دلیل قیام نکردن امام حسن مجتبی (ع)
۱۳۹۳/۰۹/۱۳
–
۱۱۲۶ بازدید
درتفسیرآیه۴۶ سوره سبا فرموده اید آن چه مهم است قیام خالصانه برای خداست، تعدادونفرات نقش اصلی را ندارند پس چراامام حسن(ع) به علت کمی یاران قیام نکردند؟
اگربه تفسیراین ایه شریفه توجه فرماییدایه مساله جنگ رامطرح نمی کندبحث قیام درتفکرواندیشه واخلاص مطرح است درجنگ تعدادقابل توجه بانگاه به ظرفیت دشمن لازم است. البته باایمان واخلاصبه تعبیرقران می تواندده برابری کند. قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ .سوره سبإ (34): آیه 46]ترجمه:
46- بگو: تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم و آن اینکه دو نفر دو نفر، یا یک نفر یک نفر براى خدا قیام کنید، سپس فکر خود را به کار گیرید، این دوست و همنشین شما (محمد) هیچگونه جنون ندارد، او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهى) است.
تفسیر: انقلاب فکرى ریشه هر انقلاب اصیل
در این بخش از آیات و آیات آینده که بحثهاى اواخر این سوره را تشکیل مى دهد بار دیگر به پیامبر اسلام ص دستور مى دهد که آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت کند، و از گمراهى باز دارد، و همچون بحثهاى گذشته پنج بار پیامبر را مخاطب ساخته مى گوید: به آنها بگو … (قل …).
در نخستین آیه به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده، و در جمله هایى بسیار کوتاه و پر محتوا مى گوید: به آنها بگو من تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم، و آن اینکه براى خدا قیام کنید. دو نفر، دو نفر، یا یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
این دوست و همنشین شما (محمد) هیچگونه انحراف فکرى و جنون ندارد
(ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلکه او فقط بیم دهنده شما است در برابر عذاب شدید الهى (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
کلمات و تعبیرات این آیه هر کدام اشاره به مطلب مهمى است که ده نکته آن را ذیلا مى آوریم:
1- جمله اعظکم (شما را اندرز مى دهم) در حقیقت بیانگر این واقعیت است که من خیر و صلاح شما را در این سخن در نظر مى گیرم نه هیچ مساله دیگر.
2- تعبیر به واحدة (تنها یک چیز) مخصوصا با تاکید به وسیله انما اشاره گویایى است به این واقعیت که ریشه تمام اصلاحات فردى و جمعى به کار انداختن اندیشه هاست، ما دام که فکر ملتى در خواب است مورد هجوم دزدان و سارقان دین و ایمان و آزادى و استقلال قرار مى گیرند، اما هنگامى که افکار بیدار شد راه بر آنها بسته مى شود.
3- تعبیر به قیام در اینجا به معنى ایستادن روى دو پا نیست بلکه به معنى آمادگى براى انجام کار است، چرا که انسان به هنگامى که روى پاى خود مى ایستد آماده براى انجام برنامه هاى مختلف زندگى مى شود، بنا بر این اندیشه کردن نیاز به آمادگى قبلى دارد، که انگیزه و حرکتى در انسان به وجود آید که با اراده و تصمیم به تفکر بپردازد.
4- تعبیر للَّه بیانگر این معنى است که قیام و آمادگى باید انگیزه الهى داشته باشد، و تفکرى که از چنین انگیزه اى سرچشمه مى گیرد ارزنده است، اصولا اخلاص در کارها و حتى در اندیشیدن خمیرمایه نجات و سعادت و برکت است.
جالب اینکه ایمان به اللَّه در اینجا مسلم گرفته شده بنا بر این تفکر
به خاطر مسائل دیگر است اشاره به اینکه توحید یک امر فطرى است که حتى بدون اندیشه نیز روشن است.
5- تعبیر به مثنى و فرادى (دو دو، یا یک یک) اشاره به این است که اندیشه و تفکر باید دور از غوغا و جنجال باشد، مردم به صورت تکنفرى، یا حد اکثر دو نفر دو نفر قیام کنند، و فکر و اندیشه خود را به کار گیرند، چرا که تفکر در میان جنجال و غوغا عمیق نخواهد بود، به خصوص اینکه عوامل خود خواهى و تعصب در راه دفاع از اعتقاد خود در حضور جمع بیشتر پیدا مى شود.
بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که این دو تعبیر به منظور این است که افکار فردى و جمعى یعنى آمیخته با مشورت را فرا گیرد، انسان باید هم به تنهایى بیندیشد، و هم از افکار دیگران بهره گیرد که استبداد در فکر و رأى مایه تباهى است، و همفکرى و تلاش براى حل مشکلات علمى به کمک یکدیگر- در آنجا که به جنجال و غوغا نکشد مطمئنا اثر بهترى دارد و شاید به همین دلیل مثنى بر فرادى مقدم داشته است.
6- جالب اینکه قرآن در اینجا مى گوید تتفکروا (بیندیشید) اما در چه چیز؟ از این نظر مطلق است و به اصطلاح حذف متعلق دلیل بر عموم، است یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولى از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بوده؟ به کجا مى روم؟ و اکنون در کجا هستم؟
ولى بعضى از مفسران معتقدند که متعلق تفکر در این جا جمله بعد از آن است (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ) یعنى اگر کمى تفکر کنید به خوبى در مى یابید
که پیامبر ص از اتهام واهى شما در مورد جنون پاک و منزه است.
معنى اول روشنتر به نظر مى رسد.
اما مسلما از امورى که باید در آن اندیشید همین مساله نبوت و صفات برجسته اى است که در شخص پیامبر اسلام و عقل و درایت او بود بى آنکه منحصر به آن باشد.
7- تعبیر صاحبکم (همنشین و دوست شما) در مورد شخص پیغمبر ص اشاره به این است که او براى شما چهره ناشناخته اى نیست، او سالیان دراز در میان شما بوده، او را به امانت و درایت و صدق و راستى شناخته اید، تا کنون نقطه ضعفى در پرونده زندگى او مشاهده نکرده اید، بنا بر این انصاف دهید اتهاماتى که به او مى بندید همه بى اساس است.
8- جنة به معنى جنون در اصل از ماده جن (بر وزن ظن) به معنى ستر و پوشش است، و از آنجا که مجنون چنان است که گویى عقلش پوشیده شده این تعبیر در باره او به کار مى رود، و به هر حال نکته قابل ملاحظه اینجاست که گویا مى خواهد این حقیقت را بیان کند که دعوت کننده به اندیشه و بیدارى فکر چگونه ممکن است خود مجنون باشد، و همین که منادى تفکر است خود دلیل بر نهایت عقل و درایت اوست.
9- جمله إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ رسالت پیامبر ص را در مساله انذار خلاصه مى کند یعنى بیم دادن از مسئولیتها، از دادگاه و کیفر الهى، درست است که پیامبر رسالت بشارت هم دارد، ولى آنچه بیشتر انسان را وادار به حرکت مى کند مساله انذار است، و لذا در بعضى دیگر از آیات قرآن نیز به عنوان تنها وظیفه پیامبر ص ذکر شده، مانند آیه 9 سوره احقاف وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ من جز انذار کننده آشکار نیستم نظیر این معنى در سوره ص آیه 65 و آیات دیگر نیز آمده است.
10- تعبیر بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ اشاره به این است که قیامت چنان نزدیک است که گویى پیش روى شما است، و به راستى در برابر عمر دنیا نیز چنین است، این تعبیر در روایات اسلامى نیز آمده است که پیامبر اکرم ص فرمود:
بعثت انا و الساعة کهاتین (و ضم (ص) الوسطى و السبابة)
بعثت من و قیام قیامت مانند این دو است- سپس انگشت اشاره و انگشت وسط خود را به هم چسبانید و نشان داد «1».
تفسیر نمونه، ج 18، ص: 138
46- بگو: تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم و آن اینکه دو نفر دو نفر، یا یک نفر یک نفر براى خدا قیام کنید، سپس فکر خود را به کار گیرید، این دوست و همنشین شما (محمد) هیچگونه جنون ندارد، او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهى) است.
تفسیر: انقلاب فکرى ریشه هر انقلاب اصیل
در این بخش از آیات و آیات آینده که بحثهاى اواخر این سوره را تشکیل مى دهد بار دیگر به پیامبر اسلام ص دستور مى دهد که آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت کند، و از گمراهى باز دارد، و همچون بحثهاى گذشته پنج بار پیامبر را مخاطب ساخته مى گوید: به آنها بگو … (قل …).
در نخستین آیه به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده، و در جمله هایى بسیار کوتاه و پر محتوا مى گوید: به آنها بگو من تنها شما را به یک چیز اندرز مى دهم، و آن اینکه براى خدا قیام کنید. دو نفر، دو نفر، یا یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
این دوست و همنشین شما (محمد) هیچگونه انحراف فکرى و جنون ندارد
(ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلکه او فقط بیم دهنده شما است در برابر عذاب شدید الهى (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
کلمات و تعبیرات این آیه هر کدام اشاره به مطلب مهمى است که ده نکته آن را ذیلا مى آوریم:
1- جمله اعظکم (شما را اندرز مى دهم) در حقیقت بیانگر این واقعیت است که من خیر و صلاح شما را در این سخن در نظر مى گیرم نه هیچ مساله دیگر.
2- تعبیر به واحدة (تنها یک چیز) مخصوصا با تاکید به وسیله انما اشاره گویایى است به این واقعیت که ریشه تمام اصلاحات فردى و جمعى به کار انداختن اندیشه هاست، ما دام که فکر ملتى در خواب است مورد هجوم دزدان و سارقان دین و ایمان و آزادى و استقلال قرار مى گیرند، اما هنگامى که افکار بیدار شد راه بر آنها بسته مى شود.
3- تعبیر به قیام در اینجا به معنى ایستادن روى دو پا نیست بلکه به معنى آمادگى براى انجام کار است، چرا که انسان به هنگامى که روى پاى خود مى ایستد آماده براى انجام برنامه هاى مختلف زندگى مى شود، بنا بر این اندیشه کردن نیاز به آمادگى قبلى دارد، که انگیزه و حرکتى در انسان به وجود آید که با اراده و تصمیم به تفکر بپردازد.
4- تعبیر للَّه بیانگر این معنى است که قیام و آمادگى باید انگیزه الهى داشته باشد، و تفکرى که از چنین انگیزه اى سرچشمه مى گیرد ارزنده است، اصولا اخلاص در کارها و حتى در اندیشیدن خمیرمایه نجات و سعادت و برکت است.
جالب اینکه ایمان به اللَّه در اینجا مسلم گرفته شده بنا بر این تفکر
به خاطر مسائل دیگر است اشاره به اینکه توحید یک امر فطرى است که حتى بدون اندیشه نیز روشن است.
5- تعبیر به مثنى و فرادى (دو دو، یا یک یک) اشاره به این است که اندیشه و تفکر باید دور از غوغا و جنجال باشد، مردم به صورت تکنفرى، یا حد اکثر دو نفر دو نفر قیام کنند، و فکر و اندیشه خود را به کار گیرند، چرا که تفکر در میان جنجال و غوغا عمیق نخواهد بود، به خصوص اینکه عوامل خود خواهى و تعصب در راه دفاع از اعتقاد خود در حضور جمع بیشتر پیدا مى شود.
بعضى از مفسران نیز احتمال داده اند که این دو تعبیر به منظور این است که افکار فردى و جمعى یعنى آمیخته با مشورت را فرا گیرد، انسان باید هم به تنهایى بیندیشد، و هم از افکار دیگران بهره گیرد که استبداد در فکر و رأى مایه تباهى است، و همفکرى و تلاش براى حل مشکلات علمى به کمک یکدیگر- در آنجا که به جنجال و غوغا نکشد مطمئنا اثر بهترى دارد و شاید به همین دلیل مثنى بر فرادى مقدم داشته است.
6- جالب اینکه قرآن در اینجا مى گوید تتفکروا (بیندیشید) اما در چه چیز؟ از این نظر مطلق است و به اصطلاح حذف متعلق دلیل بر عموم، است یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولى از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بوده؟ به کجا مى روم؟ و اکنون در کجا هستم؟
ولى بعضى از مفسران معتقدند که متعلق تفکر در این جا جمله بعد از آن است (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ) یعنى اگر کمى تفکر کنید به خوبى در مى یابید
که پیامبر ص از اتهام واهى شما در مورد جنون پاک و منزه است.
معنى اول روشنتر به نظر مى رسد.
اما مسلما از امورى که باید در آن اندیشید همین مساله نبوت و صفات برجسته اى است که در شخص پیامبر اسلام و عقل و درایت او بود بى آنکه منحصر به آن باشد.
7- تعبیر صاحبکم (همنشین و دوست شما) در مورد شخص پیغمبر ص اشاره به این است که او براى شما چهره ناشناخته اى نیست، او سالیان دراز در میان شما بوده، او را به امانت و درایت و صدق و راستى شناخته اید، تا کنون نقطه ضعفى در پرونده زندگى او مشاهده نکرده اید، بنا بر این انصاف دهید اتهاماتى که به او مى بندید همه بى اساس است.
8- جنة به معنى جنون در اصل از ماده جن (بر وزن ظن) به معنى ستر و پوشش است، و از آنجا که مجنون چنان است که گویى عقلش پوشیده شده این تعبیر در باره او به کار مى رود، و به هر حال نکته قابل ملاحظه اینجاست که گویا مى خواهد این حقیقت را بیان کند که دعوت کننده به اندیشه و بیدارى فکر چگونه ممکن است خود مجنون باشد، و همین که منادى تفکر است خود دلیل بر نهایت عقل و درایت اوست.
9- جمله إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ رسالت پیامبر ص را در مساله انذار خلاصه مى کند یعنى بیم دادن از مسئولیتها، از دادگاه و کیفر الهى، درست است که پیامبر رسالت بشارت هم دارد، ولى آنچه بیشتر انسان را وادار به حرکت مى کند مساله انذار است، و لذا در بعضى دیگر از آیات قرآن نیز به عنوان تنها وظیفه پیامبر ص ذکر شده، مانند آیه 9 سوره احقاف وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ من جز انذار کننده آشکار نیستم نظیر این معنى در سوره ص آیه 65 و آیات دیگر نیز آمده است.
10- تعبیر بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ اشاره به این است که قیامت چنان نزدیک است که گویى پیش روى شما است، و به راستى در برابر عمر دنیا نیز چنین است، این تعبیر در روایات اسلامى نیز آمده است که پیامبر اکرم ص فرمود:
بعثت انا و الساعة کهاتین (و ضم (ص) الوسطى و السبابة)
بعثت من و قیام قیامت مانند این دو است- سپس انگشت اشاره و انگشت وسط خود را به هم چسبانید و نشان داد «1».
تفسیر نمونه، ج 18، ص: 138