ولایت تشریعی وتکوینی در لسان روایات
۱۳۹۳/۱۰/۰۵
–
۱۵۹ بازدید
ولایت در لغت به معناى قرب و نزدیکى است (-معجم مقاییس اللغة، ابى الحسین احمد بن فارس بن زکریا، دفتر تبلیغات اسلامى قم.
ولایت در لغت به معناى قرب و نزدیکى است (-معجم مقاییس اللغة، ابى الحسین احمد بن فارس بن زکریا، دفتر تبلیغات اسلامى قم. ج: 6 ص: 141) و معناى محبت و حکومت و تولیت نیز از دیگر معانى ولایت است که از معناى قرب گرفته شده اند( و ولایت بر دو قسم تکوینى و تشریعى تقسیم مى شود.- ملاصدرا، مفاتیح الغیب؛ انتشارات مولى ص: 487 و کربلائى جواد؛ الانوار الساطعة؛ دارالحدیث ج: 1 ص: 18) استاد مطهرى در تعریف ولایت تکوینى مى فرمایند: ولایت تکوینى این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهى نائل مى گردد و اثر وصل به مقام قرب ـ البته در مراحل عالى آن ـ این است که معنویت انسانى که خود حقیقت و واقعیتى است، در وى متمرکز مى شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویت، مسلط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان مى شود. زمین هیچگاه از ولیّى که حامل چنین معنویتى باشد، به عبارت دیگر از انسان کامل خالى نیست.( مطهرى، استاد شهید مرتضى؛ ولاءها و ولایتها، انتشارات صدرا، صص: 57 ـ 56. تذکر این نکته ضرورى است که عبارت فوق متوهم این معنى است که ولایت تکوینى فقط مختص به انسان کامل و حجت هر زمان یعنى پیامبر و امام معصوم است؛ اما در ادامه بحث روشن مى شود که چنین نیست و مقام ولایت درجاتى دارد که درجات بالاى آن مختص اولیاء الهى است، اما مدارج پائین و متوسط آن را مؤمنان عارف هم مى رسند.) حضرت آیت الله جوادى آملى نیز در تعریف ولایت تکوینى مى نویسند: ولایت تکوینى یعنى سرپرستى موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینى داشتن در آنها، مانند ولایت نفس انسانى بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبت به قواى ادراکى خود مانند نیروى وهمى و خیالى و نیز بر قواى تحریکى خویش مانند شهوت و غضب، ولایت دارد؛ بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد؛ اگر دستور دیدن مى دهد، چشم, او را اطاعت مى کند و اگر دستور شنیدن مى دهد، گوش او مى شنود و اگر دستور برداشتن چیزى را صادر مى کند، دستش فرمان مى برد و اقدام مى کند؛ البته این پیروى و فرمانبرى در صورتى است که نقصى در این اعضاء وجود نداشته باشد. بازگشت ولایت تکوینى به علت و معلول است. این نوع ولایت، تنها بین علت و معلول تحقق مى یابد.(-جوادى آملى آیت الله عبدالله، ولایت فقیه، مرکز نشر اسراء، ص: 123)
پس در معناى ولایت تکوینى چند امر لحاظ شده است: 1 ـ مقام قرب الهى، که از طریق پیمودن صراط بندگى حاصل مى شود. 2 ـ مقام قرب باعث ظهور معنویت خاصى در انسان مى شود که آن معنویت منشأ آثار بیرونى مى شود. 3 ـ انسانى که به مقام ولایت تکوینى مى رسد، داراى مقام قدرت تصرف در امور و سرپرستى موجودات جهان مى شود، به گونه اى که موجودات جهان ـ در حد ولایت ولى ـ تابع و فرمانبر او مى شوند و این همان اثر بیرونى ولایت تکوینى است. 4 ـ این تصرف با اجازه خداوند متعال است. 5 ـ تصرف خارج از نظام على و معلولى نیست. بلکه تصرف ولى علت آنچه تصرف شده، معلول کار اوست. 6 ـ در عین حال که ولایت تکوینى بر اساس نظام على و معلولى است، کارى خلاف عادت و جریان طبیعى عالم اسباب است.(مکارم شیرازى، آیت الله ناصر، پیام قرآن، دارالکتب الاسلامیة تهران؛ ج: 9 ص: 161)
اما در یک تقسم بندى کلى ولایت تکوینى بر دو قسم است: 1 ـ ولایت عامه که براى همه مومنانى که داراى کردار نیک هستند، حاصل مى شود: الله ولى الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الى النور خداوند ولى کسانى است که ایمان آوردند، آنها را از تاریکى ها به نور مى آورد.(-بقره: 257) 2 ـ ولایت خاصه که عبارت از فنا در ذات اقدس اله است، فناى ذاتى، صفاتى، و افعالى. ولىّ خاص در ذات اقدس خداوندى فانى است و به اسماء و صفات الهى متخلق است و به آنها قائم و پابرجاست. [یعنى در این مرحله دیگر منى نیست، هر چه هست، اوست. مولوى در این موضوع اشعار نغزى دارد: آن یکى آمد در یارى بزد گفت: یارش کیستى اى معتمد؟
گفت: من. گفت: برو هنگام نیست بر چنین خوانى مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق که پزد که وارهاند از نفاق
چون توئىّ تو هنوز از تو نرفت سوختن باید ترا در نار تفت
رفت آن مسکین و سالى در سفر در فراق یار سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس بازگشت باز گِرد خانه انباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب تابنجد بى ادب لفظى ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن؟ گفت: بر در هم توئى اى دلستان
گفت: اکنون چون منى اى من درا نیست گنجائى دو من در یک سرا
رسیدن به این مقام مشکل است و ریاضتهاى فراوان شرعى مى خواهد، که در این صورت اگر توفیق الهى رفیق راه شود، رسیدن به این مقام را شاید. واضح است که مقام فناء و قرب الهى را درجات و طبقاتى است که برخى به مدارج بالا مى رسند و برخى به مدارج اولیه یا متوسط آن]. ولایت خاصه نیز بر دو گونه است: الف: ولایت اعطایى که عبارت از مجذوب شدن در محضر حضرت اله پیش از مجاهده است. ولىّ عطائى را محبوب مى نامند؛ زیرا خداوند او را جذب کرده است. ب: ولایت کسبى که عبارت از مجذوب شدن در محضر حضرت اله پس از مجاهده است. ولىّ کسبى را محبّ نامند، زیرا ابتداء به ذات اقدس اله تقرّب پیدا کرده و سپس به مقام جذبه رسیده است. البته براى او نیز ابتداء فیض الهى باریدن گرفته که در باطن او غوغایى برپا کرده و او را به تلاش و کوشش واداشته است. وگرنه اگر فیض و جذبه الهى نباشد، رسیدن به مقام قرب محال است.-مفاتیح الغیب ص: 488 ـ 487. () بنابراین سه مرتبه براى ولایت تکوینى مى توان ذکر کرد: (1) مرتبه ولایت عامه مومنان نیک کردار. (2) مرتبه ولایت خاصه عارفانى که با مجاهده به مقام قرب رسیده اند. و (3) مرتبه خاص الخاص که مخصوص انبیاء و ائمه (سلام الله علیهم) است که آنها به دلیل استعداد ذاتى خود محبوب الهى شدند و در مقام ذات و صفات و افعال الهى ذوب گردیدند، آنها آئینه تمام نماى الهى هستند.(- حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند: ما لله آیة اکبر منى براى خداوند نشانه و آیتى بزرگتر از من نیست (بحار الانوار ج: 23 ص: 206) عارف معاصر مى سراید: مى خواست که خود جلوه کند، جلوه گرم کرد) این گروه همان انسانهاى کامل و حجت هاى الهى و واسطه هاى فیض هستند که زمین هیچگاه از آنها خالى نمى شود. فیض الهى دائمى است و همه کسان مى توانند بدان برسند، منتها برخى استفاده تمام از آن مى کنند که اینها بر حسب استعداد ذاتیشان به مقام خاص الخاص مى رسند و برخى بهره هاى فراوان مى بردند که اینها به مقام خاص نائل مى شوند و گروهى نیز به فراخور حال خود بهره مى برنند که آنها عامه مومنان نیک کردارند و گروهى نیز عناد ورزیده و هیچ بهره اى نمى برند. آن یکى خورشید علیین بود وین دگر خفاش کز سجین بود
آن یکى نورى ز هر عیبى برى وین یکى کورى گداى هر درى
آن یکى ماهى که بر پروین زند وین یکى کرمى که بر سرگین زند
آن یک یوسف رخى، عیسى نفس وین دگر گرگى و یا خر یا جرس
آن یکى پرّان شده در لامکان وین یکى در کاهدان همچون سگان
آن یکى سلطان عالى مرتبت وین یکى در گلخنى اندر تعزیت
آن یکى خلقى ز اکرامش خجل وین دگر از بینوائى منفعل
آن یکى سرور شده ز اهل زمان وین دگر در خاک خوارى بس نهان
(مولوى، مثنوى معنوى) [آرى انسان چنین است که یکى به مقام قاب قوسین او ادنى مى رسد و دیگرى در اسفل السافلین و اسفل درکة من الجحیم نزول مى کند. یکى به نهایت قرب بار مى یابد و دیگرى به نهایت بعد رانده مى شود. آرى ؛ از همه محرومتر خفاش بود که عدوى آفتاب فاش بود
به این دلیل است که به ما گفته اند سعى کنید به مقامات راه بیابید، و اگر بدان راه ندارید، لااقل آن را انکار نکنید]. روشن شد که مقام ولایت تکوینى مقام قرب و مقام معنویتى است که موجب تصرف در امور خارجى مى شود. این تصرف را در سه بند مى توان خلاصه کرد: 1 ـ آنها واسطه فیض الهى هستند. 2 ـ برخى کرامات از آنها سر مى زند. این کرامات همگى به اجازه الهى است. 3 ـ دعاى آنها براى امور مطلوب مستجاب مى شود.(-پیام قرآن ج: 9 صص: 163 ـ 162) ظاهرا مومنان نیک کردار تنها در حد بند سوم داراى ولایت هستند و بندرت از آنها کرامتى دیده مى شود. عارفان در حد خود داراى کرامات هستند و تحت سرپرستى ولى الله الاعظم واسطه فیض هم مى شوند و در موارد بسیارى دعاى آنها مستجاب مى شود. اما انبیاء و اولیاء واسطه فیض الهى اند، که در هر عصرى یک نفر از آنها زندگى مى کند و بدون او زمین توان زندگى ندارد. چنانچه در زمانه ما صاحب زمان، حضرت ولى الله الاعظم بقیة الله الاکرم خاتم ولایت مطلقه الهى حضرت امام مهدى (روحى و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) مى باشند. اینها واسطه فیض الهى هستند و ظهور کرامات ـ بدون اینکه داعیه بر ظهور آنها داشته باشند ـ از آنها فراوان است و دعاى آنها نیز یقینا مستجاب مى شود.
جهت آگاهی بیشتر در این زمینه نگا: مطهری مرتضی، ولا و ولایتها، صص 73-86، قم، صدرا، چاپ نهم1374.
ب- ولایت تشریعی
این گونه ولایت ها کاربردها، اقسام و مراحلی دارد که به تناسب بحث به برخی از آنها اشاره می شود:
1. ولایت بر تشریع
ولایت بر تشریع به معنای حق قانون گذاری است. این حق بر اساس آیه ان الحکم الا للله در اساس از آن خداست و خداوند با انگیزش پیامبران، قوانین خود را به بشریت ابلاغ می کند. پیامبر در این مقام دریافت کننده و قانون از سوی خدا و ابلاغ کننده به مردم است. البته بعید نیست که پیامبر به اذن خدا حق قانونگذاری در مورد بعضی از احکام دینی نیز داشته باشد. خاتمیت در این عرصه به معنای آن است که همه برنامه های تکاملی و قوانین دینی مورد نیاز بشر تا پایان تاریخ را خداوند به پیامبر وحی و به بشریت ابلاغ نموده است و از این پس هیچ گونه قانون آسمانی جدیدی نازل نخواهد شد. بدون شک این قسم از ولایت را هیچ شیعه ای برای امامان معصوم(ع) باور ندارد. اگر چنین ولایتی مورد اعتقاد بود با خاتمیت ناسازگار بود لیکن کدام یک از عالمان شیعه چنین اعتقادی را تبلیغ کرده اند؟
2. ولایت در تشریع
منظور از ولایت در تشریع این است که در چارچوب اصول، هنجارها و قوانین الهی که توسط پیامبر ابلاغ شده است کسانی ولایت دارند که اولا آنها را برای مردم تبیین کنند و ثانیا جزئیات احکام را از کلیات آن استخراج نمایند و ثالثا رهبری جامعه را در جهت اجرای آن احکام برعهده گیرند و رابعا در صورت وقوع تزاحم در احکام در مسیر اجرای آن بر اساس قاعده اهم و مهم رفع تزاحم نمایند. این گونه ولایت که در واقع ولایت در مقام تبیین و اجرا است برای ائمه و نایبان آنها ثابت است و چنین چیزی هیچ تضادی با خاتمیت ندارد بلکه استمرار شریعت خاتم در بستر زمان است و بس.
به عبارت دیگر عالمان شیعه برآنند که پیامبر(ص) دارای سه سمت اصلی بوده اند؛ 1. دریافت و ابلاغ وحی 2. تبیین و تفسیر آنچه وحی شده 3. رهبری اجتماعی و اجرای قوانین الهی.