چكيده
حضرت امام خمينى (رحمه الله) فهم قرآن را امر تشكيكى و داراى مراتب شمردهاند. ايشان بر اين نظر است كه مقاصد ظاهرى قرآن براى عموم انسانها قابل فهم است. وى علاوه بر تصريح بر اين معنا با برخى از مطالبى كه درباره قرآن ياد كردهاند، مثل حجيت ظواهر قرآن، تحدى قرآن، كتابهدايت بودن قرآن و دعوت به تدبر در قرآن به نوعى بر همگانى بودن فهم قرآن استدلال كردهاند. در برخى از موارد كه فهم قرآن را اختصاصىدانستهاند، ناظر به بطون قرآن است.
حضرت امام شرط فهم بطون قرآن را تهذيب نفس و رهايى از هواهاى نفسانى دانستهاند و سر عدم فهم بطونقرآن را مربوط به عظمت مراتب قرآن خواندهاند.
كليد واژهها: فهم قرآن، عمومى بودن فهم قرآن، خصوصى بودن فهم قرآن
1. مقدمه
اين مقاله در تحليل اين مساله است كه از منظر امام خمينى آيا زبان قرآن اختصاصىاست و تنها مخصوص گروه خاصى استيا زبان همه مردم است و همان راهىكه مردم براى فهم معانى كلمات يكديگر طى مىكنند، در قرآن نيز همان راهطى مىشود؟
2. بيان مساله
از برخى از عبارتهاى امام چنين استفاده مىشود كه زبان قرآن، اختصاصى است وفهم قرآن براى همگان ميسور نيست؛ مانند اين سخن كه: قرآن در حد ما نيست. درحد بشر نيست. قرآن سرى استبين حق و ولى الله اعظم كه رسول خداست. به تبع اونازل مىشود تا مىرسد به اين جايى كه به صورت حروف و كتاب در مىآيد[1] و نيزمانند اين سخن كه قرآن سرّ است، سر سر است، سر مستف به سر است، سر مقنع به سر است[2].
اما از برخى از عبارات ديگر امام (ره) عمومى بودن فهم قرآن فهميده مىشود؛نظير اينكه فرمودهاند: اين دستورات خدايى است. اين پيامهاى غيبى است كه خداىجهان براى حفظ استقلال كشور و بناى عظمت و سرفرازى به شما ملت قرآن وپيروان خود فرستاده. آنها را بخوانيد و تكرار كنيد و در پيرامون آن دقت نمائيد و آنهارا بكار بنديد تا استقلال و عظمتشما برگردد و پيروزى و سرافرازى را دوباره درآغوش بگيريد و گرنه راه نيستى و زندگانى سراسر ذلت و خوارى را خواهيد پيمود وطعمه همه جهانيان خواهيد شد[3].
3. بيان راه حل
نحوه جمع اين بيانات و رفع تعارض ظاهرى آنها به اين شرح است كه قرآن مراتبىدارد. عبارتهايى كه بيانگر راز و رمز و سر قرآن است، ناظر به مراتب و درجات عاليهقرآن است؛ لذا قارى و مفسر قرآن بايد عظمت موقعيت و بلنداى معارف ايناقيانوس بزرگ را درك كند و براى فهم و درك حقايق آن، اهتمامى جدى نمايد و سادهانگارى و قشرى نگرى و برخورد سرسرى با قرآن را كنار گذارد و بداند كه با كلامحكيم و عظيم و عزيزى مواجه است و بايد با حكمت و عظمت و عزت معنوى بهمحضر قرآن نائل گردد؛ بنابراين امام با آن جملات در صدد بيان اختصاصى بودن فهمقرآن نيست؛ زيرا از نظر ايشان، خداوند قرآن را از مقام قرب خود به اين عالم ظلمانىو سجن طبيعت تنزل داده تا همگان از آن در جهت هدايت و سعادت خويش،بهرهمند گردد. حضرت امام در اين زمينه مىگويد:
بدان كه اين كتاب شريف چنانكه خود بدان تصريح فرموده كتاب هدايت وراهنماى سلوك انسانيت و مربى نفوس و شفاى امراض قلبيه و نور بخش سير الى اللهاست. بالجمله، خداى تبارك و تعالى به واسطه سعه رحمتبر بندگان اين كتابشريف را از مقام قرب و قوس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزل دادهتا به اين عالم ظلمانى و سجن طبيعت رسيده و به كسوت الفاظ و صورت حروفدرآمده براى استخلاص مسجونين در اين زندان دنيا و رهايى مغلولين در زنجيرهاىآمال و امانى و رساندن آن را از حضيض نقص و ضعف و حيوانيتبه اوج كمال وقوت انسانيت و از مجاورت شيطان به مرافقت ملكوتيين، بلكه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاء الله كه اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است[4].
بنابراين اگر در روايات به عظمت قرآن و فضيلت آن بر ساير كلمات تاكيدمىگردد و فاصلهاى ميان سخن حق با خلق معين مىگردد و از ظهور و بطون قرآنسخن ميان مىآيد[5] و اگر در كلمات اما از راز و سر و اسرار و رموز قرآن والحضار فهم حقيقت آن براى ذات بنى و ولى سخن مىرود[6]، نه بدان جهت استكه معانى ظاهرى قرآن قابل دسترسى براى همگان نيست و عموم مردم نمىتوانند بهمقاصد و پيامهاى آشكار قرآن نائل گردند؛ بلكه بدان جهت است كه قرآن داراىمراتب و مراحل بلند و بالايى است كه فهم هر مرحله نيازمند به دقت و عمق ويژهاىاست كه هر كس به حسب سعه وجودى و صلاحيت و طهارت قلبى خويش مىتوانداز آن استفاده كند.
بنابراين از منظر امام خمينى فهم قرآن عمومى است؛ چون سخن خداى تعالى براساس نظام عمومى سخن گفتن عقلا مبتنى است؛ چنانكه گويد: قرآن كريم اشاراتبسيار لطيفى دارد؛ لكن چون براى عموم مردم وارد شده است، يك صورتى گفته شدهاست كه هم خواص از آن ادراك كنند هم عموم از آن ادراك كنند. قرآن كريم مركزهمه عرفانهاست مبدا همه معرفتهاست، لكن فهمش مشكل است[7].
از منظر امام قرآن مانند سفرهاى است كه خداوند براى همه بشر پهن كردهاست.اگر كسى لياقت و صلاحيتخويش را در بهرهبردارى از قرآن از دست نداده باشد وخود را به موانع فهم آلوده نكردهباشد، مىتواند از اين كتاب عظيم الهى بهرهبردارىكند.
قرآن يك سفرهاى است كه خدا پهن كرده براى همه بشر، يك سفره پهنى است،هر كه به اندازه اشتهايش از آن مىتواند استفاده كند. اگر مريض نباشد كه بى اشتهاباشد… از قرآن استفاده مىكند[8].
امام خمينى بر اين باور است كه حتى تمام مردم شرق و غرب مىتوانند از قرآناستفاده كنند، استفاده از قرآن از منظر امام ويژه حكيم و عارف و فقيه و عالم نيست؛بلكه عوام نيز مىتوانند از اين سفره گسترده الهى استفاده كنند؛ چنانكه مىفرمايد:
اين كتاب و اين سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحى تا قيامت كتابىاست كه تمامى بشر عامى، عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده مىكنند[9].
4.ادله همگانى بودن فهم ظاهر قرآن
از مطاوى سخنان امام خمينى دلايلى چند درباره عمومى بودن فهم ظاهر قرآن بهدست مىآيد كه اينك بيان مىشود.
1.4. حجيت ظواهر قرآن
يكى از مباحث مهم علم اصول اين است كه آيا ظواهر قرآن حجت استيا نه.اخبارىها و برخى از محدثان ظواهر قرآن را براى همگان حجت نمىدانند ومىگويند: ظواهر قرآن تنها براى كسانى كه مخاطب قرآن هستند و افهام آنان قصدشده، حجت است و براى ديگران قابل فهم و تمسك و استدلال نيست. امام خمينىظواهر قرآن را براى همگان حجت مىداند و به بناى عقلا بر عمل به ظواهر كلامتمسك مىنمايد و در اين زمينه مىنويسد:
بناى عقلا بر عمل بر ظواهر كلام است، مگر اينكه بناى گوينده بر رمز و حذفقرائن باشد و نخواهد آن را به ديگران بفهماند و گرنه كلام براى همه قابل تمسكاست و نمىتوان روشى را كه تمام عقلا در استفاده از كلام دارند، محدود به گروهىخاص كرد[10].
از منظر امام اختصاصى بودن كلام به جهت رعايت مصلحتى از مصالح است؛مانند كسى كه نامهاى را به دوستخود مىنويسد و در آن مطالبى مىآورد كه افشاىآنها زيان نويسنده يا دوستش را به همراه خواهد داشت. او چون احتمال مىدهد كهنامه به دست دشمن بيافتد؛ از اين رو مطالب را به صورت رمز و راز بيان مىكند؛ دراين صورت ظاهر كلام وى براى ديگران قابل تمسك و استناد نيست؛ اما در موردقرآن چنين احتمالى وجود ندارد؛ لذا دليلى براى اختصاصى بودن پيام قرآن وجودندارد؛ بنابراين قرآن خطاب به گروهى خاص نازل نشده است.
2.4. تحدى قرآن
يكى از دلايل ديگر اختصاصى نبودن فهم و زيان قرآن، اعجاز قرآن و وجوه آن است؛زيرا قرآن با تحدى و مبارزطلبى همگان را به آوردن مثل قرآن يا سورهاى از آن فراخوانده است و به تمام عائله بشرى از روى اطمينان اعلام مىكنند كه نمىتوانند مانندقرآن را بياورند. اگر فهم قرآن اختصاصى بود، ديگر اين دعوت به تحدى بى معنا بود.امام خمينى در اين باره مىفرمايد:
قرآن كريم خود در چند جا معجزه بودن خود را به تمام بشر در تمام دورههااعلان كرده است و عجز جميع بشر را بلكه تمام جن و انس را از آوردن به مثل خودابلاغ كرده. امروزه ملت اسلام همين نشانه خدا را در دست دارند و به تمام عائله بشراز روى كمال اطمينان اعلان مىكنند كه اين نشانه پيغمبرى نور پاك محمدى است،هر كس از دنياى پر آشوب علم و دانش مثل او را آورد، ما تسليم او مىشويم[12].
تلازمى كه ميان تحدى قرآن و قابل فهم بودن آن براى مردم برقرار است، به اينشرح است كه شخص حكيم بر انجام كارى به تحدى و مبارزهجويى مىپردازد كهاشخاص طرف تحدى به نوع آن كار و چگونگى انجامش آگاهى داشته باشند و گرنهانجام تحدى قبيح خواهد بود؛ بسان كشتىگيرى كه افراد بى اطلاع از فنون كشتى را بهتحدى فرا بخواند و بگويد: من مىتوانم پشت همه شما را به خاك بمالم.
بنابراين نظر به اينكه خداى تعالى حكيم است و تنها كارهاى حكيمانه از او سرمىزند، مقتضى است در خصوص قرآن كه تحدى نموده است، خود قرآن براىمخاطبات قابل فهم باشد و گرنه اين تحدى قبيح بود.
3.4. قرآن، كتاب هدايت
از منظر امام قرآن، كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است. اين دليلىديگر بر اختصاصى نبودن فهم قرآن است. امام خمينى در زمينه كتاب هدايتبودنقرآن مىنويسد:
اين كتاب شريف كه به شهادت خداى تعالى كتاب هدايت و تعليم است و نورطريق سلوك انسانيت است. بايد مفسر در هر قصه از قصص آن بلكه هر آيه از آياتآن، جهت اهتداى به عالم غيب و حيث راهنمايى به طرق سعادت و سلوك طريقمعرفت و انسانيت را به متعلم بفهماند.
در همين قصه آدم و حوا و قضاياى آنها با ابليس از اول خلقت آنها تا ورود آنها درارض كه حق تعالى مكرر در كتاب خود ذكر فرموده، چقدر معارف و مواغط مذكور ومرموز است و ما را به چقدر از معايب نفس و اخلاق ابليسى و كمالات آن و معارفآدمى آشنا مىكند و ما از آن غافل هستيم.
بالجمله، كتاب خدا، كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است.كتاب تفسير نيز بايد كتاب عرفانى، اخلاقى و مبين جهات عرفانى و اخلاقى و ديگرجهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسرى كه از اين جهت غفلت كرده يا صرف نظرنموده يا اهميتبه آن نداده از مقصود قرآن و منظور اصلى انزال كتب و ارسال رسالغفلت ورزيده است[13].
چنانكه از اظهارات حضرت امام استفاده مىشود. قرآن كريم كتاب هدايت عموممردم است و روشن است كه لازمه هدايتگرى قرآن برا عموم مردم آن است كه براىزنان قابل فهم باشد.
4.4. دعوت به تدبر در قرآن
امام خمينى همگان را به فراگيرى آداب مهم قرائت قرآن و تفكر و تدبر در اين كتابعظيم الهى فرا مىخواند و اين مطلب خود يكى از دلايلى است كه بر عمومى بودنفهم قرآن و اختصاصى نبودن آن به گروهى خاصى دلالت دارد؛ زيرا اگر فهم قرآناختصاصى بود ديگر معنا ندارد كه حضرت امام به پيروى از آيات قرآن كريم همگانرا به تدبر در قرآن فرا خواند و تشويق نمايد.
امام در اين باره مىفرمايد:
و ديگر از آداب مهمه قرائت قرآن تفكر است و مقصود از تفكر آن است كه ازآيات شريفه جستجوى مقصد و مقصود كند و چون مقصد قرآن چنانكه خود آنصحيفه نورانيه فرمايد، هدايتبه سبل سلامت است و اخراج از هم مراتب لماتاستبه عالم نور و هدايتبه طريق مستقيم است. بايد انسان به تفكر در آيات شريفهمراتب سلامت را… بدست آورد[14].
5. اختصاصى بودن فهم بطون قرآن
فهم قرآن مقول به تشكيك است و مراتبى شديد و ضعيف، و كامل و ناقص دارد. فهممراتب عالى و باطن و ارتباط با اسرار قرآن بهره اولياء الله و بندگان مخلص الهى است.از نظر امام خمينى معانى حقيقى قرآن قابل دسترس ما انسانهاى محجوب درطبيعت نيست. قرآن سر و سر سر است؛ اما اين مطلب به معناى اختصاصى بودن فهمقرآن نيست؛ زيرا قرآن، ظاهر و باطنى و باطن آن باطنهايى دارد و هر كس به اندازهعلم و معرفت و استعدادهاى خود مىتواند از اين اقيانوس مواج معرفت و منبعجوشان كشف محمدى، بهرهمند گردد.
آنان كه با حكايتها و ظرافتها و اشارتهاى عرفانى سرو كار دارند، از نكات وتنبيهات عرفانى قرآن بهره مىبرند و آنان كه با برهان و استدلال و منطق ارتباط دارند،از اين بعد قرآن استفاده مىكنند. فقيهان از آيات الاحكام قرآن استفاده فقهى مىكنندو دانشمندان علم اصول و ادبيات و تاريخ و جامعهشناسى و روانشناسى نيز هر گروهمىتوانند بهرههايى در حوزه تخصص خود از اين منبع فياض الهى ببرند.
وارستگان صاحب آداب قلبى و مراقبات باطنى رشحه و جرحهاى از آنچه قلبعوام دريافت نموده، براى تشنگان اين كوثر به هديه مىآورند[15].
اما مراتب قرآن آنقدر لايههاى تو در تو دارد كه در برخى از مراحل آن ديگر علومرسميه و معارف قلبيه و مكاشفه غيبيه هم كار ساز نيست و ذات نبى ختمىمرتبت رالازم دارد تا در محفل انس قاب قوسين به آن حقايق دسترسى پيدا كند[16].
و اين مراتب و بواطن منافاتى با حجيت ظواهر قرآن براى همگان و بيان للناسو رحمة للعالمين و قابل فهم بودن قرآن و بهره مندى همگان از اين درياى مواجمعارف ندارد؛ زيرا هر كس به اندازه سعه وجودى خود و لياقت و لاحيتخويشاز قرآن بهرهمند مىگردد.
امام در اين باره مىفرمايد: واقع قرآن نصيب همگان نمىگردد؛ بلكه مخصوصانبياء و اولياء است. ديگران به اندازه سعه وجودى خويش و لياقت و معرفتخود ازاين نعمتبيكران استفاده مىكنند: قرآن يك نعمتى است كه همه از آن استفادهمىكنند، اما استفادهاى كه پيغمبر اكرم از قرآن مىكرده است غير استفادهاى است كهديگران از آن مىكردهاند: انما يعرف القرآن من خوطب به آن كه قرآن بر او نازل شدهاست مىداند كه آن چيست، چه جور نازل شده، كيفيت نزولش چيست؟ چه مقصدىدر اين نزول هست و محتواى آن چيست و غايت اين كار چيست؟ او مىداند، آنهايىهم كه به تعليم او تربيتشدهاند، آن هم براى خاطر تربيت او مىدانند[17].
6. شرط فهم بطون قرآن
قرآن پژوهى و وارد شدن به علم تفسير و درك صحيح و كامل قرآن نيازمند آشنايى باقواعد و مقدمات تفسير و ضوابط فهم قرآن است. بسيارى از قرآن پژوهان رعايتقواعد و آگاهى به مقدمات تفسير را از شروط تفسير مىدانند.
حضرت امام علاوه بر فراگيرى مقدمات و قواعد فهم قرآن به زدودن موانع وآراستگى به فضايل و تخليه رذايل و تخلق به اخلاق الهى به منظور كسب صلاحيتبراى دريافتحقايق وحيانى و دستيابى به معارف ربانى تاكيد دارد.
از اين امر مهم يعنى دور كردن موانع و آراستگى به فضايل در علوم قرآن به ادبنفسى و علم موهبت تعبير شده و بسيارى از دانشمندان علوم قرآن بر ضرورتبرخوردارى از آن در تفسير قرآن تاكيد كردهاند.
امام خمينى نيز ضمن اشاره به حجابهاى ظلمانى و موانع فهم قرآن و دريافت نوربه راهكارهاى عملى آن حجابها پرداخته و فرمودهاند: مادامى كه انسان در حجابخود هست نمىتواند اين قرآن را كه نور است ادراك كند. تا انسان از حجاب بسيارظلمانى خود خارج نشود، تا گرفتار هواهاى نفسانى است تا گرفتار خود بينىهاستتا گرفتار چيزهايى است كه در باطن نفس خود ايجاد كرده است… لياقت پيدا نمىكندكه اين نور الهى در قلب او منعكس شود. كسانى كه بخواهند محتواى قرآن را بفهمندو طورى باشند كه هر چه قرائت كنند بالا بروند و به مبدا نور و مبدا اعلى نزديك شوند، اين ممكن نمىشود الا اينكه اين حجابها برداشته شود[18].
7. سر عدم دستيابى به باطن قرآن
از منظر امام خمينى عدم دستيابى به حقيقت قرآن مربوط به پيش از نزول قرآن و تنزليافتن معانى و در مقام واحديت است؛ ولى پس از نزول قرآن مساله فهم به دليلاستفاده از الفاظ بشرى، بسيار آسان شده است و به همين جهت قرآن، قابل فهمهمگان شده است و فهم آن اختصاصى نيست؛ بنابراين برخى از مراتب قرآن به دليلعظمت جايگاه و بلنداى موقعيتبراى گروههايى از مردم حتى عارفان و مكاشفان وحكيمان الهى قابل دسترسى نيست؛ لكن اين نرسيدن و نفهميدن مربوط به الفاظ وارتباط سمعى و بصرى كلام نيست؛ بلكه به دليل علو مراتب و لايههاى تو در توىقرآن است كه تنها شامل غواصانى چون نبى اكرم و راسخان در علم مىگردد:
فهم عظمت هر چيز به فهم حقيقت آن است و حقيقت قرآن شريف الهى قبل ازتنزل به منازل خلقيه و تطور به اطوار فعليه از شئوون ذاتيه و حقايق عليه در حضرتواحديت است و آن حقيقت كلام نفسى است كه مقارعه ذاتيه در حضرات اسمائيهاست و اين حقيقتبراى احدى حاصل نشود به علوم رسميه و نه به معارف قلبيه و نهبه مكاشفه غيبيه، مگر به مكاشفه تامه الهيه براى ذات مبارك نبى ختمى – صلى اللهعليه و آله – در محفل انس قاب قوسين بلكه در خلوتگاه سر مقام اوادنى و دستآمال عائله بشريه از آن كوتاه است، مگر خلص از اولياء الله كه به حسب انوار معنويه وحقايق الهيه با روحانيت آن ذات مقدس مشترك و به واسطه تبعيت تامه، فانى در آنحضرت شدند، آن علوم كاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقى كنند و حقيقت قرآن بههمان نورانيت و كمال كه در قلب مبارك آن حضرت تجلى كند به قلوب آنهامنعكسشود؛ بدون تنزل به منازل و تطور به اطوار[19].
حضرت امام در اين عبارتها به اين نكته توجه مىدهند كه دريافتحقايق باطنىقرآن قبل از تنزل به منازل خلقيه براى مردم متعارف امكان ندارد. فهم قرآن داراىدرجات گوناگون است كه برخى از آنها ويژه عارفان و واصلان و برخى ميسورافرادى است كه با مبدا نور اتصال پيدا كردهاند و در مقام غيب گام نهادهاند و برخى ازمراتب فهم قرآن ويژه انبياء و اولياء است و برخى از مراتب آن شامل همگان مىگردد.
هر كس به هر ميزانى كه موانع و حجابها را از خود دور ساخته و به طهارت معنوىنائل گشتهباشد، مىتواند از قرآن بهرهمند گردد و قرائت قرآن او تبديل به نورى گرددكه او را بالا ببرد و حجابهاى نفسانى را در نوردد (34) .
نظر به اينكه قرآن به زبان مردم نازل شده است و ما ارسلنا من رسول الا بلسانقومه [ابراهيم،4] همه مردم بايد قواعد و شرائط فهم و سخن را رعايت كنند و از اصولتفسير در فراگيرى قرآن پيروى نمايند.
8. نتيجه
سخن گفتن خداوند به صورت سرى با بندگان خاص افزون بر پيامهاى عمومى و بهكارگيرى رمز و راز در حروف مقطعه يا بطن كه فقط در دسترس محرمان اسرار و راسخون در علم قرار دارد، منافاتى با همگانی بودن فهم قرآن و اختصاصى نبودن فهمقرآن ندارد.
درك بطن و اسرار قرآن علاوه بر آشنايى با قواعد و مقدمات تفسير نيازمنداطلاعات بيرونى يا مرتبه خاصى از طهارت نفس وزدودن موانع مىباشد. بين ظاهر وباطن نوعى ارتباط برقرار است كه كشف آن در دسترس محرمان اسرار قرآنمىباشد[21].
زبان قرآن، زبانى آشكار و همگانى و فهم آن عمومى است و بر اساس زبان عرف و محاوره مردم تنظيم شده است[22]؛ لكن بدون تسلط بر قواعد زبان عربى و اطلاع ازمفردات و معانى الفاظ قرآن و نيز تحجر در كشف شيوه عمومى فهم عقلا و در نهايتبدون آگاهى از مخصصات و مقيدات و مانند آنها در آيات و روايات نمىتوان بهاستنباط و برداشت از قرآن پرداخت و پرداختن به فهم دقيق و استنباط از قرآننيازمند اجتهاد و جهاد علمى و عملى است [23].
نویسنده: محمد جواد حيدرى
پىنوشت:
1) در روايات فراوانى چنين آمدهاست كه به قارى قرآن گفته مىشود: قرآن بخوان و بالا برو؛ پس هر آيهاىكه مىخواند، پلهاى بالا مىرود[20].
منابع
1. خمينى (امام)؛ صحيفه نور، ج19، ص171 – 172.
2. همو؛ تفسير سوره حمد، چ1، قسم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1375ش، ص165.
3. همو؛ كشف الاسرار، ص234.
4. همو؛ آداب الصلوة، ص184.
5. مجلس؛ محمد باقر؛ بحارالانوار، ط2، بيروت، مؤسسة الوفا، ج89، ص19 و 107.
6. خمينى (امام)؛ تفسير سوره حمد، ص165 و صحيفه نور، ج 19، ص171.
7. همو؛ صحيفه نور، ج19، ص251.
8. همو؛ تفسير سوره حمد، ص173.
9. همو؛ صحيفه نور، ج14، ص251.
10. همو؛ تهذيب الاصول، به قلم جعفر سبحانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج2، ص95.
11. همان.
12. همو؛ كشف الاسرار، ص47.
13. همو؛ آداب الصلوة، ص194.
14. همان 208.
15. همو؛ صحيفه نور، ج20، ص20.
16. همو؛ آداب الصلوة، ص31.
17. همو؛ صحيفه نور، ج19، ص211 با حذف و تصرف اندك.
18. همان، ج14، ص253 با حذف و تصرف اندك.
19. همو؛ آداب الصلوة، ص31.
20. كلينى، محمد بن يعقوب؛ اصول كافى، ج2، ص603.
21. خمينى (امام)؛ تفسير سوره حمد، ص167 و همو؛ آداب الصلوة، ص22181. همو؛ صحيفه نور، ج19، ص251 و ج14، ص251 و همو؛ آداب الصلوة، ص208.
23. ر.ك؛ هادوى، مهدى؛ مبانى كلامى اجتهاد، ص307 – 297.
صحيفه مبين ، زمستان 1378 – شماره 21