آشنایى با صحیفه سجادیه (شهید مطهری )
۱۳۹۳/۱۱/۱۸
–
۵۷۷ بازدید
صحیفه سجادیه و شرح هاى صحیفه را معرفی فرمایید .
زندگى امام سجادعلیه السلام 6
موضعگیرى امام سجاد علیه السلام در دوران این حکومت ها 8
ترسیم کلى از مبارزه ائمه علیهم السلام 9
مشکلات موجود در آغاز دوره اول 10
مسئولیت امام سجادعلیه السلام 13
دعاى ختم قرآن 14
پى نوشتها: 20
——————————————————————————–
2
معرفى صحیفه سجادیه
(زبور آل محمدصلى الله علیه وآله وسلم – اخت القرآن)
آیا صحیفه سجادیه یک کتاب دعاست یا نوشته اى است که عنوان دعا به خود گرفته و رسالت دیگرى دارد؟
کسانى که با صحیفه آشنا هستند به این نظر رسیده اند که صحیفه تنها کتاب دعا نیست.
شاهد اول سند صحیفه است و براى روشن شدن مطلب به بخشى از سند آن اشاره مى شود که خود بازگو کننده این معنى است که عنوان ظاهرش دعا است ولى این در حقیقت پوشش است و در وراى این پوشش مسائل مختلفى عنوان شده است.
شاهد دوم فهرستى است که مرحوم مظفر از صحیفه تهیه کرده است.
در ادامه توضیح داده مى شود که صحیفه، کتاب دعا به معنى آن چه در ذهن بعضى تبادر مى کند نیست، بلکه کتابى است انسان ساز، مباحثى در قالب دعا، براى ساختن جمعى انسان آماده مبارزه. البته دعاهائى که در اسلام رسیده همه این چنین است.
شاهد اول: راوى صحیفه شخصى است به نام «عمیر» از پدرش «متوکل » که توضیح مى دهد صحیفه چگونه به دستش رسیده وبه دنبال آن در بین مردم منتشر گشته است.
متوکل مى گوید: «موقعى که یحیى بن زید- فرزند امام سجادعلیه السلام – عازم خراسان بود او را ملاقات کردم، سلام گفتم گفت: از کجا مى آیى؟ گفتم: از حج. او از من حال خانواده،بستگان، دوستان و پسر عموهایش را که در مدینه بودند پرسیدو درباره امام صادق علیه السلام آهسته سؤال کرد.
حال و وضع آنها را برایش نقل کردم و گفتم از جریان شهادت پدر شما همه اراحت بودند، به اینجا که رسیدم گفت:«عمویم محمد بن على (امام محمدباقر علیه السلام) به پدرم گفت:صلاح نیست که الان مبارزه را شروع کنید.»
بعد مى گوید از من سؤال کرد: آیا پسر عم من جعفر بن محمد را ملاقات کرده اى؟
گفتم: من عذر مى خواهم، دوست ندارم آنچه را که شنیده ام براى شما نقل کنم.
رو به من کرد و گفت: شما مرا از مرگ مى ترسانى؟ هر چه از امام صادق علیه السلام درباره من شنیدى بگو، گفتم: شنیدم مى گفت یحیى قیام مى کند، کشته مى شود و به دارش مى زنند همانگونه که با پدرش رفتار کردند.
گفت: آیا از امام صادق علیه السلام نوشته اى همراه دارى؟ عرض کردم: بلى، مطالبى را به من فرمود و من نوشته ام، آن را به اودادم و یکى از اینها هم دعایى بود که آن حضرت املاء کرده و من نوشته بودم و فرموده بود این دعایى است که پدرش املاء نموده و او نوشته و به او خبر داده که از دعاهاى پدرش على بن الحسین علیه السلام و از دعاهاى صحیفه کامله است.
یحیى آن را گرفت و تا آخر مطالعه کرد و گفت: آیا اجازه مى دهى من این را استنساخ کنم؟ گفتم: آیا اجازه استنساخ چیزى را از من مى خواهى که اصلش از خود شما است؟ گفت من هم در عوض صحیفه کاملى به تو خواهم داد; دعاهایى که از ناحیه پدرم زید است و به او از پدرش امام سجاد علیه السلام رسیده، ولى پدرم به من وصیت کرده که آن را حفظ کنم و به دست غیر اهلش ندهم.
این چه دعائى بوده که امام سجادعلیه السلام به زید املاء کرده وزید هم به یحیى املاء کرده و به او گفته مواظب باش به دست غیر اهلش نیفتد؟
دعا به معنى راز و نیاز به دست دیگران بیفتد که مانعى ندارد.
عمیر مى گوید: پدرم گفت: بلند شدم و سر و صورت او را بوسیدم و مى افزاید: یحیى نوشته مرا به جوانى داده گفت: این دعا را با خط زیبا، خوانا و روشن بنویس و به من بده. من این دعا را مى خواستم از امام صادق علیه السلام بگیرم به من نمى داد.متوکل مى گوید: من پشیمان شدم که چرا این کار را کردم. ادامه مى دهد: در صندوقى را باز کرد، صحیفه قفل زده مهرکرده اى را از آن خارج ساخت، آن را بوسید، گریه کرد، سپس مهرش را شکست و قفل را باز کرد و بعد صحیفه را باز کرده بر چشم گذاشت و به صورت مالیده گفت: «به خدا قسم اى متوکل باتوجه به اینکه از قول امام صادق علیه السلام نقل کردى که ایشان ازپدرانشان این مطلب را شنیده اند مطمئنا واقع مى شود و من کشته شده به دار آویخته مى شوم، لذا این را به شما مى دهم.شما حفظش کنید.
——————————————————————————–
3
من از این مى ترسم که چنین دانشى به دست بنى امیه بیفتد و آن را در خزائنشان براى خود حفظ کنند. این را تحویل بگیر و فکر مرا از این جهت راحت کن.»
صحیفه سجادیه که دست یحیى است، چه دعائى است که مى گوید: اگر قرار نبود من شهید و به دار آویخته شوم نمى دادم،چون مى ترسم به دست بنى امیه بیفتد و آنها این را در خزائن خود حفظ کنند؟
بنابراین مشخص شد که سند صحیفه، باز گو کننده این است که صحیفه نوشته دیگرى غیر از دعا است.
بعد یحیى اضافه کرد: وقتى جریان من و اینها تمام شد و من کشته شدم این یک امانت است تا آن را به پسر عموهاى من محمد و ابراهیم برسانى.
متوکل مى گوید: من صحیفه را از ایشان گرفتم، وقتى یحیى شهید شد به مدینه رفتم، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم وداستان یحیى را نقل کردم، امام صادق علیه السلام سخت گریه کرد وفرمود: خداوند پسر عمویم را رحمت کند و او را به اجدادش ملحق نماید، آنچه مانع بود که من دعا را به او بدهم همین بود که خودش از آن وحشت داشت (همان که پدرش وصیت کرده بودکه مى ترسم دعا به دست نااهل بیفتد.)
بعد امام صادق علیه السلام فرمود: صحیفه اى که از یحیى در دست شماست، کجاست؟ گفتم: اینجا است.
امام صادق علیه السلام آن را باز کرد و فرمود: به خدا قسم این خط عمویم زید و دعاى جدم على بن الحسین علیه السلام است.
متوکل مى گوید: آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود:
اسماعیل بلند شو و آن دعایى را که تحویلت دادم و گفتم خوب حفظش کن بیاور.
معلوم مى شود امام صادق علیه السلام دعا را دست هر کسى نمى داده، بلکه به دست اسماعیل پسر بزرگش داده است.
اسماعیل صحیفه اى را آورد، درست مانند صحیفه اى که یحیى بن زید به من داد، امام صادق علیه السلام آن را بوسید و آن راروى چشمش گذاشت و فرمود: این خط پدرم امام باقرعلیه السلام واملاى جدم على بن الحسین علیه السلام است. من هم شاهد بودم و درحضور من نوشته شد. عرض کردم اگر اجازه مى دهى من این رادوباره مقابله کنم، فرمود من تو را اهل و شایسته دیدم که نشانت مى دهم; یعنى به نااهل نشان نمى دهم. پس من هر دو رابا هم مقابله کردم، هر دو یکى بود و حتى یک حرف را ندیدم که در این دو صحیفه با هم تفاوت داشته باشد. عرض کردم حال اگر اجازه فرمائید من صحیفه یحیى را به پسر عموهایش تحویل دهم.
فرمود: خداوند امر فرموده که امانت ها را به اهلش برسانید.بعد که خواستم برخیزم و بروم فرمود: باش، سپس کسى رافرستاد دنبال محمد و ابراهیم که بیایند، وقتى آمدند امام فرمود: این میراث پسر عموى شما است که براى شما فرستاده، تحویل بگیرید ولى ما با شما یک شرط مى کنیم، عرض کردندبفرمائید، فرمودند: این صحیفه را از مدینه خارج نکنید.
باز هم جاى این سؤال است: چه دعایى بوده که با آنهاچنین شرط مى شود؟ آیا طرح مبارزاتى بر ضد بنى امیه بوده که امام صادق علیه السلام مى فرماید: شرط مى کنم آن را از مدینه خارج نکنید که اگر از اینجا خارج شود و به دست بنى امیه بیفتد اسرارکشف مى شود؟! گفتند چرا خارج نکنیم آن حضرت فرمود:پسر عموى شما در مورد این صحیفه از چیزى مى ترسید که من هم ترس همان جریان را نسبت به شما دارم و آن این است که به دست دشمن بیفتد.
به نظر مى رسد این کتاب که مجموعا 54 دعا است علاوه برآثارى که در معرفة الله و نیل به کمالات معنوى دارد یک طرح مبارزاتى بوده است ولى با استتار و تحت عناوین خاص.
شما راحت مى توانید عناوین دعا را بخوانید و احساس نکنید که در ضمن دعا یک طرح سازندگى نیرو بر ضد بنى امیه و حاکمان غاصب است.
اینکه گفته مى شود این کتاب یک طرح انسان سازى درجهات مختلف زندگى از جمله مبارزه براى به دست گرفتن حکومت بوده، ممکن است از بعضى روایات نیز بشود آن راکشف کرد. حدیثى داریم در جلد اول کافى، باب کراهة التوقیت از ابوحمزه ثمالى بدین گونه: خداوند قرارش بود که این امر(منظور تشکیل حکومت عدل اسلامى به دست ائمه اهل بیت علیهم السلام است) در سال هفتاد اتفاق بیفتد. وقتى مردم کمک نکردند و امام حسین علیه السلام در سال 61 شهید شد خداوند بر مردم خشم گرفت و آن را به سال یک صد و چهل تاخیر انداخت.اضافه مى فرماید: ما به شما شیعیان گفتیم که قرار است جریان در سال 140 به وقوع بپیوندد و بنا ست حکومت آن وقت تشکیل شود، اما شما جریان را فاش ساختید. وقتى افشاکردید دیگر خداوند وقتى تعیین نکرد.
——————————————————————————–
4
براى اینکه بدانیم سال 140 چه زمانى است در کافى آمده است:
امام صادق علیه السلام در سال 83 متولد شد و در سال 148 ازجهان رحلت فرمود.
ملاحظه مى شود که سند صحیفه مى گوید این مطلب بایدپنهان بماند و حدیث مى گوید: بنا بود جریان در سال 70 اتفاق افتد، کمک نکردند، تاخیر افتاد، بنا بودسال 140 اتفاق بیفتداسرار را افشا کردند و دیگر خداوند زمان آن را تعیین نکرد. پس شاهد اول اینکه، صحیفه سجادیه یک کتاب دعاى معمولى که فقط انسان بخواند براى اینکه حاجتش برآورده شود یا برود گوشه اى راز و نیاز کند نیست.
شاهد دوم: فهرست ابواب این کتاب است. فهرستى که آقاى مظفر تهیه و آقاى انصاریان آن را تلخیص کرده، در آخرصحیفه اى که خانه فرهنگ جمهورى اسلامى ایران در دمشق چاپ نموده آمده است. وى 54 دعاى صحیفه را در نوزده باب آورده و زیر مجموعه هایى دارد:
اول «باب توحید»: بحث درباره خدا و صفات خدا
دوم «باب نبوت »: تمام مطالبى که امام سجاد علیه السلام در رابطه بابعثت انبیاء و رسل دارد.
سوم «باب امامت »: مسئله رهبرى و امامت
چهارم «باب المعاد»: مقصد اصلى از خلقت انسان
پنجم «باب الاسلام »: معرفى اسلام
ششم «باب الملائکه »: فرشتگان و ماموران خاص خداوند
هفتم «باب الاخلاق ».
هشتم «باب الطاعات »: نحوه اطاعت و عبادت خداوند
نهم «باب الذکر و الدعا»: نحوه دعا کردن و دعا خواندن وچیزنوشتن
دهم «باب السیاسة »: تدبیر کشور، شهر، بخش، خانه وتدبیر درکلیه امور.
یازدهم «باب الاقتصاد»
دوازدهم «باب الانسان »: معرفى اینکه انسان چیست.
سیزدهم «باب الکون »: اصل هستى شناسى
چهاردهم «باب الاجتماع »: توجه به اجتماع و شناخت اجتماعى و نحوه تصرف در آن
پانزدهم «باب العلم »: ارزش دانش
شانزدهم «باب الزمن »: مسئله زمان
هفدهم «باب التاریخ »: شناخت تاریخ و عبرت از آن
هجدهم «باب العسکریة »: مسائل نظامى و دفاع
راستى این دعا است یا طرح حکومتى؟!
——————————————————————————–
5
شرح هاى صحیفه
صحیفه از کتابهاى بسیار پر ارزش و مورد توجه بزرگان علماى اسلام بوده و به «زبور آل محمدصلى الله علیه وآله وسلم » معروف است.ارزش و عظمت آن تا بدان گونه است که ائمه علیهم السلام مواظبت کرده اند از دسترس نااهلان دور باشد و بدین ترتیب آن را بدون هیچ گونه نقص به دست شیعیان، دوستان و شیفتگان خودرسانده اند. بر این کتاب پر ارزش قریب هفتاد شرح نوشته شده است.
——————————————————————————–
6
زندگى امام سجادعلیه السلام
آن حضرت در دورانى مى زیستند که حکومت ستمگر بنى امیه در سراسر جامعه اسلامى حاکمیت یافته بود، آداب ورسوم جاهلیت را با قدرت رواج مى داد و با هر کسى که دربرابر آنها مى ایستاد با شدت برخورد مى کرد، شهادت سرورشهیدان حسین بن على علیه السلام و داستان قتل عام مردم مدینه ازنمونه هاى بارز آن است.
امام سجاد علیه السلام در روز جمعه چهارم ماه شعبان سال 38هجرى قمرى در مدینه چشم به جهان گشود. پدرش حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و مادرش شهربانو دختر یزدگرد پادشاه ایران زمین بود. سال 38 هجرى تا 40 دوران مبارزات بقایاى ناکثین و مارقین و قاسطین بر ضد حکومت امام على علیه السلام بود،پس از آن دوران ولایت امام مجتبى علیه السلام و مبارزه ایشان بامعاویه بود که با سستى اصحاب و یارانش منتهى به صلح شد ودوران نوجوانى و جوانى امام علیه السلام دوران امامت واقعى عمویش امام مجتبى علیه السلام و ناراحتى ها و فشارهایى که از ناحیه معاویه بر ایشان و اهل بیت علیهم السلام وارد مى شد، بود. از سال پنجاه به بعدامامت پدرش حسین بن على علیه السلام، دورانى که آن حضرت مشکلات عالم اسلام را مى دید و به حکم ادله خاص ناچار بوددست به قیام مسلحانه نزند. تا سال 60 هجرى 22 سال از عمرمبارکش مى گذشت و شاهد یک حرکت عظیم تاریخى در عالم اسلام بود.
حرکت همراه کاروان حسین علیه السلام از مدینه به مکه و از مکه به عرفات و از آنجا به کربلا و در صحنه کربلا ناظر و شاهد یک حرکت عظیم و درگیرى وسیع بین نیروى حق با طرفداران کم و باطل با همراهان بسیار. در آن میدان با چشم خود گلهاى آل محمدصلى الله علیه وآله وسلم را پرپر دید و از آن شنیع تر مشاهده کرده که بدن هاى آنها در بیابان در برابر آفتاب روى خاک افتاده و کسى به دفن آنها نپرداخته، از سوى دیگر آتش خیمه هاى این مردان الهى را دید و اسارت خاندان خود را از کربلا تا کوفه مرکزحکومت جبار عبیدالله بن زیاد و از آن جا تا شام مرکز سلطنت ستمگرترین حاکم اموى شاهد بود. در این دو مرکز و در بین راه انواع بلاها، ستم ها، زخم زبان ها، و استهزاها دید و شنید وتحمل کرد و از آنجا بار دیگر با کاروان اسرا به کربلا و از آنجابه مدینه بازگشت. هنوز فاصله زیادى از آن نگذشته بود که مدینه منوره مورد حمله نیروهاى یزید قرار گرفت و مردم آنجارا قتل عام نمود و شهر را چند روز بر سپاهیانش مباح کرد.
از آن به بعد با حکومت هاى ستمگر دیگرى از این طیف روبرو بود و استبداد تام اموى را در تمام جوانب زندگى مسلمین مشاهده کرد تا در ماه محرم سال 95 هجرى قمرى به دست عبدالملک یا فرزندش هشام بن عبدالملک مسموم گشت و در سن قریب 75 سالگى شربت شهادت نوشید.
استبداد اموى و ترس و وحشتى که در میان مردم ایجادکرده بود در تاریخ ثبت و ضبط است.
وقتى هشام بن عبدالملک براى زیارت خانه خدا واردمسجدالحرام شد و از کثرت جمعیت نتوانست حجرالاسود رااستلام کند ناگاه چشمش افتاد که على بن الحسین علیه السلام وارد شد،هر وقت به حجرالاسود مى رسید مردم فاصله مى گرفتند، راه راباز مى کردند تا او به راحتى آن را استلام کند، شخصى از اهالى شام از هشام پرسید این شخص کیست؟ گفت او را نمى شناسم تا اهالى شام او را نشناسند و به او علاقه پیدا نکنند – کسى جرات پیدا نکرد که به آن شامى بگوید این مرد على بن الحسین علیه السلام است; تنها «فرزدق » شاعر سخن سراى عرب بود که با لبداهه قصیده معروف خود را سرود و به دنبال آن هشام از او خشمگین شد، جایزه و حقوق ماهیانه اش را قطع کرد و گفت: چرا مثل آن درباره ما نگفتى؟ پاسخ داد: جدى مانند جد او و پدرى مانند پدرش و مادرى همچون مام او براى خود پیدا کن تا من درباره شما هم بسرایم.
هشام خشمگین شد و او را حبس نمود. هنگامى که امام سجاد علیه السلام از این واقعه مطلع گردید 12 هزار درهم براى اوفرستاد و سفارش کرد اى ابو فراس ما را معذور دار اگر بیشترمى داشتیم به تو مى دادیم. فرزدق آن را باز گرداند، عرض کرد: اى فرزند رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم من آنچه را سرودم چیزى جزخشم به خاطر خدا و رسولش نبود، ولى امام سجاد علیه السلام درهم ها را بار دیگر به سوى او فرستاد و گفت به حقى که من برتو دارم سوگندت مى دهم که آن را قبول کنى، لذا فرزدق پذیرفت.
——————————————————————————–
7
هذاالذى تعرف البطحاء و طاته والبیت یعرفه و الحل والحرم هذابن خیر عبادالله کلهم هذاالتقى النقى الطاهر العلم اذا راته قریش قال قائلها الى مکارم هذا ینتهى الکرم یکاد یمسکها عرفان راحته رکن الحطیم اذا ما جاء یستلم و لیس قولک من هذا بضائره العرب تعرف من انکرت والعجم هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله بجده انبیاءالله قد ختموا مقدم بعد ذکرالله ذکرهم فى کل بر و مختوم به الکلم یستدفع الضر والبلوى بحبهم و یسترب به الاحسان والنعم ان عد اهل التقى کانوا ائمتهم او قیل من خیر اهل الارض قیل هم ما قال «لا» قط الا فى تشهده لو لاالتشهد کانت لائه نعم
× این همان کسى است که سرزمین بطحا، جاى پاى او رامى شناسد و این همان کسى است که کعبه و حل و حرم او رامى شناسد.
× این، فرزند بهترین بندگان خداست، پرهیزگار و پاک و طاهرو پیشواى مسلمانان است.
× هنگامى که قریش، چشمش به او افتد با خود مى گوید: همه کرامتها به مکارم این بزرگوار منتهى مى گردد.
× چون حجرالاسود به هنگام استلام، کف دستش را شناخت نمى خواست او را رها کند.
× تجاهل و گفتن (تو) که این کیست؟ صدمه یى بر شخصیت والاى او نمى زند و کسى که (تو) او را نمى شناسیش، عرب وعجم او را مى شناسند.
× در هر کارى پس از ذکر خدا، پیش از همه نام آنان برده مى شود و سخن ها همه به آنان خاتمه مى یابد.
× مصائب و سختى ها با محبت آنان دفع مى شود و به وسیله اواحسان ها رو به فزونى مى گذارد.
× هنگامى که اهل تقوى را بر مى شمردند، (آنان) امامانشان اندو وقتى سؤال مى شود که: اهل خیر کدامند، (آنان) نشان داده مى شوند.
× این همان مردى است که جز به هنگام تشهد، کلمه (لا) برزبان نیاورده است و اگر در حال تشهد نبود (لا)ى او هم (نعم)مى باشد.
——————————————————————————–
8
موضعگیرى امام سجاد علیه السلام در دوران این حکومت ها
سخنى که باید مورد توجه قرار گیرد این است که دردورانى با این خفقان، امام چطور وظیفه رهبرى خود را انجام داده و حقائق عالم اسلام را از تحریف نجات بخشیده است؟راستى او چه راهى در پیش گرفت تا معیارهاى اصیل اسلامى را در اختیار مسلمین قرار دهد که آنان در شئون زندگى اعم ازاقتصادى، احکام و اخلاق و سایر آداب و رسوم زندگى منحرف نگردند و اعتقادات و رسوم جاهلى را بتوانند به خوبى از اسلام ناب جدا کنند؟
براى روشن شدن این مطلب لازم است قسمتى از بحثى راکه مقام معظم رهبرى مدظله در کنگره حضرت رضاعلیه السلام عنوان فرموده اند و مربوط به این مبحث است نقل شود.
——————————————————————————–
9
ترسیم کلى از مبارزه ائمه علیهم السلام
درباره ترسیم کلى مبارزه در دوران سه امام، یعنى امیرالمؤمنین و امام مجتبى و سیدالشهداءعلیهم السلام بحث زیاد شده و تقریبا کسى شبهه ندارد که در حرکت آنها یک جهت گیرى سیاسى وجود دارد.
از سال شصت و یکم هجرى تا سال 260 که سه مرحله داریم:
مرحله اول: از سال 61 تا سال 135 یعنى شروع خلافت منصورعباسى است. در این مرحله حرکت از نقطه اى آغاز مى شود به تدریج کیفیت، عمق و گسترش پیدا مى کند و اوج مى گیرد تاسال 135 که سال مرگ سفاح و خلافت منصور است وضع عوض مى شود، مشکلاتى پدید مى آید که تا حدود زیادى پیشرفت ها را متوقف مى کند.
در دوران مبارزات سیاسى خودمان هم نظیر آن را مشاهده کردیم.
مرحله دوم: از سال 135 تا سال 203 سال شهادت امام رضا علیه السلام حرکت و مبارزه از یک نقطه بالاتر از سال 61 و عمیق تر وگسترده تر از آن، منتها با مشکلات جدیدى آغاز مى شود ورفته رفته اوج و گسترش پیدا مى کند و به پیروزى نزدیک مى شود که با شهادت امام هشتم باز حرکت متوقف مى شود.
مرحله سوم: با رفتن مامون به بغداد در سال 204 و شروع خلافت مامون که یکى از فصل هاى بسیار دشوار در زندگى ائمه علیهم السلام است، فصل جدیدى آغاز مى شود که فصل محنت ائمه علیهم السلام است با اینکه گسترش تشیع در آن روزها بیش از همیشه بود.
در این دوران ائمه علیهم السلام براى پیش از غیبت صغرى دیگرتلاش نمى کنند بلکه زمینه سازى مى کنند براى بعدها و این دوران از سال 204 ادامه پیدا مى کند تا سال 260 که سال شهادت امام عسکرى علیه السلام و شروع غیبت صغرى است. هریک از این سه دوره خصوصیاتى دارد.
——————————————————————————–
10
مشکلات موجود در آغاز دوره اول
1- جو رعب و وحشت: دوره اول که در دوره امام سجادعلیه السلام و امام باقر علیه السلام و بخشى از دوران امام صادق علیه السلام است، کار بادشوارى فراوان آغاز مى شود. حادثه کربلا تکان سختى درارکان شیعه بلکه همه جاى دنیاى اسلام وارد کرد. قتل وتعقیب، شکنجه و ظلم سابقه داشت اما کشتن پسران پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم و اسارت خانواده پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم و بردن اینها شهربه شهر و بر نیزه کردن سر پسر عزیز زهراعلیهم السلام که هنوز بودندکسانى که بوسه پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم بر آن لب و دهان را دیده بودندچیزى بود که دنیاى اسلام را مبهوت کرد. کسى باور نمى کرد که کار به اینجا بکشد. ناگهان احساس شد که سیاست، سیاست دیگرى است.
سختگیرى از آنچه تا حالا حدس زده مى شد بالاتر است.چیزهایى تصورنشدنى انجام شد لذا یک رعب شدیدى تمام دنیاى اسلام را فرا گرفت، مگر کوفه را آنهم فقط به برکت توابین و بعد به برکت مختار و الا آن رعبى که در مدینه وجاهاى دیگر بر اثر واقعه کربلا به وجود آمد حتى در مکه بااینکه عبدالله بن زبیر هم بعد از چندى در آنجا قیام کرده بود،یک رعب بى سابقه در دنیاى اسلام بود. در کوفه و عراق هم اگرچه حرکت توابین در سال 65 و 64 (که شهادت توابین ظاهراسال 65 است) یک هواى تازه اى در فضاى گرفته عراق به وجود آورد، اما شهادت همه آنها تا نفر آخر مجددا جو رعب واختناق را بیشتر کرد و بعد از این که دشمنان دستگاه اموى یعنى مختار و معصب بن زبیر به جان هم افتادند و عبدالله بن زبیر از مکه، مختار طرفدار اهل بیت علیهم السلام را در کوفه نتوانست تحمل کند و مختار به دست مصعب کشته شد، باز این رعب ووحشت بیشتر شد و امیدها کمتر و بالاخره وقتى عبدالملک برسر کار آمد، بعد از مدت کوتاهى تمام دنیاى اسلامى زیر نگین بنى امیه قرار گرفت و با تمام قدرت 21 سال هم عبدالملک قدرتمندانه حکومت کرد. در اینجا لازم است مخصوصا به ماجراى «حره » اشاره کنیم.
در سال 64 که سال حمله مسلم بن عقبه به مدینه است آن هم باز موجب شد بیشتر رعب و وحشت ایجاد شود واهل بیت علیهم السلام کاملا در غربت بیفتند. جریان این حادثه به طورخلاصه این است که یزید در سال 62 جوانى از سرداران شام راکه بى تجربه بود بر مدینه گماشت و او براى اینکه شاید اهل مدینه را با یزید مهربان بکند از یک عده از اهل مدینه دعوت کرد که بروند با یزید در شام ملاقات کنند، اینها بلند شدند ورفتند و با یزید در شام ملاقات کردند، یزید جایزه زیادى -پنجاه هزار درهم و یا صدهزار درهم- به آنها داد ولى اینها که یااز صحابه و یا از اولاد صحابه بودند وقتى دستگاه یزید رادیدند بیشتر نسبت به او متغیر و خشمگین شدند و به مدینه برگشتند و عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه ادعاى امارت کردو قیام کرد و مدینه را جدا از حکومت مرکزى اعلام کرد، یزیدهم مسلم بن عقبه را فرستاد و آن چنان فاجعه اى در مدینه به بارآوردند که در کتب تواریخ فصل گریه آور و ستمبارى راتشکیل مى دهد. این هم بیشتر موجب شد که مردم احساس رعب و وحشت کنند.
2- انحطاط فکرى: یک عامل دیگرى که در کنار این رعب وجودداشت انحطاط فکرى مردم در سرتاسر دنیاى اسلام بود که ازبى اعتنایى به تعلیمات دین در دوران بیست ساله گذشته ناشى مى شد. از بس که تعلیم دین و ایمان و تفسیر آیات و بیان حقایق از زمان پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم در دوران بیست سال بعد از سال چهل هجرى به این طرف محدود شده بود، مردم از لحاظ اعتقادات و مایه هاى ایمانى به شدت پوچ و توخالى شده بودند. زندگى مردم آن دوران را وقتى انسان زیر ذره بین مى گذارد و آن را در لابلاى تواریخ و روایات گوناگون موردملاحظه قرار مى دهد این مطلب واضح مى شود. البته علماء وقراء و محدثین و مقدسین در جامعه بودند لکن عامه مردم دچار بى ایمانى و ضعف و اختلال اعتقادى شدید شده بودند وکار به جائى رسیده بود که حتى بعضى از ایادى دستگاه خلافت، نبوت را زیر سؤال مى بردند. در کتاب ها آمده است که خالدبن عبدالله که یکى از دست نشاندگان بسیار پست بنى امیه بود خلافت را از نبوت بالاتر مى دانست.
——————————————————————————–
11
استدلالى هم که مى کرد این بود که شما یک نفر را جانشین خودتان در میان خانواده تان مى گذارید. این به شما نزدیک تراست یا آن کسى که به وسیله او پیامى براى کسى مى فرستید؟خوب پیداست آن کسى که در خانواده خودتان مى گذارید وخلیفه شما است نزدیک تر به شما است. پس خلیفه خدا(خلیفه رسول الله هم نمى گفتند، خلیفة الله) بالاتر از رسول الله است!
3- فساد اخلاقى: اخلاق مردم نیز به شدت خراب شده بود. نکته اى را من در خلال مطالعه کتاب اغانى ابوالفرج بازیافتم و آن اینکه در سال هاى حدود هشتاد و نود هجرى تا پنجاه و شصت سال بعد از آن بزرگترین خواننده ها، نوازنده ها، عیاش ها وعشرت طلب هاى دنیا یا از مدینه اند و یا از مکه، هر وقت خلیفه در شام دلش تنگ مى شد و هوس غنا مى کرد و خواننده ونوازنده برجسته اى مى خواست کسى را از مدینه و یا مکه که مرکز خواننده ها و نوازنده هاى معروف و مغنى ها و خنیاگران برجسته بود براى او مى بردند. بدترین و هرزه سراترین شعرادر مکه و مدینه بودند. مهبط وحى الهى و زادگاه اسلام، مرکزفحشا و فساد شده بود. خوب است ما این حقایق تلخ را درباره مدینه و مکه بدانیم. متاسفانه در آثار رایج ما از زندگى ائمه علیهم السلام از چنین چیزها اثرى نیست. در مکه شاعرى بود به نام عمربن ابى ربیعه- یکى از شاعرهاى عریان گوى بى پرده هرزه و البته در اوج قدرت و هنر شعرى.
وقتى او مرد، راوى مى گوید در مدینه عزاى عمومى شد ودر کوچه هاى مدینه مردم مى گریستند، هر جا مى رفتى مجموعه هایى از جوانها نشسته بودند و تاسف مى خوردند،کنیزکى را دیدم که دنبال کارى مى رود و همین طور اشک مى ریزد و گریه و زارى مى کند، تا رسید به جمعى از جوانان،گفتند چرا این قدر گریه مى کنى؟ گفت به خاطر این که این مرداز دست ما رفت، یکى گفت: غصه مخور شاعر دیگرى در مکه هست به نام حارث بن خالد مخزومى او هم مانند عمر بن ابى ربیعه شعر مى گوید و یکى از شعرهاى او را خواند وقتى کنیزک این شعر را شنید اشک هاى خود را پاک کرد و گفت: خدا راشکر که حرمش را خالى نگذاشت. این وضع اخلاقى مردم مدینه است. داستان هاى زیادى را مى بینید از شب نشینى هاى مردم مکه و مدینه و نه فقط در بین افراد طبقه پست و پایین،بین همه جور مردم. آدم گداى گرسنه بدبختى مثل اشعب طماع معروف که شاعر و دلقک بود و مردم معمولى کوچه و بازار تاآقازاده هاى قریش و حتى بنى هاشم – که من مایل نیستم ازآنها اسم بیاورم – با او بودند.
روزى عایشه بنت طلحه در حال طواف بود، حارث بن خالد به او تعلق خاطرى داشت، وقت اذان شد، آن خانم پیغام داد که بگو اذان نگویند تا من طوافم تمام شود، او دستور داداذان عصر را نگویند،به او ایراد کردند که تو براى خاطر یک نفرکه دارد طواف مى کند مى گوئى نماز مردم را تاخیر بیندازندگفت به خدا اگر تا فردا صبح هم طوافش طول مى کشیدمى گفتم اذان نگویند!!.
4- فساد سیاسى: فساد سیاسى که این هم یک عامل دیگر بود،اغلب شخصیت هاى بزرگ، سر در آخور تمنیات مادى که به وسیله رجال حکومت برآورده مى شد داشتند. شخصیت بزرگى مثل «محمدبن شهاب زهرى » که خودش قبلا شاگردامام سجاد علیه السلام هم بود به آن چنان وضعى مى افتد که آن نامه معروف امام سجاد علیه السلام به وى صادر مى شود که در حقیقت نامه اى است براى تاریخ و نشان دهنده این است که او به وابستگى هایى دچار بوده است و امثال محمدبن شهاب زیادبودند. مطلبى را مرحوم مجلسى رضوان الله تعالى علیه نقل مى کند که امام سجاد علیه السلام فرمودند: (ما نمى دانیم با مردم چگونه رفتار کنیم اگر آن چه را از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم شنیده ایم بازگوکنیم مى خندند و اگر ساکت باشیم وظیفه را انجام نداده ایم). (1) بعد ماجرائى را ذکر مى کند که حضرت حدیثى را نقل کردندبراى جمعى، کسى در بین آن جمع بود استهزاء کرد و قبول نکرد.
این وضع دوران امام سجاد علیه السلام است در آن وقتى که ایشان مى خواهد کار عظیم خود را شروع کند و این همان دوران است که امام صادق علیه السلام بعدها فرمودند: بعد از ماجراى عاشورا فقط سه نفر ماندند و سه نفر را اسم مى آورد که: ابوخالدالکابلى،یحیى بن ام طویل و جبیربن مطعم اند. (2)
——————————————————————————–
12
در بحار روایاتى هم هست که چهار نفر را ذکر مى کند و دربعضى از روایات پنج نفر را، اینها با هم قابل جمعند.
حالا امام سجاد علیه السلام باید چه کار کند؟
——————————————————————————–
13
مسئولیت امام سجادعلیه السلام
امام اگر بخواهد آن هدف را تعقیب کند سه مسئولیت بر دوش خود حس مى کند:
اولا- باید معارف دین را به مردم زمان خودش تعلیم دهد.
ثانیا – مسئله امامت که یک مسئله مهجورى شده و کلا ازذهن ها دور شده و یا بد معنا شده، براى مردم تشریح و درذهن هاى مردم بازسازى شود. چون بالاخره جامعه، امام داشت و آن عبدالملک بود. مردم او را امام مى دانستند. امام سجاد علیه السلام باید براى مردم معناى امامت، جهت امامت، شرایط امامت و آن چیزهایى را که اگر نباشد، کسى نمى تواند امام باشد، تشریح کند.
ثانیا: بگوید من امامم، یعنى آن کسى که باید در آن جا قراربگیرد منم. این سه کار را امام سجاد علیه السلام باید مى کرد. بیشترین تلاش را امام بر روى کار اول گذاشته است. چون همان طورى که گفتیم زمینه، زمینه اى بود که نوبت به مساله «من امامم »نمى رسید.
باید این مردم درست مى شدند، باید اخلاق مردم درست مى شد، کلمات امام سجادعلیه السلام بیشتر بینش معارف است، امام معارف را در اساس دعا بیان مى کند، چون همان طورى که گفتیم اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وضع، اجازه نمى داد که امام سجادعلیه السلام با آن مردم بى پرده و صریح حرف بزند، نه فقط دستگاه ها نمى گذاشتند مردم هم نمى خواستند،اصلا آن جامعه یک جامعه نالایق و تباه شده و ضایع بود که باید بازسازى مى شد.
34 و 35 سال، از سال 61 تا 95 زندگى امام سجاد علیه السلام این طور گذشته، البته هر چه مى گذشت، وضع بهتر مى شد لذا درادامه همان حدیث «ارتدالناس بعدالحسین » امام صادق علیه السلام مى فرماید: بعدا مردم ملحق و زیاد شدند (3) و مى بینیم که همین طور است و دوران امام باقر علیه السلام که مى رسد وضع فرق کرده است.
این به خاطر زحمات 35 ساله امام سجاد علیه السلام است. درکلمات امام سجاد علیه السلام توجه به کادر سازى هم هست.
این زندگى امام سجاد علیه السلام است که در طول 35 سال آرام آرام آن محیط تاریک و ظلمانى و آن مردم غافل و بى خبررا از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلط دستگاه ها از طرف دیگر خلاص مى کند و مجموعا یک عده و یک مجموعه مؤمن، علاقه مند و صالحى که بتوانند قاعده اى شوند براى کارهاى آینده به وجود مى آورد.
بر بیان مقام معظم رهبرى مدظله باید افزود که مجموعه «صحیفه سجادیه » که در 19 باب جمع بندى و به صورت فهرست موضوعى ارائه شده، نشان دهنده یک تشکیلات سازمانى انسان ساز است که ظاهرش دعا و باطنش ساختن گروه هاى ویژه مقابله با ظلم و ستم است. حتى عنوان اول دعاها نیز پوشش است، یعنى عناوین، بازگوکننده محتوانیست، محتوا سازنده است، و عنوان دعا و التجا و… .
——————————————————————————–
14
دعاى ختم قرآن
و کان من دعائه علیه السلام عند ختم القران
1-اللهم انک اعنتنى على ختم کتابک الذى انزلته نورا، وجعلته مهیمنا على کل کتاب انزلته، و فضلته على کل حدیث قصصته
بار خدایا تو مرا بر ختم (خواندن از آغاز تا انجام) کتاب خودیارى نمودى (توفیق دادى) همان کتابى که آنرا نور و روشنائى فرستادى (که بوسیله آن گمراهى و رستگارى و حلال و حرام آشکار گردیده، اشاره بفرمایش خداى تعالى «س 4 ى 174»: وانزلنا الیکم نورا مبینا یعنى و بسوى شما نورى آشکار و تابان «قرآن » فرستادیم) و بر هر کتابیکه (به پیغمبران گذشته) نازل کردى گواه گردانیدى (تا بدرستى آن گواهى دهد، اشاره بقول خداى تعالى «س 5 ى 48»: و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه یعنى ما بر تو کتاب «قرآن شریف » را بحق وراستى فرستادیم که کتابهائى را که در برابر آنست تصدیق نموده وبر «راستى و درستى » آنها گواه است) و بر هر حدیث و سخنى که فرموده اى برترى داده اى (چون در آن اخبار امتهاى گذشته و اخبارآینده و آنچه را که بندگان تا روز یامت بآن نیازمندند بپاکیزه ترین لفظ در نیکوترین نظم و ترتیب بیان شده است، اشاره بقول خداى تعالى «س 39 ى 23»: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها یعنى خدا نیکوترین حدیث و سخن را فرستاد که آن کتابى است که «آیاتش در کمال فصاحت و اعجاز» شبیه و مانند یکدیگر است)
2-و فرقانا فرقت به بین حلالک و حرامک، و قرانا اعربت به عن شرائع احکامک، و کتابا فصلته لعبادک تفصیلا، ووحیا انزلته على نبیک محمد صلواتک علیه واله – تنزیلا
2-و آنرا فرقان و جدا کننده (بین حق و باطل) گردانیده اى که بوسیله آن حلال و حرام خود را از هم جدا کرده اى، و قرآن وخوانده شده اى که بآن راههاى احکامت را هویدا ساخته اى، وکتاب و نوشته شده اى که آنرا براى بندگانت تفصیل و شرح داده اى(:بعضى در واجبات، محرمات، مستحبات، مکروهات و مباحات،و برخى در عقوبات، اخلاق، آداب و مواعظ، و پاره اى در اخبارگذشته و آینده و درباره بهشت و بهشتیان و دوزخ و دوزخیان ومانند آن) و وحیى که آنرا بر پیغمبرت محمد رحمتها و درودهاى تو بر او و بر آل او باد فرستاده اى
3-و جعلته نورا نهتدى من ظلم الضلالة و الجهالة باتباعه، و شفاء لمن انصت بفهم التصدیق الى استماعه،و میزان قسط لا یحیف عن الحق لسانه، و نور هدى لایطفا عن الشاهدین برهانه، و علم نجاة لایضل من ام قصدسنته، و لاتنال ایدى الهلکات من تعلق بعروة عصمته
3-و آنرا نور روشنائى گردانیدى که ما بپیروى از آن از تاریکیهاى گمراهى (شرک، کفر، شک و نفاق) و نادانى (معاصى و شبهات) راه مى یابیم، و شفاء و بهبودى (بیماریها مانند نادانى بحق و نگرویدن بخدا و رسول و دوروئى) براى کسیکه فهمیدن آنرا از روى تصدیق و باور نمودن (نه از روى تکذیب و انکار) خواسته، و براى شنیدنش خاموش گشته، و ترازوى عدل که زبانه اش (آنچه میان شاهین ترازو است) از حق و درستى برنمیگردد، و نور هدایت وراهنمائى که حجت و دلیل آن از گواهان (براى خدا به توحید ویگانگى او و براى انبیاء بتصدیق آنها) خاموش نمیشود (زیرا قرآن بزرگترین برهان و دلیل ایشان است بر آن) و نشانه نجات و رهائى(از بدبختیها) که هر کس قصد طریقه و روش آن کند گمراه نمیگردد، و بهر که خود را بدستاویز عصمت و نگهدارى آن بیاویزد و مهالک و تباهیها (بدبختیها و گرفتاریهاى دنیا و آخرت)دست نیابد.
4-اللهم فاذ افدتنا المعونة على تلاوته، و سهلت جواسى السنتنا بحسن عبارته، فاجعلنا ممن یرعاه حق رعایته، ویدین لک باعتقاد التسلیم لمحکم ایاته، و یفزع الى الاقرار بمتشابهه، و موضحات بیناته
4-بار خدایا چون ما را بر خواندن قرآن کمک عطا کردى، وسختى (فصیح نبودن) زبانهاى ما را به نیکویى عبارت و بیان آن آسان گردانیدى، پس ما را از کسانى قرار ده که آنرا چنانکه شایسته حفظ و نگهدارى آنست نگاه میدارند (بدستورهاى آن عمل میکنند) و ترا اطاعت مینمایند باعتقاد و باور داشتن تسلیم و گردن نهادن در برابر آیات محکمه آن (آیاتیکه معنى آن بى احتمال آشکاراست) و به اعتراف به متشابه (آیاتیکه معنى آن آشکار نیست) ودلیلهاى روشن آن پناه ببرند (ایمان میآورند)
——————————————————————————–
15
5-اللهم انک انزلته على نبیک محمد – صلى الله علیه واله مجملا، و الهمته علم عجائبه مکملا، و ورثتنا علمه مفسرا، و فضلتنا على من جهل علمه، و قویتنا علیه لترفعنافوق من لم یطق حمله
5-بار خدایا تو قرآن را بر پیغمبرت محمد – خدا بر او و آل اودرود فرستد بطور اجمال (بى تفصیل و شرح) فرستادى و دانش بشگفتیها (رازها)ى آنرا بطور کامل بآنحضرت الهام نمودى، و علم و دانش بآنرا با تفسیر و توضیح بما (آل محمد علیهم السلام)میراث دادى (انتقال نمودى) و ما را بر کسى (همه امت) که بعلم آن نادان است برترى بخشیدى، و بر (فهم ظاهر و باطن و اطلاع باسرار و عجائب و اصطلاح و عمل بمقتضاى) آن توانائى دادى تابر کسیکه طاقت زیر بار رفتن آنرا نداشت (نمیتوانست معنى آنرادریابد) شرافت و بزرگى دهى (سید جلیل على ابن طاووس -رحمة الله فرموده: شایسته است فرمایش امام علیه السلام: وررثتناعلمه و فصلتنا و مانند آن بالفاظى که مناسب حال خواننده دعااست عوض شود، مرحوم سید علیخان در شرح صحیفه پس ازنقل کلام سید فرمود: شایسته تر عوض کردن ضمیر است و بس،پس گفته میشود: وورثت اوصیاءه علمه مفسرا، و فضلتهم على من جهل علمه، و قویتهم علیه لترفعهم فوق)
6-اللهم فکما جعلت قلوبنا له حملة، و عرفتنا برحمتک شرفه و فضله، فصل على محمدن الخطیب به، و على آله الخزان له، و اجعلنا ممن یعترف بانه من عندک حتى لایعارضنا الشک فى تصدیقه، و لایختلجنا الزیغ عن قصدطریقه
6-بار خدایا، همچنانکه دلهاى ما را نگاهدارندگان قرآن قراردادى، و برحمت خود بزرگى و برترى آنرا بما شناساندى، پس برمحمد که بآن خطبه خواند و (مردم را) پند داد، و بر آل او گنجینه داران (نگهداران) آن درود فرست، و ما را از کسانى قرار ده که اعتراف دارند آن از جانب تو است تا در تصدیق و باور نمودن آن شک و دودلى بما روى نیاورد، و لغزشى ما را از راه راستش بازنداشته و جدا نسازد.
7-اللهم صل على محمد و اله، و اجعلنا ممن یعتصم بحبله، ویاوى من المتشابهات الى حرز معقله، و یسکن فى ظل جناحه، و یهتدى بضوء صباحه، و یقتدى بتبلج اسفاره، و یستصبح بمصباحه، و لایلتمس الهدى فى غیره
7-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و ما را از کسانى قرارده که بریسمان (یا عهدوپیمان) قرآن چنگ میزنند، و از چیزهائیکه مانند یکدیگرند و بهم اشتباه میشوند (که حق در آنها از باطل شناخته نگردد) بپناهگاه محکم و استوارش پناه میبرند، و در سایه بال (حمایت و نگهدارى) آن آرام گیرند، و بروشنى بامدادش راه مینمایند، چنانکه بروشنى صبح چیزهاى پوشیده بتاریکى شب آشکار میشود، همچنین از راهنمائى قرآن بحقائق پنهان شده درتاریکى جهل و نادانى دست مییابند) و بدرخشیدن روشنائى آن اقتدا میکنند (از احکام و دستورهاى آن پیروى مینمایند) و ازچراغ آن چراغ میافروزند (بوسیله آن بحقائق و علوم پى میبرند) وهدایت و رستگارى را در غیر آن (بگمان اینکه حق و درست آنست) نمیطلبند (زیرا طلب هدایت در غیر قرآن کفر و گمراهى است، رسول خدا – صلى الله علیه و آله – فرموده: کسیکه هدایت رادر غیر قرآن بطلبد خداوند او را گمراه گرداند).
8-اللهم و کما نصبت به محمدا علما للدلالة علیک، وانهجت باله سبل الرضا الیک، فصل على محمد و اله، واجعل القران وسیلة لنا الى اشرف منازل الکرامة، و سلمانعرج فیه الى محل السلامة، و سببا نجزى به النجاة فى عرصة القیمة، و ذریعة نقدم بها على نعیم دار المقامة
8-بار خدایا همچنانکه بوسیله قرآن (که بزرگترین معجزات است) محمد (صلى الله علیه وآله) را براى دلالت و راهنمائى بر(شناسائى و بى هتمائى) خویش نشانه بر پاداشتى، و بآل او(اوصیاء آنحضرت) راههاى رضا و خوشنودى بسوى خود را آشکارساختى، پس بر محمد و آل او درود فرست، و قرآنرا براى مادستاویز رسیدن بگرامیترین منزلهاى ارجمند قرار ده، و نردبانیکه براى رسیدن بجایگاه سلامت و بى گزند(بهشت) بر آن بالارویم، وسببى که بآن رهائى (از عذاب و کیفر) در عرصه و فراخى قیامت راپاداش یابیم، و وسیله اى که بآن بر نعمت فراوان سراى اقامت وماندن (بهشت) درآئیم.
——————————————————————————–
16
9-اللهم صل على محمد و اله، واحطط بالقران عنا ثقل الاوزار، وهب لنا حسن شمائل الابرار، واقف بنا اثارالذین قاموالک به اناء اللیل و اطراف النهار حتى تطهرنامن کل دنس بتطهیره، و تقفوبنا اثار الذین استضاؤابنوره، ولم یلههم الامل عن العمل فیقطعهم بخدع غروره
9-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و بوسیله قرآن بارسنگین گناهان را از ما بیانداز، و خوهاى نیکوى نیکوکار آن را بماببخش، و ما را پیرو نشانه ها (راهها)ى کسانى بگردان که در ساعات شب و بامداد و شام قرآن را براى تو بپاداشتند (در خواندن و عمل بآن کوشش مینمودند) تا بسبب پاک کردن (رفتار طبق اوامر ونواهى و سائر دستورهاى) آن ما را از هر چرکى (گناهان) پاک نمائى (بیامرزى) و پیروى نشانه هاى کسانى گردانى که بروشنائى(راهنمائى) قرآن روشنى (راه رستگارى) جستند، و آرزو (ى طول عمر و جمع مال و مانند آن) آنها را از کار (بندگى) باز نداشته که بفریبها (جور و واجورها)ى فریبش آنانرا فرا گرفته تباه (بدبخت)گرداند.
10-اللهم صل على محمد و اله، و اجعل القران لنا فى ظلم اللیالى مونسا، و من نزغات الشیطان و خطرات الوساوس حارسا، و لاقدامنا عن نقلها الى المعاصى حابسا، ولالسنتنا عن الخوض فى الباطل من غیرما افة مخرسا، ولجوارحنا عن اقتراف الاثام زاجرا، و لماطوت الغفلة عنامن تصفح الاعتبار ناشرا، حتى توصل الى قلوبنا فهم عجائبه، وزواجر امثاله التى ضعفت الجبال الرواسى على صلابتها عن احتماله
10-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و قرآن را براى ما درتاریکیهاى شب (که در آن وحشت و ترس پیش آید) مونس و آشنا،و از تباهکاریهاى شیطان (برانگیختن او انسانرا بر آنچه سزاوارنیست) و از دردل گذراندن اندیشه هاى بد حافظ و نگاهدارنده، وبراى گامهاى ما از بردنشان ما را بسوى گناهان، بازدارنده، و براى زبانهامان از فرو رفتن در باطل و نادرستى (دروغ، بیهوده و بیجاسخن گفتن) بى آنکه از مرض و بیمارى باشد گنگ کننده، و براى انداممان از بجا آوردن گناهان منع کننده، و براى تامل و اندیشه درعبرت و پند گرفتن (از گرفتاران باعمال و کردار خویش) که غفلت و فراموشى ما آنرا در هم پیچیده گشاینده گردان تا فهم و دانستن شگفتیها (علوم و مواعظ و حکم) و مثلها و داستانهاى منع کننده(از گناهان) آنرا، که کوههاى استوار با سختى آنها از زیر بار رفتن آن ناتوانند، بدلهاى ما برسانى (اشاره بفرمایش خداى تعالى «س 59ى 21»: لو انزلنا هذا القران على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون یعنى اگراین قرآنرا بر کوهى میفرستادیم میدیدى که کوه «با بزرگى وسختى » از ترس خدا فروتن و شکافته و از هم ریخته میگشت، واین مثلها را براى مردم میزنیم امیدوار باش که ایشان تفکر واندیشه نمایند «در این بیان توبیخ و سرزنش است بر سختدلى انسان و فروتنى نکردن او هنگام خواندن قرآن و اندیشه نکردنش براى آنچه در آنست »)
11-اللهم صل على محمد و اله، و ادم بالقران صلاح ظاهرنا، و احجب به خطرات الوساوس عن صحة ضمائرنا، واغسل به درن قلوبنا و علائق اوزارنا، واجمع به منتشر امورنا، واروبه فى موقف العرض علیک ظماهواجرنا، واکسنابه حلل الامان یوم الفزع الاکبر فى نشورنا
11-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و بوسیله قرآن خیر ونیکى و آراستگى برون ما را ثابت و پابرجا گردان، و در دل گذراندن ا ندیشه هاى بد را از سلامتى درونهاى ما بازدار، و چرکى دلهامان (غفلت، نادانى، سختى و مانند آن ها) و علاقه ها و وابستگى گناهانمان را بشوى (از میان ببر) و کارهاى پراکنده شده ما رافراهم آور، و در جاى صف بستن و بیک رشته درآمدن درپیشگاهت (روز رستاخیز) تشنگى ما را در جاهاى بسیارى گرم سیراب نما، و در روز ترس بزرگ (روز قیامت) هنگام زنده شدنمان ما را بجامه هاى امان و زنهار (از آتش دوزخ) بپوشان
12-اللهم صل على محمد و اله، واجبر بالقران خلتنا من عدم الاملاق، وسق الینابه رغد العیش و خصب سعة الارزاق، و جنبنا به الضرائب المذمومة و مدانى الاخلاق، واعصمنابه من هوة الکفرو دواعى النفاق حتى یکون لنا فى القیمة الى رضوانک و جنانک قائدا، و لنا فى الدنیا عن سخطک و تعدى حدودک ذائدا، و لما عندک بتحلیل حلاله و تحریم حرامه شاهدا
——————————————————————————–
17
12-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و بوسیله قرآن فقر وبى چیز ما را بنداشتن احتیاج و نیازمندى اصلاح فرما، و گشایش زندگانى و بسیارى فراخى روزیها را بسوى ما روان گردان، و ما رااز خوهاى نکوهیده و اخلاق پست دور نما، و از دره گود کفروچیزهائى که نفاق و دوروئى را پیش آورد نگاهدار، تا در روزرستاخیز قرآن ما را بسوى خوشنودى و بهشت تو کشاننده، و دردنیا از خشم (دورى رحمت) تو و تجاوز و گذشتن از احکام تو بازدارنده، و براى آنچه در حکم تو است بحلال دانستن حلال آن وحرام شمرده حرام آن گواهى دهنده باشد.
13-اللهم صل على محمد و اله، و هون بالقران عندالموت على انفسنا کرب السیاق، و جهد الانین، و ترادف الحشارج اذا بلغت النفوس التراقى، و قیل من راق؟ وتجلى ملک الموت لقبضها من حجب الغیوب، و رماهاعن قوس المنایا باسهم وحشة الفراق، و داف لها من ذعاف الموت کاسا مسمومة المذاق، و دنا منا الى الاخرة رحیل و انطلاق، و صارت الاعمال قلائد فى الاعناق، و کانت القبور هى الماوى الى میقات یوم التلاق
13-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و بوسیله قرآن هنگام(رسیدن) مگر اندوه جان کندن و سختى ناله کردن و پى درپى بودن ناله هاى وقت جان کندن (یا پى درپى بودن غرغره ها و بشمار افتادن نفسهاى در وقت جان سپردن) را بر ما آسان فرما آنگاه که جانهابچنبرهاى گردن رسد (گفته اند: از لطف و توفیق خداوند متعال است ببندگان که فرشته مرگ را در گرفتن جانها امر فرموده ازانگشتهاى پا شروع نماید آنگاه تدریجا و کم کم ببالا آید تا بسینه وگلو رسد براى اینکه بنده در اینمدت بتواند از روى دل بخدا روآورد و وصیت و توبه نماید پیش از آنکه عالم دیگر را بچشم ببیندو روحش از بدن بیرون شود که از این راه امید به نیکوئى پایان کاراو میباشد) و گفته شود کیست افسونگر؟ (یاران و خویشان محتضرو مرگ رسیده گویند: کیست دعا خواند که این بیمار بهبودى یابد؟یا کیست که بتواند این انسانرا که نزدیک مردن است بافسون بهبودى دهد؟ کسى نیست و نمیتواند! یا برخى از فرشتگان گویند:کدام یک از شما فرشتگان روح این محتضر را بالا مى برید، فرشتگان رحمت یا فرشتگان عذاب؟ این جمله از دعا اقتباس ازقول خدایتعالى است «س 75 ى 26»: کلا اذا بلغت التراقى «ى 27»و قیل من راق یعنى چنین نیست «که دنیا خواهان دل بر دنیا توانندنهاد و از آخرت غفلت نمایند» چون جانشان بچنبر گردن رسد وگفته شود: کیست افسونگر «به دعا یا طبیب و بهبودى دهنده به دواء») و فرشته مرگ براى گرفتن آن جانها از پرده هاى پنهانیها (ى از عقل و علم بشر) آشکار گردد، و آنها را بتیرهاى ترس فراق وجدائى (از دنیا) از کمان مرگها بزند، و براى آن جانها جامى راکه زهر آلود است چشیدن از آن از زهر مرگ آمیخته سازد، و کوچ کردن و روان شدن ما (از دنیا) بسوى آخرت نزدیک شود، و اعمال و کردارها (مانند) گردن بندهایى در گردنها گردد (اشاره بقول خدایتعالى «س 17 ى 13»: و کل انسان الزمناه طائره فى عنقه یعنى و عمل هر انسانى را «هر که باشد» در گردن او واجب و لازم گردانیدیم «عملش با او است و مانند گردن بند هرگز از او جدانمیشود») و تا وعده گاه روز بهمرسیدن (روز قیامت که جانها بابدنها، یا اهل آسمان با اهل زمین، یا ستمگر با ستمکشیده یا غیرآنها که خدا میداند بهم رسند) گورها آرامگاه باشد.
14-اللهم صل على محمد و اله، و بارک لنا فى حلول دارالبلى، و طول المقامة بین اطباق الثرى، و اجعل القبوربعد فراق الدنیا خیر منازلنا، و افسح لنا برحمتک فى ضیق ملاحدنا، و لا تفضحنا فى حاضرى القیمة بموبقات اثامنا
14-بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، و فرود آمدن بخانه کهنه (از هم ریخته: قبر) و بسیار ماندن در میان طبقه هاى خاک رابراى ما مبارک و نیکوساز، و قبرها را پس از مفارقت و جدائى ازدنیا براى ما (تا رسیدن بهشت) بهترین منزلها قرار ده (رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرموده: قبر نخست منزل از منزلهاى آخرت است اگرکسى از آن نجات و رهائى یافت پس از آن آسانتر از آنست، و اگرنجات نیافت پس از آن سختتر از آنست) و تنگى لحدهامان(شکافتگیهاى قبر) را بوسیله رحمت و مهربانیت گشاده گردان، وما را در میان گروه بسیارى که در قیامت حاضر میشوند بگناههاى تباه سازنده مان رسوا مکن
——————————————————————————–
18
15-و ارحم بالقران فى موقف العرض علیک ذل مقامنا،و ثبت به عند اضطراب جسر جهنم یوم المجاز علیها زلل اقدامنا، و نور به قبل البعث سدف قبورنا، و نجنا به من کل کرب یوم القیمة و شدآئد اهوال یوم الطامة
15-و بوسیله قرآن در جاى صف بستن و بیک رشته درآمدن دربرابر تو برخوارى مقام و مرتبه ما رحم فرما، و هنگام لرزیدن پل دوزخ در روز گذشتن از آن لغزش گامهاى ما را ثابت و پابرجا بدار(اخبار بسیار از ائمه معصومین علیه السلام رسیده: روز قیامت پلى برروى دوزخ کشیده میشود که اول آن موقف و جاى ایستادن براى حساب و وارسى است و آخر آن بر در بهشت است، هر که خدا رااطاعت کرده از آن میگذرد و به بهشت میرود و هر که او را معصیت نموده از دو سمت آن بآتش میافتد، و در وصف آن رسیده: که از موباریکتر و از شمشیر برنده تر است، و مؤمن مانند برق تندرو از آن میگذرد، و در بعض اخبار رسیده: صراط و پل دوزخ میلرزد واهلش را میلرزاند بطوریکه مفاصل و پیوندهاى اندام ایشان بهم زده میشود، و مردم مانند مورچه هاى ریز در آتش میافتند، و جزکسى را که خدا رحم میکند از آن رهائى نمییابند) و پیش ازبرانگیختن (زنده شدن در قیامت) تاریکى قبرهاى ما را روشن فرما، و ما را روز رستاخیز از هر اندوهى و از ترسهاى سخت روزقیامت (که مصیبت و سختى آن بالاترین مصائب و سختیها است)نجات ده
16-و بیض وجوهنا یوم تسود وجوه الظلمة فى یوم الحسرة و الندامة، و اجعل لنا فى صدور المؤمنین ودا، ولا تجعل الحیوة علینا نکدا
16-و روهاى ما را سفید (شادمانمان) گردان روزیکه روهاى ستمگران سیاه میشود (افسرده میگردند) در روز افسوس وپشیمانى گمراهان، (اشاره بقول خداى تعالى «س 19 ى 39»: وانذرهم یوم الحسرة یعنى ایشانرا از روز پشیمانى «روز قیامت »بترسان) و براى ما در دلهاى اهل ایمان محبت و دوستى قرار ده(اشاره بقول خداى تعالى «س 19 ى 96»: ان الذین امنوا و عملواالصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا یعنى همانا آنانکه ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند بزودى خداوند بخشاینده براى ایشان «در دلهاى مؤمنین » محبت و دوستى قرار میدهد«چنانکه در دلهاى دشمنانشان رعب و ترس میافکند») و زندگى رابر ما سخت و دشوار مگردان
17-اللهم صل على محمد عبدک و رسولک کما بلغ رسالتک، وصدع بامرک، و نصح لعبادک
17-بار خدایا بر محمدصلى الله علیه وآله وسلم بنده و فرستاده خود درود فرست، همچنانکه پیام ترا رسانید، و فرمانت را بصداى بلند و آشکارا بیان کرد (اشاره بقول خداى تعالى «س 15 ى 94»: فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشرکین یعنى پس بصداى بلند و آشکارا آنچه را که بآن مامورى برسان و ازکفار رو بگردان) و بندگانت را پند داد (که براه حق درآیند)
18-اللهم اجعل نبینا – صلواتک علیه و على اله یوم القیمة اقرب النبیین منک مجلسا، و امکنهم منک شفاعة، و اجلهم عندک قدرا، و او جههم عندک جاها 18بار خدایا پیغمبر ما را – درودهاى تو بر او و آل او باد روزرستاخیز از جهت مرتبه و مقام نزدیکترین پیغمبران بخود، و ازجهت شفاعت و میانجیگرى (از گناهکاران امت) برترین ایشان، واز جهت قدر و منزلت بزرگترین آنها، و از جهت جاه و جلال آبرومندترین آنان نزد خود قرار ده
19-اللهم صل على محمد و ال محمد، و شرف بنیانه، وعظم برهانه، و ثقل میزانه، و تقبل شفاعته، و قرب وسیلته، و بیض وجهه، و اتم نوره، وارفع درجته
19-بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، و بنا و ساختمان او را بلند کن (دین مقدسش را بر همه ادیان برترى ده) و دلیل او(قرآن کریم) را بزرگ گردان (بر همه آشکارساز) و ترازوى(حسنات) او را سنگین نما، و شفاعتش را (درباره گنهکاران) بپذیر، و منزلتش را (نزد خود) نزدیک، و رو سفیدش (شادمانش)فرما و نورش را کامل (دینش را در همه جاى جهان منتشر) ساز، ودرجه و مرتبه اش را بالا بر
20-و احینا على سنته، و توفنا على ملته وخذ بنامنهاجه،واسلک بنا سبیله، و اجعلنا من اهل طاعته، و احشرنا فى زمرته، و اوردنا حوضه، واسقنابکاسه
——————————————————————————–
19
20-و ما را بر طریقه و روش او زنده بدار، و بر دین او بمیران، ودر راه آشکارش سیرده، و براه و طریقه اش ببر، و از فرمانبران اوقرار ده، و در گروه او گردآور، و بحوض او (نهرى که خداى تعالى در بهشت بآنحضرت عطا فرموده و برگزیدگان امت روز قیامت درآن وارد میشوند) واردساز، و ازجام آنحوض سیراب گردان
21-و صل اللهم على محمد و اله، صلوة تبلغه بها افضل ما یامل من خیرک و فضلک و کرامتک، انک ذورحمة واسعة، و فضل کریم
21-و درود فرست – بارخدایا بر محمد و آل او درودى که بوسیله آن او را ببهترین نیکى و بخشش و بزرگواریت که امیدوار است برسانى، زیرا تو داراى رحمت گشاده و بخشش بزرگى (که فنا ونیستى و گم شدن در آن راه ندارد)
22-اللهم اجزه بما بلغ من رسالاتک، وادى من ایاتک،ونصح لعبادک، و جاهد فى سبیلک، افضل ما جزیت احدامن ملائکتک المقربین، و انبیائک المرسلین المصطفین،و السلام علیه و على اله الطیبین الطاهرین و رحمة الله وبرکاته.
22-بار خدایا او را در برابر اینکه پیغامهاى ترا رسانید، و آیات(قرآن مجید، یا نشانه هاى پروردگارى و یگانگى) ترا اداء نمود(مردم را بآن راهنمائى کرد) و بندگانت را پند و اندرز داد، و در راه تو (بدست و زبان) کوشش و کارزار کرد پاداش ده، به بهترین پاداشى که بیکى از فرشتگانیکه از خواص و نزدیکان درگاه توهستند، و پیغمبران فرستاده شده برگزیده خود داده اى، و درود ومهربانى و نیکیهاى بسیار خدا بر او و بر آل او که (از چرکى جهل ونادانى) پاکیزه و (بعلم و ایمان آراسته و از پلیدى میلاد و آلودگى معاصى و فساد) پاک اند.