چطور می توان خدمت امام زمان رسید؟
۱۳۹۳/۰۸/۳۰
–
۸۵۹ بازدید
آیت الله محمدجواد انصاری همدانی در سال ۱۳۲۰ ه.ق مطابق با ۱۲۸۰ ه.ش در شهر همدان به دنیا آمد. مادرش قبل از تولد ایشان خواب دیده بود:«ملکی مرا به آسمان برد از طبقات آسمانها عبورم داد و آنگاه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که سرشان را بالا آوردند و بشارت فرزندم را به من داده و فرمودند: خیلی مواظب این بچه باش که مورد نظر ماست.»
پدر ایشان مرحوم حاج ملافتحعلی همدانی، از علما و فضلای همدان بود. البته زادگاه ایشان شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامههای مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند. مادر ایشان انسانی وارسته بود به نام ماهرخسار السلطنه.
پدر ایشان مرحوم حاج ملافتحعلی همدانی، از علما و فضلای همدان بود. البته زادگاه ایشان شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامههای مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند. مادر ایشان انسانی وارسته بود به نام ماهرخسار السلطنه.
محمدجواد در سن 8 سالگی تحصیلات حوزوی خود را در شهر همدان آغاز کرد. فقه و اصول را نزد اساتیدی از جمله آقای سیدعلی عرب نجفی تلمّذ نمود و نیز در بعضی کتب فلسفه نظیر منظومه سبزواری و اسفار از ایشان بهره برد.
رشتۀ طب خمسه یونانی را در همدان نزد حاج میرزا حسین کوثر همدانی آموخت و در طبابت صاحبنظر بود به گونهای که فرزندانشان نقل میکردند در منزل همگی از معالجه اطبّا بینیاز بودند و پدر، خود بهترین طبیب بود، البته این فقط درمورد فرزندان نبود و گاهی از اطراف و اکناف برای معالجه خدمتشان میرسیدند.
شیخ محمد جواد انصاری با داشتن استعداد و توانایی ذاتی بسیار بالا و نیز پشتکار و همتی والا در همان سنین جوانی یعنی در سن 24 سالگی موفق به دریافت درجه اجتهاد شد.
بعدا از این که مرتبه اجتهاد ایشان توسط علمای همدان تأیید میگردد به تشویق بعضی از بزرگان به قم سفر میکند و در درس مرحوم آیتالله عبدالکریم حائری یزدی حاضر میشود و بعد از آشنایی و ارتباطی که بین این دو بزرگوار برقرار میگردد، با وجود آنکه شیخ عبدالکریم به ایشان میفرماید شما دیگر نیازی به تحصیل در قم ندارید و همان برگه اجتهادشان را تأیید میکند ولی آقای انصاری چند سال درخدمت آن بزرگوار میماند. آقای حائری ایشان را به خدمت آسید ابوالحسن اصفهانی نیز میفرستد و ایشان برگه را با تجلیل امضاء میکند.
هم چنین برگۀ اجتهاد آقای انصاری به تأیید بزرگانی مانند آیت الله محمدتقی خوانساری و آیت الله قمی بروجردی میرسد. سابقۀ آشنایی آقای انصاری با بزرگانی نظیر امام خمینی، آیت الله آخوند ملا علی معصومی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری در همان حوزه درسی شیخ عبدالکریم حائری بود و هم مباحثه ایشان آیت الله گلپایگانی بود.
آقای انصاری پیش از سفر به قم و آغاز سفر به قم و آغاز تحولشان در همدان تدریس دروس سطح و درس خارج داشتند.
طلاب که برای درس و بحث نزد وی میآمدند برایش خبر آوردند که عارفی شوریدهحال در لباس اهل علم به همدان آمده و علما و فضلا به جلسه وی حاضر شده و به دورش حلقه زدهاند. او که این اخبار را میشنود، وظیفه خود میبیند که برود و آن جمع را ارشاد کند و چون وارد آن مجلس میشود، نزدیک به دو ساعت برای آنها صحبت می کند و دلیل میآورد تا آنها را راضی کند که غیر از راه شرع راه دیگری وجود ندارد و بقیه راهها انحراف محض است. امّا در همین اثنا و در پایان صحبتهای وی، آن پیر روشن ضمیر سر بلند می کند و نگاهی نافذ به وی مینماید و تنها یک جمله میگوید که:
«عنقریب باشد که تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد»
و این جمله چون تیری در جانش مینشیند و تحولی عمیق در او ایجاد می کند، به تهذیب و تزکیه مینشیند.
ایشان از ابتدای سلوکش مقام رضا و تسلیم را که مقام اولیاء خدا پس از یک عمر مجاهده است، تمرین می کند و راضی به رضای حق تعالی و تسلیم به قضای او است،
از همان زمان جوانی، صاعقه های سلوک، ذمّ و آزار دیگران، تنهایی و تحمل بار عشق، و فوت پسرش که وقتی از آن خبردار شد خم به ابرو نیاورد.
او می گوید:
« از خدا خواسته ام کسی مرا نشناسد و من هم کسی را نشناسم و فقط توجهم به مبدأ باشد.»
امّا خواست محبوب برخواست او مقدم است و آقای نجابت به توصیه آقای قاضی (ره) خدمت ایشان می رسد.
و ماجرا از این قرار بود:
آقای نجابت از مرحوم قاضی سؤال می کنند: بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟
می فرمایند به آقای انصاری که توحید را مستقیماً از خدا گرفته. آیت الله نجابت به ایشان مراجعه می کنند و اصرار می نمایند. امّا ایشان استنکاف می کنند تا این که بعد از چند روز اصرار آقای نجابت، می فرمایند:
ما می خواستیم کسی از احوالات ما خبردار نشود امّا اینک خواست خدا چنین است.»
و این بار هم او تسلیم تقدیر الهی می گردد، هر چند که گمنامی را بیشتر دوست داشت!
می فرمود:
« این اواخر که یک مقدار شناخت حاصل شده و رفت و آمد ما زیاد شده کار ما به مشکل برخورده.»
محفل انس او تنها خاصّ شاگردان نبود؛ هرکسی را با متناسب با سعه وجودی خود سیراب میکرد، حتی علما و مراجع به خدمتشان میرسیدند و تقاضای دستورالعمل یا توصیههایی خاص خودشان داشتند، و به این ترتیب ایشان در اثر عنایت الهی، مرجع مراجع میگردند. اما در میان شاگردان ایشان میتوان به این بزرگان اشاره کرد: آیت الله حسنعلی نجابت، آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب، آقای غلامحسین سبزواری، آقای بیات، حجت الاسلام و المسلمین عبدالله فاطمی، و…
در سال پایانی عمر شریفشان قلب پاک ایشان دچار کسالت شد. ایشان را نزد دکتر اردشیر نهاوندی که متخصّص قلب در تهران بود بردند.چون قلب ایشان را معاینه کرد گفت: آیا شما عاشق کسی هستید؟ این قلب بیست سال است که تحت فشار سنگین عشق است !
حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه) درباره ایشان فرموده: آقای انصاری توحید را مستقیم از خدا گرفته است.
حاج احمد انصاری می گوید:
آقا به مجالس توسّل به اهل بیت خصوصاً حضرت سید الشهدا ( ع ) فوق العاده اهمیت می دادند و می فرمودند: حتماً برنامه روضه هفتگی داشته باشید ولو با افراد کم و سعی کنید در برنامه های اعیاد و عزاداری دوستانتان هم شرکت کنید خودشان هم به آقا سید الشّهدا خیلی حساس بودند و اصلاً نمیشد جلوی ایشان روضه کربلا خواند چون از حال می رفتند. وقتی اسم حضرت ولی عصر ( عج ) می آمد ایشان یک مرتبه رنگش عوض می شد. ایشان غیر از زیارت عاشورا بسیار تاکید میکردند میفرمودند که زیارت آل یاسین هم زیاد بخوانید و بدین وسیله به حضرت ولی عصر ( عج ) توسل کنید و از حضرت ایشان بخواهید که مشکلات دنیا و آخرت و سیر و سلوک شما را برطرف کند. چون حضرت، ولی عصر است و اختیار ما با اوست.
آقای اسلامیه:
من خودم یک بار از ایشان پرسیدم که چطور می توان خدمت امام زمان رسید؟ فرمودند: هنگامیکه حضور و غیبت ایشان برای شما یکسان باشد (یعنی هر لحظه حضرت را حاظر و ناظر بر اعمالت بدانی)
اما در مورد تشرفات خودشان هرچقدر اطرافیان اصرار می کردند می فرمود که سوال نکنید. البته شاگردان ایشان از این سوال ها نمی کردند و آن هایی که سطح پایین بودند می پرسیدند.
در روز 9 اردیبهشت سال 1339 ه.ش مطابق با 2 ذیالقعده 1379 ه.ق دفتر حیات طیبه این عارف شوریده بسته شدتا در نشئه دیگر سیر خویش را از سر گیرد و در حضور حضرت دوست سودای خویش را به سرانجام رساند