خانه » همه » مذهبی » آیا بر اساس احادیث پیامبر(ص) شیطان را سر بریدند! این حدیث تا چه حد اعتبار دارد؟ پس مسئلۀ وسوسۀ شیطان چیست؟

آیا بر اساس احادیث پیامبر(ص) شیطان را سر بریدند! این حدیث تا چه حد اعتبار دارد؟ پس مسئلۀ وسوسۀ شیطان چیست؟

پاسخ اجمالی

آنچه در سؤال آمده، همان است که در بعضی از جوامع حدیثی ما، نقل شده است و در واقع این احادیث، مفسر “یوم معلوم” اند.

توضیح این‌که از قرآن به دست می‌آید که ابلیس از درگاه خدا رانده شد و بعد از آن از خدا مهلت در خواست کرد و خداوند هم تا وقت معلوم به او مهلت داد، و این روایات بیان می‌کنند که آن وقت معلوم، زمان رجعت است نه روز قیامت و نه پایان دنیا.

بنابراین، اولاً: مفاد این روایت این نیست که ابلیس کشته شده و سر او ‌را بریده‌اند و چنین چیزی با آموزه‌های قرآن منافات دارد و آنچه با قرآن تنافی داشته باشد پذیرفته نیست.

پس شیطان (ابلیس) نمرده است، بلکه پیوسته به کار وسوسه در دل‌‌های مردم مشغول است و سعی دارد آنان را از راه راست دور کند.

ثانیاً: در این روایت آمده است که لشکر امیرالمؤمنین(ع) با شیطان و ذریه و یاران او می‌جنگند و اگر سخنی از عقب‌نشینی است، عقب‌نشینی لشکر امیرالمؤمنین(ع) است نه خود حضرت علی(ع).

ثالثاً: جمله‌ای از این روایت با مبانی تشیع سازگاری ندارد و در صورت پذیرش این روایت، باید آن جمله توجیه شود و معنای صحیحی از آن به دست داد.

پاسخ تفصیلی
  1. ابلیس فرزندان[1] و سربازانی دارد[2] که وی را در امر گمراه کردن انسان‌ها کمک می‌کنند. در متون دینی از همه‌ی اینها به شیطان تعبیر آورده می‌شود.[3]
  2. در قرآن آمده است که ابلیس بعد از تمرد و سجده نکردن بر آدم و رانده شدن از درگاه الاهی، از خداوند درخواست مهلت کرد: “گفت: پروردگارا تا روز بعث و قیامت به من مهلت بده”[4] و تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند فرمود: “به تو مهلت داده خواهد شد”.[5] اگرچه در این آیات تصریح نشده است که چه اندازه از تقاضاى شیطان پذیرفته شد، ولى در آیۀ 38 سورۀ حجر می‌خوانیم که به او گفته شد: “به تو تا روز معینى مهلت داده خواهد شد”.[6] یعنى تمام تقاضاى او به اجابت نرسید، بلکه به مقدارى که خداوند می‌خواست انجام شد.[7]
  3. در بارۀ معناى “تا روز معین” در روایات تفاسیر متعددی بیان شده است.

بعضى آن‌را پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف می‌‏دانند؛ چرا که در آن روز همه‌ی موجودات زنده می‌میرند، و تنها ذات پاک خداوند می‌‏ماند[8] و به این ترتیب به قسمتى از خواسته‌ی ابلیس ترتیب اثر داده شد.

بعضى احتمال داده‌‏اند؛ منظور از آن روز قیامت است،[9] ولى این احتمال نه با ظاهر آیات مورد بحث می‌سازد که لحن آن نشان می‌دهد که با تمام خواستۀ او موافقت نشد، و نه با آیات دیگر قرآن که خبر از مرگ عموم زندگان در پایان این جهان می‌‏دهد.[10]

این احتمال نیز وجود دارد که آیۀ فوق اشاره به زمانى باشد که هیچ‌کس جز خدا نمی‌‏داند.[11]

صاحب تفسیر نمونه معتقد است: تفسیر اوّل از همه مناسب‌تر است و در روایتى که در تفسیر برهان از امام صادق‌(ع) نقل شده، آمده است که ابلیس بین نفخه‌ی اول و دوم می‌‏میرد.[12]

برای تأیید این عقیده، استدلال شده است که: تا تکلیف است مخالفت و معصیت تصور دارد، و قهرا چنین روزى با روز نفخ اوّل تطبیق می‌گردد، پس “یوم وقت معلوم” که خدا تا آن‌روز ابلیس را مهلت داده همان روز نفخ اوّل است، و میان نفخه اول و دوم که همه را زنده می‌کند چهار صد و یا چهل سال (به اختلاف روایات) فاصله دارد، و تفاوت میان آنچه که ابلیس خواسته و آنچه که خدا اجابت فرموده همین چند سال است.[13]

علامه طباطبائی در این باره می‌گوید: این وجه خوبى است، اما عیبى که دارد این است که دعوا “تا تکلیف هست مخالفت و معصیت تصور دارد” مقدمه‌‏ای است که نه در حد خود روشن است، و نه دلیلى بر آن است؛ براى این‌که بیشتر اعتماد مفسران در این دعوا به آیات و روایاتى است که هر کفر و فسق موجود در نوع آدمى را مستند به اغواى ابلیس و وسوسه او می‌داند؛ مانند آیۀ 60 سورۀ یس،[14] و آیۀ 22 سورۀ ابراهیم،[15]  و آیاتى دیگر که مقتضاى آنها این است که تا تکلیف باشد ابلیس هم هست، و تکلیف هم باقى است تا آدمى باقى باشد، و از این‌جا نتیجه بالا را گرفته‌‏اند.

اما در این‌که استناد معصیت آدمیان به اغواى شیطان تا اندازه‏‌اى مستفاد از آیات و روایات است حرفى نیست. چیزى که هست این آیات و روایات تنها اقتضا دارند که تا معصیت و گمراهى در زمین باشد ابلیس هم هست، نه این‌که تا تکلیف هست ابلیس هم باشد؛ چون دلیلى نداریم که ملازمه میان وجود معصیت و وجود تکلیف را اثبات کند.

بلکه دلیل عقلى و نقلى قائم است بر این‌که بشر به سوى سعادت سیر نموده و این نوع به زودى به کمال سعادت خود می‌رسد و مجتمع انسانى از گناه و شر رهایى یافته، به خیر و صلاح خالص می‌‏رسد، به طورى که در روى زمین جز خدا کسى پرستش نمی‌‏شود و بساط کفر و فسوق برچیده می‌‏گردد، و زندگى نیکو گشته مرض‌‏هاى درونى و وساوس قلبى از میان می‌‏رود.[16]

پس وقت معلوم نه روز قیامت است و نه پایان دنیا و زمانی که تکلیف برچیده می‌شود، بلکه زمانی است که هنوز دنیا پابرجا است و انسان‌ها دارای تکلیف‌اند. موید این نظر روایاتی است که در باب رجعت وارد شده است.[17]

در تفسیر قمى به سند خود از محمد بن یونس از مردى از امام صادق(ع) روایت کرده که در تفسیر آیه: “فَأَنْظِرْنِی… إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ” فرمود: در روز وقت معلوم رسول خدا(ص) او را بر روى سنگ بیت المقدس ذبح می‌‏کند.[18]

روایات در این باب بسیار است و از آن جمله است روایتی که در سؤال به آن اشاره شده است.[19]

  1. ممکن است این پرسش مطرح گردد که اگر این طور باشد، دیگر نباید بعد از آن، خراب‌کاری در جهان پیدا شود، که در جواب می‌گوییم:

کار شیطان تزیین و بزرگ جلوه دادن دنیا است؛[20] لذا ممکن است حتی بعد از هلاک شیطان هم کسانی که شیطان بذر اعمال زشت را در وجودشان کاشته، هم‌چنان مرتکب معصیت شوند.[21]

  1. ظاهرا آنچه در سؤال آمده، همان است که در بعضی از جوامع حدیثی ما[22] نقل شده است.[23] اما باید توجه داشت که اولاً: این روایت همان‌گونه که بیان گردید، مربوط به زمان رجعت است و مفاد این روایت این نیست که ابلیس کشته شده و سر آن‌را بریده‌اند،[24] بلکه ابلیس در همان زمان معلوم کشته خواهد شد، و به طور کلی هر روایتی که بیان کند ابلیس در زمان گذشته کشته شده با مفاد قرآن تنافی دارد و آنچه با قرآن تنافی داشته باشد پذیرفته نیست.[25]

پس شیطان (ابلیس) نمرده است، بلکه پیوسته به کار وسوسه در دل‌های مردم مشغول است و سعی دارد آنان را از راه راست دور کند.

ثانیاً: در این روایت آمده است که لشکر امیرالمؤمنین(ع) با شیطان و ذریه و یاران او می‌جنگند و اگر سخنی از عقب‌نشینی است، عقب‌نشینی لشکر امیرالمؤمنین(ع) است، نه خود حضرت علی(ع).[26]

ثالثاً: در فقره‌ای از این روایت مطلبی است که ظاهر آن با مبانی تشیع سازگاری ندارد و باید توجیه شود.[27] و [28]


[1]. کهف، 50.

[2]. نمایه: شیطان و نسل او، سوال 565 (سایت: 618).

[3]. نک: نمایه‌های: توانایى شیطان و جن، سؤال 138 (سایت: 883).

[4]. “قالَ رب أَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُون”. اعراف، 14.

[5]. “قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ”. اعراف، 15.

[6]. “فانک من المنظرین،الی یوم الوقت المعلوم”، حجر، 37 – 38. منظور از وقت معلوم یا ظهور حضرت حجت(ع) است و یا ابتدای قیامت.

[7]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 108، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1371ش.

[8]. چنان‌که در آیه‌ی 88 سوره قصص می‌‏خوانیم: “کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ”.

[9]. زیرا ابلیس می‌‏خواست تا آن‌روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص این‌که تعبیر به یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ در آیه 50 سورۀ واقعه دربارۀ روز قیامت نیز آمده است.

[10]. نک: تفسیر نمونه، ج 19، ص 344.

[11]. زیرا اگر خداوند آن‌وقت را آشکار می‌‏ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتری می‌شد؛ تفسیر نمونه، ج 11، ص 71؛ برای رد آن. نک: طباطبایی، محمدحسین‏، المیزان فی تفسیر القرآن‏، ج 12، ص 159 – 162، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390ق.

[12]. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 365، قم، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1415ق؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 3، ص 13، ح 45، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق؛ تفسیر نمونه، ج ‏19، ص 343.

[13]. نک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 160.

[14]. “أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ”؛ اى بنى آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید که او شما را دشمنى آشکار است؟

[15]. “وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ …”؛ و چون حکم به پایان رسد در آن‌حال شیطان گوید خدا به شما به حق و راستى وعده داد و من به خلاف حقیقت.

[16]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 160 – 161؛ همچنین نک: مباحث نبوت، در المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2 ، ص 147 و نیز قصص نوح، در جلد ده، ص 122 به بعد.

[17]. مرحوم علامه طباطبائی در جمع بین روایات وارده می‌گوید: در روایات وارده از طرق امامان اهل‌بیت(ع) غالب آیات مربوط به قیامت گاهى به روز ظهور مهدى(ع) و گاهى به روز رجعت و گاهى به روز قیامت تفسیر شده و این بدان جهت است که هر سه روز در این‌که روز بروز حقایق‌اند، مشترک‌اند، هر چند که بروز حقایق در آنها مختلف و داراى شدت و ضعف است. بنابراین، حکم قیامت بر آن دو روز دیگر هم جارى است. دقت فرمایید. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2 ، ص 175.

[18]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 245، قم،‏ دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق. در تفسیر عیاشى از وهب بن جمیع و در تفسیر برهان از شرف الدین نجفى با حذف سند از وهب نقل کرده که گفت: از امام صادق(ع) از ابلیس پرسش نمودم، و این‌که منظور از” یوم وقت معلوم” در آیه: “رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ” چیست؟ فرمود اى وهب آیا گمان کرده‌‏اى همان‏ روز بعث است که مردم در آن زنده می‌‏شوند؟ نه، بلکه خداى عز و جل او را مهلت داد تا روزى که قائم ما ظهور کند که در آن‌روز، موى ناصیه ابلیس را گرفته گردنش را می‌‏زند، روز وقت معلوم آن‌روز است. البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 366؛ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، هاشم، ج 2، ص 242، ح 14، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.

[19]. نک: رخشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبائی، س 83، ص 57، قم، سماء قلم، چاپ اول، 1382ش.

[20]. حجر، 39.

[21]. نک: در محضر علامه طباطبائی، س 84، ص 57،

[22]. نک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 53، ص 42، روایت 12، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.  “خص، [منتخب البصائر] سَعْدٌ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَنْظِرْنِی إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَأَبَى اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ظَهَرَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِی جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هِیَ آخِرُ کَرَّةٍ یَکُرُّهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُلْتُ وَ إِنَّهَا لَکَرَّاتٌ قَالَ نَعَمْ إِنَّهَا لَکَرَّاتٌ وَ کَرَّاتٌ مَا مِنْ إِمَامٍ فِی قَرْنٍ إِلَّا وَ یَکُرُّ مَعَهُ الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ فِی دَهْرِهِ حَتَّى یُدِیلَ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ کَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أَصْحَابِهِ وَ جَاءَ إِبْلِیسُ فِی أَصْحَابِهِ وَ یَکُونُ مِیقَاتُهُمْ فِی أَرْضٍ مِنْ أَرَاضِی الْفُرَاتِ یُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ قَرِیبٌ‏ مِنْ کُوفَتِکُمْ فَیَقْتَتِلُونَ قِتَالًا لَمْ یُقْتَتَلْ مِثْلُهُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَالَمِینَ فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَصْحَابِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ رَجَعُوا إِلَى خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَى مِائَةَ قَدَمٍ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَ قَدْ وَقَعَتْ بَعْضُ أَرْجُلِهِمْ فِی الْفُرَاتِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَهْبِطُ الْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمَامَهُ بِیَدِهِ حَرْبَةٌ مِنْ نُورٍ فَإِذَا نَظَرَ إِلَیْهِ إِبْلِیسُ رَجَعَ الْقَهْقَرَى نَاکِصاً عَلَى عَقِبَیْهِ فَیَقُولُونَ لَهُ أَصْحَابُهُ أَیْنَ تُرِیدُ وَ قَدْ ظَفِرْتَ فَیَقُولُ إِنِّی أَرى‏ ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ فَیَلْحَقُهُ النَّبِیُّ ص فَیَطْعُنُهُ طَعْنَةً بَیْنَ کَتِفَیْهِ فَیَکُونُ هَلَاکُهُ وَ هَلَاکُ جَمِیعِ أَشْیَاعِهِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یُعْبَدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا یُشْرَکُ بِهِ شَیْئاً وَ یَمْلِکُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع أَرْبَعاً وَ أَرْبَعِینَ أَلْفَ سَنَةٍ حَتَّى یَلِدَ الرَّجُلُ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ ع أَلْفَ وَلَدٍ مِنْ صُلْبِهِ ذَکَراً وَ عِنْدَ ذَلِکَ تَظْهَرُ الْجَنَّتَانِ الْمُدْهَامَّتَانِ عِنْدَ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ مَا حَوْلَهُ بِمَا شَاءَ اللَّهُ”.

[23]. البته در ج 14 و 27 بحار الانوار، احادیثی از درگیری امام علی(ع) با شیطان نقل شده است، اما مضمون این روایات با آنچه در سؤال آمده است، تفاوت اساسی دارد. نک: کوه کمره ای، کتاب السماء و العالم(ترجمه ج 14 بحار الانوار)، ص 160.

[24]. بله کشتن سربازی از جنود ابلیس اگرچه ممکن است که توسط اولیای الاهی صورت گرفته باشد؛ چون ابلیس از جن است و فرزندان او هم از جن می‌باشند.(کهف،50) و کشتن اجنه هم امکان‌پذیر است، اما این منافاتی با وجود شیاطین دیگر ندارد.

[25]. چون همان‌طوری که بیان شد خداوند به ابلیس تا وقت معلوم مهلت داد و فرمود: «تو از مهلت داده شدگان تا وقت معلوم هستی، و احتمالات در “وقت معلوم” هم بیان شد. و البته همه‌ی اینها بر اساس سنت خداوند است که شیطان برای زمان طولانی زنده بماند و پیوسته در دل مردم وسوسه کند، نک: نمایه‌های: فلسفه‌ی آفرینش شیطان، شماره 232 و خلقت ابلیس، سؤال 77. علاوه در سوره‌ی ناس نیز می‌خوانیم: «آن‌که در دل‌های مردم وسوسه می‌کند خواه از جنیان باشد یا از آدمیان: “الذی یوسوس فی صدور الناس* من الجنه و الناس”. ناس، 5 و 6. صیغه‌ی مضارع «یوسوس» در عربی دلالت براستمرار می‌کند؛ یعنی، وسوسه‌ی شیطان برای آدمیان پیوسته و به طور دائمی است.

[26]. “کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَصْحَابِ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَدْ رَجَعُوا إِلَى خَلْفِهِمُ الْقَهْقَرَى مِائَةَ قَدَمٍ”.

[27]. علامه مجلسی(ره) در این باره می‌فرماید: “هبوط الجبار تعالى کنایة عن نزول آیات عذابه و قد مضى تأویل الآیة المضمنة فی هذا الخبر فی کتاب التوحید و قد سبق الروایة عن الرضا ع هناک أنها هکذا نزلت إلا أن یأتیهم الله بالملائکة فی ظلل من الغمام و على هذا یمکن أن یکون الواو فی قوله و الملائکة هنا زائدا من النساخ”. بحار الأنوار، ج ‏53، ص 43.

[28]. «راه های نفوذ شیطان در انسان»، 165؛ «شیطان؛ فرشته یا جن»، 100؛ «فرق شیطان با نفس اماره»، 928؛ «تفاوت ابلیس و شیطان»، 1601؛ «شیطان و نسل او»، 565.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد