۱۳۹۳/۱۰/۰۵
–
۱۷۷ بازدید
خداوند متعال هیچ کاری را به هیچ کس نسپرده است. وسائط فیض همان گونه که از اسمشان پیداست واسطه فیضند نه فاعل فیض . فیضِ وجود، تنها از آن خدا و به دست خداست و همه ی موجودات عالم ، افعال او و فیض او هستند ؛ لکن بعضی از این فیضها واسطه اند برای فیضهای پایین تر از خودشان تا فیض وجود به آنها نیز برسد .در واقع وجود وسائط فیض به خاطر ضعف خدا نیست بلکه به خاطر ضعف موجودات است . موجودات ضعیفتر و پایین تر تاب آن را ندارند که مستقیما از ذات خدا ، فیض بگیرند . برای مثال وجود انسانهای عادی تاب تحمل وحی الهی را ندارند لذا خداوند متعال وحی را از طریق انسانهایی به بشر می رساند که از نظر روحی بسیار قوی و نورانی هستند . یا در قبض روح انسانها خدا روح هر کسی را مستقیما خودش قبض نمی کند چون هر کسی تاب شهود خدا را ندارد ؛ حتی برای قبض روح بسیاری از افراد ، حضرت عزرائیل نیز حاضر نمی شود بلکه فرشتگان پایین تر از حضرت عزرائیل این کار را عهده دار می شوند چون تحمل وجود عزرائیل نیز از عهده افراد عادی خارج است. اگر برای تقریب به ذهن بخواهیم مثالی بزنیم می توان گفت که نقش وسائط فیض تقریبا شبیه نقش ترانسفورماتور کاهنده است . یک رادیوی معمولی را اگر مستقیما به برق شهری وصل کنیم یقینا خواهد سوخت لذا بین برق شهری و رادیو ترانسفورماتوری تعبیه می شود تا ولتاژ برق را کاهش دهد تا رادیو بتواند آن را تحمل کند . به همین صورت برق یک خانه را هم مستقیما به نیرگاه برق وصل نمی کنند ، چون ولتاژ برق نیروگاه به قدری قویست که سیم کشی خانه را می سوزاند . خداوند متعال حتی برای انبیاء(ع) نیز وسائط فیضی قرار می دهد تا وحی را به آنان برساند چون با این که روح انبیا بسیار قویست ولی جسم آنها تحمل اتصال مستقیم به منبع فیض را ندارد ؛ لذا زمانی که وحی به طور مستقیم بر پیامبر (ص) نازل می شد بدن آن حضرت به لرزه می افتاد و رنگش دگرگون می شد و تب می نمود و مدهوش می شد .همچنین آنگاه که خدا بر کوه طور تجلی نمود حضرت موسی (ع) آن را تاب نیاورد و مدهوش شد .« و هنگامى که موسى به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى دید! ولى به کوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى دید!» اما هنگامى که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهى تو ؛ من به سوى تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم! » (اعراف / 143)