معراج پیامبر اکرم(ص) از نظر علمى و عقلى
۱۳۹۳/۱۱/۰۵
–
۵۶۸ بازدید
باید توجه داشته باشید که عقل نمى تواند معراج را اثبات نماید؛ یعنى، نمى توان از براهین عقلى و در قالب اشکال صورى منطقى، معراج را ثابت کرد و تا حال نیز کسى مدعى چنین امرى نشده است. این مسأله در حوزه نقل است؛ یعنى، براساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امرى مسلم و قطعى است. آنچه در این باب مطرح است و به احتمال زیاد پرسش شما نیز در همین فضا قرار دارد – گرچه نتوانسته اید آن را روشن بیان سازید – عبارت است از این که آیا مى توان توجیهى خردمندانه و عقلانى از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنى مى توان دلیلى بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟
به نظر مى رسد با توجه به برخى امور که در ادامه مى آید، عقل حکم به جواز و امکان معراج مى دهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگى هاى روح و بدن آدمى و شناخت ساختار وجودى آنها و هم چنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردى هستى شناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امرى موجّه و مقبول مى داند.
براى آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام «معراج» توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود:
قسمت اول:
از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر مى کنند به «اسراء».
قسمت دوم:
از بیت المقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به «معراج» نیز یاد مى کنند.
قسمت سوم:
عبور از آسمان ها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمى که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر مى کنند به «اعراج».
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل تا ابد بیهوش مانَد جبرئیل
گفت جبرئیلا بیا اندر پى ام گفت رو رو من حریف تو نى ام
مثنوى/ 4/3802 – 3800 و 3802.
حال باید بررسى کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانى بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنى سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیت المقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامى، سیرى روحانى و جسمانى بوده است؛ یعنى، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادى و طبیعى خود در معیّت روح، طى الارض نموده و از مکه تا بیت المقدس سیر نموده اند. المیزان، ج 13، ص 32. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفرى حکم مى دهد؟
عقل با توجه به امور ذیل، چنین امرى را ممکن مى داند:
1. انسان متشکل است از روح و بدن.
2. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است.
3. بدن همچون وسیله و ابزارى است براى فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادى، فعالیت هاى بدن نیز متوقف مى گردد.
4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصى برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف مى شود، تا بتواند آن روح قوى را همراهى و مشایعت کند.
5. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیق تر و بیشتر باشد، داراى اراده قوى گشته، به طورى که برایش حالتى رخ مى دهد که مى فهمد مى تواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنى به مرحله اى مى رسد که در درون خود مى یابد که اگر چیزى را اراده نماید، حاصل مى شود. نگا: علامه حسن حسن زاده آملى، دروس معرفت نفس، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 1 و 2.
با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جاى خود مستدل شده است و در این جا نمى توان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن مى تواند یک سلسله فعالیت هایى را انجام دهد که بدن به تبع توانمندى روح، قابلیت چنین اعمالى را پیدا مى کند. شواهد متعددى در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخى از افراد بر اثر یک سلسله ریاضت ها و کسب برخى از معارف، قدرتى مى یابند که مى توانند بدن خود را در حالت ثابتى مدت ها نگه دارند یا اعمالى را انجام دهند که افراد عادى دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امرى مسلّم و قطعى است. به دو روایت ذیل توجه کنید:
1. «نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضى از یاران عیسى(ع) روى آب راه مى رفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روى هوا هم راه مى رفتند». بحارالانوار، ج 70، ص 212 – 210 و ص 205، ح 14.
این روایت به خوبى اشاره مى کند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادى دایر مدارِ یقین به خداى سبحان است که روح آدمى را چنان توانمند مى سازد که بدن به تبع این روح قوى مى تواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادى را انجام دهد.
2. امام صادق(ع) فرمود: «هیچ بدنى از عملى که نیت در آن قوى باشد، ناتوان نشده». همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوى باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد مى شود.
طىّ الارض، یعنى سفر روحانى به همراهى جسم و بدن مادى از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحى که بر اثر معرفت به یک درجه متعالى رسیده است، مى تواند با بدن خود در کم ترین زمان مکان هاى بسیار دور را طى کند و در جهان مادى به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج 6، صص 190 – 178.
اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیت ها متفاوت مى باشد. چه بسا در برخى افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنى بود که تاب آن همه قیام ها و قعودهاى شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان داراى عالى ترین مرتبه وجودى بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژه اى برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحى چنان بدنى را نیز لازم دارد؛ بدنى که متناسب با این روح باشد و براى آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوى بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود.
نورِ مه بر ابر چون منزل شده است روى تاریکش ز مه مُبْدَل شده است
گرچه همرنگ مه است و دولتى است اندر ابر آن نور مه عاریتى است
یا مگر ابرى بگیرد خوى ماه تا نگردد او حجاب روى ماه
بوده ابر و رفته از وى خوى ابر این چنین گردد تن عاشق به صبر
تن بود اما تن گمگشته زو گشته مبدل، رفته از وى رنگ و بو
اگر ابرى، خوى ماه بگیرد و تیرگى را رها کند و سراسر نورانى شود، این ابر دیگر حجاب روى و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانى چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوى جسمى را از دست بدهد و خوى و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را مى یابد و گویا مانند روح عمل مى کند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، بدن هم با حرکت جسمانى به همان مکان منتقل مى شود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسن زاده آملى، دست نوشته.
اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنى، معراج حضرت رسول(ص) از بیت المقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانى بوده است و هم جسمانى و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانى بوده است، نه جسمانى. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانى مى دانند، دو تحلیل در این باب ارائه مى دهند.
الف:
برخى آن را به این صورت تبیین کرده اند که حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به جایى عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستى را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امرى مجاز و ممکن است:
1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است.
2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است.
3. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادى آمده و در این بدن مادى قرار گرفته است.
4. در این سیر نزولى، روح محجوب به حجاب ها و آغشته به ظلمت هایى گشته است.
5. اگر آدمى بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجاب ها و ظلمت ها را از روح کنار زند، مى تواند خود را به مراتبى که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالى روح که از روح خدا بوده و از نوعى طهارت، پاکى، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد.
6. در صورت کنار زدن حجاب ها و رنگ ها و هیئت ها و شکل ها از حقیقت روح، آدمى قادر مى شود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادى و طبیعى، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، مقالات، ج 1.
با توجه به این اصول شش گانه که در جاى خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، مى گوییم: اگر آدمى روح خود را از تعلّقات مادى، رنگ ها و شکل هاى دنیوى و مادى خلاص کرده، به سوى خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیارى از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجاب ها، حقایق عوالم دیگر براى او منکشف مى شود. این، حقیقتى است که بسیارى از بزرگان آن را نیز تجربه کرده اند. همچون زیدبن حارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبى داشت و بر اثر سلوک عملى در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود.
دوزخ و جنات و برزخ در میان پیش چشم کافران آرم عیان
وانمایم حوض کوثر را به جوش کآب بر روشان زند بانگش به گوش
وآنکه تشنه گرد کوثر مى دوند یک به یک را نام واگویم کى اند
مى بساید دوششان بر دوش من نعره هاشان مى رسد در گوش من
اهل جنت پیش چشمم زاختیار در کشیده یکدیگر را در کنار
دست همدیگر زیارت مى کنند وز لب هم بوسه غارت مى کنند
مثنوى، / 1/3540 – 3535.
هر چه این انقطاع کامل تر و عمیق تر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشترى برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستى بیشتر و ژرف تر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن مى گردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطع تر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانى کامل تر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجاب ها رها شده؛ حجاب هایى که برخى از عرفاى بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن براى رسول خدا(ص)، کشفى بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگرى است. حضرت محمد(ص) به قدرى با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقى مى کردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، صص 155 – 103.
پس محمد صد قیامت بود نقد زآنکه حل شد در فناى حل و عقد
زاده ثانى است احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت راه مى پرسیده اند اى قیامت، تا قیامت راه چند؟
با زبان حال مى گفتى بسى که زمحشر حشر را پرسد کسى؟!
بهر این گفت آن رسول خوش پیام رمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام
همچنان که مرده ام من قبل موت زآن طرف آورده ام این صیت و صوت
مثنوى/ 6/755 – 750.
ناگفته نماند که این کشف و شهود براى رسول خدا(ص) در نهایت بیدارى بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخى به اشتباه پنداشته اند.
ب :
عده اى دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصى تا عوالم بالا «معراج» حضرت رسول(ص) روحانى بوده است؛ ولى روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماوراى این عالم مادى عروج نموده و آیات بزرگ الهى و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج 13، صص 33 – 32.
این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امرى ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آن جا به این عالم مادى نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند مى تواند بدن مادى خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولى ممکن خواهد بود.
به گفته علامه طباطبایى: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمى تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّى است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاع هاى خود را به اشیاء مى تاباند ]نه به نحو تجافى [مانند باران که وقتى از آسمان بر زمین مى بارد، دیگر در آسمان نیست ] لذا هرگز یک ولىّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمى ماند؛ و هنگامى که به عالم مافوق صعود مى کند از عالم مادون و پایین غافل نمى ماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایین تر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسن زاده آملى.
ناگفته نماند که براى این دو تحلیل مى توان وجه جمعى را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادى و بدن طبیعى باشد،
توجیه علمى این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادى و طبیعى مى توانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویى بپردازند؛ ولى معراج مسأله اى فراطبیعى و فوق مادى بوده است که علوم و روش هاى آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگى و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلى پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگى هاى هستى شناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امرى مجرد و غیرمادى است و عقل بشرى تنها با توجه به چنین مشخصاتى در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امرى ممکن و مجاز مى داند، نه محال و غیرممتنع؛ ولى «عقل» نیز با این که توانایى ادراک موضوعات فرامادى را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (براى آشنایى بیشتر با برخى از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیةا… عبدا… جوادى آملى، سیره رسول اکرم 6 در قرآن (تفسیر موضوعى، ج 9)، صص 85 – 63.