقیقت در دنیا نیز زندگى جهنمى دارند و به همین مناسبت، عالم برزخ نیز براى مؤمنان باغى از باغ هاى بهشت و براى فاسقان چاله اى از گودال هاى جهنم است. قال رسول الله صلى الله علیه و آله «القبر روضةٌ مِن ریاض الجنة او حفرةٌ مِن حُفَر النیران».
4. اگر کسى مى خواهد وضعیت قیامت خود را از هم اکنون پیش بینى کند که آیا جایگاه او در بهشت است یا در جهنم. همین اکنون باید ببینید آیا با «خوبان و خوبى ها» همراه است یا با «بدان و بدى ها» هم ساز است.
5. مجلس امام حسین علیه السلام و نام و یاد ایشان قطعه اى از بهشت است که با حضور در این گونه مجالس هم اکنون در بهشت قرار خواهیم گرفت. شخصى خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: «دعا مى کنم و از خداوند درخواست بهشت دارم، حضرت فرمود شما اکنون در بهشت هستید. از خداوند بخواهید شما را از آن خارج نکند! عرض کردیم، فدایت شویم ما الان در دنیا هستیم. حضرت فرمود: آیا شما به امامت ما اقرار ندارید؟! گفتند: بله، حضرت فرمود: این معناى بهشت است. کسى که به آن اقرار دارد در بهشت است از خداوند بخواهید شما را محروم نگرداند» .
6. از نشانه هاى مؤمن آن است که هر روز حداقل یک بار به یاد مرگ و آخرت باشد.
* یادى که مسئولیت آور باشد نه وحشت زا؛
* یادى که موجب غنیمت شمردن فرصت دنیا شود و در مسیر انجام کارهاى خیر و خدمت باشد و به گفته امام على علیه السلام: «بالدنیا تحرز الاخرة» ؛ «به وسیله دنیا، مى توانى آخرت را به دست آورى».
* یادى که بشارت ها و وعده هاى الهى را در برابر سختى هاى دنیا براى انسان ترسیم کند به طورى که تحمل سختى ها و مسئولیت ها آسان شود.
چنین نگاهى به مرگ، تلخى یاد مرگ و مرگ تلخ را از آدمى دور مى سازد بلکه هم چون امام حسین علیه السلام و یاران ایشان به ویژه حضرت قاسم علیه السلام اعلام مى دارد: «مرگ نزد من شیرین تر از عسل است». این همه مى تواند به برکت شرکت در مجالس امام حسین علیه السلامو الگو قرار دادن یاران ایشان براى ما و همه جوانان جامعه به وجود بیاید. اینک جا دارد که به خدمت قرآن رفته و این مفهوم را بازخوانى کنیم.
«موت» در لغت
مفردات: انواع مرگ در برابر انواع حیات مى باشد:
1. مرگ به معناى خشکى و خشکسالى و خواب زمستانى، چنان که در قرآن مى خوانیم: «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» .
2. مرگ به معناى زوال حیات بشرى مانند این که از زبان حضرت مریم علیهاالسلام مى خوانیم: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا» .
3. مرگ به معناى نادانى و زوال عقل و معنویت مانند آیه شریفه: «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ» .
4. مرگ به معناى حزن و اندوه شدید مانند آیه شریفه: «وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ»
5. مرگ به معناى خواب چنان که در آیه شریفه مى خوانیم: «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَیْلِ»
6. ازهاق الروح عن الدین فى مده مدیده «أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ»
7. ازهاق الروح الى یوم القیامه «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
بنابراین، مرگ به معناى نبود حیات و زندگى است و مرگ هر چیز متناسب با مرتبه وجودى آن است.
روایات تفسیرى
در کافى به سند خود از عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرمود: مردى نزد ابوذر آمد و گفت اى ابوذر چرا ما از مرگ بدمان
مى آید؟ فرمود: براى این که شما دنیا را آباد و آخرت را خراب کرده اید، و لذا از انتقال خانه آباد به خانه خراب بدتان مى آید.
پیامبر صلى الله علیه و آلهفرموده است: «کسى از شما به جهت سختى ها و ضررها آرزوى مرگ نکند، بلکه بگوید خدایا تا زمانى که زندگى براى ما خیر و صلاح است ما را زنده بدار و اگر مرگ براى ما خیر و صلاح است ما را بمیران» .
تفسیر آیه
در این آیه شریفه علیه یهود استدلال شده، دروغگویى یهود و ادعاى آنان در دوستى خدا را رسوا مى سازد، آنجا که مى گویند: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤهُ» ؛ «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً» که در آیه اولى خود را پسران و دوستان خدا، و در دومى خود را مالکین منحصر بهشت معرفى کرده اند.
و حاصل معناى آیه این است که: یهودیان را مخاطب قرار بده، و به ایشان بگو: اى کسانى که کیش یهودى گرى را به خود بسته اید، اگر معتقدید که تنها شما اولیاى خدایید، و نه هیچ کس دیگر، و اگر در این اعتقادتان راست مى گویید، آرزوى مرگ کنید، و خریدار آن باشید، براى اینکه ولى خدا و دوست او باید دوستدار لقاى او باشد
یهود خود را امتى برگزیده، و به اصطلاح تافته اى جدا بافته مى دانستند،
حتى گاهى ادعا مى کردند که پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى کردند، چنان که در آیه 18 سوره مائده آمده است، «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤهُ»؛ «یهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستیم». ـ هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد ـ.
قرآن در مقابل این بلندپروازى هاى بى دلیل، آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى گوید: «به آنها بگو اى یهودیان اگر گمان مى کنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گوئید» «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است، و مى دانیم که لقاى معنوى پروردگار در قیامت رخ مى دهد هنگامى که حجاب هاى عالم دنیا کنار رفت، و غبارهاى شهوات و هوسها فرو نشست، پرده ها برداشته مى شود، و انسان با چشم دل جمال دل آراى محبوب را مى بیند، و بر بساط قربش گام مى نهد، و به مصداق «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» به حریم دوست راه مى یابد.
اگر شما راست مى گوئید و دوست خاص او هستید پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده اید؟! چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟ این دلیل بر این است که شما در این ادعاى خود صادق نیستید.
قرآن همین معنى را به تعبیر دیگرى در سوره بقره آیه 96 بازگو کرده است و مى گوید: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ»؛
«آنها را حریص ترین مردم بر زندگى این دنیا مى یابى، حتى حریص تر از مشرکان، تا آنجا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است»! سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده مى افزاید: «آنها هرگز آرزوى مرگ نمى کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده اند» «وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ». ولى «خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد» «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ».
ترس از مرگ
در حقیقت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است: یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى و ظلمت کده عدم مى پندارد، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد، و یا اینکه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه مى بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است.
و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعاً علت وحشت آنها از مرگ عامل دوم بود. تعبیر به «ظالمین» مفهوم وسیعى دارد که تمام اعمال نارواى یهود از کشتن پیامبران بزرگ الهى گرفته، تا نسبت هاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمایه هاى مردم، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى را شامل مى شود.
ولى مسلماً این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمى کند، زیرا که مرگ شترى است که بر در خانه همه مى خوابد.
لذا قرآن مى گوید: «اى پیامبر! به آنها بگو این مرگى را که از آن فرار مى کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد» «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ». سپس به سوى کسى که از پنهان و آشکار با خبر است برده مى شوید و شما را از آنچه انجام مى دادید خبر مى دهد» «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
قانون مرگ از عمومى ترین و گسترده ترین قوانین این عالم است، انبیاء بزرگ الهى و فرشتگان مقربین همه مى میرند، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى ماند، «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ. وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الاْءِکْرامِ»
هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال، و خداوند نیز از تمام اعمال بندگان دقیقاً آگاه است. بنابراین تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاک سازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد که هرکس حسابش پاک است از محاسبه اش چه باک است؟ و تنها در این صورت است که على وار مى توان گفت: «هیهات بعد اللتیا و اللتى وَ اللَّهِ لاَبنُ اَبى طالب آنَسَ بِالموتِ مِن الطفلِ بَثدْىِ اُمِّه» ؛ «هیهات بعد از آن همه جنگها و حوادث به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است!» و به هنگامى که فرق مبارکش با ضربه «اشقى الآخرین» از هم شکافته شد خروشى برآورد و فرمود، «فزت و رب الکعبه» ؛ «به پروردگار کعبه پیروز شدم
و نجات یافتم».
پیام ها
1. انحصارطلبى در امور معنوى و دینى، ممنوع است «… مِن دون الناس».
2. جلوى بلندپروازى ها و تخیلات نابجا را باید گرفت «اِنْ زعمتم…».
3. معیار صداقت در ادعاى ایمان، آمادگى براى مرگ است «فتمنوا الموت…».
4. آن گونه استدلال کنید که دشمن حرفى براى زدن نداشته باشد «اِن کنتم صادقین».
5. ریشه فرار از مرگ اعمال خود انسان هاست «اِن زعمتم…».
ذکر مصیبت حضرت قاسم بن حسن علیه السلام
علاوه بر شخصیت هایى مانند امام على و امام حسین علیهم السلام که از مرگ ترسى نداشتند نوجوانان و جوانانى که در دامان آن امامان پرورش یافته بودند و همه کسانى که در مجالس امامان علیهم السلام رشد کرده اند نیز از مرگ هراسى ندارند که نمونه آشکار آن، نوجوان امام حسن علیه السلام، «حضرت قاسم» است.
وقتى امام حسین علیه السلامخبر از شهادت تمام اصحاب در روز عاشورا را مى دهد، قاسم نزد عمویش مى آید و عرض مى کند «یا عَمّاه! و اَنا فیمَن یُقْتَل؟».
امام حسین علیه السلامقاسم را به سینه مى چسباند مى فرماید: «یا بُنىّ کَیف الْمَوت عندک؟ قال یا عَمّ اَحْلى مِن العسل» .
پس از شهادتِ برخى از جوانان اهل بیت، قاسم فرزند امام مجتبى علیه السلام که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود تصمیم به جنگ گرفته، عازم میدان گردید. او در حالى که صورتش مانند پاره اى از ماه و بر تنش پیراهنى عربى و در پایش نعلین و در دستش شمشیر بود به سوى دشمن حرکت کرد و پس از مدتى جنگیدن مردى به نام عمروبن سعد بر وى حمله نمود و او را به زمین انداخت، قاسم بن حسن عموى خویش را به یارى خواست. امام علیه السلام که وضع را به دقت در نظر داشت سریعا به بالین وى آمد و چون چشمش به صورت خون آلود و بدن پاره پاره وى افتاد چنین گفت: «بُعدا لِقوم…»؛ «دور باد از رحمت خدا گروهى که تو را به قتل رسانیدند».
سپس گفت: «عز و الله عَلى عَمِّک…»؛ «به خدا قسم بر عموى تو سخت است که او را به یارى بخوانى و نتواند به تو جواب بدهد و یا آنگاه جواب بدهد که سودى به حالت نبخشد. به خدا سوگند! استمداد تو صداى استمداد کسى است که کشته شدگان از اقوام وى زیاد و یار و ناصرش کم باشد».
طبرى مى گوید: امام، پیکر قاسم بن حسن علیه السلام را به سوى خیمه ها حرکت داده و در میان خیمه شهدا و در کنار جنازه فرزندش على اکبر قرار داد سپس مردم کوفه را این چنین نفرین نمود:
«…خدایا! همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خویش بگردان و کسى از آنان را نگذار و هیچ گاه آنان را مشمول مغفرت خویش قرار مده».
مقدمه
در ابتدا اشاره به چند نکته مهم شایان توجه است:
1. انسان آن گونه مى میرد که زندگى مى کند؛ و آن گونه زندگى مى کند که به مرگ مى اندیشد.
2. حدوث بهشت و جهنم در دنیا و ظهور آن در آخرت است.
3. از مجموع آموزه هاى فرهنگ اسلامى، مى توان گفت: بهشت و جهنم در هر سه مقام دنیا، برزخ و آخرت، معنا دارد و تحقق پیدا مى کند. انسان هاى مؤمن و خوش اخلاق در دنیا نیز زندگى بهشتى دارند و انسان هاى انکارکننده حق و حقیقت در دنیا نیز زندگى جهنمى دارند و به همین مناسبت، عالم برزخ نیز براى مؤمنان باغى از باغ هاى بهشت و براى فاسقان چاله اى از گودال هاى جهنم است. قال رسول الله صلى الله علیه و آله «القبر روضةٌ مِن ریاض الجنة او حفرةٌ مِن حُفَر النیران».
4. اگر کسى مى خواهد وضعیت قیامت خود را از هم اکنون پیش بینى کند که آیا جایگاه او در بهشت است یا در جهنم. همین اکنون باید ببینید آیا با «خوبان و خوبى ها» همراه است یا با «بدان و بدى ها» هم ساز است.
5. مجلس امام حسین علیه السلام و نام و یاد ایشان قطعه اى از بهشت است که با حضور در این گونه مجالس هم اکنون در بهشت قرار خواهیم گرفت. شخصى خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: «دعا مى کنم و از خداوند درخواست بهشت دارم، حضرت فرمود شما اکنون در بهشت هستید. از خداوند بخواهید شما را از آن خارج نکند! عرض کردیم، فدایت شویم ما الان در دنیا هستیم. حضرت فرمود: آیا شما به امامت ما اقرار ندارید؟! گفتند: بله، حضرت فرمود: این معناى بهشت است. کسى که به آن اقرار دارد در بهشت است از خداوند بخواهید شما را محروم نگرداند» .
6. از نشانه هاى مؤمن آن است که هر روز حداقل یک بار به یاد مرگ و آخرت باشد.
* یادى که مسئولیت آور باشد نه وحشت زا؛
* یادى که موجب غنیمت شمردن فرصت دنیا شود و در مسیر انجام کارهاى خیر و خدمت باشد و به گفته امام على علیه السلام: «بالدنیا تحرز الاخرة» ؛ «به وسیله دنیا، مى توانى آخرت را به دست آورى».
* یادى که بشارت ها و وعده هاى الهى را در برابر سختى هاى دنیا براى انسان ترسیم کند به طورى که تحمل سختى ها و مسئولیت ها آسان شود.
چنین نگاهى به مرگ، تلخى یاد مرگ و مرگ تلخ را از آدمى دور مى سازد بلکه هم چون امام حسین علیه السلام و یاران ایشان به ویژه حضرت قاسم علیه السلام اعلام مى دارد: «مرگ نزد من شیرین تر از عسل است». این همه مى تواند به برکت شرکت در مجالس امام حسین علیه السلامو الگو قرار دادن یاران ایشان براى ما و همه جوانان جامعه به وجود بیاید. اینک جا دارد که به خدمت قرآن رفته و این مفهوم را بازخوانى کنیم.
«موت» در لغت
مفردات: انواع مرگ در برابر انواع حیات مى باشد:
1. مرگ به معناى خشکى و خشکسالى و خواب زمستانى، چنان که در قرآن مى خوانیم: «یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» .
2. مرگ به معناى زوال حیات بشرى مانند این که از زبان حضرت مریم علیهاالسلام مى خوانیم: «یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا» .
3. مرگ به معناى نادانى و زوال عقل و معنویت مانند آیه شریفه: «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ» .
4. مرگ به معناى حزن و اندوه شدید مانند آیه شریفه: «وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ»
5. مرگ به معناى خواب چنان که در آیه شریفه مى خوانیم: «وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَیْلِ»
6. ازهاق الروح عن الدین فى مده مدیده «أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ»
7. ازهاق الروح الى یوم القیامه «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
بنابراین، مرگ به معناى نبود حیات و زندگى است و مرگ هر چیز متناسب با مرتبه وجودى آن است.
روایات تفسیرى
در کافى به سند خود از عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السلام روایت آورده که فرمود: مردى نزد ابوذر آمد و گفت اى ابوذر چرا ما از مرگ بدمان
مى آید؟ فرمود: براى این که شما دنیا را آباد و آخرت را خراب کرده اید، و لذا از انتقال خانه آباد به خانه خراب بدتان مى آید.
پیامبر صلى الله علیه و آلهفرموده است: «کسى از شما به جهت سختى ها و ضررها آرزوى مرگ نکند، بلکه بگوید خدایا تا زمانى که زندگى براى ما خیر و صلاح است ما را زنده بدار و اگر مرگ براى ما خیر و صلاح است ما را بمیران» .
تفسیر آیه
در این آیه شریفه علیه یهود استدلال شده، دروغگویى یهود و ادعاى آنان در دوستى خدا را رسوا مى سازد، آنجا که مى گویند: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤهُ» ؛ «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً» که در آیه اولى خود را پسران و دوستان خدا، و در دومى خود را مالکین منحصر بهشت معرفى کرده اند.
و حاصل معناى آیه این است که: یهودیان را مخاطب قرار بده، و به ایشان بگو: اى کسانى که کیش یهودى گرى را به خود بسته اید، اگر معتقدید که تنها شما اولیاى خدایید، و نه هیچ کس دیگر، و اگر در این اعتقادتان راست مى گویید، آرزوى مرگ کنید، و خریدار آن باشید، براى اینکه ولى خدا و دوست او باید دوستدار لقاى او باشد
یهود خود را امتى برگزیده، و به اصطلاح تافته اى جدا بافته مى دانستند،
حتى گاهى ادعا مى کردند که پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى کردند، چنان که در آیه 18 سوره مائده آمده است، «وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤهُ»؛ «یهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستیم». ـ هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد ـ.
قرآن در مقابل این بلندپروازى هاى بى دلیل، آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى گوید: «به آنها بگو اى یهودیان اگر گمان مى کنید که شما دوستان خدا غیر از مردم هستید پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گوئید» «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» چرا که دوست همیشه مشتاق لقاى دوست است، و مى دانیم که لقاى معنوى پروردگار در قیامت رخ مى دهد هنگامى که حجاب هاى عالم دنیا کنار رفت، و غبارهاى شهوات و هوسها فرو نشست، پرده ها برداشته مى شود، و انسان با چشم دل جمال دل آراى محبوب را مى بیند، و بر بساط قربش گام مى نهد، و به مصداق «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» به حریم دوست راه مى یابد.
اگر شما راست مى گوئید و دوست خاص او هستید پس چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده اید؟! چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟ این دلیل بر این است که شما در این ادعاى خود صادق نیستید.
قرآن همین معنى را به تعبیر دیگرى در سوره بقره آیه 96 بازگو کرده است و مى گوید: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ»؛
«آنها را حریص ترین مردم بر زندگى این دنیا مى یابى، حتى حریص تر از مشرکان، تا آنجا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است»! سپس به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره کرده مى افزاید: «آنها هرگز آرزوى مرگ نمى کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده اند» «وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ». ولى «خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد» «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ».
ترس از مرگ
در حقیقت ترس انسان از مرگ به خاطر یکى از دو عامل است: یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى و ظلمت کده عدم مى پندارد، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد، و یا اینکه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه مى بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است.
و از آنجا که یهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعاً علت وحشت آنها از مرگ عامل دوم بود. تعبیر به «ظالمین» مفهوم وسیعى دارد که تمام اعمال نارواى یهود از کشتن پیامبران بزرگ الهى گرفته، تا نسبت هاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمایه هاى مردم، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى را شامل مى شود.
ولى مسلماً این وحشت و اضطراب مشکلى را حل نمى کند، زیرا که مرگ شترى است که بر در خانه همه مى خوابد.
لذا قرآن مى گوید: «اى پیامبر! به آنها بگو این مرگى را که از آن فرار مى کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد» «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ». سپس به سوى کسى که از پنهان و آشکار با خبر است برده مى شوید و شما را از آنچه انجام مى دادید خبر مى دهد» «ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
قانون مرگ از عمومى ترین و گسترده ترین قوانین این عالم است، انبیاء بزرگ الهى و فرشتگان مقربین همه مى میرند، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى ماند، «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ. وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الاْءِکْرامِ»
هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال، و خداوند نیز از تمام اعمال بندگان دقیقاً آگاه است. بنابراین تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاک سازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد که هرکس حسابش پاک است از محاسبه اش چه باک است؟ و تنها در این صورت است که على وار مى توان گفت: «هیهات بعد اللتیا و اللتى وَ اللَّهِ لاَبنُ اَبى طالب آنَسَ بِالموتِ مِن الطفلِ بَثدْىِ اُمِّه» ؛ «هیهات بعد از آن همه جنگها و حوادث به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است!» و به هنگامى که فرق مبارکش با ضربه «اشقى الآخرین» از هم شکافته شد خروشى برآورد و فرمود، «فزت و رب الکعبه» ؛ «به پروردگار کعبه پیروز شدم
و نجات یافتم».
پیام ها
1. انحصارطلبى در امور معنوى و دینى، ممنوع است «… مِن دون الناس».
2. جلوى بلندپروازى ها و تخیلات نابجا را باید گرفت «اِنْ زعمتم…».
3. معیار صداقت در ادعاى ایمان، آمادگى براى مرگ است «فتمنوا الموت…».
4. آن گونه استدلال کنید که دشمن حرفى براى زدن نداشته باشد «اِن کنتم صادقین».
5. ریشه فرار از مرگ اعمال خود انسان هاست «اِن زعمتم…».
ذکر مصیبت حضرت قاسم بن حسن علیه السلام
علاوه بر شخصیت هایى مانند امام على و امام حسین علیهم السلام که از مرگ ترسى نداشتند نوجوانان و جوانانى که در دامان آن امامان پرورش یافته بودند و همه کسانى که در مجالس امامان علیهم السلام رشد کرده اند نیز از مرگ هراسى ندارند که نمونه آشکار آن، نوجوان امام حسن علیه السلام، «حضرت قاسم» است.
وقتى امام حسین علیه السلامخبر از شهادت تمام اصحاب در روز عاشورا را مى دهد، قاسم نزد عمویش مى آید و عرض مى کند «یا عَمّاه! و اَنا فیمَن یُقْتَل؟».
امام حسین علیه السلامقاسم را به سینه مى چسباند مى فرماید: «یا بُنىّ کَیف الْمَوت عندک؟ قال یا عَمّ اَحْلى مِن العسل» .
پس از شهادتِ برخى از جوانان اهل بیت، قاسم فرزند امام مجتبى علیه السلام که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود تصمیم به جنگ گرفته، عازم میدان گردید. او در حالى که صورتش مانند پاره اى از ماه و بر تنش پیراهنى عربى و در پایش نعلین و در دستش شمشیر بود به سوى دشمن حرکت کرد و پس از مدتى جنگیدن مردى به نام عمروبن سعد بر وى حمله نمود و او را به زمین انداخت، قاسم بن حسن عموى خویش را به یارى خواست. امام علیه السلام که وضع را به دقت در نظر داشت سریعا به بالین وى آمد و چون چشمش به صورت خون آلود و بدن پاره پاره وى افتاد چنین گفت: «بُعدا لِقوم…»؛ «دور باد از رحمت خدا گروهى که تو را به قتل رسانیدند».
سپس گفت: «عز و الله عَلى عَمِّک…»؛ «به خدا قسم بر عموى تو سخت است که او را به یارى بخوانى و نتواند به تو جواب بدهد و یا آنگاه جواب بدهد که سودى به حالت نبخشد. به خدا سوگند! استمداد تو صداى استمداد کسى است که کشته شدگان از اقوام وى زیاد و یار و ناصرش کم باشد».
طبرى مى گوید: امام، پیکر قاسم بن حسن علیه السلام را به سوى خیمه ها حرکت داده و در میان خیمه شهدا و در کنار جنازه فرزندش على اکبر قرار داد سپس مردم کوفه را این چنین نفرین نمود:
«…خدایا! همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خویش بگردان و کسى از آنان را نگذار و هیچ گاه آنان را مشمول مغفرت خویش قرار مده».