تصديق مى فرماييد كه اثر هر كس ، نمودار دارايى اوست و اين اصل را خداوند سبحان در قرآنش به ما ياد داده است :
(قل كل يعمل على شاكلته. فعل هر كس به شاكله و شبيه و نمودار خود اوست.
بنابراين ، همان طور كه ذات حق سبحانه ، وجود صمدى و غير متناهى است ، حد و پايان ندارد، كلمات وجودى او هم غير متناهى هستند: (ولو ان ما فى الارض من شجر اقلام والبحر يمده من بعد سبع البحر ما نفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم (2) اگر همه درختان روى زمين ، قلم شوند و دريا مركب و هفت درياى ديگر به مددش بيايد، كلمات خدا پايان نمى يابد و خداوند، پيروزمند و حكيم است .
همانطور كه ذات خداوند غير متناهى است ، كتاب او هم غير متناهى است . چه كتاب تكوينى و كلمات نظام هستى و چه كتاب تدوينى و كلمات قرآن شريف كه آن كتاب تكوينى و اين كتاب تدوينى ، هر دو غير متناهى هستند و هر دو بحر و دريايى هستند كه پايان ندارند. انسان ، مى تواند به هر اندازه بخواهد در قرآن غواصى نمايد و به درجاتش عروج كند. و سفراى الهى كه به حقيقت قرآن آگاهى دارند: (انما يعرف القرآن من خوطب به ) مانند جناب سيد الاوصيائ، حضرت اميرالمومنين على عليه السلام ، مى فرمايند (دريك مرتبه قرآن توقف نفرمائيد به هر كجا كه رسيديد: (اقرئ وارق ) بخوان و بالارو)
حضرت امير المومنين على ، عليه السلام ، به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: (عليك بتلاو القرآن و العمل به واعلم ان درجات الجن على عدد ايات القرآن فاذا كان يوم القيامه يقال لقارى القرآن اقرئ وارق (3).) اين كلامى است بسيار بلندهر چند ما در كتابهايمان از قبيل (انسان و قرآن ) (انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه ) و رساله (انه الحق ) عرايضى در اين مورد تقديم داشته ايم ولكن اين حقايق به اين اقلام و اوراق نوشته و نگاشته نمى شوند و ثبت و ضبط نمي گردد. و حضرت فرمود: (فرزندم بدان كه درجات بهشت به عدد آيات قرآن است ) آيات قرآن چند تاست ؟ يك وقت شما ظاهر قرآن را مى فرماييد كه داراى شش هزار و ششصد و شصت و شش آيه است و يك وقت مى فرماييد كه قرآن بطونى دارد و بطونش نيز بطون دارد (الي سبعين بطنا) تازه لفظ (سبعين ) براى مبالغه و افاده كثرت است كه بنابراين بطون قرآن بى نهايت است .
جناب طريحى ، در كتاب مجمع البحرين ، در ماده ج م ع (ج _ م _ ع) از جناب رسول الله اين حديث را نقل كرده است :
(مامن حرف من حروف القرآن الا وله سبعون الف معنى )
كه بنابراين هر حرف و كلمه قرآن داراى هفتاد هزار معنى مى باشد كه اين هفتاد هزار هم ، بيان حد و تحديد نيست .
پس ، همان طور كه در طليعه گفتار به عرض رساندم : اثر هر كس نمودار دارايى اوست . همان طور كه خداوند سبحان ، غير متناهى است ، قرآن هم غير متناهى است . و جناب ناصر خسرو كه تقريبا زمان شيخ الرئيس مى زيسته ، (البته شيخ را نديده و شاگردانش را ديده است و عالم هزار سال پيش است ) در شرح حالش مى فرمايد:
(من هفتصد تفسير قرآن كريم ديده ام .)
آن زمانى كه هنوز صنعت چاپ نبود، ديدن هفتصد نسخه تفسير خيلى زياد است .
و الان جناب حاج آقا بزرگ تهرانى ، رضوان الله عليه ، در كتاب الذريعه و آقايان ديگر كه فهرست نوشته اند، چند برابر فرموده ناصر خسرو، تفسير نقل كرده اند . هزار سال پيش ، هفتصد تفسير الان كه هزار سال گذشته ، اين همه تفسير نوشته شده است .
و باز همين طور است كه اميرالمومنين فرمود: (اقرء وارق ) وحضرت سيد الساجدين امام زين العابدين عليه الصلاة والسلام ، مى فرمايد:
(آيات القرآن خزائن و كلما فتحت خزان ينبغى لك ان تنظر ما فيها(4)
هر آيه اى خزانه است . هر خزانه راكه گشودى و بازكردى و وارد شدى زود بيرون نرو. در اين خزانه خبرهاست . ماحق نداريم بگوييم جواهر و طلاست .
شخصي به خدمت امام حسن مجتبى (علیه السلام) رسيد(5). آقا فرمايشاتى به ايشان فرمودند. آن شخص بنا كرد به تمجيد. گفت : به به ، آقا جان اين فرمايشات ، در است ، جواهر است ! آقا فرمودند: درو جواهر همه يك نوع جماد است . اين حرفها نورند جان شمارا . اشتداد وجودى مى دهند. روح مى دهند. غذا و طعام روحند. جواهر و طلاجات كه جماد است و خارج از انسان و هيچ وقت غذاى جان نمى شوند. چون بايد بين غذا و مغتذى (غذا گيرنده ) سنخيت باشد. آن جماد است و ماده نفس ناطقه از وراى عالم طبيعت است ، بايكديگر سنخيت ندارند. پس جواهر و در در مقابل قرآن چيست . حرف فوق اينهاست . در اين خزانه وارد شويد و در قرآن تدبر كنيد: (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها)(6) دل نبايد بسته باشد.
هيچ وقت نبايد توقف باشد و علاوه اين كه بحثى داريم كه انسان را تكامل برزخى هم است و اين هم حرفى است سنگين و بلند كه پرداختن به آن ما را از بحث خارج مى كند.
آقا اميرالموؤمنين (ع) به فرزندش محمد فرمود:
(درجات بهشت به عدد آيات قرآن است پس چنانكه قرآن غير متناهى است ، درجات بهشت نيز، غير متناهى است .)
اگردربعضي روايات دسته بندى شده به لحاظ بعضى از مراتب آن است ، نه بيان كؤل درجات . مثلاؤ مرحوم حاج ميرزا حسين نورى در يكى از كتابهايش ، از روايات ، يازده مرتبه براي بهشت آورده است و در پايان ، با فروتنى دعا مى كند كه : (جعلنا الله من القسم الاؤخير منهم )
حالا كه دسترسى به آن بالاها نداريم از قسم اخير باشيم .
هر كسى وظيفه اش اين است كه بايد انسان قرآنى بشود. انسان قرآنى كسى است كه 🙁 لايمسه الاالمطهرون ) همان طور كه قرآن (لايمسه الاالمطهرون ).
انسان قرآنى هم همين طور است . حرف مى زند پاك ، غذا مى خورد پاك ، مى بيند پاك ، خيالش طاهر، ذكرش ، عقلش ، قلمش ، امضايش ، شهادتش ، كسب و كارش ، همه قرآنى است . چون انسان آنچه را مى شنود آنچه را مى بيند همه را م ؤسؤ مى كند وانسان قرآنى كسى است كه (لايمسه الاالمطهرون ) مادر رساله :
(انسان كامل از ديدگاه نهج البلاغه )اين روايت مربوط به بهشت و درجات بهشت و آيات قرآن را كه نقل كرديم ، منتقل شديم به عنوان مثال و تنظير، به يك شكل هندسى كه آن شكل هندسى : (الشكل القطاع) است و به عرض رسانديم كه چه جاى تعجب است قرآن راكه هر حرف آن داراى هفتاد هزار معنا و بيش از آن باشد و حال آن كه يك شكل هندسى (قطاع) داراي آن همه احكام هندسى است .كه مرحوم خواجه نصير بيان كرده است .
و جناب نظام الدين نيشابورى در شرح خود بر شرح مجسطى وقتى اين احكام را از خواجه نقل مى كند، مى نويسد:
(تعجب مدار از آيه قرآن كه (ولو ان ما فى الارض من شجر اقلام و البحر يمده من بعده سبع ابحر مانفدت كلمات الله ان الله عزيز حكيم )
وقتي از يك شكل هندسى مى شود قريب نيم ميليون حكم استنباط كرد چه مى پندارى درباره كلمات قرآن .)
يكي از اساتيد و مشايخ بزرگوار ما مى فرمود:
(عارف نامور، جيلى ، صاحب (انسان كامل ) و رساله (الكهف والرقيم ) نوزده جلد كتاب در تفسير بسم الله الرحمن الرحيم نوشته است . )
بسم الله نوزده حرف است و ايشان راجع به هر حرف يك جلد كتاب نوشته است .
نویسنده: علامه حسن زاده آملي
پىنوشتها:
1 . سفره ، ادبستان
2 . (سوره لقمان ) ، آيه 27.
3 . (وافى )، ج /14.64
4 . (اصول كافى )، ج ثق الاسلام كلينى ، ج 446/2.
5 . (تاريخ يعقوبى )
6 . (سوره محمد)، آيه 24.
7 . (نصوص الحكم فى شرح فصوص الحكم ).
8 . اين كتاب ، دوبار به چاپ رسيده است : يك بار با ترجمه فرانسوى ويك بار در تركيه .
9. (مجالس المومنين ) قاضى نور الله شوشترى ; (ريحانه الادب )، ميرزا محمد على مدرس ، ج 181/2، خيام .
10 . (نهج البلاغه )، صبحى صالح ، حكمت /.205
بينات سال اول – شماره 1- ص 88 -97