طلسمات

خانه » همه » مذهبی » دلایل عقلى و نقلى عصمت پیامبران

دلایل عقلى و نقلى عصمت پیامبران


دلایل عقلى و نقلى عصمت پیامبران

۱۳۹۳/۰۹/۱۱


۱۵۳ بازدید

دانشمندان شیعه، پیامبران را معصوم از گناه و مصون از خطا پیش از بعثت و پس از آن دانسته و هرگز میان کبیره وصغیره، عمد و سهو، پیش از بعثت و پس از آن، فرقى نگذارده اند.

نخست به گونه اى فشرده به دلایل عقلى عصمت اشاره مى کنیم آنگاه به دلایل قرآنى آن مى پردازیم و از میان دلایل عقلى تنها دو دلیل را که بیش از دلایل دیگر وجدان انسان را قانع مى سازند، در اینجا منعکس مى کنیم.

۱. عصمت و جلب اعتماد

هدف از بعثت پیامبران، هدایت وتربیت مردم است و تحقق این هدف در گرو شرایطى است که مهم آن، ایمان افراد به صدق گفتار مربى است و بدون تحقق چنین شرطى سخن و برنامه ى مربى نقش بر آب مى شود.

دانشمندان شیعه، پیامبران را معصوم از گناه و مصون از خطا پیش از بعثت و پس از آن دانسته و هرگز میان کبیره وصغیره، عمد و سهو، پیش از بعثت و پس از آن، فرقى نگذارده اند.

نخست به گونه اى فشرده به دلایل عقلى عصمت اشاره مى کنیم آنگاه به دلایل قرآنى آن مى پردازیم و از میان دلایل عقلى تنها دو دلیل را که بیش از دلایل دیگر وجدان انسان را قانع مى سازند، در اینجا منعکس مى کنیم.

1. عصمت و جلب اعتماد

هدف از بعثت پیامبران، هدایت وتربیت مردم است و تحقق این هدف در گرو شرایطى است که مهم آن، ایمان افراد به صدق گفتار مربى است و بدون تحقق چنین شرطى سخن و برنامه ى مربى نقش بر آب مى شود.

هرگاه عمل مربى با گفتار او مطابق باشد، طبعاً اعتماد شنونده را به خود جلب مى کند و مایه ى گرایش مردم به مکتب مى گردد; ولى اگر او بر خلاف گفتار خود رفتار نماید، اعتماد مردم به صحت گفتار او از بین مى رود، و هر خردمندى با خود مى گوید: اگر مربى به صحت گفتار خود ایمان داشت هرگز، بر خلاف گفتار خود، کارى صورت نمى داد و در عمل به برنامه پیشگام مى شد.

ممکن است گفته شود: چه مانع دارد که مربى به هیچ قیمت دروغ نگوید ولى دیگرخلافها را مرتکب شود، بنابر این انجام خلاف، دلیل بر بى پایه بودن برنامه هاى تربیتى مربى نمى شود.

ولى چنین تفکیکى میان گناهان، فرضیه اى بیش نیست و نمى تواند پایه یک تربیت عمومى گردد زیرا:

اوّلاً: چنانچه در تشریح ماهیت عصمت، یادآور شدیم: مصونیت در برابر همه و یا بخشى از گناهان ، معلول یک رشته ملکات و یا حالات روانى است که انسان را از اقدام به خلاف باز مى دارد، و از این ملکات مى توان به «عشق به خدا وجمال و جلال او» یا ترس از «پیامد گناهان» و… تعبیر کرد، در این صورت چگونه مى توان میان گناهان چنین تفکیکى قایل شد، و انسانى را فرض کرد که آماده ى انجام هر نوع گناه از قبیل: قتل نفس، هتک ناموس و اموال و… مى باشد، امّا به هیچ قیمت به خدا دروغ نمى بندد واگر در انسان حالت ترس ازخدا نباشد، تفکیک بین دروغ و دیگر گناهان بى جهت و بى ملاک خواهد بود.

ثانیاً: فرض کنید چنین تفکیکى از نظر ثبوت و واقع، امکان پذیر باشد ولى اثبات اینکه این فردِ مدّعى نبوت و آورنده ى برنامه از کسانى است که هرگز به خدا دروغ نمى بندد، امّا ازارتکاب دیگر گناهان پروا ندارد، کار آسانى نیست; زیرا انسان از کجا بداند که این فرد از آن نوع افرادى است که میان بستن دروغ به خدا و دیگر گناهان عملاً قایل به تفکیک است و اگر خود مدعى رسالت، چنین تفکیکى را ادعا کند بیشتر مایه ى تردید وشک مى شود!

خلاصه: تأمین هدف بعثت که هدایت و گرایش مردم است، جز در سایه ى «جلب اعتماد مردم» امکان پذیر نیست و یک چنین جریان عمومى بدون وارستگى مربى محقَّق نمى شود و از این جهت باید پیامبران به حکم خرد، پیراسته از گناه و معصیت باشند تا اعتقاد توده ها را نسبت به خود جلب کنند.

باز گاهى تصور مى شود که در جلب اعتماد مردم کافى است که پیامبران آشکارا مرتکب خلاف نشوند، ولى این نوع پیراستگى مانع از آن نیست که در خفا و پنهانى و دور از انظار، مرتکب گناه بشوند.

یک چنین تصورى درباره ى پیامبران، ویرانگر اهداف بعثت آنهاست; زیراهرگاه براى پیامبران مانع و رادعى از گناه وجود نداشته باشد، و فقط به خاطر جلب مردم از گناه دورى جویند در این صورت، اعتماد به صدق گفتار آنان، از بین مى رود; زیرامردم از کجا بدانند که این فرد در تبیین دستورهاى خدایى راه دروغ را نمى پیماید؟ در این صورت براى تشخیص راست از دروغ، ملاکى در اختیار مردم نیست که راست را از دروغ بازشناسند و اگر آنان، دروغ هم بگویند، دروغشان از راست تمییز داده نخواهد شد.

گذشته از این، یک انسان براى مدت کوتاهى مى تواند، مردم را فریب دهد و منافقانه با تضادِ«درون با برون» به سر ببرد ولى دیرى نمى پاید پرده از راز درون بر مى افتد و حقیقت روشن مى گردد.

خلاصه: این نوع فرضیه ها نه با هدف بعثت سازگار است و نه در زندگى قابل پیاده شدن مى باشد، راه منحصر براى جلبِ اعتماد، جز اعتقاد به پیراستگى پیامبران از گناه در درون و برون نمى باشد، و هر نوع فرضیه مانند دو فرضیه پیشین، پنداره اى بیش نیست.

2. مایه هاى گرایش و انزجار

متکلم معروف شیعه «مرحوم مرتضى» دلیل یاد شده را به گونه اى دیگر تقریر کرده ویادآور مى شود: «هدف از بعثت در صورتى تأمین مى گردد که در زندگى راهنمایان آسمانى، نقطه ضعف وموجبات انزجار و تنفر وجود نداشته باشد، تا مردم پس از شنیدن سخنان آنان، به آسانى به سوى آنان گرایش پیدا کرده و از او پیروى کنند».

«روى این اساس، دانشمندان معتقدند که پیامبران آسمانى باید از هر نقطه ضعف که موجب تنفر و دورى مردم باشد، پیراسته گردند، هر چند موجبات تنفر، خارج از اختیار آنان باشد. ولذا افراد مبتلا به بیماریهاى جذام و برص و مانند آنها که افراد بالطبع از آنها گریزان مى باشند، نمى توانند مسؤولان رسالت الهى باشند; زیرا هر قدر هم مؤمن و پاکدامن باشند نمى توانند مردم را به خود جذب کنند و در نتیجه هدف از بعثت تأمین نمى گردد».

«آلودگى خانوادگى یا آلودگى فردى، چه پیش از بعثت و یا پس از بعثت، مایه ى تنفر مردم از مدعیان رسالت است و سپردن یک چنین رسالت بزرگ، به فردى که در آن مایه ى تنفر و انزجار وجود دارد کارى حکیمانه نیست; زیرا هدف از برانگیختن در این شرایط تأمین نمى گردد».

آنگاه مرحوم مرتضى، به برخى از پرسشهایى که پیرامون این دلیل هست مى پردازد و مى گوید:

«ممکن است گفته شود: بسیارى از فرقه ها، انجام گناه را بر پیامبران تجویز مى کنند و یک چنین تجویزى، آنان را از گرایش باز نداشته است».

وى در پاسخ این سؤال بیانى دارد که به آن اشاره مى کنیم:

«براى سکون خاطر و آرامش دل، درجات و مراتبى است و آرامشى که از گفتار معصوم به انسان دست مى دهد، با آرامشى که از گفتار کسى که داراى چنین حالتى نیست، یکسان نمى باشد، چه بسا انسان، گفتار هر دو را تصدیق و باور نماید. ولى مسلماً آن سکون خاطرى که از گفتار انسانهاى پیراسته از گناه حاصل مى شود، با سکون خاطرى که از گفتار انسانهاى عادى به دست مى آید، برابرى نمى کند».

این جریان نه تنها در باره ى انسانهاى معصوم و غیر معصوم حکم فرماست، بلکه همین وضع درباره انسانى که ارتکاب صغایر را بر او تجویز مى کنیم ولى او را از ارتکاب کبایر پیراسته مى دانیم با انسانى که براى او هر دو را تجویز مى نماییم، حکم فرما مى باشد و اعتماد و اطمینان ما به سخنِ انسان نخست، بیش از اطمینان ما به سخن انسان دوم است.

از این بیان پاسخ برخى از پرسشهاى دیگر روشن مى گردد و آن اینکه: گاهى مى گویند در زمینه هاى جلب وگرایش مردم کافى است که پیامبران پس از بعثت پیراسته از گناه باشند، هر چند قبل از برانگیخته شدن، پیراسته از آلودگى نباشند.

و یا گاهى مى گویند: کافى است که پیامبران از گناهان بزرگ بپرهیزند هر چند از گناهان صغیره دورى نجویند.

پاسخ همه ى این پرسش ها یکى است و آن اینکه: مایه ى جلب و گرایش، هر چه بیشتر باشد، اعتماد و اطمینان ایمان و گرایش نیز بیشتر خواهد بود و هدف بعثت، به صورت کامل جامه ى عمل خواهد پوشید.( [1])

در اینجا سؤال دیگرى است که گاهى مطرح مى گردد و آن اینکه:

عقلاى جهان در تبلیغ برنامه هاى خود، مقید به اعزام مبلِّغ هاى دور از هرنوع کاستى نیستند و چه بسا از افرادى کمک مى گیرند که در صفحه زندگى آنان نقطه و یا نقاط ضعفى وجود دارد، در این صورت چه مانعى دارد که خدا نیز در تبلیغ آیین خود بر این شیوه عمل کند؟

ولى پاسخ این پرسش روشن است و آن اینکه: اکتفاى عقلاى جهان بر چنین مبلّغ هایى به خاطر یکى از دو جهت است: یا افراد کامل در اختیار ندارند و یا تحقق یک هدف به حدّمعیّنى اکتفا مىورزند درحالیکه هیچ یک از دو انگیزه در ساحت خدا وجود ندارد.( [2])

قرآن و عصمت پیامبران

با توجه به این نوع از دلایل عقلانى باید هماهنگى قرآن را با خرد در این زمینه حدس زد، اتفاقاً مسأله ى عصمت پیامبران هر چند به صورت صریح وبه شکل دلالت مطابقى به نحوى که درباره ى فرشتگان وجود دارد، مطرح نشده است امّا در پرتو دقت در آیات قرآن مى توان به آیات فراوانى در این زمینه استدلال کرد.اینک دسته هایى از آیات را در اینجا منعکس مى کنیم:

آیات دسته نخست

آیات سه گانه اى در قرآن وارد شده که از ضمیمه کردن هر سه به هم، مى توان عصمت پیامبران را به دست آورد، اینک آیات سه گانه:

1. ( أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ فَبهُدیهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاّذِکْرى لِلْعالَمینَ ).( [3])

«آنان (اشاره به پیامبران نامبرده در آیات پیش) کسانى هستند که خدا آنان را هدایت کرده بنابر این از هدایت آنان پیروى کنید. بگو من از شما مزد نمى خواهم قرآن جز وسیله ى یادآورى براى جهانیان، چیزى بیش نیست».

2. ( …وَمَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هاد * وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ… ) .( [4])

«هرکس را خدا گمراه کند براى او هدایت کننده اى نیست و هرکس را خدا راهنمایى کند براى او گمراه کننده اى نیست».

3. ( أَلَمْ أَعْهَدْإِلَیْکُمْ یا بَنِى آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ * وَأَنِ اعْبُدُونى هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ * وَلَقَدْأَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ).( [5])

«مگر با شما اى فرزندان آدم! عهد نبستم که شیطان را پرستش نکنید چون او دشمن آشکارى براى شما است؟ مرا بپرستید! این است راه راست، و شیطان گروه زیادى ازشما را (بر اثر نافرمانى با خدا) گمراه کرده است، چرا فکر نمى کنید!».

با ضمیمه کردن مفاد هر سه آیه به هم، مى توان عصمت پیامبران را در مورد گناه، نتیجه گرفت; زیرا : آیه ى نخست به حکم مفاد جمله ى ( أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللّهُ )مى رساند که پیامبران هدایت یافتگان هستند که باید از آنان پیروى نمود.

آیه ى دوم به حکم مفاد جمله( وَمَنْ یَهْدِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلّ )مى رساند: افرادى که در پوشش هدایت الهى قرار گیرند، هرگز مضل و گمراه کننده، و یا اضلال وگمراهى به آنان راه ندارد.

آیه ى سوم به حکم جمله:( وَلَقَدْأَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثیراً ) مى رساند: هر فردى به هر مقدارى که خدا را نافرمانى مى کند، از راه راست منحرف و گمراه مى شود و ضلالت وگمراهى با گناه و نافرمانى توأم و همراه است و هر فردى که خدا را نافرمانى کند، گمراه نیز مى باشد.

با توجه به این سه مضمون، به روشنى مى توان عصمت پیامبران را از آیات یاد شده استنباط کرد; زیرا: هرگاه خلاف و نافرمانى نوعى ضلالت و گمراهى باشد و از طرف دیگر، پیامبران هدایت یافتگانى هستند که ضلالت به آنها راه ندارد، در این صورت نتیجه گیرى مى شود که خلاف و نافرمانى به زندگى آنان راه ندارد و آنها پیراسته از گناه و خلاف مى باشند و اگر بخواهیم این مطلب را به شکل منطقى در بیاوریم باید چنین بگوییم.

«هر نوع معصیت وگناه، ضلالت و گمراهى است» و «ضلالت و گمراهى به ساحت پیامبران راه ندارد» نتیجه مى دهد که «معصیت و گناه به ساحت پیامبران راه ندارد».

دسته دوم

قرآن به افرادى که خدا و پیامبر او را اطاعت مى کنند، نوید مى دهد که آنان با افرادى که مورد انعام خدا قرار مى گیرند، همراه خواهند بود و این گروه عبارتند از:

1. پیامبران، 2. صدیقان، 3. شهیدان(بر اعمال)، 4. صالحان. چنان که مى فرماید:

( وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنَعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدّیقینَ وَالشُّهَداءِوَالصّالِحینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ).( [6])

«کسانى که خدا و پیامبر او را اطاعت مى کنند، آنان با کسانى خواهند بود که مورد انعام خدا قرار گرفته اند، و آنان عبارتند از پیامبران، صدیقان، شهیدان، صالحان، چه نیکو مصاحبانى هستند!».

بنابر این «انبیاى الهى»جزو کسانى هستند که مورد انعام الهى قرار گرفته اند، این از یک طرف. از طرف دیگر در سوره ى حمد یادآور مى شود که گروه مورد انعام نه مورد خشم خدا هستند و نه ضال و گمراهند چنانکه مى فرماید:

( صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِالْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضّالّینَ ) .( [7])

«راه کسانى که به آنان نعمت بخشیدى نه راه کسانى که مورد خشم الهى هستند و نه راه گمراهان».

از ضمیمه ى این دو آیه به روشنى به دست مى آید که پیامبران از مصادیق ( غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلا الضّالّینَ ) مى باشند.

و با توجه به اینکه هر نوع معصیت و نافرمانى خدا،نوعى ضلالت و گمراهى است، مى توان قاطعانه گفت: از آنجا که پیامبران ضالّ و گمراه نیستند، طبعاً عاصى وخلافکار نیز نمى باشند و نتیجه ى آن چیزى جز «عصمت وپیراستگى از گناه» نیست.

دسته سوم

قرآن در آیه اى، پیامبران را با اوصافى مانند: «هدایت» و «اجتبینا» یاد مى کند و مى فرماید:

( أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهیمَ وَإِسْرائیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنا وَاجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً ) .( [8])

«این گروه کسانى هستند که مورد انعام خدا قرار گرفته اند و آنان عبارتند از پیامبرانى که از ذریّه ى آدم و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم و از خاندان ابراهیم و یعقوب و از آنها که هدایت کردیم، برگزیدیم. آنان کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنها تلاوت مى شد، به خاک افتاده و سجده مى کردند، در حالى که گریان بودند».

همان طور که ملاحظه مى فرمایید پیامبران با صفات یاد شده در زیر توصیف شده اند:

1. ( أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ ) .

2. ( هَدَیْنا ) .

3. ( وَاجْتَبَیْنا ) .

4. ( خَرُّوا سُجَّداً وَبُکِیّاً ) .

در حالى که قرآن پیامبران را با صفات مذکور توصیف مى کند، در آیه ى بعد، گروه مقابل آنان را با اوصاف کاملاً متفاوت و متضاد، معرفى مى نماید و مى فرماید:

( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَونَ غَیّاً ).( [9])

«پس از آنها، فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از خواسته هاى نفسانى پیروى کردند به زودى به نتیجه ى گمراهى خود خواهند رسید».

در این آیه گروه دوم با جمله هاى یاد شده در زیر توصیف شده اند:

1. ( أَضاعُوا الصَّلاةَ ) .

2. ( وَاتَّبَعُوا الشَّهَوات ) .

3. ( یَلْقَونَ غَیّاً ) .

از تقابل دوگروه در صفات، مى توان چنین نتیجه گرفت که پیامبران درست نقطه مقابل گروه دوم مى باشند یعنى از شهوتها وخواسته هاى نفسانى پیروى نکردند و گمراه نشدند تا مجازات آن را ببینند.

چنین گروهى که نه از شهوات پیروى مى کنند، و نه با مجازات گمراهى روبرو مى شوند، گروهى جز معصوم نخواهند بود; زیرا فرد گنهکار پیوسته از نفسانیات پیروى مى کند، وبا کیفر گمراهى روبرو مى گردد، و افرادى که از چنین جریانى به دور باشند، طبعاً معصوم و پیراسته از گناه خواهند بود.

دسته چهارم

مصلحان بزرگ جهان از طریق گفتار و رفتار، جامعه را به راه راست و خوشبختى هدایت مى کنند و توده هاى علاقمند به رهبران خود، رفتار و گفتار آنان را سرمشق خود قرار داده و از هر دو به صورت یکسان پیروى مى کنند و هرگز میان این دو، از نظر عوامل تربیت فرق نمى گذارند، وهرگاه مصلحى بگوید: «شما از گفتار من سرمشق بگیرید، نه از رفتار من!» مردم سخن او را غیر منطقى تلقى کرده و کاملاً از دور او پراکنده مى شوند.

در یک چنین شرایطى که بر جامعه ها حاکم است قرآن مى فرماید:

( وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ… ).( [10])

«هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر اینکه به فرمان خدا از او اطاعت و پیروى شود».

این آیه با توجه به زمینه ى یاد شده مى رساند که باید از گفتار و رفتار او پیروى شود و اگر گفتار او حجت و شایسته پیروى است، رفتارش نیز باید چنین باشد.

هرگاه رفتار تمام پیامبران مطابق برنامه ى الهى بوده باشد، طبعاً پیروى از آنها نه تنها اشکالى نخواهد داشت، بلکه شایسته ى پیروى خواهد بود.

ولى اگر آنان را معصوم از گناه و پیراسته از نافرمانى ندانیم و معتقد شویم که آنان گاه و بیگاه مصدر گناه و خلاف مى گردند; در این صورت، مردم ناآگاه به حکم این آیه، باید از رفتار آنان پیروى کنند، از طرف دیگر چون عمل آنها بر خلاف قوانین الهى است، باید از آن اجتناب ورزند در این صورت تکلیف مردم چیست؟ آیا نتیجه ى این کار جز این مى شود که خدا در مورد چنین عملى، هم دستور پیروى داده و هم از آن نهى کرده است؟! از آنجا که چنین تکلیفى محال است، طبعاً باید گفت: به حکم لزوم پیروى از پیامبران در همه ى موارد، هیچ پیامبرى دچار انحراف و گناه نمى شود.

دسته پنجم

یک رشته از آیات قرآن، دستور مى دهد که از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) بدون قید و شرط پیروى کنیم و کلیه ى دعوتهاى او را بپذیریم و این نوع از آیات، گواه بر عصمت او مى باشند، اینک بیان این نوع آیات و توضیح دلالت آنها:

( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ ) .( [11]) «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید! در این صورت خدا نیز شما را دوست دارد و گناهان شما را مى بخشد، خداوند آمرزنده و مهربان است».

باز مى گوید:

( مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ… ).( [12])

«هرکس از پیامبر پیروى کند، ازخداوند اطاعت کرده است».

باز مى فرماید:

( وَمَنْ یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللّهَ وَیَتَّقهِ فَأُولئِکَ هُمُ الفائِزونَ ).( [13])

«هرکس از خدا و پیامبر او اطاعت کند و داراى خشیت باشد و از مخالفت او بپرهیزد، آنان رستگارانند».

قرآن در انتقاد از تمایلات مسلمانان بر اینکه در برخى از موارد، پیامبر از آنان پیروى کند چنین مى فرماید:

( وَاعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللّه لَوْ یُطیعُکُمْ فى کَثیر مِنَ الأَمْرِ لَعَنِتُّمْْ… ) .( [14])

«بدانید پیامبر خدا در میان شما است اگر در بسیارى از موارد از شما پیروى کند، همگان به زحمت مى افتید».

اینگونه از آیات که بدون چون و چرا پیامبر را «مطاع» معرفى مى کنند وحتى در برخى از آیات، اطاعت او را شاخه اى از اطاعت خدا مى دانند، از دو نظر گواه بر عصمت پیامبران مى باشند.

1. کلیه دعوتهاى زبانى او، لازم الاطاعه و مورد رضایت خدا است و باید از آن اطاعت کرد، اگر او از نظر گفتار، مصون از معصیت و گناه نباشد، در این صورت نمى توان کلیه دعوتهاى زبانى و لفظى او را «لازم الاجرا»معرفى نمود این نوع دعوت به پیروى، حاکى است که فرمانهاى او سر سوزنى از رضاى خدا تخطى نکرده و پیوسته عین حقیقت است.

2. تبلیغ فعلى و عملى، در نظر مردم نافذتر از تبلیغ لفظى و گفتارى است و هر عملى که از رسولان الهى سر مى زند، خود یک نوع دعوت به اطاعت و پیروى است، و موقعیت پیامبران در جامعه آنچنان حساس و باریک است که همگان در تمام گفتار و رفتار او دقت کرده و زندگى آنان را «اسوه» و «الگو» قرار مى دهند، اگر آنان از نظر رفتار معصوم و پیراسته نباشند، هرگز نباید بدون قید و شرط«مطاع» معرفى گردند، بالأخص که قرآن او را «اسوه» تلقى کرده و به جامعه ى اسلامى دستور مى دهد که رفتار و گفتار او نمونه ى زندگى آنان باشد، چنان که مى فرماید:

( لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرجُوا اللّه وَالیَومَ الآخِرَ وَذَکَرَ اللّهَ کَثیراً ).( [15])

«رسول خدا براى شما اسوه و الگوى خوبى است، براى کسى که امید به خدا و سراى دیگر دارد و خدا را زیاد یاد مى کند».

«اسوه» و «الگو» بودن پیامبر خدا بر افراد، نشانه ى این است که رفتار و گفتار او کمترین خطایى نداشته، و همگى عین حقیقت ومورد رضایت خدا است.

دسته ششم

قرآن در برخى از آیات از قول شیطان نقل مى کند که وى پس از طرد از درگاه الهى چنین گفت:

( …فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاّعِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ ).( [16])

«به عزّت تو سوگند! همه ى بندگان تو را گمراه خواهم کرد، جز بندگان مخلَص (به فتح لام) تو را ».

این مضمون نیز در سوره ى حجر آیه هاى 39ـ40 نیز آمده است، آنجا که مى فرماید:.

( …وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاّعِبادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصینَ ) .

«همه ى آنان را گمراه مى کنم، جز گروهى از بندگان تو که مخلص هستند» .

این قسمت از آیات، حاکى از پیراستگى مخلصان از اغواى شیطان مى باشد و معناى پیراستگى از اغواى شیطان، جز عصمت مطلقه چیز دیگرى نمى تواند باشد; زیرا هر فردى به تناسب گناهى که انجام مى دهد، تحت تأثیر اغواى شیطان قرار مى گیرد، و گناهى که از انسان سر مى زند، شیطان در آن سهمى دارد; کار شیطان جز وسوسه در صدور، چیز دیگرى نیست و پیراستگى فردى از «اغوا» ملازم با پیراستگى از معصیت و تمرد است; همچنانکه گناه وخلاف هر اندازه هم کوچک و ناچیز باشد ، از اغواى شیطان و دعوت و تحریک او جدا نیست; بنابر این هرگاه بندگان مخلص خدا از اغواى شیطان پیراسته باشند، طبعاً از گناه نیز پیراسته خواهند بود، این یک قسمت از آیات است که مخلصان را معصوم و پیراسته معرفى مى کند، و در این زمینه، آیات دیگرى نیز هست که از این گروه ستایش مى کند.( [17])

در کنار این آیات، آیاتى است که انگشت روى مصادیق و جزئیات «مخلصان» مى گذارد و برخى از آنان را معرفى مى نماید:

( وَاذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهیمَ وَإِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ أُولى الأَیْدى وَالأَبْصارِ * إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَة ذِکْرَى الدّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الأَخْیار * وَاذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَالیَسَعَ وَذا الکِفْلِ وَکُلٌّ مِنَ الأَخْیارِ ).( [18])

«بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب صاحبان نعمت و بصیرت را به یادآور! ما آنان را به خاطر یاد سراى دیگر، خالص و پاکدل قرار دادیم، آنان نزد ما از برگزیدگان و خوبانندو یاد کن اسماعیل و الیسع و ذو الکفل را! که همه از نیکوکاران بودند».

این پیامبران که اسامى آنان در این آیات آمده است به حکم جمله : ( إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَة )جزو بندگان مخلص(به فتح لام) خدا معرفى شده اند وبا ضمیمه کردن این دسته از آیات که مصادیق «مخلصان» را معرفى مى کند، به آیات نخست که «مخلصان» را پیراسته از اغواى شیطان مى دانند و همگى را معصوم معرفى مى نماید، مى توان به روشنى گفت : که این گروه از پیامبران که نامهاى آنان در این آیات آمده است، قطعاً معصوم و پیراسته از گناه مى باشند.

وبا توجه به یک اصل مسلّم در باره ى پیامبران و آن این که: کسى درباره ى عصمت پیامبران، قایل به تفصیل نشده است وقولى دیگر مبنى بر اینکه برخى را معصوم و برخى دیگر را معصوم نداند، در کار نیست، مى توان گفت: اثبات عصمت این گروه ملازم با اثبات عصمت انبیاى دیگر نیز هست.

با این بیان مى توان، ازا یات وارد در سوره ى انعام که در باره گروهى از پیامبران بنى اسراییل سخن مى گوید، عصمت پیامبران را ثابت نمود. قرآن در این آیات پیامبران را یاد مى کند آنگاه همگان را چنین توصیف مى کند ومى فرماید:

( …وَاجْتَبَیْناهُمْ وَهَدَیْناهُمْ إِلى صِراط مُسْتَقیم ).( [19])

«این پیامبران را برگزیدم و همه را به راه راست هدایت کردم».

مى توان گفت: مقصود از ( اجْتَبَیْنا ) در این آیه همان افاضه ى عصمت بر آنان است. و وقتى گروهى از پیامبران، معصوم و پیراسته از گناه باشند، طبعاً تمام پیامبران نیز چنین هستند; زیرا قول به تفصیل درباره ى پیامبران وجود ندارد.( [20])

[1] . تنزیه الأنبیاء، ج2، ص 141.

[2] . المیزان، ج2، ص 141.

[3] . انعام/90.

[4] . زمر/36ـ37.

[5] . یس/60ـ62.

[6] . نساء/69.

[7] . حمد/7.

[8] . مریم/58.

[9] . مریم /59.

[10] . نساء/64.

[11] . آل عمران/31.

[12] . نساء/80.

[13] . نور /52.

[14] . حجرات/7.

[15] . احزاب/21.

[16] . ص/82ـ83.

[17] . ر،ک: صافات/ آیات 40، 74، 128، 160و 169.

[18] . ص/45ـ48.

[19] . انعام/87.

[20] . منشور جاوید، ج5، ص 37 ـ 48.

منبع : tohid.ir

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد