طلسمات

خانه » همه » مذهبی » چرا زنان اين قدر بدبخت هستند؟

چرا زنان اين قدر بدبخت هستند؟

ترديدي نيست كه زنان در طول تاريخ از شأن و موقعيت لازم و كافي برخودار نبوده و غالباً دچار ستمي مضاعف بوده اند بي گمان ستم به زنان و ناديده گرفتن جايگاه آنان يكي از سياه ترين نقطه هاي تاريخ بشري است، براي نمونه در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلالة شيطان مي دانستند، مثلاً: سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني، وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت مي دانست، فيثاغورث، دانشمند يوناني، معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است و ارسطو به اين باور بود كه زن چيزي نيست، مگر مرد ناكام، خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش.[1]مسيحيت كليسايي متأثر از آيين يهود و ديدگاه هاي رومي و يوناني، زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي دانست. توماس آكونياس پرآوازه ترين دانشمند مسيحي در قرون وسطي نيز بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست، بلكه با دومين مقصود طبيعت يعني گنديدگي، بدشكلي و فرتوتي، انطباق دارد.[2] برخورد عملي با زنان نيز بر همين ديدگاه استوار بود تا همين اواخر، قوانين اروپايي مدعي فرهنگ و طرفداري از حقوق زن، زن را از جميع حقوق محروم مي كرد و يگانه راه براي حق مالكيت، تصرف و انتفاع را از طريق مرد، اعم از شوهر يا پدر يا وليّ او مي دانست؛ چنان كه زنان انگليسي در سال 1870، زنان آلماني تا سال 1900، زنان سوئيسي تا سال 1907 و زنان ايتاليايي تا سال 1919 مالك شناخته نمي شدند.[3] از اين رو مي توان گفت نهضت هاي زنان در قرون اخير پاسخ طبيعي و نه صحيح به وضعيت بدبخت زن در گذشتة فرهنگ غربي بوده است، لذا تفريط و كوتاهي نسبت به حقوق و جايگاه زنان در قرون گذشته در غرب موجب تولّد مكاتبي شد كه مرد را عامل بدبختي زن مي دانستند.
اما بر خلاف افراط و تفريط هاي غربيان نسبت به زن كه مسبّب گرفتاري و بدبختي زن در گذشته و حال بوده است، اسلام ديد گاهي متعادل و متوازن نسبت به زن داشته است و زن را همچون مرد داراي سه ويژگي مهم انساني، يعني اختيار، مسئوليت پذيري و توان ارتقاء و كمال مي داند كه از امكانات رشد و كاميابي[4] برخوردار است.
با اين حال در تحليل و بررسي علت تحقير و ستم عليه زنان، مي توان به دو عامل عمده اشاره نمود كه عبارت از جهل و خودپسندي است.[5] توضيح اين كه جهل و ناآگاهي و خرافه پرستي نسبت به جايگاه و نقش زنان و ناديده انگاشتن موقعيت و كاركرد آنان در جامعه يكي از عوامل ستم و تبعيض عليه زنان در طول تاريخ بوده است، از آنجا كه معمولاً فعاليت هاي اجتماعي توسط مردان انجام مي شده است و زنان نقش كم رنگ تري در فعاليت هاي اجتماعي داشته اند و غالباً از فعاليت هاي مستقيم اجتماعي بدور بوده اند. اين امر موجب ناديده گرفتن جايگاه و نقش آنان شده و از آنجا كه ملاك ارزش گذاري، ميزان شركت در فعاليت هاي اجتماعي بوده است، زنان كم كم به عنوان موجود درجه دوم معرفي شده و مورد تحقير و ستم مردان قرار مي گرفتند. غافل از اينكه زنان نه تنها نقش كم رنگي در فعاليت هاي اجتماعي نداشته بلكه جايگاه و نقش آنان به عنوان عناصر سازنده اجتماع و نيروهاي فعال و كارآمد براي اجتماع، نقش اساسي و محوري را دارا است و زنان زمينه ساز فعاليت هاي اجتماعي مردان بوده و نقش مؤثري در ميزان توانمندي مردان در فعاليت هاي اجتماعي را دارا هستند؛ اين جهل و ناداني نسبت به نقش و جايگاه زنان در عصر مدرن امروز نيز به شكل هاي جديدتري تبلور يافته و نهضت هاي زنان و فرهنگ غرب به جاي تأمل بر نقش و جايگاه زنان در جامعه تلاش نموده تا با آوردن زن به جامعه، ستمي كه در طول تاريخ بر او روا داشته شده را جبران نمايند، غافل از اينكه نه تنها ستم روا داشته عليه زنان را جبران نكرده بلكه ستمي مضاعف را بر آنان تحميل كرده اند كه زنان آسيب پذيرتر شده و از احترام و شأن لازم برخوردار نيستند.
عامل ديگر كه زمينه ساز تحقير و ستم عليه زنان در طول تاريخ بوده است، خودپسندي و سلطه جويي مردان مي باشد. مردان به دليل برخورداري از نيروي جسماني قوي تر نسبت به زنان و شرايط فيزيكي و توانمندي هاي بدني بيشتر، همواره زنان را مورد تحقير و ستم قرار داده و از موقعيت برتر خويش سوء استفاده نموده اند و ضعف نيروي بدني زنان و شرايط فيزيكي آنان را دليل بر فروتري آنان انگاشته اند، غافل از اين حقيقت كه زن و مرد مكمل وجود يكديگرند و فراتري و فروتري در اين مورد، معنايي ندارد.
اين دو عامل همان گونه كه در قرون گذشته عامل تحقير و بي توجهي به زنان بوده است، در عصر جديد نيز كه آن را عصر حكومت علم و تكنولوژي مي دانند به شكل ديگري نمود پيدا نموده است و جهالت در لباس ديگري به ايفاي نقش مي پردازد و انسان عصر جديد كه خودكامگي ها را در شكل نو به ظهور مي رساند، به صورتي پيچيده تر عليه زنان ستم روا مي دارد، با تحليل عميق تر مي توان دريافت كه ستم هايي كه با نام دفاع از حقوق و آزادي هاي زنان بر اساس مباني جاهلانه و خودپسندانه (اومانيسم) بر زنان روا مي دارند، بسيار هولناك تر و ناشناخته تر است. بزرگترين دستاورد غرب براي زنان آن بود كه با طرح شعار تساوي زن و مرد، زنان را از ميدان قدرت نمايي آنان _ يعني محيط خانواده _ خارج نمودند در حالي كه زن در محيط خانواده شخصيتي توانمند بود و شخصيت هاي توانمندي را به جامعه عرضه مي كرد ولي او در جهان مدرن با تغيير نقش و جايگاه خود، سازندگي انساني را با توليد قطعات سخت افزار و خدمات شريف انساني را با خدمات اداري معاوضه كرد و به موجودي ضعيف تر و كم اهميت تر تنزل يافت البته اين بدان معنا نيست كه از نقش سازنده زنان در عرصه هاي اجتماعي غفلت كنيم بلكه سخن در توجه به نقش هاي اصلي زن و مرد در محيط خانواده و اجتماع است كه به اعتقاد ما تا زماني كه اومانيسم و فردگرايي و توسعه رفاه مادي محور انديشه هاي اصلاح طلبانه باشد، فروتري زنان با تغيير شكل ظاهري استمرار يافته و حتي پيچيده تر خواهد شد. بر اساس بينش ديني براي دستيابي به وضعيت مطلوب كه همانا رفع ستم از زنان است بايد از اصلاح ذهنيت ها آغاز كرد در مرحلة نخست لازم است محوريت آرامش و سعادت را جايگزين محوريت توسعة رفاه كرد توسعة رفاه به معناي دستيابي به امكانات مادي بدون توجه به معنويات نه تنها آرامش را به ارمغان نمي آورد بلكه چنانكه شاهديم زمينه ساز توسعة اضطراب هاي بشر و دوري از مسير صحيح زندگي است.
در حقيقت بايد با اصلاحات فرهنگي زمينة آشنايي زن و مرد را با شخصيت واقعي و كرامت هاي انساني خود فراهم ساخت. ريشة اغلب ستم ها و مشكلات آن است كه انسان خود را كم ارزش تر از آنچه هست مي داند. در مرحلة بعد، بايد در روابط به ويژه ميان زن و مرد به محوريت اخلاق و معنويت توجه كرد و با آموزش هاي فرهنگي برگرفته از معارف اسلامي زمينة تلطيف روابط را فراهم نمود، تأكيد بر پيوندهاي عاطفي بايد جايگزين مقابله ها و تضادهاي خردكننده گردد. در اين راستا، بايد بر ارزش ها و ويژگي هاي زنانه و مردانه تأكيد شود تا زن و مرد يكديگر را با تفاوت هاي طبيعي و تكويني موجود به رسميت شناسند و انتظارات هريك از ديگري واقع بينانه و عملي باشد. در گام ديگر، بايد با تنظيم قوانين حقوقي روشن بر اساس آموزه هاي ديني و متناسب با شرايط اجتماعي زمينة تعدّي را تا حد ممكن از ميان برد. نظام اجرايي كه ضامن سلامت اجراي قوانين است، در آرامش عمومي جامعه به ويژه براي زنان، نقش مهمي ايفا مي كند.[6]بنابر اين اگر زنان در جايگاه و شأني كه مطابق با فطرت آنها است قرار گيرند و مردان و خود آنها از زن آن چيزي را كه در توان او است از او بخواهند و به نقش بسيار مهم او در خانواده و اجتماع ارج نهند. هيچ گاه زنان احساس بدبختي نمي كنند، زيرا مي بينند در جايگاه حقيقي خود قرار گرفته و به حقوق او احترام گذاشته مي شود و مي تواند در مسير تكاملي كه شايسته اوست گام بردارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمدرضا زيبايي نژاد، محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام (بررسي مقايسه اي ديدگاه اسلام و غرب)، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، 1381.
2. حسين بستان، برابري و ستم جنسي از ديدگاه اسلام و فمنيسم، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1382.
3. مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1376، ص 113 تا 121.
4. محمدرضا كوهي، آسيب شناسي شخصيت زن، قم، پارسيان، 1383.

پي نوشت ها:
[1] . بنوات گري، زنان از ديد مردان، محمدجعفر پوينده، انتشارات جامي، ص 7، 45 و 47.
[2] . همان، ص 8 و 57.
[3] . بي آزار شيرازي، عبدالكريم، رساله نوين امام خميني (ره)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1364، ج 3، ص 18.
[4] . احزاب/35 ؛ توبه/72 ؛ فتح/5.
[5] . زيبايي نژاد، محمدرضا، سبحاني، محمدتقي، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، 1381، ص 134.
[6] . همان، ص 134- 138.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد