بابل شهرى باستانى در بين النهرين، محل به آتش افكندن ابراهيم عليه السلام است.
اين واژه در عبرى «بابل» يا «باول»، در يونانى «بابيلون» و در اصل” Bab/- illu” و پيشتر” Bab/- illim” به معناى دروازه خدا بوده است. «1» ويرانه هاى شهر بابل هم اكنون بر كرانه رود فرات، نزديك حله كنونى و 88 كيلومترى جنوب بغداد قرار دارد. «2» منطقه تمدنى بابل نيز در جنوب بين النهرين از بغداد تا خليج فارس امتداد داشته «3» و همواره ميدان نزاع سومريان و اكديان (ساميها) و بعدها آشوريان و بابليان بوده است.«4»
بابل از لحاظ تاريخ و نژاد مردم آن نتيجه آميختن اكديان و سومريان، البته با غلبه عنصر سامى است. «5» از آغاز شهر بابل اطلاع دقيقى در دست نيست؛ اما چون اين واژه، ريشه سومرى يا سامى شناخته شده اى ندارد، بايد ميراثى از ساكنان پيش از سومر باشد. «6»
حمورابى، تدوين كننده اولين قانون نامه «7» شناخته شده (موسوم به قانون حمورابى) از مشهورترين و مقتدرترين پادشاهان بابل، از سلسله نخست بابلى در سده 18 پيش از ميلاد بر اين شهر حكم راند. «8» بخت نصر (نِبوكد نُصَّر) (562- 605 ق. م.) از سلسله چهارم بابلى (كلدانيان) از ديگر پادشاهان مشهور بابل است. «9» وى به سبب حمله به اورشليم و اسير كردن يهوديان و بازتاب وسيع آن در كتاب مقدس شهرت فراوانى يافته است. «10» بابل شكوهمندترين دوران خود را در اين زمان تجربه می كرد. قصرهاى بزرگ و باغهاى معلق، معابد و زيگوراتهاى بلند، خيابانهاى مستقيم، ديوارهاى عظيم دفاعى، پلهاى متحرك و كانالهاى آبرسانى، آن را به بزرگترين و شكوهمندترين پايتخت دنياى قديم تبديل كرده بود. «11» در كتاب مقدس، اشاره هايى به عظمت و شكوه بابل شده است «12» و هرودوت، شگفتيهاى فراوانى از آن نقل می كند كه با وجود كاوشهاى باستان شناسى اخير چندان دور از واقعيت نيست. «13»
بابل در سال 539 ق. م. به دست كورش هخامنشى فتح شد و يهوديان به اسارت رفته در آن آزاد گذاشته شدند كه به اورشليم باز گردند. «14» در سال 331 ق. م. نيز اسكندر مقدونى بر آن سلطه يافت و آن را پايتخت خود گرداند «15»؛ ولى مرگ ناگهانى وى باعث آشفتگى در امپراتورى شد و بابل به تدريج اهميت خود را از دست داد. «16»
ارتباط عميقى ميان اديان بين النهرين می توان يافت كه همگى ريشه در فرهنگ سومرى دارد. «17» همه دولت شهرهاى بين النهرين گروه خدايان واحدى را می پرستيدند، با اين حال هر دولت شهر، خداى نگهبان خاص خود را داشت كه خداى برتر آنان به شمار می رفت. «18» اديان ساكنان بين النهرين، بيشتر جنبه كاربردى داشت. وابستگى شديد زندگی و اقتصاد ساكنان بابل به طبيعت به ويژه زمين و آب، آنان را وا می داشت تا براى پديده هاى طبيعى، باطنى را تجسم كنند كه پرستش آن، به افزايش آن پديده می انجامد. «91» تصوير اين خدايان در ذهن ايشان متناسب با كارآيى آنها بود؛ مثلًا خداى رعد و طوفان را پرنده اى تيره و بزرگ با سر شير می پنداشتند. گاه نيز براى آنها تصويرى انسانى يا نيمه انسانى تجسم می كردند. «02» اين رب النوع ها سه خصوصيت داشتند: در رفتار خصلت انسانى داشتند، می خوردند، می نوشيدند و توليد مثل می كردند، هيچ يك به تنهايى قادر مطلق نبودند، و فعاليت آنها به طور كلى در دنياى طبيعى انجام می گرفت؛ نه در جهانى وراى اين جهان. «21»
شماره خدايان بابل در سده نهم پيش از ميلاد به 000/ 65 می رسيد، زيرا نيروى تخيل مردم و احتياجاتى كه مردم براى آنها خود را نيازمند خدايان می دانستند، حدّى نداشت. «22»
اجرام آسمانى مانند شمس، رب النوع خورشيد و بِنا، رب النوع ماه نيز به عنوان كهن ترين خدايان، مورد پرستش بابليان قرار داشت. «23» به طور كلى نمونه اى از يكتا پرستى نظير آنچه در ميان قوم يهود وجود داشت، در بابل يافت نمی شد، با اين حال گسترش مملكت پس از جنگها، اين خدايان محلى را به فرمان خداى يگانه درمی آورد؛ همچنين پاره اى از شهرها از روى حب وطن، خداى خاص و محبوب خود را صاحب قدرت مطلق و مسلط بر همه چيز می دانستند. اين دو علت باعث شد كه خرده خدايان، مظاهر يا صفاتى از خداى بزرگ را نمايش دهند و به اين ترتيب شماره خدايان كاهش يافت. «24»
مراسم و سنتهاى آيينى نزد بابليان از اهميت بيشترى نسبت به عمل نيكو برخوردار بود. «25» هدف از آيينهاى نيايشى در درجه نخست، غذاى كافى دادن به خدايان و اطمينان از رفاه آنان بوده است. براى انجام اين امور، معمولًا از مجسمه خدايان يا نشانه هاى آنها، در مقدسترين بخش معبد استفاده می شده است. آنها به قدرى زنده تصور می شدند كه هنگام مراسم ملبس می گشتند «26»؛ همچنين رسم قربانى كردن براى خدايان در ميان ايشان، همچون قوم يهود رايج بوده است «72»؛ همچنين تنها خدايان به بهشت می رفتند. »»28
بابل از لحاظ اخلاقى در اوج فساد قرار داشت «29»؛ هرودوت از سنت فحشاى مقدس «30» و كشتن زنان در هنگام محاصره براى صرفه جويى در آذوقه «31» گزارشهايى آورده است.
از جهت پايبند بودن به اوهام و خرافات و اعتقاد به سحر و پيشگويى و كهانت نيز هيچ تمدنى به پاى تمدن بابلى نمی رسد. «32»
بابل در افسانه ها و روايات اسلامى، اقليم چهارم «33» يا سوم «34» از اقاليم هفت گانه جهان بوده و در مركز عالم قرار داشته «35» و آن را متشكل از 7 شهر دانسته اند كه هر شهر به امرى خارق عادت شهرت يافته بود. «36» نويسندگان قديم همه جا شهر و كشور بابل را به يك نام خوانده اند. در مورد تاريخ آن نيز گفته شده كه هابيل و قابيل در آن ساكن بودند «37» و اولين شهرى بود كه پس از طوفان نوح ساخته شد. «38» از نوح «39»، قينان بن انوش بن شيث «40»، ضحاك «41» و برخى پادشاهان كيانى «42» به عنوان بنيانگذار بابل نام برده اند. اين شهر در بين نويسندگان مسلمان نيز به سحر و شراب شهرت دارد «43» و مردمش در علم نجوم و هيئت و حساب خسوف و كسوف مهارت داشته اند. «44»
در احاديث اسلامى، شهرى ملعون و محل نزول دو يا سه عذاب دانسته شده است. «45»
ماجراى رد الشمس نيز بنا به نظرى در آن واقع شده است. «46» برخى تصور كرده اند، نماز خواندن در آن حرام است «47»؛ اما از امام صادق عليه السلام منقول است كه در مسجد كوفه، واقع در مركز بابل، 1070 پيامبر، نماز گزارده اند، و عصاى موسى، انگشتر سليمان، محل رويش شجره يقطين براى يونس (صافّات/ 37، 146)، ساخت كشتى نوح عليه السلام و فوران تنور در داستان وى (هود/ 11، 40) در آن است. «48»
يادكرد بابل در قرآن و تفاسير
واژه بابل تنها يك بار در قرآن و به عنوان شهرى كه هاروت و ماروت در آن به مردم سحر می آموختند، آمده است. (بقره/ 2، 102) مناظره ابراهيم با قوم خويش (انعام/ 6، 74- 81؛ شعرا/ 26، 72- 73؛ انبياء/ 21، 53- 54؛ عنكبوت/ 29، 16)، شكستن بتها به دست وى (انبياء/ 21، 58)، پرتاب كردنش در آتش (انبياء/ 21/ 68- 69؛ عنكبوت/ 29، 24)، مناظره اش با نمرود (بقره/ 2، 258) و سپس ساختن برجى بلند به دست وى براى رويارويى با خداى ابراهيم (نحل/ 16، 26) را نيز در بابل دانسته اند؛ همچنين بابل تبعيدگاه يهوديانى معرفى شده كه ياد كرد طغيان و سركوبى ايشان در آيات 4- 7 اسراء/ 17 آمده است.
ابراهيم (عليه السلام) و نمرود در بابل
بيشتر مفسران مسلمان، ابراهيم عليه السلام را ساكن بابل و معاصر نمرود شمرده اند. «49» طبق گزارش قرآن، آن حضرت در سرزمينى آلوده به انواع شرك می زيسته است، به طورى كه پس از تلاشهاى بسيار براى هدايت ساكنان آن، تنها لوط به وى ايمان آورد و با هم از آنجا هجرت كردند. (عنكبوت/ 29، 26) كتاب مقدس زادگاه او را كه پدر اعراب و يهود است، «اوركلدانيان» معرفى می كند «50» و احتمالًا مسلمانان از روى تشابه اين نام با نام سلسله چهارم بابلى، او را ساكن بابل دانسته اند. نمرود نيز در كتاب مقدس، فرمانرواى زمين و بانى شهر بابل خوانده شده است. «51»
پرسش ابراهيم عليه السلام از چيستى مجسمه هاى مورد پرستش قومش (انبياء/ 21، 52) و پاسخ غيرمنطقى آنان مبنى بر اينكه تقليدى از پدرانشان است (انبياء/ 21، 53؛ شعراء/ 26، 74) تحجر عقلى آنان و نيز ديرينه بودن بت پرستى در ميان آنها (شعراء/ 26، 76) را نشان می دهد. «52» آنها حتى پس از شكستن بتها به دست ابراهيم عليه السلام نيز به ناتوانى خدايان خود حتى در دفاع از خويش، پى نبرده، به دنبال عامل شكستن آنها می گردند. (انبياء/ 21، 59)
تصريح ابراهيم بر گمراهى آنها و عمويش آزر (انبياء/ 21، 54) آنان را در اعتقادشان متزلزل می كند: «قالوا اجِئتَنا بِالحَقّ ام انتَ مِنَ اللعِبين» (انبياء/ 21، 55)، زيرا آنان از روى تدبر و تعقل به نتيجه اى مطمئن نرسيده بودند و سخنان وى برايشان تازگى داشت. «53» سپس ابراهيم، خداوند يكتا را پروردگار آسمانها و زمين و آفريدگار آنها معرفى می كند. آيه 56 انبياء/ 21 به طور كامل خداى يكتا را از خدايان بابلى متمايز می سازد، زيرا خداى يكتا همانند خدايان بابلى، رب النوع نبوده، بلكه آفريدگار همه جهان است. «54» قرآن به رواج پرستش اجرام آسمانى در بابل نيز اشاره اى دارد. (انعام 6، 76-/ 78)
از نوع استدلال حضرت ابراهيم عليه السلام و پاسخها و واكنشهاى نمرود «55» و مشركان می توان دريافت كه بابليان به رغم پيشرفت قابل توجه در تمدن مادى، داراى تفكر و تعقل ابتدايى بوده اند، زيرا نمرود در برابر سخن ابراهيم كه خدايش زنده می كند و می ميراند، دو اسير آورده، يكى را می كشد و ديگرى را آزاد می كند. «56» (بقره/ 2، 258) نمرود پس از آن به قصد رويارويى با خداى ابراهيم به وسيله 4 عقاب به آسمان پرواز می كند؛ ليكن نقشه اش ناكام می ماند. آيه 46 ابراهيم/ 14 را بر اين ماجرا تفسير كرده اند. «57» پس از آن دستور می دهد به همان منظور، برجى بلند در بابل بسازند. گفته شده كه طول آن 000/ 5 و عرضش 000/ 3 ذراع بوده است. «58» خداوند آن را به وسيله طوفان يا زلزله «59» يا جبرئيل «60» از بنيان ويران می كند: «قَد مَكَرَ الَّذينَ مِن قَبلِهِم فَاتَى اللَّهُ بُنينَهُم مِنَ القَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيهِمُ السَّقفُ مِن فَوقِهِم واتهُمُ العَذابُ مِن حَيثُ لا يَشعُرون». (نحل/ 16، 26) بسيارى از مفسران اين آيه را بر نمرود و برجش در بابل تطبيق كرده اند. «61» ترس حاصل از افتادن برج باعث می شود كه هر دسته از مردم به زبانى سخن گويند و ديگر زبان همديگر را نفهمند و در نتيجه به مكانى ديگر مهاجرت كنند. روايت ديگرى نيز از اين ماجرا وجود دارد كه نمرود در آن حضور ندارد.»62»
برخى بر اين اساس و تحت تأثير گزارشهاى كتاب مقدس، وجه تسميه بابل را به سبب تشويش زبانها در آن از «بلبلة الالسن» دانسته اند.
داستان برج بابل در كتاب مقدس به گونه اى ديگر آمده است «63»؛ انسانها پس از طوفان نوح تصميم گرفتند كه در بابل برجى بسازند كه سرش به آسمان برسد تا نامى براى خود بيابند و مانع پراكندگى آنان شود؛ اما خداوند كه از ايجاد اتحاد ميان آنان می ترسيد، تصميم گرفت زبان آنها را تغيير دهد تا سخن همديگر را نفهمند. دانشمندان بر اين عقيده اند كه برج ياد شده در سفر پيدايش، يك زيگورات يا معبد بوده است. در كاوشهايى كه در قرن نوزدهم صورت گرفت، بقاياى معبد مردوك، خداى محلى بابل كشف شد كه ابتدا در زمان حمورابى ساخته شده بود و گمان می رود همان برج بابل باشد. «64»
هاروت و ماروت در بابل
در آيه 102 بقره/ 2 با خرده گيرى از يهوديان به سحرآموزى آنان از شيطانها و دو فرشته اى كه در بابل بوده اند اشاره شده است: «واتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّيطينُ عَلی مُلكِ سُلَيمنَ وما كَفَرَ سُلَيمنُ ولكِنَّ الشَّيطينَ كَفَروا يُعَلّمونَ النّاسَ السّحرَ وما انزِلَ عَلَى المَلَكَينِ بِبابِلَ هروتَ ومروتَ وما يُعَلّمانِ مِن احَدٍ حَتّی يَقولا انَّما نَحنُ فِتنَةٌ فَلا تَكفُر …».
رواج گسترده جادوگرى و تعليم و تعلم آن در ميان بابليان اين دوره و استفاده نابجا از آن براى فتنه انگيزى همانند ايجاد جدايى ميان زن و شوهر از اين آيات قابل برداشت است. «65»
اين آيه از پرچالش ترين آيات قرآن است «66»؛ از جمله داستان سرايان در مورد سبب آمدن هاروت و ماروت گفته اند كه فرشتگان پس از فزونى عصيان آدميان، بر آنها خرده گرفتند و خداوند دو نفر از ايشان به نامهاى هاروت و ماروت را با ويژگيهاى بشرى به زمين فرستاد تا بر آنها ثابت شود كه آنان نيز در صورت برخوردارى از ويژگيهاى بشرى كمتر از انسانها معصيت نمی كنند. اين دو فرشته در زمانى اندك دست به گناهان بزرگى زدند و خداوند آنها را به عنوان مجازات در چاهى در بابل به بند كشيد. «67» اين حكايت با روايتهاى گوناگون در شمارى از تفاسير شيعه «68» و سنى «69» گزارش شده است كه برخى از مفسران آن را از اسرائيليات و ناسازگار با آيات قرآنى دانسته اند كه فرشتگان را منزه از شرك و گناه می خواند. «70»
مفسرانى از اين دست هدف از آمدن هاروت و ماروت و آموزشهاى آنان را آزمايش الهى براى مردم بابل دانسته و بر اين باورند كه بر اثر گسترش جادوگرى در بابل خداوند اين دو را مأمور كرد تا سحر و روش ابطال آن را به مردم بياموزند تا آزمايشى براى آنها باشد و در غير موارد مجاز مانند ابطال سحر و شناسايى سحر از معجزه از آن استفاده نكنند. «71» نظير چنين داستانى در ميان يهود نيز وجود دارد «72»؛ اما اين دو واژه احتمالًا از زردشتى اقتباس شده است «73»، با اين حال بيشتر بر اين عقيده اند كه اين شهر، همان بابل باستانى در عراق كنونى است «74»، هرچند برخى در اقوال نادرى آن را در دماوند يا مغرب زمين دانسته اند. «75» فراگيرى سحر توسط يهوديان نيز احتمالًا در زمان اسارت آنها در بابل صورت گرفته «76»، زيرا عقايد يهودى، تأثيرات فراوانى از فرهنگ بابلى يافته است.
اسارت يهود در بابل
اسارت يهود در بابل موضوع ديگرى است كه بابل را به تفسيرها راه داده است. در آيات ابتدايى سوره اسراء/ 17 از دو بار طغيان و فسادانگيزى بنی اسرائيل سخن رفته است: «و قَضَينا الی بَنی اسرءيلَ فِى الكِتبِ لَتُفسِدُنَّ فِی الارضِ مَرَّتَينِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا» (اسراء/ 17، 4) و خداوند در هر بار گروهى از بندگان پيكار جوى خود را ضد آنان برمی انگيزد. (اسراء/ 17، 5- 7) تقريباً همه مفسران بر اين باورند كه يكى از اين حمله ها به دست بخت نصر صورت گرفته است. گروهى نيز هر دو هجوم را به وى نسبت داده اند. «77»
سپاه بابل در سال 586 يا 587 ق. م. با ويران ساختن ديوارهاى دفاعى، شهر اورشليم را اشغال كرد. «78» در اين حمله، صدقيا، حاكم اورشليم اسير و كور شد و اشراف و بزرگان شهر كشته شدند و ساكنان شهر به بابل تبعيد گرديدند. «79» طبق روايت تورات، همه مردم شهر از جمله دانيال و عزرا، به غير از افراد فقير و بى چيز به بابل تبعيد شدند. «80» داستان اصحاب اخدود (بروج/ 85، 4) نيز بنا به روايتى در ارتباط با يهوديان به اسارت رفته در بابل است.«81»
نویسنده: محمد جواد معموری
____________________________________
پی نوشت:
(1) التحقيق، ج 1، ص 204؛ نثر طوبى، ص 60، «بابل»
nolybaB: acinatirB (2)
ainolybaB: acinatirB (3)
(4) ر. ك: بابل تاريخ مصور، ص 44- 193؛ تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 15- 172؛ ainolybaB: acinatirB
(5) اديان جهان باستان، ج 2، ص 171
nolybaB: aciaduJ (6)
(7) ر. ك: آغاز قانون گذارى، ص 147- 202
(8) تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 59
(9) نبوخذ نصر الثانى، ص 58- 59
(10) ر. ك: نبوخذ نصر الثانى، ص 79-/ 83؛ كتاب مقدس: دوم پادشاهان، 24: 1- 2؛ 25: 1- 7؛ دوم تواريخ، 36
(11) ر. ك: تاريخ بابل، ص 83-/ 84؛ تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 148-/ 160؛ نبوخد نصر الثانى، ص 95- 110
(12) كتاب مقدس: اشعيا، 13: 19؛ ارميا، 51: 53-/ 58
(13) تاريخ هرودوت، ص 116-/ 123
(14) بابل تاريخ مصور، ص 207
(15) تاريخ حضارة وادى الرافدين، ج 2، ص 171
(16) تاريخ بابل، ص 173- 174
(17) ر. ك: اديان جهان باستان، ج 2، ص 201، 220؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 277، 285
(18) اديان جهان باستان، ج 2، ص 202
Enc. of Religion: Mesopotamian Religions (19) ؛ اديان جهان باستان، ج 2، ص 203-/ 206
dibI (20)
(21) اديان جهان باستان، ج 2، ص 204
(22) تاريخ تمدن، ج 1، ص 277
snoigileR naimatoposeM: snoigileR fo aidepolcycnE (23)
(24) همان، ص 277- 278
(25) اديان جهان باستان، ج 2، ص 236
(26) همان، ص 273
(27) تاريخ تمدن، ج 1، ص 283
(28) اديان جهان باستان، ج 2، ص 290؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 283
(29) تاريخ تمدن، ج 1، ص 288، 292
(30) تاريخ هرودوت، ص 132- 133
(31) همان، ص 268
(32) تاريخ تمدن، ج 1، ص 287
(33) التنبيه والاشراف، ص 32؛ المنتظم، ج 1، ص 131
(34) نزهة القلوب، ص 38؛ برهان قاطع، ص 140
(35) المستطرف، ج 1، ص 592؛ برهان قاطع، ص 140
(36) معجم البلدان، ج 1، ص 310- 311؛ آثار البلاد، ص 304- 305
(37) معجم البلدان، ج 1، ص 311
(38) تفسير مبهمات القرآن، ج 1، ص 169؛ معجم البلدان، ج 1، ص 309
(39) معجم البلدان، ص 309
(40) نزهة القلوب، ص 38
(41) تقويم البلدان، ص 303؛ صورة الارض، ص 244؛ نزهة القلوب، ص 39
(42) البدء و التاريخ، ج 4، ص 99؛ تاجالعروس، ج 28، ص 50؛ تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 183
(43) معجم البلدان، ج 1، ص 309
(44) اعلام قرآن، ص 243- 244
(45) وسائل الشيعه، ج 5، ص 180- 181
(46) همان؛ مصباح الفقيه، ج 2، ص 187
(47) تفسير قرطبى، ج 10، ص 33
(48) بحار الانوار، ج 11، ص 58
(49) جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 34؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 184
(50) قاموس كتاب مقدس: ص 4
(51) همان: ص 891
(52) فى ظلال القرآن، ج 4، ص 2385
(53) همان، ص 2386
(54) همان، ص 2385؛ التحرير والتنوير، ج 17، ص 96
(55) مجمع البيان، ج 2، ص 635؛ كشف الاسرار، ج 1، ص 704
(56) الميزان، ج 2، ص 354
(57) جامع البيان، مج 8، ج 13، ص 320؛ مجمع البيان، ج 6، ص 498؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 65
(58) معجم ما استعجم، ج 1، ص 219؛ البحر المحيط، ج 6، ص 521
(59) تفسير قرطبى، ج 10، ص 65
(60) البحر المحيط، ج 6، ص 521
(61) جامعالبيان، مج 8، ج 14، ص 130؛ غررالتبيان، ج 4، ص 301؛ مجمعالبيان، ج 6، ص 549
(62) الاخبار الطوال، ص 2؛ تفسير قرطبى، ج 2، ص 37؛ تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 19- 20
(63) كتاب مقدس، پيدايش، 11: 3- 4
forewoT, lebaB: aciaduJ (64)
(65) الميزان، ج 1، ص 235
(66) جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 623- 632؛ زادالمسير، ج 1، 123- 125؛ الميزان، ج 1، ص 233
(67) جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 638؛ التبيان، ج 1، ص 375- 376؛ كشفالاسرار، ج 1، ص 295- 297
(68) تفسير قمى، ج 1، ص 83- 85؛ التبيان، ج 1، ص 376؛ مجمعالبيان، ج 1، ص 330- 331
(69) جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 634- 635؛ زادالمسير، ج 1، ص 123- 124؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 142- 143
(70) التبيان، ج 1، ص 376؛ كنزالدقائق، ج 2، ص 104؛ الميزان، ج 1، ص 239، 241
(71) تفسير مبهمات القرآن، ج 1، ص 171؛ التحرير و التنوير، ج 1، ص 641؛ الميزان، ج 1، ص 235
lazAdna, azzU: aciaduJ (72)
turaM turaH: acinatirB (73)
(74) جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 643؛ تفسير مبهمات القرآن، ج 1، ص 170؛ التحرير والتنوير، ج 1، ص 641
(75) معجم البلدان، ج 1، ص 309؛ روح المعانى، مج 1، ج 1، ص 539
(76) نثر طوبى، ج 1، ص 61
(77) تفسير مجاهد، ج 1، ص 358؛ المعارف، ج 13، ص 47
(78) نبوخذ نصر الثانى، ص 72- 74؛ بابل تاريخ مصور، ص 197؛ Jadaica: Nebuchadrezzer II
(79) كتاب مقدس. دوم پادشاهان، 25
(80) همان، 25: 11- 12
(81) البداية والنهايه، ج 2، ص 103
برگرفته از کتاب «اعلام قرآن»، ج3، ص: 33