۱۳۹۳/۱۰/۰۵
–
۱۵۵ بازدید
دانشجوی گرامی مسئله شفاعت و وساطت فیض الهی توسط اولیای مقرب الهی که در رأس آنها پیامبر(ص) و امامان(ع) می باشند جای هیچ گونه تردیدی ندارد، لیکن این لزوما به معنای آن نیست که راه مستقیم به سوی خدا بسته باشد؛ چنین انگاره ای برآمده از عرفان و تفکر تحریف شده مسیحی است که در آن راه مستقیم انسان به سوی خدا بسته است.
رابطه مستقیم ما با خدا نیز از دایره شفاعت و وساطت فیض خارج نیست. یعنی از طریق شفاعت و وساطت ما توفیق رابطه با خدا و نماز و نیایش پیدا می کنیم و باز از همین طریق نماز ما تصفیه و پاکیزه می شود و شرایط صعود به عوالم بالا و قبولی درگاه حضرت احدیت را پیدا می کند.
به بیان دیگر خداوند دوگونه ارتباط با آفریدگان خود دارد با واسطه و بدون واسطه، که در اصطلاح از آن به «عالم امر» و «عالم خلق» تعبیر می شود. از جهت عالم امر و بدون واسطه فیض الهی به طور «کن فیکون» به آفریدگان می رسد و بنا بر عالم خلق از طریق واسطه ها و به طور عادی و تدریجی فیض الهی به بندگان می رسد.
بدون شک آدمى براى تحصیل کمالات مادى و معنوى، به غیر خود؛ یعنى، خارج از محدوده وجودى خویش، نیازمند است. عالم هستى بر اساس نظام اسباب و مسببات استوار شده و تمسّک به سبب ها و وسایل براى رسیدن به کمالات مادى و معنوى، لازمه این نظام است.
بر همین اساس قرآن کریم، انسان را در جهت کسب کمالات معنوى و قرب به درگاه الهى، امر به توسّل به اسباب تقرب کرده است:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ»؛ «اى مؤمنان پرواى الهى داشته باشید و به سوى او وسیله تحصیل کنید»: مائده (5)، آیه 35.. در روایات پیامبر اکرم و امامان معصوم(ع) نیز بر لزوم توسّل به اولیاى الهى هنگام دعا، تأکید شده است؛ چنان که در روایت نبوى مستند نزد شیعه و اهل سنت آمده است:
«کل دعاء محجوب حتّى یُصلّى على محمد و آل محمد»؛ میزان الحکمه، ج 4، ص 1662، ح 10794؛ کنزالعمال، ح 2153؛ المعجم الاوسط، ج 1، ص 220. «هر دعایى محجوب است تا اینکه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود».
بنابراین همچنان که اصل دعا از اسباب و وسیله هاى فیض است و مى توان حاجت را به طور مستقیم از خداوند درخواست کرد؛ توسّل به اولیاى الهى در هنگام دعا نیز از اسباب فیض و وسایل قرب به خداوند است.
حکمت توسّل
یکم. حکمت اعطاى این نقش به بزرگان دین و اولیاى الهى، جایگاه معنوى آنان است. همه موجودات عالم هستى، آیات و نشانه هاى حضرت حقّ اند. هر موجودى به اندازه وسعت وجودى اش، نشانگر اسما و صفات خداوند سبحان است. عالى ترین و تابناک ترین جلوه و ظهور حضرت حق، در آینه وجود انسان کامل (پیشوایان معصوم) محقق مى گردد. انسان کامل آینه تمام نماى اسما و صفات حضرت حق و جلوه و مظهر جلال و جمال پروردگار است. توسّل به انسان کامل، در حقیقت توجه به جلال و جمال خدا و توسّل به چشمه فیض او است.
دوّم. اولیاى الهى انسان هایى از جنس خود ما هستند و به طور معمول خیلى راحت تر و زودتر مى توان با آنان رابطه عاطفى، برقرار کرد.
سوّم. خداوند خواسته است اولیاى خود را در کانون توجه و اقبال مردم قرار دهد. توجه به آنان، به عنوان انسان هاى کامل و برقرارى ارتباط عاطفى و معنوى با آنان، تأکید بر حقانیت و اسوه بودن آنان است و موجب مى شود مردم با مراجعه به آنان و الگوگیرى از ایشان، به طریق هدایت و سعادت، دست یابند.
با این مقدمه لازم است به دو نکته توجه نمایید.
اول. درست است که وجاهت و آبرومندی انسان نزد خدای متعال در حسن ارتباط و استجابت دعای انسان موثر است ولی باید توجه داشت در این زمینه مطلق گرایی صحیح نیست و این حالت در افراد به صورت نسبی وجود دارد. یعنی هرکس به مقداری که با خدای متعال رابطه دارد و توانسته است رضایت او را نسبت به خود جلب نماید از وجاهت و آبرومندی برخوردار است؛ بنابراین حتی بدون واسطه با خدای خود رابطه دارد و می تواند دعا کند و امید به استجابت آن را نیز داشته باشد. طبیعی است تاثیر کلام و دعای کسانی که مراتب عبودیت را بهتر انجام داده اند, قرب بیشتری دارند و درجه وجاهتشان بالاتر است, نسبت به کسانی که چنین نیستند, بیشتر است و بحث وجاهت و آبرومندی در این جهت خیلی موثر است, لذا در دعای توسل می خوانیم (یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله) یعنی ابتدا به وجاهت ایشان استدلال می کنیم و بعد آن را وسیله در خواست شفاعت از ایشان قرار می دهیم.
دوم. فلسفه توسل به اهل بیت(ع) نقشی است که ایشان در وساطت میان بندگان خدا و ذات الهی دارند و دلیل آن هم همان است که بدان اشاره شد, یعنی قرب و آبرومندی ایشان نزد خدای متعال. بنابراین ما خصوصا در مذهب شیعه با داشتن و اعتقاد به امامان معصوم(ع) و وارستگانی که به تبعیت ایشان از درجات قرب و وجاهت برخوردارند, احساس خلا نسبت به وجود این افراد نمی کنیم.
باید توجه داشت که امام دارای دو نوع ولایت است یکی ولایت تشریعی که مربوط به قوانین و احکام علمی و حکومت اداره جامعه است و دیگر ولایت تکوینی، ولایتی که به امام به اذن و اجازه خداوند در عالم هستی اعمال می کند.
خداوند آنگاه که امر کرد «یا حق» هستی و جهان وجود یافت. و این فرمان و امر در سراسر جهان سریان یافت و چیزی در این عالم وجودش را از او گرفت، خداوند در مورد هر چیزی حاضر و دارای تأثیری مستقیم است.
اما در مورد امام، ولایت او و حد آن، باید کمی بیشتر بحث کنیم:
اولا: باید بدانیم رابطه ای که در عالم هستی وجود دارد رابطه ای است طولی، بدین معنا که خداوند علت تمام موجودات این عالم است و موجودات نیز پس از او به نحوی بر یکدیگر مترتب دارند. موجودات عالم در یک رشته واحدی قرار دارند رشته ای که فرمان «باش» ی که خداوند صادر کردند در سراسر آن راه یافته و دارد.
و ثانیا: در این سلسله طولی که از خداوند شروع می شود هیچ جایی نیست که تأثیرگذاری خداوند حذف گردد و به قول معروف زمام امور را کاملا به کسی یا چیزی واگذار کند و بگوییم ولایت و تأثیر خدا تا این جاست و از آن به بعد دیگر خداوند هیچ نقشی ندارد. اگر هم کارها یا اموری را به کسی یا چیزی نسبت می دهیم در واقع به طور ازلی است زیرا آن کسی که بنیادا تأثیرگذار است خداوند می باشد. مثلا فردی که با دستش و فشردن کلید برق، لامپی را روشن می کند، می تواند به گوید انگشت من علت روشن شدن لامپ بود، می تواند بگوید بازوی من علت بود و می تواند بگوید من لامپ را روشن کردم، در همه اینها آنکه واقعا لامپ را روشن کرد «من» هستم و انگشت یا بازو هم اگر علت باشند در طول اراده فرد علت هستند.
البته از این مطلب نباید جبر فهمیده شود چرا که خداوند انسان را مختار آفریده است و او می تواند با عقل خود کارها و اعمال خود را برگزیند و حتی به جنگ با او برود.
مساله دیگری نیز که باید بدان توجه شود این است که درک کنیم ما واقعا موجوداتی محدود . کم ظرفیت هستیم، موجوداتی هستیم که به خاطر محدود بودنمان، ضعیف و ناتوان می باشیم، و در مقابل، خداوند موجودی است نامتناهی و بی نهایت با کمالاتی نامحدود و آنچه نیز از او صادر می شود هم چون خود او در نهایت شدت و کمال وجودی است. او هم چون نیروگاه برقی است که نیروی با ولتاژ بالا از خود صادر می کند و ما چون لامپ های 100 ولتی و محدودی هستیم که ظرفیت پذیرش حد خاصی از انرژی را داریم.
حال با توجه به این سخنان باید گفت که گاهی ما در مورد رابطه ای که خداوند با ما دارد و فیضی که قرار است از او به ما برسد بحث می کنیم و گاهی هم در مورد رابطه ای که ما با خداوند داریم و سیر و مسیری که باید به سوی او طی کنیم، سخن می گوییم.
در مورد مساله ای اول که رابطه خداوند با ما باشد و لطفی که قرار است از او به ما برسد باید گفت که: ما در دریافت الصاف و فیض های الهی نیاز به واسطه داریم، واسطه ای که ما او را امام می نامیم اما این بدان معنا نیست که خداوند ضعیف است یا دارای نقص است بلکه نیاز به وجود چنین واسطه ای به خاطر نقص و ضعفی است که در ما وجود دارد همانند جریان برقی که پس از تولید از نیروگاه برق باید بارها و بارها کاهش یابد تا وسایل خانگی قادر به دریافت آن باشند. در این جا ضعف از نیروگاه نیست چرا که او متناسب با وجودی که دارد از خود انرژی صادر می کند.
باید توجه داشت که این واسطه بودن امام و ولایت تکوینی او همگی واسطه به خداوند و به اذن و اجازه اوست و اصلا خود آنها نیز مخلوقات اویند. و این گونه نیست که خداوند امام ر اخلق کرده باشد و به او ولایت داده باشد و خود به گوشه ای رفته و استراحت نماید بلکه فیض او همواره شامل حال ما می شود که اگر یک لحظه قطع گردد ما دیگر وجود نخواهیم یافت. اما فقط همانند کاهنده جریان برق واسطه ای است برای رساندن فیض الهی به موجوداتی که ظرفیت پذیرش اصل آن را ندارند.
و باز تأکید می کنیم که یک اثر و پدیده را می توان به علت قریب و بعید نسبت داد، همانطوری که می توان گفت: در را کلید باز کرده و می توان گفت: در را انگشت من باز کرد و یا دست من و یا بازوی بازکرد و یا در را من باز کردم. هیچ کدام از این نسبت ها آنگاه که فاعل حقیقی را فراموش نکنیم اشکال ندارد. در این جا نیز می توان گفت آن لطفی را که در درون خود حس می کنم از سوی خداست و هم می توان گفت این لطفی است که از سوی خداوند و به واسطه امام در من حاصل شده است. اشکال کار آنجاست که فاعل و علت بودن خداوند را فراموش کنیم همانند کسی که با انگشت به ماه اشاره می کرد اما خرد نادان به سر انگشت نگاه می کرد و فراتر از آن را نمی دید.
اما در مورد مساله دوم یعنی رابطه و ارتباط ما با خداوند و سیر و سلوک به سوی او، باید گفت که هیچ مانع یا واسطه ای درکار نیست. انسان می تواند مستقیما با خداوند سخن بگوید، از او کمک بخواهد و از گناهان طلب عفو و آمرزش نماید. اما از آنجا که انسان، موجودی ناقص و نادان است راه و مسیر درست را نمی داند و توان یافتن آن را نیز ندارد. بنابراین به کسی نیاز دارد که او را راهنمایی کند راهبر شود و چون چنین افرادی نزد خداوند دارای ارزش و اعتباری اند به آن توسل می جوییم تا هم راه را به ما نشان دهد و هم در مورد ما شفاعت نمایند. همان طوری که شاگرد تنبل و بی توجه، دست به دامان شاگرد زرنگ و مورد اعتماد معلم می زند تا نزد استاد از او شفاعت و وساطت نماید.
در آخر باید گفت که ما در همه حال تحت ولایت خداوند هستیم و اگر هم تحت ولایت امام در می آییم به فرمان و اذن اوست و نباید فاعل و علت بودن و ولایت داشتن خداوند را فراموش کنیم که اگر چنین شود این خود انحراف و کفری آشکار است.