چکيده
در اين مقاله، ضمن تفسير آيات قصاص، احکام اخلاقي و تربيتي آن بيان شده است که برخي از آنها عبارت است از:
ـ دادن آرامش رواني به خانوادهي مقتول تا از کارهاي احساساتي و اقدام به کشتار دست بردارند؛
ـ با به کارگیری انواع کلمات، از جمله «برادر» خواندن قاتل، درصدد برآمده تا احساسات خانوادهي مقتول را براي تخفيف به قاتل فراهم سازد. در عين حال، اصرار کند که قصاص نمودن، حق اولياي مقتول است؛
ـ اصرار بر اين که عفو نمودن خانوادهي مقتول بايد پاس داشته شود و به نحو مطلوبي با مال و ابراز فروتني قاتل و … جبران شود؛
ـ بيان اين نکته که در حکم قصاص خشونتي نيست و اين را عاقلان قوم به خوبی درک ميکنند و اگر خشونتي وجود دارد از ناحيهي عفو ننمودن خانوادهي مقتول است؛
واژههاي کليدي :
اخلاق در قصاص، عفو از قصاص، جبران عفو از قصاص، مذموم بودن تعدّي پس از عفو، برادري و قصاص.
مقدمه
معمولاً وقتي در کتابهاي فقهي وحقوقي به حکم قصاص مي رسيم آن را حکمي خشن مييابيم. مسائلي که در اين موضوع طرح و بررسي ميشود، داراي خشونت زايدالوصفي است. نگاه قرآن به اين مسئله متفاوت است.
در بيان قرآن به عنوان منبع تشريع حکم قصاص، ظرافتهاي اخلاقي و تربيتي فراواني وجود دارد، که نه تنها ازآن خشونتي احساس نميشود بلکه حکم قصاص چونان نگيني در انگشتر، زيبايي و لطافت خاص خود را دارد و خود به خود هر شبههاي را ميزدايد.
﴿يا أَيـُّهـَا الـَّذِينَ آمـَنـُوا كـُتـِبَ عـَلـَيـْكـُمُ الـْقـِصاصُ فِي الْقَتـْلى الْحـُرُّ بِالْحـُرِّ وَ الْعـَبـْدُ بِالْعـَبـْدِ وَ الْأُنـْثى بِالْأُنـْثى فَمـَنْ عـُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شـَيْءٌ فَاتـِّباعٌ بِالْمـَعـْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيـْهِ بِإِحــْسانٍ ذلِكَ تـَخـْفـِيفٌ مـِنْ رَبـِّكـُمْ وَ رَحـْمـَةٌ فـَمـَنِ اعـْتـَدى بـَعـْدَ ذلِكَ فَلَهُ عـَذابٌ أَلِيمٌ﴾ (1)
«اي کساني که ايمان آوردهايد، در بارهي کشتگان، بر شما حق قصاص مقرر شده، آزاد عوض آزاد، بنده عوض بنده و زن عوض زن . وهر کس که از جانب برادر [ديني]اش ـ يعني وليّ مقتول ـ چيزي از حق قصاص به او گذشت شود [بايد ازگذشت وليّ مقتول] به طور پسنديده پيروي کند و با [رعايت] احسان، خونبها را بپردازد.
اين حکم تخفيف و رحمتي از پروردگار شماست. پس هر کس بعد از آن از اندازه گذرد وي را عذابي دردناک است.»
توضيح و تفسير
الف) خطاب﴿يا أَيـُّهـَا الـَّذِينَ آمـَنـُوا﴾ لطافت خاصي دارد که بر اهلش پوشيده نيست. به قول يکي از اهل معرفت:
«اگر يک بار گويي بندهي من زعالم بگذرد اين خندهي من»
و به گفته مولوي:
«لذّت تخصيص تو وقت خطاب آن کند که نايد از صد خُم شراب»
معلوم است که همه بندهي او هستيم و او ميتواند به همهي ما بگويد: ]يا ايها الناس[، و اگر همين ندا را سر دهد، خندهي آن عارف از دو عالم بگذرد، ليکن اين خطاب: «اي مؤمنان» ، «اي گروند گان» و يا « ای اهل ايمان»، علاوه بر مورد خطاب قرار دادن، آنان را با صفت زيباي ايمان ستوده است.
پس اگر نيشکر در کامش بريزد يا حنظل، هر دو شيرين است، زيرا هر چه از دوست رسد نيکوست. بله، به زودي روشن ميشود که در واقع و حقيقت نيز حکم قصاص حکم نيکويي است.
اگر فرض کنيد رييس مملکتي به يکي از افراد عادي تلفن بزند، آن فرد در بين اهل شهر و محل زندگي خود افتخار و آن روز را در تقويم خود ثبت ميکند و در جاهاي مختلف با آب و تاب نقل مينمايد.
اگر اين رييس مملکت، در آن تلفن، تجليلي هم از آن فرد بنمايد، آن تجليل، مدال افتخاري براي آن فرد خواهد بود. حال، چه رييس مملکتي بالا تر از مالک زمين و آسمان و چه مدح و ثنايي بهتر از ستودن به وصف ايمان؟
بنابراين، اگر بر فرض هم حکم خشن صادر شود، شيريني اين ندا آن خشونت را ميزدايد. البته به زودي روشن خواهد شد که خشونت چنداني هم در کار نيست؛ به ويژه اگر معلوم شود که پس از کشته شدن يک فرد، خانوادهي او در حدّ زيادي تحريک ميشود و در اوج عصبانيت ممکن است افراط کنند و خونريزي زيادي به راه اندازند و حوادث غير قابل کنترل به وقوع پيوندد. بنابراين، حکم قصاص، از همان ابتدا، خونريزيها و کشتارهاي زياد را محدود ميکند و برکشتن يکي که همان قاتل باشد پاي ميفشارد.
بنابراين، در آغاز، اعلام حکم قصاص و اين که اين حکم قانوني ثابت و غير قابل تغيير است و همهي دستگاههای قضايي و اجرايي شما را ياري ميکنند تا اين حکم را اجرا کنيد، موجب ميشود که احساسات خانوادهي مقتول کنترل شود و به جاي کارهاي افراطي، به قانون پناهنده شوند و مطمئن باشند که خون مقتول ضايع نميشود و قاتل به سزاي عمل خود ميرسد.
ب) اين مسأله براي نظم اجتماع و جلوگيري از افراطي گري و سوق دادن همه به سوي قانون بسيار مؤثر است. به همين جهت، حکم قصاص با تعبير «کُتِبَ عليکم» بيان شد.
لغت «کُتب» داراي ويژگي هايي است که توجه به آن جالب است. کلمه «کَتب» در اصل به معناي دوختن چند پوست چرمي به يکديگر است.
کم کم به ضميمه کردن برخي حروف و قرار دادن برخي حروف در کنار برخي ديگر، «کتب» گفته شد و اين نشان ميداد که اين حروف به گونهاي درکنار هم قرار گرفته بودند که ديگر قابل زايل شدن نبوده است. بعد کم کم، به صورت استعاره، از هر چيز ثابت و غير قابل تغيير، به «کتب» تعبير شده است.
بنابراين، وقتي به خانوادهي مقتول گفته شود قصاص، حکم قانوني تثبيت شده و غير قابل تغيير است، دلش آرامش ميگيرد؛ همانطور که اين «کتب» و اين فرض و ثبات، انسانهاي شرور را ميترساند که به سراغ قتل و کشتار نروند، بر احساسات خود غلبه کنند و مواظب باشند که دست از پا خطا نکنند و کسي را نکشند. زيرا قصاص، حکمي قانوني و ثابت است و همهی افراد در مقابل آن مساوي اند و هيچ خوني بيارزش نيست.
بنابراين، «کــُتِبَ» از يک طرف، دلگرمي براي اولياي مقتول است، و از طرفي، تهديد براي افراد شرور. و اين خود نکته اي است اخلاقي، اجتماعي و دو طرفه که هم احساسات يک گروه را کنترل مي کند و هم گروه شرور را از شرارت باز مي دارد و در عين حال حکمي عادلانه است که: ﴿جزاء السّيئة سّيئة مثلها﴾.(2)
ج) «القصاص» از مادة «قصّ» است و با قصّه هم خانواده است .
قصّه به کلامي گفته مي شود که دنبال هم و پشت سر هم بيان شود تا مطلبي را برساند؛ قصاص هم دنبال کردن جاني است تا گرفتار شود و به سزاي اعمال خويش برسد.
با اين بيان، قرآن به وليّ مقتول حق تتبّع، بررسي، پرس و جو، تجسّس و… را داده است تا جاني را پيدا کند و به سزاي کارهايش برساند. پس تجسّس و ظنّ سوء كه به دليل آيهي: ﴿يا أَيـُّهـَا الـَّذِينَ آمـَنـُوا اجـْتـَنـِبـُوا كـَثِـيراً مِنَ الظّـَنِّ إِنَّ بـَعـْضَ الظّـَنِّ إِثْمٌ وَ لا تـَجـَسـَّسـُوا وَ لا يـَغـْتـَبْ بـَعـْضـُكـُمْ بـَعـْضاً أَيـُحـِبُّ أَحـَدُكـُمْ أَنْ يـَأْكـُلَ لـَحـْمَ أَخـِيهِ مـَيـْتاً فـَكـَرِهـْتـُمـُوهُ وَ اتـَّقـُوا الـلـَّهَ إِنَّ اللـَّهَ تـَوَّابٌ رَحِيمٌ﴾(3) حرام و ممنوع ميباشد، تخصيص خورده است و پيگيري راههايي که گمان ميرود قاتل از آن راهها پيدا شود جايز است و گمان بردن و تجسّس کردن در اين مورد ممنوع نيست.
البته تا قاتل بودن کسي ثابت نشود نميتوان به او اتهام قتل را وارد ساخت. اما پيگيري و سرنخ به دست آوردن نفعهاي فراواني دارد. از يک سو، قاتل شناخته ميشود و دستگير ميگردد و معلوم ميشود آيا واقعاً قتل، عمدي بوده يا خطائي.
از سوي ديگر، در طول تحقيقات و بازرسي ها، کم کم شور و احساسات اولياي مقتول فروکش ميکند و زمينه فراهم ميشود تا سخناني پيرامون عفو و بخشش ، تبديل قصاص به ديه و امثال آن مطرح گردد که بحثش خواهد آمد .
د) ﴿الْحـُرُّ بِالْحـُرِّ وَ الْعـَبـْدُ بِالْعـَبـْدِ وَ الْأُنـْثى بِالْأُنـْثى﴾ دلالت ميکند که در قتل بايد تساوي از هر جهت لحاظ شود . يعني هنگامي قصاص صورت مي گيرد که کشنده با کشته شده از جهت آزاد بودن و برده بودن و نيز زن بودن و مرد بودن متساوي باشند. حال، اگر متساوي نبودند، چه بايد کرد؟آيهي شريفه از اين جهت ساکت است.
پس اين که شيعه ميگويد اگر آزاد بردهاي را کشت قصاص نميشود، ولي اگر برده آزادي را کشت قصاص مي شود يا اگر مردي زني را کشت قصاص نميشود، مگر اين که نصف ديهي يک مرد را بگيرد، ولي اگر زني مردي را کشت کشته ميشود، احکامي است که از غير قرآن استفا ده ميشود و حتّي نظر اهل سنّت با شيعه مخالف است. البته اهل سنّت خودشان نيز در اين موضوع اختلاف دارند.
به هر حال، اين گونه امور که در قرآن مسکوت است، اگر با عدالت سازگار بود و دليل محکمي از روايات و اجماع بر آنها اقامه شد، به آن عمل ميکنيم، ولي اگر دليل محکمي بر آن نداشتيم از حکم بدون دليل خودداري ميکنيم. اگر دليل محکم بر آن داشتيم، ولي امروزه باعدالت سازگار نبود، آن دليل محكم را موسمي و مربوط به زمانهاي سابق ميدانيم که آن حکم با عدالت ناسازگار نبوده است، زيرا عدالت از احکامي است که به هيچ نحو قابل اغماض نيست و اساس دين بر عدالت است و تا ديني با عدالت سازگار نباشد معيار مقبوليت را نخواهد يافت.
مرحوم شهيد مطهري فرموده :«اصل عدالت از مقياسهاي اسلام است كه بايد ديد چه چيزي برآن منطبق ميشود. عدالت در سلسلهي علل احكام است». (4) به هر حال، براي يك شخص شيعي و حتّي براي يك مسلمان دين دار، اصل عدالت قابل گذشت نيست.
اشكال: آيا اسلام بين زن و مرد تفاوت قایل شده است و مرد در مقابل زن قصاص نميشود؟
پاسخ: از آنچه گذشت روشن شد كه اگر حكمِ گرفتن نصف ديه، با عدالت سازگار نبود، بر موسمي بودن آن حكم ميشود. بنابراين، ما ميگوييم در آن زمانها چون مرد، تنها نانآور خانواده بوده، تنها حافظ امنيت خانواده بوده و كسي بوده كه با شمشير از قبيله و از حريم خانه دفاع مي كرده است، در آن نظام قبيلهاي ارزش چند برابر براي او قايل شدن، طبيعي بوده و با عدالت سازگار بوده است، امّا امروزه كه زن و مرد هر دو ميتوانند نانآور باشند، امنيت را نيروهاي نظامي و انتظامي حفظ ميكنند و جنگها از جنگ با شمشير به جنگ الكترونيكي، اقتصادي، فرهنگي و … تبديل شده است كه زن و مرد هر دو مي توانند در آن شركت داشته باشند، بعيد نيست كه گفته شود قصاص زن و مرد در مقابل يكديگر بدون پرداخت يا اخذ وجهي جايز باشد.
به هر حال، عبارت ﴿الْحـُرُّ بِالْحـُرِّ وَ الْعـَبـْدُ بِالْعـَبـْدِ وَ الْأُنـْثى بِالْأُنـْثى﴾ با منطوق خويش، بر اصل عدالت و تساوي اصرار دارد که عدالت پايهي اصلي دين و پايهي اصلي اخلاق است.
قرآن با سخن نگفتن پيرامون مقدار تفاوت، آن را به دست قانونگذار سپرده تا در هر زماني، مناسب با همان زمان و ارزش كاري آن انسان، تفاضل در ديه قايل شود، يعني جان انسانها ارزش ثابتي دارد و كار انسانها، بسته به موقعيتها، زمانها و مكانها متفاوت خواهد بود.
شايد﴿الْحـُرُّ بِالْحـُرِّ وَ الْعـَبـْدُ بِالْعـَبـْدِ وَ الْأُنـْثى بِالْأُنـْثى﴾ به عنوان مثال باشد، يعني چون آن روزها تفاوتهاي فاحش كه همه آن را مي فهميدند منحصر به همين امور بوده اينها را ذكر كرده است .
به عبارت ديگر، اگر بتوان با معيارهاي دقيقي كه همهي عقلا قبول داشته باشند تفاوتهاي يك انسان عقب افتادهي ذهني از يك نابغه را تشخيص داد، اگر نابغهاي يك عقب افتادهي ذهني را كشت، در صورتي قصاص مي شود كه تفاوت ديه ها و ارزش ها برگشت داده شود.
بله، گاهي تفاوتها مربوط به نوع تخصص مي باشد و از نوع تفاوتي نيست كه همهي افراد به راحتي تشخيص دهند، در اين صورت، تفاوتها لحاظ نمي شود، زيرا تفاوتهاي مطرح شده در اين آيه تفاوتهايي ظاهري و بسيار روشن است که همگان ميدانند و ميفهمند، همانند مرد و زن بودن، و برده و آزاد بودن.
اما دانشمندتر بودن، از ويژگيهایی است که نفي و اثباتش براي همگان راحت نيست؛ يکي در فيزيک قوي است، ديگري در مديريت، سومي عملي ـ چون شباني ـ را خوب ميداند.
بالاخره در داشتن يا نداشتن ويژگيها اختلاف نظر پيدا ميشود، با اين که اين دين آمده تا اختلافها را از بين ببرد و به ويژه قصاص که جهتش براي رفع نزاع است. پس اگر در تشخيص موارد اختلاف شود، بايد دليل ديگري بيايد و اختلافهاي ناشي از آن را بر طرف سازد.
هـ) قسمت زيباتر آيه، فراز﴿فـَمـَنْ عـُفِيَ لـَهُ مـِنْ أَخـِيهِ شـَيْءٌ فـَاتـِّباعٌ بِالْمـَعـْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلـَيـْهِ بـِإِحـْسانٍ﴾ است. ترجمهي اين فراز چنين است: «هر كسي از سوي برادرش (وليّ مقتول) چيزي [از حقّ و قصاص ] به او بخشيده شود، بايد به گونهي شايسته پيرو[نظر او] باشد و [مقدار مال مشخّص شده را] به خوشرفتاري بپردازد».
در اين فراز، عنوان نشده كه قاتل از وليّ مقتول تقاضاي عفو كند و عنوان نشده كه پرداخت مال مي تواند جاي قصاص را بگيرد. زيرا اگر اين امور را مي گفت احساسات اولياي مقتول، جريحه دار مي شد و مي گفتند: هيچ چيز مقابل خون مقتول قرار نمي گيرد.
امّا با زيركي خاصي بيان شده كه اگر وليّ مقتول خودش خواست كه از حقّ قصاص بگذرد، مي تواند و امري بزرگوارانه انجام داده است .
بنابراين، بايد هر چه او مي گويد و هر آنچه او مي خواهد به خوبي به او پرداخت گردد.
قرآن با اين كلمات، احترام خاصي به وليّ مقتول گذاشته كه هر چه او بخواهد عملي مي شود و قاتل بايد كاملاً سر به زير و گوش به فرمان وليّ مقتول باشد.
البته باز با لطافت خاصي مطرح ساخته است كه پيشنهادها و درخواستها بايد در دايرهي معروف يعني پذيرفته شده در نزد عرف، عقل و شرع باشد. و براي اين كه وليّ مقتول از نظر عاطفي به عفو تحريك شود، خداوند او را «برادر وي» خوانده است كه چند نكتهي قابل دقّت دارد:
1 ـ اگر قاتل خودش به وليّ مقتول، خطاب برادر مي نمود، او با تندي و عتاب او را مي راند و مي گفت: تو قاتلي، نه برادر. لذا خداوند او را برادر وليّ مقتول خواند تا از سوي وليّ مقتول تلقّي به قبول شود.
2 ـ تلاش شده كه در عبارت، لفظ «قاتل» به کار برده نشود تا وليّ مقتول تحريك نشود . نخست از او با کلمهي «مَنْ»، يعني «آن كسي كه»، و در دنباله، با ضمير، از او ياد شده است.
3 ـ با اين كه قصاص تقسيم بردار نيست، يا قصاص مي شود و يا عفو، اما با اين حال، با كلمهي «شيء»، به صورت نكره، كه دلالت بر «كمي» ميكند، خواسته بگويد كوچك ترين مقدار از عفو نيز بايد جبران شود و مورد تقدير قرار گيرد.
4 ـ با اين كه عفو كننده مشخّص است، اما فعل را به صورت مجهول آورد تا وليّ مقتول فكر نكند كه قرار است با راههاي مختلف او را به عفو كردن بكشانند، بلكه فرموده: «اگر عفوي صورت بگيرد، كه در اين صورت عفو كننده برادري كرده است، آنگاه …».
5 ـ اين فراز به تمامي كساني كه مي خواهند واسطه شوند و به نزد اولياي مقتول بروند، راه گفتار صحيح را مي آموزد. به اين نحو كه حتّي المقدور اسمي از قاتل نبرند، خودشان از پيش خودشان وليّ مقتول را تكريم كنند، كوچك ترين احسان او را پاس بدارند و … .
6 ـ با كلمهي «فَاتِّباعٌ» به ولي مقتول احترام زيادي گذاشته مي شود كه نظر، نظر شماست و هر چه بفرماييد قبول است. در عين حال، با كلمهي «معروف» از يك سو به او ميفهماند كه شما چون فرد اهل معروف هستي تقاضاي معروف و پسنديده مي كني و از سوي ديگر به طور ضمني محدودهي« اتّباع» را مشخّص مي كند كه در امور معروف ميباشد.
7 ـ با كلمهي« اداء» طرفين را سوق مي دهد كه بر سر مسأله اي مالي توافق كنند، نه اين كه قاتل، بردهي ولي مقتول بشود.
پس پيشنهادات بايد مالي باشد و در عين حال مشخّص مي شود كه پرداخت آن بايد همراه با خوشرويي و نيكوكاري باشد .
و﴿ذلـِكَ تـَخـْفـِيفٌ مـِنْ رَبـِّكـُمْ وَ رَحـْمـَةٌ﴾؛ « اين تخفيف و رحمتي است از جانب پروردگارتان.»
اين فراز، از يك سو، دلجويي از وليّ مقتول است و به او مي فهماند كه اگر از عفو سخن به ميان ميآيد و حكم قصاص به صورت لزومي و حتمي مطرح نمي گردد، اين تخفيفي از ناحيهي پروردگار ميباشد، زيرا شما كه نمي دانيد، شايد در آينده مرتکب قتل شديد، آنگاه اگر تنها راه منحصر به قصاص باشد به زيانتان تمام خواهد شد.
پس اكنون با بودن عفو، درقانون الهي حقّي از شما زايل نمي شود و مي توانيد قصاص كنيد، اما بدانيد كه راه منحصر به قصاص نيست.
از سوي ديگر، به قاتل مي فهماند كه خداوند براي شما راه قانوني نجات از كشته شدن را قرار داده است. بنابراين، بايد شكر گزار خداوند باشيد. و اگر خشونتي وجود دارد از ناحيهي اولياي مقتول است كه به عفو راضي نمي شوند، نه اين كه قانونهاي خداوند خشن باشد.
كلمهي «ربّ» كه به معناي «مالك، مربّي و صاحب اختيار» ميباشد، نشان مي دهد كه او به مقتضاي ربوبيّت خودش و اين كه مي داند انسانها از يك سو توان كنترل خود را دارند و از سوي ديگر گاهي بيش از حدّ عصباني مي شوند و قتل عمدي انجام ميدهند هم بايد قانون قصاص را قراردهد تا افراد از ترس قصاص شدن كسي را نكشند، هم تبصرهي عفو را بايد قرار دهد كه اگر در مواردي اولياي مقتول صلاح مي دانند بتوانند عفو كنند.
لطافت و زيبايي اين جاست كه براي جعل حكمِ قصاص، لفظ «ربّ» را به كارنبرد، اما براي عفو آن را به كار برد تا هر كسي بفهمد مقتضاي ربوبيّت، رحمت و مهرباني است.
به هر حال، مراد از «تخفيف» دادنِ حق عفو به ولي مقتول مي باشد كه بايد با لفظ «هذا» مورد اشاره واقع ميشد، زيرا «هذا» براي اشاره به نزديك است. آوردن كلمهي «ذلک»،كه براي اشاره به دور است، نشان مي دهد كه تجويز عفو و مطرح ساختن آن كار بسيار عظيم و بالايي بوده است.
كلمهي (رَحْمَة) نشان مي دهد كه تجويز عفو، علاوه بر تخفيف، رحمت نيز هست و واقعاً نيز چنين است، زيرا اگر قصاص، تكليف بود آنگاه اگر برادري، برادر خود را عمداً مي كشت بر پدر واجب بود كه قاتل را نيز به خاطر تكليف قصاص مي كشت، و در اين هنگام، دو فرزند از دست داده بود، امّا اكنون انتخاب با خود اوست كه قصاص كند يا نكند و اين خودش رحمتي بزرگ است.
در تمامي موارد ديگري كه قاتل، به هر حال، خوبيهايي دارد، باز همين سخن مطرح است كه مي توان با رضايت اولياي مقتول، از ويژگي هاي مثبت قاتل بهره برد.
ز) ﴿فـَمـَنِ اعـْتـَدى بـَعـْدَ ذلـِكَ فـَلـَهُ عـَذابٌ أَلـِيمٌ﴾ «پس هر كس بعد از اين، تعدّي كرد براي او عذابي درد آور خواهد بود .»
« فمن اعتدي» مطلق است و مي تواند شامل قاتل و اولياي مقتول بشود.
در صورت اول، مراد اين است كه اگر قاتل، بعد از اين مرتبه كه با عفو از قصاص نجات يافت، باز تعدّي كند و انساني را بكشد، در اين مرحله، حتماً به مجازات سختي گرفتار مي شود و حاكم شرع، غير از قصاص كه حقّ اولياي مقتول دوم ميباشد، او را سخت عقوبت مي كند. پس قاتل بايد مواظب باشد كه ديگر قتلي مرتكب نشود.
در صورت دوم، مراد اين است كه وليّ مقتول ، پس از توافق بر عفو، ديگر نبايد به قاتل آسيبي برساند، و تنها حق دارد مالي را كه بر آن توافق شده است، دريافت كند.
بنابراين، وليّ مقتول بايد مواظب باشد كه احساسات بر او غلبه نكند، زيرا پس از گذشتن از حقّ قصاص و توافق بر مال، ديگر حقِ قصاص بر نمي گردد.
از آنچه گذشت روشن شد كه آيهی قصاص كه در ابتدا خشن به نظر مي آمد چگونه با شيوهي خاص ، وليّ مقتول را آرام نموده و قاتل را برادر وليّ مقتول قلمداد كرده، و آنان را سرِ ميز مذاكره كشانيده تا بر مالي توافق كنند و از قتل در گذرند.
نيز عفو را رحمت شمرده و از هر گونه تعدّي و تجاوزي نهي كرده و متعدّي را تهديد نموده است.
آيهي دوم:
﴿وَ لـَكـُمْ فِي الـْقـِصاصِ حـَياةٌ يا أُولـِي الْأَلـْبابِ لـَعـَلـَّكـُمْ تـَتّـَقـُونَ﴾؛ «و براي شما ـ اي خردمندان ـ در قصاص حياتي [ عظيم ] است؛ [اين حكم را مقرّر كرديم] باشد كه [از قتل] بپرهيزيد».
اين آيه فوايد قصاص را بهطوركلي براي افراد فهيم و صاحب لُبّ و مغز بيان ميكند.
ممكن است كسي بگويد: اساساً حكم قصاص، حكم خشني است، چرا بايد اين حكم در اسلام باشد تا نياز شود با بيان اين گونه لطايف، از خشونت آن كاست؟يا بگويد: چرا اجازه بدهيم كه قاتل كشته شود تا كشته شدگان دو نفر شوند؟يا بگويد : جلوي ضرر از هر كجا گرفته شود نفع است، بنابراين، همين جا نقطهي شروع خوبي است كه قانون و مردم جلوي كشته شدن قاتل را بگيرند. خداوند در اين آيه به همهي اين مسايل پاسخ داده است.
توضيح و تفسير
انسانها داراي احساساتند و ممكن است احساسات آنها بر عقلشان غلبه كند و كاري افراطي انجام دهند، امّا در همان حال، به هر كاري دست نميزنند. مثلاً در اوج احساسات معمولاً شيشه ميشكنند، امّا خود را از بالاي برج به زمين پرتاب نميكنند. زيرا ضرر شيشه شكستن را جزئي ميدانند و ضرر پرتاب شدن از بالا را مرگ حتمي و غير قابل جبران ميشمارند.
حال، اگر براي افراد مشخّص شود كه ضرر آدم كشي، كشته شدن است، از آن ميپرهيزند. در اين صورت، نه انسان اولي كشته مي شود و نه دومي. به همين جهت، قرآن مي فرمايد: اين حكم قصاص موجب حيات و زندگي است؛ زندگي شرافتمندانه، كه در آن، عقل، اسير احساسات نيست.
بنابراين، بيان كردن حكمي خشن، تا افراد بترسند و عمل خشونت آميزي مرتكب نشوند، بهتر از بيان حكمي غير خشن است كه هر روز در عمل خشونت بيافريند. بيان كردن اين حكم خشن و تبليغ آن بين مردم، خشونت را از ريشه ميخشكاند و واقعاً جلوي ضرر از ريشه گرفته ميشود.
اشكال: همان طور كه افرادي وجود دارند كه خود را از بالاي برج پايين مياندازند و خودكشي ميكنند، افرادي نيز وجود دارندكه اين قانونها آنان را از قتل و خونريزي باز نميدارد.
پاسخ : همان گونه كه ماجراجويي كه خود را به پايين برج مي اندازد و كشته ميشود و كسي بر او نميگريد، افرادي كه تهديدهاي الهي و حكمِ قصاص، جلوگيرشان نباشد، كشته ميشوند و نبايد كسي برآنها اشك مظلوميت بريزد.
بالأخره حكمِ قصاص وضع شده تا صاحبان مغز و عاقلان، از خونريزي خودداري كنند. آن كه باز دنبال خونريزي است، عاقل نيست و نبايد بر مرگ او متأسف شد.
به اميد آن كه تمامي افراد به عقلي غالب بر احساسات خود دست يابند تا هيچگاه قاتل عمدي پيدا نشود و موردي براي قصاص به وجود نيايد و باز به آن اميد كه درجهي عفو و گذشت افراد نيز زياد شود كه اگر بر فرض، قتل عمدي صورت گرفت و پس از آن قاتل واقعاً پشيمان شد، اولياي مقتول بتوانند بزرگوارانه عفو كنند.
نکتههاي اخلاقي و تربيتي
1- مورد احترام قراردادن افراد، به ويژه افرادي که از آنان انتظار ميرود به يک کار عظيم الهي اقدام کنند.(اين نکته از نداي خداوند:﴿يا ايها الذين امنوا﴾ استفاده شد).
2- خواندن مردم به رعايت نظم و قانون و خودداري از اقدامات خودسرانه، حتي در جاهايي که حق کاملاً روشن است و اگر به قانون نيز رجوع شود همين گونه حکم مي کند.
با اين حال، نبايد خود فرد، قاضي باشد و حکم صادر کند. (اين نکته از «کتب عليکم القصاص» استفاده شد، زيرا وقتي چيزي قانون تثبيت شده است بايد طبق آن عمل شود).
3-آرامش دادن به خانوادهي مقتول و مطمئن ساختن آنان از اين که قاتل، به دام ميافتد و به مجازات خود ميرسد و تا رسيدن به اين هدف، همهي نيروها يار و مددکار خانوادهي مقتول ميباشند. (از «کتب عليکم القصاص» روشن ميشود که اين قانون «نوشته شده» براي اجرا است، نه براي سياه کردن کاغذ).
4- ترسانيدن افراد از قصاص شدن به دست قانون، تا افراد مواظب باشند عملي انجام ندهند که چنين قانون تند و نابود کنندهاي شاملشان بشود.
زان حدیث تلخ می گویم تو را تا ز تلخیها فرو شُویَم تو را
5- جايز دانستن تجسّس و تحقيق براي يافتن قاتل، انگيزهي او، عمدي يا سهوي بودن قتل و …. نشان ميدهد که بايد پيوسته مقدّم بودن أهم بر مهم رعايت شود. (اين نکتهي تربيتي «از کتب عليکم» و تفاوت لحن آن با «و لا تجسّسوا» قابل استفاده است).
6- همان گونه که در روايات و علم اخلاق از فرد غضبناک ميخواهند که در حال غضب، کاري انجام ندهد، در آيه تلاش شده عملاً از اقدام خانوادهي مقتول جلوگيري شود. رجوع به دادگستري، تشکيل پرونده، يافتن قاتل، بررسي انگيزهها و اهداف قاتل، همه، زمانبر است و همين گذشت زمان، غضب تند و اوليه خانوادهي مقتول را کاهش ميدهد.
7- رعايت تساوي در قاتل و مقتول و تنها بيان نمودن تفاوتهايي که همهي مردم بر حقانيت آن اصرار دارند، از يک سو عدالت محور بودن احکام اسلامي را نشان ميدهد، و از سوي ديگر، ميخواهد اين قانون نيازي به تفسير نداشته باشد. بنابراين، تنها تفاوتهاي بسيار روشن در آن لحاظ شده است و در ساير موارد همهي انسانها در قصاص، هم ارزش و هم سنگ هستند.
8- اولياي مقتول را با قاتل، برادر خواندن، يکي از لطايف اخلاقي و تربيتي است که قرآن آن را به کار برده تا از يک سو کينهي خانوادهي مقتول نسبت به قاتل را کم کند و بلکه آنان را تحريک کند تا قاتل را مورد عفو قرار دهند، و از سوي ديگر، به قاتل بياموزد که اگر آنان از قصاص گذشتند واقعاً در حقش برادري کردهاند و لازم است که آداب برادري را به جاي آورد.
9- با عبارت «فاتباع بالمعروف» به قاتل ميفهماند که اگر قصاص نشد و کشته نشد، اين زندگي فعلي هديهاي است از جانب خانوادهي مقتول، بنابراين، مناسب است که در مقابل اين هديه، هديهاي کاملاً مناسب به آنان عطا کند و چون هيچ هديهاي به مقدار هديهي اولياي مقتول نيست، از نظر اخلاقي بايد قاتل به نحو پسنديدهاي در خدمت خانوادهي مقتول باشد.
10- تلاش آيهي قرآن در بکار نبردن کلمهي «قاتل» نشان ميدهد که حتي المقدور «قاتل» نبايد خود را در مقابل چشم خويشان مقتول ظاهر سازد. زيرا همانگونه که لفظ «قاتل» باعث تحريک است و ممکن است آنان را از عفو منصرف سازد، ديدن قيافهي «قاتل» نيز ممکن است آنان را به کشتن يا آزار دادن وي تحريک کند.
11- از همينجا نکته ديگري نيز استفاده ميشود و آن تلاش در تحريک نکردن قواي غضبي و شهوي ديگران است، زيرا تحريک آن قوا چه بسا احساس آنها را بر عقلشان چيره کند و فسادهايي را به بار آورد.
12- نياوردن لفظ «طلب عفو» در آيه و آوردن «انجام عفو» ميتواند بيانگر اين نکته باشد که خواستار عفو شدن امري عرفی و متعارف است، امّا آنچه مهم است قبول آن است و در قبول عفو نبايد اجبار يا تهديد يا فشاري در کار باشد، بلکه خود اولياي مقتول بايد تصميم بگيرند. اما ميتوان با خواهش، تمّنا و آنان را بزرگوار و … خطاب کردن از آنان طلب عفو نمود.
13- اين که با کمترين گذشت از قصاص، کشتن پايان مييابد، مثلاً اگر فرزندان مقتول ده نفر يا بيشتر باشند و تنها يک نفر از حق قصاص خود گذشت، قاتل قصاص نميشود، ترجيح جنبهي زندگي بر مرگ روشن ميشود و به همگان ميآموزد که پيوسته اصل، بر زندگي و زنده بودن و زنده ماندن است.
14- قرار دادن حقِ قصاص به دست اولياي مقتول تخفيفي از ناحيهي پروردگار بر انسانهاست، زيرا گاهي وليّ مقتول پدري است که يکي از دو پسرش ديگري را کشته است و اگر قصاص، حدّ الهي و لازم الاجرا بود، او بي پسر ميشد، امّا اکنون تصميم با خود اوست و نيز گاهي خانوادهي مقتول ميبينند که کشتن قاتل، خشمشان را فرو مينشاند، اما پس از آن، مالي براي امرار معاش ندارند و به جهت فقر و ناداري هلاک ميشوند، و تبديل قصاص به پول، آنان را از فقر و مرگ نجات ميدهد و … بنابراين، کساني که حکم قصاص را خشونت بار ميدانند بايد دقت کنند که خشونت، ناشي از حکم خدا، نيست، بلکه ناشي از خُلق انتقام گيري اولياي مقتول است .
بر اين اساس، حتي اگر، قانون قصاص هم جعل و امضا نميشد اين افراد کينه توز جنگهاي خانمان سوزي راه ميانداختند. پس اگر خشونتي هست مربوط به غير خداست وخداوند درصدد کنترل اين خشونتها است.
در نتيجه، انسان با مطالعهي اين آيه ميفهمد که قبل از متهم کردن دين به خشونت و امثال آن، باید قوانين آن با دقت مطالعه شود تا خشونت طلبي افراد به پاي دين گذاشته نشود.
15- مترتّب نمودن عذاب دردناک بر تجاوز، نشان ميدهد که تجاوز امري نکوهيده است و اولياي مقتول نبايد پس از توافق بر ديه، آزاري به قاتل برسانند. تهديد به عذاب آخرتي يکي از راههاي جلوگيري از تعدّي و ستم است.
16- ثواب و عقاب آخرتی يکي از پشتوانههاي عظيم براي رعايت امور اخلاقي است. در مسألهي قصاص، عفو نمودن با عنوانهايي چون تخفيف و رحمت مورد ترغيب و تشويق قرار گرفته است و از تعّدي با تهديد نمودن وی به عذاب آخرتي نهي شده است.
17-از مجموع آيه ميفهميم که انسان موجودي تأثيرپذير است، لذا ميتوان او را کمکم رام نمود. فردي که خشم تمامي وجودش را فرا گرفته و خواست او بر قصاص بوده است، ميتواند به شخص رئوف و عفو کنندهي قاتل تبديل شود. باور به اين مطلب تشکيل دهندهي علم اخلاق است، زيرا اگر کسي معتقد باشد که انسان تأثير ناپذير است، ديگر خواندن احاديث اخلاقي و بيان لطايف آيات براي او بيهوده است.
18-ترسانيدن مردم از قانون تا تخلّفي انجام ندهند. بر پايهي اين اصلِ مهم است که انسان ميتواند خودش را کنترل کند و اختيار غضب و شهوتش را به دست عقل خويش بسپارد. اين اصل نيز از اصول اصلي اخلاق است که در اين آيه مفروض و ثابت فرض شده است.
پی نوشت ها:
1- بقره/ 178.
1ـ رعد/40 ، ترجمه: « و جزاي بدي ، بدي مانند آن است.»
1ـ حجرات/12 ، ترجمه:« ای کسانی که ایمان آورده اید، از بسیاری گمانها بپرهیزید چرا که پاره ای از گمان ها گناه است و ( در کار یکدیگر ) تجسس نکنید و کسی از شما غیبت دیگری نکند. آیا کسی از شما دوست می دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ (بی شک) از آن تنفر دارید، و از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است.
1- مطهری، مرتضی، بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي، ص 14.
فصلنامه اخلاق، شماره 11