خداوند وجودى بینهایت است و همه کمالات را دارد. و آفریدن(ایجاد کردن) فیض است و خداوند فیاض است. کمال فیاضیت او اقتضا میکند که هرچه را لایق آفریده شدن است بیافریند. پس خداوند آفرید، چون فیاض است؛ یعنى هدف و چرایى آفرینش در فیاضیت او است. از آنجا که صفات ذاتى خداوند خارج از ذات او نیست، میتوان گفت هدف از آفرینش، ذات خداوند است.
خداوند انسان را موجودى آفرید که با دو گرایش درونى خوبى و بدى و با دو دعوت کننده بیرونى به خوبى(انبیا) و بدى(شیاطین)، قابلیت نیل به بالاترین مراتب کمال مخلوق و نیز انحطاط به پستترین مراتب آنرا داشته باشد. اگر انسان با وجود گرایشهاى حیوانى و وسوسههاى شیطانى راه حق را بپیماید، برتر از ملائکه خواهد شد؛ چرا که آنان فاقد گرایشهاى حیوانى و وسوسههاى شیطانیاند، و اگر راه باطل را انتخاب کرد از حیوانات پستتر میشود؛ چرا که آنان از قابلیتهاى معنوى انسان برخوردار نیستند.
اگر خداوند از ابتدا انسان را برخوردار از همه کمالهایى که براى او ممکن است میآفرید، این براى او کمال اختیارى به شمار نمیآمد و خداوند پیش از او موجوداتى را که همه کمالهایشان را از ابتدا واجد باشند آفریده بود. پس هدف از آفرینش انسان وقتى محقق میشود که او قابلیت کمال را داشته باشد و با فعل اختیارى خود به آن نایل آید. کافران و گنهکارانى که از رسیدن به این کمال باز میمانند، اگرچه هدف اصلى از آفرینش انسان را – که همان خواست تشریعى خداوند است – تحصیل نکردهاند، ولى با هدف تکوینى آفرینش انسان مخالفت نکردهاند؛ چراکه خداوند میخواست(به خواست تکوینى) آنان بتوانند راه حق یا باطل را انتخاب کنند. اگر خداوند انتخاب راه گمراهى را براى انسان غیر ممکن میکرد، ایمان و اطاعت او اختیارى و ارادى نمیشد.