داعش محصول تعامل سیاست غربی و منطقهای با ذخیرههای تاریخی اموی است
۱۳۹۳/۰۸/۲۴
–
۳۹ بازدید
ریشه های فکری داعش در گفت و گو با حجت الاسلام پارسانیا:
داعش محصول تعامل سیاست غربی و منطقهای با ذخیرههای تاریخی اموی است
«داعش» یا همان «دولت اسلامی عراق و شام» یکی از نام هایی است که طی ماه های اخیر بیش از هر گروه دیگری در خاورمیانه نامش نه تنها در عراق و سوریه بلکه در میان رسانه های منطقه ای و بین المللی و کل جهان شنیده می شود و لرزه بر تن مردم می اندازد اما شاید آنچه در این میان ذهن جهانیان را به خود مشغول داشته است نحوه شکل گیری و گسترش این گروه در خاورمیانه و حتی کشورهای اروپایی است.
داعش محصول تعامل سیاست غربی و منطقهای با ذخیرههای تاریخی اموی است
«داعش» یا همان «دولت اسلامی عراق و شام» یکی از نام هایی است که طی ماه های اخیر بیش از هر گروه دیگری در خاورمیانه نامش نه تنها در عراق و سوریه بلکه در میان رسانه های منطقه ای و بین المللی و کل جهان شنیده می شود و لرزه بر تن مردم می اندازد اما شاید آنچه در این میان ذهن جهانیان را به خود مشغول داشته است نحوه شکل گیری و گسترش این گروه در خاورمیانه و حتی کشورهای اروپایی است.
به گزارش رجانیوز، بر این اساس شفقنا گفت و گویی را با حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا، استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره چگونگی رویش پدیده داعش انجام داده است.
متن این گفت و گو با دکتر پارسانیا در ادامه می خوانید:
*نظر شما درباره افراطی گریهایی که سبب پیدایش داعش شده است چیست؟
پارسانیا: پیدایش داعش را نمیتوان در افراط و تفریط یک یا چند گروه و جمع خاصی که در یک منطقه جغرافیایی محدودی قرار گرفتهاند، ریشهیابی کرد.
عوامل ظهور داعش وسیعتر از آن است که به منطقه شام و عراق یا خاورمیانه محدود شوند و عمیقتر از آن است که به افراط و تفریط افراد، اشخاص و گروهها محدود گردد. عمق مسأله را باید در دایره یک مواجهه تمدنی و از پیامدهای عملکرد جهان غرب در قبال بیداری اسلامی دید. عملکرد خشن داعش و گروههایی مانند آن، واقعیتی نیست که تنها حاصل افراط آنها یا نتیجه ظاهرگرایی و گریز یک گروه خاص از عقل و عقلانیت باشد. یعنی مسأله به اینجا ختم نمیشود که یک عده اعتدال یا برخوردهای ملایمتری ندارند.
افراطیگری، خشک سری، ظاهرگرایی، جمود و گریز از عقل و استنباطات عقلی از متون، همواره در افراد یا گروههای مختلف بخشهای جهان اسلام وجود داشته و دارد و این امور گر چه از زمینههای پیدایش گروههای افراطی هستند ولیکن هیچ گاه به تنهایی پدیدهایی در سطح داعش را به دنبال نمیآورند.
*اگر پیدایش داعش به افراطی گری باز نمیگردد. پس دلایل شکل گیری آن چیست؟
پارسانیا: بنده نمیگویم افراطیگری سهمی در این مسأله ندارد، ولکن پدیده داعش را نمیتوان با این مسأله تبیین کرد. عوامل مهمتری وجود دارند که از زمینه افراطیگری استفاده میکنند.
پیدایش این گروهها ریشه در رقابتهای سیاسی و عملکرد اقتداری جهانی در این منطقه دارد. کشورهایی مثل عربستان، قطر، اردن، آمریکا و برخی از دولتهای اروپایی، در این مسأله دخیل هستند و نقش این مجموعه نیز یکسان نیست بلکه نقشی دوگانه و متفاوت است.
برخی از آنها، یعنی آمریکا و کشورهای اروپایی، نقش مرکزی دارند و برخی دیگر یعنی دولتهای منطقهای، از نقش پیرامونی برخوردارند.
عملکرد این مجموعه به تنهایی عامل ایجاد فعالیتهای افراطی داعش نیست و رفتار آنها در تقابل و رویارویی با پدیدهای دیگر به این امر منجر شده است و آن پدیده چیزی جز بیداری اسلامی نیست بنابراین پیدایش داعش را نباید به عواملی در سطح افراط و تفریط های افراد و گروههایی خاص ختم کرد.
بلکه باید در افق عوامل اجتماعی گسترده و عمیقی نظیر خیزش فرهنگی و تمدنی جهان اسلام، بیداری اسلامی، عملکرد تاریخی جهان غرب با آن دید.
* پس شما داعش را نیز بخشی از توطئه سیاسی غرب بر علیه جهان اسلام میدانید؟
پارسانیا: دخیل دانستن عوامل مزبور، به معنای استناد دادن این پدیده به توطئه سیاسی یک گروه و با یک دولت غربی و یا شرقی نیز نیست. توطئه های سیاسی پروژه های طبیعی محدودی هستند که در بخشی از فرایندها و پروسهها وسیع تر اجتماعی شکل میگیرند.
اگر ما خیزش و بیداری اسلامی را نمیداشتیم و مطالبه تکوین و تشکیل اقتدار جهانی اسلام، بخشی از مطالبه عمومی مسلمانان نمیشد، اینک هیچ توطئه منطقهای یا غربی نمیتوانست، تحت پوشش دولت اسلامی، رفتارهای سبعانه داعش را داشته باشد و اگر عملکرد دولت های عمومی و کشورهای غربی نمیبود. پاسخ به مطالبه فرهنگی و تمدنی جهان اسلام در صورت مسخ شده و افراطی داعش ظاهر نمی شد.
* دول غربی چه انگیزه ای از پیدایش داعش دارند؟
پارسانیا: داعش محصول عملکرد مستقیم و ابتدایی دول غربی نیست، پدیدهای است که در بخشی از مواجهات غرب با جهان اسلام و در مقطعی خاص فرصت بروز پیدا میکند.
کشورهای غربی یعنی دولت آمریکا و دولت های اروپایی از زمینههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مشترکی برخوردارند، روابط اقتصادی و سیاسی آنها اینک به گونهای نیست، که در گسست از نحوه تعامل و رفتار آنها با بخشهای دیگر جهان، قابل دوام باشد. اقتصاد و سیاست جهان غرب با قرار گرفتن در موقعیت مرکزی، بدون وضعیت حاشیهای و پیرامونیِ بخشی دیگر از کشورهای جهان، قابل استمرار و دوام نیست. و به همین دلیل دولت آمریکا یا دولتهای اروپایی، تحولات کشورهای اسلامی و غیر آن را در راستای منافع خود معنادار میبینند و دخالت خود در این کشورها را با ادبیات دفاع از منافع ملی برای محیط داخلی یا در سطح جهانی، تفسیر و توجیه میکنند.
منافع ملی، بخشی از ادبیات سیاسی غرب برای حضور نظامی و سیاسی آن در تحولات جهان اسلام است.
آنها دویست سال است که برای حفظ منافع ملّی خود در این منطقه فعال هستند.
تأمین مواد خام از یک سو و ایجاد و حفظ بازارهای مصرف برای کالاهای مختلف تولید شده نظامی و غیرنظامی از دیگر سو، از مهمترین و اساسیترین منافعی است که به دنبال آن هستند، آنها اگر بتوانند حق مالکیت را از ملتهای منطقه نسبت به مواد خام و در رأس آن نفت سلب میکنند و مالکیت آن را به صنعت و صاحبان صنعت و در واقع مالکیت آن را به صاحبان جهانی قدرت و ثروت اختصاص میدهند.
* تأمین منافع اقتصادی و سیاسی دول غربی چه ربطی به پیدایش داعش دارد؟
پارسانیا: منافع دول غربی در منطقه، همواره در مقاطع گوناگون در زیرپوشش عناوین مختلف دنبال شده است. ادبیاتی که جهان غرب از آن برای پوشش اهداف عملیاتی خود استفاده میکند، در نخستین گام ادبیاتی مدرن و غربی است.”منافع ملی” بخشی از این ادبیات به زبان سیاسی و دیپلماتیک است.بخش دیگر این ادبیات از مفاهیم عام تر استفاده میکند. مفاهیمی که از قدرت اقناعی بیشتری در محیط فرهنگی جهان غرب و بیرون از آن برخوردار باشد. مانند استعمار و آبادانی جهان، توسعه، آزادی، لیبرالیسم، دموکراسی، حقوق بشر یا مبارزه با عقب ماندگی تاریخی، استبداد، دیکتاتوری و محور شرارت.
این مفاهیم با بار نظری مدرن و تفسیر دنیوی و سکولاری که از آنها میشود. حرکت های اقتصادی و سیاسی غرب را پوشش ایدئولوژیک میدهند، یعنی آنها به راستی به دنبال آباد کردن همه دنیا، مدرن کردن دیگر کشورها، تأمین دموکراسی و حقوق بشر و نابودی استبداد و دیکتاتوری در آنها نیستند. آنها در زیر پوشش این مفاهیم اغراض اقتصادی و سیاسی خود را دنبال میکنند و به همین دلیل دولتهای مستبدی را که تأمین کننده اهداف آنهاست ایجاد یا حمایت میکنند.
حرکت دول و سازمان های غربی به سوی عملیاتی کردن مفاهیم مزبور، اهداف و اغراض آنها را تأمین نمیکند بلکه برای آنها نتایجی معکوس به بار میآورد زیرا در شرایطی که جهان اسلام، هویت فرهنگی و تاریخی خود را دنبال میکند، جامعه اسلامی تفسیر و برداشت تمدنی و دینی خود را از این مفاهیم خواهند داشت.
در کشورهای اسلامی اگر مردم حضور پیدا کنند و اگر اراده مردم در بستر فرهنگ و تاریخ اسلامی فعال شود نتیجه آن چیزی نخواهد بود که دول غربی از آن با عنوان منافع ملی خود از آن یاد میکنند. و از همین جهت آمریکا و دول اروپایی، به رغم شعارهای ایدئولوژیک خود در قبال استبدادهایی که در حاشیه منافع سیاسی و اقتصادی آن قرار گیرد، موضع گیری نمیکند بلکه آنها را مورد حمایت قرار میدهد.
غرب نه تنها به شعارهای ایدئولوژیک خود وفادار نیست، هر جا که منافع آن اقتضا کند، ناگزیر از مفاهیم نظری رقیب نیز استفاده میکند و استفاده از این مفاهیم هنگامی ضروری میشود که امکان حذف، تضعیف و استفاده از جایگزین وجود نداشته باشد.
بیداری اسلامی که با نقطه عطف انقلاب اسلامی ایران، شکل گرفته است، مفاهیم دینی قلمرو فرهنگ اسلامی را زنده و فعال کرده است این جریان با حضور مسلمانان به سوی یک قدرت فراگیر اسلامی حرکت خواهد کرد.
خیزش فرهنگی و تکوین قدرت اسلامی خیزشی نیست که دول غربی تحمل آنرا داشته باشند و غرب در مواجهه با این حرکت از همه ظرفیت های خود استفاده خواهد کرد.
مفاهیم ایدئولوژیک مدرن تا قبل از بیداری اسلامی پوشش مناسبی برای حضور سیاست غرب در این منطقه بودند. ناسیونالیسم، سکولاریزم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و… مفاهیمی بودند که بلوک شرق و غرب در تحت پوشش آنها، منافع خود را در منطقه دنبال میکردند.
در جریان فروپاشی خلافت عثمانی قدرت های منطقهای متعددی شکل گرفت و همه این کشورها برای توجیه خود از مفاهیم مدرن ناسیونالیسم عربی، ترکی و غیر آن استفاده میکردند و حتی مسلمانان این کشورها زمانی که میخواستند در برابر سیاست های غربی مقاومت کنند از این ادبیات بهره میبرند، مثل جمال عبدالناصر در مصر یا جنبش فتح در فلسطین.
خیزش اسلامی و حیات مجدد معانی دینی و اسلامی جاذبه مفاهیم مزبور را در محدودة جوامع اسلامی، تضعیف کرد و این مفاهیم کارآمدی پیشین خود را در این منطقه از دست دادند.
جهان غرب از مفاهیم مدرن برای اهداف و اغراض سیاسی و اقتصادی در حوزه فرهنگی خود و همچنین در بخش هایی از فرهنگ اسلامی که در حاشیه فرهنگ مدرن شکل گرفته اند، استفاده میکند ولکن استفاده از این مفاهیم در محدوده اسلام احیا شده و در حوزه فرهنگ عمومی جهان اسلام، ناکارآمد است و اقتصاد و سیاست غرب در همین بخش از فرهنگ اسلامی ناگزیر، ادبیات دینی را به کار میگیرد.
وقتی جهان اسلام ادبیاتی را که ریشه در هستی شناسی و انسان شناسی جهانی دیگر دارد پس میزند، سیاست مربوط به آن جهان دیگر برای حضور در جهان اسلام ناگزیر از ادبیات مربوط به جهان اسلام استفاده میکند و در صورتی که فرصت پیدا کند این ادبیات را با قرائت جدید و مناسب با خود به کار می گیرد و در غیر این صورت همان ادبیات دینی و اسلامی را به صورت شتابزده عملیاتی و کاملاً کاربردی به کار میبرد.
یکی از نخستین کاربردهای موفق غرب برای استفاده خام از ادبیات دینی بخشی از جهان اسلام، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در افغانستان اتفاق افتاد، در شرایطی که بلوک غرب، شوروی را رقیب جهانی خود میدید، سیاست غرب که از انقلاب اسلامی ایران غافلگیر شده بود، تلاش کرد این حرکت را به سوی قدرت رقیب خود، هدف گیرد و القاعده پدیدهای جدید بود که از این طریق با وساطت دولت عربستان شکل گرفت.
امام خمینی از این پدیده که در شرایط پس از انقلاب ابعاد جدیدی پیدا میکرد، با عنوان اسلام آمریکایی یاد کرد.
داعش نیز پدیدهای است که بدون توجه به این مجموعه قابل تبیین نیست؛ عوامل تأثیرگذار در پیدایش داعش عوامل مختلفی است، از آن جمله:
– بسترها و زمینههای تاریخی اندیشه و تفکر در جهان اسلام.
– مواجهه و رویارویی دویست سال اخیر جهان غرب با دنیای اسلام.
– خیزش و بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران.
– عملکرد سیاسی، نظامی، اقتصادی غرب در رقابت با حیات مجدد اسلامی.
* با توجه به عوامل و زمینههای مختلفی که در شکلگیری داعش نقش دارند، پس نمی توان داعش را محصول سیاست آمریکا، اسراییل یا دول غربی دانست و ما باید سهمی را که مسلمانان در آن دارند نیز به رسمیت بشناسیم…
پاسانیا: شما ادب به خرج میدهید و از سهم مسلمانان سخن میگویید برخی از نظریه پردازان غربی یا کسانی که نسبت به اصل اسلام موضع دارند، از سهم اسلام نیز یاد میکنند و بلکه تلاش میکنند، داعش را نتیجه بازگشت مجدد اسلام به عرصه سیاست بدانند.
و برخی از مسلمانان نیز که به تفسیر مدرن از دیانت تن در دادهاند و قرائت سکولار و دنیوی از دین دارند، پیدایش داعش را نتیجه ورود اسلام به عرصه سیاست میدانند، این گروه که ناباورانه، ناظر احیای فرهنگ و تمدن اسلامی هستند و بازگشت مجدد اسلام را در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی مشاهده میکنند پدیده داعش را با ذوقزدگی، شاهد شکست حضور اسلام در سیاست، میخوانند.
تردیدی نیست که اگر انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی نبود و جهان اسلام، در شرایط قبل از انقلاب اسلامی میزیست امروز در منطقه، به جای آن که شاهد جولان داعش و مقاومت نیروهای مردمی عراق یا لبنان و سوریه باشیم، شاهد تداوم حضور دولتهایی نظیر حزب بعث عراق بودیم که با معجونی از شعارهای ناسیونالیستی، سوسیالیستی یا لیبرالیستی مسیر گذار از هویت دینی و اسلامی خود را طی میکردند. ولکن آیا همه آنچه که امروز در منطقه میگذرد، نتیجه اسلام خواهی و بازگشت امت اسلامی، به سوی هویت الهی و قرآنی آن است؟
حوادث امروز جهان اسلام، از برخی جهات ها بیشباهت با حوادث دوران بنیامیه نیست. در دوران بنی امیه نیز شاهد شکل گیری حاکمیتی به نام خلافت اسلامی با ادبیاتی ظاهرگرایانه، خردستیز و رفتاری خشن و خونریز هستیم. حادثه عاشورا، با همه مظلومیت در دوران همین خلافت واقع میشود.
تردیدی نیست که اگر اسلام ظهور نمیکرد و آیات و پیام های اجتماعی و تاریخی قرآن نمیبود و اگر تلاشهای بی وقفه رسول خدا و اصحاب گرامی او و مجاهدات و مبارزات اجتماعی آنان نمی بود، اثری از بنیامیه و خلافت اسلامی آنان نبود اما آیا میتوان همه آنچه را که در دوران بنیامیه گذشت به اسلام یا به عمل و رفتار مسلمانانی نسبت داد که اسلام را از زاویه ذهن و دل به عرصه عمل و رفتار و ساختارها و مناسبات اجتماعی، سیاسی وارد کردند و آیا میتوان غلبه بنی امیه را شاهد بر شکست نظریه اجتماعی اسلام دانست یا آن که برعکس غلبه بنیامیه، نشانه عدول مسلمانان از عمل به اسلام و در عین حال، نشانه پیروزی و موفقیت رسول خدا و اصحاب مؤمن اوست.
به نظر میرسد، حضور خلافت اموی اولاً نتیجه موفقیت اسلام است و ثانیاً نتیجه عمل کردن مسلمانان به اسلام نیست بلکه نتیجه کم کاری و کم عمل کردن مسلمانان به اسلام است.
اسلام تا سال فتح مکه پیش از بیست سال در برابر نظام قبیلهای مشرکانه عرب، مقاومت کرد، در تمام دوران مدنی، بنی امیه، در کانون فرماندهی کفر، قرار داشت و در فتح مکّه، اسلام با محوریت توحید پیروزمندانه وارد مکه شد، ابوسفیان و دیگر فرماندهان کفر، در این هنگام، تسلیم شدند، بی آنکه ایمان به قلب و جان آنان راه پیدا کرده باشند.
اسلام مفاهیم و گروهبندی های جدیدی را در شبه جزیره ایجاد کرد. ایمان و کفر، دو مفهوم جدیدی بودند که گروهبندی اجتماعی مناسب با خود را در پناه باور به توحید یا تقابل با آن به همراه میآوردند و به موازات قدرت گرفتن اسلام و ورود آن به فرهنگ شبه جزیره مفهوم جدیدی نیز شکل پیدا کرد، این مفهوم، نفاق است. نفاق یک پدیده اجتماعی است که در شرایط غیبت یا عزلت مفاهیم توحیدی وجود نخواهد داشت. به موازاتی که توحید و گروهبندی مناسب با آن در عرصه فرهنگ حضور پیدا کند و هنگامی که کفر در موضع ضعف قرار گیرد؛ نفاق فرصت بروز پیدا میکند.
نفاق، کفر پوشیده و پنهان است که در پوشش ایمان فعالیت خود را ادامه میدهد و روشن است که اگر کفر در موضع اقتدار باشد یا توحید و ایمان در قلمرو فرهنگ منزلت و شأن ویژه نیافته باشد، نیازی به نفاق نیست.
بنی امیه آن زمان که به اسم خلافت رسول خدا به قدرت میرسد، نشانه این است که آنان نتوانستند. در برابر توحید و رسالت در قلمرو ارزش ها و آرمان های اجتماعی جامعه مقاومت کنند و نشانه این است که به رغم مقاومتهای فراوانی که کفار در قبال اسلام کردند، اسلام در نهایت به عنوان ارزش و معرفت مسلط در جامعه حضور بهم رسانید، و فرهنگ اسلامی تکوین یافت.
و اما علّت این که نفاق، در زیر پوشش مفاهیم اسلامی و دینی بر اریکه قدرت مینشیند، این است که اسلام و قرآن، به رغم حضور مسلط در عرصه فرهنگی جامعه، از اقتدار و توان لازم برخوردار نیست و گرفتار آسیبهایی است که فرصت رخنه رقیب را در زیرپوشش نمادهای دینی آن هم در حساسترین نهاد اجتماعی فراهم آورده است و این پدیده میتواند ناشی از کمکاری و غفلت مسلمانان و جامعه اسلامی نسبت به معانی و ارزش ها و آرمان های دینی باشد.
امام حسین(ع)در اواخر دوران حیات معاویه وضعیت نابسامان جامعه اسلامی را حاصل کم کاری و پشت کردن مسلمانان و خصوصاً، عالمان به ارزش ها و آرمان های اسلامی و نتیجه بیتوجهی آنها به اموری نظیر امر به معروف و نهی از منکر می خواند.
بنابراین گرچه بنیامیه بدون حضور اسلام هرگز نمیتوانستند از یک قدرت قبیلهای به یک قدرت جهانی تبدیل شوند لکن حضور آنها، لازمه طبیعی، حضور اسلام نیست بلکه لازمه انحراف امت اسلامی و عمل نکردن آنها، به ارزش هایی است که به سطوحی از پیروزی در عرصه فرهنگ عمومی نایل شده است.
و امام حسین(ع) به همین دلیل راه خروج از این آفت و بلیّه اجتماعی را بازگشت از اسلام نمیداند بلکه راه خروج را بازگشت به اسلام و اصلاح امت جدّ خود میداند.
* پس شما داعش را چیزی از نوع خلافت اموی میدانید؟ این ربط و پیوند یا مشاکلت را چگونه برقرار میسازید؟
پاسانیا: حادثهای که اینک در مناطقی از شام و عراق با عنوان داعش، شکل گرفته است، گرچه هرگز، ابعادی به گستردگی خلافت اموی را نداشته و نمیتواند داشته باشد، ولکن بدون نسبت و بدون تشابه با آن نیست.
بنیامیه، بقایای قدرت قبیلهای بودند که در رقابت با قدرت معنوی و جهانی اسلام قرار گرفتند. این قدرت در چهره نفاق از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی تحریف شده، استفاده کرد، اسلام اموی اسلام گزینشی امویان بود، قدرت امویان قدرت برخاسته از متن اندیشه اسلامی نبود، بلکه قدرت برساخته قبیلهای بود، که با برخورد گزینشی به تحریف در اندیشه اسلامی میپرداخت. قرائت و تفسیر تحریف شده اموی، قرائتی ظاهرگرایانه، عقلستیز بود که با استناد به ظواهر گزینشی قرآن به تکفیر خاندان اهل بیت عصمت و طهارت پرداخت و آنها را خارج شده از دین خواند.
فروپاشی قدرت اموی عقبههای سیاسی معرفت بر ساخته آنها را در هم ریخت، ولکن معرفت تولید شده تداوم تاریخی خود را به طور کامل از دست نداد، بلکه اولاً: صورت های تعدیل شدهای از آن نظیر کلام اشعری، توسط قدرت های جایگزین تداوم یافت. و ثانیاً، صورت اولیه آن، با تغییراتی کمتر، و در ابعادی محدود و بدون آن که از قدرت و بسط اجتماعی برخوردار باشد، هر چندگاه یک بار بازتولید میشد.
نمونهای از بازخوانی مجدد، اسلام اموی را در اندیشه و عمل ابن تیمیّه میتواند دید، ولکن این قرائت ها به دلیل این که از عقبه و زمینههای اجتماعی، کافی برخوردار نبود، هیچگاه نتوانست و نمیتوانست پیامدهای اجتماعی گستردهای داشته باشد.
داعش، القاعده و بخش وسیعی از سلفیان که بازگشت به سده نخستین را مدّنظر خود قرار دادهاند، بازگشت به اسلام اموی را دنبال میکنند و از این جهت از ذخایر معرفتی آنان بهره میبرند.
تفاوت عمده آنان با بنیامیه در این است که اقتدار اسلام اموی، ریشه در مناسبات قبیلهای امویان داشت و حال آن که اقتدار ظاهرگرایی داعشیان ریشه در توان سیاسی، نظامی، اقتصادی آمریکا و دول غربی دارد.
* چه دلیلی وجود دارد دول غربی برای تأمین منابع منطقهای خود به سوی میراث اموی جهان اسلام کشیده شوند. مگر آنها، ابزارها و امکانات دیگری ندارند؟
پارسانیا: قدرت سیاسی جهان غرب، به این دلیل این حوزه معرفتی را در عرصه سیاسی منطقه فعال میکند که اسلام احیا شده را به عنوان یک رقیب زنده، فعال و پرتحرک می بیند.
حیات مجدد جهان اسلام قدرت مانور مفاهیم اجتماعی مدرن را در جوامع اسلامی به حوزههای محدود آکادمیک دانشگاهی و چارچوبهای معدود روشنفکری مدرن ، محصور ساخته است، و مفاهیم فرهنگی و تمدنی جهان اسلام را در قلمرو فرهنگ عمومی امت اسلامی فعال ساخته است. و به همین دلیل عملکرد عام و گسترده جهان غرب در جوامع اسلامی دیگر نمیتواند، در ذیل مفاهیم مدرن سازمان یابد.
تحولات پیاپی و پرشتاب، پس از انقلاب اسلامی فرصت بازسازی مفاهیم دینی جهان اسلام را در چارچوب قرائتهای مدرن و پسامدرن نیز از بین برده و به همین دلیل سیاست و اقتصاد غرب چارهای جز عملکرد شتابزده و خام در ذیل مفاهیم، تاریخی جهان اسلام ندارد.
و در این شرایط باید با برخورد گزینشی با معانی و مفاهیم تاریخی اسلام، گروهبندیهای نوینی را برای مقابله، با شکلگیری، اقتداراسلامی ایجاد کند و تولیدات اموی و سفیانی بهترین گزینهی مورد استفاده غرب در این مقطع تاریخی است و همین مسأله موجب میشود، تا اندیشهای که پس از بنیامیه با از دست دادن محملهای سیاسی، اقتصادی و تاریخی خود به صورت رویکردهای فردی و محدود تداوم یافت، دیگر بار با زمینه های سیاسی جدید به صورت یک جریان گسترده و پرشتاب اجتماعی شکل گیرد، و بدین ترتیب ظاهرگرایی افراطی اموی و سفیانی که در حاشیه قدرت سیاسی بنیامیّه و آل ابیسفیان شکل گرفته است، این بار در حاشیه منافع ملی دولتهای مدرن در متن جوامع اسلامی برای مقابله با اهداف و اغراضی که بیداری اسلامی به دنبال آن است ، باز تولید میشود. و به همین دلیل، نمیتوان ابعاد اجتماعی این حادثه را با صرفنظر از عملکرد سیاسی دول غربی، و در چارچوب قشریگری، و افراطیگری افراد یا گروههای محدود تحلیل کرد.
این افراد و گروهها، در تاریخ گذشته جهان اسلام همواره بوده و خواهند بود. شکل گیری یک حادثه گسترده وسیع اجتماعی با ارجاع به این افراد، و بدون، نظر به مناسبات، عوامل و ساختارهایی که در وسعتی مناسب با ابعاد حادثه باشند، علاوه بر آن که نوعی ساده انگاری است، مانع از شناخت درست پدیده و در نتیجه مانع از اتخاذ، موضعی آگاهانه و شایسته است.
اگر ظاهرگرایی، فرقة عثمانی، درسده نخستین با نظر به محمل اجتماعی آن به درستی موجب میشود تا در چارچوب قدرت اموی تحلیل شود، قشریگرایی جمود و برخوردگزینشی و خردستیزانه القاعده و داعش نیز باید در چارچوب عملکرد آمریکا و دول غربی تحلیل شود و اگر اسلام اهل حدیث و عثمانیه به درستی اسلام اموی خوانده میشود اسلام تکفیری معاصر نیز به درستی، باید اسلام آمریکایی نامیده شود.
* به نظر میرسد که برخورد جهان غرب با اسلام، بسیار متنوع و گستردهتر از آن چیزی است، که شما از آن با عنوان اسلام اموی یاد میکنید. امروز رسانههای غربی قرائتهای مختلفی از اسلام را حمایت و دنبال میکنند، اسلام اروپایی نیز واژهای است که، کشورهای اروپایی از آن یاد میکنند، چگونه میتوان اسلام آمریکایی را در قالب اسلام اموی معرفی کرد.
پاسانیا: بدون شک اسلام آمریکایی در چهره اسلام اموی، محدود و مقید نمیشود و پوشش گرفتن آن در ذیل اسلام اموی نیز، امری مقطعی است.
اسلام اموی و آمریکایی به رغم اشتراکاتی که درتحریفگری، برخورد گزینشی و ایدئولوژیک دارند، از تفاوت هایی نیز برخوردارند و عمدهترین تفاوت آنها در این است که ظاهرگرایی و قشریگرایی عثمانیه، برجستهترین و کاملترین الگوی اسلام اموی است و حال آنکه قشریگرایی و رویکرد تفکیری و جمود، چهرهای شتابزده، خام و مستعجل از اسلام آمریکایی است.
اسلام آمریکایی در صورتی که مجال پیدا کند، به جای آن که در پوشش ظاهرگرایی سلفی ظاهر شود. به تفسیر سکولار از مفاهیم اسلامی خواهد پرداخت. و در این مسیر از تجربه تاریخی دنیای مدرن در مواجهه با میراث مسیحیّت و خصوصاً از تجربه پروتستانیسم، نیز استفاده خواهد کرد.
بخشی مستقر از اسلام آمریکایی را در چگونگی مواجهه سکولاریزم آتاتورک با بیداری اسلامی میتوان دید. تفسیر سکولار از اسلام همان راهی بود که اردوغان پیش پای موج اخیر بیداری اسلامی در مصر قرار داد.
خیزش اسلامی مصر در حقیقت در معرض آسیب دوگانهای از اسلام آمریکایی قرار گرفت، اوّل: قشریگرایی و ظاهرگرایی سدة نخستین، و دوم تفسیر و قرائت سکولار از دین،
اسلام آمریکایی در هر چهره و صورتی که ظاهر شود، قبل از همه نشان دهنده حضور مجدد همان چیزی است که، امام خمینی از آن با عنوان اسلام ناب محمدی یاد میکرد، یعنی نشانه حیات مجدد اسلام و بازگشت توحید به زندگی اجتماعی و سیاسی انسان معاصر است.
اگر این حیات مجدد نبود، فرایند سکولاریزاسیون در جوامع اسلامی به سوی نوعی سکولاریزم عریان پیش میرفت و جهان غرب با محوریت سیاسی آمریکا، هیچ نیازی برای پوشش گرفتی از مفاهیم دینی نداشت.
عملکرد سیاسی و اقتصادی جهان غرب در جوامع غربی ، در شرایطی که فرهنگ های بومی، زنده و فعال نباشد. تحت پوشش ادبیات توسعه، و مانند آن شکل میگیرد و مقاومت های قومی، در برابر مبادلات یک جانبه و ظالمانه جهان غرب نیز با مفاهیم استقراضی از همان جهان سازمان مییابد. حضور زنده و فعال فرهنگ اسلامیبه طور طبیعی عملکرد عاملان مستقیم و غیر مستقیم و کارگزاران داخلی و خارجی را ناگزیر از توجه، به مفاهیم و نظام معنایی موجود میکند. قرائت و تفسیر این نظام معنایی از منظر کسانی که در چارچوب، اغراض، ارزش ها، مقاصد و آرمان های جهان مدرن، حرکت میکنند، تفسیر و قرائتی مدرن از اسلام را به دنبال میآورد. و این تفسیر، کلام و شریعتی متناسب با خود را طلب میکنند و این نوع از تعامل مطلوبترین و کاملترین تعاملی است که در عبور از سنت دینی جهان اسلام، میتواند رخ دهد.
برخی از نظریهپردازان وقوع انقلاب اسلامی را واکنشی در برابر حرکت شتابزده بعد از مشروطه در دوران پهلوی میدانند. از نظر آنان، حلقه مفقودهای که منجر به انقلاب شد، بیتوجهی نسبت به فرهنگ اسلامی و بازسازی نکردن آن با تفسیر و قرائتی سکولار، دنیوی و این جهانی است. کارگزاران سیاسی، اقتصادی غربی، هنگامی به پوشش گرفتن از مفاهیم دینی بدون تصرف در محتوای معرفتی آن دست میزنند که برای یک فعالیت اقتصادی و یا سیاسی گریزی از آن نداشته باشد. و این امر در شرایطی اتفاق میافتد، که فرهنگ دینی حضور خود را تا عرصههای سیاسی، و اقتصادی فعال کرده باشد.
بنابراین استفاده از ادبیات ظاهرگرایانه اسلام اموی بدون هیچ گونه تصرف و بازخوانی، نشانه اضطرار دول غربی در برابر اسلام حاضر و فعال در عرصه سیاست است. و البته این استفاده خام و ابزاری که تنها در افق یک عملکرد سیاسی و نظامی شکل میگیرد را پیامدهای کنترل نشدهای برای خود آنان نیز دارد. آنان بی آنکه به عواقب خطرناک این رفتار خود توجه داشته باشد، انرژی انباشته و متراکم جهان اسلام را در مسیری فعال میکنند، که عواقب آن برای خود آنان نیز قابل پیشبینی نیست.
در هر صورت پیدایش داعش با آن که محصول تعامل سیاست دول غربی و دول منطقهای وابسته به آنها با ذخیرههای تاریخی اموی جهان اسلام است. اولاً نشانه حضور مجدد اسلام تا ابعاد سیاسی است، به گونهای که اسلام آمریکایی را ناگزیر از حرکت های شتابزده میکند و ثانیاً، نشانه فعالیتهای ناتمامی است که اسلام در تداوم عملکرد فرهنگی و اجتماعی خود باید انجام دهد.
* به نظر شما بیداری اسلامی در برابر حرکت انحرافی داعش و آنچه که شما از آن با عنوان اسلام اموی یا آمریکایی یاد می کنید، چه راهبردی باید داشته باشد؟
پاسانیا: برخورد گزینشی بنیامیه با حقیقت اسلام گرچه امری بود که میتوانست در تداوم خود اصل اسلام و پیام معنوی آن را در تاریخ دفن کنند ولکن تقابل با آن در انکار اصل اسلام نبود بلکه در روشنگری و عملکرد سیدالشهداء بود که توانست اصل اسلام را در متن فرهنگ آرمانی جامعه اسلامی حفظ کند.
اینک رویکرد گزینشی در تعامل با اسلام اموی نیز بخشی از فعالیت اسلام آمریکایی به قصد پیشگیری از حیات مجدد تاریخی اسلام است. بخشی دیگر از فعالیت توسط صورت های دیگری از این اسلام است که عملکرد تکفیری ظاهرگرایان را هزینه تبلیغ برای تفسیرهای سکولار از دین میکند.
بیداری اسلامی در برابر ظاهرگرایی، اگر به دامن تفسیرهایی دنیوی و سکولار پناه ببرد، اصل هویت خود را از دست خواهد داد و تداوم بیداری اسلامی در بازگشت به اسلام محمدی و روشنگری نسبت به تاریخ گذشته اسلامی درس آموزی و عبرت گیری از آن، و در استفاده از تجارب تاریخی مناسبی است که وحدت و انسجام امت اسلامی را در تداوم، حیات فرهنگی و تمدنی آن حفظ میکند.
تاریخ گذشته جهان اسلام، تاریخی متکثر و غنی است، عنصر عقلانیت که ریشه در آموزههای اصیل اسلام دارد، انباشت معرفتی شایستهای را برای امروز جهان اسلام، به ارث گذارده است.
گذشته فقهی و کلامی جهان اسلام نیز گذشته تکفیر و قشریگرایی عثمانیه و یا خوارج نیست.
افراطیگرایی عثمانیه و خوارج تنها در مقطعی خاصی از تاریخ اسلام در حاشیه سلوک سیاسی بنیامیه غلبه یافت و بعد از آن این جریان تا دوره معاصر که بر محمل سیاسی دول غربی جای گرفته است همواره به صورت جریانی شاد موجود بوده است.
جریان غالب جریانی بوده است که خلافت گسترده اسلامی را از بالکان، تا چین با اقوام، نژادها، زبانها، مذاهب و فرهنگهای قومی مختلف پوشش داده است.
تجربه زیست مدارای اجتماعی در بین مذاهب و فِرق مختلف اسلامی و همچنین بین مسلمانان و غیرمسلمانان، به مراتب فراتر از تجربه تنگ نظریهای نواصب یا خوارج و ظاهرگرایان عثمانیه است اگر دول غربی، و کشورهای تحت نفوذ آنها، بستر سیاسی افراطیگری اهل ظاهر را تأمین نمیکردند این جریان در حاشیه امواج بیداری اسلامی نیز منزویتر از گذشته خود به سر می برد. و اینک پس از گذشت بیش از هزار سال حاکمیت هزارماهه بنی امیه، فرصت فعالیت اجتماعی مجدد را پیدا نمیکرد.
بیداری اسلامی اینک نیز میتواند مدارا و تحمل اجتماعی را نسبت به مذاهب اسلامی ادیان توحیدی یا حتی جامعه بشری در چارچوب مبادی کلامی و مقررات فقهی، فرق مختلف اسلامی و خصوصاً در راستای تقابل با خطر مشترک جهان اسلام، تأمین نماید و بلکه وجود دشمن مشترک جهان اسلام یعنی صهیونیسم بین الملل و نظام استکباری دنیای غرب، عامل مهمی است که این تحمل و مدارا را بیش از همه گذشته تاریخی برای امت اسلامی ضروری میگرداند