خانه » همه » مذهبی » نگین قرآن؛ آیه نور

نگین قرآن؛ آیه نور

«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَلا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ». [1]

خدا، نورآسمان ها و زمین است، مثل نورالهی، همچون مشکاتی است، که در آن چراغی پرفروغ باشد، و آن چراغ در میان حبابی بلورین قرار داشته باشد، که آن حباب همچون ستاره ای درّی و درخشان است، این چراغ، از درخت پر برکت زیتون برافروخته می شود، که نه شرقی و نه غربی است؛ آن روغن چنان شفاف و زلال است، که نزدیک است هنوز به آتش نرسیده شعله ور گردد؛ نوری است بر فراز نور دیگر، و خدا هر کس را که بخواهد به نور خویش هدایت خواهد کرد، و خدا این گونه برای مردم ـ هوشمند ـ مثل می آورد، وخدا به هر چیزی علیم و آگاه است.

مقدمه
از جمله آیات توحیدی، که در اوج فصاحت و بلاغت می درخشد، آیه نور است. رویکرد این آیه، به زیبایی در کلام، مهارت در بیان، استحکام در لغات و انسجام در تعبیرات است. ساز و کار این آیه، با زبان تمثیل و کنایه است،که بر عذوبت و شیرینی این بیان افزوده است.[2]

نغمه های دلنشین و موسیقی واژه ها وآهنگ الفاظ در این آیه،اعجاب وشگفتی انسان را بر می انگیزد.دریافتی که از بازکاوی این آیه دست می دهد، بنحو بارزی، نشانگراعجاز اعجاب برانگیز قرآن است به گونه ای که امکان پذیر نیست، حتی معنی و مفهوم آیات، در اختیار یک فرد امی ودرس ناخوانده ای قرار گیرد، آنگاه او بتواند با قصد و اختیار خویش، ره آوردی بدین شیوایی درنظم واژه ها وانسجام گزاره هاداشته باشد.
پژوهش در قرآن، بویژه درامثال آیه نور، بیانگر این حقیقت است، که افزون بر ادای محتوی، ساز وکار قرآن بر این است، که از بعد هنروزیبایی،که خاستگاه فطرت انسان است، کمال بهره وری را داشته باشد.[3]

من کلام حقم و قایم بذات
قوت جان، جان و یاقوت حیات
نور حقم اوفتاده بر شما
لیک از خورشید نا گشته جدا
نک منم ینبوع آن آب حیات
تارهانم عاشقان را از ممات

برخی از صاحب نظران، این آیه را زبده ترین آیه در قرآن برشمرده اند. و نیز برخی از اصحاب معرفت، آن را اعظم و اشرف آیات قرآن درباب توحیددانسته اند.[4] این نکته نیز در خو ر توجه است، که در این آیه خدای سبحان، خود به وصف خویش پرداخته است.[5] اهمیت این آیه تا بدان پایه است، که حکیم بزرگی چون صدرالمتالهین می گوید: «سزاوار است آدمی تمام عمر خود را در فهم و کشف اسرار این آیه صرف کند.»[6]

درتفاسیر شیعه شان نزولی برای این آیه ذکر نشده است، ولی در برخی از تفاسیر اهل سنت این چنین گفته شده است: یهود به محضر مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند و از کیفیت نور الهی سؤال کردند و گفتند: نورخدا چگونه از آسمان ها عبور خواهد کرد؟ در این فضا و شرایط بود که آیه نور بر پیامبراکرم (ص) نازل شد.[7]

براستی که آیه نور همچون نگینی در قرآن می درخشد. باخواندن آیه نور، وجد و غرور خاصی، به انسان دست می دهد. اینک بارویکردی گذرا، به گونه ای فشرده، به کشف اسرار آیه مبادرت ورزیده و به نقد وبررسی برخی از دیدگاه ها در تفسیر این آیه، می پردازیم.

نکات تفسیری
«الله نورالسماوات والارض» آسمان و زمین در اینجا اشاره به سراسر عالم هستی است و نمی توان گفت بعد خاصی از هستی در نظر گرفته شده است. نمونه آن در آیات فراوان است نظیر: «وَمَا یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ»[8] و یا «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ»[9] وهمچنین رجوع شود به 33و116 بقره و70 حج و22 عنکبوت و27 ص و23 ذاریات. روشن است که منظور از آسمان و زمین، درگزینه های مزبور، مجموعه عالم هستی، اعم ازملکوت وناسوت و مریی ونامریی است.

در کتاب شریف« التحقیق فی کلمات القرآن» نیز چنین آمده است که: «الله نورالسماوات والارض» خدای تعالی به گستره نور و تجلی اش در کل نظام هستی و همه عوالم اشاره فرموده است،چرا که منظور از آسمان ها، عوالم علوی وروحانی است و منظور از زمین، عالم سفلی ومادی است.[10]

و اما منظور از این که «خدا نور آسمان ها و زمین است» چیست ؟در اینجا دو رویکرد کلی مشاهده می شود: 1 ـ مجاز نمایی و نماد، که دیدگاه بیشتر مفسران چنین است.
2. حقیقت نمایی و واقعیت، که اغلب فیلسوفان و عارفان اسلامی، از این منظر، به رمز گشایی در این آیه شریفه پرداخته اند.
در مجازنمائی، با این نگرش مواجهیم که: نخست واژه نور را این گونه معناکرده اند: کیفیتی محسوس، که می توان با چشم آن را مشاهده کرد و باوصف محسوس بودن نور، اطلاق آن را برذات احدیت روا ندانسته اند، از این رو با شیوه های گوناگون،آیه را به تأویل برده اند، نظیر این که: باید مضافی در تقدیر گرفت که: «الله نورالسماوات والارض» یعنی «ذو نورالسماوات والارض» و در آن صورت، خدای منان را «هادی اهل السماوات والارض» وصف نموده اند.

در توحید صدوق از امام علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) چنین آمده است: از آن حضرت تفسیر آیه «الله نورالسماوات والارض» را پرسیدند، فرمود: هاد، لاهل السماوات، وهادلاهل الارض.یعنی خدای سبحان هدایت گراهل آسمان ها و هدایت گر اهل زمین است[11] که درحقیقت این یکی ازخواص نور است ولی منحصربه آن نمی باشد.

و یا با واژه هائی همچون: مدبر، منور و ناظم، به تأویل آیه پرداخته اند، نظیر این که: خدای سبحان را نظام بخش هستی دانسته اند که جهان را به «نظام احسن»، آفریده است، یا خدای سبحان را به عنوان نور بخشی وصف نموده اند، که آسمان ها را به وجود فرشتگان مزین ساخته است، ویا آن که آسمان ها را به وجود خورشید و ماه و ستارگان منور ساخته است و در هر دو صورت، زمین را به وجود پیامبران الهی و علما و دانشمندان بشری، مزین فرموده است. شیخ طوسی نیزآیه را به معنای «مدلول السماوات و الارض»تفسیر نموده است؛ زیرا هریک از دلائل قدرت و بدائع حکمت که در سپهر برین و مرکز زمین واقع است، دلالتی روشن، بروجود، قدرت، علم وحکمت او دارد.[12]

و اما دیدگاه آنان که با رویکردحقیقت نمائی، به رمزگشائی در آیه پرداخته اند،چیست؟ اینان با دیدی فلسفی و عرفانی اطلاق نور را به خداوند، به نحو حقیقت دانسته اند، که چکیده دیدگاه آنان چنین است: حقیقت نور عبارت است از: چیزی که به ذات خویش روشن بوده و غیر خویش را هم روشنائی می بخشد.«الظاهر بذاته والمظهر لغیره»در این صورت مانعی نیست که نور بر ذات احدیت نیز اطلاق شود. با این بیان، نور را چنین توصیف نموده و می گویند: حقیقتی است بسیط، که دارای مراتبی است، که در مرتبه اکمل و اتم آن وجود و نور خداوند است که مطلق، ازلی، ابدی، قیوم و واجب بالذات است و سایر موجودات مراتب دیگر آنرا دارند که وجود و وجوبشان بالغیراست.[13]

در ظلمت عدم، همه بودیم بی خبر
نور وجود، سّر شهود، از تو یافتیم
***
این همه عکس می و نقش مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
در این مجال به بیان وتفصیل برخی از دیدگاه ها اشاره می شود:
بوعلی سینا معتقد است که نور به مفهوم ذاتی آن ـ همان گونه که ارسطو گفته است ـ به معنای کمال است و خداوند کمال مطلق است، پس خدای سبحان شایسته اسم نور است.[14]

فیض کاشانی نیز بر این باور است که: خدای سبحان ظاهری است، که هرظهوری به او است، هر گاه وجود و عدم برابر هم قرار گیرند، ناگزیر ظهور از آن وجوداست و هیچ ظلمتی از عدم تاریک تر نیست، پس کسی که از ظلمت عدم بلکه از امکان عدم مبرّا است ـ وهم اواست که اشیا را از ظلمت عدم به ظهور وجود رسانیده است ـ سزاوار است که نور نامیده شود، و وجود نوری است که از نور ذات او بر اشیا تافته است، همان گونه که ذره ای از موجودات آسمان ها و زمین و آنچه میان آنها است، وجود ندارد مگرآن که با جواز وجود خود، دلیل بر وجوب وجود ایجاد کننده خویش می باشد و وجود نوری است، که ازنور ذات اقدس احدیت، بر اشیا افاضه گشته است، بنابراین«الله نورالسماوات والارض »[15] به تعبیر حافظ:

جلوه ای کردکه بیندبه جهان صورت خویش
خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد

غزالی نیز می گوید: نور سه قسم است: نور عوام، نظیر: خورشید و ماه، ونور خواص، نظیر: حواس انسان و همچنین قوای باطن نظیرعقل، و نور خواص خواص، که عبارت است از: هستی هر چیزی که موجب ظهور و دیدن آن چیز است برای دیگران. از این رو، خداوند که هستی بخش کاینات است مظهراتم و نور الانوار خواهد بود، و با این وصف، مصداق حقیقی نور، خداوند است و بر غیر او از روی مجاز اطلاق می شود.[16]

حکیم متأله صدرالدین نیز، نور را به معنای وجود گرفته می فرماید: حق آن است که حقیقت نور و وجود یک چیز است و وجود هر چیز، پیدایش و ظهور آن است بدین ترتیب وجود اجسام نیز از مراتب نور به شمار می رود. با این وصف معنای «الله نور السماوات» به منزله آن است که گفته شود«نور الانوار»و«وجود الوجودات» چرا که حقیقت هر چیزی وجود آن است، که همان وجود، نورانیت آن خواهد بود.[17]

و سخن بلند علامه طباطبائی(ره) نیز این است: رهیافت ما از نورانیت و وجود دو گونه است: یکی وجود و نوری است که از خود، استقلال نداشته و هرچه دارد مستعار است، و دیگری وجود و نوری که مستقل بوده و قائم به ذات خویش است، با این بیان، «الله نورالسماوات والارض» همان نورانیت و وجود خدای متعال است، که سائر اشیا وجود و نورانیت خویش را از او دریافت می کنند.[18]

بنابراین حق این است که«الله نورالسماوات والارض»، نه به معنای کنائی و مجازی، بلکه به معنای حقیقی آن است و اطلاق نور بر خدای سبحان، به نحو حقیقت است.
«مثل نوره کمشکه فیها مصباح»[19] باتوجه به ذیل آیه، روشن می شود که اضافه نور در اینجا با تقدیر لام است، یعنی مثل نوری که از آن خداوند است واو افاضه می کند و هرکس که دارد از او دارد؛ از این روآن نور، نورخاص است نه نورعام، پس این نور، نورهدایت و ویژه مؤمنان راستین است، که خداوند به آنان ارزانی خواهد داشت.

«الزجاجة کانها کوکب درّی»[20] پرسشی که در این جا مطرح است، این است که: آیا زجاجة به تنهایی و به دلیل شفاف بودن همچون کوکب دری است[21] یا زجاجة توام با مصباح، بدین گونه است ؟دو احتمال داده اند: گرچه احتمال اول، بارزتر به شمار می رود.

علامه طباطبایی نیز چنین می فرماید: تشبیه زجاجه به کوکب دری، از جهت ازدیاد روشنایی نور مصباح است و شفافیتی که براثر ترکیب با زجاجه پیدا نموده است، که درآن صورت شعله، آرامش بیشتری یافته و بر اثر امواج هوا و وزیدن باد، اضطراب پیدا نمی کند، با این وصف، زجاجة همچون کوکب درّی می درخشد.[22]

«یوقد من شجرة مبارکه زیتونة»[23] روغن این چراغ، فرایندی از درخت مبارک زیتون است.چرا مبارک؟ زیرا محصول این درخت بسیار با ارزش بوده و روغن زیتون آن، درسلامت انسان نقش بارزی دارد. نبی اکرم(ص) فرمودند: «علیکم بهذه الشجرة، زیت الزیتون، فتداووا به» برشما باد به این درخت ـ پربرکت ـ از روغن زیتون استفاده کنید و امراض خود را به آن مداوا نمائید[24] ابن عباس می گوید: این درخت مفید است، حتی خاکستر آن دارای فایده و منفعت است و اولین درختی است، که بعد از طوفان نوح، رویید و پیامبران الهی درحق آن دعا کردند، که درخت پر برکتی باشد.[25]

«لا شرقیة ولا غربیة» دیدگاه های گوناگونی در اینجا مطرح است، که به برخی از آنها اشاره می شود: برخی گفته اند: درختی است در پهن دشتی از زمین که هیچ چیزی مانع تابش آفتاب بر آن نمی شود، که در آن صورت، به مراتب روغن گرفته شده از آن، عالی تر و بهتر خواهد بود «نه شرقی خالص است که شرقی نامیده شود و نه غربی خالص است که غربی نامیده شود بلکه هم شرقی وهم غربی هر دو است»[26] همچنین فخررازی نیز همین دیدگاه را به، فراء و زجاج، نسبت می دهد.[27]

علامه طباطبایی می فرماید: منظور از «نه شرقی و نه غربی» آن است که این درخت به گونه ای نیست که در جانب شرق یا غرب قرار گرفته و در نتیجه، اشعه آفتاب تنها در صبح یا عصر بر آن بتابد، بلکه به گونه ایست که در طول روز آفتاب براین درخت می تابد و در نتیجه میوه آن بسیار مرغوب پرورش یافته و روغن آن خالص و مستعد برای سوختن است.[28]

دیدگاه دیگر این که: «لاشرقیة ولا غربیة» بدین معنی است که این شجر را دیگر درختان چنان احاطه نموده است که پیوسته سرسبز و با طراوت است، به گونه ای که آفتاب درهیچ حال به آن اصابت نمی کند، نه هنگام طلوع آفتاب ونه هنگام غروب.[29]

مرحوم امین الاسلام طبرسی نیزاز برخی چنین نفل می کند، که: این درخت از سنخ درختان دنیوی نیست تا شرقی یا غربی باشد، بلکه در شرق و غرب عالم نظیر آن یافت نمی شود.[30]

«یکادزیتها یضیئ ولولم تمسسه نار» این روغن به گونه ای صاف و زلال است ومستعد برای سوختن، که تو گویی بدون آن که آتش بدان رسیده باشد آماده است تا شعله ورگردد.

رق الزجاج ورقت الخمر فتشابها فتشاکل الامر
فکانما خمر ولا قدح وکانما قدح ولا خمر

چنان شیشه شفاف است و شراب صاف و زلال، که از فرط زلالی و صافی نمی توان این دو را جدای از هم تشخیص داد، تو گویی خمر است و قدحی دربین نیست و نیز تو گویی قدح است و خمری در کار نیست[31] «نورعلی نور» در اینجا برخی دواحتمال داده اند: یکی این که« نور علی نور» برای رساندن فراوانی و کثرت است نظیر این که گفته می شود، صف در صف، برای صفوف زیاد، یا ظلمت در ظلمت، برای ظلمت متراکم.
احتمال دوم آن است که: تعداد واقعی را می رساند، و اشاره به دو نوع از نور دارد: یکی نور چراغ، که اصالت دارد و از خود چراغ است، و دیگری نوری است، که از حباب شیشه ای به اطراف میتابد، ولی از خود حباب نیست. بنابر این در حقیقت، یک نور بیشتر نیست، که با نسبت دادن به چراغ و شیشه دوتا می شود، که یکی حقیقی و دیگری مجازی است.
تفسیر المیزان نیز همین دو احتمال را بیان نموده و با عبارتی کوتاه و رسا می فرماید: تعبیر به «نور علی نور» یا به دلیل تراکم و مضاعف بودن نور است و یا از آن جهت است که زجاجة از نور چراغ روشنایی گرفته و نور بیشتری را انعکاس می دهد[32] برخی از دیدگاه ها این دو نور را برنور عقل وخردانسان، و نور وحی الهی و برخی نیزبر نورحسی انسان، و نورهدایت، منطبق دانسته و آنرا«نور علی نور» معرفی می کنند.[33] مولوی نیزدراشعارخود به همین مورد دوم، اشاره دارد و چنین می گوید:

نور حسّی می کشد سوی سرا
نور حقش میبرد سوی علا
نور حس را نور حق تزیین بود
معنی «نورعلی نور» این بود

«یهدی الله لنوره من یشاء» باید بین نوردر «الله نورالسماوات..».وبین نوردر « مثل نوره کمشکاه فیها مصباح..» فرق گذاشت. منظور ازنور اول، نور هستی بخش و یا هدایت تکوینی موجودات است، ولی منظور ازنور دومی را باید هدایت ویژه الهی دانست، تا با تنوّع در مشیت سازگار باشد.[34]

همان گونه که قبلا اشاره شد، رویکردتفسیرالمیزان در این راستا چنین است که: اضافه را در« مثل نوره»باید از نوع اضافه سوم دانست ـ اضافه اول با تقدیر فی و اضافه دوم با تقدیر من و اضافه سوم با تقدیرلام است ـ بنابراین معناچنین می شود: مثل نوره یعنی مثل نوری که از آن خداوند است و هر کس که دارد از او دارد و با توجه به تکرارآن در«یهدی الله لنوره من یشاء»، تردیدی نیست که آن نور، نور خاص است و نه عام. یعنی آن نور، مخصوص مومنان راستین است، که خداوند به آنان ارزانی داشته است.[35]

با این وصف، معنا چنین می شود: مثل نور خدای سبحان، همچون مشکاه است، یعنی قلب مومن، که در این جایگاه، مصباح قرار گرفته، که همان نور هدایت الهی است و این مصباح در حبا ب قرار گرفته، که این حباب، صفا و خلوص قلب افراد باایمان است، که بر اثرزلالی و شفافیت، آن نور هدایت، جلای بیشتری پیدا کرده است.خزینه ومنبع این هدایت به سر چشمه لایزال نور الهی باز می گردد، که هرگز تمام نمی شود[36] و نظیرچنین خاستگاهی، در شرق و غرب عالم یافت نمی شود، که نزدیک است که ازشدت زلالی و شفافیت شعله ور گردد. این نورانیت و روشنائی خود بخود و گزاف نیست، بلکه بامشیت الهی است و توفیق ربانی می طلبد.[37]

آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملائک زاجتبا
نیزمسجودکسی کوچون ملک
رسته باشدجانش ازطغیان و شک

«ویضرب الله الامثال للناس»آری این گونه خدای منّان در صدداست تا با مثل های زیبا، امور نامرئی و معقول را به محسوسات تشبیه نموده، فهم نکات ظریف و معقول را به اذهان نزدیک تر گرداند.
«والله بکل شیء علیم» و خدای سبحان برهرچیزمحسوس یا معقول، مریی و نامریی، به هر صورت و کیفیتی که باشد، آگاه است و احاطه دارد.این آگاهی برای کسی که در این آیات به تدبر پرداخته و از آن الهام گرفته، نوید رحمت است، و برای آنان که تدبّری در این آیات نداشته و یاتدبّر داشته ولی نتیجه ای نمی گیرند، وعید و انذار محسوب می شود.
فارابی دیدگاه خویش رادر اشعارزیبائی این گونه سروده است:
نظرت بنور الله اول نظرة
فغبت عن الاکوان و ارتفع اللّبس
ومازال قلبی لائذا بجمالکم
وحضرتکم حتی فنت فیکم النفس
وزیتونة الفکرالصحیح اصولها
مبارکة اورا قها الصدق و القدس
فروحی زیتی والخیال زجاجتی
وعقلی مصباح و مشکاته الحس[38] در این اشعار علاوه بر سایر موارد، مراتب حس و خیال وعقل بر مراتب مشکات و زجاجه و مصباح، تطبیق داده شده است، ولی با چه استنادی، می توان آیه را بدین گونه تفسیر کرد؟ افزون بر این که این تقریر، با نور آسمان هاو زمین بودن خدای سبحان، تناسب ندارد.

بوعلی سینا نیز عقل هیولانی را بر مشکات، و عقل بالملکه را بر زجاجة، و فکر را بر شجرة زیتونة، و حدس را بر زیت، و عقل بالفعل را برمصباح، و عقل فعال را برنار، و عقل مستفاد را بر «نورعلی نور» انطباق داده است. این دیدگاه را خواجه نصیرنیزدرشرح خویش بر اشارات بابیانی رسا تشریح فرموده است.[39] ولی دیدگاه مزبور، از دو اشکال بیرونی و درونی بر خور دار است. اشکال بیرونی، غیر مستند بودن آن است واشکال درونی، نا سازگاری با سیاق آیه است. در آیه نور، برافروختن مصباح بر زیت و بدین واسطه برشجرةزیتونه مترتب است، درحالی که دربیان شیخ الرئیس فکروحدس –شجره وزیت –هر دو درعرض هم باعث برافروختن مصباح گشته است، که با رویکرد آیه، ناسازگار است.

صدرالدین شیرازی نیز، عالم اجسام را بر مشکات، و عرش را بر زجاجه، و روح اعظم را بر مصباح، و هیولای کلی–ماده حقایق اجسام ـ را بر شجره، و صور مختلفه آن را به منزله شاخه ها و برگ های این درخت، قابل انطباق دانسته است.[40] آیه نور، برافروختن مصباح رابرخاسته از شجرة زیتونة دانسته است و این رویکردبا تطبیق هیولای کلیه –که اخس جواهر ملکوتی و عالم مثال است ـ بر شجرة زیتونة، ناسازگار است.

این بود نمونه ای از دیدگاه ها، در تفسیرآیه نور. در احادیث و متون اسلامی نیز نکات فراوانی بیان شده، که به نقل برخی ازآنها مبادرت می نمائیم:
1. فضیل ابن یسار می گوید: از امام صادق (علیه السلام)سوال کردم که منظور از«الله نورالسماوات والارض»چیست ؟فرمود: آری خدای عز و جل،نورآسمان ها و زمین است،پرسیدم: «کمشکاة»؟ فرمود: سینه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)،پرسیدم: «فیها مصباح»؟فرمود: درآن سینه نورعلم جا گرفته یعنی نبوت،پرسیدم: «المصباح فی زجاجة»؟فرمود: علم رسول الله است که به قلب علی(علیه السلام) صادر گشته است.[41] 2. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «مشکات»، نور علمی است که در سینه نبی اکرم (ص) جای دارد و « زجاجة»، سینه علی (ع)….و «نورعلی نور»، امامانی هستند، که یکی پس ازدیگری ازآل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)می آیند و با نورعلم و حکمت مؤیدگشته اند.[42] 3. در حدیث دیگری مشکات به فاطمه(علیها السلام) و مصباح به حسن(علیه السلام) و زجاجة به حسین(علیه السلام)تفسیر شده است.[43] 4. همچنین ازحضرت صادق(علیه السلام) می خوانیم که فرمود: مثلنا فی کتاب الله کمثل المشکات. مثل ما در کتاب خدا نظیر مشکات است…[44] 5. حضرت ثامن الحجج نیز، در پاسخ به نامه عبدالله ابن جندب، که ازتفسیر آیه نور سوال کرده بود، مرقوم فرمودند: مثلنا فی کتاب الله، مشکاة….والمصباح، محمد رسول الله (ص).مثل ما در کتاب خدا، مشکات است و مصباح، محمد رسول الله(ص) است.[45]

پدید آورنده : محمود خیرالهی

پی نوشت ها:

[1] . نور/ 35.
[2]. ایات تمثیلی قرآن را، بیش از«دویست وچهل وپنج»مورد، برشمرده اند.افزون براین، امام باقر(علیه السلام)نیز می فرماید: «یک چهارم قرآن را سنن وامثال، تشکیل می دهد».که این، نشانگروفورواهمیت امثال قرآنی است.ر.ک «امثال قرآن»علی اصغرحکمت،ص68 ونیز ر.ک«اصول کافی»ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ج4ص436
[3]. ابوسلیمان خطابی-که ازدانشمندان برجسته است –می گوید: « وانما صار معجزا لانه جاءبافصح الالفاظ، فی احسن نظوم التّالیف، مضمّنا اصحّ المعانی»قرآن معجزه است، ازآن جهت که زیبا ترین الفاظ را دربهترین شیوه به نظم درآورده، که متضمن درست ترین معانی است.«ثلاث رسائل فی اعجازالقرآن».ص27.
[4]. ر.ک «جامع الاسرار ومنبع الانوار »، سیدحیدرآملی،ص176
[5]. «بک عرفتک وانت دللتنی علیک»مفاتیح الجنان،دعای ابوحمزه ثمالی
[6]. «حقیق ان یصرف العمر فی اقتباس لواُئح انواره واقتباس شوارد اسراره ولا بعد فی ان یطّلع احد علی ما لایطلّع غیره » تفسیرالقرآن الکریم،صدرالدین شیرازی، ج 4 ص 345
[7]. عبارت چنین است: عن ابن عباس: «الله نورالسماوات والارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح»وذالک ان الیهودقالوا لمحمد: کیف یخلص نورالله من دون السماء؟ فضرب الله مثل ذالک لنوره، فقال: «الله نورالسماوات والارض…»ر.ک: «جامع البیان فی تفسیرالقرآن»، طبری،ج18ص106 و «درالمنثور»،جلال الدین سیوطی،ج5،ص48
[8] . ابراهیم/ 38.
[9] . بقره/ 107.
[10]. التحقیق فی کلمات القرآن،حسن مصطفوی، ج12ص 288
[11]. توحید صدوق،ص155
[12]. التبیان فی تفسیر القرآن،شیخ طوسی،ج7ص386
[13]. عبدالله مسعود از نبی اکرم(ص) نقل می کندکه: انه کان یفتح صلاته باللیل فیقول: اللهم لک الحمد انت نورالسماوات والارض ومن فیهن ولک الحمدانت ضیاءالسماوات والارض ومن فیهن،خداوندا،حمدوستایش سزاوار تواست،چرا که توئی نور آسمان هاوزمین وآنچه دربین آن دواست.خداوندا،حمدوستایش سزاوارتواست،چراکه توئی روشنائی آسمان هاوزمین وآنچه که دربین آن دواست.ر.ک،تفسیر«کشف الاسراروعدة الابرار»،ابوالفضل رشیدالدین میبدی، ج2،ص 532
[14]. ر.ک اشارات و تنبیهات،ابن سینا،ج2،ص365-367
[15]. علم الیقین،فیض کاشانی،ج1،ص147
[16]. مشکات الانوار، محمد غزالی،ص20
[17]. تفسیر صدرا ج4 ص352. در روایتی نیز از حضرت رضا(ع)چنین نقل شده است: «والله نور لاظلام فیه…ربنا نوری الذات،حی الذات،عالم الذات»خدای سبحان نوری است که هیچ ظلمتی در آن نیست،خدای ما ذاتاً نور،ذاتاً زنده وذاتاً عالم وآگاه است. توحید صدوق،ص138
[18]. المیزان،علامه طباطبائی،ج15،ص122.
[19]. چرا نفرمود «کمشکه فیها زجاجه والزجاحة فیها مصباح» بنابر این در ایه نوعی لفّ ونشر مشوّش وجود دارد، توگوئی قرآن درصدد بوده که با این تعبیر، ایه را زیباترودلنشین تربیان فرماید.
[20]. زمخشری می نویسد: «شبهه فی زهرته باحدالدّراری من الکواکب وهی المشاهیر، کالمشتری والزهره والمریخ وسهیل ونحوها»-خدای سبحان-زجاجة راتشبیه به یکی از ستارگان دری فرمود، که آن هاستارگان مشهوری هستندنظیر: مشتری،زهره،مریخ،وسهیل ونظایرآن ها.«تفسیر کشاف»،زمخشری، ج3،ص241.
[21]. تفسیر«الجامع لاحکام القرآن»،.قرطبی، ج 12،ص172
[22]. المیزان فی تفسیرالقرآن،علامه سید محمد حسین طباطبائی، ج15،ص123
[23]. محتمل بود که گفته شود «یوقد من زیتونه مبارکه»ولی درآن صورت، محتوای جامعتر ولطفی که از تعبیر«یوقد من شجره مبارکه زیتونه»احساس می شود، از تعبیرمزبور احساس نمی شد.
[24]. تفسیر کشاف، زمخشری، ج3،ص 241.
[25]. تفسیرنمونه، مکارم شیرازی،ج 15، ص487.
[26]. «فلیست خالصه للشرق فتسمی شرقیه ولا للغرب فتسمی غربیه بل هی شرقیه وغربیه» تفسیرقرطبی، ج12ص172.
[27]. واختیار الفراءوالزجاج قالا: «ومعناه لاشرقیه وحدها ولاغربیه وحدها ولکنها شرقیه وغربیه» «التفسیرالکبیر»، فخررازی، ج23ص237.
[28]. المیزان،علامه طباطبائی، ج15ص124.
[29]. تفسیر طبری، ج18،ص109.
[30]. تفسیر« مجمع البیان»،طبرسی،ج7،ص225
[31]. تفسیر«روح المعانی»،اآلوسی بغدادی، ج18ص170
[32]. «واعتبار کون النور علی النور للدلالة علی تضاعف النور او کون الزجاجه مستمده من نور المصبا ح فی انارتها » المیزان،علامه طباطبائی، ج15،ص125
[33]. ر.ک تفسیر«انوارالتنزیل واسرارالتاویل»،بیضاوی، ج2ص1256.
[34]. درصورتی که مشیت، اراده کلی پروردگار گرفته شود- یعنی مرید بودن خدای سبحان وآن که حضرت احدیت، یداه مبسوطتان ویفعل ما یشاء- در آن صورت نیازی نیست که مثل نوره را مثل نور هدایته بگیریم که افراد خاص را شامل شود ودر آنصورت با سیاق ایه مناسبت بیشتری دارد. ولی این دیدگاه نیز با تعبیر« ومن لم یجعل الله له نورا فما له من نور»در ایه چهلم همین سوره، سازگارنخواهد بود.
[35]. مقاله: «نور خاص هدایت مخصوص»،سیدضیاء،مرتضوی، مجله پیام زن ش 138ص8
[36]. «افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه». ایا کسی که خدا به اوبرای پذیرش اسلام شرح صدر عطا فرموده است ودر نتیجه او همراه با نورانیت الهی خواهد بود نظیرکسی است که در ظلمت غوطه ور است؟(22زمر)
انّ شمس النهار تغرب باللیل وشمس القلوب لیست تغیب
خورشیدهنگام شب غروب خواهد کرد ولی خورشید دلها هرگزمحوو پنهان نخواهد شد.
ر.ک: «امثال قرآن»،علی اصغرحکمت،ص259ونیزر.ک: تفسی«کشف الاسرارو عده الابرار»ج6،542ص
[37]. اذالم یک التوفیق عونا لطالب طریق الهدی اعیت علیه مطالبه
وقتی ره آورد انسان، توفیق ربانی نباشد،هرچند رویکرد تلاش وکوشش انسان به سوی هدایت باشد،ره یافتی به آرزوهای خویش نخوا هد داشت.ر.ک: تفسیر«روح المعانی» آلوسی ج 18 ص173.
[38]. ر.ک: تفسیر ایه نور، علیزاده، ص 152 به نقل از«منتخبات فلسفی»،طالقانی، ج3ص626.
[39]. ر.ک: شرح« اشارات و تنبیهات، بوعلی سینا»ازخواجه نصیرالدین طوسی، ج 2 ص 352.
[40]. ر.ک: تفسیرالقرآن الکریم،صدرا، ج4ص335)
[41]. توحید صدوق، ص157،حدیث3
[42]. «تفسیرنورالثقلین»، حویزی، ج 3 ص604
[43]. همان ص604
[44]. تفسیر برهان،سید هاشم بحرانی ج3ص136.
[45]. همان ص135

منابع: 

مجله معارف ، آبان 1387، شماره 60

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد