پاسخ اين سوال را در سه بخش مورد بررسي قرار مي دهيم:
1. تفاوت صهيونيست با يهوديان ساير نقاط جهان
«يهود از لغت «هود» از ريشة عبري گرفته شده و به معناي حمد و شكر و مجد است «يهودا» فرزند چهارم حضرت يعقوب ـ عليه السلام ـ است و به نظر ميرسد «يهود» نيز از همين نام «يهودا» گرفته شده باشد».[1] منظور از يهود در اصطلاح كساني هستند كه خود را پيروان دين حضرت موسي ـ عليه السلام ـ ميخوانند و كتاب تورات را به عنوان كتاب آسماني پذيرفتهاند.
«صهيونيسم نام يك جنبش ناسيوناليستي يهودي است كه هدف آن ايجاد يك دولت خود مختار يهودي در فلسطين بود. صهيونيسم صورت دنيوي و ملت پرستانهاي از يهوديت است كه پس از پيدايش موج جديد يهودي ستيزي در اواخر قرن نوزده پديد آمد، اين جنبش نام خود را از كوه «صهيون» در اور تسليم گرفته است كه ظاهراً آرامگاه حضرت داود نبي ـ عليه السلام ـ در آن قرار دارد، واژه صهيون به تدريج نماد و سمبل سرزمين مقدس شد، بنا بر نظر صهيونيست ما يهوديان خارج از اين سرزمين در تبعيد زندگي ميكنند و زندگي كامل فقط در آن جا ممكن است».[2]صهيونيستها كمال كوشش و سعي خود را مصروف داشتهاند تا به غلط وانمود كرده كه صهيونيسم براي آرمان، اعتقادات و مردم يهود اين همه تلاش ميكند «اما در اين ميان آنچه واقعيت دارد اين است كه برخلاف شعارها و تبليغات كاذب و فريبنده صهيونيسم جهاني ميان يهوديت و صهيونيسم تفاوت قابل توجه و اختلاف بسيار فاحش و آشكاري موجود است چرا كه يهودي حقيقي به كسي اطلاق ميشود كه نه تنها معتقد و مؤمن به اصول اوليه توحيدي دين يهودي كه مجري تمام احكام و فرايض و دستورات آن نيز بوده و خود را بندهاي از بندگان خدا و هم او را پيوسته شاهد بر اعمال و كردار خويش بداند در حالي كه صهيونيسم مسلكي سياسي با اهداف دنيوي ميباشد و نه تنها هيچ يك از اوصاف و ويژگيهاي فوق را ندارد كه بر ضد آن ميانديشد چرا كه خصيصة اشغالگري و توسعهطلبي، ترور، زورمداري، نظاميگري، آتش افروزي، تعدّي و تجاوز به حقوق ديگران، ثروت گرائي و مال اندوزي و هزاران مفاسد ديگر اخلاقي و اجتماعي از صفات بارزي است كه جزء لايتغيّر مسلك صهيونيسم ميباشد».[3]در واقع صهيونيسم سياسي در برابر مذهب يهود، گونهاي فساد و تباهي مليگرايانه و استعمارگرانه به شمار ميرود. مارتين بابر از متفكران يهودي ميگويد: «مذهب يهود از اصل خود جدا گشته و اين امر نوعي بيماري است كه علامت آن، پيدايش مليت گرائي يهود در اواسط قرن نوزدهم بود…»[4] و در حقيقت «صهيونيسم براساس باورهاي مذهبي يهود ترسيم نشده بلكه بر پاية باور بنيانگذاران صهيونيسم همچون تئودور هرتزل پايهريزي شده است. اينان نيز به مذهب يهود، باور چنداني ندارند در يك جمله ميتوان گفت كه صهيونيسم در مسايل سياسي به نازيسم نزديكتر است تا مذهب يهود».[5]2. ديدگاه بزرگان يهود در مورد صهيونيسم
به اقرار بسياري از بزرگان يهود، صهيونيسم پديدهاي جداي از يهود و يهوديت بوده كه با سوء استفاده از لفظ يهود تاكنون جنايتهاي بيشماري را مرتكب گشته كه يهودي حقيقي نه فقط آن را مردود ميشمارد بلكه اين اعمال با روح يهوديت ناسازگار و ناهمگون است.
خاخام موشه هيرش از رهبران يهودي ميگويد: «ما يهودي هستيم و خود با نظام صهيونيستي كه بر خلاف رضاي خدا سرزمين مقدس قدس را به اشغال خود درآورده است مخالفت ميورزيم، صهيونيسم آيين يهود را دستآويزي براي تحقق آرمانهاي سياسي خود قرار داده است، يهوديت در گذرگاه تاريخ همواره مبتني بر ايمان به خدا و تعاليم تورات بوده است لكن صهيونيسم آمد و اين معيار را واژگون كرد و آن را براساس قوميت و زبان و زمين تعريف نمود و يهوديت و يهوديان و سرزمين مقدس را دستآويزي براي تحقق اغراض نامقدسش ساخت و در نهايت مشتي از خاخامهاي اشكناز و سفارديم را آلت دست خود كردند».[6]-[7] برخي از رهبران يهود معتقدند كه صهيونيسم به جهت اعمال خشونت، زور، نژاد پرستي، توسعهطلبي، اشغالگري، فساد و… قابل پذيرش نيست. اسرائيل شاهاك نويسندة يهودي ميگويد: «دولت اسرائيل به تمام معنا نژادپرست است زيرا در اينجا تبعيض نژادي در همة زواياي زندگي و ميان همه افراد ملت به چشم مي خورد اين تبعيض در مورد هر فرد غيريهودي به صرف اينكه يهودي نيست اعمال ميشود»[8] در حقيقت سوءاستفاده صهيونيست ما از يهوديت موجب خشم و انزجار بسياري از محافل يهودي و يهوديان نسبت به اين پديدة سرطاني گرديده است و عامل بيزاري و رويگرداني بسياري از آنان شده است[9] لذا روژه گارودي چنين ميگويد: «ما به اين دليل با صهيونيسم سياسي مبارزه ميكنيم كه با نژادپرستي مخالفيم، ضديت با صهيونيسم موجب مخالفت يهوديت نميشود بلكه صهيونيسم خود عامل آن است، ما با صهيونيستي نبرد ميكنيم كه از مذهب براي تقديس و توجيه يك سياست سوء استفاده ميكند».[10]3. بررسي ادعاي اتحاد كل
«بنابر نظر صهيونيستها، يهوديانِ خارج از اين سرزمين(فلسطين) در تبعيد زندگي ميكنند و زندگي كامل فقط در آن جا ممكن است، يهوديان هر كجا كه باشند به يك ملت واحد تعلق دارند و هميشه و همه جا مورد آزار و تبعيض بودهاند»[11] لذا «صهيونيسم در يك فرايند ملتسازي مذهب يهودي را به نژاد يهودي تبديل كرد و زبان عبري را كه در طول قرون گذشته فقط يك زبان مذهبي بود به عنوان زبان ملي قلمداد كرد تا اينكه بتواند يك ملت شوند».[12]در واقع «صهيونيسم اين ايده را براي دستيابي به دو هدف برگزيد؛ نخست: دورنگاه داشتن يهوديان از آزار و تبعيضي كه در جوامع مسيحي اروپايي با آن روبرو بودند و دوم بهرهگيري از اين ايده براي خواستار يك سرزمين خاص يهوديان در فلسطين»[13] اما آنچه روشن است اين نكته است كه در طول تاريخ يهوديان هيچگاه يك ملت واحد نبودهاند بلكه همكيشاني وابسته به نژادهاي مختلف بودهاند و اين بيانگر اين واقعيت است كه چيزي به نام «ملت واحد يهود» آن گونه كه هرتزل عنوان ميكند داراي هيچ منشأ تاريخي نيست در واقل «هرتزل با طرح لزوم ايجاد دولت ملي يهود در فلسطين عقيدة ديرينه و سنتي يهوديان را مبني بر انتظار ظهور يك پيامبر منجي و ايجاد دولت الهي در ارض موعود زيرپا گذاشت زيرا او خواستار دولتي سكولار در فلسطين بود وي معتقد بود با وجود فشارهاي خارجي، يهوديان مجبورند ايجاد يك دولت ملي در فلسطين را بپذيرند و زندگي آرامي را در آن جا سپري كنند»[14] لذا بسياري از يهوديان با اين ايده مخالفند و «معتقدند كه تعلق خاطر يهوديان به ارض موعود تنها تعلقي روحي و عاطفي است و تبعيد يهوديان از فلسطين به فرمان خدا بوده كه نبايد با آن مخالفت شود، اينان ادعاي صهيونيسم به اينكه يهوديان را از پراكندگي نجات ميدهد و امنيت آنان را فراهم ميآورد، را نفي ميكنند»[15].
بنابراين واقعيت تاريخي شاهدي است بر اينكه اين ايده تنها ادعايي بيش نيست و تنها پوششي است براي موجّه جلوه دادن اشغال سرزمين فلسطين و تحريك يهوديان براي مهاجرت به فلسطين «يهوديان ارتدوكس در رويارويي با صهيونيسم و نفي آن چنين استدلال ميكنند كه جنبش صهيونيسم، رهايي دنيوي را جايگزين رهايي الهي كرده و پيش از ظهور مسيح نجات بخش، يهوديان را به مهاجرت به فلسطين فراخوانده و اين فراخواني، نقض آشكار تعاليم تورات است و افزون بر اين، صهيونيسم ذهنيت ديني يهوديان را به ذهنيت لاييكي تبديل كرده كه قوم يهود را همانند ديگر اقوام ميشمارد و به قداست تورات احترام نميگذارد».[16]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- محمد تقي تقيپور، توطئه جهاني، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، از ص 19 تا 71.
2- روژه گارودي، ماجراي اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه منوچهر بيات مختاري، انتشارات آستان قدس رضوي، 1364.
3- عبدالفتاح محمد ماضي، سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه غلامرضا تهامي، نشر سنا، تهران، 80، از ص 111 تا 180.
پي نوشت ها:
[1] . مصطفوي، حسن التحقيق في كلمات القران، قم 1371، دفتر تبليغات اسلامي، ج 14، ص 272.
[2] . بيات، عبدالرسول و جمعي از نويسندگان، فرهنگ واژه ما، قم81، مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، ص 367.
[3] . تقي پور، محمد تقي، توطئه جهاني، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، ص 31 و 32.
[4] . گارودي، روژه ماجراي اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه منوچهر بيات مختاري، انتشارات آستان قدس رضوي، 1364، ص 31.
[5] . گارودي، روژه پروندة اسرائيل و صهيونيسم، ترجمة نسرين حكيمي، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369، ص 7.
[6] . روزنامه كيهان، 13/3/1365.
[7] . اشكنازي به يهوديان اطلاق ميشود كه از مناطق آمريكايي و اروپايي بوده و سفاردي به يهوديان مناطق شرقي و كرانههاي مديترانه گفته ميشود.
[8] . اسرائيل شاهاك، نژادپرستي دولت اسرائيل، ترجمه امان الله ترجمان، ص 56.
[9] . تقي پور، محمدتقي، توطئه جهاني، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، ص 36.
[10] . گارودي، روژه، ماجراي اسرائيل و صهيونيسم سياسي، ترجمه منوچهر بيات مختاري، انتشارات آستان قدس رضوي، 1364، ص 37.
[11] . بيات، عبدالرسول و جمعي از نويسندگان، فرهنگ واژهها، قم، مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، 81، ص 367.
[12] . ثاني، رضا، ايراني كه ميتواند بگويد نه، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص 28.
[13] . محمدماضي، عبدالفتاح، سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه غلامرضا تهامي، تهران، انتشارات سنا، 80، ص 113.
[14] . بيات، عبدالرسول و جمعي از نويسندگان، فرهنگ واژهها، قم، مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني، 81، ص 368.
[15] . محمد ماضي، عبدالفتاح، سياست و ديانت در اسرائيل، ترجمه غلامرضا تهامي، تهران، انتشارات سنا، 80، ص 149.
[16] . همان، ص 327.