۱۳۹۳/۰۹/۲۳
–
۲۹۶ بازدید
«شهید» کسی است که در راه عقیده کشته شده است. کسی است که برای خودش کار نکرده است. کسی است که در راه حق و حقیقت و فضیلت قدم برداشته است.
«شهید» کسی است که در راه عقیده کشته شده است. کسی است که برای خودش کار نکرده است. کسی است که در راه حق و حقیقت و فضیلت قدم برداشته است. شهید به خون خودش ارزش می دهد. یک نفر به ثروت خودش ارزش می دهد و به جای آن که ثروتش در بانک ها ذخیره شود، آن را در راه خیر مصرف می کند که هر یک ریالش به مقیاس معنا، بیش از صدها هزار ریال ارزش داشته باشد؛ ثروت خود را به صورت یک موسسه عالم المنفعه مفید فرهنگی، مذهبی و اخلاقی در می آورد و با این عمل، به آن ارزش می دهد. دیگری به فکر خودش ارزش میدهد، به خودش زحمت می دهد و یک کتاب مفید و اثر علمی به وجود می آورد. دیگری به ذوق فنی خودش ارزش می دهد و صنعتی را در اختیار بشر قرار می دهد، و دیگری به خون خودش ارزش می دهد و در راه بشریت خون خودش را فدا می کند. کدام یک بیشتر خدمت کرده اند؟ شاید خیال کنید علما، مخترعین، مکتشفین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کرده اند؛ خیر، هیچ کس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است؛ چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می کنند و برای بشر آزادی را به هدیه می آورند. آنها هستند که برای بشر محیط عدالت به وجود می آورند که دانشمند به کار دانش خود مشغول باشد. مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد. تاجر تجارت کند. محصل درس بخواند و هر کسی کار خودش را انجام دهد. اوست که محیط مناسب را برای دیگران به وجود می آورد.
مثل شهید، مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است. تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده، بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری، شهدا شمع محفل بشریتند. سوختند و محفل بشریت را روشن کردند.
شهادت، قداست خود را از این جا کسب می کند که فدا کردن آگاهانه تمام هستی خود است در راه هدف مقدس.
اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید، از آنها منطق شهید در می آید. منطق شهید، منطق سوختن و روشن کردن است. منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه برای احیای جامعه است. منطق دمیدن روح به اندام مرده ارزشهای انسانی است. منطق حماسه آفرینی است، منطق دورنگری، بلکه بسیار دورنگری است.
این که هاله ای از قدس دور کلمه «شهید» را گرفته است و این کلمه در میان همه کلمات عظیم، فخیم و مقدس، وضع دیگری دارد برای همین جهت است. اگر بگوییم قهرمان، مافوق قهرمان است؛ بگوییم مصلح، مافوق مصلح است؛ هر چه بخواهیم بگوییم، مافوق اینهاست.
چون شهید با منطق عقل و عاطفه به فکر اصلاح جامعه است و با نثار جان و تمام هستی خویش زمینه ای فراهم می آورد تا پایه های عدالت و حقیقت در جامعه مستحکم گردد، شهدا با این رویکرد، راست قامتان جاودانه تاریخند، ویژگی های آنان درس آموز، صدها بلکه هزارها انسان دیگر می شود، چرا که خون شهید به هدر نمی رود و در حقیقت به زمین نمی ریزد بلکه به فرموده پیغمبر بزرگوار اسلام(ص): «هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست. بله شهید از راه خون خود، اجتماع را جاوید می کند و رمز و راز تأثیرپذیری اجتماع از شهید این است که او:
1. از جان می گذرد. «برای اصلاح جامعه وبرقراری ارزشهای دین جانش را هم تقدیم می کند». چه بسیار جوانان ایران اسلامی در چند سال گذشته برای امر به معروف و نهی از منکر مورد تهاجم کسانی قرار گرفتند، که صرفا به همان مهاجمان گفته بودند وقتی در اجتماع اسلامی (در پارک، خیابانها…) قرار می گیرد با حجاب ناموس خود را احترام کنند.
2. فقط برای خدا زندگی می کند و لذا برای رضای خدا، در زندگی:
الف) درد دیگران را بر درد خود مقدم می کند.
ب) فقر و بی مالی دیگران را بر فقر خود مقدم می کند تلاش می کند تا رفع گرفتاری مالی دیگران کند.
ج) از اخلاص بالایی برخوردار است. به عنوان نمونه: در نیمه های شب نگهبانی خود را انتخاب می کنند تا بتوانند هم نگهبانی بدهد و هم به نماز شب بپردازد.
د) از غذای خود می زند تا دیگران گرسنه نمانند. موارد زیادی در تاریخ اسلام و در دفاع مقدس به تبعیت از اهل بیت(ع)، رزمندگان ما غذای جیره خود را به اسرایی که در دست آنان قرار گرفته بودند، می دادند.
و بالاخره در یک کلام شهدا با ویژگی 1. ایثار همه جانبه: مالی، آبروئی، جانی. 2. اخلاص. 3. ارتباط با خدا 4. اراده و عزم جدی همراه به شجاعت بی نظیر در دوران زندگی دنیایی آن چنان مردانگی و انسانیتی والا از خود نشان می دهند که مجذوب همه دوستان و آشنایان و حتی انسان های ناآشنای با خویش می شوند، که هزاران دل و انبوه جمعیت ها را به دنبال خود چه در دوران حیات مادی و چه پس از آن می کشانند.
شهادت دو رکن دارد: یکى این که در راه خدا و فى سبیل الله و هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداى هدف نماید. دیگر این که آگاهانه صورت گرفته باشد. شهادت به حکم این که عملى آگاهانه و اختیارى است و در راه هدفى مقدّس است و از هر گونه انگیزه ى خودگرایانه منزّه و مبراست، تحسین انگیز و افتخارآمیز است و عملى قهرمانانه تلقّى مى شود.
در میان انواع مرگ و میرها این نوع از مرگ است که ارزش آن از حیات و زندگى برتر و مقدّس تر است(قیام و انقلاب مهدى، به ضمیمه شهید از استاد مطهرى).
انسانى که با چنین شرایطى به استقبال مرگ مى شتابد شهید است و اجر شهید را نیز مى برد. در احکام شهید مى خوانیم کسى که به امر معصوم(ع) یا نایب او به جبهه برود و در میدان نبرد کشته شود شهید است و غسل و حنوط و کفن از او ساقط است، بلکه با لباس خودش دفن شود»(امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 1، ص 66).
با این حال روایت ها و اخبارى هست مبنى بر این که اگر کسى بمیرد، در حالى که داراى محبّت اهل بیت باشد، شهید از دنیا رفته است، و نیز آمرزیده مى شود و نیز با ایمان کامل از دنیا مى رود(تفسیر کشّاف، ج 3، ص 403. این حدیث طولانى است که از حضرت رسول اکرم(ص) نقل شده است).
در روایتی آمده است: «المؤمن علی ای حال مات و فی ای ساعه قبض، فهو شهید»؛ «مؤمن در هر حال و زمانی که بمیرد، شهید است. (میزان الحکمه، ج 5، ح 9803).
یا در روایتى دیگر از رسول خدا(ص) نقل شده است که حضرت فرمود: مَن عاشَ مداریاً مات شهیداً هر کس طورى زندگى کند که مردم از او آزارى نبینند و در حال مداراى با مردم از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است(کنزالعمّال، حدیث 7173 و 7171).
این گونه روایت ها به این موضوع اشاره مى کند: کسى که با چنین شرایطى از دنیا برود، اجر شهید را مى برد. ولى حکم شهید را ندارد. یعنى غسل، حنوط، و کفن از او ساقط نمى شود، بلکه باید او را غسل داد یعنى احکام اموات را باید درباره او اجرا کرد.
رسول گرامی اسلام(ص) در روایتی می فرماید: «فوق کل بر بر حتی یقتل الرجل فی سبیل الله، فاذا قتل فی سبیل الله عزوجل فلیس فوقه بر»؛ «بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری است تا اینکه انسان در راه خدا کشته گردد، هنگامی که کسی در راه خداوند متعال شهید گردد، هیچ نیکی و خیری بالاتر از آن نیست. (میزان الحکمه، ج 5، ح 9748).
و در روایت دیگری می فرماید: «اشرف الموت قتل الشهاده»؛ «شرافتمندانه ترین مرگ، کشته شدن به صورت شهادت است». (همان، ح 9750).
برای آگاهی بیشتر ر.ک: کتاب شهید، تألیف استاد مرتضی مطهری.
باید توجه داشت که در این جا دو مسأله و دو نسبت وجود دارد یکی نسبت و جایگاهی که شهید و شهادت در محضر الهی دارد و دیگری نسبت و موقعیتی که ما به عنوان انسان با شهید برقرار می کنیم. وقتی از دید خداوندگاری به این مسأله نگاه می کنیم چیزی جزء شعف فرستادی در خود نمی ببنیم چرا که فرد شهید به جایگاه و مقامی دست یافته است که اولیاء و معصومین در آنجا قرار دارند. و از این روست که خداوند در قرآن خطاب به ما چنین می گوید: «مپندارید که آنان (شهیدان) مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند».
از این جهت حق با شماست باید جشن گرفت و به یکدیگر و بخصوص به پدر و مادر شهید تبریک گفت، چیزی که ما را بدان نیز توصیه کرده اند که چون به منزل شهیدی رفتید به پدر و مادر و نزدیکان او تبریک بگوئید.
اما این مساله جنبه دیگری نیز دارد و آن این که انسان موجودی است که بخشی از وجودش عواطف و وابستگی هایش تشکیل می دهد. انسان هم چون حیوانات دیگر نیست که فقط هدفش تولید و افزایش نسل خود باشد. انسان با عواطف و احساسات خود نیز زندگی می کند، و لذا چون فردی را از دست می دهد هر چند جایگاه و منزل کنونی او نیز خاطر جمع باشد به ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از این که او را دیگر نمی ببیند اشک از دیدگانش سرازیر می شود گریه می کنیم چون او را از دست داده ایم و دیگر چون گذشته با او بر سر یک سفره نمی نشینیم عزاداری می کنیم چون دوری اش برای ما سخت گران است و فقدانش، پرنشدنی است. و از این جهت چون به دیدار پدر و مادر و بستگان او می رویم به آنان تسلیت می گویئم و دل داری شان می دهیم.
آیا تا به حال ندیده اید که مادری وقتی فرزند خود را به مسافرتی می فرستد هر چند ممکن است این مسافرت سالها طول نکشد اما با تمام اطمینان از موقعیت و مقصد فرزند خود باز هم در هنگام خداحافظی، اشک در دیدگانش جمع می شود. همیشه برای انسان خداحافظی کردن سخت و مشکل است و دوری از دوستان و بندگان و عزیزان رنج آور.
و خلاصه این که باید گفت که گریه و عزادری فقدان او و از دست دادن اوست، به خاطر زنده ماندن یاد و خاطره او و شناخت دشمنان و اهداف مقدس او می باشد. و تبریک و جشن به خاطر مقام و شأن والایی است که او در پیشگاه الهی دارد. و بنابراین دو مسأله نباید با هم غلط و اشتباه کرد. از این روست که چون به دیدار خانواده شهداء می رویم، به آنان تبریک و تسلیت می گوئیم.
مثل شهید، مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است. تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده، بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری، شهدا شمع محفل بشریتند. سوختند و محفل بشریت را روشن کردند.
شهادت، قداست خود را از این جا کسب می کند که فدا کردن آگاهانه تمام هستی خود است در راه هدف مقدس.
اگر شور یک عارف عاشق پروردگار را با منطق یک نفر مصلح با همدیگر ترکیب کنید، از آنها منطق شهید در می آید. منطق شهید، منطق سوختن و روشن کردن است. منطق حل شدن و جذب شدن در جامعه برای احیای جامعه است. منطق دمیدن روح به اندام مرده ارزشهای انسانی است. منطق حماسه آفرینی است، منطق دورنگری، بلکه بسیار دورنگری است.
این که هاله ای از قدس دور کلمه «شهید» را گرفته است و این کلمه در میان همه کلمات عظیم، فخیم و مقدس، وضع دیگری دارد برای همین جهت است. اگر بگوییم قهرمان، مافوق قهرمان است؛ بگوییم مصلح، مافوق مصلح است؛ هر چه بخواهیم بگوییم، مافوق اینهاست.
چون شهید با منطق عقل و عاطفه به فکر اصلاح جامعه است و با نثار جان و تمام هستی خویش زمینه ای فراهم می آورد تا پایه های عدالت و حقیقت در جامعه مستحکم گردد، شهدا با این رویکرد، راست قامتان جاودانه تاریخند، ویژگی های آنان درس آموز، صدها بلکه هزارها انسان دیگر می شود، چرا که خون شهید به هدر نمی رود و در حقیقت به زمین نمی ریزد بلکه به فرموده پیغمبر بزرگوار اسلام(ص): «هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست. بله شهید از راه خون خود، اجتماع را جاوید می کند و رمز و راز تأثیرپذیری اجتماع از شهید این است که او:
1. از جان می گذرد. «برای اصلاح جامعه وبرقراری ارزشهای دین جانش را هم تقدیم می کند». چه بسیار جوانان ایران اسلامی در چند سال گذشته برای امر به معروف و نهی از منکر مورد تهاجم کسانی قرار گرفتند، که صرفا به همان مهاجمان گفته بودند وقتی در اجتماع اسلامی (در پارک، خیابانها…) قرار می گیرد با حجاب ناموس خود را احترام کنند.
2. فقط برای خدا زندگی می کند و لذا برای رضای خدا، در زندگی:
الف) درد دیگران را بر درد خود مقدم می کند.
ب) فقر و بی مالی دیگران را بر فقر خود مقدم می کند تلاش می کند تا رفع گرفتاری مالی دیگران کند.
ج) از اخلاص بالایی برخوردار است. به عنوان نمونه: در نیمه های شب نگهبانی خود را انتخاب می کنند تا بتوانند هم نگهبانی بدهد و هم به نماز شب بپردازد.
د) از غذای خود می زند تا دیگران گرسنه نمانند. موارد زیادی در تاریخ اسلام و در دفاع مقدس به تبعیت از اهل بیت(ع)، رزمندگان ما غذای جیره خود را به اسرایی که در دست آنان قرار گرفته بودند، می دادند.
و بالاخره در یک کلام شهدا با ویژگی 1. ایثار همه جانبه: مالی، آبروئی، جانی. 2. اخلاص. 3. ارتباط با خدا 4. اراده و عزم جدی همراه به شجاعت بی نظیر در دوران زندگی دنیایی آن چنان مردانگی و انسانیتی والا از خود نشان می دهند که مجذوب همه دوستان و آشنایان و حتی انسان های ناآشنای با خویش می شوند، که هزاران دل و انبوه جمعیت ها را به دنبال خود چه در دوران حیات مادی و چه پس از آن می کشانند.
شهادت دو رکن دارد: یکى این که در راه خدا و فى سبیل الله و هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداى هدف نماید. دیگر این که آگاهانه صورت گرفته باشد. شهادت به حکم این که عملى آگاهانه و اختیارى است و در راه هدفى مقدّس است و از هر گونه انگیزه ى خودگرایانه منزّه و مبراست، تحسین انگیز و افتخارآمیز است و عملى قهرمانانه تلقّى مى شود.
در میان انواع مرگ و میرها این نوع از مرگ است که ارزش آن از حیات و زندگى برتر و مقدّس تر است(قیام و انقلاب مهدى، به ضمیمه شهید از استاد مطهرى).
انسانى که با چنین شرایطى به استقبال مرگ مى شتابد شهید است و اجر شهید را نیز مى برد. در احکام شهید مى خوانیم کسى که به امر معصوم(ع) یا نایب او به جبهه برود و در میدان نبرد کشته شود شهید است و غسل و حنوط و کفن از او ساقط است، بلکه با لباس خودش دفن شود»(امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 1، ص 66).
با این حال روایت ها و اخبارى هست مبنى بر این که اگر کسى بمیرد، در حالى که داراى محبّت اهل بیت باشد، شهید از دنیا رفته است، و نیز آمرزیده مى شود و نیز با ایمان کامل از دنیا مى رود(تفسیر کشّاف، ج 3، ص 403. این حدیث طولانى است که از حضرت رسول اکرم(ص) نقل شده است).
در روایتی آمده است: «المؤمن علی ای حال مات و فی ای ساعه قبض، فهو شهید»؛ «مؤمن در هر حال و زمانی که بمیرد، شهید است. (میزان الحکمه، ج 5، ح 9803).
یا در روایتى دیگر از رسول خدا(ص) نقل شده است که حضرت فرمود: مَن عاشَ مداریاً مات شهیداً هر کس طورى زندگى کند که مردم از او آزارى نبینند و در حال مداراى با مردم از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است(کنزالعمّال، حدیث 7173 و 7171).
این گونه روایت ها به این موضوع اشاره مى کند: کسى که با چنین شرایطى از دنیا برود، اجر شهید را مى برد. ولى حکم شهید را ندارد. یعنى غسل، حنوط، و کفن از او ساقط نمى شود، بلکه باید او را غسل داد یعنى احکام اموات را باید درباره او اجرا کرد.
رسول گرامی اسلام(ص) در روایتی می فرماید: «فوق کل بر بر حتی یقتل الرجل فی سبیل الله، فاذا قتل فی سبیل الله عزوجل فلیس فوقه بر»؛ «بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری است تا اینکه انسان در راه خدا کشته گردد، هنگامی که کسی در راه خداوند متعال شهید گردد، هیچ نیکی و خیری بالاتر از آن نیست. (میزان الحکمه، ج 5، ح 9748).
و در روایت دیگری می فرماید: «اشرف الموت قتل الشهاده»؛ «شرافتمندانه ترین مرگ، کشته شدن به صورت شهادت است». (همان، ح 9750).
برای آگاهی بیشتر ر.ک: کتاب شهید، تألیف استاد مرتضی مطهری.
باید توجه داشت که در این جا دو مسأله و دو نسبت وجود دارد یکی نسبت و جایگاهی که شهید و شهادت در محضر الهی دارد و دیگری نسبت و موقعیتی که ما به عنوان انسان با شهید برقرار می کنیم. وقتی از دید خداوندگاری به این مسأله نگاه می کنیم چیزی جزء شعف فرستادی در خود نمی ببنیم چرا که فرد شهید به جایگاه و مقامی دست یافته است که اولیاء و معصومین در آنجا قرار دارند. و از این روست که خداوند در قرآن خطاب به ما چنین می گوید: «مپندارید که آنان (شهیدان) مرده اند بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند».
از این جهت حق با شماست باید جشن گرفت و به یکدیگر و بخصوص به پدر و مادر شهید تبریک گفت، چیزی که ما را بدان نیز توصیه کرده اند که چون به منزل شهیدی رفتید به پدر و مادر و نزدیکان او تبریک بگوئید.
اما این مساله جنبه دیگری نیز دارد و آن این که انسان موجودی است که بخشی از وجودش عواطف و وابستگی هایش تشکیل می دهد. انسان هم چون حیوانات دیگر نیست که فقط هدفش تولید و افزایش نسل خود باشد. انسان با عواطف و احساسات خود نیز زندگی می کند، و لذا چون فردی را از دست می دهد هر چند جایگاه و منزل کنونی او نیز خاطر جمع باشد به ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از این که او را دیگر نمی ببیند اشک از دیدگانش سرازیر می شود گریه می کنیم چون او را از دست داده ایم و دیگر چون گذشته با او بر سر یک سفره نمی نشینیم عزاداری می کنیم چون دوری اش برای ما سخت گران است و فقدانش، پرنشدنی است. و از این جهت چون به دیدار پدر و مادر و بستگان او می رویم به آنان تسلیت می گویئم و دل داری شان می دهیم.
آیا تا به حال ندیده اید که مادری وقتی فرزند خود را به مسافرتی می فرستد هر چند ممکن است این مسافرت سالها طول نکشد اما با تمام اطمینان از موقعیت و مقصد فرزند خود باز هم در هنگام خداحافظی، اشک در دیدگانش جمع می شود. همیشه برای انسان خداحافظی کردن سخت و مشکل است و دوری از دوستان و بندگان و عزیزان رنج آور.
و خلاصه این که باید گفت که گریه و عزادری فقدان او و از دست دادن اوست، به خاطر زنده ماندن یاد و خاطره او و شناخت دشمنان و اهداف مقدس او می باشد. و تبریک و جشن به خاطر مقام و شأن والایی است که او در پیشگاه الهی دارد. و بنابراین دو مسأله نباید با هم غلط و اشتباه کرد. از این روست که چون به دیدار خانواده شهداء می رویم، به آنان تبریک و تسلیت می گوئیم.