فعاليتها و اقدامات سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه، گونهاى خاص از اعمال قدرت را در عرصه زندگى عمومى مردم نمايان مىسازد. از سوى ديگر، پيامبرصلى الله عليه وآله پس از دريافت شريعت، به ابلاغ آن پرداخته، احكام و آموزههاى آن را در ميان مردم اجرا كرده است.
ملاحظه اين دو واقعيت در زندگى و سيره وى، پرسش از نسبت اعمال قدرت وى با شريعت اسلام را به پرسشى اساسى تبديل مىكند. مناسبات قدرت و شريعت در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله، دو سويه است: مناسبات قدرت با شريعت و مناسبات شريعت با قدرت.
سرشت و ماهيت قدرت، اهداف قدرت، ساختار نظام سياسى و شيوهها و ساز و كارهاى اعمال قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله، مهمترين عرصههايى است كه در آنها قدرت با شريعت ارتباط برقرار مىكند.
سرشت و ماهيت شريعت، اهداف شريعت و شيوهها و ساز و كارهاى تحقق شريعت پيامبرصلى الله عليه وآله نيز مهمترين عرصههايى است كه در آنها شريعت با قدرت ارتباط برقرار مىسازد.
بر اين اساس مناسبات مذكور، ارتباطى متقابل و دو سويه را به نمايش مىگذارد؛ هر چند كه به نظر مىرسد، قدرت در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله تابعى از شريعت وى است. اين مقاله در دو بخش مناسبات قدرت و شريعت را مورد بررسى قرار مىدهد.
در بخش نخست، مناسبات شريعت با قدرت و در نتيجه سرشت و ماهيت شريعت، اهداف آن و نيز ساز و كارهاى تحقق شريعت در پرتو قدرت وى مورد بررسى قرار مىگيرد. در بخش دوم مناسبات قدرت با شريعت مورد توجه قرار مىگيرد و تأثير پذيرى سرشت و ماهيت قدرت،اهداف قدرت و ساز و كارهاى اعمال قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله از شريعت اسلام بيان مىگردد. بررسىهاى مذكور ضمن نشان دادن تقدم شريعت بر قدرت در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله، مناسبات و ارتباط دو سويه آنها را نيز نمايان مىسازد.
مقدمه
فعاليّتهاى پيامبرصلى الله عليه وآلهدر مدينه نمايانگر گونه اى خاص از اعمال قدرت در عرصه زندگى عمومى مردم است. از سوى ديگر، پيامبرصلى الله عليه وآله آورنده شريعت اسلام ومجرى احكام آن در ميان مردم بود.ملاحظه اين دو واقعيّت در زندگى آن حضرت، پرسش از نسبت ميان اعمال قدرت وى با شريعتى كه ابلاغ كرده را به پرسشى اساسى تبديل مىكند. هرگونه نسبتى كه ميان اين دو در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله برقرارگردد، از اهميّت بنيادين در زندگى سياسى اجتماعى مسلمانان برخوردار خواهد بود. ضرورت الگوگيرى از رفتار سياسى ايشان اين اهميت را بيشتر نمايان مىسازد.
مناسبات شريعت با قدرت در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله در سطوح مختلف قدرت واعمال آن قابل بررسى است. سرشت و ماهيّت قدرت، اهداف قدرت، ساختار نظام سياسى و شيوهها و سازوكارهاى اعمال قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله از يك سو، سرشت و ماهيّت شريعت، اهداف شريعت و شيوهها و سازوكارهاى تحقق شريعت پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى ديگر، مناسبات قدرت و شريعت در سيره وى را شكل مىدهند. به عبارت ديگر، نسبت مذكور دو سويه بوده، ارتباطى متقابل ميان اين دو برقرار است. با اين وجود به نظر مىرسد، قدرت در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله تابعى از شريعت است. از اين رو، ابتدا بايد به بررسى نسبت شريعت با قدرت پرداخته، ماهيت و خصلت شريعت اسلام را از حيث ارتباط آن با قدرت بررسى مىكنيم و سپس بر اساس آن نسبت قدرت با شريعت را در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله تبيين مىنماييم.
1.نسبت شريعت وقدرت
در آغاز بحث اين پرسش اساسى مطرح مىشود كه آيا شريعت اسلام، شريعتى سياسى است؟ و آيا ميان شريعت اسلام وسياست پيوندى وجود دارد؟ پاسخ به اين پرسش سرشت و ماهيت شريعت اسلام را نشان مىدهد كه بر اساس آن مىتوان اهداف شريعت را توضيح داده، در نهايت سازوكار هاى لازم براى تحقق اهداف مذكور رابيان كرد.
الف) ماهيت شريعت اسلام
اكثر انديشمندان و صاحب نظران مسلمان شريعت اسلام را ذاتاً سياسى مىدانند. آنان اگر چه از دلايل متعدد برون دينى براى اثبات اين مدعا استفاده مىكنند،اما بيشتر با مراجعه با آيات قرآن تلاش مىكنند سياسى بودن شريعت اسلام را ثابت نمايند. استدلال به آيات قرآن با رويكردى درون دينى ازاهميت اساسى در اين بحث برخوردار است، در اينجا به برخى از اين آياتِ مورد استدلال اشاره مىكنيم.
در قرآن كريم آيات متعددى وجود دارد كه «حاكميت» را از آن خداوند معرفى مىكند واز اين طريق بنيان حكومت و حاكميت در اسلام را بر اراده الهى قرار مىدهد؛ از جمله در آيات زير:
ان الحكم الاّ لله1؛ حكم وفرمان تنها از آن خداوند است.
ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون2؛ وكسانى كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمىكنند،فاسقند.
… و إن أحكم بينهم بما أنزل الله ولا تتّبع أهواءهم وأحذرهم ان يفتنوك عن بعض ما أنزل الله إليك …3؛ و در ميان آنها طبق آنچه خداوند نازل كرده، داورى كن واز هوسهاى آنان پيروى مكن واز آنها برحذر باش، مبادا تورا از بعض احكامى كه خدابرتو نازل كرده، منحرف سازند.
آيات مذكور بر اصل «حاكميت الهى» به عنوان مهمترين اصل حاكم بر انديشه سياسى اسلام دلالت مىكنند. به گفته برخى محققان معناى اين آيات چنين است كه خداى تعالى به عنوان قانون گذار به حاكم – چه پيامبر يا امام باشد يا غير آن دو از كسانى كه شرايط حاكم اسلامى را دارند – حق حكومت قانونى در ميان مردم را داده است تا در ميان مردم به آنچه خدا فرموده حكم كنند.4 اين اصل به ديگر سخن بيانگر اصل «ربوبيت الهى» است كه در برخى ديگر از آيات نيز به آن اشاره شده است.براى نمونه در سوره اعراف مىخوانيم:
إنّ ربكم الله الذى خلق السموات والأرض في ستة ايّام ثم استوى على العرش يغشى الليل النهار يطلبه حثيثا والشمس والقمروالنجوم مسخرات بأمره الا له الخلق والامر تبارك الله رب العالمين5؛ پرورگار شما خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر عرش (مقام تدبير امر اشيا) برآمد، شب را با روز مىپوشاند، در حالى كه روز، شتابان شب را مىجويد و (نيز) خورشيد و ماه وستارگان را بيافريد در حالى كه رام فرمان اويند، همانا از آن اوست آفرينش و امر، پر بركت است پروردگار جهانيان.
در اين آيه «خلق» ناظر به شأن «خالقيت» و«امر» ناظر به شأن «ربوبيت» است. علامه طباطبايى در تفسير اين آيه به اين دو اين گونه اشاره مىكند:
خلق به حسب لغت به معناى سنجش و اندازهگيرى چيزى است براى اينكه چيز ديگرى از آن سازند و در عرف اين در معناى ايجاد وابداع بدون الگو استعمال مىشود. امر گاهى به معناى شأن بوده و جمع آن «امور» است و گاهى هم به معناى دستور دادن و وادار كردن مأمور به انجام كار مورد نظر مىباشد و بعيد نيست كه در اصل هم به همين معنا باشد و سپس به صورت اسم مصدر استعمال مىشود و به معناى نتيجه امر و آن نظمى است كه در جميع كارهاى مأمور و مظاهر حيات اوست.6
به عقيده وى، صدر آيه «خلق السموات والارض فى ستة ايام» درباره خلق و عبارت پس از آن «ثم استوى على العرش» درباره امر است؛ بنابراين «خلق به معناى ايجاد ذوات موجودات است و امر به معناى تدبير آنها و ايجاد نظام احسن در بين آنهاست».7
در آيهاى ديگر نيز در اينباره مىفرمايد:
قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا وبينكم الاّ نعبد الاّ الله ولا نشرك به شيئآ ولا يتّخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله8؛ بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى سخنى كه ميان من و شما يكسان است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى اوقرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را – غير از خداى يگانه – ارباب نگيريم.
در اين آيه نيز با انحصارى دانستن شأن ربوبيت الهى، پذيرش ربوبيت غير خداوند شرك معرفى گرديده است.
پذيرش ربوبيت خداوند به مفهوم پذيرش نقش خداوند در تعيين بايدها و نبايدها در زندگى انسان است. بر اساس اين اصل خداوند پس از آفرينش انسان او را به خودش واگذار نكرده، تدبير زندگى او و از جمله زندگى سياسى اجتماعى او را انجام مىدهد. واضح است كه تدبير خداوند مستلزم قانون گذارى يا همان «حاكميت تشريعى» است. پذيرش ايده حاكميت تشريعى به مفهوم پذيرش مرجعيت قرآن در تنظيم زندگى و به طور خاص زندگى سياسى اجتماعى انسان است.
بنابراين، شريعت اسلام در اصل شريعتى سياسى اجتماعى است و پيوندى تنگاتنگ ميان اين شريعت و زندگى سياسى اجتماعى بر قرار است و بدين ترتيب سرشت و ماهيت شريعت اسلام آشكار مىگردد.
ب)اهداف شريعت اسلام
سياسى بودن ذاتى شريعت اسلام، اهداف سياسى متعددى را براى اين شريعت به دنبال مىآورد. برخوردارى شريعت اسلام از اهداف سياسى اجتماعى مستلزم سياسى بودن آن است. در ادامه بر اساس رويكرد درون دينى – كه در نوشتار حاضر بيشتر مورد توجه قرار دارد – به برخى از آيات قرآن اشاره مىكنيم و با استناد به آنها به سه مورد از مهمترين اهداف سياسى اجتماعى شريعت اسلام مىپردازيم: 1. برقرارى عدالت
برقرارى عدالت، از ديدگاه اسلام، مهمترين هدفى است كه زندگى سياسى بايد بر اساس آن تنطيم گردد.قرآن كريم ضرورت برقرارى عدالت در زندگى عمومى انسانها را به “برحق” بودن آن مرتبط مىسازد و به همين دليل، نظام هستى را بر پايه عدل معرفى مىكند:
شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولواالعلم قائما بالقسط9؛ خداوند گواهى مىدهد كه معبودى جز او نيست وفرشتگان و صاحبان علم (نيز بر اين مطلب) گواهى مىدهند، در حالى كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد.
بر اين اساس نظام آفرينش و تدبير الهى بر پايه اصل عدالت قرار گرفته، ربوبيت خداوند از طريق قانونگذارى و ارسال پيامبران نيز بر اين اصل بنا مىگردد. به همين دليل در برخى از آيات هدف اساسى بعثت پيامبران حاكميت عدالت معرفى شده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط10؛ ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسمانى) وميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
نكته بسيارمهم در اين آيه اين است كه نازل شدن كتاب و ميزان به واسطه بعثت پيامبران، زمينه ساز قيام خود مردم به عدالت دانسته شده است. بى ترديد قيام مردم به عدالت، تحقق عدالت را در سطح زندگى عمومى آنان به دنبال دارد. با وجود اين برقرارى عدالت در جامعه بىنياز از حاكم عادل دانسته نشده و به همين دليل معيار مشروعيت حكومت «عادل بودن» آن معرفى شده است:
و إذا ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انّى جاعلك للناس إماماً قال ومن ذرّيتى قال لا ينال عهدى الظالمين؛11 و هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده). خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمىرسد.
دقت در مفهوم اين آيه از يك سو بر امانت و پيمان بودن حكومت در قرآن دلالت دارد، و از سوى ديگر معيار شايستگى برخوردارى از اين منصب را ستمكار نبودن يا عادل بودن معرفى مىكند.
با توجه به آيات مذكور مىتوان به اين جمعبندى رسيد كه از ديدگاه قرآن برقرارى عدالت در زندگى عمومى انسانها نيازمند قانونى عادلانه (شريعت الهى) و حاكم عادل (امام وپيمان امامت الهى) است. اما همانطور كه اشاره شد، در بينش قرآنى خود مردم مأمور اجراى عدالت در جامعه تلقى مىشوند. اهميت اين مسأله به گونهاى است كه قرآن در خطابى عمومى مىفرمايد:
انّ الله يأمركم أن تودوا الا مانات الى اهلها واذا حكمتم بين الناس أن تحكموا بالعدل12؛ خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد و هنگامى كه ميان مردم داورى مىكنيد به عدالت داورى كنيد.
عدالت در داورى كه در اين آيه بر آن تأكيد شده است، زيربناى شرعى مهمى براى مفهوم برابرى و مساوات در برابر قانون را فراهم مىسازد كه بر پايه آن مىتوان به رسميت شناخته شدن مفهوم «عدالت سياسى» را مطرح كرد. چنين برداشتى را براى نمونه مىتوان در برداشت فقهى ميرزاى نائينى مشاهده كرد. به گفته وى:
حقيقت آن در شريعت مطهره عبارت از آن است كه هر حكمى بر هر موضوع و عنوانى كه به طور قانونيت وبر وجه كليت مرتب شده باشد، در مرحله اجرا نسبت به مصاديق وافرادش بالسويه و بدون تفاوت مجرى شود.13
با توجه به آنچه گذشت، مىتوان برقرارى عدالت را يكى از اهداف اساسى زندگى سياسى اجتماعى از ديدگاه قرآن دانست.
2. تحقق آزادى
اصل آزادى از جمله اصول بنيادين در انديشه سياسى اسلام است. در انديشه سياسى اسلام، يكى از مهمترين اهداف تأسيس حكومت از بين رفتن موانع رشد و كمال انسان در جامعه و در نتيجه تحقق آزادى در سطوح مختلف زندگى اوست. به همين دليل اصل آزادى پيوند وثيقى با فرد و قابليت هاى وى در زندگى جمعىاش پيدا مىكند. مهمترين قابليت انسان كه بر اساس آن اصل آزادى يك ارزش تلقى مىشود، برخوردارى وى از عقل ودر نتيجه حق انتخابگرى و حاكميت بر سرنوشت خويش است.
از ديدگاه اسلام انسان بار امانت الهى را بر دوش مىكشد كه به وضوح بر برخوردارى وى از عقل و آزادى به منظور توانايى تحمل اين مسئوليت سنگين دلالت مىكند:
وانّا عرضنا الامانة على السموات والارض والجبال فأبين ان يحملنها واشفقن منها وحملها الانسان …14؛ ما امانت (تعهد، تكليف و ولايت الهى) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم آنها از حمل آن روى بر تافتند واز آن هراسيدند، اما انسان آن را بر دوش كشيد … .
از ديدگاه اسلام، انسان جانشين خدا در روى زمين است،15 فطرتى خدا آشنا دارد،16 شخصيتى مستقل و آزاد دارد،17 موجودى مختار است كه خود مىتواند سرنوست خودش را تغيير دهد،18 و در باره خوبى وبدى شناخت فطرى دارد.19 اين ويژگىها انسان را در جايگاه بسيار رفيعى قرار مىدهد و توانايىهاى لازم را براى پذيرش مقام «خليفة الهى» براى او فراهم مىكند. ويژگىهاى مذكور، انسان را موجودى سزاوار شكوفايى و كمال مىگرداند اما با توجه به امكان برخورد با موانع از يك سو و وجود تمايلات و گرايشهاى غريزى دراو از سوى ديگر، بر اساس آموزههاى قرآن يكى از اهداف و رسالتهاى اساسى پيامبران برداشتن اين موانع و آزادسازى او دانسته شده است:
الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة والانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر ويحل لهم الطيّبات ويحرم عليهم الخبائث ويضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم …20؛ همانها كه از فرستاده خدا، پيامبر «امّى» پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مىيابند؛ آنها را به معروف دستور مىدهد واز منكر باز مىدارد و اشياى پاكيزه را براى آنها حلال مىشمرد و ناپاكىها را تحريم مىكند و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها ست (از دوش وگردنشان) برمىدارد … .
باتوجه به چنين رسالتى، خداوند اراده خود را در گزينش آزادانه ايمان انسانها اعلام مىكند و مىفرمايد:
«ولو شاء ربك لامن من فى الارض كلهم جميعا21؛ و اگر پروردگار تو مىخواست تمام كسانى كه روى زمين هستند همگى (به اجبار) ايمان مىآوردند».
در ادامه اين آيه، پيامبر را از اجبار واكراه مردم در ايمان آوردن بر حذر مىدارد: «افأنت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين22؛ آيه تو مىخواهى مردم را مجبورسازى كه ايمان بياورند».
و در آيه ديگر، پس از آنكه پيامبر را تذكّر دهنده معرفى مىكند، خطاب به وى مىفرمايد: «لست عليهم بمصيطر23؛ و سلطه گربر آنها نيستى (كه بر ايمان مجبورشان كنى)».
با توجه به آيات مذكور مىتوان به اين جمع بندى اشاره كرد كه شريعت اسلام آزادى انسان را به عنوان يكى از ارزشهاى زندگى انسان به رسميّت شناخته ودر زمره رسالت انبياء قرار داده است.
3. هدايت و رشد سياسى
اگر چه تحقق آزادى يكى از مهمترين اهداف شريعت اسلام است، اسلام هيچ گاه از هدايت انسانها غفلت نكرده، رسالت اصلى خود را هدايت انسانها به منظور رساندن آنها به كمال معرفى نموده است. به همين دليل اسلام در كنار ارائه شريعت، آورنده اخلاقيات نيز است. اخلاقيات اسلام را به دو دسته فردى و اجتماعى (مدنى) مىتوان تقسيم كرد و ارتباط هر يك از اين دو را با شريعت مورد توجه قرار داد. دقت در آموزههاى اخلاقى اسلام در حوزه امور اجتماعى به وضوح نمايانگر هدف بودن «هدايت» انسانها از طريق عمل به شريعت است. در بسيارى از آيات قرآن كريم مىتوان اين هدفگذارى را ملاحظه كرد. براى نمونه خطاب به پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين24؛ پس به واسطه رحمت الهى در برابر آنها نرم شدى واگر تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب و در كارها با آنها مشورت كن، پس هنگامى كه تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
در اين آيه نرم خويى پيامبرصلى الله عليه وآله در جامعه سبب اقبال مردم به وى دانسته شده و بدين وسيله بر ضرورت برخوردارى رهبرى از اخلاق مدنى تأكيد شده است. علاوه بر اين از پيامبرصلى الله عليه وآله در كنار هم دو چيز خواسته شده است: برخوردارى از روحيه تحمل وخيرخواهى در قبال مردم در كنار مشورتخواهى از آنان در امور عمومى، و در نهايت تصميمگيرى در امور عمومى را با ضرورت توكل به خداوند همراه ساخته، به اين نكته اساسى اشاره دارد كه هدف اساسى سياست و تدبير جامعه «هدايت» و رشد سياسى انسانهاست. از سويى از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست مىشود كارهاى ناشايست آنها را ناديده گيرد و طلب بخشش آن كارها را از خداوند نمايد، از سوى ديگر از وى خواسته مىشود همان انسانها را در انجام امور عمومى جامعه مورد مشورت خود قرار دهد و با مشورت آنها جامعه را اداره كند. بنابراين مىتوان به روشنى پيوند سياست و اخلاق را در اين آيه مشاهده كرد. به همين دليل در آثار و ادبيات سياسى انديشمندان اسلامى از سياست به «تدبير» تعبير شده است. براى نمونه خواجه نصيرالدين طوسى در اينباره مىنويسد:
پس بالضرورت نوعى از تدبير بايد باشد كه هر يكى را به منزلتى كه مستحق آن باشد قانع گرداند وبه حق خويش برساند ودست هر يكى از تعدى وتصرف درحقوق ديگران كوتاه كند وبه شغلى كه متكفل آن بود در امور تعاون مشغول كند وآن تدبير را «سياست» خوانند.25
بر اين اساس، سياست به دو قسم كامل و ناقص تقسيم مىشود. به گفته وى:
يكى سياست فاضله باشد كه آنرا امامت خوانند و غرض از آن تكميل خلق بود و لازمش نيل به سعادت؛ دوم سياست ناقصه بود كه آن را تغلب خوانند و غرض از آن استعباد خلق بود و لازمش نيل به شقاوت ومذمت.26
با توجه به آنچه گذشت، پيوند سياست واخلاق از ديدگاه اسلام و انديشمندان مسلمان و در نتيجه هدف بودن «هدايت و رشد» انسانها در شريعت اسلام آشكار مىگردد. ج) سازوكارهاى تحقق شريعت
ميان سرشت، ماهيت واهداف شريعت با سازوكارهاى لازم براى تحقق آنها تناسب وسازگارى خاصى برقرار است.از اين رو سياسى بودن ذاتى اسلام و به رسميت شناخته شدن اهداف سياسى در اين دين، سازوكارهاى سياسى خاصى را لازم خواهد داشت كه مهمترين آنها «دولت» يا «نظام سياسى» است. بر اين اساس در اين بخش، ضرورت تأسيس دولت وحكومت را براى تحقق اهداف مذكور مورد برسى قرار مىدهيم.
ضرورت حكومت از مسائل مورد توجه و تأكيد در تاريخ انديشه سياسى مسلمانان است. انديشمندان شيعى عمدتاً اين ضرورت را «ضرورتى عقلى» دانستهاند، از اين رو در مرحله اول به دلايل عقلى استناد كرده و از دلايل نقلى صرفاً براى تأييد بهره بردهاند. براى نمونه شيخ طوسى در اين باره مىنويسد:
وجوب و ضرورت عقلى حكومت و امامت را به جز اماميه و معتزله بغداد و برخى از متأخران، كس ديگرى قائل نيست، اما در نفس اين استدلال دو روش گنجانده مىشود. روش اول اين است كه به ضرورت عقلى نظام سياسى در اسلام پرداخته واز دلايل سمعى و نقلى وجود او عمدتاً صرفنظر كرده و بحثى به ميان نياوريم و روش و طريقت دوم، پرداختن به دلايل شرعى بر ضرورت امام و رهبر كه ويژگى خاص وى در جهت حفظ شريعت ودين، با دليل و اعتبارات عقلى ثابت مىگردد.27
امام خمينى نيز بر ضرورت حكومت در ارتباط با شريعت اينگونه استدلال مىكند:
اگر خداوند براى مردم، امام و رهبرى امين و حافظ جامعه و امانتدار قرار نداده بود، شريعت فرسوده و دين ضايع و از دست رفته و سنتهاى الهى واژگونه مىگرديد و بدعتگذاران در دين بدعت گذاشته و افراد ملحد از آن مىكاستند و امور دين را بر مردم مشتبه مىساختند… .28 2. مناسبات قدرت با شريعت
همانطور كه اشاره شد،تأثيراتى كه قدرت در سيره سياسى نبوى از شريعت وى پيدا كرده است را به طور عمده در سه حوزه ماهيت قدرت، اهداف قدرت وساختار وسازوكارهاى قدرت مىتوان بررسى كرد. الف) سرشت وماهيّت قدرت
سرشت و ماهيت قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله، با مراجعه به آيات قرآن كريم قابل استنباط است. قرآن كريم آنجا كه به بيان ارتباط مردم با پيامبر مىپردازد، از دو واژه «ولايت» و «اطاعت» استفاده مىكند.
انمّا وليّكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة وهم راكعون29؛ ولىّ شما، تنها خداوند است و پيامبر او وآنها كه ايمان آوردهاند؛ همانها كه نماز را بر پا مىدارند ودر حال ركوع زكات مىدهند.
در اين آيه ولايت پيامبر بر سياق ولايت خداوند آورده شده، از اين رو ولايت او همچون ولايت خداوند عام و فراگير است. علاوهبراين، در صورتى ولايت پيامبر به طور كامل از ولايت خداوند تبعيّت مىكند كه اصول و مبانىاش را از اراده خداوند بگيرد. بديهى است كه در چنين حالتى قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله سرشت وماهيتى الهى پيدا مىكند. به همين دليل در آيهاى ديگر اطاعت از پيامبر را واجب و در جايگاه پس از خداوند قرار مىدهد.
يا ايّها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم30؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خداوند را اطاعت كنيد و رسول واولى الامر را [نيز] فرمان بريد.
در اين آيه وجوب اطاعت از پيامبر پس از اطاعت خداوند مطرح شده است كه بيانگر منشأ الهى اطاعت از پيامبر است.
كنار هم قرار دادن اين دو آيه نشان دهنده الهى بودن منشأ ولايت وحاكميت پيامبر و ضرورت اطاعت از وى است. اين دو نكته آشكارا مفهوم «قدرت» در سيره سياسى پيامبر را نمايان مىسازد. قدرت در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله «امانتى الهى» تلقى مىشود كه در برخى از آيات نيز به اين مفهوم اشاره شده است:
انا عرضنا الامانة على السموات والارض والجبال فأبين ان يحملنها واشفقن منها وحملها الانسان انّه كان ظلوما جهولا31؛ ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم ولى آنها از حمل امانت ابا نموده واز آن هراس داشتند و انسان آن را بر عهده گرفت، به راستى كه او بسيار ظالم وجاهل بود.
امانت در اين آيه در برخى از روايات وتفاسير به ولايت وحكومت تفسير شده است؛ براى نمونه در پاسخ امام رضاعليه السلام به مقصود از امانت در اين آيه آمده است: «الامانة الولاية من ادعاها بغير حق كفر32؛ امانت همان ولايت است، كسى كه از روى ناحق آن را براى خود ادعا كند كافر شده است». بر همين اساس برخى از مفسران در تفسير اين آيه مىنويسند:
امانت همان امامت و امر و نهى كردن است و دليل بر اين مطلب كلام خداى متعال به ائمهعليهم السلام است كه مىفرمايد: انّ الله يأمركم ان تؤدوا الامانات الى اهلها33 (خداوند به شما امر مىكند كه امانتها را به اهلش بسپاريد) يعنى امامت را.
بنابراين قدرت در سيره نبوى ماهيتى الهى پيدا كرده، و يك امانت الهى تلقى مىگردد و بر اين اساس اطاعت مسلمانان ازحكومت وى واجب است. به همين دليل بر طبق برخى ديگر از آيات قرآن، پيامبرصلى الله عليه وآله بر جان و نفس مؤمنان اولويت پيدا مىكند: «النّبى اولى بالمؤمنين من انفسهم34؛ پيامبرصلى الله عليه وآله مقدم و برتر از مؤمنان است نسبت به خودشان».
تقدم واولويت پيامبرصلى الله عليه وآله بر مؤمنان بر اساس اين آيه، بىترديد، به مفهوم برخوردارى وى از مشروعيت و اعتبارى است كه از ناحيه خداوند به وى داده شده است وبه همين دليل «الهى بودن» سرشت قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله را نمايان مىسازد. ب) اهداف قدرت
همان طورى كه اشاره شد،مناسبات قدرت وشريعت ضمن آنكه تابعى از شريعت پيامبر صلى الله عليه وآله است، دو سويه بوده و ارتباطى متقابل ميان آنها برقرار است؛ پس اهداف قدرت در سيره نبوى تابعى از شريعت وى بوده، در جهت تحقق آن قرار مىگيرد. بر اين اساس مىتوان هدف اساسى قدرت در سيره نبوى را «تحقق شريعت» واجراى آن دانست وبه طور مشخص با مراجعه به آموزههاى شريعت اهداف قدرت را استخراج كرد. به نظر مىرسد بتوان با مراجعه به قرآن كريم مهمترين هدفى را كه شريعت اسلام براى قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى كرده است رادر «خدا محورى» خلاصه كرد وديگر اهداف ورسالتهاى وى را در راستاى اين هدف اساسى دينى قرار داد.به اين هدف اساسى در قرآن كريم اينگونه اشاره شده است:
ولقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت35؛ و در حقيقت در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [تا از مردم بخواهد] خدا را بپرستيد واز طاغوت بپرهيزيد.
در اين آيه به پرستش خداوند وپرهيز از طاغوت به عنوان دو هدف ورسالت اصلى پيامبران اشاره شده است كه هر دو به مفهوم «خدامحورى» هستند. به عبارت ديگر، در اين آيه به دو دعوت اساسى پيامبران يعنى دعوت به «توحيد» و «طاغوت زدايى» توجه شده كه بيانگر اين نكته مهم است كه تحقق توحيد در پرتو طاغوت زدايى امكانپذير است. بر اين اساس رسالت سياسى پيامبران طاغوتزدايى و برقرارى حكومتى الهى است كه از طريق آن دعوت به توحيد صورت گرفته، جامعهاى الهى و خدا محور تأسيس گردد. در پرتو تحقق اين هدف اساسى، اهداف ديگر شريعت در زندگى سياسى اجتماعى – از قبيل عدالت، آزادى، هدايت و رشد سياسى كه به آنها در بخش نخست مقاله اشاره شد – تحقق مىيابد. از اين رو، از تكرار مباحث در اين زمينه پرهيز كرده، در بخش پايانى مقاله به تبيين سازوكارهايى كه در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله براى تحقق اهداف مذكور به كار گرفته شده مىپردازيم. بى ترديد تبيين اين سازوكارها مىتواند بيانگر سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله در نحوه اعمال قدرت باشد. ج) سازوكارهاى اعمال قدرت
اعمال قدرت در حكومت مستلزم تأسيس حكومت در مرحله اول، و برنامهريزى، تصميم گيرى (قانون گذارى) و اجراى تصميمات وقوانين در مرحله دوم است. به عبارت ديگر، اعمال قدرت به مفهوم قانون گذارى و اجراى قوانين است كه بى ترديد مستلزم تأسيس حكومت است. از اين رو، سازوكارهاى اعمال قدرت اگرچه مربوط به سازوكارهايى است كه در قانونگذارى و اجراى قانون به كار گرفته مىشود، اما در مرحله تأسيس حكومت نيز مىتوان از اين سازوكارها سخن گفت. بر اين اساس در ادامه، سازوكارهاى اعمال قدرت پيامبرصلى الله عليه وآله در سه سطح تأسيس حكومت، تصميمگيرى و قانونگذارى و اجراى قانون را مورد مطالعه قرار مىدهيم.
1. تأسيس حكومت
حكومتها در طول تاريخ با شيوهها و سازوكارهاى متعددى، چون به كارگيرى زور و خشونت، قرعه، انتخاب بزرگان قوم و قبيله، وراثت و رأى مردم تأسيس شدهاند. اين شيوهها و سازوكارها از دو ويژگى مهم برخوردار هستند: نخست، تناسب با شرايط و زمينههاى سياسى، اجتماعى، فرهنگى وتاريخى جامعه؛ دوم، هماهنگى و سازگارى با مبانى و آموزههاى فكرى و عقيدتى حكومت. شيوه و سازوكار پيامبرصلى الله عليه وآله براى تأسيس حكومت نيز از اين قاعده مستثنا نيست.
مهمترين شيوه و سازوكارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله براى تأسيس حكومت خود به كارگرفت، سازوكار «بيعت» بود.اين سازوكار از دو ويژگى مذكور برخوردار بود:
نخست، بيعت و تناسب با شرايط سياسى اجتماعى: نگاهى گذرا به جايگاه بيعت و پيمانهاى قبيلهاى در زندگى سياسى اجتماعى دوران قبل از تأسيس دولت پيامبرصلى الله عليه وآله – حداقل در مكه – نشان مىدهد كه در اين دوران رهبر يا رئيس قبيله – سيّد – با بيعت افراد انجمن [بزرگان قبيله] با او منصوب مىشد.36 با اين انتصاب او قدرت را در قبيله در دست گرفته، پس از آن مردم واعضاى قبيله با بيعت واعلام وفادارى وظايف عمومى خود را براساس نظر وى انجام مىدادند. در واقع دو نوع بيعت شكل مىگرفت: بيعت خاص (بزرگان قبيله) وبيعت عام (مردم واعضاى قبيله). مهمترين نتيجه و امتيازى كه اين بيعت براى آنان به ارمغان مىآورد، برخوردارى از «حمايت» رئيس ومجموع قبيله بود.اهميّت اين حمايت آنقدر زياد بود كه بدون آن هيچ فردى نمىتوانست به زندگى اجتماعى و حتى در برخى موارد به زندگى فردى خود ادامه دهد. مطالعه اقدامات و فعاليتهاى پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه براى زمينه سازى تأسيس حكومت، نمايانگر استفاده بسيار زياد وى از اين سيستم حمايتى است. پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از هجرت به يثرب با برخى از قبايل ارتباط برقرار كرده، تلاش كرد با آنا ن پيمان منعقد كند و از بيعت آنان براى تأسيس دولت دينى استفاده نمايد. سفر پر مشقّت پيامبرصلى الله عليه وآله به سرزمين طائف و درخواست حمايت از مردم آنجا و مذاكره با رئيس قبيله كند، اگر چه به دلايلى – كه خارج از موضوع و هدف مقاله حاضر است – با موفقيت همراه نبود، امّا بىترديد در راستاى زمينهسازى براى انعقاد بيعت و پيمان با قبايل مذكور به منظور استفاده از اين امكان در جهت تأسيس دولت دينى بود. در نهايت پيامبرصلى الله عليه وآلهاز همين شيوه براى فراهم ساختن زمينههاى لازم براى هجرت از مكه و تأسيس دولت در سرزمينى مناسب، استفاده كرد. بيعتى كه گروهى از مردم يثرب در دو مرحله – عقبه اولى و ثانيه – با پيامبرصلى الله عليه وآله منعقد كردند، شرايط لازم را براى خروج از مكه در مرحله نخست و گرد هم آوردن جمعيت لازم و سرزمين مناسب در مرحله دوم، به عنوان دو عنصر اساسى حكومت، فراهم ساخت. اين بيعت نيز به شيوه خاص و عام انجام گرفت: در مرحله اول با نمايندگان مردم يثرب ودر مرحله دوم با عموم مردم پس از حضور در يثرب.بدين ترتيب تناسب بيعت به عنوان سازوكارپيامبرصلى الله عليه وآله براى تأسيس حكومت با شرايط سياسى اجتماعى دوران وى آشكار مىگردد. اما اين تناسب به تنهايى دليل انتخاب اين سازوكار از سوى پيامبرصلى الله عليه وآله نبود؛ اين سازوكار مىبايست با شريعت اسلام نيز سازگار مىبود كه مراجعه به آيات قرآن نشان دهنده مشروعيت اين سازوكار البته با شرايط ودر قالب خاصى است.
دوم، بيعت وسازگارى با آموزههاى شريعت: سازگارى بيعت با شريعت را مىتوان با مراجعه به آيات قرآن درتوضيح چگونگى بيعتهاى پيامبر صلى الله عليه وآله، مشاهده كرد. در اين باره سه آيه زيرقابل استناد است:
لقد رضى الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينة عليهم وأثابهم فتحاً قريباً؛37 خداوند از مؤمنان – هنگامى كه در زير درخت با توبيعت كردند – راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را دردرون دلهايشان (ازايمان و صداقت) نهفته بود مىدانست، از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى (به عنوان پاداش) نصيب آنان كرد.
در اين آيه كه به بيعت «رضوان» اشاره دارد، خشنودى خداوند از بيعت كه مسلمانان با پيامبرصلى الله عليه وآله براى حمايت از وى در برابر مشركان انجام دادند، مطرح شده است كه به روشنى بر مشروعيت بيعت دلالت دارد.
انّ الذين يبايعونك انمّا يبايعون الله يدالله فوق ايديهم فمن نكث فانّما ينكث على نفسه ومن اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجراً عظيماً38؛ كسانى كه با تو بيعت مىكنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مىنمايند ودست خدا بالاى دست آنها ست؛ پس هر كس پيمان شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است؛ و كسى كه به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، به زودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.
در اين آيه با اشاره به اينكه بيعت با پيامبر صلى الله عليه وآله به منزله بيعت با خداوند است بر مشروعيت اين سازوكار تأكيد گرديده است. علاوه بر اين به ضرورت رعايت اين پيمان و عدم جواز تخلّف از آن اشاره شده است.
يا ايّها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لايشركن بالله شيئاً ولا يسرقن ولايزنين ولايقتلن اولادهن ولايأتين ببهتان يفترينه بين ايديهنّ وارجلهن ولايعصينك فى معروف فبايعهن واستغفر لهنّ الله إنّ الله غفور رحيم39؛ اى پيامبر، هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند تا با توبيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى وزنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند و در هيچ كار شايستهاى مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.
در اين آيه بيعت پيامبرصلى الله عليه وآله با زنان مطرح شده كه در حديبيه در سال ششم هجرت ويك بار ديگر در فتح مكه رخ داده است. در اين آيه نيز به پيامبرصلى الله عليه وآله اجازه بيعت داده شده و متعلَّق آن علاوه بر پيمان بر ترك گناه و كارهاى ناشايسته، پيمان بر اطاعت و فرمانبردارى از دستورهاى پيامبرصلى الله عليه وآله در نظر گرفته شده است.
با توجه به اين آيات مشروعيت بيعت به عنوان يك سازوكار براى تحقق پيمانهاى سياسى اجتماعى كه بهدنبال آن ضرورت اطاعت از آن پيمانها مطرح مىشود، ثابت مىگردد.پيامبرصلى الله عليه وآله در موارد متعدد از اين سازوكار استفاده كرد. زمينه سازى هجرت به يثرب به منظور فراهم سازى جمعيت و سرزمين مناسب و لازم براى تأسيس حكومت، برقرارى پيمان عمومى ميان ساكنان مدينه (منشور مدينه) و پيمان اخوت و برادرى ميان مهاجران و انصار، مهمترين پيمانها و بيعتهاى سياسى اجتماعى است كه در سيره سياسى پيامبر صلى الله عليه وآله مىتوان به آنها اشاره كرد. بيعت در همه اين موارد به نوعى عنصر حمايتى است كه شهروندان دولت دينى پيامبرصلى الله عليه وآله بر اساس آن متعهد به اطاعت وحمايت از وى گرديدند و در برابر، پيامبرصلى الله عليه وآله نيز به عنوان حاكم متعهد به دفاع از آن شهروندان گرديد.
2. تصميمگيرى و قانونگذارى
پس از تأسيس قدرت وحكومت، اولين عرصه اعمال قدرت، عرصه تصميم گيرى وقانون گذارى است.با توجه به دينى بودن حكومت ومبتنى بودن قدرت پيامبر صلى الله عليه وآله بر شريعت – كه در مباحث گذشته به آن پرداختيم – قانون گذارى در اين حكومت معنا ومفهوم خاصى پيدا مىكند.در اين حكومت قانون حاكم بر زندگى عمومى مردم همچون زندگى خصوصى آنان «شريعت» خواهد بود و در نتيجه قانون گذارى بشرى به معناى خاص آن مشروعيت ندارد. با وجود اين مىتوان از قانون گذارى به مفهوم ابلاغ شريعت از سوى پيامبر صلى الله عليه وآله و تنظيم نظم عمومى جامعه بر اساس شريعت و نيز حق «تشريع» پيامبرصلى الله عليه وآله سخن گفت. براى نمونه در سيره سياسى پيامبر صلى الله عليه وآله مىتوان به تنظيم وابلاغ منشور مدينه اشاره كردكه برخى از نويسندگان از آن با عنوان «قانون اساسى» دولت دينى پيامبرصلى الله عليه وآله تعبير كردهاند.40 در اين منشور كه نام ده قبيله و مهاجران و يهوديان ساكن در مدينه در آن آمده است، روابط اجتماعى مسلمانان با يكديگر و با يهوديان وبا مشركان ساكن در مدينه تنظيم و ارائه گرديده است.
علاوه بر مفهوم قانون گذارى، مىتوان از «تصميمگيرى» عمومى به عنوان يكى ازعرصههاى اعمال قدرت سخن گفت. در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله موارد متعددى را مىتوان يافت كه وى بر اساس شريعت وبا توجه به مصالح و منافع عمومى مردم به چنين تصميم گيرى دست زده است؛ از جمله: تصميمگيرى در باره جهاد و دفاع و انعقاد پيمان صلح، نصب واليان و اعزام آنان به مناطق مختلف و نيز پذيرش پناهندگان به دولت پيامبرصلى الله عليه وآله. در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله «مسجد» به جاى «دار الندوه» به كانون تصميمگيرى عمومى تبديل گرديد و در اين مكان تصميمات اساسى اتّخاذ وابلاغ مىگرديد.
مهمترين سازوكارى كه پيامبرصلى الله عليه وآله درقانونگذارى و به ويژه در تصميم گيرى عمومى از آن استفاده كرد، سازوكار «شورا و مشورت» است. پيامبرصلى الله عليه وآلهدر موارد مختلفى به ويژه در امور نظامى از اين سازوكار بهره برده، نظير: اقدام به جنگ يا ترك آن و اقدام به صلح، تعيين مكان مناسب براى برپايى اردوگاه ونحوه رفتار با اسيران جنگى. براى مثال مطالعه حوادث مربوط به دو جنگ بدر و احد، درستى اين مدعا را نشان مىدهد.
سازوكار شورا ومشورت نيز در سيره نبوى همچون سازوكار نخست از دو ويژگى برخوردار است:
نخست، تناسب با شرايط سياسى اجتماعى: در دولت دينى پيامبرصلى الله عليه وآله آگاهى به شريعت يكى از معيارهاى اساسى در توزيع قدرت بود. به همين دليل در ساختار سياسى اين دولت، «صحابه» از جايگاه بالايى برخوردار بودند.اينان در واقع جايگزين «شرفا» درساختار نظام قبيلهاى گرديده بودند. شرفا در نظام قبيلهاى «اهل شورا» بوده، در تصميم گيرىهاى عمومى مورد مشورت رئيس قبيله قرار مىگرفتند. با تأسيس دولت دينى پيامبرصلى الله عليه وآله بر اساس شريعت اسلام، به جاى عنصر «شرافت نسبى»، عنصر «شرافت علمى ومعنوى» قرار گرفت و به همين دليل صحابه از جايگاه بالايى برخوردار مىگرديدند.از اين پس صحابه در مرحله نخست وعموم مردم در مرحله دوم اهل شورا و مشورت با پيامبر صلى الله عليه وآله به عنوان حاكم اسلامى قرار مىگرفتند كه به روشنى بر تحول ماهوى ساختار سياسى و تصميمگيرى دلالت مىكند.
دوم، سازگارى با آموزههاى شريعت: سازگارى شورا ومشورت با شريعت نيز با مراجعه به آيات قرآن كريم امكان پذير است.به طور خاص، دو آيه در باره شورا در مسائل سياسى اجتماعى نازل گرديده است. ابتدا در مكه مراجعه به شوراومشورت خواهى به عنوان يك صفت پسنديده براى مؤمنان مطرح گرديده و سپس در مدينه به عنوان يك سازوكار تصميمگيرى عمومى مورد توجه قرارگرفته است.به همين دليل شايد بتوان با تفكيك شورا (به عنوان يك سازوكار تصميمگيرى عمومى) از مشورت (به عنوان يك وصف و خصلت پسنديده فردى واجتماعى)، تفاوت مفهومى دو آيه مذكور را توضيح داد:
والذين استجابوا لربهم واقامواالصلوة وامرهم شورى بينهم ومما رزقناهم ينفقون41؛ وكسانى كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ونماز را بر پا مىدارند و كارهايشان به صورت مشورت در ميان آنهاست و از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند.
در اين آيه خداوند در توصيف ويژگىهاى مؤمنان مشورت خواهى آنان را در رديف اوصافى همچون برگزارى نماز و انفاق مورد تأييد قرار داده و از اين طريق آنان را به اين ويژگى ترغيب مىكند.
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظّاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فأعف عنهم واستغفر لهم وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين42؛ پس به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان(مردم) نرم شدى،و اگر خشن وسنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند. پس آنها راببخش وبراى آنها آمرزش بطلب ودركارها با آنها مشورت كن. پس هنگاهى كه تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.
در اين آيه كه پس از جنگ احد نازل شده است، از پيامبرصلى الله عليه وآله خواسته مىشود كه با مردم در امور عمومى مشورت كند. مقصود از اهل شورا در اين آيه كسانى هستند كه از شايستگى لازم براى مذاكره ومشورت وتصميم گيرى در امور عمومى با پيامبرصلى الله عليه وآله برخوردار مىباشند. به اين ترتيب شورا به مفهوم سازوكار مشروع ومعتبردر تصميم گيرى به رسميت شناخته مىشود؛ سازوكارى كه به اعتقاد بسيارى از علما ومفسران مسلمان امرى الزامى بر حاكم مسلمان است. ميرزاى نائينى ذيل اين آيه مىنويسد:
و دلالت آيه مباركه كه عقل كل ونفس عصمت را بدان مخاطب وبه مشورت با عقلاى امت مكلف فرموده اند بر اين مطلب در كمال بداهت و ظهوراست، چه بالضرورة معلوم است مرجع ضمير نوع امت وقاطبه مهاجرين وانصاراست ،نه اشخاص خاصه… و دلالت كلمه مباركه «فى الامر» كه مفرد محلى و مفيد عموم اطلاقى است بر اينكه متعلق مشورت مقرره در شريعت مطهره كليه امور سياسيه است، هم در غايت وضوح وخروج احكام الهيه – عزّ اسمه – از اين عموم از باب تخصص است نه تخصيص.43
بنابراين شورا به عنوان يك سازوكار تصميم گيرى در امور عمومى در اين آيه از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست مىشود ودر واقع با توجه به نزول اين آيه پس از جنگ احد، تأييدى بر عمل وى نيز تلقى مىگردد.با كنار هم قراردادن اين دو آيه، مىتوان گفت كه در شريعت اسلام ابتدا مشورت خواهى به عنوان يك خصلت اجتماعى از مؤمنان درخواست مىشود ،سپس از حاكم اسلامى خواسته مىشود كه از آن به عنوان يك سازوكار تصميم گيرى استفاده شود.به گفته يكى از نويسندگان معاصر مسلمان:
از اين آيات ميزان اهميت قرآن كريم براى اثبات اصل شورا ظاهر مىشود و قرآن از آغاز دعوت پيامبر در مكه، شورا را به عنوان شيوهاى براى بناى جامعه مسلمانان و اساس نظام اجتماعى در اسلام واجب كرد و سپس در مدينه تأكيد بر اين اصل را پس از آنكه مسلمانان دولت مستقل تشكيل دادند، تكرار كرد آن را اساس نظام حكومت و يا نظام قانونى قرار داد.44
3. اجراى قانون و تصميمات
دومين عرصه اعمال قدرت پس از تأسيس قدرت، اجراى قوانين و تصميماتى است كه درحكومت گرفته شده است. هر حكومتى براى تحقق اهدافش درمرحله اجراى قوانين به دو نكته اساسى پياده كردن قوانين وتصميمات ونظارت بر نحوه اجراى آن قوانين نياز مند است.پيامبرصلى الله عليه وآله نيز در اين عرصه به اين دو نكته اساسى توجه كرد و سازوكارهاى مناسبى را براى رسيدن به اهدافش انتخاب نمود و به كار گرفت:
نخست، نهاد سازى وتسهيل اجراى قانون: اگرچه ساختار سياسى و ادارى حكومت پيامبرصلى الله عليه وآله، به نوعى متمركز بود و در آن وى هم تصميم گيرنده و هم اجرا كننده، رئيس حكومت، بالاترين مقام قضايى، فرمانده عالى نظامى و… بود، با اين وجود در سيره نبوى مىتوان شاهد اقدامات و فعاليتهايى بود كه به تدريج زمينههاى لازم براى توزيع قدرت را فراهم ساخته است. اين اقدامات را مىتوان به زبان امروز نوعى نهاد سازى آغازين در تجربه دولت سازى اسلامى دانست.در ادامه به برخى از اين اقدامات اشاره مىكنيم.
منصب «نقيب»: پيامبرصلى الله عليه وآله برخى از بزرگان قبايل را بهعنوان «نقيب» انتخاب كرد كه وظيفه اصلى آنان ايجاد رابطه ميان قبيله و پيامبرصلى الله عليه وآله بود. در واقع اين افراد جايگزين شرفا در نظام قبيله اى شدند و به گونهاى نقش واسط ايفا نمودند كه بيانگر تناسب اين سازوكار با شرايط سياسى اجتماعى آن دوران نيز است.
منصب «امير»: منصب «امير» در سيره سياسى پيامبرصلى الله عليه وآله از آنجا لازم دانسته شد كه پس از فتح مكه به دليل دورى از مكه يا سرزمينهاى ديگر، وجود فردى به عنوان امير و نماينده حاكم اسلامى ضرورى تلقى گرديد. نصب جوانى به نام «عتاب بن اسيد» به عنوان امير مكه و «باذان» به عنوان امير يمن واميران منصوب به هنگام عزيمت پيامبرصلى الله عليه وآله به جنگ از اين قبيل است.
منصب «كاتب»: ارتباطات پيامبرصلى الله عليه وآله به عنوان حاكم اسلامى پس از تأسيس دولت با سران دولتهاى ديگر،ضرورت وجود افرادى به عنوان كاتب را آشكار گرداند.اين افراد عهده دار تنظيم نامهها و فرمانهاى دولت اسلامى بودند.
نویسنده: منصور ميراحمدى
پىنوشتها
1. انعام (6) آيه 57. 2. مائده(5) آيه47. 3. مائده(5) آيه 49. 4. حسن عباس حسن، ساختار منطقى انديشه سياسى اسلام، ترجمه مصطفى فضائلى، (قم: بوستان كتاب، 1373) ص328.به نقل از : عبد الهادى فضلى، فى انتظار الامام، ص 129. 5. اعراف (7) آيه 54. 6. سيد محمدحسين طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، (قم:دفتر انتشارات اسلامى، بىتا) ج 8، ص88. 7. همان، ص190. 8. آل عمران (3) آيه 64. 9. همان، آيه 18. 10. حديد (57) آيه25. 11. بقره (2) آيه 124. 12. نساء (4) آيه 58. 13. محمد حسين نائينى، تنبيه الامه وتنزيه المله، با مقدمه وپاورقى سيد محمود طالقانى، (تهران: شركت سهامى انتشار، چاپ نهم، 1378) ص99. 14. احزاب (33) آيه 72. 15. بقره (2) آيه 30. 16. روم (30) آيه 30. 17. انسان (76) آيه 3. 18. رعد (13) آيه 11. 19. شمس (91) آيه 7 و 8. 20. اعراف (7) آيه 157. 21. يونس (10) آيه 99. 22. همان. 23. غاشيه (88) آيه 22. 24. آل عمران (3) آيه 159. 25. خواجه نصير الدين طوسى، اخلاق ناصرى، تصحيح مجتبى مينوى و عليرضا حيدرى، (تهران: انتشارات خوارزمى، 1364) ص2. 26. همان، ص 300 – 301. 27. محمد بن الحسن الطوسى، الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد، (مكتبة جامع چهلستون) ص183. به نقل از : سيد محمد رضا موسويان، «حكومت و انواع آن در انديشه سياسى شيخ طوسى»، فصلنامه علوم سياسى، شماره 8، بهار 1379) و ر.ك: همان، ص 187. 28. روح الله خمينى، كتاب البيع، ج2، (قم :انتشارات اسماعيليان، 1368) ص262. 29. مائده (5) آيه 55 . 30. نساء (4) آيه 59 . 31. احزاب (33)،آيه 73. 32. عبد على بن جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين، (قم :اسماعيليان، 1370) ج4، ص309. 33. همان، ص 314. 34. احزاب (33) آيه 6. 35. نحل (16) آيه 36. 36. مونتگمرى وات، «عربستان پيش از اسلام»، ترجمه على ناظميان فرد، فصلنامه تاريخ اسلام، (دانشگاه باقر العلومعليه السلام، ش 4، زمستان 1379)، ص27. 37. فتح (48) آيه 18. 38. همان، آيه 10. 39. ممتحنه (60) آيه 12. 40. محمد حميدالله، اولين قانون اساسى مكتوب در جهان،ترجمه سيد غلامرضا سعيدى (تهران :بعثت، [بىتا ]ص65. 41. شورى (42) آيه 38. 42. آل عمران (3) آيه 159. 43. محمد حسين نائينى، پيشين، ص 82-81. 44. توفيق محمد الشاوى، فقه الشورى والاستشارة، چاپ دوم، (قاهره: دار الوفاءللطباعة والنشر، چاپ دوم، 1413 ق)، ص 49. 45. حج (22) آيه 41. 46. توبه (9) آيه 71. 47. آلعمران(3) آيه 110.
نشریه علوم سیاسی، شماره 35