۱۳۹۳/۰۹/۲۴
–
۴۲۱۵ بازدید
با سلام مفهوم قسمت در ازدواج چیست؟ اینکه میگویند فلانی قسمتش نشده که هنوز ازدواج نکرده درست است ؟یا اینه دو نفر قسمت هم نبوده اند وگرنه ازدواجشلن سر میگرفت درسته؟آیا این طرز فکر کردن با قدرت اختیار و تفکر بشر تضادی ندارد؟
پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباط شما با این مرکز
«1. قسمت» به معانى مختلفى به کار برده مى شود که اعتقاد به برخى از آنها، موجّه است و به برخى دیگر ناموجه. قسمت به این معنا که: «یک رویداد، معلول یک سرى عوامل است که با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رویداد به وقوع خواهد پیوست» ، این معنا کاملاً منطقى و صحیح است؛ مثلاً اگر کسى هر روز ورزش کند، عضلاتش قوى خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند، تصادف رخ خواهد داد. کاربرد معنایى دیگر براى قسمت، آن است که: «نقش فرد در حوادث کاملاً نادیده گرفته شده، همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتى نادرست و توجیه خوبى براى اهمالها، ناتوانى ها، بد عمل کردنها و اعمال بد انسان است. در مورد ازدواج نیز، مسلماً قسمت به معناى اول صحیح و به معناى دوم نادرست است؛ زیرا ازدواج رویدادى است که برخواست دو طرف و شرایطى که در نظر مى گیرند، بستگى دارد و نمى توان نقش اختیار را در این زمینه نادیده گرفت. اگر تصویر صحیحى از موضوع قضا و قدر داشته باشیم، همه این ابهامات به کنار خواهد رفت.
مسأله قضا و قدر همان مشیت الهى است که در نظام هستى، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان مبتنى بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدى نیست که هیچ رخدادى در جهان جز به خواست و مشیت خداوند اتفاق نمى افتد. برگى که از درخت ساقط مى شود و یا کارى که از انسان سر مى زند هر دو به مشیت خداوند است.
اما چگونگى جریان مشیت در این دو تفاوت دارد. زیرا انسان تفاوتى عمده و اساسى با دیگر موجودات دارد و آن این که داراى اختیار است. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است. یعنى خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد.
از همین رو اگرشما علت ها وعوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام نمودید آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلا اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى سازید و آن کار صورت مى پذیرد آیا بدون مشیت الهى صورت گرفته؟ مسلماً این چنین نیست ولى مشیت خدا چیزى زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیربخشى به آن نیست. در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیت هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى شود و مستند به خواست آزاد خود اوست.
در عین حال به مشیت الهى نیز استناد دارد به این معنا که اگر تکوینا نمى خواست چنین بشود به او آزادى و اختیار نمى داد و مانند دیگر اجزاى طبیعى در مسیر واحدى انسان را به حرکت در مى آورد.
از این جاست که مى بینیم برخلاف پندار برخى از متکلمین و مستشرقین، اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهى است اما تقدیر به معنایى که گفتیم هرگز مستلزم جبر و بیگناه بودن فرد در کاری که میکند نیست. براى توضیح این مطلب، به نکات ذیل دقت کنید: الف) خداى سبحان هستى بخش کائنات است و هر چیزى در اصل وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است. ب ) هم چنان که خداوند کائنات را آفریده است، به آنها نیز آگاهى و احاطه علمى دارد {/Bأَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ {w1-5w}{I67:14I}/}؛ آیا کسى که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟»، (سوره ملک، آیه 14). یعنى، خدا به دو صورت بر اشیاء احاطه دارد: یکى اشراف وجودى، دوم احاطه علمى؛ ولى هیچ یک با اختیار انسان تنافى ندارد. انسان با وصف اختیارى که خداوند به او بخشیده، در قبضه قدرت حق قرار دارد. در این جا اگر انسان از خود اختیارى نداشته باشد، با وصف این که مشیت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشیت حق درباره انسان نافذ نبوده است. به عبارت دیگر اختیار و آزادى انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراین از جمله اشیایى که در قبضه قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولى نه بدین معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسى اراده داده شده است، ولى در عین حال آن کس اختیارى از خود ندارد». در این صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به این شعر زیبا از مولوى دقت کنید: {Sآن یکى بر رفت بالاى درخت # مى فشاند او میوه را دزدانه سخت S} {Sصاحب باغ آمد و گفت اى دنى # از خدا شرمت بگو چه مى کنى؟S} {Sگفت از باغ خدا بنده خدا# مى خورد خرما که حق کردش عطاS} {Sپس به بستش سخت آندم بر درخت # مى زدش بر پشت و پهلو چوب سخت S} {Sگفت آخر از خدا شرمى بدار# مى کشى این بى گنه را زار زارS} {Sگفت کز چوب خدا این بنده اش # مى زند بر پشت دیگر بنده اش S} {Sچوب حق و پشت و پهلو آن او# من غلام و آلت فرمان اوS} {Sگفت توبه کردم از جبر اى عیار# اختیار است اختیار است اختیارS} بنابراین، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نیست، بلکه باعث اختیار و اراده انسان است. در نتیجه، انسان نمیتواند اعمال بد خود را به «قسمت» نسبت بدهد و خود را بیگناه بداند.
2. این اعتقاد که غیر خدا هم در برابر خدا یا در کنار او سهمی در امور دارند ، اعتقادی است غیر توحیدی ، که اگر از روی آگاهی ابراز شود ، موجب شرک می شود. این همان اعتقاد به تفویض می باشد که گروهی از اهل سنّت به نام معتزله به آن گراییده و مبتلا به شرک افعالی شده اند. در مقابل ، اعتقاد به عدم اختیار انسان در امور نیز از یک سو انکار امری روشن و بدیهی است ؛ و از سوی دیگر حکمت خدا در تشریع دین و تکلیف نمودن انسانها ، و عدالت خدا در مجازات گناهکاران را زیر سوال می برد. این نیز همان اعتقاد به جبر یا کسب است که گروه دیگری از اهل سنّت به نام اشاعره ، آن را برگزیده اند. امّا اهل بیت (ع) و پیروان آنها نه تفویض را قبول دارند و نه جبر را ؛ بلکه به نظریّه سومی قائلند به نام « امرٌ بَینَ الامرین » ، که نه جبر است و نه تفویض و نه ترکیبی از آن دو ؛ چرا که جبر و تفویض مخالف یکدیگر بوده قابل جمع و ترکیب با یکدیگر نمی باشند. بر اساس نظریّه ی « امرٌ بَینَ الامرین » ، در عین اینکه بندگان فاعل افعال ارادی خودشان می باشند ، خدا نیز فاعل افعال ارادی آنها هست ؛ لکن علّیّت خدا و بندگان در طول یکدیگر است نه در عرض همدیگر. یعنی خدا اراده نموده که بشر ، فعل ارادی خود را با اختیار خویش انجام دهد ؛ و اراده خدا نیز حتماً تحقّق خواهد یافت. پس محال است فعل ارادی بشر بدون اختیار خود او تحقّق یابد. بر این اساس ، ازدواج یک شخص ، هم صد در صد به خواست و اراده ی خداست ، هم صد در صد به اختیار خود اوست ؛ یعنی خدا اراده کرده که فلان شخص با هر که اراده نمود ازدواج کند ، پس او به هر که اراده نمود ، ازدواج خواهد کرد. البته از طرف دیگر اراده نموده که طرف مقابل این شخص نیز با اختیار خود جواب مثبت یا منفی دهد. پس چه یک خواستگاری به نتیجه ی مثبت برسد و چه به نتیجه ی منفی ، در هر حال از تقدیر خدا خارج نیست. چون تقدیر خدا در امور ارادی بشر ، به این است که آنها خودشان راه خود را انتخاب نمایند ؛ و یقیناً نیز این تقدیر خدا تحقّق خواهد یافت.
پس موقعی که در زبان عموم گفته می شود: ازدواج با فلانی قسمت فلان شخص بود ، اگر منظور از قسمت آن امری است که ما هیچ نقشی در آن نداریم ، معلوم است که ازدواج به این معنی قسمت نیست ، چون شکّی نیست که ازدواج عملی اختیاری است و تا طرفین نخواهد ازدواجی رخ نمی دهد. امّا اگر منظور از قسمت این است که ازدواج شخص و همسری که انتخاب می کند ، به اراده ی مطلق خداست ، بلی ازدواج و همسر گزینی و بلکه هر کار اختیاری دیگر بشر نیز قسمت بوده به اراده ی خداوندی است. امّا این امر منطقاً هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد ؛ چون اختیار بشر نیز جزء تقدیرات خداوند قادر متعال و متعلّق اراده ی خدا می باشد. پس چون او اراده نموده که ما مختار باشیم ، لذا هر چه ما اراده کنیم ، متعلّق اراده ی خدا هم خواهد بود.
البته ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که گاه خداوند متعال عواملی را پیش می آورد تا ما اموری خاصّ را اختیار نماییم ؛ یعنی ما را به سمت اختیار نمودن اموری خاصّ رهنمون می شود ؛ ولی اختیار را از ما سلب نمی کند. حکما و متکلّمین از این کار خدا تعبیر می کنند به لطف و عنایت الهی ؛ چرا که خداوند متعال با این کار می خواهد ما اموری را اختیار نماییم که نفع حقیقی ما را در پی دارند ؛ اگر چه به ظاهر ممکن است به نفع ما نباشند. لذا خداوند متعال می فرماید: « … وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون ــــــ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است ؛ در حالی که خدا مى داند، و شما نمى دانید» (البقرة:216) و در خصوص موضوع زناشویی فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً ــــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه(و ایجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آنچه را به آنها داده اید(از مهر)، تملّک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند. و با آنان، بطور شایسته رفتار کنید! و امّا اگر از آنها کراهت داشتید و خوشتان نمی آمد ، پس چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مى دهد.»(النساء:19) ؛ یعنی چه بسا شخصی ـ چه مرد و چه زن ـ از همسر خودش خوشش نمی آید ، و عدم خشنودی او نیز به خاطر خدا نیست ، و خیال می کند که در ازدواج شکست خورده است ؛ غافل از اینکه خیر حقیقی او در همان زندگی است ؛ و در همان شرائط است که اگر بخواهد می تواند رضایت خدا را جلب کرده و به مقامات عالی برسد. گویند شیخ خرقانی زن بد دهانی داشت ، ابوعلی سینا شیخ را دید که بر شیری شوار شده و بر شیر دیگر نیز هیزم بار نموده است. گفت یا شیخ ! چگونه است که شیران به فرمان تو هستند؟ به کنایه اشاره به همسرش کرده گفت: اگر سگی چون او را تحمّل نمی کردم ، خداوند ، شیران را به فرمانم در نمی آورد. بازگفته اند عارف کامل شیّد هاشم حدّاد هر چه داشت نتیجه ی تحمّل سخنان گزنده ی مادرزنش بود.
«1. قسمت» به معانى مختلفى به کار برده مى شود که اعتقاد به برخى از آنها، موجّه است و به برخى دیگر ناموجه. قسمت به این معنا که: «یک رویداد، معلول یک سرى عوامل است که با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رویداد به وقوع خواهد پیوست» ، این معنا کاملاً منطقى و صحیح است؛ مثلاً اگر کسى هر روز ورزش کند، عضلاتش قوى خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نکند، تصادف رخ خواهد داد. کاربرد معنایى دیگر براى قسمت، آن است که: «نقش فرد در حوادث کاملاً نادیده گرفته شده، همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتى نادرست و توجیه خوبى براى اهمالها، ناتوانى ها، بد عمل کردنها و اعمال بد انسان است. در مورد ازدواج نیز، مسلماً قسمت به معناى اول صحیح و به معناى دوم نادرست است؛ زیرا ازدواج رویدادى است که برخواست دو طرف و شرایطى که در نظر مى گیرند، بستگى دارد و نمى توان نقش اختیار را در این زمینه نادیده گرفت. اگر تصویر صحیحى از موضوع قضا و قدر داشته باشیم، همه این ابهامات به کنار خواهد رفت.
مسأله قضا و قدر همان مشیت الهى است که در نظام هستى، هر چیز را با محاسبه دقیق و معین به طور قانون مند و سازوار در چارچوب نظام علت و معلول قرار داده است. شناخت صحیح مشیت خداوند و خواست انسان مبتنى بر داشتن تصور صحیح از مشیت خداوند در نظام جهان و انسان است. تردیدى نیست که هیچ رخدادى در جهان جز به خواست و مشیت خداوند اتفاق نمى افتد. برگى که از درخت ساقط مى شود و یا کارى که از انسان سر مى زند هر دو به مشیت خداوند است.
اما چگونگى جریان مشیت در این دو تفاوت دارد. زیرا انسان تفاوتى عمده و اساسى با دیگر موجودات دارد و آن این که داراى اختیار است. به عبارت دیگر خداوند خواسته است که انسان مختار باشد و به اختیار خود بتواند کارى را انجام دهد. بر این اساس اختیار انسان در طول مشیت و قضا و قدر خداوند است. یعنى خداوند خواسته که انسان توان خواستن و انتخاب کردن را داشته باشد.
از همین رو اگرشما علت ها وعوامل کارى را کاملا فراهم و بر آن اقدام نمودید آن واقعه اتفاق خواهد افتاد. مثلا اگر آتش و بنزین و اکسیژن را در کنار هم قرار دهید قطعا انفجار رخ خواهد داد. این همان نظام متقن و تخلف ناپذیر هستى است. حال زمانى که اسباب و علل کارى را فراهم مى سازید و آن کار صورت مى پذیرد آیا بدون مشیت الهى صورت گرفته؟ مسلماً این چنین نیست ولى مشیت خدا چیزى زاید بر در دسترس قرار دادن همان اسباب و علل و تأثیربخشى به آن نیست. در مورد انسان هم مشیت او بر آزاد و مختار بودن انسان است. بنابراین فعالیت هاى ارادى انسان جبرا از او صادر نمى شود و مستند به خواست آزاد خود اوست.
در عین حال به مشیت الهى نیز استناد دارد به این معنا که اگر تکوینا نمى خواست چنین بشود به او آزادى و اختیار نمى داد و مانند دیگر اجزاى طبیعى در مسیر واحدى انسان را به حرکت در مى آورد.
از این جاست که مى بینیم برخلاف پندار برخى از متکلمین و مستشرقین، اسلام قائل به مشیت و تقدیر الهى است اما تقدیر به معنایى که گفتیم هرگز مستلزم جبر و بیگناه بودن فرد در کاری که میکند نیست. براى توضیح این مطلب، به نکات ذیل دقت کنید: الف) خداى سبحان هستى بخش کائنات است و هر چیزى در اصل وجود و گرفتن فیض، به ذات اقدس او وابسته است. ب ) هم چنان که خداوند کائنات را آفریده است، به آنها نیز آگاهى و احاطه علمى دارد {/Bأَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ {w1-5w}{I67:14I}/}؛ آیا کسى که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟»، (سوره ملک، آیه 14). یعنى، خدا به دو صورت بر اشیاء احاطه دارد: یکى اشراف وجودى، دوم احاطه علمى؛ ولى هیچ یک با اختیار انسان تنافى ندارد. انسان با وصف اختیارى که خداوند به او بخشیده، در قبضه قدرت حق قرار دارد. در این جا اگر انسان از خود اختیارى نداشته باشد، با وصف این که مشیت پروردگار بر انسان مختار قرار گرفته است، در آن صورت مشیت حق درباره انسان نافذ نبوده است. به عبارت دیگر اختیار و آزادى انسان، در طول قدرت پروردگار خواهد بود. بنابراین از جمله اشیایى که در قبضه قدرت حق قرار دارد، «اراده انسان» است؛ ولى نه بدین معنا که اراده از انسان سلب گشته و او مجبور است؛ چون «اراده» ذاتاً با اختیار همراه است و معنا ندارد که گفته شود: «به کسى اراده داده شده است، ولى در عین حال آن کس اختیارى از خود ندارد». در این صورت انسان به جبر، مختار و با اراده است. به این شعر زیبا از مولوى دقت کنید: {Sآن یکى بر رفت بالاى درخت # مى فشاند او میوه را دزدانه سخت S} {Sصاحب باغ آمد و گفت اى دنى # از خدا شرمت بگو چه مى کنى؟S} {Sگفت از باغ خدا بنده خدا# مى خورد خرما که حق کردش عطاS} {Sپس به بستش سخت آندم بر درخت # مى زدش بر پشت و پهلو چوب سخت S} {Sگفت آخر از خدا شرمى بدار# مى کشى این بى گنه را زار زارS} {Sگفت کز چوب خدا این بنده اش # مى زند بر پشت دیگر بنده اش S} {Sچوب حق و پشت و پهلو آن او# من غلام و آلت فرمان اوS} {Sگفت توبه کردم از جبر اى عیار# اختیار است اختیار است اختیارS} بنابراین، قدرت مطلقه پروردگار نه تنها باعث جبر نیست، بلکه باعث اختیار و اراده انسان است. در نتیجه، انسان نمیتواند اعمال بد خود را به «قسمت» نسبت بدهد و خود را بیگناه بداند.
2. این اعتقاد که غیر خدا هم در برابر خدا یا در کنار او سهمی در امور دارند ، اعتقادی است غیر توحیدی ، که اگر از روی آگاهی ابراز شود ، موجب شرک می شود. این همان اعتقاد به تفویض می باشد که گروهی از اهل سنّت به نام معتزله به آن گراییده و مبتلا به شرک افعالی شده اند. در مقابل ، اعتقاد به عدم اختیار انسان در امور نیز از یک سو انکار امری روشن و بدیهی است ؛ و از سوی دیگر حکمت خدا در تشریع دین و تکلیف نمودن انسانها ، و عدالت خدا در مجازات گناهکاران را زیر سوال می برد. این نیز همان اعتقاد به جبر یا کسب است که گروه دیگری از اهل سنّت به نام اشاعره ، آن را برگزیده اند. امّا اهل بیت (ع) و پیروان آنها نه تفویض را قبول دارند و نه جبر را ؛ بلکه به نظریّه سومی قائلند به نام « امرٌ بَینَ الامرین » ، که نه جبر است و نه تفویض و نه ترکیبی از آن دو ؛ چرا که جبر و تفویض مخالف یکدیگر بوده قابل جمع و ترکیب با یکدیگر نمی باشند. بر اساس نظریّه ی « امرٌ بَینَ الامرین » ، در عین اینکه بندگان فاعل افعال ارادی خودشان می باشند ، خدا نیز فاعل افعال ارادی آنها هست ؛ لکن علّیّت خدا و بندگان در طول یکدیگر است نه در عرض همدیگر. یعنی خدا اراده نموده که بشر ، فعل ارادی خود را با اختیار خویش انجام دهد ؛ و اراده خدا نیز حتماً تحقّق خواهد یافت. پس محال است فعل ارادی بشر بدون اختیار خود او تحقّق یابد. بر این اساس ، ازدواج یک شخص ، هم صد در صد به خواست و اراده ی خداست ، هم صد در صد به اختیار خود اوست ؛ یعنی خدا اراده کرده که فلان شخص با هر که اراده نمود ازدواج کند ، پس او به هر که اراده نمود ، ازدواج خواهد کرد. البته از طرف دیگر اراده نموده که طرف مقابل این شخص نیز با اختیار خود جواب مثبت یا منفی دهد. پس چه یک خواستگاری به نتیجه ی مثبت برسد و چه به نتیجه ی منفی ، در هر حال از تقدیر خدا خارج نیست. چون تقدیر خدا در امور ارادی بشر ، به این است که آنها خودشان راه خود را انتخاب نمایند ؛ و یقیناً نیز این تقدیر خدا تحقّق خواهد یافت.
پس موقعی که در زبان عموم گفته می شود: ازدواج با فلانی قسمت فلان شخص بود ، اگر منظور از قسمت آن امری است که ما هیچ نقشی در آن نداریم ، معلوم است که ازدواج به این معنی قسمت نیست ، چون شکّی نیست که ازدواج عملی اختیاری است و تا طرفین نخواهد ازدواجی رخ نمی دهد. امّا اگر منظور از قسمت این است که ازدواج شخص و همسری که انتخاب می کند ، به اراده ی مطلق خداست ، بلی ازدواج و همسر گزینی و بلکه هر کار اختیاری دیگر بشر نیز قسمت بوده به اراده ی خداوندی است. امّا این امر منطقاً هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد ؛ چون اختیار بشر نیز جزء تقدیرات خداوند قادر متعال و متعلّق اراده ی خدا می باشد. پس چون او اراده نموده که ما مختار باشیم ، لذا هر چه ما اراده کنیم ، متعلّق اراده ی خدا هم خواهد بود.
البته ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که گاه خداوند متعال عواملی را پیش می آورد تا ما اموری خاصّ را اختیار نماییم ؛ یعنی ما را به سمت اختیار نمودن اموری خاصّ رهنمون می شود ؛ ولی اختیار را از ما سلب نمی کند. حکما و متکلّمین از این کار خدا تعبیر می کنند به لطف و عنایت الهی ؛ چرا که خداوند متعال با این کار می خواهد ما اموری را اختیار نماییم که نفع حقیقی ما را در پی دارند ؛ اگر چه به ظاهر ممکن است به نفع ما نباشند. لذا خداوند متعال می فرماید: « … وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون ــــــ چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است ؛ در حالی که خدا مى داند، و شما نمى دانید» (البقرة:216) و در خصوص موضوع زناشویی فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً ــــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه(و ایجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آنچه را به آنها داده اید(از مهر)، تملّک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند. و با آنان، بطور شایسته رفتار کنید! و امّا اگر از آنها کراهت داشتید و خوشتان نمی آمد ، پس چه بسا چیزى خوشایند شما نباشد، و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مى دهد.»(النساء:19) ؛ یعنی چه بسا شخصی ـ چه مرد و چه زن ـ از همسر خودش خوشش نمی آید ، و عدم خشنودی او نیز به خاطر خدا نیست ، و خیال می کند که در ازدواج شکست خورده است ؛ غافل از اینکه خیر حقیقی او در همان زندگی است ؛ و در همان شرائط است که اگر بخواهد می تواند رضایت خدا را جلب کرده و به مقامات عالی برسد. گویند شیخ خرقانی زن بد دهانی داشت ، ابوعلی سینا شیخ را دید که بر شیری شوار شده و بر شیر دیگر نیز هیزم بار نموده است. گفت یا شیخ ! چگونه است که شیران به فرمان تو هستند؟ به کنایه اشاره به همسرش کرده گفت: اگر سگی چون او را تحمّل نمی کردم ، خداوند ، شیران را به فرمانم در نمی آورد. بازگفته اند عارف کامل شیّد هاشم حدّاد هر چه داشت نتیجه ی تحمّل سخنان گزنده ی مادرزنش بود.