ارتباط «انسان کامل» با اسم اعظم
۱۳۹۳/۱۰/۰۵
–
۱۳۵ بازدید
انسان کامل، مانند آینه اى است که در پهنه نظام کیهانى، گسترده است و خدا را به خوبى نشان مى دهد. از عالم عقل تا آخرین ذره مادى- در قوس نزول- و از نازل ترین ذرّه تا عالى ترین دُرّه نادره عقلى- در قوس صعود- کشیده است و به همین جهت، همه اسما و اوصاف الهى را نشان مى دهد.
انسان کامل، مانند آینه اى است که در پهنه نظام کیهانى، گسترده است و خدا را به خوبى نشان مى دهد. از عالم عقل تا آخرین ذره مادى- در قوس نزول- و از نازل ترین ذرّه تا عالى ترین دُرّه نادره عقلى- در قوس صعود- کشیده است و به همین جهت، همه اسما و اوصاف الهى را نشان مى دهد.
به بیان دیگر، از آنجا که انسان کامل مظهر الهى است، جامع و مظهر همه اسماى او نیز خواهد بود. همان اسمایى که خداوند سبحان، به صورت علم لدنّى، به انسان کامل آموخته است. «3» در واقع از آنجا که خلیفه، به معناى مظهر است و خداوند داراى اسماو صفات گوناگونى است؛ انسان کامل نیز مظهر این اسما خواهد بود؛ به عنوان مثال خداوند، به هر چیزى دانا و بر هر چیزى توانا است و زنده اى است که هرگز نمى میرد؛ از این رو انسان کامل، کسى است که به اذن الهى به «کل شى ء علیم و قدیر و الحى الذى لا یموت» است. البته این اسما به مقدارى که در جهان امکان ظهور دارد و میسّر است، براى انسان کامل نیز مقدور مى باشد. «1»
پُر و مالامال از نور حق است جام تن بشکست نور مطلق است
نور خورشید ار بیفتد بر حدث او همان نور است نپذیرد خبث «2»
چون بپرّاند مرا شه در روش مى پرم بر اوج دل چوپرتوش
همچو ماه و آفتابى مى پرم پرده هاى آسمان ها مى درم «3»
به بیان دیگر، از آنجا که انسان کامل مظهر الهى است، جامع و مظهر همه اسماى او نیز خواهد بود. همان اسمایى که خداوند سبحان، به صورت علم لدنّى، به انسان کامل آموخته است. «3» در واقع از آنجا که خلیفه، به معناى مظهر است و خداوند داراى اسماو صفات گوناگونى است؛ انسان کامل نیز مظهر این اسما خواهد بود؛ به عنوان مثال خداوند، به هر چیزى دانا و بر هر چیزى توانا است و زنده اى است که هرگز نمى میرد؛ از این رو انسان کامل، کسى است که به اذن الهى به «کل شى ء علیم و قدیر و الحى الذى لا یموت» است. البته این اسما به مقدارى که در جهان امکان ظهور دارد و میسّر است، براى انسان کامل نیز مقدور مى باشد. «1»
پُر و مالامال از نور حق است جام تن بشکست نور مطلق است
نور خورشید ار بیفتد بر حدث او همان نور است نپذیرد خبث «2»
چون بپرّاند مرا شه در روش مى پرم بر اوج دل چوپرتوش
همچو ماه و آفتابى مى پرم پرده هاى آسمان ها مى درم «3»