روش مقابله با اضطراب واسترس وپریشانی در قرآن و روایات
۱۳۹۳/۱۱/۱۹
–
۱۱۳۰۸ بازدید
فشار روانی یکی از پر رونق ترین بیماری های زمان فعلی است، به طوری که طبق گزارشات کارشناسان سازمان بهداشت جهانی حدود ۶% شش درصد کل جمعیت جهان از بیماری های روانی رنج می برند و شروع ۸۰% هشتاد درصد از بیم
فشار روانی یکی از پر رونق ترین بیماری های زمان فعلی است، به طوری که طبق گزارشات کارشناسان سازمان بهداشت جهانی حدود 6% شش درصد کل جمعیت جهان از بیماری های روانی رنج می برند و شروع 80% هشتاد درصد از بیماری های جسمی با فشار همراه بوده است[1].
روان شناسان راهکارهایی را برای مقابله با فشار روانی مطرح نموده اند و اسلام نیز در طی قرون متمادی موفق شده است میلیون ها نفر را در مناطق مختلف جغرافیائی و از نژادهای گوناگون به خود جذب کند و با تغییر سبک زندگی آنها برای زندگی اجتماعی و فردی آنان قوانین مطلوبی وضع نماید.
بی شک دین مبین اسلام از روش هائی تبعیت نموده که حتی اگر عنوان سازمان وعنوان نظام روان شناسی بدان ندهیم؛ دارای یک دستگاه روان شناسی مخصوص به خود است که خاستگاه اولیه آن قرآن کریم است. لذا توجه به قرآن در ریشه کنی این نوع بیماریها می تواند به عنوان موثرترین شیوه به شمار آید و این خود بعدی فراگیر از عظمت قرآن کریم، اعجاز و اثر گذاری آن در امور خدماتی و درمانی را نمایان می سازد[2].
از طرفی روایات ائمه معصومین (ع) سراسر توصیه و برنامه هائی است که انسان بهترین زیست را داشته باشد، اما غافل از این که تاکنون مسلمانان، به این روایات با دید حل مشکل خود نگاهی نداشته اند و تنها در حد روایت و استفاده در برخی از امور زندگی بوده است. نوشته حاضر با نگاه به این منابع غنی اسلام، مهارت ها و روش های رسیدن به آرامش روحی و روانی را در حد وسع خود بررسی می کند.
احمد ابراهیمی
ـ ضرورت
اضطراب و پریشانی به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد در حدّی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حدّ به عنوان پاسخی سازش یافته تلّقی می شود، به گونه ای که می توان گفت؛ اگر اضطراب نبود همه در پشت میزهایمان به خواب می رفتیم. نبود استرس ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه نماید، این اضطراب و پریشانی است که ما را به بسیاری از کارهای مهم وا می دارد. مثل، درمان بیماریها و دغدغه داشتن تربیت همسر و فرزندان و دوری از گناه و عبادت و … .
پس، اضطراب به منزلۀ بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد. اضطراب در برخی مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد می کند. و امکان تجسم موقعیت ها و سلطه برآنها را فراهم می آورد و یا آن که وی را بر می انگیزد تا به طور جدّی با مسئولیت مهمّی مانند آماده شدن برای یک امتحان یا پذیرفتن یک وظیفه اجتماعی مواجه شود.
اما اگر اضطراب از این حدّ فراتر رود و از حالت سازندگی خارج شده، جنبه مزمن و مداوم پیدا کند، باید آن را به منزلۀ منبع شکست و استیصال گسترده ای تلقّی کرد که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند، آزادی و انعطاف او کاهش می یابد و طیف گستردۀ اختلال های اضطرابی را اختلال های شناختی و بدنی تا ترس های غیر موجه و وحشت زدگی ها به وجود می آورد.
از این رو توجه به روش ها و مهارت های مقابله با این گونه اضطراب ها و استرس ها ضرورت پیدا می کند؛ چرا که انسان، خواهان آرامش و آسایش در دنیاست و این همه فشار روانی را تحمل نمی کند.
ـ تعریف
اضطراب، واژه ای عربی و مصدر باب افتعال است. حیران و سرگردان بودن، حرکت، زیاد رفتن در جهات مختلف از جمله معانی است که در کتاب های لغت برای اضطراب بیان کرده اند[3]. «اضطراب» در فارسی، معادل پریشان شدن، لرزیدن، سراسیمگی، بی تابی، نگرانی، آشفتگی و پریشان ساختن می باشد[4]. در معادل انگلیسی به معنی (Stress) است.
روان شناسان، استرس را به صورت های گوناگونی تعریف نموده اند که به چهار مورد اکتفا می کنیم؛
الف) اضطراب عموما یک انتظار به ستوه آورنده است که ممکن است در تنشی گسترده و موحش و اغلب بی نام، اتفاق می افتد. این حالت که به شکل احساس و تجربه های کنونی مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح هم بستۀ روانی و بدنی در فرد پدید می آید، ممکن است به یک تهدید عینی، «اضطراب آور» (تهدید مستقیم یا غیر مستقیم مرگ، حادثه سوم شخصی یا مجازات) نیز وابسته باشد. (لافون، 1973)م.
ب) ناراحتی روانی و بدنی که بر اثر ترسی مبهم و احساس ناامنی و تیره روزی قریب الوقوع در فرد به وجود می آید. (پیه رون، 1985)م .
ج) اضطراب حالتی هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بی معنائی، نقص و نابسامانی جهانی است که در آن زندگی می کنیم. (ربر، 1985)م
د) نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختی های آینده، توأم با احساس بی لذّتی یا نشانه های بدنی تنش منبع خطر پیش بینی شده می تواند درونی یا بیرونی باشد[5].
فرد مضطرب غالباً از علت و منشاء اضطراب و پریشانی خودش آگاهی ندارد و نمی داند که استرس، ناشی از احساس ناامنی درونی است یا از موقعیت خارجی است که ترسش را در آن می افکند. استرس و پریشانی مثل نگرانی بیشتر معمول تخیل است ولی از دو جهت با نگرانی تفاوت دارد.
1ـ نگرانی مربوط به موقعیت های خاص می شود مثل، امتحانات و مشکلات مادی و …. در حالی که پریشانی یک حالت عاطفی تعمیم یافته است.
2ـ نگرانی در مورد مشکلات عینی است حال آن که اضطراب و پریشانی ناشی از یک مشکل ذهنی است[6].
هم چنین اضطراب نوعی نگرش و تشویق درونی است که منبع آن معلوم نیست. بایستی توجه داشت که اضطراب ناشی از نگرانی با ترس فرق دارد، زیرا در ترس منشاء ناراحتی معلوم است ولی در اضطراب این طور نیست، اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیکی می شود و شخص از تنش و عصبی بودن و بی قراری شکایت دارد[7].
ـ مهارت های مقابله با پریشانی
1ـ تقویت ایمان و باور
اولین و مهم ترین عاملی که در ایجاد پریشانی و اضطراب نقش اساسی دارد، ضعف باور و ایمان به خداوند و وعده های اوست. یقیناً تنها خداوند و به عنوان آفریننده انسان ها، از تمام زوایای وجودی انسان باخبر است و درد و درمان او را هم تنها خداوند و برگزیدگان او می دانند هر چند ممکن است برخی از این زوایای وجودی را هم خود بشر پی ببرد، اما روشن است که علم بشر محدود است و هم درصد خطای بالائی دارد.
دین مبین اسلام که حاوی برنامه های زندگی بشر است، از مهم ترین رهنمودهای آن ایمان به خدا و باورهای درونی و وعده های اوست. لذا توحید جزو اصول دین به شمار می رود؛ چرا که زیر بنای تمام تعلیمات اسلام خدابینی و خداپرستی است. تمام بدبختی های انسان از زمانی شروع می شود که از این اصل اساسی دست برداشته و به هواپرستی روی آورد.
آری اگر انسان در این دنیا با این شیوه زندگی کرد که «هر چه که خدا بگوید عمل می کنم» موفق بوده و از سلامت روحی و روانی بالائی برخودار است. اما اگر تمام زندگی او چنین بود «که هرچه هوس بگوید عمل می کنم» این زندگی بر مبنای تمایلات پست نفسانی می چرخد و کم کم به درّۀ بدبختی سقوط می کند.
آن چه روان شناسان در بسیاری از گفته ها و کتابهای خود مطرح می کنند، بیشتر به جنبه های علل و اسباب مادی تکیه دارند و از هدف آفرینش و آفرینندۀ آن غافل هستند و این امر باعث شده که روان شناسی، علی رغم پیشرفت آن چنانی خود، هنوز در حل مشکلات جدی بشر ناتوان باشد. لذا در سال های اخیر شاهد این هستیم که برخی از آنها به سوی درمان با معنویت و خدا روی آورده اند[8].
اما غافل از این که بهترین تعالیم روان شناسی را دین مبین اسلام سال ها قبل به صورت درست و واقعی بیان نموده است.
امروزه نیز برخی از دانشمندان و روان شناسان به این عقیده رسیده اند که کسی که واقعا معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراض عصبی نخواهد شد[9] و خود از مبلّغان معنویت گشته اند. اما باید توجه داشت که آنها ما را از آن جهت به دینداری تشویق نمی کنند که به خدا ایمان آورده، موحد شویم و به حساب و کتاب آخرت اعتقاد پیدا کنیم و از آتش جهنم آن دنیا رهائی یابیم، بلکه برای نجات از آتش جهنم این دنیا (یعنی جهنم بیماری های روان تنی مثل زخم معده و اختلال های عصبی و روانی و جنون) است که گرویدن به معنویت را سفارش می نمایند.
ویلیام جیمز، پدر روان شناسی علمی، در نامه ای به یکی از دوستانش نوشته که: «هر چه بیشتر از سال های عمرم می گذرد کمترمی توانم بدون اعتقاد به معنا و دین زندگی کنم». وی در جائی دیگر چنین می نویسد: «ایمان یکی از نیروهائی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است[10]».
چرا ایمان به دین تا این درجه آرامش و خونسردی و شکیبائی به ما می بخشد؟ خوب است در خصوص پاسخ به این سوال به ویلیام جیمز رجوع کنیم که می گوید: «امواج خروشان سطح اقیانوس، هرگز آرامش اعماق آن را بر هم نمی زنند. در نظر کسی که حقائق بزرگتر و با ثبات تر دستاویز دارد، فراز و نشیب های هر ساعته زندگی، چیزهای نسبتا بی اهمیتی جلوه می کند.
بنابراین یک شخص واقعا متدین، تذلزل ناپذیر است و فارغ از هر دغدغه و تشویش، و برای انجام دادن هر گونه وظیفه ای که روزگار پیش آورد، با خونسردی آماده و مهیاست[11]».
البته باید به این نکته توجه داشت که پیشرفت مسلمانان هم در گرو عمل به همین تعالیم اسلامی است. حال هر کس به آن عمل کند حداقل در برخی امور زندگی موفق می شود و باید آن هشدار حضرت امیرالمؤمنین (ع) را زنگ خطری جدی برای مسلمانان دانست که فرمودند:
«والله و الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم[12]».
خدا را، خدا را! دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند. نکتۀ بسیار مهم این است که ایمان مورد نظر روان شناسان غربی را باید به دقت مطالعه کرده و بشناسیم، منظورشان کدام دین، کدام معنویت، کدام ایمان، چگونه مؤمن شدن و … است؟ چیزی که با دقت در آن می یابیم مقصود آنان با آیات الهی بسیار متفاوت است. خداوند در آیات متعددی ایمان واقعی را مایۀ آرامش و دوری از استرس می داند که در این باره می خوانیم:
و کیف اخاف ما أشرکتم و لا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطاناً فأی الفریقین أحق بالامن إن کنتم تعلمون* الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلمٍ، اولئک لهم الامن و هم مهتدون[13].
و چگونه از آن چه شریک [خدا] می گردانید بترسم، با آن که شما از این که چیزی را شریک خدا ساخته اید که [خدا] دلیلی دربارۀ آن بر شما نازل نکرده است. نمی هراسید؟
پس اگر می دانید، کدام یک از [ما] دو دسته به ایمنی سزاوارتر است؟ * کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگانند.
این همان وعدۀ مبارکی است که خداوند بارها در قرآن کریم به آن اشاره نموده است، آنجا که می فرماید:
«الا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون[14]»
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند. و نیز می فرماید:
«إن الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا فلا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون[15]»
محققاً کسانی هستند که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگی کردند بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.
خداوند سبحان در آیات دیگر به مؤمنان وعدۀ آرامش و دوری از اضطراب و پریشانی داده است، در این آیه خداوند سبحان می فرماید:
«هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادو ایمانا مع ایمانهم[16]»
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: هو الایمان[17].
«اوست که بر دلهای مؤمنان آرامش فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید» آن آرامش ایمان است. حضرت امیر در مورد حقیقت ایمان می فرمایند:
«اصل الایمان حسن التسلیم لامر الله[18]» ریشه ایمان تسلیم نیکو در برابر فرمان الهی است. آری اگر کسی به فکر این باشد که به خاطر خدا دوستی بورزد و به خاطر او با کسی دشمنی کند، دیگر روابط اجتماعی ناسالمی نخواهد داشت و به همین سبب در جامعه دچار پریشانی نمی شود. چرا که هر زمانی که بخواهد کاری کند که رضای خدا در او نیست و طبیعتاً تنش زا هم هست، به آن عمل دست نمی زند و این اهرم بازدارنده ای است برای روابط اجتماعی سالم.
نکتۀ جالب توجه این که: ایمان نه تنها باعث آرامش و دوری از اضطراب در این دنیا می شود بلکه در روز قیامت نیز از عوامل بسیار مهم در آرامش انسان است. مؤمن و متقی در روز قیامت از آرامش خاصی نسبت به آن همه حوادث و مسائلی که هزاران برابر وحشتناک تر و استرس زاتر از مسائل دنیوی است، برخوردار می باشد و همه این ها در پرتو ایمان صورت می پذیرد.
آیات قرآن مهم ترین تفاوت های ایمان واقعی با معنویت های دروغین را آرامش در آخرت می داند. همان نکته ای که نیاز به مطالعه دقیق تر در شناخت از عرفان ها و ایمانهای دروغین دارد.
آری هرکس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پس مزد وی پیش پروردگار است، و بیمی بر آنان نیست، و غمگین نخواهند شد.
2ـ نماز
آرام سازی یکی از شیوه های مورد استفاده برخی از روان درمانگران برای درمان بیماری های روانی است و انسان می تواند آن را از راه تمرین بیاموزد. خواندن نماز آن هم پنج بار در روز خود از بهترین برنامه آرام سازی می باشد. چرا که نماز یکی از مهم ترین پل های ارتباطی با خداوند است و همین مایۀ آرامش انسان و دوری از اضطراب می شود. نماز نوعی یاری جستن از خداوند با آداب مخصوص است. قرآن می فرماید:
«واستعینوا بالصّبر و الصلاه و انها لکبیرهٌ الاعلی الخاشعین[19]»
از شکیبائی و نماز یاری جوئید. و به راستی این [کار] گران است، مگر بر فروتنان.
خضوع و تسلیم در برابر خداوند بی همتا می تواند به انحاء گوناگون فرد را در حل مشکل یاری دهد:
1) زمانی انسان به نماز می ایستد، سعی می کند در آن لحظه همه افکار و خاطره ها، از جمله فشارها و سختی ها را از ذهن خود دور کند و تنها متوجه خداوند شود. همین سعی در دوری از فشارها در رسیدن فرد به آرامش مؤثر است.
2) رابطۀ عاطفی که در این حالت بین انسان وخداوند برقرار می شود، روح و روان او را تقویت می کند و مایه احساس آرامش وی می گردد.
3) نماز با آدابی که دارد نحوۀ رسیدن به آرامش را به انسان می آموزد.
4) توجه به معنای اذکار نماز نیز نقش به سزائی در آرامش فرد دارد. با ذکر «الله اکبر» فرد متوجه عظمت خداوند می شود و هر چیز دیگر از جمله مشکلات زندگی در نظرش کوچک می گردد. با تلاوت «ایاک نعبد و ایاک نستعین» به خود الهام می بخشد که در واقع باید در همه امور از خدا کمک جوید[20]. خداوند در جای دیگر قرآن می فرماید:
«إن الذین امنوا و عملوا الصالحات و أقاموا الصلاۀ و اتوا الزکاۀ لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون[21]».
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند و نماز برپا داشته و زکات داده اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود؛ و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
در حدیثی حضرت رسول به نقل از حذیفه منقول است که: «کان رسول الله (ص) اذا حزبه أمر فزع إلی الصلاۀ»
حضرت فرمود هر گاه امری بر پیامبر (ص) سخت می آمد به نماز می ایستاد[22].
3ـ یاد خدا
در نهاد انسان حقایق فطری وجود دارد که انسان در تکاپوی رسیدن به آنهاست. که اگر به آنها نایل نشود و در راه رسیدن به آن ها مانعی پدید آید، اضطراب، ناخشنودیها و عقده هائی در اعماق روح بر جای می گذارد که مستقیماً از علل آنها آگاه نیستیم. اما آثار آنها خواهی نخواهی در اعمال و رفتار شخص مشهود و محسوس می شود؛ از جمله آن که اگر بشر از محبوب و معبود خود دور بیافتد و با او ارتباط و انس پیدا نکند پیوسته در اضطراب و ناراحتی به سر می برد و هیچ چیز و هیچ رویدادی جایگزین آن نمی شود[23].
دوری از یاد خدا باعث می شود تا انسان زندگی پر اضطراب و ناراحت کننده ای را داشته باشد، خداوند در این باره می فرماید:
«و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامه أعمی[24]»
«و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت زندگی تنگ [و سختی] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم» نکته جالب توجه این که آدمی به مقتضای فطرت خود می خواهد با ذاتی انس بگیرد که فناناپذیر و همیشگی است تا پشتیبان و تکیه گاهش باشد. لذا در جست و جوی اوست. اما چون به خواسته خود نرسیده و به پیشگاه پروردگارش بار نیافته و گمشده خود را پیدا نکرده برای تأمین این نیازمندی فطری، از روی خطا به امور مادی و ظاهری و جنبه های جسمی پرداخته و آن ها را به جای خواسته ی حقیقی و گمشده واقعی اش جستجو و تعقیب می کند و چون این گونه امور، خواستۀ واقعی اش نیست و نیاز اصلی اش را برآورده نمی سازد، او را اقناع نکرده، از تشویق و ناراحتی درونی نجات نمی دهد.
وی هنگامی آرامش می یابد که به مطلوب و خواستۀ اساسی و واقعی اش که همانا شناخت آفریدگار و بار یافتن به ساحت قدس اوست، برسد و او را با دید دل ببیند که آن، غایت آفرینش انسان و منشاء همۀ خوبی هاست. در حقیقت اگر آدمی خدا را از یاد ببرد و به پیش گاه او بار نیابد، این دنیای تاریک و بی اعتبار، در نظرش بی هدف و ملال آور خواهد بود. در این صورت یقیناً به علت احساس پوچی زندگی و پی آمدن آن، که فشار روانی و اضطراب و عدم تعادل فکری و رفتاری است، جسم انسان نیز تحت تاثیر قرار گرفته، او را رنجور و بیمار می سازد[25].
لذا خدای سبحان در آیۀ معروفی یاد نام خدا را تنها آرامش دهندۀ دلها می داند، آن جا که می فرماید: « الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئنُ القلوب[26]».
همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد.
اصولا انسان مؤمن هنگام ذکر خدا احساس می کند که به خداوند نزدیک است و تحت حمایت و سرپرستی او قرار دارد و همین موجب برانگیخته شدن حس اعتماد به نفس، قدرت، امنیت، آرامش و خوشبختی در او می شود، لذا با تمام وجود به این آیۀ شریفه اعتقاد دارد که: «فاذکرونی أذکرکم[27]» پس مرا یاد کنید [تا] شما را یاد کنم.
لذا در حدیثی امید بخش، خداوند به بندگان خودش و آنان که او را یاد می کنند فرموده است: «أنا جلیس من ذکرنی[28]» من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند. از طرفی انسان همیشه دنبال موفقیت و پیروزی در امور است، که این هدف در روایات، از ثمرات یاد و نام خدا شمرده شده است.
«ذاکر الله من الفائزین[29]» کسی که به یاد خدا باشد از رستگاران است.
4ـ توکل
انسان ها همیشه به دنبال این هستند که امورشان به نحو احسن پیش برود و همیشه در کارهای خود به پیروزی برسند. لذا برای موفقیت خود دست به هر کاری می زنند و از هر کسی که بتواند در موفقیت او موثر باشد، یاری می طلبد. انسان های مضطرب نیز همین گونه اند، این گونه انسان ها وقتی به مشکلی دچار می شوند، برای رفع و حل آن و رسیدن به آرامش به هر کسی روی آورده و از آن کمک می گیرند. حال در نظر او بزرگ ترین شخص ممکن است یک مدیر، یک روان شناس، یک سرمایه دار، یک وکیل، یک رئیس جمهور، و … باشد. اما فرض کنید شخص تمام امور خود را به کسی سپرده که از عهدۀ هر کاری بر می آید و آن را بدون هیچ هزینه ای به سر انجام می رساند و او کسی نباشد جز آفریدگارش که به همۀ امور آگاه است.
توکل و واگذاری امور به خداوند باعث می شود که انسان با خیال راحت به امور زندگی خود بپردازد و از حوادث و سرانجامی که برایش رقم می خورد مطمئن باشد، حال آن سرانجام ممکن است در ظاهر برایش خوب یا بد باشد، این اعتماد به نفس آرامش خاصی می دهد. خداوند سبحان در این باره می فرماید:
«الذین استجابوا لله و الرسول من بعده ما اصابهم القرح …. الذین لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل، انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءهُ فلا تخافوهم و خافون إن کنتم مؤمنین[30]».
کسانی که [در نبرد احد] پس از آن که زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر [او] را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزکاری کردند، پاداشی بزرگ است همان کسان که برخی از مردم به ایشان گفتند: مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس از آن بترسید و [این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس و نیکو حمایت گری است».
در واقع این شیطان است که دوستانش را می ترساند؛ پس اگر مؤمن هستید از آنان مترسید و از من بترسید.
نکته دیگر این که در مواجهه با مسائل زندگی و نیل به موفقیت، به دو دسته از عوامل نیازمندیم: الف: فراهم آوردن اسباب طبیعی؛ ب: شرائط روانی خاصی که بتوانیم بهتر با مسائل مواجه شویم. توکل باعث فراهم شدن این شرائط روانی است. گاهی سستی اراده، ترس، غم، اضطراب و عدم اشراف کامل بر موقعیت ها، باعث می شود نتوانیم از راه حل های ممکن به شکل مطلوب بهره ببریم. توکل باعث تقویت اراده و عدم تاثیر عوامل مخل روانی می شود، فرد با چنین باوری اگر به موفقیت برسد و به هدف خود نائل شود، از نظر روانی به حالت تعادل خواهد رسید و اگر شکست بخورد، چون معتقد است خداوند، هم قادر به فراهم آوردن اسباب موفقیت انسان هاست و هم مصالح آنها را بهتر از خود آنان می داند می پذیرد که شکست ظاهری به صلاح و نفع او بوده است و در نتیجه، از لحاظ روانی ضربه نخواهد خورد بنابراین، توکل فرد را در سعی و کوشش در جهت حل مسائل زندگی و رسیدن به تعادل و سازگاری، تواناتر خواهد ساخت. او هیچ گاه در پیچ و خم های زندگی، خود را در بن بست ها نمی بیند؛ چون معتقد به علل ماورای اسباب مادی است.
مکانیزم تأثیر توکل به این صورت است که اگر فرد در آن حالت ها تنها به اسباب مادی توجه نماید به سادگی دست از عمل می کشد و ناامیدی او را از پای در می آورد ولی فردی که بر خدا توکل دارد، معتقد است که نبود شرائط مادی باعث عدم تحتقق یک رویداد و یا عدم حل مشکل نمی شود. همان گونه که در مورد حضرت ابراهیم (ع) چنین بود؛ در مواردی نیز یک گروه اندک در مقابل یک گروه بزرگ قدرتمند مقاومت کرده و موفق شده اند، آنان به سبب توکلی که داشته اند ناامید نشده و از انجام تکالیف نمانده اند. اینان نگران آینده نیستند. چون در هر صورت به وظیفه عمل می کنند. بنابراین فرسودگی روانی و جسمی آنها بسیار کم خواهد بود[31].
قرآن کریم برای هر دو گروه، کسانی که معتقد به توکل نیستند و در مقابل، متوکلان بر خداوند که به آرامش روانی رسیده اند، مثال هائی را ذکر کرده است. گروه اول قوم بنی اسرائیل در سرزمین فلسطین که بر خداوند توکل نکرده و به سخنان حضرت موسی (ع) گوش ندادند و ناامید شدند و خداوند به آنها کمک نکرد و چهل سال سرگردان شدند.
خداوند سبحان در این باره می فرماید[32]: در مقابل قوم لوط و رویاروئی آنان با سپاه جالوت، که همۀ این تحمل سختی ها و عبور از اضطراب ها و به پیروزی رسیدن، در پناه توکل بر خداوند بود[33].
هم چنین اگر کسی اعتقاد به این داشته باشد که «اگر خدا خیر کسی را بخواهد، هیچ کس نمی تواند آن خیر را از انسان بگیرد و مانع رسیدن آن به انسان شود. هم چنین اگر خداوند بخواهد به خاطر گناهان و دوری انسان از او، به کسی زیانی برساند هیچ کس توان جلوگیری از این زیان را ندارد». دیگر از این سختی ها و مشکلات که برایش پیش می آید، دچار اضطراب و نگرانی نمی شود و هم چنین نسبت به رسیدن به مادیات دنیا خود را به نگرانی مبتلا نمی کند. خداوند در قرآن کریم به صراحت به این نکته تصریح می کند:
«و لا تدع من دون الله ما لا ینفعک و لا یضرک فان فعلت فانک اذاً من الظالمین * إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و إن یردک بخیرٍ فلا رادّ لفظه یصیبٌ به من یشاءُ من عباده و هو الغفور الرحیم*
«و به جای خدا چیزی را که سود و زیانی به تو نمی رساند، مخوان که اگر چنین کنی قطعا از جمله ستم کارانی و اگر خدا به تو زیانی رساند، آن را برطرف کننده ای جز او نیست و اگر برای تو خیری بخواهد، بخشش او ردّ کننده ای نیست آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند و او آمرزندۀ مهربان است.
در این رابطه روایاتی وجود دارد که قابل ذکر است. حضرت امام علی (ع) در حدیثی توکل را مایۀ برون رفت از تنیدگی ها و بدی ها و اضطراب ها دانسته و می فرماید:
«التوکل علی الله نجاۀ من کل سوء و حرزٌ من کل عدو[34]»
توکل بر خداوند مایۀ نجات از هر بدی و محفوظ ماندن از هر دشمنی است. پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز در حدیثی زیبا، نتیجه توکل را قوت و قدرت می داند، حال این قوت ممکن است در هر امری از امور زندگی باشد. منظور از قوّت ممکن است این باشد که در زندگی خود در برابر مشکلات و سختیها دچار استرس نشده و با قوت با آنها مقابله می نماید.
«من احبّ أن یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله تعالی[35]».
هر کس دوست دارد نیرومندترین مردم باشد باید به خدا توکل کند.
5ـ ایمان به رزاقیت الهی
ترس از آینده و چگونگی تأمین روزی یک نگرانی عمومی است. روزی یکی از نیازهای اساسی انسان است و از این رو معمولا این نگرانی وجود دار که آینده چه خواهد شد آیا روزی فردا خواهد رسید؟ و …. در این حالت، آینده، تاریک و مبهم ارزیابی می شود و به همراه آن، مشکلاتی از جمله استرس و اضطراب و در نهایت بدبینی به خدا و نگرانی از فردا شکل می گیرد.
ترس و نگرانی اگر به اندازه باشد و از حدّ متعارف نگذرد عامل تحرک برای کسب روزی است، انسان بی خیال برای کسب روزی تلاش نخواهد کرد و همین امر، موجب بروز مشکلات فراوانی در زندگی وی خواهد شد. پس نگرانی به اندازۀ کم آن مفید است؛ اما اگرا افزایش یابد و از حدّ معمول بگذرد به افزایش فشار روانی منجر شده، زندگی را به مخاطره می اندازد[36].
حضرت امام علی (ع) یکی از عوامل هلاک کننده مردم را ترس از فقر می داند و می فرماید: «أهلک الناس اثنان: خوف الفقر و طلب الفخر[37]».
دو چیز مردم را هلاک کرده است: ترس از فقر و فخر فروشی. بخل ورزیدن، یکی از پیامدهای این ترس است. فرد تصور می کند، اگر از مال خود ببخشد فقیر می گردد و همین نگرانی، موجب بخل ورزی می گردد، غافل از این که با این کار، به سوی فقر شتاب کرده است؛ زیرا فرد بخیل، گاهی به ترس از فقیر شدن، به اندازۀ افراد فقیر از آن چه دارد استفاده می کند! این یعنی شتاب به سوی فقر و فقیری در عین دارائی.
حضرت امام علی (ع) می فرماید: «من قبض ید مخافه الفقر فقد تعجل الفقر[38]».
کسی که به جهت ترس از فقر دست خود را ببندد، به سوی فقر شتاب کرده است. ترس از روزی آینده معلول نداری یا کم داری نیست. قرآن کریم در آیه مبارکی می فرماید:
«قل لو أنتم تملکون خزائن رحمۀ ربی اذاً لامسکتم خشیۀ الانفاق و کان الانسان قتورا[39]».
بگو: اگر مالک خزانه های رحمت پروردگار من [نیز] می بودید، باز هم امساک می کردید به جهت ترس از این که انفاق، مایه فقر شود و البته انسان، تنگ نظر است. معلوم می شود که ریشه این ترس را در عوامل بیرونی نباید جستجو کرد، بلکه پدیده ای است روانی که ریشه در شناخت دارد. گذشته از بخل ورزیدن پدیدۀ شوم دخترکشی نیز ریشه در ترس از روزی داشته است. خداوند متعال در آیه ای می فرماید:
«و لا تقتلوا اولدکم خشیۀ إملق نحن نرزقکم و ایاکم[40]»
فرزندانتان را به جهت ترس از فقر نکشید؛ ما روزی آنها و شما را تأمین می کنیم.
در فرهنگ جاهلی، دختران را زنده به گور می کردند چون آنها را مصرف کننده روزی می دانستند و معتقد بودند این کار موجب فقر و تنگدستی می گردد! از این رو هر گاه به آنان مژدۀ دختر را می دادند، چهرۀ آنها در هم می رفت و به شدت ناراحت می شدند.
گاهی ترس از فقر آن چنان سنگین می گردد که انسان از فرزندش و یا از فرزنددار شدن، ناراحت می شود و این نهایت اضطراب یک شخص است و به همین جهت است که ترساندن از فقر، یکی از شیوه های شیطان است. «الشیطان یعدکم الفقر[41]».
این در حالی است که روزی انسان، تأمین شده است. خداوند متعال تضمین نموده که روزی انسان را در هر شرائطی تأمین می کند. تأمین کنندۀ روزی، کسی است که مالک آفرینش است، و تضمین کنندۀ آن، کسی است که مقتدر و شکست ناپذیر است. و این اعتقاد و خداباوری و خداگرائی است که ترس از فقر و نگرانی از آینده را از انسان دور می کند.
قرآن کریم می فرماید: «إن الله هو الرزاق ذو القوۀ المتین[42]».
«خداوند است روزی رسان و اوست دارندۀ نیروئی سخت و استوار».
وقتی انسان بداند روزی اش به دست صاحب قدرت است. احساس اطمینان و آرامش می کند، هیچ جنبده ای در روی زمین نیست مگر آن که روزی اش بر عهدۀ خداست. چه بسا جنبدگانی که یارای تحصیل روزی خویش ندارند و خدا روزی آنها را می دهد.
خداوند متعال می فرماید: «و ما من دابۀ فی الارض الاّ علی الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها کل فی کتاب مبین[43]».
هیچ جنبده ای در روی زمین نیست مگر آن که روزی اش بر عهدۀ خداست و موضع و مکان آن را می داند، همه اینها در کتابی روشنگر (لوح محفوظ) آمده است. روزی انسان را نیز خدا و همین پروردگار متعال تأمین می کند، هر جانداری روزی خود را دارد.
«و کأین من دابۀ لا تحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم و هو السمیع العلیم[44]».
چه بسیار جنبدگانی که یارای تحصیل روزی خویش را ندارند و خدا آنها را و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست. حضرت علی (ع) می فرمایند: «انظروا الی النملۀ فی صغر جثتها و لطافۀ هیئتها، لا تکاد تنال بلخط البصر (النظر)…. مکفول برزقها مرزوقۀ بوفقها، لا یعظها المنان و لا یحرمها الدیان و لو فی الصفا الیابس و الحجر الجامس[45].
به این مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام که تقریبا به چشم نمی آید… روزی اش تضمین شده و به فراخور حالش روزی او می رسد؛ خداوند منان و بخشنده، از او غافل نیست و پروردگار جزا دهنده، او را نیز محروم نساخته است، اگر چه در دل تخته سنگی سیاه و خشک و یا در میان صخره ای باشد.
پیامبر خدا (ص) به ابن مسعود می فرماید: «یابن مسعود! لا تهتمّ للرزق فإن الله تعالی یقول: و ما من دابۀ فی الارض الاّ علی الله رزقها» و قال: «و فی السماء رزقکم و ما توعدون[46]»[47]
ای ابن مسعود! برای روزی اندوه مخور؛ چرا که خداوند متعال می فرماید: «هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر روزی آن با خداست» و فرمود: «روزی شما و آن چه به شما وعده داده شده است در آسمان است.
وضع خود انسان نیز شگفت انگیز است. ما اکنون نگران روزی خود هستیم و حال آن که سه مرحله پیش از آن وجود داشته (رحم مادر، دوران نوزادی، دوران پس از شیرخوارگی) که بدون اطلاع ما خداوند روزی ما را رسانده است. لذا شایسته نیست که اکنون به خداوند سوءظن داشته باشیم.
اما همین انسان وقتی بزرگ و عاقل می شود و برای خودش کار می کند، اوضاع بر او سخت می شود و به خدا سوءظن پیدا می کند و حقوق مالی ای که بر عهده اش است انکار می کند و بر خود و عیال خود سخت می گیرد. اینها به خاطر ترس از تنگ شدن روزی و بدگمانی به خداوند متعال است[48].
پیامبر خدا (ص) به دو تن از فرزندان خالد می فرماید: «لا تأیسا من الرزق ماتهزهرت رؤوسکما، فانّ الانسان تلده اُمه أحمر لیس علیه قشرۀ، ثم یرزقه الله عزوجل[49]».
تا وقتی سر شما حرکت می کند، از روزی ناامید نباشید؛ چه این که انسان را مادرش سرخ و بدون پوست می آفریند، سپس خداوند عزوجل او را روزی می دهد.
اگر خدا روزی رسان است، سوءظن به خداوند و یأس و ناامیدی نسبت به روزی آینده و در نتیجه به سمت تلاش زیاد برای گرفتن دنیا و حرص به آن بی معناست. چرا که در این صورت به آن چه که بخواهد نمی رسد و این باعث اضطراب و پریشانی می شود.
آن گاه که انسان از هیچ چیز آگاه نبود روزی اش رسید و زندگی اش تأمین شد. زندگی امروزش نیز مشمول همین قاعده است. واقعیت ها تغییر نکرده اند پس آن چه موجب نگرانی می گردد، نگرشمان است و اشتباه نگرشمان در این است که واقعیتهای روزی را نشناخته و به آن باور نداریم. و واقعیت های روزی چیزی نیست جز اطمینان به خدا؛ چرا که این یک اصل است که روزی انسان را خداوند تعیین کرده و هیچ کس نمی تواند مانع آن شود.
پیامبر خدا (ص) دربارۀ حقیقت یاد شده این گونه اطمینان می دهد که: «ولو أن جمیع الخلائق اجتمعوا علی أن یصرفوا عنک شیئاً قد قدر لک لم یستطیعوا ولو أن جمیع الخلائق اجتمعوا علی أن یصرفوا إلیک شیئاً لم یقدر لک لم یستطیعوا».
اگر همه آفرینش جمع گردند تا چیزی را که برای تو مقدر شده از تو برگردانند نمی توانند و اگر همه آفرینش تا چیزی را که برای تو مقدر نشده به تو دهند، نمی توانند.
این واقعیت، روزی و به اندازۀ مشخص آن است. اگر به این واقعیت باور داشته باشیم، راحت زندگی می کنیم. اگر بدانیم روزی ما تعیین شده است و هیچ کس نمی تواند از آن بکاهد و هیچ قدرتی نمی تواند مانع آن بشود، آن گاه احساس راحتی می کنیم و می توانیم از زندگی خود لذت ببریم و این همان زندگی عاری از اضطراب و استرس و پریشانی است که در پی آن هستند.
نکتۀ دیگری که باید به آن توجه داشت این است که انسان عمری طولانی برای خود در نظر می گیرد و سپس به این می اندیشد که چگونه باید روزی اش را تأمین کند. اشتباه شناختی او در این است که فکر می کند روزی تمام عمر او باید در حال حاضر وجود داشته باشد تا راحت باشد، والاّ نگران آینده خواهد بود؛ فکر می کند که تأمین بودن روزی یعنی حاضر بودن تمام روزی، در زمان حال! این در حالی است که تأمین بودن روزی انسان به معنای حاضر بودن آن در لحظۀ حال نیست. یکی دیگر از قوانین روزی این است که روزی روز به روز فرا می رسد.
6ـ کاستن از آروزهای طولانی
نقش امید و ناامیدی در زندگی، قابل انکار نیست و به خوبی مشهود است. هم چنان که انسان های امیدوار و ناامید نیز با هم متفاوتند. انسان های ناامید، پیوسته بر این تکیه می کنند که: تا کی باید کار کرد؟ چرا باید زندگی کرد؟ زندگی کردن چه فائده ای دارد؟ زندگی برای این گروه سرد، تاریک، بی روح، تلخ و زجرآور خواهد بود. اما کسانی که از امید برخوردارند، می گویند: تا انسان عمر دارد، باید زندگی کند. این دو نگاه متفاوت به زندگی است اما هر چیزی حدی دارد و اگر آن حفظ نشود دو جنبۀ افراط و تفریط نیز پیدا می کند امید نیز همین گونه است. جنبه تفریط آن ناامیدی است؛ اما جنبۀ افراطی نیز دارد که در فرهنگ دین از آن به عنوان «آرزوهای دور و دراز» یاد می شود. آرزوی دور و دراز، یعنی آرزوهائی که از اندازۀ عمر انسان تجاوز می کند و دنیا نیز ظرفیت برآوردن آن را ندارد.
امید برای آن است که تا زنده هستیم زندگی کنیم یعنی قلمرو امید را عمر تعیین می کند اما عده ای بر این باورند که به اندازۀ آرزوها باید زنده بود و زندگی کرد. آرزوهای انسان نیز هیچ پایانی ندارد، در حالی که عمر انسان محدود است.
ریشه این باور غلط را باید در «ضعف شناخت جستجو کرد، این یک اصل است که محال را آرزو کردن، نشانۀ نادانی و جهالت است[50]».
حضرت علی (ع) در این باره می فرماید:
«رغبتک فی المستحیل جهلٌ»: رغبت تو به آن چه محال است جهالت است[51].
بنابراین اصلاح باورها و شناخت واقعیت ها راه حل این ناهنجاری است. باید آرزوها را با واقعیت های زندگی، هماهنگ ساخت. واقعیت زندگی، این است که دنیا برای هر کس، چند روزی بیش نیست و انسان، عمری محدود دارد. کسی که به این واقعیت، باور پیدا کند آرزوهایش کوتاه و واقع بینانه خواهد بود و زندگی با این گونه واقعیت هاست که انسان را به آرامش رسانده و از اضطراب دور می کند. امام علی (ع) می فرماید:
«من ایقن أنّه یفارق الأحباب و یسکن التراب و یواجهُ الحساب و یستغنی عمّا خلّف و یفتقر الی ما قدم، کان حریا بقصر الامل و طول العمل[52]».
کسی که یقین داشته باشد از دوستان جدا می شود و ساکن خاک می گردد و با حساب، روبرو می شود و از آن چه بر جای گذاشته، بی نیاز می گردد و به آن چه از پیش فرستاده محتاج می شود، سزاوار است که آرزوی خود را کوتاه و عمل خود را طولانی کند. حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «لو عرف الاجل، قصر الامل[53]» اگر مرگ شناخته شود آرزو کوتاه می گردد.
بر همین اساس امام سجاد (ع) به فرزند گرامیشان امام محمد باقر (ع) می فرمایند: «ایاک و الامل الطویل، فکم من مومل أملا لا یبلغه و جامع مالٍ لا یأکلهُ[54]».
فرزندم از آرزوهای طولانی بپرهیز؛ چون چه بسیارند آرزومندانی که به آرزوی خود نرسیدند و مال اندوزانی که آن را مصرف نکردند.
در چنین وضعیتی و با توجه به این واقعیت ها، جای شگفتی است که کسی دچار آرزوهای طولانی گردد. برای ایمنی از آفت آرزوهای طولانی و رسیدن به سلامت زندگی، لازم است که شناخت انسان از دنیا و عمرش مورد بازنگری قرار گیرد و با واقعیت های زندگی هماهنگ شود. آرزوی دراز ویژه گیهائی دارد که همین ویژگی ها باعث می شود تا انسان دچار اضطراب و استرس شده و دائم با پریشانی های زندگی دسته و پنجه نرم کند، در صورتی که کاستن از آرزوهای دراز، انسان را به آرامش خاصی می رساند.
آرزوها چون پایان ناپذیرند، دست نایافتنی هستند. به دست نیاوردن خواسته ها و تحقق نیافتن آرزوها نیز موجب احساس ناکامی و اضطراب و پریشانی می شود. حضرت علی (ع) می فرماید: «حاصل المنی الأسف و ثمرته التلف[55]» نتیجه آرزو، افسوس خوردن است و ثمرۀ آن تلف شدن، از طرفی آرزوهای دور و دراز، قرار است که انسان را به کامیابی های بیشتر برسانند و انتظار این است که پایان این راه، کامیابی و آرامش و بهره مندی بیشتر باشد؛ اما این گونه آرزوها نه تنها انسان را به کامیابی های بیشتر نمی رساند بلکه از همان اندازۀ معقول نیز محروم می سازد، و به همین جهت حضرت علی (ع) می فرماید: «اتقوا خداع الامال، فکم من مؤمل یوم لم یدرکه، و بانی بناءٍ لم یسکنه و جامع مال لم یاکله، و لعله من باطله جمعه و من حق منعه، اصابه حراما و احتمل به اثماً[56]»
از خدعه های آرزوها بپرهیزید؛ زیرا چه بسیارند کسانی که آرزوهای روزی را داشتند، ولی به آن نرسیدند و کسانی که بنائی را ساختند، ولی ساکن آن نشدند و کسانی که مالی را جمع کردند ولی از آن نخوردند و چه بسا این مال را از راه باطل جمع کرده بودند و حق دیگران را نداده بودند، به حرام، گرفتار شدند و بار گناه را متحمل گردیدند.
کسی که صاحب آرزوهای طولانی است، همواره لذّت را در چیزی می داند که ندارد و به همین جهت، از آن چه دارد بهره مند نمی شود، چنین افرادی همواره از آن چه دارند نالان و ناراضی اند و چیزهائی را آرزو می کنند که ندارند، مهم نیست که چه دارند، مهم آن است که همواره آن چه را ندارند مایه خوش بختی می دانند و وقتی به آن چه زمانی آرزویش را داشتند دست یافتند، باز هم احساس بهره مندی و خوش بختی نمی کنند و به آن چه در دور دست ها وجود دارد می اندیشند.
حضرت علی (ع) می فرماید: «تجنبوا المنی فانها تذهب ببهجة نعم الله عندکم و تلزم استصغارها لدیکم و علی قلّه الشکر منکم[57]».
«از آرزوهای طولانی بپرهیزید، زیرا نشاط آوری نعمت های الهی را که دارید، از میان می برد و آنها را نزد شما کوچک می سازد و شما را به کم سپاسی وا می دارد».
ناسپاسی یا کم سپاسی ویژه کسانی است که آرزوهای طولانی دارند، زیرا آنان چیزی نمی بینند که قابل سپاسگزاری باشد و آن چه را دارند بی اهمیت می دانند، آنان همواره احساس کاستی و محرومیت می کنند و کسی برای این احساس، سپاسگزاری نمی کند.
7ـ صبر
سختی ها از واقعیت های غیر قابل انکار زندگی اند و فشار روانی زیادی را بر انسان، وارد می سازند. هر موقعیت ناخوشایندی، واکنشی از سوی ما به همراه دارد و اساساً یکی از فلسفه های بروز مشکلات، سنجش نوع واکنش انسان به این موقعیت هاست. بدون تردید، همه انسان ها به موقعیت های ناخوشایند، واکنش نشان می دهند؛ اما مهم این است که این واکنش، صحیح و خردمندانه باشد. واکنش صحیح مساوی است با آرامش و کامیابی و واکنش غیر صحیح مساوی است با زندگی سرشار از استرس و پریشانی.
انسان در برابر مشکلات و سختی ها دو نوع واکنش نشان می دهد:
الف) بی تابی کردن
فوری ترین و شاید شایع ترین واکنش در برابر حوادث ناخوشایند، بی تابی کردن است. قرآن کریم در این مورد می فرماید: «إن الانسان خلق هلوعاً اذا مسّه الشر جزوعا[58]».
همانا انسان حرص و بی تاب آفریده شده است؛ هر گاه بدی به او برسد، بی تاب می شود. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «إنّ الجزع علی المصیبه أن یعمل شیئا لکم یکن یعلمه أو یعمله أو یترک شیئا کان یعمله[59]».
همانا بی تابی کردن بر مصیبت این است که کاری را انجام دهد که انجام نمی داده و یا ترک کند چیزی را که انجام می داده است. معمولا وقتی حادثه ناخوشایندی رخ می دهد، انسان، لب به شکایت می گشاید، گاهی این شکایت کردن با ناسزاگوئی همراه می شود؛ هیچ حریمی نگاه داشته نمی شود و هر چه به زبان می رسد گفته می شود. اما کسی که صبور و بردبار باشد اهل شکایت و ناسزا نیست. پیامبر رحمت (ص) می فرماید: «اذا ضاق المسلم فلا یشکوّن ربه عزوجل و لیشتک الی ربه الذی بیده مقالید الامور و تدبیرها[60]».
هر گاه مسلمان، در تنگنا قرار گرفت، نباید از خداوند شکایت کند بلکه باید به پروردگارش که زمام امور و تدبیرش به دست اوست، شکایت کند. جالب این که این گونه شکایت ها هیچ تأثیری بر حل مشکل و بهبود وضعیت فرد ندارد. حضرت علی (ع) می فرماید:
«الحزن و الجزع لا یرد ان الفائت[61]». غمگینی و بی تابی، آن چه را از دست رفته بر نمی گرداند. از طرفی این نوع واکنش می تواند تاثیر معکوس بر جای گذاشته، حتی بر میزان سختی ها و فشار روانی فرد بیافزاید. حضرت علی (ع) می فرماید: «الجزع عند المصیبه یزیدها و الصبر علیها یبیدها[62]»
بی تابی کردن هنگام مصیبت، آن را می افزاید و بردباری بر آن، آن را ریشه کن می کند و به همین جهت است، عقل حکم می کند که، انسان، ناخوشایند کم را تحمل نماید و با بی تابی کردن بر مشکلات خود نیافزاید.
حضرت عی (ع) می فرماید: «لا تجزعوا من قلیل ما اکرهکم فیوقعکم ذلک فی کثیر مما تکرهون[63]».
از ناخوشایند کم و اندک بی تاب نشوید که شما را در ناخوشایندی های بزرگتر گرفتار می سازد.
ب) بردباری و صبر
بی تابی کردن نه تنها تاثیری ندارد بلکه بر اندازه مصیبت می افزاید، پس بهترین مقابله با سختی، تحمل، بردباری و صبر ورزیدن است. حضرت علی (ع) می فرماید: «الجزع عند المصیبه یزیدها و الصبر علیها یبیدها[64]» بی تابی نمودن هنگام مصیبت، آن را بیشتر می کند و صبر و بردباری کردن بر آن، آن را از بین می برد، پس راه کاهش تنیدگی حاصل از سختی ها، صبر کردن است، صبر کردن موجب پایدار ماندن بلا نمی شود. سختی ها، نه با جزع کردن از میان می روند و نه با صبر کردن باقی می مانند. برخی تصور می کنند، صبر کردن یعنی تثبیت کردن بلائی که اگر صبر نکنیم، خواهد رفت؟! این تصور، باطل است. آمد و رفت بلایا به دست جزع و صبر نیست. آنها فقط می توانند عوارض آن را بکاهند یا بیفزایند.
بردباری کردن، اندوه ناشی از بلا را کاهش می دهد؛ از این رو امام علی (ع) برای کاستن از اندوه مصیبت ها، صبر و بردباری را پیشنهاد می نماید و می فرماید: «اطردوا و اردات الهموم بغرائم الصبر و حسن الیقین[65]» اندوه های وارد شده را با عزم بر صبر کردن و حسن یقین، دور کنید. اگر صبر و بردباری وجود داشته باشد، هیچ حادثه ای مصیبت نخواهد بود. «لیس مع الصبر مصیبته[66]» با صبر کردن هیچ مصیبتی نخواهد بود. و آن چنان تاثیری دارد که گویا هیچ مصیبتی وارد نشده است: من صبر علی النکبه کأن لم ینکب[67]» کسی که بر گرفتاریها صبر کند گویا گرفتار نشده است. بنابراین، بهترین واکنش در برابر سختی ها و دشواری های زندگی صبر کردن و بردباری ورزیدن است. در مورد صبر و آثار آن در فصل گذشته به تفصیل سخن گفته شد.
8ـ هماهنگی با واقعیت های دنیا
اگر نگرش انسان به زندگی، واقع گرایانه باشد، انتظارات او از زندگی نیز واقع گرانه خواهد بود و در پی آن، احساس او از زندگی نیز واقع بینانه خواهد شد، شاید بتوان گفت که هماهنگی انتظارات با واقعیت ها، کلان شرط شاد زیستن و دوری از استرس پریشانی است.
«ناکامی» پیامد ناهماهنگی میان انتظارات و واقعیت هاست که به افسردگی و نارضایتی تبدیل می شود. پس باید انتظاری واقع گرایانه داشت و البته انتظار واقع گرایانه، متوقف بر شناخت صحیح از زندگی و دنیائی که در آن زندگی می کنیم[68].
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «لو تعلمون من الدنیا ما أعلم لاستراحت انفسکم منها[69]».
اگر از دنیا آن چه را من می دانم، شما هم می دانستید، جان های شما از آن احساس راحتی می کرد. حضرت علی (ع) در مورد نقش تعیین کننده و محوری «شناخت دنیا» می فرماید: «من عرف الدنیا لم یحزن للبلوی[70]» هر کس دنیا را بشناسد از بلاهای آن اندوهگین نمی شود. حضرت علی (ع) در جای دیگر می فرماید: «من عرف الدنیا لا یحزن علی ما اصابه[71]» کسی که دنیا را بشناسد، به خاطر مصیبت های آن غمگین نمی شود.
یکی از واقعیت های دنیا این است که، دنیا، دنیاست و بهشت نیست، اینجا دنیاست و از دنیا انتظار نعمت های بهشت[72] را داشتن امری نامعقول به شمار می رود. ما به دنیا نیامده ایم تا آن گونه که می خواهیم زندگی کنیم و آن طور که دوست داریم، آن را تنظیم نمائیم، بلکه به دنیا آمده ایم تا هنر و مهارت خود را در هماهنگ شدن با برنامه های آن نشان دهیم[73].
از طرفی باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که ما برای آخرت آفریده شده ایم نه برای دنیا. هدف ما اگر آخرت باشد، مشکلات دنیا را تحمل می کنیم و دچار تنش و اضطراب و پریشانی نمی شویم. حضرت علی (ع) در این خصوص می فرماید: ففی الدنیا حییتم و للآخره خلقتم[74]. در دنیا حیات یافتید و برای آخرت آفریده شدید. دنیا نیز همه چیز هستی نیست و این جا همه حیات انسان نیست. امام علی (ع) در این باره می فرماید: «ان الدنیا منزل قلعه و لیست بدار نجعه، خیرها زهید و شرها عتید و ملکها یسلب و عامرها یخرب[75]».
همانا دنیا منزلی است که هر لحظه از آن باید آمادۀ کوچ باشی و جایگاه اقامت نیست. خوبی آن اندک و بدی اش آماده است و حکومتش رو به نیستی می رود و آبادی اش ویران می شود.
واقعیت دیگری که باید خود را با آن هماهنگ کنیم، توجه به ناچیز بودن دنیاست بیشتر استرس ها و اضطراب ها به خاطر اهمیت دادن به مادیات دنیوی و از دست دادن آنهاست. اگر انسان به این حقیقت توجه نماید، که آنچه را از دست داده یا به دست نیاورده، اندک بوده است دچار تنیدگی و فشار روانی نمی گردد. قرآن کریم می فرماید: «قل متاع الدنیا قلیل و الاخرۀ خیر لمن اتقی[76]» بگو کالای دنیا اندک است و آخرت برای پرهیزکاران، بهتر است. از دیگر واقعیت های دنیا که مهم ترین آنها سختی ها و بلاهای موجود در آن است، هدفش آزمایش انسان است. هماهنگ نبودن با این واقعیت، بیشترین فشار روانی را بر انسان وارد می کند، هم چنین بدون باورهای وحیانی و نگاه اخروی نمی توان این همه بار استرس را تحمل کرد. همان نگاه حضرت زینب (علیها السلام) در حادثۀ عاشورا و بعد از آن.
حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: إن الدنیا سریعۀ التحول، کثیرۀ التنقل …. فأحوالها تتنزلٌ و نعیمها یتبدل و رخاؤها یتنقص و کذاتها تتنقص[77]».
حقیقتاً دنیا تحوّلی شتابان و انتقالی فراوان دارد…. احوال آن تنزل می یابد و نعمت های آن، تبدیل می شود و خوشایند آن ناقص است و لذت های آن، به اندوه می گراید. ناگفته نماند برخی ادیان و نحله های دیگر به این واقعیت توجه نموده و دنیا را محل سختی و بلا می دانند؛ اما نگاه آنان بسی متفاوت تر از نگاه اسلام است. نگاه آن نحله ها دنیای همیشه تاریک و پربلاست، بدون راحتی و آرامش؛ اما نگاه اسلام دنیای سختی همراه با آسانی و آرامش است. اسلام می گوید همراه هر سختی، آسانی هائی وجود دارد، در عین آن که سختی می بینی می توانی آرامش هم داشته باشی، «فان مع العسر یسرا * إن مع العسر یسرا». به یقین با «هر» سختی آسانی است، آری مسلماً با هر سختی آسانی است.
از طرفی راه حل های قرآنی برای تحمل این بلاها و رسیدن به آرامش، درست تر و واقعی تر از راه حل های دیگران است. از آن جائی که دنیا محل عمل و آخرت محل حساب است لذا خداوند آزمون ها و آزمایش هائی را هم در آن قرار داده است، تا انسان نتیجه آن را در عالم حساب ببیند. همان طور که خداوند سبحان می فرماید: «إنا جعلنا ما علی الارض زینۀ لها لنبلوهم ایهم احسن عملا[78]» ما آن چه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازمائیم که کدامینشان بهتر عمل می کنند.
«الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم أحسن عملا و هو العزیز الغفور[79]».
آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.
باید توجه داشت که آزمایش خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیت هاست.
نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجودنیست، بلکه برای فعلیت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در این جا پرده برداشتن به ایجاد کردن است.
آزمایش الهی صفات انسانی را از نهان گاه قوه و استعداد به صفحه فعلیت و کمال بیرون می آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست بلکه افزایش دادن وزن اعمال است، با این توضیح روشن می شود که آیۀ ذکر شده بیان کنندۀ همین حقیقت است که دنیا پرورشگاه استعدادها و درالتربیه انسانهاست[80].
آزمایش پروردگار متعال دربارۀ بندگان خصلت تکمیل کنندگی دارد: لیبلوکم ایکم احسن عملا[81]» در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فلسفۀ آزمایش های الهی را این چنین بیان می کند: «الا إن الله تعالی قد کشف الخلق کشفه، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مکنون ضمائرهم، و لکن لیبلوهم ایهم احسن عملا، فیکون الثواب جزاءً و العقاب بواءً[82]».
بدانید که خداوند متعال درون مردمان را آشکار ساخت نه این که از رازهای نهفته و درون های پوشیده شان آگاه نبود بلکه تا آنان را بیازماید که کدام یک بهتر عمل می کنند آن گاه ثواب سزای کار نیک باشد و عقاب کیفر کار بد. امام باقر (ع) می فرمایند: إن الله عزوجل لیتعاهد المومن بالبلاء کما یتعاهد الرجل اهله بالهدیه من الغیبه، و یحمیه الدنیا کما یحمی الطیب المریض[83]». خداوند عزوجل مومن ار با بلا و سختی می نوازد، هم چنان که مرد خانه با آوردن هدیه از سفر خانوادۀ خود را می نوازد و او را از دنیا پرهیز می دهد، هم چنان که پزشک بیمار را پرهیز می دهد. سختی ها و شدایدی را که خداوند سبحان در دنیای برای انسان پیش می آورد و بلکه در تعبیر دیگر قرآن نعمت هائی را هم که در دنیا برای انسان می آورد، برای این است که آن استعدادهای باطنی بروز نماید و از قوه به فعلیت برسد. خداوند در این باره می فرماید: «لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین[84]».
باید این سختی ها پیش بیاید و در زمینه این سختی هاست که آن صبرها، مقاومت ها، پختگی ها و کمالها برای انسان پیدا می شود و موضوع این نوید و بشارت واقع می شود. حضرت علی (ع) می فرماید: هر چه امتحان و آزمایش بزرگتر باشد، ثواب و پاداش فراوان تر است، مگر نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را، از زمان آدم صلوات الله علیه تا آخرین نفر از مردم جهان، با سنگهائی که زیان و سودی نمی رسانند و نمی توانند ببینند و بشنوند آزمود و آن سنگها را خانه با حرمت خود ساخت؛ خانه ای که برای مردم برپا گردانید…؟! اما خداوند بندگانش را با انواع سختی ها می آزمایدو با رنج و کوشش های فراوان و گوناگون به بندگی وادارشان می کند و با انواع ناخوشایندها امتحانش می کند، تا خود بزرگ بینی را از دلهایشان بیرون کند و فروتنی را در جانهاشان جای دهد و این را درهائی قرار دهد، گشوده به سوی فضل و بخشش خود وسایلی آماده برای گذشت و آمرزش خویشتن[85].
در این جا شاید این نکته به ذهن بیاید که پس برای آرامش در زندگی باید دنیای خود را تغییر دهیم یا دنیای دیگری را آرزو کنیم و بیافرینیم، در صورتی که می توان در همین دنیا، زندگی آرام و دور از استرسی و اضطرابی داشته باشیم؛ به شرط آن که راه آن را بدانیم و یکی از راه های آن دل نبستن به دنیاست. در ادبیات دین برای دل بسته نبودن به دنیا از واژه «زهد» استفاده می شود، اما نه آن زهد مرتاضانه و یا زهد مکارانه و فریبکارانه.
اسلام عزیز می فرماید، نه دنیاگریزی و نه دنیا گرائی، بلکه آخرت گرائی، خداگرائی. دنیا را به خاطر خدا و آخرت ترک کردن. نه این که، دنیا را به خاطر خود دنیا ترک کنیم، تا به کارهای خارق العاده دست یابیم (مثل مرتاضان یا دیگر حلقه و فرقه های انحرافی).
حضرت علی (ع) در جملاتی پرمعنا دل بسته نبودن به دنیا را مایۀ آرامش و راحتی می دانند: «ثمرۀ الزهر الراحۀ[86]» میوۀ زهد آسودگی است؛ «الزهد فی الدنیا الراحۀ العظمی[87]»؛ دل بسته نبودن به دنیا، آسایش بزرگ است.
کسی که می خواهد راحت زندگی نماید باید دل از دنیا برکند. حضرت امیر (ع) می فرماید: «من احبّ الراحۀ فلیوثر الزهد فی الدنیا[88]» کسی که راحتی را دوست دارد، باید دل بسته نبودن به دنیا را برگزیند. در روایات، تصریح شده که زهد، مایه آسایش تن و روان انسان است. پیامبر رحمت الهی می فرماید: «الزهد فی الدنیا یریح القلب و البدن[89]»، دل بسته نبودن به دنیا، جان و بدن را آسوده می کند.
گذشته از این، چشیدن شیرینی ایمان نیز متوقف بر دل بسته نبدن به دنیاست. یکی از لذت های زندی چشیدن شیرینی ایمان است. کسانی که از این نعمت محرومند، لذت کاملی از زندگی نمی برند. راه چشیدن شیرینی ایمان و لذت بردن از آن، دل بسته نبودن به دنیاست. امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید: «حرام علی قلوبکم أن تعرف حلاوۀ الایمان حتی تزهد فی الدنیا[90]».
بر قلب های شما حرام است که شیرینی ایمان را درک کند، تا این که از دنیا دل برکند.
9ـ روابط اجتماعی سالم
اسلام برای مقابله با استرس و پریشانی و افزایش سطح سازش یافتگی فرد، علاوه بر بهره جستن از روش های شناختی مثل ایمان به خدا، توکل به خدا و اعتقاد به مقدرات الهی و نیز روش های معنوی مثل دعا و توسل به ائمه (ع)، که با ایجاد و اصلاح اندیشه ها و افکار و با ایجاد نوعی رابطه عاطفی و معنوی با خدا و اولیای الهی، فرد را بر ای مقابله با مشکلات و اضطراب ها آماده و ترغیب و تشویق می کند و از روش های رفتاری، اجتماعی و ارتباطی مثل تشویق به داشتن ارتباط با خانواده، فامیل و خویشاوندان نیز برای کاهش استرس فرد بهره می گیرد؛ چون کسی که از حمایت خانواده و اجتماع برخوردار نباشد، خود را از لحاظ روانی بدون پشتوانه می بیند، ولی اگر در مواجهه با حوادث و مشکلات مختلف از تکیه گاه محکم خانوادگی برخوردار باشد، خود را قدرتمند می بیند و دچار سردرگمی و پریشانی نمی شود و احساس تنهائی نمی کند و کمتر دچار آسیب های مختلف ناشی از تنیدگی و اضطراب می گردد؛ از این رو روابط اجتماعی و معاشرت با مردم در دین اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و بخش قابل توجهی از دستورات دینی به آن اختصاص یافته است. روشن است که یک رابطه اجتماعی سالم می تواند در آرامش فرد و دیگران و تمام جامعه نقش بسیار مؤثری داشته باشد.
دین مبین اسلام با عناوین و دستوراتی از قبیل: صله رحم، کظم غیظ، خوش خلقی، خوش روئی، هم نشینی با مؤمنان، نیکی کردن به دیگران، زکات و صدقه دادن، عفو و بخشش دیگران، تواضع، مهمانی، ادب، عزت نفس، دوستی، سازگاری، راز داری، وفای به عهد، صداقت و… به روابط اجتماعی سالم تأکید نموده است، که در این رابطه کتاب هائی تحت عنوان «اخلاق معاشرت و «آداب معاشرت» نگاشته شده است، که در اینجا به چند نمونه آن اشاره می کنیم:
الف) صله رحم
انسان در زندگی و برای مقابله با مشکلات و حوادث و عوامل پریشان زا، به دو دسته عامل نیاز دارد. یکی اسباب طبیعی و مادی و دیگری شرائط زمانی مناسب. احساس نداشتن پشتوانه و احساس تنهائی چه بسا باعث به هم خوردن تعادل روانی شده و فرد را در حرکت به سوی هدف خویش باز دارد و عجز و ناتوانی بر او غلبه کند.
صله رحم و پیوندهای خانوادگی می تواند با احساس تنهائی که یکی از نشانه های افراد ناایمن است به مقابله برخیزد و به افراد خانواده گسترده خویش احساس ایمنی لازم را عطا نماید تا در موقع بروز مشکلات و ایجاد پریشانی بتوانند با آن به خوبی کنار آمده و به آرامش روحی و سلامت روانی دست یابند.
خداوند متعال در این آیه به حدی به این مساله اهمیت داده، که نام آنان را در ردیف نام خود قرار داده است:
«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثیراً و نساء و اتقوا الله الذی تساءلون به و الارحام إن الله کان علیکم رقیباً[91]».
ای مردم از مخالفت پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که شما را از یک انسان آفرید و همسر او را نیز از جنس او خلق کرد و از آن دو مردان و زنانی بر روی زمین منتشر ساخت و از خدائی بترسید که همگی (به عظمت او معترفید) و هنگامی که چیزی از یکدیگر می خواهید، نام او را می برید! و نیز از قطع رابطه با خویشاوندان خود پرهیز کنید، چون خداوند مراقب شماست.
حضرت علی (ع) در حدیثی زیبا صلۀ رحم را روانکاوی نموده و به اهمیت آن تاکید می کند … و اعطفهم علیه عند نازلۀ اذا نزلت به[92]…. ای مردم! هیچ کس ـ هر اندازه هم که ثروتمند باشد ـ از خویشان (ایل وعشیره) خود و حمایت عملی و زبانی آنها از او بی نیاز نیست. آنها بزرگترین گروهی هستند که از انسان پشتیبانی می کنند و پراکندگی و پریشانی او را از بین می برند و در مصیبت ها و حوادثی که پیش می آید، بیش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نیکی که خداوند برای انسان در میان مردم پدید می آورد، بهتر است از مال و ثروتی که وی برای دیگران باقی می گذارد.
هان مبادا از خویشاوند، نیازمند خود روی برتابید و از دادن اندک مالی به او دریغ کنید که هرگز چیزی بر شما افزون نخواهد شد، اگر اندک مالی به او ندهید، و اگر بدهید چیزی از شما کم نمی شود. هر کس از خویشاوندان خود دست بکشد، یک دست از آنان باز گرفته، اما دست های فراوانی از خود کنار زده است. و آن کس که با قوم و خویشان خود نرم خو و مهربان باشد، دوستی و محبت همیشگی آنان را به دست آورد. ترس از فقر، مرگ زود رس، بلاها، عوامل استرس زایی هستند که به وسیلۀ صلۀ رحم برطرف می شوند. جالب این جاست که آرامش حاصل از صله رحم، مختص مؤمنان و نیکوکاران نیست، بلکه هر کس آن را رعایت نماید آثارش را خواهد دید. امام باقر (ع) می فرماید: «صله الارحام تزکی الاعمال و تنمی الاموال و تدفع البلوی، و تیسر الحساب و تنسیءُ فی الاجل[93]».
صله رحم اعمال را پاک می کند، دارائی ها را افزونی می بخشد، بلاها رابر می گرداند، کار حساب رسی [در قیامت] را آسان می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد. آن چه بیش از همه در آثار صله رحم آمده است، طول عمر و زیادی روزی است. و این شاید بخاطر این باشد، که افراد خود را در شبکه وسیعی از حمایت اجتماعی می بینند و عواطف خود را نسبت به هم اظهار می کنند؛ لذا بسیاری از نیازهای طبیعی آنان، از جمله محبت، ابراز خود، وابستگی به گروه و … تأمین می گردد و از آن جا که روح و روان انسان تأثیر زیادی در جسم او می گذارد، می توان به رابطۀ صله رحم و آرامش روانی و نقش آن در طول عمر پی برد. البته باید توجه داشت که همان مقداری که صله رحم در حمایت روانی و عاطفی انسان مؤثر بوده و باعث طول عمر می شود، قطع رحم نیز باعث عدم حمایت روانی، استرس، فشار روحی شده و به ضعف جسم و کوتاهی عمر منجر می شود.
ب) کظم غیظ
خشم و غضب، یقیناً یکی از مهم ترین عوامل اضطراب می باشد که در صورت تبدیل شدن به یک خوی، انسان را هلاک کرده و زندگی اش را نابود می کند. لذا در دستورات دین مبین اسلام، تاکید فراوانی به کظم غیظ نموده اند. در زشتی این رذیله همین بس که امام صادق (ع) می فرمایند: «الغضب مفتاح کل شر[94]». خشم کلید هر بدی است.
امام متقین حضرت علی (ع) در روایتی، به ناراحتی و فشار روانی حاصل از خشم تصریح کرده و آن را مایه شکنجه روحی و روانی می دانند:
من غضب علی من لا یقدر علی مضرته طال حزنه و عذب نفسه[95]: هر کس بر کسی خشم گیرد که نمی تواند به او زیانی برساند، اندوهش به درازا کشد و خود را شکنجه دهد.
لذا در درمان غضب می فرمایند: ضبط النفس عند حادث الغضب یومن مواقع العطب[96]. هر کس بر خشم خود چیره شود بر شیطان پیروز شود و هر که مقهور خشم خویش شود شیطان بر او پیروز گردد.
ج) ترک حسادت
یکی از خصلت های تنش زائی که انسان را دائماً دچار ناراحتی روانی کرده و آرامش را از او سلب می کند حسادت است، این صفت پست در دستورات اسلام به شدت مورد مذمت واقع شده است. سلب آرامش و آسایش، ناراحتی، فشار روحی، درگیری شدید روحی و فکری و … از مهم ترین پیامدهای حسادت به شمار می رود. این فشارها تا حدی است که ممکن است انسان را مجبور به هر کاری بکند تا در ظاهر به آرامش برسد. تا جائی که برادر خودش را بکشد. همان طور که قابیل به خاطر حسادت به برادر خود، او را به قتل رساند و برادارن یوسف او را کتک زده و به چاه انداختند.
حسد از دو نظر می تواند موجب اضطراب و تشویش روان و پریشانی شود: یکی آن که نفس حسد موجب رنجش است؛ دیگر آن که حسد می تواند موجب گناهان و رفتارهائی شود که خود سبب تشویش و اضطراب می گردند.
بسیاری از گناهان از قبیل قتل ها و جنایات، علت شان حسادت است.
«واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من أحدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال إنما یتقبل الله من المتقین[97]».
و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما یکی پذیرفته شده و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «من چه گناهی دارم؟ چون) خدا، تنها از پرهیزکاران می پذیرد!
از آن جا که حالت حسادت، منجر به تنفر از شخص محسود و آزردن او و نیز تجاوز به وی می شود، خداوند از ما می خواهد که از شرّ افراد حسود به او پناه ببریم[98].
و من شر حاسدٍ اذا حسد[99]. و از شر هر حسودی هنگامی که حسد می ورزد!
حسود، به مقابله با نعمت ها و فضیلت های خداوند برخواسته، و به بخشش های الهی اعتراض می کند. از این رو حسود دائماً در اضطراب و پریشانی به سر می برد؛ چرا که بخشش ها و نعمت های الهی دائمی است. خداوند متعال در وصف منافقان می فرماید:
«إن تمسسکم حسنهٌ تسؤهم[100]» اگر فتح و یا پیشامد خوبی برای شما رخ دهد، آنها ناراحت می شوند. امام علی (ع) در روانکاوی شخص حسود می فرماید:
«یلغیک من الحاسد أنه یغتم و قت سرورک[101]»
از حسود همین برای تو بس است که وقتی تو شادی او غمگین است. امام صادق (ع) می فرماید: «لا راحۀ لحسود[102]» حسود آسایش ندارد. حضرت امیر (ع) می فرماید: «الحسد ینشیء الکمد[103]» حسادت اندوه و دلمردگی می آورد.
پیامدهای حسد منحصر در روان آدمی نیست بلکه جسم او را نیز درهم می کند رنجش جسمانی حسود به سبب ارتباط روان با جسم است. امروزه این حقیقت مسلم شده که بیماری های جسمی و جسمانی در بسیاری از موارد، عامل روانی دارند و در طب امروز، بحث های مشروحی تحت عنوان «بیماری های روان تنی» دیده می شود که به این قسم بیماریها اختصاص دارد.
حضرت علی (ع) در جمله ای زیبا به عاقبت حسادت اشاره می فرمایند:
«لله درّ الحسد ما أعدله! بدأ بصاحبه فقتله[104]»
آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! بیش از همه صاحب خود را می کشد.
و در حدیثی دیگر می فرماید:
«الحسد یضنی الجسد[105]»
حسادت تن را فرسوده و علیل می کند.
چکیده متن
فطرت آدمی بر زندگی کردن همراه با آرامش و به دور از سختی است؛ اما برخی از انسان ها از این فطرت پاک انحراف پیدا کرده و آسایش را در جای دیگری جستجو می کنند، غافل از این که آرامش انسان در ایمان به خدا، باور و وعده های او، عمل به برنامه های زندگی ساز اسلام و گام برداشتن در راه رضایت الهی است. خصوصا زمانی که عوامل اضطراب را خود انسان به وجود بیاورد و دائم برای حل آن دچار پریشانی و استرس باشد.
دین مبین اسلام به عنوان یک برنامه جامع و کامل بشری، روش های بنیادینی را برای مقابله با هر گونه استرس و پریشانی پیش روی انسان قرار داده است که عمل به این روش ها مایه آرامش در زندگی و دوری از آنها سر منشاء تمام اضطرابهاست. نوشته حاضر بعضی از این روشهای بنیادی را اشاره نمود که با استدلال به آیات قرآن کریم و احادیث ائمه اطهار عنوان گردید.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاة
[1]. مجله بهداشت، ص 425، (وزارت بهداشت و درمان پزشکی ش 489).
[2]. قرآن و روان شناسی، ص 58.
[3]. مفردات راغب، ص 304.
[4]. فرهنگ معین، ج 1، ص 295.
[5]. روان شناسی مرضی تحولی از کودکی تا بزرگسالی، چاپ سوم، ص 61.
[6]. رفتارهای بهنجار و نابهنجار در کودکان، ص 73.
[7]. فرهنگ واژه ها، ص 637.
[8]. هر چند در نوع درمان های آنان با معنویت، اشکالات فراوانی وجود دارد. چرا که معنویت مورد نظر آنان با معنویت مطرح در اسلام، تفاوت فراوانی دارد. آن ها معنویت را در فرقه ها و عرفان های کاذبی از جمله بودا و راهکارهای آن می دانند که هیچ اثری از خدا و آخرت در آن دیده نمی شود مگر در اندک مواردی.
[9]. رویکردی انتقادی به خواستگاه دین از نگاه فروید، غلام حسین توکلی.
[10]. آئین زندگی، دیل کارنگی.
[11]. خدا در ناخود آگاه، ویکتور فرانکل ترجمه ابراهیم یزدی.
[12]. نهج البلاغه سید رضی، ترجمه محمد دشتی و فیض الاسلام، نامه 47.
[13]. انعام 82 و 81.
[14]. یونس / 62.
[15]. احقاف / 13.
[16]. فتح / 4.
[17]. الکافی کلینی رازی محمد بن یعقوب اسحاق.
[18]. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد الامدی التمیمی.
[19]. بقره /45.
[20]. روان شناسی سلامت (2)، ص 762 و 761.
[21]. بقره / 277.
[22]. تفسیر قرآن عظیم (ابن کثیر) و ایشان به نقل از طبری ج 1، ص 298.
[23]. بهداشت روان در اسلام ص 49.
[24]. طه / 124.
[25]. بهداشت روان در اسلام، ص 18ـ 17.
[26]. رعد / 28.
[27]. بقره/ 152.
[28]. بحار الانوار، ج 93، ص 153، ح 11.
[29]. غرر الحکم، ح 5164.
[30]. آل عمران، 172 الی 175.
[31]. روان شناسی سلامت، ص 758ـ 757.
[32]. مائده /20، 23، 24، 26.
[33]. بقره 246، 251.
[34]. بحارالانوار، ج 78، ص 79، ح 56.
[35]. میزان الحکمه، ج 13، ص 416، ح 22523.
[36]. رضایت از زندگی، ص 58.
[37].
[38]. عیون الحکم و المواعظ، ص 430.
[39]. اسراء / 100.
[40]. ا سراء / 31.
[41]. بقره / 268.
[42]. ذاریات / 58.
[43]. هود/6.
[44].عنکبوت/60.
[45]. نهج البلاغه خطبه / 185.
[46]. ذاریات /22.
[47]. مکارم الاخلاق ج 2ص356، ح 2660.
[48]. قصص الانبیاء، ص 197 (چاپ آستان قدس رضوی).
[49]. تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام) ج 1، ص 168.
[50]. رضایت از زندگی، ص 87.
[51]. غرر الحکم ـ ح 7218.
[52]. بحارالانوار، ج 73، ص 167، ح 31.
[53]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1 ص 300.
[54]. بحارالانوار، ج 73، ص 167 ح 31.
[55]. غرر الحکم، ح 7301.
[56]. همان، ح 7247.
[57]. غرر الحکم، ح 7298.
[58]. سوره معارج، / 20 ـ 19.
[59]. تنبیه الخواطر، ج 1، ص 16.
[60]. الخصال، ص 624، ح 10.
[61]. غرر الحکم، ح 5612.
[62]. همان، ح 5626
[63]. همان، ح 5638.
[64]. غرر الحکم، ح 5626.
[65]. تنبیه الخواطر، ج 1، ص 87.
[66]. غرر الحکم، ح 62942.
[67]. غرر الحکم، ح 6294.
[68]. رضایت از زندگی، ص 23.
[69]. کنزالعمال، ج 3، ص 194، ح 613.
[70]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 271.
[71]. غرر الحکم ح 2258.
[72]. دخان / 51 تا 57.
[73]. رضایت از زندگی، ص 29.
[74]. الامالی، ص 110.
[75]. تنبیه الغافلین، ص 238. ح 309.
[76]. نساء / 77.
[77]. غرر الحکم، ح 2325.
[78]. کهف، 7.
[79]. ملک، 2.
[80]. مجموعه آثار، عدل الهی، ج 1، ص 182.
[81]. کهف / 7.
[82]. نهج البلاغه، خطبه 144.
[83]. الکافی، ج 2، ص 255، ح 17.
[84]. بقره / 155.
[85]. خطبه 192 نهج البلاغه.
[86]. غرر الحکم، ح 6079.
[87]. غرر الحکم، ح 6077.
[88]. غرر الحکم، ح 6080.
[89]. نثرالدر، ص 170.
[90]. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 191.
[91]. نساء / 1.
[92]. نهج البلاغه، خطبه 23.
[93]. الکافی، ج 2، ص 150.
[94]. الکافی، ج 2، ص 303، ح 3.
[95]. غرر الحکم، 8728.
[96]. غرر الحکم، 5931.
[97]. مائده / 27.
[98]. قرآن و روان شناسی، ص 136ـ 140.
[99]. فلق / 5.
[100]. آل عمران
[101]. کنزالفوائد، ج 1، ص 137.
[102]. بحارالانوار، ج 73، ص 252، ح 12.
[103]. غرر الحکم، 1038.
[104]. میزان الحکمه، ج 3، ص 100، ح 4066.
[105]. غرر الحکم، 943.
روان شناسان راهکارهایی را برای مقابله با فشار روانی مطرح نموده اند و اسلام نیز در طی قرون متمادی موفق شده است میلیون ها نفر را در مناطق مختلف جغرافیائی و از نژادهای گوناگون به خود جذب کند و با تغییر سبک زندگی آنها برای زندگی اجتماعی و فردی آنان قوانین مطلوبی وضع نماید.
بی شک دین مبین اسلام از روش هائی تبعیت نموده که حتی اگر عنوان سازمان وعنوان نظام روان شناسی بدان ندهیم؛ دارای یک دستگاه روان شناسی مخصوص به خود است که خاستگاه اولیه آن قرآن کریم است. لذا توجه به قرآن در ریشه کنی این نوع بیماریها می تواند به عنوان موثرترین شیوه به شمار آید و این خود بعدی فراگیر از عظمت قرآن کریم، اعجاز و اثر گذاری آن در امور خدماتی و درمانی را نمایان می سازد[2].
از طرفی روایات ائمه معصومین (ع) سراسر توصیه و برنامه هائی است که انسان بهترین زیست را داشته باشد، اما غافل از این که تاکنون مسلمانان، به این روایات با دید حل مشکل خود نگاهی نداشته اند و تنها در حد روایت و استفاده در برخی از امور زندگی بوده است. نوشته حاضر با نگاه به این منابع غنی اسلام، مهارت ها و روش های رسیدن به آرامش روحی و روانی را در حد وسع خود بررسی می کند.
احمد ابراهیمی
ـ ضرورت
اضطراب و پریشانی به منزله بخشی از زندگی هر انسان، در همه افراد در حدّی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حدّ به عنوان پاسخی سازش یافته تلّقی می شود، به گونه ای که می توان گفت؛ اگر اضطراب نبود همه در پشت میزهایمان به خواب می رفتیم. نبود استرس ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه نماید، این اضطراب و پریشانی است که ما را به بسیاری از کارهای مهم وا می دارد. مثل، درمان بیماریها و دغدغه داشتن تربیت همسر و فرزندان و دوری از گناه و عبادت و … .
پس، اضطراب به منزلۀ بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد. اضطراب در برخی مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد می کند. و امکان تجسم موقعیت ها و سلطه برآنها را فراهم می آورد و یا آن که وی را بر می انگیزد تا به طور جدّی با مسئولیت مهمّی مانند آماده شدن برای یک امتحان یا پذیرفتن یک وظیفه اجتماعی مواجه شود.
اما اگر اضطراب از این حدّ فراتر رود و از حالت سازندگی خارج شده، جنبه مزمن و مداوم پیدا کند، باید آن را به منزلۀ منبع شکست و استیصال گسترده ای تلقّی کرد که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند، آزادی و انعطاف او کاهش می یابد و طیف گستردۀ اختلال های اضطرابی را اختلال های شناختی و بدنی تا ترس های غیر موجه و وحشت زدگی ها به وجود می آورد.
از این رو توجه به روش ها و مهارت های مقابله با این گونه اضطراب ها و استرس ها ضرورت پیدا می کند؛ چرا که انسان، خواهان آرامش و آسایش در دنیاست و این همه فشار روانی را تحمل نمی کند.
ـ تعریف
اضطراب، واژه ای عربی و مصدر باب افتعال است. حیران و سرگردان بودن، حرکت، زیاد رفتن در جهات مختلف از جمله معانی است که در کتاب های لغت برای اضطراب بیان کرده اند[3]. «اضطراب» در فارسی، معادل پریشان شدن، لرزیدن، سراسیمگی، بی تابی، نگرانی، آشفتگی و پریشان ساختن می باشد[4]. در معادل انگلیسی به معنی (Stress) است.
روان شناسان، استرس را به صورت های گوناگونی تعریف نموده اند که به چهار مورد اکتفا می کنیم؛
الف) اضطراب عموما یک انتظار به ستوه آورنده است که ممکن است در تنشی گسترده و موحش و اغلب بی نام، اتفاق می افتد. این حالت که به شکل احساس و تجربه های کنونی مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح هم بستۀ روانی و بدنی در فرد پدید می آید، ممکن است به یک تهدید عینی، «اضطراب آور» (تهدید مستقیم یا غیر مستقیم مرگ، حادثه سوم شخصی یا مجازات) نیز وابسته باشد. (لافون، 1973)م.
ب) ناراحتی روانی و بدنی که بر اثر ترسی مبهم و احساس ناامنی و تیره روزی قریب الوقوع در فرد به وجود می آید. (پیه رون، 1985)م .
ج) اضطراب حالتی هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت به بی معنائی، نقص و نابسامانی جهانی است که در آن زندگی می کنیم. (ربر، 1985)م
د) نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختی های آینده، توأم با احساس بی لذّتی یا نشانه های بدنی تنش منبع خطر پیش بینی شده می تواند درونی یا بیرونی باشد[5].
فرد مضطرب غالباً از علت و منشاء اضطراب و پریشانی خودش آگاهی ندارد و نمی داند که استرس، ناشی از احساس ناامنی درونی است یا از موقعیت خارجی است که ترسش را در آن می افکند. استرس و پریشانی مثل نگرانی بیشتر معمول تخیل است ولی از دو جهت با نگرانی تفاوت دارد.
1ـ نگرانی مربوط به موقعیت های خاص می شود مثل، امتحانات و مشکلات مادی و …. در حالی که پریشانی یک حالت عاطفی تعمیم یافته است.
2ـ نگرانی در مورد مشکلات عینی است حال آن که اضطراب و پریشانی ناشی از یک مشکل ذهنی است[6].
هم چنین اضطراب نوعی نگرش و تشویق درونی است که منبع آن معلوم نیست. بایستی توجه داشت که اضطراب ناشی از نگرانی با ترس فرق دارد، زیرا در ترس منشاء ناراحتی معلوم است ولی در اضطراب این طور نیست، اضطراب شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیکی می شود و شخص از تنش و عصبی بودن و بی قراری شکایت دارد[7].
ـ مهارت های مقابله با پریشانی
1ـ تقویت ایمان و باور
اولین و مهم ترین عاملی که در ایجاد پریشانی و اضطراب نقش اساسی دارد، ضعف باور و ایمان به خداوند و وعده های اوست. یقیناً تنها خداوند و به عنوان آفریننده انسان ها، از تمام زوایای وجودی انسان باخبر است و درد و درمان او را هم تنها خداوند و برگزیدگان او می دانند هر چند ممکن است برخی از این زوایای وجودی را هم خود بشر پی ببرد، اما روشن است که علم بشر محدود است و هم درصد خطای بالائی دارد.
دین مبین اسلام که حاوی برنامه های زندگی بشر است، از مهم ترین رهنمودهای آن ایمان به خدا و باورهای درونی و وعده های اوست. لذا توحید جزو اصول دین به شمار می رود؛ چرا که زیر بنای تمام تعلیمات اسلام خدابینی و خداپرستی است. تمام بدبختی های انسان از زمانی شروع می شود که از این اصل اساسی دست برداشته و به هواپرستی روی آورد.
آری اگر انسان در این دنیا با این شیوه زندگی کرد که «هر چه که خدا بگوید عمل می کنم» موفق بوده و از سلامت روحی و روانی بالائی برخودار است. اما اگر تمام زندگی او چنین بود «که هرچه هوس بگوید عمل می کنم» این زندگی بر مبنای تمایلات پست نفسانی می چرخد و کم کم به درّۀ بدبختی سقوط می کند.
آن چه روان شناسان در بسیاری از گفته ها و کتابهای خود مطرح می کنند، بیشتر به جنبه های علل و اسباب مادی تکیه دارند و از هدف آفرینش و آفرینندۀ آن غافل هستند و این امر باعث شده که روان شناسی، علی رغم پیشرفت آن چنانی خود، هنوز در حل مشکلات جدی بشر ناتوان باشد. لذا در سال های اخیر شاهد این هستیم که برخی از آنها به سوی درمان با معنویت و خدا روی آورده اند[8].
اما غافل از این که بهترین تعالیم روان شناسی را دین مبین اسلام سال ها قبل به صورت درست و واقعی بیان نموده است.
امروزه نیز برخی از دانشمندان و روان شناسان به این عقیده رسیده اند که کسی که واقعا معتقد به مذهب است هرگز گرفتار امراض عصبی نخواهد شد[9] و خود از مبلّغان معنویت گشته اند. اما باید توجه داشت که آنها ما را از آن جهت به دینداری تشویق نمی کنند که به خدا ایمان آورده، موحد شویم و به حساب و کتاب آخرت اعتقاد پیدا کنیم و از آتش جهنم آن دنیا رهائی یابیم، بلکه برای نجات از آتش جهنم این دنیا (یعنی جهنم بیماری های روان تنی مثل زخم معده و اختلال های عصبی و روانی و جنون) است که گرویدن به معنویت را سفارش می نمایند.
ویلیام جیمز، پدر روان شناسی علمی، در نامه ای به یکی از دوستانش نوشته که: «هر چه بیشتر از سال های عمرم می گذرد کمترمی توانم بدون اعتقاد به معنا و دین زندگی کنم». وی در جائی دیگر چنین می نویسد: «ایمان یکی از نیروهائی است که بشر به مدد آن زندگی می کند و فقدان کامل آن در حکم سقوط بشر است[10]».
چرا ایمان به دین تا این درجه آرامش و خونسردی و شکیبائی به ما می بخشد؟ خوب است در خصوص پاسخ به این سوال به ویلیام جیمز رجوع کنیم که می گوید: «امواج خروشان سطح اقیانوس، هرگز آرامش اعماق آن را بر هم نمی زنند. در نظر کسی که حقائق بزرگتر و با ثبات تر دستاویز دارد، فراز و نشیب های هر ساعته زندگی، چیزهای نسبتا بی اهمیتی جلوه می کند.
بنابراین یک شخص واقعا متدین، تذلزل ناپذیر است و فارغ از هر دغدغه و تشویش، و برای انجام دادن هر گونه وظیفه ای که روزگار پیش آورد، با خونسردی آماده و مهیاست[11]».
البته باید به این نکته توجه داشت که پیشرفت مسلمانان هم در گرو عمل به همین تعالیم اسلامی است. حال هر کس به آن عمل کند حداقل در برخی امور زندگی موفق می شود و باید آن هشدار حضرت امیرالمؤمنین (ع) را زنگ خطری جدی برای مسلمانان دانست که فرمودند:
«والله و الله فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم[12]».
خدا را، خدا را! دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند. نکتۀ بسیار مهم این است که ایمان مورد نظر روان شناسان غربی را باید به دقت مطالعه کرده و بشناسیم، منظورشان کدام دین، کدام معنویت، کدام ایمان، چگونه مؤمن شدن و … است؟ چیزی که با دقت در آن می یابیم مقصود آنان با آیات الهی بسیار متفاوت است. خداوند در آیات متعددی ایمان واقعی را مایۀ آرامش و دوری از استرس می داند که در این باره می خوانیم:
و کیف اخاف ما أشرکتم و لا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطاناً فأی الفریقین أحق بالامن إن کنتم تعلمون* الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلمٍ، اولئک لهم الامن و هم مهتدون[13].
و چگونه از آن چه شریک [خدا] می گردانید بترسم، با آن که شما از این که چیزی را شریک خدا ساخته اید که [خدا] دلیلی دربارۀ آن بر شما نازل نکرده است. نمی هراسید؟
پس اگر می دانید، کدام یک از [ما] دو دسته به ایمنی سزاوارتر است؟ * کسانی که ایمان آورده و ایمان خود را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی و ایشان راه یافتگانند.
این همان وعدۀ مبارکی است که خداوند بارها در قرآن کریم به آن اشاره نموده است، آنجا که می فرماید:
«الا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون[14]»
آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین می شوند. و نیز می فرماید:
«إن الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا فلا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون[15]»
محققاً کسانی هستند که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگی کردند بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.
خداوند سبحان در آیات دیگر به مؤمنان وعدۀ آرامش و دوری از اضطراب و پریشانی داده است، در این آیه خداوند سبحان می فرماید:
«هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادو ایمانا مع ایمانهم[16]»
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: هو الایمان[17].
«اوست که بر دلهای مؤمنان آرامش فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید» آن آرامش ایمان است. حضرت امیر در مورد حقیقت ایمان می فرمایند:
«اصل الایمان حسن التسلیم لامر الله[18]» ریشه ایمان تسلیم نیکو در برابر فرمان الهی است. آری اگر کسی به فکر این باشد که به خاطر خدا دوستی بورزد و به خاطر او با کسی دشمنی کند، دیگر روابط اجتماعی ناسالمی نخواهد داشت و به همین سبب در جامعه دچار پریشانی نمی شود. چرا که هر زمانی که بخواهد کاری کند که رضای خدا در او نیست و طبیعتاً تنش زا هم هست، به آن عمل دست نمی زند و این اهرم بازدارنده ای است برای روابط اجتماعی سالم.
نکتۀ جالب توجه این که: ایمان نه تنها باعث آرامش و دوری از اضطراب در این دنیا می شود بلکه در روز قیامت نیز از عوامل بسیار مهم در آرامش انسان است. مؤمن و متقی در روز قیامت از آرامش خاصی نسبت به آن همه حوادث و مسائلی که هزاران برابر وحشتناک تر و استرس زاتر از مسائل دنیوی است، برخوردار می باشد و همه این ها در پرتو ایمان صورت می پذیرد.
آیات قرآن مهم ترین تفاوت های ایمان واقعی با معنویت های دروغین را آرامش در آخرت می داند. همان نکته ای که نیاز به مطالعه دقیق تر در شناخت از عرفان ها و ایمانهای دروغین دارد.
آری هرکس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پس مزد وی پیش پروردگار است، و بیمی بر آنان نیست، و غمگین نخواهند شد.
2ـ نماز
آرام سازی یکی از شیوه های مورد استفاده برخی از روان درمانگران برای درمان بیماری های روانی است و انسان می تواند آن را از راه تمرین بیاموزد. خواندن نماز آن هم پنج بار در روز خود از بهترین برنامه آرام سازی می باشد. چرا که نماز یکی از مهم ترین پل های ارتباطی با خداوند است و همین مایۀ آرامش انسان و دوری از اضطراب می شود. نماز نوعی یاری جستن از خداوند با آداب مخصوص است. قرآن می فرماید:
«واستعینوا بالصّبر و الصلاه و انها لکبیرهٌ الاعلی الخاشعین[19]»
از شکیبائی و نماز یاری جوئید. و به راستی این [کار] گران است، مگر بر فروتنان.
خضوع و تسلیم در برابر خداوند بی همتا می تواند به انحاء گوناگون فرد را در حل مشکل یاری دهد:
1) زمانی انسان به نماز می ایستد، سعی می کند در آن لحظه همه افکار و خاطره ها، از جمله فشارها و سختی ها را از ذهن خود دور کند و تنها متوجه خداوند شود. همین سعی در دوری از فشارها در رسیدن فرد به آرامش مؤثر است.
2) رابطۀ عاطفی که در این حالت بین انسان وخداوند برقرار می شود، روح و روان او را تقویت می کند و مایه احساس آرامش وی می گردد.
3) نماز با آدابی که دارد نحوۀ رسیدن به آرامش را به انسان می آموزد.
4) توجه به معنای اذکار نماز نیز نقش به سزائی در آرامش فرد دارد. با ذکر «الله اکبر» فرد متوجه عظمت خداوند می شود و هر چیز دیگر از جمله مشکلات زندگی در نظرش کوچک می گردد. با تلاوت «ایاک نعبد و ایاک نستعین» به خود الهام می بخشد که در واقع باید در همه امور از خدا کمک جوید[20]. خداوند در جای دیگر قرآن می فرماید:
«إن الذین امنوا و عملوا الصالحات و أقاموا الصلاۀ و اتوا الزکاۀ لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون[21]».
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند و نماز برپا داشته و زکات داده اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود؛ و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
در حدیثی حضرت رسول به نقل از حذیفه منقول است که: «کان رسول الله (ص) اذا حزبه أمر فزع إلی الصلاۀ»
حضرت فرمود هر گاه امری بر پیامبر (ص) سخت می آمد به نماز می ایستاد[22].
3ـ یاد خدا
در نهاد انسان حقایق فطری وجود دارد که انسان در تکاپوی رسیدن به آنهاست. که اگر به آنها نایل نشود و در راه رسیدن به آن ها مانعی پدید آید، اضطراب، ناخشنودیها و عقده هائی در اعماق روح بر جای می گذارد که مستقیماً از علل آنها آگاه نیستیم. اما آثار آنها خواهی نخواهی در اعمال و رفتار شخص مشهود و محسوس می شود؛ از جمله آن که اگر بشر از محبوب و معبود خود دور بیافتد و با او ارتباط و انس پیدا نکند پیوسته در اضطراب و ناراحتی به سر می برد و هیچ چیز و هیچ رویدادی جایگزین آن نمی شود[23].
دوری از یاد خدا باعث می شود تا انسان زندگی پر اضطراب و ناراحت کننده ای را داشته باشد، خداوند در این باره می فرماید:
«و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا و نحشره یوم القیامه أعمی[24]»
«و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت زندگی تنگ [و سختی] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم» نکته جالب توجه این که آدمی به مقتضای فطرت خود می خواهد با ذاتی انس بگیرد که فناناپذیر و همیشگی است تا پشتیبان و تکیه گاهش باشد. لذا در جست و جوی اوست. اما چون به خواسته خود نرسیده و به پیشگاه پروردگارش بار نیافته و گمشده خود را پیدا نکرده برای تأمین این نیازمندی فطری، از روی خطا به امور مادی و ظاهری و جنبه های جسمی پرداخته و آن ها را به جای خواسته ی حقیقی و گمشده واقعی اش جستجو و تعقیب می کند و چون این گونه امور، خواستۀ واقعی اش نیست و نیاز اصلی اش را برآورده نمی سازد، او را اقناع نکرده، از تشویق و ناراحتی درونی نجات نمی دهد.
وی هنگامی آرامش می یابد که به مطلوب و خواستۀ اساسی و واقعی اش که همانا شناخت آفریدگار و بار یافتن به ساحت قدس اوست، برسد و او را با دید دل ببیند که آن، غایت آفرینش انسان و منشاء همۀ خوبی هاست. در حقیقت اگر آدمی خدا را از یاد ببرد و به پیش گاه او بار نیابد، این دنیای تاریک و بی اعتبار، در نظرش بی هدف و ملال آور خواهد بود. در این صورت یقیناً به علت احساس پوچی زندگی و پی آمدن آن، که فشار روانی و اضطراب و عدم تعادل فکری و رفتاری است، جسم انسان نیز تحت تاثیر قرار گرفته، او را رنجور و بیمار می سازد[25].
لذا خدای سبحان در آیۀ معروفی یاد نام خدا را تنها آرامش دهندۀ دلها می داند، آن جا که می فرماید: « الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله ألا بذکر الله تطمئنُ القلوب[26]».
همان کسانی که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد.
اصولا انسان مؤمن هنگام ذکر خدا احساس می کند که به خداوند نزدیک است و تحت حمایت و سرپرستی او قرار دارد و همین موجب برانگیخته شدن حس اعتماد به نفس، قدرت، امنیت، آرامش و خوشبختی در او می شود، لذا با تمام وجود به این آیۀ شریفه اعتقاد دارد که: «فاذکرونی أذکرکم[27]» پس مرا یاد کنید [تا] شما را یاد کنم.
لذا در حدیثی امید بخش، خداوند به بندگان خودش و آنان که او را یاد می کنند فرموده است: «أنا جلیس من ذکرنی[28]» من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند. از طرفی انسان همیشه دنبال موفقیت و پیروزی در امور است، که این هدف در روایات، از ثمرات یاد و نام خدا شمرده شده است.
«ذاکر الله من الفائزین[29]» کسی که به یاد خدا باشد از رستگاران است.
4ـ توکل
انسان ها همیشه به دنبال این هستند که امورشان به نحو احسن پیش برود و همیشه در کارهای خود به پیروزی برسند. لذا برای موفقیت خود دست به هر کاری می زنند و از هر کسی که بتواند در موفقیت او موثر باشد، یاری می طلبد. انسان های مضطرب نیز همین گونه اند، این گونه انسان ها وقتی به مشکلی دچار می شوند، برای رفع و حل آن و رسیدن به آرامش به هر کسی روی آورده و از آن کمک می گیرند. حال در نظر او بزرگ ترین شخص ممکن است یک مدیر، یک روان شناس، یک سرمایه دار، یک وکیل، یک رئیس جمهور، و … باشد. اما فرض کنید شخص تمام امور خود را به کسی سپرده که از عهدۀ هر کاری بر می آید و آن را بدون هیچ هزینه ای به سر انجام می رساند و او کسی نباشد جز آفریدگارش که به همۀ امور آگاه است.
توکل و واگذاری امور به خداوند باعث می شود که انسان با خیال راحت به امور زندگی خود بپردازد و از حوادث و سرانجامی که برایش رقم می خورد مطمئن باشد، حال آن سرانجام ممکن است در ظاهر برایش خوب یا بد باشد، این اعتماد به نفس آرامش خاصی می دهد. خداوند سبحان در این باره می فرماید:
«الذین استجابوا لله و الرسول من بعده ما اصابهم القرح …. الذین لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل، انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءهُ فلا تخافوهم و خافون إن کنتم مؤمنین[30]».
کسانی که [در نبرد احد] پس از آن که زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پیامبر [او] را اجابت کردند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزکاری کردند، پاداشی بزرگ است همان کسان که برخی از مردم به ایشان گفتند: مردمان برای [جنگ با] شما گرد آمده اند پس از آن بترسید و [این سخن] بر ایمانشان افزود و گفتند: «خدا ما را بس و نیکو حمایت گری است».
در واقع این شیطان است که دوستانش را می ترساند؛ پس اگر مؤمن هستید از آنان مترسید و از من بترسید.
نکته دیگر این که در مواجهه با مسائل زندگی و نیل به موفقیت، به دو دسته از عوامل نیازمندیم: الف: فراهم آوردن اسباب طبیعی؛ ب: شرائط روانی خاصی که بتوانیم بهتر با مسائل مواجه شویم. توکل باعث فراهم شدن این شرائط روانی است. گاهی سستی اراده، ترس، غم، اضطراب و عدم اشراف کامل بر موقعیت ها، باعث می شود نتوانیم از راه حل های ممکن به شکل مطلوب بهره ببریم. توکل باعث تقویت اراده و عدم تاثیر عوامل مخل روانی می شود، فرد با چنین باوری اگر به موفقیت برسد و به هدف خود نائل شود، از نظر روانی به حالت تعادل خواهد رسید و اگر شکست بخورد، چون معتقد است خداوند، هم قادر به فراهم آوردن اسباب موفقیت انسان هاست و هم مصالح آنها را بهتر از خود آنان می داند می پذیرد که شکست ظاهری به صلاح و نفع او بوده است و در نتیجه، از لحاظ روانی ضربه نخواهد خورد بنابراین، توکل فرد را در سعی و کوشش در جهت حل مسائل زندگی و رسیدن به تعادل و سازگاری، تواناتر خواهد ساخت. او هیچ گاه در پیچ و خم های زندگی، خود را در بن بست ها نمی بیند؛ چون معتقد به علل ماورای اسباب مادی است.
مکانیزم تأثیر توکل به این صورت است که اگر فرد در آن حالت ها تنها به اسباب مادی توجه نماید به سادگی دست از عمل می کشد و ناامیدی او را از پای در می آورد ولی فردی که بر خدا توکل دارد، معتقد است که نبود شرائط مادی باعث عدم تحتقق یک رویداد و یا عدم حل مشکل نمی شود. همان گونه که در مورد حضرت ابراهیم (ع) چنین بود؛ در مواردی نیز یک گروه اندک در مقابل یک گروه بزرگ قدرتمند مقاومت کرده و موفق شده اند، آنان به سبب توکلی که داشته اند ناامید نشده و از انجام تکالیف نمانده اند. اینان نگران آینده نیستند. چون در هر صورت به وظیفه عمل می کنند. بنابراین فرسودگی روانی و جسمی آنها بسیار کم خواهد بود[31].
قرآن کریم برای هر دو گروه، کسانی که معتقد به توکل نیستند و در مقابل، متوکلان بر خداوند که به آرامش روانی رسیده اند، مثال هائی را ذکر کرده است. گروه اول قوم بنی اسرائیل در سرزمین فلسطین که بر خداوند توکل نکرده و به سخنان حضرت موسی (ع) گوش ندادند و ناامید شدند و خداوند به آنها کمک نکرد و چهل سال سرگردان شدند.
خداوند سبحان در این باره می فرماید[32]: در مقابل قوم لوط و رویاروئی آنان با سپاه جالوت، که همۀ این تحمل سختی ها و عبور از اضطراب ها و به پیروزی رسیدن، در پناه توکل بر خداوند بود[33].
هم چنین اگر کسی اعتقاد به این داشته باشد که «اگر خدا خیر کسی را بخواهد، هیچ کس نمی تواند آن خیر را از انسان بگیرد و مانع رسیدن آن به انسان شود. هم چنین اگر خداوند بخواهد به خاطر گناهان و دوری انسان از او، به کسی زیانی برساند هیچ کس توان جلوگیری از این زیان را ندارد». دیگر از این سختی ها و مشکلات که برایش پیش می آید، دچار اضطراب و نگرانی نمی شود و هم چنین نسبت به رسیدن به مادیات دنیا خود را به نگرانی مبتلا نمی کند. خداوند در قرآن کریم به صراحت به این نکته تصریح می کند:
«و لا تدع من دون الله ما لا ینفعک و لا یضرک فان فعلت فانک اذاً من الظالمین * إن یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و إن یردک بخیرٍ فلا رادّ لفظه یصیبٌ به من یشاءُ من عباده و هو الغفور الرحیم*
«و به جای خدا چیزی را که سود و زیانی به تو نمی رساند، مخوان که اگر چنین کنی قطعا از جمله ستم کارانی و اگر خدا به تو زیانی رساند، آن را برطرف کننده ای جز او نیست و اگر برای تو خیری بخواهد، بخشش او ردّ کننده ای نیست آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند و او آمرزندۀ مهربان است.
در این رابطه روایاتی وجود دارد که قابل ذکر است. حضرت امام علی (ع) در حدیثی توکل را مایۀ برون رفت از تنیدگی ها و بدی ها و اضطراب ها دانسته و می فرماید:
«التوکل علی الله نجاۀ من کل سوء و حرزٌ من کل عدو[34]»
توکل بر خداوند مایۀ نجات از هر بدی و محفوظ ماندن از هر دشمنی است. پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز در حدیثی زیبا، نتیجه توکل را قوت و قدرت می داند، حال این قوت ممکن است در هر امری از امور زندگی باشد. منظور از قوّت ممکن است این باشد که در زندگی خود در برابر مشکلات و سختیها دچار استرس نشده و با قوت با آنها مقابله می نماید.
«من احبّ أن یکون اقوی الناس فلیتوکل علی الله تعالی[35]».
هر کس دوست دارد نیرومندترین مردم باشد باید به خدا توکل کند.
5ـ ایمان به رزاقیت الهی
ترس از آینده و چگونگی تأمین روزی یک نگرانی عمومی است. روزی یکی از نیازهای اساسی انسان است و از این رو معمولا این نگرانی وجود دار که آینده چه خواهد شد آیا روزی فردا خواهد رسید؟ و …. در این حالت، آینده، تاریک و مبهم ارزیابی می شود و به همراه آن، مشکلاتی از جمله استرس و اضطراب و در نهایت بدبینی به خدا و نگرانی از فردا شکل می گیرد.
ترس و نگرانی اگر به اندازه باشد و از حدّ متعارف نگذرد عامل تحرک برای کسب روزی است، انسان بی خیال برای کسب روزی تلاش نخواهد کرد و همین امر، موجب بروز مشکلات فراوانی در زندگی وی خواهد شد. پس نگرانی به اندازۀ کم آن مفید است؛ اما اگرا افزایش یابد و از حدّ معمول بگذرد به افزایش فشار روانی منجر شده، زندگی را به مخاطره می اندازد[36].
حضرت امام علی (ع) یکی از عوامل هلاک کننده مردم را ترس از فقر می داند و می فرماید: «أهلک الناس اثنان: خوف الفقر و طلب الفخر[37]».
دو چیز مردم را هلاک کرده است: ترس از فقر و فخر فروشی. بخل ورزیدن، یکی از پیامدهای این ترس است. فرد تصور می کند، اگر از مال خود ببخشد فقیر می گردد و همین نگرانی، موجب بخل ورزی می گردد، غافل از این که با این کار، به سوی فقر شتاب کرده است؛ زیرا فرد بخیل، گاهی به ترس از فقیر شدن، به اندازۀ افراد فقیر از آن چه دارد استفاده می کند! این یعنی شتاب به سوی فقر و فقیری در عین دارائی.
حضرت امام علی (ع) می فرماید: «من قبض ید مخافه الفقر فقد تعجل الفقر[38]».
کسی که به جهت ترس از فقر دست خود را ببندد، به سوی فقر شتاب کرده است. ترس از روزی آینده معلول نداری یا کم داری نیست. قرآن کریم در آیه مبارکی می فرماید:
«قل لو أنتم تملکون خزائن رحمۀ ربی اذاً لامسکتم خشیۀ الانفاق و کان الانسان قتورا[39]».
بگو: اگر مالک خزانه های رحمت پروردگار من [نیز] می بودید، باز هم امساک می کردید به جهت ترس از این که انفاق، مایه فقر شود و البته انسان، تنگ نظر است. معلوم می شود که ریشه این ترس را در عوامل بیرونی نباید جستجو کرد، بلکه پدیده ای است روانی که ریشه در شناخت دارد. گذشته از بخل ورزیدن پدیدۀ شوم دخترکشی نیز ریشه در ترس از روزی داشته است. خداوند متعال در آیه ای می فرماید:
«و لا تقتلوا اولدکم خشیۀ إملق نحن نرزقکم و ایاکم[40]»
فرزندانتان را به جهت ترس از فقر نکشید؛ ما روزی آنها و شما را تأمین می کنیم.
در فرهنگ جاهلی، دختران را زنده به گور می کردند چون آنها را مصرف کننده روزی می دانستند و معتقد بودند این کار موجب فقر و تنگدستی می گردد! از این رو هر گاه به آنان مژدۀ دختر را می دادند، چهرۀ آنها در هم می رفت و به شدت ناراحت می شدند.
گاهی ترس از فقر آن چنان سنگین می گردد که انسان از فرزندش و یا از فرزنددار شدن، ناراحت می شود و این نهایت اضطراب یک شخص است و به همین جهت است که ترساندن از فقر، یکی از شیوه های شیطان است. «الشیطان یعدکم الفقر[41]».
این در حالی است که روزی انسان، تأمین شده است. خداوند متعال تضمین نموده که روزی انسان را در هر شرائطی تأمین می کند. تأمین کنندۀ روزی، کسی است که مالک آفرینش است، و تضمین کنندۀ آن، کسی است که مقتدر و شکست ناپذیر است. و این اعتقاد و خداباوری و خداگرائی است که ترس از فقر و نگرانی از آینده را از انسان دور می کند.
قرآن کریم می فرماید: «إن الله هو الرزاق ذو القوۀ المتین[42]».
«خداوند است روزی رسان و اوست دارندۀ نیروئی سخت و استوار».
وقتی انسان بداند روزی اش به دست صاحب قدرت است. احساس اطمینان و آرامش می کند، هیچ جنبده ای در روی زمین نیست مگر آن که روزی اش بر عهدۀ خداست. چه بسا جنبدگانی که یارای تحصیل روزی خویش ندارند و خدا روزی آنها را می دهد.
خداوند متعال می فرماید: «و ما من دابۀ فی الارض الاّ علی الله رزقها و یعلم مستقرها و مستودعها کل فی کتاب مبین[43]».
هیچ جنبده ای در روی زمین نیست مگر آن که روزی اش بر عهدۀ خداست و موضع و مکان آن را می داند، همه اینها در کتابی روشنگر (لوح محفوظ) آمده است. روزی انسان را نیز خدا و همین پروردگار متعال تأمین می کند، هر جانداری روزی خود را دارد.
«و کأین من دابۀ لا تحمل رزقها الله یرزقها و ایاکم و هو السمیع العلیم[44]».
چه بسیار جنبدگانی که یارای تحصیل روزی خویش را ندارند و خدا آنها را و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست. حضرت علی (ع) می فرمایند: «انظروا الی النملۀ فی صغر جثتها و لطافۀ هیئتها، لا تکاد تنال بلخط البصر (النظر)…. مکفول برزقها مرزوقۀ بوفقها، لا یعظها المنان و لا یحرمها الدیان و لو فی الصفا الیابس و الحجر الجامس[45].
به این مورچه بنگرید که با آن همه کوچکی و ظرافت اندام که تقریبا به چشم نمی آید… روزی اش تضمین شده و به فراخور حالش روزی او می رسد؛ خداوند منان و بخشنده، از او غافل نیست و پروردگار جزا دهنده، او را نیز محروم نساخته است، اگر چه در دل تخته سنگی سیاه و خشک و یا در میان صخره ای باشد.
پیامبر خدا (ص) به ابن مسعود می فرماید: «یابن مسعود! لا تهتمّ للرزق فإن الله تعالی یقول: و ما من دابۀ فی الارض الاّ علی الله رزقها» و قال: «و فی السماء رزقکم و ما توعدون[46]»[47]
ای ابن مسعود! برای روزی اندوه مخور؛ چرا که خداوند متعال می فرماید: «هیچ جنبده ای در زمین نیست مگر روزی آن با خداست» و فرمود: «روزی شما و آن چه به شما وعده داده شده است در آسمان است.
وضع خود انسان نیز شگفت انگیز است. ما اکنون نگران روزی خود هستیم و حال آن که سه مرحله پیش از آن وجود داشته (رحم مادر، دوران نوزادی، دوران پس از شیرخوارگی) که بدون اطلاع ما خداوند روزی ما را رسانده است. لذا شایسته نیست که اکنون به خداوند سوءظن داشته باشیم.
اما همین انسان وقتی بزرگ و عاقل می شود و برای خودش کار می کند، اوضاع بر او سخت می شود و به خدا سوءظن پیدا می کند و حقوق مالی ای که بر عهده اش است انکار می کند و بر خود و عیال خود سخت می گیرد. اینها به خاطر ترس از تنگ شدن روزی و بدگمانی به خداوند متعال است[48].
پیامبر خدا (ص) به دو تن از فرزندان خالد می فرماید: «لا تأیسا من الرزق ماتهزهرت رؤوسکما، فانّ الانسان تلده اُمه أحمر لیس علیه قشرۀ، ثم یرزقه الله عزوجل[49]».
تا وقتی سر شما حرکت می کند، از روزی ناامید نباشید؛ چه این که انسان را مادرش سرخ و بدون پوست می آفریند، سپس خداوند عزوجل او را روزی می دهد.
اگر خدا روزی رسان است، سوءظن به خداوند و یأس و ناامیدی نسبت به روزی آینده و در نتیجه به سمت تلاش زیاد برای گرفتن دنیا و حرص به آن بی معناست. چرا که در این صورت به آن چه که بخواهد نمی رسد و این باعث اضطراب و پریشانی می شود.
آن گاه که انسان از هیچ چیز آگاه نبود روزی اش رسید و زندگی اش تأمین شد. زندگی امروزش نیز مشمول همین قاعده است. واقعیت ها تغییر نکرده اند پس آن چه موجب نگرانی می گردد، نگرشمان است و اشتباه نگرشمان در این است که واقعیتهای روزی را نشناخته و به آن باور نداریم. و واقعیت های روزی چیزی نیست جز اطمینان به خدا؛ چرا که این یک اصل است که روزی انسان را خداوند تعیین کرده و هیچ کس نمی تواند مانع آن شود.
پیامبر خدا (ص) دربارۀ حقیقت یاد شده این گونه اطمینان می دهد که: «ولو أن جمیع الخلائق اجتمعوا علی أن یصرفوا عنک شیئاً قد قدر لک لم یستطیعوا ولو أن جمیع الخلائق اجتمعوا علی أن یصرفوا إلیک شیئاً لم یقدر لک لم یستطیعوا».
اگر همه آفرینش جمع گردند تا چیزی را که برای تو مقدر شده از تو برگردانند نمی توانند و اگر همه آفرینش تا چیزی را که برای تو مقدر نشده به تو دهند، نمی توانند.
این واقعیت، روزی و به اندازۀ مشخص آن است. اگر به این واقعیت باور داشته باشیم، راحت زندگی می کنیم. اگر بدانیم روزی ما تعیین شده است و هیچ کس نمی تواند از آن بکاهد و هیچ قدرتی نمی تواند مانع آن بشود، آن گاه احساس راحتی می کنیم و می توانیم از زندگی خود لذت ببریم و این همان زندگی عاری از اضطراب و استرس و پریشانی است که در پی آن هستند.
نکتۀ دیگری که باید به آن توجه داشت این است که انسان عمری طولانی برای خود در نظر می گیرد و سپس به این می اندیشد که چگونه باید روزی اش را تأمین کند. اشتباه شناختی او در این است که فکر می کند روزی تمام عمر او باید در حال حاضر وجود داشته باشد تا راحت باشد، والاّ نگران آینده خواهد بود؛ فکر می کند که تأمین بودن روزی یعنی حاضر بودن تمام روزی، در زمان حال! این در حالی است که تأمین بودن روزی انسان به معنای حاضر بودن آن در لحظۀ حال نیست. یکی دیگر از قوانین روزی این است که روزی روز به روز فرا می رسد.
6ـ کاستن از آروزهای طولانی
نقش امید و ناامیدی در زندگی، قابل انکار نیست و به خوبی مشهود است. هم چنان که انسان های امیدوار و ناامید نیز با هم متفاوتند. انسان های ناامید، پیوسته بر این تکیه می کنند که: تا کی باید کار کرد؟ چرا باید زندگی کرد؟ زندگی کردن چه فائده ای دارد؟ زندگی برای این گروه سرد، تاریک، بی روح، تلخ و زجرآور خواهد بود. اما کسانی که از امید برخوردارند، می گویند: تا انسان عمر دارد، باید زندگی کند. این دو نگاه متفاوت به زندگی است اما هر چیزی حدی دارد و اگر آن حفظ نشود دو جنبۀ افراط و تفریط نیز پیدا می کند امید نیز همین گونه است. جنبه تفریط آن ناامیدی است؛ اما جنبۀ افراطی نیز دارد که در فرهنگ دین از آن به عنوان «آرزوهای دور و دراز» یاد می شود. آرزوی دور و دراز، یعنی آرزوهائی که از اندازۀ عمر انسان تجاوز می کند و دنیا نیز ظرفیت برآوردن آن را ندارد.
امید برای آن است که تا زنده هستیم زندگی کنیم یعنی قلمرو امید را عمر تعیین می کند اما عده ای بر این باورند که به اندازۀ آرزوها باید زنده بود و زندگی کرد. آرزوهای انسان نیز هیچ پایانی ندارد، در حالی که عمر انسان محدود است.
ریشه این باور غلط را باید در «ضعف شناخت جستجو کرد، این یک اصل است که محال را آرزو کردن، نشانۀ نادانی و جهالت است[50]».
حضرت علی (ع) در این باره می فرماید:
«رغبتک فی المستحیل جهلٌ»: رغبت تو به آن چه محال است جهالت است[51].
بنابراین اصلاح باورها و شناخت واقعیت ها راه حل این ناهنجاری است. باید آرزوها را با واقعیت های زندگی، هماهنگ ساخت. واقعیت زندگی، این است که دنیا برای هر کس، چند روزی بیش نیست و انسان، عمری محدود دارد. کسی که به این واقعیت، باور پیدا کند آرزوهایش کوتاه و واقع بینانه خواهد بود و زندگی با این گونه واقعیت هاست که انسان را به آرامش رسانده و از اضطراب دور می کند. امام علی (ع) می فرماید:
«من ایقن أنّه یفارق الأحباب و یسکن التراب و یواجهُ الحساب و یستغنی عمّا خلّف و یفتقر الی ما قدم، کان حریا بقصر الامل و طول العمل[52]».
کسی که یقین داشته باشد از دوستان جدا می شود و ساکن خاک می گردد و با حساب، روبرو می شود و از آن چه بر جای گذاشته، بی نیاز می گردد و به آن چه از پیش فرستاده محتاج می شود، سزاوار است که آرزوی خود را کوتاه و عمل خود را طولانی کند. حضرت در حدیث دیگری می فرماید: «لو عرف الاجل، قصر الامل[53]» اگر مرگ شناخته شود آرزو کوتاه می گردد.
بر همین اساس امام سجاد (ع) به فرزند گرامیشان امام محمد باقر (ع) می فرمایند: «ایاک و الامل الطویل، فکم من مومل أملا لا یبلغه و جامع مالٍ لا یأکلهُ[54]».
فرزندم از آرزوهای طولانی بپرهیز؛ چون چه بسیارند آرزومندانی که به آرزوی خود نرسیدند و مال اندوزانی که آن را مصرف نکردند.
در چنین وضعیتی و با توجه به این واقعیت ها، جای شگفتی است که کسی دچار آرزوهای طولانی گردد. برای ایمنی از آفت آرزوهای طولانی و رسیدن به سلامت زندگی، لازم است که شناخت انسان از دنیا و عمرش مورد بازنگری قرار گیرد و با واقعیت های زندگی هماهنگ شود. آرزوی دراز ویژه گیهائی دارد که همین ویژگی ها باعث می شود تا انسان دچار اضطراب و استرس شده و دائم با پریشانی های زندگی دسته و پنجه نرم کند، در صورتی که کاستن از آرزوهای دراز، انسان را به آرامش خاصی می رساند.
آرزوها چون پایان ناپذیرند، دست نایافتنی هستند. به دست نیاوردن خواسته ها و تحقق نیافتن آرزوها نیز موجب احساس ناکامی و اضطراب و پریشانی می شود. حضرت علی (ع) می فرماید: «حاصل المنی الأسف و ثمرته التلف[55]» نتیجه آرزو، افسوس خوردن است و ثمرۀ آن تلف شدن، از طرفی آرزوهای دور و دراز، قرار است که انسان را به کامیابی های بیشتر برسانند و انتظار این است که پایان این راه، کامیابی و آرامش و بهره مندی بیشتر باشد؛ اما این گونه آرزوها نه تنها انسان را به کامیابی های بیشتر نمی رساند بلکه از همان اندازۀ معقول نیز محروم می سازد، و به همین جهت حضرت علی (ع) می فرماید: «اتقوا خداع الامال، فکم من مؤمل یوم لم یدرکه، و بانی بناءٍ لم یسکنه و جامع مال لم یاکله، و لعله من باطله جمعه و من حق منعه، اصابه حراما و احتمل به اثماً[56]»
از خدعه های آرزوها بپرهیزید؛ زیرا چه بسیارند کسانی که آرزوهای روزی را داشتند، ولی به آن نرسیدند و کسانی که بنائی را ساختند، ولی ساکن آن نشدند و کسانی که مالی را جمع کردند ولی از آن نخوردند و چه بسا این مال را از راه باطل جمع کرده بودند و حق دیگران را نداده بودند، به حرام، گرفتار شدند و بار گناه را متحمل گردیدند.
کسی که صاحب آرزوهای طولانی است، همواره لذّت را در چیزی می داند که ندارد و به همین جهت، از آن چه دارد بهره مند نمی شود، چنین افرادی همواره از آن چه دارند نالان و ناراضی اند و چیزهائی را آرزو می کنند که ندارند، مهم نیست که چه دارند، مهم آن است که همواره آن چه را ندارند مایه خوش بختی می دانند و وقتی به آن چه زمانی آرزویش را داشتند دست یافتند، باز هم احساس بهره مندی و خوش بختی نمی کنند و به آن چه در دور دست ها وجود دارد می اندیشند.
حضرت علی (ع) می فرماید: «تجنبوا المنی فانها تذهب ببهجة نعم الله عندکم و تلزم استصغارها لدیکم و علی قلّه الشکر منکم[57]».
«از آرزوهای طولانی بپرهیزید، زیرا نشاط آوری نعمت های الهی را که دارید، از میان می برد و آنها را نزد شما کوچک می سازد و شما را به کم سپاسی وا می دارد».
ناسپاسی یا کم سپاسی ویژه کسانی است که آرزوهای طولانی دارند، زیرا آنان چیزی نمی بینند که قابل سپاسگزاری باشد و آن چه را دارند بی اهمیت می دانند، آنان همواره احساس کاستی و محرومیت می کنند و کسی برای این احساس، سپاسگزاری نمی کند.
7ـ صبر
سختی ها از واقعیت های غیر قابل انکار زندگی اند و فشار روانی زیادی را بر انسان، وارد می سازند. هر موقعیت ناخوشایندی، واکنشی از سوی ما به همراه دارد و اساساً یکی از فلسفه های بروز مشکلات، سنجش نوع واکنش انسان به این موقعیت هاست. بدون تردید، همه انسان ها به موقعیت های ناخوشایند، واکنش نشان می دهند؛ اما مهم این است که این واکنش، صحیح و خردمندانه باشد. واکنش صحیح مساوی است با آرامش و کامیابی و واکنش غیر صحیح مساوی است با زندگی سرشار از استرس و پریشانی.
انسان در برابر مشکلات و سختی ها دو نوع واکنش نشان می دهد:
الف) بی تابی کردن
فوری ترین و شاید شایع ترین واکنش در برابر حوادث ناخوشایند، بی تابی کردن است. قرآن کریم در این مورد می فرماید: «إن الانسان خلق هلوعاً اذا مسّه الشر جزوعا[58]».
همانا انسان حرص و بی تاب آفریده شده است؛ هر گاه بدی به او برسد، بی تاب می شود. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «إنّ الجزع علی المصیبه أن یعمل شیئا لکم یکن یعلمه أو یعمله أو یترک شیئا کان یعمله[59]».
همانا بی تابی کردن بر مصیبت این است که کاری را انجام دهد که انجام نمی داده و یا ترک کند چیزی را که انجام می داده است. معمولا وقتی حادثه ناخوشایندی رخ می دهد، انسان، لب به شکایت می گشاید، گاهی این شکایت کردن با ناسزاگوئی همراه می شود؛ هیچ حریمی نگاه داشته نمی شود و هر چه به زبان می رسد گفته می شود. اما کسی که صبور و بردبار باشد اهل شکایت و ناسزا نیست. پیامبر رحمت (ص) می فرماید: «اذا ضاق المسلم فلا یشکوّن ربه عزوجل و لیشتک الی ربه الذی بیده مقالید الامور و تدبیرها[60]».
هر گاه مسلمان، در تنگنا قرار گرفت، نباید از خداوند شکایت کند بلکه باید به پروردگارش که زمام امور و تدبیرش به دست اوست، شکایت کند. جالب این که این گونه شکایت ها هیچ تأثیری بر حل مشکل و بهبود وضعیت فرد ندارد. حضرت علی (ع) می فرماید:
«الحزن و الجزع لا یرد ان الفائت[61]». غمگینی و بی تابی، آن چه را از دست رفته بر نمی گرداند. از طرفی این نوع واکنش می تواند تاثیر معکوس بر جای گذاشته، حتی بر میزان سختی ها و فشار روانی فرد بیافزاید. حضرت علی (ع) می فرماید: «الجزع عند المصیبه یزیدها و الصبر علیها یبیدها[62]»
بی تابی کردن هنگام مصیبت، آن را می افزاید و بردباری بر آن، آن را ریشه کن می کند و به همین جهت است، عقل حکم می کند که، انسان، ناخوشایند کم را تحمل نماید و با بی تابی کردن بر مشکلات خود نیافزاید.
حضرت عی (ع) می فرماید: «لا تجزعوا من قلیل ما اکرهکم فیوقعکم ذلک فی کثیر مما تکرهون[63]».
از ناخوشایند کم و اندک بی تاب نشوید که شما را در ناخوشایندی های بزرگتر گرفتار می سازد.
ب) بردباری و صبر
بی تابی کردن نه تنها تاثیری ندارد بلکه بر اندازه مصیبت می افزاید، پس بهترین مقابله با سختی، تحمل، بردباری و صبر ورزیدن است. حضرت علی (ع) می فرماید: «الجزع عند المصیبه یزیدها و الصبر علیها یبیدها[64]» بی تابی نمودن هنگام مصیبت، آن را بیشتر می کند و صبر و بردباری کردن بر آن، آن را از بین می برد، پس راه کاهش تنیدگی حاصل از سختی ها، صبر کردن است، صبر کردن موجب پایدار ماندن بلا نمی شود. سختی ها، نه با جزع کردن از میان می روند و نه با صبر کردن باقی می مانند. برخی تصور می کنند، صبر کردن یعنی تثبیت کردن بلائی که اگر صبر نکنیم، خواهد رفت؟! این تصور، باطل است. آمد و رفت بلایا به دست جزع و صبر نیست. آنها فقط می توانند عوارض آن را بکاهند یا بیفزایند.
بردباری کردن، اندوه ناشی از بلا را کاهش می دهد؛ از این رو امام علی (ع) برای کاستن از اندوه مصیبت ها، صبر و بردباری را پیشنهاد می نماید و می فرماید: «اطردوا و اردات الهموم بغرائم الصبر و حسن الیقین[65]» اندوه های وارد شده را با عزم بر صبر کردن و حسن یقین، دور کنید. اگر صبر و بردباری وجود داشته باشد، هیچ حادثه ای مصیبت نخواهد بود. «لیس مع الصبر مصیبته[66]» با صبر کردن هیچ مصیبتی نخواهد بود. و آن چنان تاثیری دارد که گویا هیچ مصیبتی وارد نشده است: من صبر علی النکبه کأن لم ینکب[67]» کسی که بر گرفتاریها صبر کند گویا گرفتار نشده است. بنابراین، بهترین واکنش در برابر سختی ها و دشواری های زندگی صبر کردن و بردباری ورزیدن است. در مورد صبر و آثار آن در فصل گذشته به تفصیل سخن گفته شد.
8ـ هماهنگی با واقعیت های دنیا
اگر نگرش انسان به زندگی، واقع گرایانه باشد، انتظارات او از زندگی نیز واقع گرانه خواهد بود و در پی آن، احساس او از زندگی نیز واقع بینانه خواهد شد، شاید بتوان گفت که هماهنگی انتظارات با واقعیت ها، کلان شرط شاد زیستن و دوری از استرس پریشانی است.
«ناکامی» پیامد ناهماهنگی میان انتظارات و واقعیت هاست که به افسردگی و نارضایتی تبدیل می شود. پس باید انتظاری واقع گرایانه داشت و البته انتظار واقع گرایانه، متوقف بر شناخت صحیح از زندگی و دنیائی که در آن زندگی می کنیم[68].
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «لو تعلمون من الدنیا ما أعلم لاستراحت انفسکم منها[69]».
اگر از دنیا آن چه را من می دانم، شما هم می دانستید، جان های شما از آن احساس راحتی می کرد. حضرت علی (ع) در مورد نقش تعیین کننده و محوری «شناخت دنیا» می فرماید: «من عرف الدنیا لم یحزن للبلوی[70]» هر کس دنیا را بشناسد از بلاهای آن اندوهگین نمی شود. حضرت علی (ع) در جای دیگر می فرماید: «من عرف الدنیا لا یحزن علی ما اصابه[71]» کسی که دنیا را بشناسد، به خاطر مصیبت های آن غمگین نمی شود.
یکی از واقعیت های دنیا این است که، دنیا، دنیاست و بهشت نیست، اینجا دنیاست و از دنیا انتظار نعمت های بهشت[72] را داشتن امری نامعقول به شمار می رود. ما به دنیا نیامده ایم تا آن گونه که می خواهیم زندگی کنیم و آن طور که دوست داریم، آن را تنظیم نمائیم، بلکه به دنیا آمده ایم تا هنر و مهارت خود را در هماهنگ شدن با برنامه های آن نشان دهیم[73].
از طرفی باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که ما برای آخرت آفریده شده ایم نه برای دنیا. هدف ما اگر آخرت باشد، مشکلات دنیا را تحمل می کنیم و دچار تنش و اضطراب و پریشانی نمی شویم. حضرت علی (ع) در این خصوص می فرماید: ففی الدنیا حییتم و للآخره خلقتم[74]. در دنیا حیات یافتید و برای آخرت آفریده شدید. دنیا نیز همه چیز هستی نیست و این جا همه حیات انسان نیست. امام علی (ع) در این باره می فرماید: «ان الدنیا منزل قلعه و لیست بدار نجعه، خیرها زهید و شرها عتید و ملکها یسلب و عامرها یخرب[75]».
همانا دنیا منزلی است که هر لحظه از آن باید آمادۀ کوچ باشی و جایگاه اقامت نیست. خوبی آن اندک و بدی اش آماده است و حکومتش رو به نیستی می رود و آبادی اش ویران می شود.
واقعیت دیگری که باید خود را با آن هماهنگ کنیم، توجه به ناچیز بودن دنیاست بیشتر استرس ها و اضطراب ها به خاطر اهمیت دادن به مادیات دنیوی و از دست دادن آنهاست. اگر انسان به این حقیقت توجه نماید، که آنچه را از دست داده یا به دست نیاورده، اندک بوده است دچار تنیدگی و فشار روانی نمی گردد. قرآن کریم می فرماید: «قل متاع الدنیا قلیل و الاخرۀ خیر لمن اتقی[76]» بگو کالای دنیا اندک است و آخرت برای پرهیزکاران، بهتر است. از دیگر واقعیت های دنیا که مهم ترین آنها سختی ها و بلاهای موجود در آن است، هدفش آزمایش انسان است. هماهنگ نبودن با این واقعیت، بیشترین فشار روانی را بر انسان وارد می کند، هم چنین بدون باورهای وحیانی و نگاه اخروی نمی توان این همه بار استرس را تحمل کرد. همان نگاه حضرت زینب (علیها السلام) در حادثۀ عاشورا و بعد از آن.
حضرت علی (ع) در این باره می فرماید: إن الدنیا سریعۀ التحول، کثیرۀ التنقل …. فأحوالها تتنزلٌ و نعیمها یتبدل و رخاؤها یتنقص و کذاتها تتنقص[77]».
حقیقتاً دنیا تحوّلی شتابان و انتقالی فراوان دارد…. احوال آن تنزل می یابد و نعمت های آن، تبدیل می شود و خوشایند آن ناقص است و لذت های آن، به اندوه می گراید. ناگفته نماند برخی ادیان و نحله های دیگر به این واقعیت توجه نموده و دنیا را محل سختی و بلا می دانند؛ اما نگاه آنان بسی متفاوت تر از نگاه اسلام است. نگاه آن نحله ها دنیای همیشه تاریک و پربلاست، بدون راحتی و آرامش؛ اما نگاه اسلام دنیای سختی همراه با آسانی و آرامش است. اسلام می گوید همراه هر سختی، آسانی هائی وجود دارد، در عین آن که سختی می بینی می توانی آرامش هم داشته باشی، «فان مع العسر یسرا * إن مع العسر یسرا». به یقین با «هر» سختی آسانی است، آری مسلماً با هر سختی آسانی است.
از طرفی راه حل های قرآنی برای تحمل این بلاها و رسیدن به آرامش، درست تر و واقعی تر از راه حل های دیگران است. از آن جائی که دنیا محل عمل و آخرت محل حساب است لذا خداوند آزمون ها و آزمایش هائی را هم در آن قرار داده است، تا انسان نتیجه آن را در عالم حساب ببیند. همان طور که خداوند سبحان می فرماید: «إنا جعلنا ما علی الارض زینۀ لها لنبلوهم ایهم احسن عملا[78]» ما آن چه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازمائیم که کدامینشان بهتر عمل می کنند.
«الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم أحسن عملا و هو العزیز الغفور[79]».
آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.
باید توجه داشت که آزمایش خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیت هاست.
نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجودنیست، بلکه برای فعلیت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در این جا پرده برداشتن به ایجاد کردن است.
آزمایش الهی صفات انسانی را از نهان گاه قوه و استعداد به صفحه فعلیت و کمال بیرون می آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست بلکه افزایش دادن وزن اعمال است، با این توضیح روشن می شود که آیۀ ذکر شده بیان کنندۀ همین حقیقت است که دنیا پرورشگاه استعدادها و درالتربیه انسانهاست[80].
آزمایش پروردگار متعال دربارۀ بندگان خصلت تکمیل کنندگی دارد: لیبلوکم ایکم احسن عملا[81]» در حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فلسفۀ آزمایش های الهی را این چنین بیان می کند: «الا إن الله تعالی قد کشف الخلق کشفه، لا انه جهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مکنون ضمائرهم، و لکن لیبلوهم ایهم احسن عملا، فیکون الثواب جزاءً و العقاب بواءً[82]».
بدانید که خداوند متعال درون مردمان را آشکار ساخت نه این که از رازهای نهفته و درون های پوشیده شان آگاه نبود بلکه تا آنان را بیازماید که کدام یک بهتر عمل می کنند آن گاه ثواب سزای کار نیک باشد و عقاب کیفر کار بد. امام باقر (ع) می فرمایند: إن الله عزوجل لیتعاهد المومن بالبلاء کما یتعاهد الرجل اهله بالهدیه من الغیبه، و یحمیه الدنیا کما یحمی الطیب المریض[83]». خداوند عزوجل مومن ار با بلا و سختی می نوازد، هم چنان که مرد خانه با آوردن هدیه از سفر خانوادۀ خود را می نوازد و او را از دنیا پرهیز می دهد، هم چنان که پزشک بیمار را پرهیز می دهد. سختی ها و شدایدی را که خداوند سبحان در دنیای برای انسان پیش می آورد و بلکه در تعبیر دیگر قرآن نعمت هائی را هم که در دنیا برای انسان می آورد، برای این است که آن استعدادهای باطنی بروز نماید و از قوه به فعلیت برسد. خداوند در این باره می فرماید: «لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین[84]».
باید این سختی ها پیش بیاید و در زمینه این سختی هاست که آن صبرها، مقاومت ها، پختگی ها و کمالها برای انسان پیدا می شود و موضوع این نوید و بشارت واقع می شود. حضرت علی (ع) می فرماید: هر چه امتحان و آزمایش بزرگتر باشد، ثواب و پاداش فراوان تر است، مگر نمی بینید که خداوند سبحان پیشینیان را، از زمان آدم صلوات الله علیه تا آخرین نفر از مردم جهان، با سنگهائی که زیان و سودی نمی رسانند و نمی توانند ببینند و بشنوند آزمود و آن سنگها را خانه با حرمت خود ساخت؛ خانه ای که برای مردم برپا گردانید…؟! اما خداوند بندگانش را با انواع سختی ها می آزمایدو با رنج و کوشش های فراوان و گوناگون به بندگی وادارشان می کند و با انواع ناخوشایندها امتحانش می کند، تا خود بزرگ بینی را از دلهایشان بیرون کند و فروتنی را در جانهاشان جای دهد و این را درهائی قرار دهد، گشوده به سوی فضل و بخشش خود وسایلی آماده برای گذشت و آمرزش خویشتن[85].
در این جا شاید این نکته به ذهن بیاید که پس برای آرامش در زندگی باید دنیای خود را تغییر دهیم یا دنیای دیگری را آرزو کنیم و بیافرینیم، در صورتی که می توان در همین دنیا، زندگی آرام و دور از استرسی و اضطرابی داشته باشیم؛ به شرط آن که راه آن را بدانیم و یکی از راه های آن دل نبستن به دنیاست. در ادبیات دین برای دل بسته نبودن به دنیا از واژه «زهد» استفاده می شود، اما نه آن زهد مرتاضانه و یا زهد مکارانه و فریبکارانه.
اسلام عزیز می فرماید، نه دنیاگریزی و نه دنیا گرائی، بلکه آخرت گرائی، خداگرائی. دنیا را به خاطر خدا و آخرت ترک کردن. نه این که، دنیا را به خاطر خود دنیا ترک کنیم، تا به کارهای خارق العاده دست یابیم (مثل مرتاضان یا دیگر حلقه و فرقه های انحرافی).
حضرت علی (ع) در جملاتی پرمعنا دل بسته نبودن به دنیا را مایۀ آرامش و راحتی می دانند: «ثمرۀ الزهر الراحۀ[86]» میوۀ زهد آسودگی است؛ «الزهد فی الدنیا الراحۀ العظمی[87]»؛ دل بسته نبودن به دنیا، آسایش بزرگ است.
کسی که می خواهد راحت زندگی نماید باید دل از دنیا برکند. حضرت امیر (ع) می فرماید: «من احبّ الراحۀ فلیوثر الزهد فی الدنیا[88]» کسی که راحتی را دوست دارد، باید دل بسته نبودن به دنیا را برگزیند. در روایات، تصریح شده که زهد، مایه آسایش تن و روان انسان است. پیامبر رحمت الهی می فرماید: «الزهد فی الدنیا یریح القلب و البدن[89]»، دل بسته نبودن به دنیا، جان و بدن را آسوده می کند.
گذشته از این، چشیدن شیرینی ایمان نیز متوقف بر دل بسته نبدن به دنیاست. یکی از لذت های زندی چشیدن شیرینی ایمان است. کسانی که از این نعمت محرومند، لذت کاملی از زندگی نمی برند. راه چشیدن شیرینی ایمان و لذت بردن از آن، دل بسته نبودن به دنیاست. امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید: «حرام علی قلوبکم أن تعرف حلاوۀ الایمان حتی تزهد فی الدنیا[90]».
بر قلب های شما حرام است که شیرینی ایمان را درک کند، تا این که از دنیا دل برکند.
9ـ روابط اجتماعی سالم
اسلام برای مقابله با استرس و پریشانی و افزایش سطح سازش یافتگی فرد، علاوه بر بهره جستن از روش های شناختی مثل ایمان به خدا، توکل به خدا و اعتقاد به مقدرات الهی و نیز روش های معنوی مثل دعا و توسل به ائمه (ع)، که با ایجاد و اصلاح اندیشه ها و افکار و با ایجاد نوعی رابطه عاطفی و معنوی با خدا و اولیای الهی، فرد را بر ای مقابله با مشکلات و اضطراب ها آماده و ترغیب و تشویق می کند و از روش های رفتاری، اجتماعی و ارتباطی مثل تشویق به داشتن ارتباط با خانواده، فامیل و خویشاوندان نیز برای کاهش استرس فرد بهره می گیرد؛ چون کسی که از حمایت خانواده و اجتماع برخوردار نباشد، خود را از لحاظ روانی بدون پشتوانه می بیند، ولی اگر در مواجهه با حوادث و مشکلات مختلف از تکیه گاه محکم خانوادگی برخوردار باشد، خود را قدرتمند می بیند و دچار سردرگمی و پریشانی نمی شود و احساس تنهائی نمی کند و کمتر دچار آسیب های مختلف ناشی از تنیدگی و اضطراب می گردد؛ از این رو روابط اجتماعی و معاشرت با مردم در دین اسلام از اهمیت خاصی برخوردار است و بخش قابل توجهی از دستورات دینی به آن اختصاص یافته است. روشن است که یک رابطه اجتماعی سالم می تواند در آرامش فرد و دیگران و تمام جامعه نقش بسیار مؤثری داشته باشد.
دین مبین اسلام با عناوین و دستوراتی از قبیل: صله رحم، کظم غیظ، خوش خلقی، خوش روئی، هم نشینی با مؤمنان، نیکی کردن به دیگران، زکات و صدقه دادن، عفو و بخشش دیگران، تواضع، مهمانی، ادب، عزت نفس، دوستی، سازگاری، راز داری، وفای به عهد، صداقت و… به روابط اجتماعی سالم تأکید نموده است، که در این رابطه کتاب هائی تحت عنوان «اخلاق معاشرت و «آداب معاشرت» نگاشته شده است، که در اینجا به چند نمونه آن اشاره می کنیم:
الف) صله رحم
انسان در زندگی و برای مقابله با مشکلات و حوادث و عوامل پریشان زا، به دو دسته عامل نیاز دارد. یکی اسباب طبیعی و مادی و دیگری شرائط زمانی مناسب. احساس نداشتن پشتوانه و احساس تنهائی چه بسا باعث به هم خوردن تعادل روانی شده و فرد را در حرکت به سوی هدف خویش باز دارد و عجز و ناتوانی بر او غلبه کند.
صله رحم و پیوندهای خانوادگی می تواند با احساس تنهائی که یکی از نشانه های افراد ناایمن است به مقابله برخیزد و به افراد خانواده گسترده خویش احساس ایمنی لازم را عطا نماید تا در موقع بروز مشکلات و ایجاد پریشانی بتوانند با آن به خوبی کنار آمده و به آرامش روحی و سلامت روانی دست یابند.
خداوند متعال در این آیه به حدی به این مساله اهمیت داده، که نام آنان را در ردیف نام خود قرار داده است:
«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالاً کثیراً و نساء و اتقوا الله الذی تساءلون به و الارحام إن الله کان علیکم رقیباً[91]».
ای مردم از مخالفت پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که شما را از یک انسان آفرید و همسر او را نیز از جنس او خلق کرد و از آن دو مردان و زنانی بر روی زمین منتشر ساخت و از خدائی بترسید که همگی (به عظمت او معترفید) و هنگامی که چیزی از یکدیگر می خواهید، نام او را می برید! و نیز از قطع رابطه با خویشاوندان خود پرهیز کنید، چون خداوند مراقب شماست.
حضرت علی (ع) در حدیثی زیبا صلۀ رحم را روانکاوی نموده و به اهمیت آن تاکید می کند … و اعطفهم علیه عند نازلۀ اذا نزلت به[92]…. ای مردم! هیچ کس ـ هر اندازه هم که ثروتمند باشد ـ از خویشان (ایل وعشیره) خود و حمایت عملی و زبانی آنها از او بی نیاز نیست. آنها بزرگترین گروهی هستند که از انسان پشتیبانی می کنند و پراکندگی و پریشانی او را از بین می برند و در مصیبت ها و حوادثی که پیش می آید، بیش از همه به او مهربان و دلسوزند. نام نیکی که خداوند برای انسان در میان مردم پدید می آورد، بهتر است از مال و ثروتی که وی برای دیگران باقی می گذارد.
هان مبادا از خویشاوند، نیازمند خود روی برتابید و از دادن اندک مالی به او دریغ کنید که هرگز چیزی بر شما افزون نخواهد شد، اگر اندک مالی به او ندهید، و اگر بدهید چیزی از شما کم نمی شود. هر کس از خویشاوندان خود دست بکشد، یک دست از آنان باز گرفته، اما دست های فراوانی از خود کنار زده است. و آن کس که با قوم و خویشان خود نرم خو و مهربان باشد، دوستی و محبت همیشگی آنان را به دست آورد. ترس از فقر، مرگ زود رس، بلاها، عوامل استرس زایی هستند که به وسیلۀ صلۀ رحم برطرف می شوند. جالب این جاست که آرامش حاصل از صله رحم، مختص مؤمنان و نیکوکاران نیست، بلکه هر کس آن را رعایت نماید آثارش را خواهد دید. امام باقر (ع) می فرماید: «صله الارحام تزکی الاعمال و تنمی الاموال و تدفع البلوی، و تیسر الحساب و تنسیءُ فی الاجل[93]».
صله رحم اعمال را پاک می کند، دارائی ها را افزونی می بخشد، بلاها رابر می گرداند، کار حساب رسی [در قیامت] را آسان می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد. آن چه بیش از همه در آثار صله رحم آمده است، طول عمر و زیادی روزی است. و این شاید بخاطر این باشد، که افراد خود را در شبکه وسیعی از حمایت اجتماعی می بینند و عواطف خود را نسبت به هم اظهار می کنند؛ لذا بسیاری از نیازهای طبیعی آنان، از جمله محبت، ابراز خود، وابستگی به گروه و … تأمین می گردد و از آن جا که روح و روان انسان تأثیر زیادی در جسم او می گذارد، می توان به رابطۀ صله رحم و آرامش روانی و نقش آن در طول عمر پی برد. البته باید توجه داشت که همان مقداری که صله رحم در حمایت روانی و عاطفی انسان مؤثر بوده و باعث طول عمر می شود، قطع رحم نیز باعث عدم حمایت روانی، استرس، فشار روحی شده و به ضعف جسم و کوتاهی عمر منجر می شود.
ب) کظم غیظ
خشم و غضب، یقیناً یکی از مهم ترین عوامل اضطراب می باشد که در صورت تبدیل شدن به یک خوی، انسان را هلاک کرده و زندگی اش را نابود می کند. لذا در دستورات دین مبین اسلام، تاکید فراوانی به کظم غیظ نموده اند. در زشتی این رذیله همین بس که امام صادق (ع) می فرمایند: «الغضب مفتاح کل شر[94]». خشم کلید هر بدی است.
امام متقین حضرت علی (ع) در روایتی، به ناراحتی و فشار روانی حاصل از خشم تصریح کرده و آن را مایه شکنجه روحی و روانی می دانند:
من غضب علی من لا یقدر علی مضرته طال حزنه و عذب نفسه[95]: هر کس بر کسی خشم گیرد که نمی تواند به او زیانی برساند، اندوهش به درازا کشد و خود را شکنجه دهد.
لذا در درمان غضب می فرمایند: ضبط النفس عند حادث الغضب یومن مواقع العطب[96]. هر کس بر خشم خود چیره شود بر شیطان پیروز شود و هر که مقهور خشم خویش شود شیطان بر او پیروز گردد.
ج) ترک حسادت
یکی از خصلت های تنش زائی که انسان را دائماً دچار ناراحتی روانی کرده و آرامش را از او سلب می کند حسادت است، این صفت پست در دستورات اسلام به شدت مورد مذمت واقع شده است. سلب آرامش و آسایش، ناراحتی، فشار روحی، درگیری شدید روحی و فکری و … از مهم ترین پیامدهای حسادت به شمار می رود. این فشارها تا حدی است که ممکن است انسان را مجبور به هر کاری بکند تا در ظاهر به آرامش برسد. تا جائی که برادر خودش را بکشد. همان طور که قابیل به خاطر حسادت به برادر خود، او را به قتل رساند و برادارن یوسف او را کتک زده و به چاه انداختند.
حسد از دو نظر می تواند موجب اضطراب و تشویش روان و پریشانی شود: یکی آن که نفس حسد موجب رنجش است؛ دیگر آن که حسد می تواند موجب گناهان و رفتارهائی شود که خود سبب تشویش و اضطراب می گردند.
بسیاری از گناهان از قبیل قتل ها و جنایات، علت شان حسادت است.
«واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق اذ قربانا فتقبل من أحدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال إنما یتقبل الله من المتقین[97]».
و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما یکی پذیرفته شده و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «من چه گناهی دارم؟ چون) خدا، تنها از پرهیزکاران می پذیرد!
از آن جا که حالت حسادت، منجر به تنفر از شخص محسود و آزردن او و نیز تجاوز به وی می شود، خداوند از ما می خواهد که از شرّ افراد حسود به او پناه ببریم[98].
و من شر حاسدٍ اذا حسد[99]. و از شر هر حسودی هنگامی که حسد می ورزد!
حسود، به مقابله با نعمت ها و فضیلت های خداوند برخواسته، و به بخشش های الهی اعتراض می کند. از این رو حسود دائماً در اضطراب و پریشانی به سر می برد؛ چرا که بخشش ها و نعمت های الهی دائمی است. خداوند متعال در وصف منافقان می فرماید:
«إن تمسسکم حسنهٌ تسؤهم[100]» اگر فتح و یا پیشامد خوبی برای شما رخ دهد، آنها ناراحت می شوند. امام علی (ع) در روانکاوی شخص حسود می فرماید:
«یلغیک من الحاسد أنه یغتم و قت سرورک[101]»
از حسود همین برای تو بس است که وقتی تو شادی او غمگین است. امام صادق (ع) می فرماید: «لا راحۀ لحسود[102]» حسود آسایش ندارد. حضرت امیر (ع) می فرماید: «الحسد ینشیء الکمد[103]» حسادت اندوه و دلمردگی می آورد.
پیامدهای حسد منحصر در روان آدمی نیست بلکه جسم او را نیز درهم می کند رنجش جسمانی حسود به سبب ارتباط روان با جسم است. امروزه این حقیقت مسلم شده که بیماری های جسمی و جسمانی در بسیاری از موارد، عامل روانی دارند و در طب امروز، بحث های مشروحی تحت عنوان «بیماری های روان تنی» دیده می شود که به این قسم بیماریها اختصاص دارد.
حضرت علی (ع) در جمله ای زیبا به عاقبت حسادت اشاره می فرمایند:
«لله درّ الحسد ما أعدله! بدأ بصاحبه فقتله[104]»
آفرین بر حسادت! چه عدالت پیشه است! بیش از همه صاحب خود را می کشد.
و در حدیثی دیگر می فرماید:
«الحسد یضنی الجسد[105]»
حسادت تن را فرسوده و علیل می کند.
چکیده متن
فطرت آدمی بر زندگی کردن همراه با آرامش و به دور از سختی است؛ اما برخی از انسان ها از این فطرت پاک انحراف پیدا کرده و آسایش را در جای دیگری جستجو می کنند، غافل از این که آرامش انسان در ایمان به خدا، باور و وعده های او، عمل به برنامه های زندگی ساز اسلام و گام برداشتن در راه رضایت الهی است. خصوصا زمانی که عوامل اضطراب را خود انسان به وجود بیاورد و دائم برای حل آن دچار پریشانی و استرس باشد.
دین مبین اسلام به عنوان یک برنامه جامع و کامل بشری، روش های بنیادینی را برای مقابله با هر گونه استرس و پریشانی پیش روی انسان قرار داده است که عمل به این روش ها مایه آرامش در زندگی و دوری از آنها سر منشاء تمام اضطرابهاست. نوشته حاضر بعضی از این روشهای بنیادی را اشاره نمود که با استدلال به آیات قرآن کریم و احادیث ائمه اطهار عنوان گردید.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاة
[1]. مجله بهداشت، ص 425، (وزارت بهداشت و درمان پزشکی ش 489).
[2]. قرآن و روان شناسی، ص 58.
[3]. مفردات راغب، ص 304.
[4]. فرهنگ معین، ج 1، ص 295.
[5]. روان شناسی مرضی تحولی از کودکی تا بزرگسالی، چاپ سوم، ص 61.
[6]. رفتارهای بهنجار و نابهنجار در کودکان، ص 73.
[7]. فرهنگ واژه ها، ص 637.
[8]. هر چند در نوع درمان های آنان با معنویت، اشکالات فراوانی وجود دارد. چرا که معنویت مورد نظر آنان با معنویت مطرح در اسلام، تفاوت فراوانی دارد. آن ها معنویت را در فرقه ها و عرفان های کاذبی از جمله بودا و راهکارهای آن می دانند که هیچ اثری از خدا و آخرت در آن دیده نمی شود مگر در اندک مواردی.
[9]. رویکردی انتقادی به خواستگاه دین از نگاه فروید، غلام حسین توکلی.
[10]. آئین زندگی، دیل کارنگی.
[11]. خدا در ناخود آگاه، ویکتور فرانکل ترجمه ابراهیم یزدی.
[12]. نهج البلاغه سید رضی، ترجمه محمد دشتی و فیض الاسلام، نامه 47.
[13]. انعام 82 و 81.
[14]. یونس / 62.
[15]. احقاف / 13.
[16]. فتح / 4.
[17]. الکافی کلینی رازی محمد بن یعقوب اسحاق.
[18]. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد الامدی التمیمی.
[19]. بقره /45.
[20]. روان شناسی سلامت (2)، ص 762 و 761.
[21]. بقره / 277.
[22]. تفسیر قرآن عظیم (ابن کثیر) و ایشان به نقل از طبری ج 1، ص 298.
[23]. بهداشت روان در اسلام ص 49.
[24]. طه / 124.
[25]. بهداشت روان در اسلام، ص 18ـ 17.
[26]. رعد / 28.
[27]. بقره/ 152.
[28]. بحار الانوار، ج 93، ص 153، ح 11.
[29]. غرر الحکم، ح 5164.
[30]. آل عمران، 172 الی 175.
[31]. روان شناسی سلامت، ص 758ـ 757.
[32]. مائده /20، 23، 24، 26.
[33]. بقره 246، 251.
[34]. بحارالانوار، ج 78، ص 79، ح 56.
[35]. میزان الحکمه، ج 13، ص 416، ح 22523.
[36]. رضایت از زندگی، ص 58.
[37].
[38]. عیون الحکم و المواعظ، ص 430.
[39]. اسراء / 100.
[40]. ا سراء / 31.
[41]. بقره / 268.
[42]. ذاریات / 58.
[43]. هود/6.
[44].عنکبوت/60.
[45]. نهج البلاغه خطبه / 185.
[46]. ذاریات /22.
[47]. مکارم الاخلاق ج 2ص356، ح 2660.
[48]. قصص الانبیاء، ص 197 (چاپ آستان قدس رضوی).
[49]. تنبیه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام) ج 1، ص 168.
[50]. رضایت از زندگی، ص 87.
[51]. غرر الحکم ـ ح 7218.
[52]. بحارالانوار، ج 73، ص 167، ح 31.
[53]. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1 ص 300.
[54]. بحارالانوار، ج 73، ص 167 ح 31.
[55]. غرر الحکم، ح 7301.
[56]. همان، ح 7247.
[57]. غرر الحکم، ح 7298.
[58]. سوره معارج، / 20 ـ 19.
[59]. تنبیه الخواطر، ج 1، ص 16.
[60]. الخصال، ص 624، ح 10.
[61]. غرر الحکم، ح 5612.
[62]. همان، ح 5626
[63]. همان، ح 5638.
[64]. غرر الحکم، ح 5626.
[65]. تنبیه الخواطر، ج 1، ص 87.
[66]. غرر الحکم، ح 62942.
[67]. غرر الحکم، ح 6294.
[68]. رضایت از زندگی، ص 23.
[69]. کنزالعمال، ج 3، ص 194، ح 613.
[70]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 271.
[71]. غرر الحکم ح 2258.
[72]. دخان / 51 تا 57.
[73]. رضایت از زندگی، ص 29.
[74]. الامالی، ص 110.
[75]. تنبیه الغافلین، ص 238. ح 309.
[76]. نساء / 77.
[77]. غرر الحکم، ح 2325.
[78]. کهف، 7.
[79]. ملک، 2.
[80]. مجموعه آثار، عدل الهی، ج 1، ص 182.
[81]. کهف / 7.
[82]. نهج البلاغه، خطبه 144.
[83]. الکافی، ج 2، ص 255، ح 17.
[84]. بقره / 155.
[85]. خطبه 192 نهج البلاغه.
[86]. غرر الحکم، ح 6079.
[87]. غرر الحکم، ح 6077.
[88]. غرر الحکم، ح 6080.
[89]. نثرالدر، ص 170.
[90]. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 191.
[91]. نساء / 1.
[92]. نهج البلاغه، خطبه 23.
[93]. الکافی، ج 2، ص 150.
[94]. الکافی، ج 2، ص 303، ح 3.
[95]. غرر الحکم، 8728.
[96]. غرر الحکم، 5931.
[97]. مائده / 27.
[98]. قرآن و روان شناسی، ص 136ـ 140.
[99]. فلق / 5.
[100]. آل عمران
[101]. کنزالفوائد، ج 1، ص 137.
[102]. بحارالانوار، ج 73، ص 252، ح 12.
[103]. غرر الحکم، 1038.
[104]. میزان الحکمه، ج 3، ص 100، ح 4066.
[105]. غرر الحکم، 943.